صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۱۲۳) بررسى احاديث عدالت مهدوى
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۱۲۳) بررسى احاديث عدالت مهدوى

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: حجت الاسلام نجم الدین مروجی طبسی تاريخ تاريخ: ۳ / ۷ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۱۱۲۱۷ نظرات نظرات: ۰

بررسى احاديث عدالت مهدوى

اشاره:
در اين بحث، ابتدا به اهميت عدل وعدالت گسترى پرداخته شد واين كه ملتى كه از امام عادل پيروى نكند به دين خدا پايبند نبوده، واگر پيروى كند، آن ملت اگر گناهكار هم باشد مورد عفو خداوند قرار مى گيرد. سپس به سيره حضرت مهدى (عجل الله فرجه) واين كه شيوه ايشان همان شيوه جدّ بزرگوارشان پيامبر وعلى است كه به عدالت رفتار مى كردند ورواياتى در اين باره آورده شده ويكى از رموز تأخير حكومت امام زمان را همين قرار داده كه براى مدعيان اجراى عدالت ثابت شود هرگز توان اجراى آن را ندارند. سپس به شش مورد از جلوه هاى عدالت مهدوى پرداخته شده.
۱ـ بازستانى حقوق تضييع شده كه به سه روايت از امام باقر وجعفر بن يسار وعلى بن عقبه اشاره ومورد بررسى سندى قرار گرفته.
۲ـ واگذارى دائره مطاف به كسانى كه طواف واجب به گردن دارند، واين روايت شرحاً مورد بررسى سندى قرار گرفته وطريق آن مردود ولى طريق ديگرى داشته كه به آن اشاره ومورد تأييد قرار گرفت.

۳ـ اغماض از سوابق بعضى از مجرمان: در اين مورد به روايتى از امام باقر اشاره وپس از بررسى سند وبرداشت فقهى به قاعده الاسلام يجب ما قبله اشاره واز آن استفاده شده، كه البته مورد تأمل است هر چند مرحوم مجلسى بدان اشاره كرد.
۴ـ تخريب وشكافتن سقف مساجد وبرداشتن آن: ودر اين مورد به روايت امام صادق اشاره وسند آن مشكل خاصى نداشت وبه قصه الحديث وبرداشت فقهى از آن اشاره گرديد.
۵ـ برخورد با زخارف ومساجد وتصاوير در آن: وبه روايتى از امام باقر اشاره كه جداً مورد ضعف سندى قرار گرفت.
۶ـ به زانو درآوردن حكومت جباران: كه شايد در سرلوحه برنامه هاى حكومت عدالت مهدوى همين باشد ودر اينجا به روايتى از اهل سنت اشاره گرديد كه از نظر آنان صحيح السند واز نظر ما مطابق ـ مگر در جمله اى ـ با روايت است وبالاخره به شش مورد از جلوه هاى عدالت مهدوى اشاره ومورد بحث سندى ودلالى وقصه الحديث وبرداشت هاى فقهى شده است.
شكى نيست كه بسط عدل وگسترش عدالت ومحو ظلم وبيدادگرى در سرلوحة برنامه هاى حكومت جهانى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) قرار دارد.
(يملأ الارض عدلاً كما ملئت ظلماً وجورا).
سيره وروش حضرت مهدى (عجل الله فرجه) همان روش جد بزرگوارش نبى اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) است؛ (يسير بسيرة جده)، پر واضح است كه سيره پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) برقرارى عدل وداد بود. حضرت على (ع) فرمود:
(سيرته بالعدل وحكمه الحق؛(۱) سياست وراه وروش او به عدالت وحكم وفرمان او حق است).
آرى، عدالت حقيقتى است كه بشر (وجدان هاى آگاه بشريت) هميشه خواهان آن بوده ودر راه رسيدن به آن، بهاى سنگينى پرداخته ومى پردازد؛ چون آن را از آب گواراتر واز شهد شيرين تر مى داند. از امام صادق(ع) نقل شده است:
(العدل احلى من الماء يصيبه الظمآن...(۲)؛ عدالت شيرين تر از آب زلالى است كه تشنه لب به آن دست يابد).
ودر روايتى ديگر فرمود:
(العدل احلى من الشهد...؛(۳) عدالت شيرين تر از شهد است).
رهبرى امام عادل، تا آن حد مورد اهميت شرع است كه ديانت ودين دارى مردم بدون پيروى از امام عادل ديانت شمرده نشده است: (لا دين لمن دان الله بغير امام عادل).(۴)
در مقابل، هر امت وملتى كه از امام عادل پيروى كند، مورد عفو وغفران خداوند قرار مى گيرد، هرچند لغزش هايى هم از آنان سر زند.
از امام باقر(ع) نقل شده است خداوند در حديث قدسى فرموده:
لأعفونّ عن كل رعيَّة اطاعت كل امام عادل من الله وان كانت الرعية ظالمة مسيئة.(۵)
ودر روايت ديگر مى فرمايد: (اِنَّ الايمان بُنى على ... العدل؛(۶) ايمان بر عدالت و... بنا شده است).
لذا در سرلوحه ادعيه براى امام زمان(عجل الله فرجه)، دعا براى برپايى عدالت است: (اظهر به العدل وأيّدهُ بالنصر).(۷)
در روايات ديگرى، به هنگام توصيف وبيان ويژگى هاى حضرت، از ايشان به عنوان گسترش دهنده عدالت توصيف مى شود. اميرمؤمنان(ع) مى فرمايد: (القائم بالحق...، الباسط للعدل؛(۸) قيام كننده به حق وگسترش دهنده عدالت است).
ودر خطبه اى ديگر فرمود:
...ليعزلنّ عنكم أمراءَ الجور وليطهرنَّ الارض من كل غاش، وليعملنَّ بالعدل، وليقومنَّ فيكم بالقسطاس المستقيم وليتمنينّ اَحياؤكم رجعة الكرَّة عما قليل فتعيشوا اذن، فان ذلك كائن... .(۹)
به طور حتم او (مهدى) فرمان روايان ظالم وجائر را بر كنار مى زند وزمين را از گمراه كنندگان وخدعه كاران پاك مى گرداند وبه عدالت رفتار مى كند وترازوى عدل را برقرار مى كند وزندگان آرزوى رجعت وبازگشت مردگان خود را دارند...
ودر حديث ديگرى، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در مقام توصيف حضرت مهدى (ع) مى فرمايد:
(فهو امام تقى، نقى، سار مرضى هادى مهدى يحكم بالعدل ويأمر به).(۱۰)
هموست امام، پاك ومنزه، مورد سرور وخوشرويى ورضايت مردم. اوست هدايت كننده وهدايت شده. به عدالت حكم مى كند وبدان امر مى كند.
حكمت به تأخير افتادن حكومت ـ يا شايد حكمت ويا يكى از علل تاخير حكومت ـ حضرت مهدى (ع)، روى كار آمدن مدعيان گسترش عدالت است كه هركس مدعى است كه توان اجرا وگسترش دامنة عدالت در جهان را دارد، پيش قدم شود تا اگر عدالت واقعى ظهور كرد، كسى مدعى نباشد. ما هم اگر زمام حكومت را به دست مى گرفتيم، چنين مى كرديم.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
ما يكون هذا الامر حتى لا يبقى صنف من الناس الا (قد) ولّوا على الناس حتى لا يقول (قائل): انّا لو وليّنا لعدلنا، ثمّ يقوم القائم بالحقّ والعدل.(۱۱)
حكومت حضرت مهدى به پا نمى شود، مگر آن كه هيچ حزب وگروه وصنفى از مردم نماند، الا اين كه بر سر كار آيند، تا هنگامى كه حكومت ما روى كار آيد، كسى (حزبى) ادعا نكند كه اگر ما هم روى كار مى آمديم، به عدالت رفتار مى كرديم. سپس حضرت قائم(ع) به حق وعدالت قيام مى كند.
در روايت ديگرى از امام صادق(ع)، در مقام توصيف حضرت امام مهدى (عجل الله فرجه) مى فرمايد:
... والله إنى لأعرفه باسمه واسم أبيه، ... القائد العادل، الحافظ لما استودع، يملأها عدلاً وقسطاً كما ملأها الفجار جوراً وظلماً.
به خدا سوگند، من او را به نام ونام پدر... مى شناسم. هموست رهبرى عادل، حافظ وامانت دار آن چه به او سپرده شده، پس او زمين را پر از عدالت وقسط مى كند، هم چنان كه فاجران آن را پر از ظلم وبيداد كردند.(۱۲)
امام رضا(ع) در مقام توصيف حكومت حضرت مهدى (عجل الله فرجه) مى فرمايد:
... فاذا خرج اشرقت الارض بنور ربها ووضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احد احدا... .(۱۳)
هنگامى كه حضرت مهدى (ع) ظهور مى كند، زمين به نور خداوند نورانى وروشن مى گردد وميزان عدالت را برقرار واحدى به ديگرى ظلم نمى كند.

جلوه هايى از عدالت مهدوى

۱. بازستانى حقوق تضييع شده
الف. امام باقر(ع) فرمود:
(ويخرج المهدى ... فلا يترك ... ولا مظلمة لأَحد من الناس الا ردّها).(۱۴)
پس از ظهور مهدى (ع)، هيچ حقى از كسى بر عهده ديگرى نمى ماند، مگر آن كه حضرت آن را باز مى ستاند وبه صاحب حق مى دهد.
بررسى سند
اين روايت در تفسير محمد بن مسعود عياشى ذكر شده ومؤلف آن، هرچند جزء اساتيد ومشايخ مرحوم كشى وجزء طبقه ومعاصر مرحوم كلينى است ودر وثاقت او ترديدى نيست، متأسفانه سلسله سند روايات اين تفسير به وسيله نسخه نويسان وبراى رعايت اختصار، حذف شده. لذا از نظر سند مورد تأمل است.(۱۵)
با اين همه، مضمون آن به قدرى مسلّم وقطعى است كه ما را از مبحث سندى بى نياز مى كند.
ب. عن جعفر بن يسار الشامى، قال:
يبلغ من ردّ المهدى المظالم حتّى لو كان تحت ضرس انسان شيء انتزعه حتى يَرُدّه... .(۱۶)
مقدار وحدود پس گيرى حق از بين رفته (در روزگار مهدى) بدان اندازه است كه اگر حقى از كسى در زير دندان ديگرى باشد، حضرت آن را باز مى ستاند وبه صاحبش باز مى گرداند.(۱۷)
البته اين گونه رفتار وبرخورد با متجاوز در بازپس گيرى حقوق مردم شايسته دادگاهى است كه در رأس حكومت، پيشوايى چون حضرت مهدى (ع) وقاضيان آن، كسانى همانند سلمان ومالك اشتر... باشند.
در چنين شرايطى، هيچ نگرانى وجود ندارد وكسى ترس از ميان رفتن وپايمال شدن حقوق خود را ندارد.
بررسى سند
البته اين متن، حديث ونص روايتى نيست؛ بلكه برداشت جعفر بن يسار شامى است. نام چنين فردى در كتاب هاى رجالى فريقين نيامده وبه اصطلاح، مهمل است. اين متن نيز از كتاب فتن نعيم ابن حماد (متوفاى ۲۲۸ هـ . ق) نقل شده است. هرچند اين شخص نزد اهل سنت معتبر وموثق است، متهم به روايت از غيرثقات مى باشد(۱۸) وبه گفته ذهبى، اعتمادى به روايات او نيست.(۱۹)
در كتاب هاى رجالى ما هم نامى از او به ميان نيامده است؛ ولى كثرت نقل ابن طاووس در كتاب ملاحم از او را بعضى از علماى ما دليل اعتماد وقبول او به وسيلة ابن طاووس دانسته اند.(۲۰)
ج. روى على بن عقبه، عن ابيه، قال:
اذا قام القائم(عجل الله فرجه) حكم بالعدل وارتفع فى ايامه الجور وآمنت به السبل واخرجت الارض بركاتها وردّ كل حق الى اهله... ثم قال: ان دولتنا آخر الدول، ولم يبق اهل بيت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا اذا رأوا سيرتنا اذا ملكنا سرنا بمثل سيرة هؤلاء...(۲۱)
هنگامى كه حضرت قائم (عجل الله فرجه) قيام كند، به عدالت حكم مى كند ودر ايام حكومت ايشان ظلم وجور برداشته مى شود وراه ها امنيت مى يابد وزمين بركات خود را از درون به بيرون مى آورد. وحقوق(تضييع شده) مردم را به صاحبان آن باز مى گرداند وهيچ خاندانى (حزب وگروه وتشكلى) نمى ماند، مگر اين كه پيش از حكومت ما روى كار آمده وزمام امور را به دست بگيرند (يعنى در معرض امتحان ومحك قرار خواهند گرفت) تا هنگامى كه روش وسيرة حكومت ما را ديدند، مدعى نشوند كه اگر ما هم زمامدار مى شديم، چنين روش ورفتارى را داشتيم.
بررسى سند:
ظاهراً، وبا نگاه نخست، اين مطالب گفته عقبه است وروايت نيست؛ اما از ذيل آن چنين به دست مى آيد كه حديث وگفته معصوم است، (إنَّ دولتنا آخرالدول). ولى معلوم نيست از كدامين معصوم نقل كرده است. اما با توجه به وثاقت على بن عقبه وكثرت روايات او در كتب أربعه واز اصحاب سه يا چهار معصوم (امام باقر وامام صادق وامام كاظم عليهم السلام)(۲۲) بودن وداشتن كتابى كه روايات معصومين در آن ثبت شده است، همچنين با توجه به اين كه اين متن را از پدرش عقبة بن خالد نقل مى كند واو هم جزء ياران امام صادق(ع) است وكتابى هم كه حاوى روايات ائمه: است را دارد،(۲۳) مى توان چنين استظهار كرد كه اين متن كلام امام صادق(ع) است. ولى بحث در اعتبار ووثاقت عقبة بن خالد است. اين شخص توثيقى ندارد. آرى، رواياتى از امام صادق(ع) در مدح وستايش وارد شده است؛ هم چون:
۱ـ (رحمكم الله من اهل البيت، خدا شما ـ خاندان ـ را رحمت كند).
۲ـ (مرحباً مرحباً بكم، به شما خوش آمد مى گويم).
۳ـ (يا عقبة، لايقبل الله من العباد يوم القيامة الا هذا الامر الذى انتم عليه...؛(۲۴) اى عقبه، خداوند در روز قيامت از بندگان خود هيچ راهى را نمى پذيرد مگر آنچه را كه شما بر آن هستيد...).
ولى اين روايات يا از نظر سند مورد اشكال است، همانند دوم وسوم ويا اين كه دلالت بر وثاقت ندارد؛ بلكه حداكثر دلالت بر مدح دارد ولذا بعضى او را مجهول دانسته اند.
بعضى ديگر، همچو مرحوم مامقانى آن را جزء حسان، بلكه ثقات شمرده اند.(۲۵) البته كثرت روايات او در كتب اربعه ـ كه بيش از پنجاه(۲۶) روايت است ـ شاهدى بر حسن حال اوست. با اين همه، اشكال مرسل بودن روايت به حال خود باقى است؛ چون طريق شيخ مفيد به على بن عقبة روشن نيست.
با تمامى اين اشكالات، قوت متن ومضمون به حدى است كه قطع به صدور آن از معصوم داريم وما را از بررسى سند بى نياز مى كند.
۲. واگذارى دائره مطاف
الكلينى، محمد بن يحيى وغيره عن احمد بن محمد بن هلال، عن احمد بن محمد، عن رجل عن ابى عبدالله(ع):
اول ما يظهرالقائم من العدل ان ينادى مناديه: ان يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الاسود والطواف.(۲۷)
نخستين چيزى كه از عدالت حضرت قائم(ع) آشكار مى شود، اين است كه اعلام مى كند: كسانى كه حج يا مناسك مستحب به جا مى آورند وحجرالاسود را استلام مى كنند وطواف مستحبى انجام مى دهند، آن را ـ مطاف وحجرالاسود ـ را به كسانى كه حج واجب دارند واگذار كنند.
بررسى سند
اين حديث از دو نظر مورد اشكال سندى است: ۱. مرسل است: (عن رجل)؛ ۲. در طريق آن احمد بن هلال العبرتائى است كه مورد تأمل است؛ زيرا طبق نقل نجاشى، رواياتى در مذمت او از امام حسن عسكرى (ع) وارد شده وبه نقل شيخ طوسى در كتاب اختيار معرفة الرجال: (كان غاليا متهماً فى دينه؛ جزء غلات، ودين ومذهب او مورد سؤال است).
ودر كتاب تهذيب، باب الوصية لأهل الضلال فرموده: (مشهور بالغلو واللعنة وما يختص بروايته (لانعمل عليه)(۲۸)؛ يعنى مشهور به غلو ولعن است ورواياتى را كه منحصراً او نقل مى كند بدان عمل نمى كنيم).
در استبصار نيز در باب ما يجوز شهادة النساء فيه فرموده: (ضعيف فاسد المذهب لايلتفت الى حديثه فيما يختص بنقله(۲۹)؛ ضعيف واز نظر مذهب فاسد است وبه رواياتى كه منحصراً او نقل مى كند اعتنا نمى شود).
نجاشى فرموده: احمد بن هلال جزء كسانى است كه محمد بن الحسن بن الوليد او را از مرويات محمد بن احمد بن يحيى استثنا كرده است.
وبه تبع ابن الوليد مرحوم صدوق نيز احمد بن هلال را استثنا كرده است؛ يعنى به روايات او عمل نكرده است.
مرحوم علامه حلى، پس از اين كه او را در قسم دوم از كتاب رجالى خود آورده ـ واين به معناى ضعيف شمردن اوست ـ مى فرمايد: (روايات او از نظر من مورد قبول نيست).
مرحوم صدوق در كمال الدين، در بحث پاسخ به شبهات زيديه، به نقل از سعدبن عبدالله (اشعرى) فرموده:
ما رأينا ولاسمعنا بمتشيع رجع عن تشيعه الى النصب الا احمد بن هلال، وكانوا يقولون: ان ما تفرّد بروايته احمد بن هلال، فلايجوز استعماله.(۳۰)
نديديم ونه شنيديم كه شخصى ـ متشيع ـ پيرو مذهب اهل بيت، از مذهب خود به نصب ودشمنى وعداوت با اهل بيت برگردد، مگر احمد بن هلال. محدثان مى گفتند: رواياتى را كه احمد بن هلال منحصراً نقل مى كند، عمل به آن روايات جايز نيست.
قول به تفصيل: البته در مقابل، قول ديگرى است كه در آن، بين رواياتى را كه پيش از انحراف نقل كرده وروايات پس از انحراف تفاوت قائل شده، دسته اول را مورد عمل واعتبار ودسته دوم را مورد رد كرده است.
اين قول، مبناى شيخ طوسى در كتاب (عدة الاصول) است كه در بحث خبر واحد، اين تفصيل را داده وفرموده: (بين ما يرويه حال استقامته وما يرويه حال خطاءه).
مرحوم خويى اين تفصيل را التزام طوسى به وثاقت او مى داند؛ چون اگر او ثقه نباشد، روايات او در حال استقامت وعدم انحراف نيز مردود است.
تفصيل ديگر: ابن الغضائرى بين روايات او از حسن بن محبوب وابن ابى عمير وديگر روايات تفصيل داده وآن دو دسته از روايات را پذيرفته است؛ چون كتاب مشيخة ابن محبوب ونوادر ابن ابى عمير را بسيارى از محدثان شنيده وبر آن اعتماد كرده اند. مرحوم خويى سخن ابن الغضائرى را تفصيل جديدى نمى داند وآن را به تفصيل شيخ طوسى باز مى گرداند. چون در غير اين صورت، خواه ثقه باشد ويا نباشد، فرق گذاشتن بين روايات او از كتاب ابن محبوب وابن ابى عمير وغيره چه دليلى دارد؟(۳۱)
نظر مرحوم خويى: ايشان با پذيرفتن اين كه او فاسدالعقيده است، او را ثقه مى داند وفساد عقيدة او را در صحت روايات مؤثر نمى داند وفرموده:
لاينبغى الاشكال فى فساد الرجل من جهة عقيدته بل لايبعد إستفادة انه لم يكن يتدين بشيء، ومن ثمَّ كان يظهر الغلو مرة والنصب اخرى ومع ذلك لايهمّنا اثبات ذلك اذ لا أثر لفساد العقيدة او العمل، فى سقوط الرواية عن الحجية بعد وثاقة الراوى، والذى يظهر من كلام النجاشى: (صالح الرواية) انه فى نفسه ثقة...
فالمحتمل: ان الظاهر ان احمد بن هلال ثقة، غاية الامر انه كان فاسد العقيدة وفساد العقيدة لايضر بصحة رواياته، على ما نراه من حجّية خبرالثقة مطلقاً.
سزاوار نيست كه در فساد عقيدة او اشكال وترديد شود؛ بلكه هيچ بعيد نيست كه از روايات چنين استفاده شود كه او به هيچ چيز پايبند نبود. لذا گاهى اظهار غلو وگاهى اظهار نصب ودشمنى با اهل بيت عليهم السلام مى كرد. با اين همه، براى ما اثبات اين معنى مهم نيست؛ چون به نظر ما، پس از اثبات وثاقت او، تأثيرى در سقوط روايت او از حجيت ندارد واز كلام نجاشى نيز چنين استفاده مى شود كه او موثق است...
وخلاصه بحث اين كه او ظاهراً ثقه است. هرچند از نظر عقيده فاسد است؛ ولى (فساد عقيدة او) ضررى به صحت روايات او نمى زند.
ملاحظه: البته فرمايش ايشان خالى از مناقشه واشكال نيست؛ زيرا اگر آن روايتى كه فساد عقيده او را ثابت مى كند، از نظر مرحوم خويى صحيح ومعتبر باشد، مضمون آن منتهاى بى اعتبارى احمد بن هلال است وهرگز نمى توان با توجه به اين روايت، ميان فساد عقيده وعدم اعتبار گفته وروايات او تفكيك قائل شد. در روايت چنين آمده:
(احذروا الصوفى المتصنع؛ از اين صوفى ظاهرساز بپرهيزيد وبرحذر باشيد).
وباز امام فرموده: لا غفر الله له ذنبه ولا اقاله عثرته يداخل فى امرنا، بلا اذن منا ولارضى يستبد برأيه... لا يمضى من امرنا اياه، إلاّ بما يهواه ويريده ارداه الله بذلك فى نار جهنم.
خداوند او را نيامرزد ولغزش هايش را نبخشد. او در كارهايمان بدون اذن ورضايت ما دخالت مى كند واستبداد به رأى دارد... كارهاى ما را تا آن جا كه با هوا وهوس خود مى سازد انجام مى دهد. هر آن چه كه خود دلش مى خواهد به جا مى آورد. اميدوارم خداوند او را به آتش جهنم بيندازد.
باز مى فرمايد: (لا رحمه الله؛ خدا او را مورد رحمت خود قرار ندهد). نفرين كرديم. خداوند او را نابود كرد. ما از او بيزار هستيم.(۳۲)
خلاصه با اين همه لعن ونفرين ومذمت وتقبيح، جايى براى توثيق وقبول روايات او نمى ماند... پس اين طريق مردود است.
طريق دوم: اين روايت را مرحوم صدوق در من لايحضره الفقيه مرسلاً وبدون ذكر سند آورده وفرموده: قال الصادق(ع): (...)(۳۳)
وبه گفته علماى ما، همانند فاضل تفرشى وشيخ بهايى وشيخ سليمان ماحوزى در (بلغة المحدثين)(۳۴) وعلامه حلى در (مختلف الشيعة) وشهيد اول در (شرح ارشاد) ومحقق داماد، (مراسيل صدوق در من لايحضره الفقيه كه بيش از ثلث كتاب را تشكيل مى دهد، دست كمى از مسانيد يا از مراسيل ابن ابى عمير ندارد).(۳۵)
طبق اين مبنا، اين روايت هيچ اشكال سندى ندارد ومورد اعتبار است؛ چون مرحوم صدوق بدون هيچ ترديدى روايت را به معصوم نسبت داده است.
برداشت فقهى
از اين روايت برداشت هاى فقهى شده ودر پاره اى از موارد، از قبيل استحباب عدم مزاحمت طواف مستحب كننده براى كسى كه طواف واجب انجام مى دهد، به اين روايت استناد شده است.
الف. مرحوم مجلسى اول:
ويدل على استحباب عدم مزاحمة من يطوف مستحباً لمن يطوف واجباً فى استلام الحجر وفى اصل الطواف اذا كان الطائف كثيراً.(۳۶)
اين روايت دلالت دارد بر اين كه مستحب است عدم ايجاد مزاحمت طواف كننده مستحب براى طواف كننده واجب، در اصل طواف ودر استلام حجرالاسود در صورتى كه طواف كنندگان بسيار باشند.
ب. مرحوم مجلسى دوم: (والطواف: اى سائر آداب الطواف او المطاف: اذا ضاق عن الطائفين؛(۳۷) مراد از طواف در اين روايت سائر آداب طواف است وشايد مراد مطاف باشد)؛ يعنى مستحب است كه مطاف ـ محل طواف ـ را به بجا آورندگان طواف واجب واگذارد. البته در صورتى كه جمعيت انبوه باشد.
۳. اغماض از سوابق بعضى از مجرمان:
شيخ طوسى فرموده:
محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطاب عن جعفر بن بشير ومحمد بن عبدالله بن هلال، عن العلاء بن رزين القلأ عن محمد بن مسلم قال: سألت اباجعفر (ع) عن القائم ـ (عجل الله فرجه) ـ اذا قام بأى سيرة يسير فى الناس؟ فقال: بسيرة ما سار به رسول الله حتى يظهر الاسلام، قلت: وما كانت سيرة رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)؟ قال: ابطل ما كان فى الجاهلية، واستقبل الناس بالعدل وكذلك القائم (عجل الله فرجه) اذا قام يبطل ما كان فى الهدنة مما كان فى ايدى الناس ويستقبل بهم العدل.(۳۸)
محمد بن مسلم مى گويد: از امام باقر(ع) راجع به روش حضرت قائم (عجل الله فرجه) جويا شدم واين كه چگونه با مردم رفتار مى كند؟ حضرت فرمود: همان روش وسيره پيامبر اكرم، تا اين كه حاكميت اسلام را ظاهر گرداند.
عرض كردم: روش پيامبر اكرم چگونه بوده؟ فرمود: عادات وسنت هاى جاهلى را باطل كرد واز مردم به عدالت وداد استقبال وپذيرايى كرد وهم چنين حضرت قائم (عجل الله فرجه) هنگامى كه قيام مى كند، هر آنچه در ايام هدنه ـ آتش بس ـ (شايد مراد دوران غيبت امام زمان باشد) انجام گرفته ابطال مى كند وبا مردم به عدل وداد پذيرايى مى كند.
بررسى سندى
اين روايت را مرحوم طوسى به دو طريق از محمد بن الحسن صفار نقل مى كند.
أ ـ (شيخ ابوعبدالله والحسين بن عبيدالله واحمد بن عبدون، از احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد از پدر او).
ب ـ (ابوالحسين بن ابى جيد از محمد بن الحسن بن الوليد).(۳۹)
وطريق شيخ طوسى به ايشان صحيح است؛ چنانكه مرحوم خويى بدان اشاره كرده است.(۴۰)
فقه الحديث: مرحوم مجلسى نكاتى را از اين روايت استفاده كرده است:
الف) همان گونه كه اسلام وپذيرش آن، گذشته انسان را ناديده مى گيرد وطبق قاعده معروف فقهى، (الاسلام يجّب ما قبله) ايمان نيز چنين است.
ب) اگر مؤمن پيش از قيام حضرت معصيتى را مرتكب شده كه موجب حد يا تعزير باشد، حضرت پس از قيام، او را حد ويا تعزير نمى كند. البته در صورتى كه حق الله باشد، اما اگر حق الناس باشد، عدالت مهدى (عجل الله فرجه) اقتضا مى كند آن را بازستانده ومسترد كند، مگر اين كه گفته شود حضرت مهدى آن را از اموال خود مى پردازد.(۴۱)
ج) (هدنه)، يعنى دوران آرامش وصلح وآتش بس ميان مسلمين وكفار ويا ميان دو دسته از جنگ جويان، هرچند كفار نباشند.
۴. تخريب سقف مساجد
كلينى: على بن ابراهيم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن حماد بن عثمان، عن الحلبى، قال: سئل ابوعبدالله(ع) عن المساجد المظللة، أتكره الصلاة فيها؟ فقال: نعم، ولكن لايضرّكم اليوم، ولو قد كان العدل لرأيتم كيف يصنع فى ذلك... .(۴۲)
... حلبى مى گويد: از امام صادق(ع) سؤال شد: آيا نماز خواندن در مساجد سرپوشيده ـ مسقف ـ كراهت دارد؟ فرمود: آرى وليكن امروز ـ يعنى تا پيش از قيام حضرت مهدى (عجل الله فرجه) ـ مشكلى نيست؛ ولى آن روز كه حكومت عدل برپا شود، خواهيد ديد كه با اين گونه مساجد چه خواهد كرد... .
بررسى سند
هيچ مشكل سندى در اين روايت نيست، مگر ابراهيم بن هاشم كه گفته شده توثيق خاصى ندارد، هرچند ممدوح است. لذا به اين جهت، روايت را (حسن) مى نامند، چنانكه مرحوم مجلسى در مرآة چنين تعبير كرده(۴۳). ولى به نظر ما، ابراهيم بن هاشم هيچ مشكلى ندارد، زيرا: اولاً ايشان فوق وثاقت است واگر توثيق خاص ندارد، به اين جهت است كه شأن بعضى بالاتر از اين است كه كلمه (ثقه) در حق آنان آورده شود.
ثانياً ايشان توثيق عام دارد؛ زيرا على بن ابراهيم در مقدمه تفسير، مشايخ خود را توثيق كرده وفرموده:
(نحن ذاكرون ومخبرون بما ينتهى الينا ورواه مشايخنا وثقاتنا...).(۴۴)
(ما در اين جا رواياتى را كه مشايخ وافراد مورد وثوق روايت كرده اند مى آوريم).
واين توثيق عام به توثيقات خاص منحل مى شود؛ يعنى يكايك روات ومشايخ ما در اين كتاب ثقه هستند. ابراهيم بن هاشم نيز يكى از آنان است. بنابراين روايت فوق از نظر سند هيچ اشكالى ندارد.
اما دلالت: ظاهر روايت اين است كه مسقف كردن مسجد خلاف نظر شرع ويك نوع سنت شكنى است ومورد كراهت شرع است، ولى فعلاً مبارزه با اين سنت شكنى زمينه ندارد ونماز مؤمنان در اين گونه مساجد مشكلى ندارد. ليكن به هنگام ظهور، عدالت ومبارزه با سنت شكنى، درباره آن تصميم ديگرى اتخاذ مى شود.
نمونه: البته روايت صحيح ديگرى از امام باقر(ع) به همين مضمون وارد شده:
اول ما يبدأ به قائمنا سقوف المساجد فيكسرها، ويأمر بها فيجعل عريشاً كعريش موسى.(۴۵)
نخستين چيزى كه حضرت قائم (عجل الله فرجه) از آن آغاز مى كند، سقف مساجد است. آن ها را ويران مى كند وسقف هايى مانند عريش موسى (ع) بر آن قرار مى دهد.
عريش سايبانى است كه براى محافظت از سرما وگرما وآفتاب مى سازند.
به نقل از مرحوم طريحى: (آن را از سعف خرما مى سازند وتا پايان فصل خرما در آن سر مى برند).(۴۶) تخريب آن شايد بدين دليل است كه مساجد پيش از ظهور امام (عجل الله فرجه) از حالت سادگى بيرون آمده، جنبه تشريفاتى به خود مى گيرد.
برداشت فقهى: اين روايت ومانند آن بر استحباب حمل شده؛ زيرا نبود مانع وحائل بين نمازگزار وبين آسمان مستحب است ونبودن حايل يكى از اسباب قبولى نماز واستجابت دعاست.
۵. مساجد وزخارف وتصاوير
كلينى: الحسن بن على العلوى، عن سهل بن جمهور، عن عبدالعظيم بن عبدالله العلوى، عن الحسين العرنى، عن عمرو بن جميع، قال: (سألت: اباجعفر(ع) عن الصلاة فى المساجد المصورة. فقال: اكره ذلك ولكن لايضركم اليوم ولو قد قام العدل لرأيتم كيف يصنع فى ذلك).(۴۷)
... عمرو بن جميع مى گويد: از امام باقر(ع) راجع به نماز خواندن در مسجدهايى كه در آن عكس نقش بسته وآن را به نقش تزيين كردند پرسيدم، فرمود: من آن را نمى پسندم، وليكن امروز ضرر وايرادى ندارد وچنانچه حكومت عدل وعدالت برپا شد، خواهيد ديد كه چگونه با آن برخورد مى كند.
بررسى سندى
مرحوم مجلسى در شرح كافى وتهذيب، اين روايت را تضعيف كرده.(۴۸) شايد علت ضعف اين باشد كه در سند، افرادى هستند كه توثيق ندارند وهيچ سخنى از آنان در كتب رجالى نيامده وبه اصطلاح مهمل هستند.
وبعضى ديگر، هم چون عمروبن جميع ازدى، تضعيف شده وچنانچه عمرو بن جميع عبدى باشد، او هم مجهول است.(۴۹) ولى از اين كه فقها (۵۰) به استناد اين روايت وديگر روايات فتوا به كراهت نقش در مساجد داده اند، چنين استفاده مى شود كه مورد اعتماد وعمل آنان بوده است.
لكن ممكن است گفته شود كه اين عمل فقهاى شيعه بر مبناى تسامح در ادله سنن است.
۶. به زانو درآوردن حكومت جباران
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم):... فيجتمع الناس اليه كالطير الواردة المتفرقة حتى يجتمع اليه ثلثمائة واربعة عشر رجلاً. فيهم نسوة، فيظهر على كل جبار وابن جبار ويظهر من العدل ما يتمنّى له الاحياء امواتهم... .(۵۱)
.... مردم همانند كبوتران پراكنده واز راه رسيده، دور حضرت مهدى (عجل الله فرجه) جمع مى شوند، پس سيصد وچهارده نفر مرد وتعداد كمى از زنان نيز حضور به هم مى رسانند. سپس بر هر ستمگر وفرزند ستمگرى چيره مى شود وعدالتى را گسترش مى دهد كه زندگان آرزو مى كنند مردگان زنده شوند واين عدالت را ببينند... .
بررسى سند
هرچند طبق اين مضمون روايات بسيارى از فريقين رسيده وهيچ نيازى به بررسى سند ندارد، ولى از نظر فنى، ليث بن ابى سليم در طريق اين روايت است كه نزد اهل سنت مدلس است وبعضى او را تضعيف كرده اند.(۵۲)
اما ديگر افراد، همگى طبق نظر آنان ثقه هستند. البته تدليس در نظر اهل سنت، چندان نقطه ضعفى شمرده نشده است. چنانكه ابن عماد حنبلى در ترجمه سليمان بن مهران الاعمش به طور مشروح به اين بحث پرداخته است. از طرفى او، جزء رجال بخارى است كه اين خود نقطه قوتى براى راوى ـ از نظر بعضى از اهل سنت ـ شمرده مى شود. بنابراين بعيد نيست كه اشكال ضعف سند نيز برطرف شود. ولى عدد سيصد وچهارده نفر با روايات ديگر چندان سازشى ندارد.
در خاتمه بحث مجدداً سخن خود را تكرار مى كنيم: هيچ شك وترديدى نيست كه حكومت حضرت بقية الله الاعظم، تجسم عدالت وقسط ومحو ظلم وبيدادگرى است وروايات بسيارى بر آن اشاره دارد كه از حد شمارش خارج است.
ما در اين جا فقط به چند نمونه روايت از جلوه هاى عدالت در اين دولة كريمه اشاره كرديم وبا نقد وبررسى سندى به تمام آنچه گفته شده ويا مى شود اشاره واز آن روايات به دفاع پرداختيم تا براى مدعيان تخصص، كه متأسفانه با نداشتن هرگونه تعهد وتخصص، به روايات اشكال مى گيرند، سخنى باقى نماند. ان شاء الله.(۵۳)
 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) بحار الانوار، ج ۴، ص ۲۲۳ .
(۲) همان، ج ۷۲، ص ۳۶ (به نقل از كافى، ج ۲، ص ۱۴۶).
(۳) همان، ج ۷۲، ص ۳۹ (به نقل از كافى، ج ۲، ص ۱۴۷).
(۴) همان، ج ۶۹، ص ۴۰۲.
(۵) همان، ج ۶۵، ص ۱۴۲ (به نقل از اختصاص، ص ۲۵۹).
(۶) همان، ج ۶۸، ص ۲۷۶.
(۷) همان، ج ۵۳، ص ۱۷۳.
(۸) همان، ج ۵۱، ص۱۱۰.
(۹) همان، ص۱۲۰.
(۱۰) همان، ج ۵۲، ص ۳۱۰.
(۱۱) همان، ص ۲۴۴.
(۱۲) همان، ص ۲۶۹.
(۱۳) كمال الدين، ص ۳۷۲؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۲.
(۱۴) تفسير عياشى، ج ۱، ص ۶۶ ؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۴.
(۱۵) الذريعة الى تصانيف الشيعه، ج ۴، ص ۲۹۴.
(۱۶) ابن حماد، فتن ص ۹۸؛ عقد الدرر، ص ۳۶؛ ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۸.
(۱۷) القول المختصر، ص ۵۲ .
(۱۸) سيراعلام النبلاء ۱۰: صص ۶۰۰ـ۵۹۷.
(۱۹) همان.
(۲۰) مستدركات، علم الرجال، ج ۸، ص ۸۵.
(۲۱) شيخ مفيد، الارشاد، چاپ بصيرتى، ص ۳۶۵؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸.
(۲۲) معجم رجال الحديث، ج ۱۲، ص ۹۷.
(۲۳) همان.
(۲۴) همان، ج ۱۱، ص ۱۵۳.
(۲۵) تنقيح المقال، ج ۲، ص ۲۵۴.
(۲۶) معجم رجال الحديث، ج ۱۱، ص ۱۵۴.
(۲۷) كافى، ج ۴، ص ۴۲۷؛ من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص۳۱۰، ح ۲۵؛ وسائل الشيعة، ج ۱۳، ص ۳۲۸؛ معجم احاديث الامام المهدى، ج ۴، ص ۶۴؛ چشم اندازى به حكومت جهانى حضرت مهدى، ص ۱۴۸؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۴.
(۲۸) التهذيب، ج ۹، ص ۲۰۴ ذيل ح ۸۱۲ .
(۲۹) الاستبصار، ج ۳، ص ۲۸، ذيل ح ۹۰.
(۳۰) كمال الدين، ص ۷۶.
(۳۱) معجم رجال الحديث، ج ۲، ص ۳۵۶.
(۳۲) اختيار معرفة الرجال، ص ۴۱۳.
(۳۳) من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص۳۱۰.
(۳۴) الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج ۳، ص ۱۴۸.
(۳۵) مستدرك الوسائل (الخاتمة) ج ۲۲، ص ۶ .
(۳۶) روضة المتقين، ج ۵، ص ۲۲۲.
(۳۷) مرآة العقول، ج ۱۸، ص ۶۷ .
(۳۸) التهذيب، ج ۶، صص ۱۵۴ و۲۷۰.
(۳۹) استبصار، ج ۴، ص ۳۲۵.
(۴۰) معجم رجال الحديث، ج ۱۵، ص ۲۵۰.
(۴۱) ملاذ الاخيار، ج ۹، ص ۴۱.
(۴۲) الكافى، ج ۳، ص ۳۶۸؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۴.
(۴۳) مرآة العقول، ج ۱۵، ص ۲۴۵.
(۴۴) تفسير قمى (مقدمه)، ص ۴.
(۴۵) من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۱۵۳؛ وسائل الشيعة، ج ۳، ص ۴۸۸؛ اثبات الهداة، ج ۳، ص ۴۲۵.
(۴۶) مجمع البحرين، ج ۳، ص ۴۵۳ ، ماده عرش.
(۴۷) كافى، ج ۲، ص ۳۶۹؛ تهذيب الاخبار، ج ۳، ص ۲۵۹، ح ۷۲۶؛ استبصار، ج ۱، ص۴۴۱؛ وسائل الشيعة، ج ۵، ص ۲۱۵؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص۳۷۴.
(۴۸) مرآة العقول، ج ۱۵، ص ۲۴۵؛ ملاذالاخيار، ج ۵، ص۴۹۰.
(۴۹) معجم رجال الحديث، ج ۱۳، ص ۸۲.
(۵۰) وسائل الشيعة، ج ۵، ص ۲۱۵.
(۵۱) مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۳۱۵؛ العرف الوردى، ج ۲، ص ۶۱؛ البرهان، ص ۱۱۷؛ الاذاعة، ص ۱۱۹.
(۵۲) تهذيب التهذيب، ج ۸ ، ص ۴۱۸.
(۵۳) نجم الدين طبسى، ۱/۶/۸۳ مطابق با ۳/۷/۱۴۲۵.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم