صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۱۳۳) برهان حفظ شريعت ووجود امام عصر عليه السلام
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۱۳۳) برهان حفظ شريعت ووجود امام عصر عليه السلام

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: على ربّانى گلپايگانى تاريخ تاريخ: ۹ / ۷ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۳۷۶۵ نظرات نظرات: ۰

برهان حفظ شريعت ووجود امام عصر عليه السلام

چكيده
شريعت اسلام، آخرين شريعت الهى است وبر عموم مكلفان تا روز قيامت، واجب است كه آن را بشناسند وبه كار بندند. بر اين اساس، حفظ شريعت به طور كامل در همه زمان ها واجب است، تا مكلفان بتوانند به آن دسترسى داشته باشند. غير از امام معصوم، گزينه ديگرى وجود ندارد كه سبب حفظ شريعت به صورت كامل باشد. بنابراين، وجود امام معصوم در هر زمانى واجب است. مصاديق امامان معصوم پس از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم امامان دوازده گانه شيعه عليهم السلام هستند كه دوازدهمين آنان همان حضرت حجت بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشريفمى باشد. با اعتقاد به وجود آن حضرت در دوران غيبت، مى توان اطمينان يافت كه ادله احكام شريعت كه توسط رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وامامان اهل بيت عليهم السلام در عصر حضور بيان شده، محفوظ مانده است. بر اين اساس فقيهان شيعه در استنباط احكام شريعت با خلأ وكمبود منابع لازم ومعتبر براى اجتهاد، مواجه نيستند وبه اجتهاد بر اساس قياس واستحسان وديگر منابع ظنى وغيرمعتبر كه در فقه اهل سنت مطرح است، نيازى ندارند.

مقدمه

يكى از برهان هاى عقلى بر ضرورت وجود امام معصوم پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در ميان امت اسلامى وجامعه بشرى تا قيامت، برهان حفظ شريعت است. اين برهان، نخست از سوى امامان اهل بيت عليهم السلام مطرح گرديده وسپس توسط متكلمان شيعه تبيين شده است. از سوى ديگر، منكران ضرورت عصمت امام در رد اين برهان، اشكالاتى را مطرح كرده اند كه متكلمان شيعه به آن ها پاسخ داده اند.
يكى از اشكالات مطرح شده در اين باره، چگونگى حفظ شريعت توسط امام غايب در عصر غيبت است. اگر يكى از دلايل ضرورت وجود امام معصوم، اين است كه شريعت را به صورت كامل حفظ كند، تا در دسترس دين شناسان ودين مداران باشد، اين هدف، چگونه توسط امام غايب تحقق خواهد يافت؟ اين نوشتار در پى آن است كه اولاً تقرير دقيق وجامعى از برهان حفظ شريعت ارائه دهد، وثانياً به اشكال مزبور، پاسخ دهد ونقش امام غايب در حفظ شريعت را تبيين كند.
ضرورت حفظ شريعت
بر اساس برهان هاى ضرورت نبوت وشريعت، بشر همواره به شريعت آسمانى نياز داشته وخواهد داشت؛ زيرا عقل ودانش بشرى، پاسخ گوى همه نيازهاى هدايتى بشر در قلمرو زندگى دنيوى واخروى، ومادى ومعنوى انسان نبوده ونخواهد بود؛ چون اولاً بسيارى از مسايل هدايتى ومورد نياز انسان از دسترس عقل وتجربه بشرى بيرون است، وثانياً مسايلى كه تا حدودى در دسترس عقل وتجربه بشرى است، به دليل خطاپذيرى معرفت بشرى، قواعد وضوابط استوار وخدشه ناپذيرى لازم دارد تا راهگشاى خردورزى انسان باشد. در هر صورت، نياز هميشگى بشر به شريعت آسمانى ـ علاوه بر اين كه مبرهن است ـ مورد اجماع امت اسلامى است ودر اين جا به تفصيل وتبيين بيشترى نياز نخواهد بود.
از آنجا كه شريعت اسلام، آخرين شريعت الهى است، شريعت آسمانى مورد نياز بشر از زمان بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم تا قيامت، همانا شريعت اسلام مى باشد؛ بنابراين حفظ آن لازم وضرورى خواهد بود؛ يعنى شريعت اسلام كه به واسطه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از آسمان به زمين آمد، بايد همواره در زمين باقى باشد تا انسان ها بتوانند به آن دسترسى داشته، با پيروى از آن، نياز هدايتى خود را برآورده كنند.
امام وحفظ شريعت
بديهى است حفظ شريعت اسلامى به طور كامل وبدون اين كه هيچ گونه كاهش يا افزايش در آن رخ دهد، در گرو آن است كه علت مبقيه آن همانند علت محدثه اش از ويژگى عصمت علمى وعملى برخوردار باشد؛ يعنى نه دچار جهالت وسهو ونسيان شود ونه تحت تأثير تمايلات نفسانى ووسوسه هاى شيطانى قرار گيرد وعمداً به تغيير وتحريف احكام الهى دست زند. اين مهم جز با وجود پيشواى معصوم در ميان بشر تحقق نخواهد يافت. پيشواى معصوم كه علت محدثه نزول شريعت اسلامى وقرار گرفتن آن در دسترس بشر است، همانا پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بوده است وپس از وى كسى خواهد بود كه به جانشينى آن حضرت، امر رهبرى وهدايت بشر را بر عهده دارد.
براى فرض مزبور هيچ جايگزينى وجود ندارد؛ زيرا هر فرض ديگرى غير از آن يا ويژگى عصمت را ندارد ونمى تواند علت مبقيه حفظ شريعت اسلام باشد؛ مانند اين كه گفته شود: شريعت اسلام از طريق خبرهاى غيرمتواتر حفظ مى شود. ويا از ويژگى عصمت برخوردار است؛ ولى در بردارنده كليه احكام شريعت نيست؛ مانند اين كه گفته شود: شريعت اسلام از طريق اجماع امت يا خبرهاى متواتر حفظ مى شود.
ممكن است گفته شود: قرآن كريم هر دو ويژگى مزبور را دارد؛ زيرا هم واجد ويژگى عمصت است واز گزند هر گونه افزايش وكاهشى مصون مانده است؛ چرا كه خداوند وعده قطعى داده، كه آن را حفظ خواهد كرد: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر: ۹)؛ قطعاً ما قرآن را نازل كرده وقطعا حافظ آن مى باشيم، وهم كليه معارف واحكام الهى را در بردارد؛ چنان كه فرموده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَى) (نحل: ۸۹)؛ كتاب را كه بيان گر هر چيزى (در قلمرو هدايت) است، بر تو نازل كرديم.
در اين كه قرآن كريم از گزند تحريف به افزايش يا كاهش، مصون مانده است، سخنى نيست؛ چنان كه در بيان گرى قرآن كريم دربارة آنچه بشر در قلمرو هدايت به آن نياز دارد نيز ترديدى وجود ندارد؛ ولى سخن در چگونگى بيان قرآنى در زمينه كليه معارف واحكام الهى مورد نياز بشر است. از آيات قرآن به دست مى آيد كه بيان گرى قرآن در معارف واحكام الهى به دو شيوه بى واسطه وباواسطه انجام گرفته است؛ يعنى اصول وكليات احكام الهى در وحى قرآنى آمده است وبيان تفاصيل آن ها بر عهده پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم گذاشته شده است. بدين معنا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مأموريت داشته است كه نخست، آيات قرآن را بر مردم تلاوت كند وسپس به تبيين وتعليم آن ها بپردازد. خداوند فرموده است:
(هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) (جمعه: ۲)؛
خداوند در ميان انسان هاى امّى پيامبرى را از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان تلاوت كند وآنان را تزكيه كرده، كتاب وحكمت را به آنان بياموزد.
نيز فرموده است:
(أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) (نحل: ۴۴)؛
ذكر (= قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه را كه براى مردم نازل شده است (قرآن) براى آنان بيان كنى.
بنابراين تعليم وتبيين قرآن توسط پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم والبته از طريق وحى الهى انجام گرفته است: (وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى يُوحَى) (نجم: ۳و۴) پيامبر از روى هواى نفس سخن نمى گويد. آنچه مى گويد چيزى جز وحى كه به او القا مى شود نيست. اين بخش از معارف واحكام الهى در اصطلاح، سنّت ناميده مى شود.
بنابراين، كتاب وسنت دو منبع ومصدر اساسى شريعت اسلامى اند. كتاب، مشتمل بر كليات احكام اسلامى است وسنت، تفاصيل آن را در بردارد.
اكنون اگر اين فرض را برگزينيم كه مقصود از وصف (تبيان كل شيء) براى قرآن، اين است كه تفاصيل معارف واحكام دين را در بردارد، بايد براى قرآن، سطوح معنايى متفاوتى قائل شويم وبگوييم بخشى از معارف واحكام دينى از سطح معنايى ظاهرى قرآن به دست مى آيد وبخش ديگر، از سطوح ومعانى باطنى آن استفاده مى شود. اما فهم كامل معانى ومداليل باطنى قرآن كه از آن به (كتاب مكنون) تعبير شده است،(۱) به كسانى اختصاص دارد كه از طهارت كامل در انديشه، اخلاق ورفتار برخوردارند: (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه: ۷۹). آنان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم واهل بيت خاص آن حضرت مى باشند كه در آيه تطهير(۲) وروايات مربوط به شأن نزول آن(۳) ونيز حديث ثقلين(۴) وحديث سفينه نوح(۵) ومانند آن، معرفى شده اند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در حديثى كه از طريق شيعه واهل سنت روايت شده، فرموده است:
ان فى كل خلف من امتّى عدلاً من اهل بيتى ينفى عن هذا الدين تحريف الغالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين (صدوق، ۱۴۱۶: ص۲۲۱)
در هر نسلى از امت من، فردى عادل از اهل بيت من وجود دارد كه تحريف غاليان ونسبت هاى ناوراى اهل باطل وتأويل جاهلان را از دين، نفى مى كند.(۶)
از مجموع روايات به دست مى آيد كه قرآن كريم، سنت نبوى وعترت خاص پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه به قرآن وسنت نبوى علم كامل دارند، تا قيامت باقى هستند؛ چرا كه شريعت اسلامى تا قيامت باقى است ومصدر شريعت، قرآن، سنت وعترت آگاه به كتاب وسنت است؛ چنان كه ابن حجر مكى گفته است:
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم امت را به سه چيز سفارش كرده است: كتاب، سنت وعالمان به آن دو از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم (هيتمى، ۱۴۲۵: ص۱۸۸).
وى درباره وجه ناميده شدن كتاب وعترت به ثقلين گفته است:
ثِقْل، هر چيز گران بهايى است كه (از ناخالصى ها) مصون است واين دو اين گونه اند؛ زيرا هريك از آن دو، معدن علوم لدنى واسرار وحكمت هاى عالى واحكام شرعى اند؛ بدين سبب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بر اقتدا وتمسك به عترت وتعليم از آنان در كنار قرآن، ترغيب كرده ونيز فرموده است: (سپاس خدا را كه حكمت را در ما اهل بيت قرار داده است). ترغيب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به اعتناى به عترت آن حضرت، ناظر به عالمان به كتاب الهى وسنت نبوى است؛ زيرا آنان همان كسانى اند كه تا قيامت از كتاب الهى جدا نخواهند شد. مزيت آنان نسبت به عالمان ديگر، اين است كه خداوند، پليدى را از آنان دور كرده وآنان را به گونه اى خاص تطهير كرده است. در روايت ديگرى آمده است: (لا تعلموهم فانهم اعلم منكم؛ به آنان چيزى نياموزيد؛ زيرا آنان داناتر از شما هستند). در ادامه افزوده است: (سزاوارترين فرد از عترت پيامبر كه بايد به او تمسك شود، امام وعالم آنان، يعنى على بن ابى طالب عليه السلام است).
بدين سبب ابوبكر درباره او گفته است: (على عترة رسول الله؛ على عترت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم است)، يعنى كسانى كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به تمسك به آنان توصيه كرده است؛ بدين سبب ابوبكر عنوان عترت را به وى اختصاص داده است (هيتمى، ۱۴۲۵: ص۱۸۹).
حفظ شريعت در زمان غيبت
تا اين جا ثابت شد كه حفظ شريعت اسلامى به صورت كامل پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم در گرو وجود امام معصوم در ميان امت اسلامى است. پرسشى كه در اين باره مطرح مى شود، اين است كه در زمان غيبت امام معصوم، حفظ شريعت چگونه تحقق مى يابد؟ اين پرسش بدان سبب، قابل طرح است كه حفظ شريعت توسط امام معصوم به صورت عادى آن گاه ممكن است كه ميان امام وامت، رابطه عادى برقرار باشد، تا عالمان دين بتوانند در موارد اختلاف، از ديدگاه امام آگاه شوند، ونيز امام بتواند حكم شرعى را كه مورد غفلت واقع شده وسهواً يا عمداً از دسترس عالمان دين خارج شده است، در اختيار آنان قرار دهد؛ اما چون در زمان غيبت، امكان ارتباط عادى ميان امام وامت وجود ندارد، هدف مزبور، دست يافتنى نخواهد بود.
پاسخ، اين است كه در زمان غيبت امام، ارتباط عادى ميان امام وامت برقرار نيست؛ ولى امكان ارتباط به صورت غيرعادى وجود دارد واگر حكمى از احكام شريعت به هر علتى وسببى از دسترس عالمان دين خارج شده باشد، به گونه اى كه آنان هيچ طريق معتبر عقلى يا نقلى براى دستيابى به آن حكم در اختيار نداشته باشند، وناچار شوند از طرق ظنى وغيرمعتبر از باب قياس يا استحسان ومانند آن ها آن حكم را به دست آورند، امام مى تواند از طريق غيرعادى آن حكم را در اختيار عالمان دين قرار دهد؛ به گونه اى كه با علت وفلسفه غيبت امام نيز منافات نداشته باشد.
آنچه با علت وفلسفه غيبت سازگارى ندارد، ظهور همگانى امام وقيام براى برقرارى حكومت عدل جهانى است؛ اما بيان حكمى شرعى از طريق ظهور براى همه يا عده اى از عالمان دين، هيچ گونه منافاتى با علت وفلسفه غيبت ندارد. از طرفى، از آن جا كه حفظ وتبيين شريعت، يكى از اغراض اساسى امامت ووظايف مهم امام است، وبا توجه به اين اصل كه امام معصوم در صورت امكان، وظايف امامت را به طور كامل انجام مى دهد، هرگاه حفظ وتبيين شريعت به ظهور محدود او براى عالمان دين بستگى داشته باشد، قطعاً در انجام اين مهم، كوتاهى نخواهد كرد.
اكنون اگر امام در عصر غيبت، چنين اقدامى نكرده باشد، كاشف از آن است كه احكام شريعت كه توسط ديگر امامان معصوم عليهم السلام در عصر حضور بيان شده، در زمان غيبت امام عليه السلام نيز محفوظ مانده است؛ بنابراين، از وجود امام معصوم در زمان غيبت واز عدم بيان روايتى از آن حضرت كه منبع جديدى براى اجتهاد عالمان اسلامى به شمار آيد، علم واطمينان حاصل مى شود كه آنچه توسط امامان اهل بيت عليهم السلام در عصر حضور در زمينه احكام شرعى بيان شده وتأمين كننده مصادر ومنابع لازم براى اجتهاد عالمان اسلامى است، محفوظ مانده است.
حاصل آن كه حفظ شريعت توسط امام معصوم عليه السلام مشروط به وجود امام است، نه منوط به حضور او؛ همان گونه كه تصرف تكوينى امام در عالم ودر هدايت باطنى امام نسبت به قلب هاى مستعد ودستگيرى از درماندگان وبرآوردن نياز آنان در صورتى كه مصلحت آنان در آن باشد، همگى از آثار وجودى امام معصوم است، وحضور وغيبت در آن ها ثأثيرى ندارد.
آنچه حضور امام شرط آن است، رهبرى سياسى جامعه بشرى وبرپايى حكومت عدل جهانى است، به همين سبب است كه گفته اند: (وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منّا) (طوسى، ۱۴۱۹: ص۴۹۱) يعنى وجود امام براى بشريت لطف است، وتصرف او در امور سياسى واجتماعى لطف ديگرى است، ومنشأ عدم اين لطف از سوى ما (مكلفان) است.
فاضل مقداد (متوفاى ۸۲۶ ق) درباره لطف امام در زمان غيبت گفته است:
اما حال الغيبة فنفس وجوده لطف فى حفظ الشريعة وضبطها من الزيادة والنقصان وكذا فى حق اوليائه المعتقدين له فى قربهم من الواجبات وبعدهم عن المقبحات، اذ لايؤمنون فى كل وقت من تمكينه وظهوره عليهم وحينئذ يكون تمكينه وتصرفه شرطا فى تمام لطفيته بل لطف آخر (سيورى حلّى، ۱۳۸۰ش: ص۳۲۹)؛
وجود امام در حال غيبت، لطف است در مورد حفظ شريعت وضبط آن از افزايش وكاهش. ونيز لطف است در حق معتقدان به امامت امام در نزديك شدن آنان در انجام واجبات ودورى از انجام قبايح؛ زيرا در هر وقت، احتمال مى دهند كه امام ظاهر شود؛ بنابراين، تصرف امام (در امور سياسى واجتماعى) شرط است در تماميت يافتن لطف امام (در حق مكلفان)؛ بلكه خود، لطف ديگرى است.
از آنجا كه پرسش از چگونگى لطف امامت در عصر غيبت ـ به ويژه درباره نقش امام در حفظ شريعت ـ از نخستين روزهاى غيبت كبرا مطرح بوده است، عالمان شيعه از ديرزمان به تبيين آن پرداخته اند. سيدمرتضى (متوفاى ۴۳۶ق) گفته است:
والشرع محفوظ مع الغيبة لأنه لو جرى فيه ما لا يمكن العلم به لفقد ادلّته وانسداد الطريق اليه، لوجب ظهور الإمام لبيانه واستدراكه (سيد مرتضى، ۱۴۱۹: ص۲۳۲)؛
با غيبت امام، شرع محفوظ است؛ زيرا اگر در شرع، تغييرى رخ دهد كه به دليل نبود ادله وبسته شدن راهِ دست يابى به ادله شرع، امكان دستيابى به احكام شريعت وجود نداشته باشد، بر امام واجب است كه براى بيان آن دليل، ظاهر شود.
وى، در شرح كلام پيشين چنين گفته است:
اشكال: يكى از جهات نياز به امام حفظ شريعت به واسطه او است. در زمان غيبت امام كه ارتباط (عادى) با امام وجود ندارد، چگونه اطمينان داريد كه مجموع شريعت در اختيار شما قرار دارد وچيزى از آن از دست نرفته است؟
پاسخ: از نظر ما جايز نيست كه چيزى از شريعت، نرسيده باشد ودستيابى به احكام شريعت براى ما ممكن است؛ زيرا ما مى دانيم كه شريعت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم تا قيامت باقى است، وتكليف ما به آن شريعت، هيچ گاه ساقط نشده ونخواهد شد.
بر اين اساس، از دست رفتن برخى از شريعت امكان پذير است؛ ولى هرگز واقع نشده است؛ زيرا اگر چنين امرى واقع شود، يا تكليف ما در برابر آن، ساقط شده است كه اين فرض (چنان كه بيان شد) باطل است، يا اين كه واجب است امام ظاهر شود وبا تأييد فرشتگان الهى آنچه از شريعت از دست رفته است را به ما برساند. از آنجا كه نه تكليف ما در برابر احكام شريعت، ساقط شده، ونه امام براى رساندن چيزى از شريعت براى ما ظاهر شده است، معلوم مى شود كه حكمى از شريعت از دست نرفته وهمه در اختيار ما قرار دارد (همو: ص۲۳۲).
سيد مرتضى در ادامه، فرض ديگرى را نيز جايز دانسته است وآن، اين كه پاره اى از احكام شريعت در زمان غيبت به ما نرسيده باشد وبا اين حال، ما به آن احكام، مكلف باشيم، زيرا نرسيدن آن ها به ما از ناحيه خداوند متعال يا امام نيست تا سبب سقوط تكليف شود، بلكه از ناحيه مكلفان است. همان گونه كه عدم تحقق لطف امامت از جهت تصرف وتدبير امور در عصر غيبت، سبب سقوط تكاليف از مكلفان نخواهد بود؛ زيرا سبب تحقق نيافتن آن، خود مكلفان بوده اند. (همو: ص۲۳۳).
فرض مزبور استوار به نظر نمى رسد ومقايسه آن با عدم تحقق لطف امامت در عصر غيبت مع الفارق است؛ زيرا تصرف امام در امور سياسى واجتماعى جامعه بدون ظهور وارتباط عادى كه آن هم با فلسفه وعلت غيبت منافات دارد، ممكن نيست؛ ولى بيان احكام شريعت در فرض از دست رفتن آن ها، براى عالمان ومجتهدان شيعه متوقف بر ظهور عمومى نيست وبا سبب وفلسفه غيبت منافات ندارد. از طرفى حفظ شريعت، يكى از اهداف اساسى امامت است كه تا جايى كه امكان پذير است بايد تحقق يابد؛ زيرا به حكم عقل وشرع (الميسور لايترك بالمعسور)(۷) و(الضرورات تتقدّر بقدرها)(۸).
شيخ الطائفه (متوفاى ۴۶۰ق) نيز درباره نقش امام غايب در حفظ شريعت سخن گفته است. وى نخست يادآور شده است كه همه احكام شريعت كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم براى بشريت آورده است، در اختيار مكلفان قرار دارد.
آنچه كه از طريق نقل معتبر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است بايد به آن ها استناد واز آن ها پيروى كرد، وآنچه اين گونه نيست، يا پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آن ها را بيان كرده، ولى نقل معتبرى در اختيار ما نيست، ويا اين كه بيان آن ها را به جانشين خود واگذار كرده است. تكليف ما اين است كه در مورد آن ها به سخن جانشينان آن حضرت يعنى امامان اهل بيت عليهم السلام رجوع كنيم؛ بنابراين، در همه مواردى كه ديگران به دليل فقدان نص معتبر نبوى به اجتهاد ورأى خود عمل مى كنند، شيعيان در آن موارد از نص شرعى مجمل يا مفصل برخوردارند.
شيخ طوسى سپس اين اشكال را يادآور شده كه لازمه سخن مزبور، اين است كه وجود امام معصوم براى تبيين احكام شريعت در عصر غيبت، ضرورتى نداشته باشد؛ زيرا نصوص شرعى احكام از سوى امامان پيشين بيان شده ودر اختيار شيعيان قرار دارد. وى سپس در پاسخ آن گفته است:
بدون وجود امام معصوم، علم واطمينان به اين كه همه نصوص شريعت كه توسط امامان پيشين بيان شده در اختيار ما قرار دارد، حاصل نخواهد شد؛ زيرا احتمال اين كه ناقلان، همه آن ها را براى ما نقل نكرده باشند يا در نقل خود دچار خطا شده باشند، وجود دارد. با وجود امام معصوم در عصر غيبت، مطمئن مى شويم كه همه آن ها براى ما نقل شده است (طوسى، ۱۳۸۲ ش: ج۱، ص ۱۳۱ـ۱۳۳؛ همو، ۱۴۱۲ ق: ص۷۷).
شيخ ابوالفتح كراجكى (متوفاى ۴۴۹ ق) نيز به بررسى اين مسأله پرداخته ونقش امام غايب عجل الله تعالى فرجه الشريف را در حفظ شريعت بيان كرده است. وى يادآور شده است كه وظيفه مكلفان در اين زمان، اين است كه در زمينه آگاهى از احكام شريعت به فقيهان شيعه رجوع كنند؛ زيرا آنان وسايط ميان امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ومكلفان مى باشند واحكام شريعت كه توسط امامان معصوم عليهم السلام نقل شده در اختيار آنان قرار دارد. استنباط احكام شريعت توسط فقيهان شيعه از مقوله استنباط احكام بر اساس قياس واستحسان وظن وترجيح غيرمعتبر كه فقيهان غيرشيعه بر اساس آن فتوا مى دهند نيست؛ زيرا آنان بر اساس نصوص معتبرى فتوا مى دهند كه از امامان معصوم به آنان رسيده است.
وى آن گاه افزوده است:
مخالفان ما با شنيدن اين سخن ما، مى گويند: هرگاه همه آنچه براى فتوا دادن در مسايل شرعى لازم است از سوى امامان اهل بيت عليهم السلام نقل شده ودر اختيار فقيهان شيعه قرار دارد، به وجود امام معصوم در اين زمان نيازى نخواهد بود.
اما اين سخن صحيح نيست؛ زيرا آثار ونصوص احكام شرعى توسط كسانى براى ما نقل شده كه از خطا واشتباه وسهو ونسيان، مصون نيستند. بر اين اساس بدون وجود امام معصوم كه ناظر بر گفتار وكردار آنان باشد، واگر احياناً سهو ونسيان وخطا واشتباهى در نقل احكام شريعت از سوى آنان رخ داد، دخالت كرده ومشكل را برطرف خواهد ساخت، علم واطمينان حاصل نخواهد شد كه تمام احكام شريعت كه از سوى امامان معصوم در عصر حضور بيان شده، در اختيار ما قرار دارد. امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در دوران غيبت به سر مى برد ومردم به صورت عادى او را نمى شناسند، ولى در ميان مردم زندگى مى كند واز احوال آنان آگاه است. هرگاه آنان از نقل برخى از احكام شريعت خوددارى كنند، يا از مسير حق گمراه شوند، تقيه براى او روا نبوده، خداوند او را ظاهر خواهد ساخت، تا حق را بيان كند (كراجكى، بى تا: ج۲، ص۲۱۸ و۲۱۹).
ابوالصلاح حلبى (متوفاى ۴۴۷ق) هم مسأله مزبور را به اختصار بررسى كرده وحفظ شريعت در عصر غيبت را بيان نموده است.(۹)
سديد الدين حمّصى (متوفاى اوايل قرن هفتم هجرى) نيز درباره حفظ شريعت در عصر غيبت بحث كرده وديدگاه سيدمرتضى وشيخ طوسى را در اين باره باز گفته است.(۱۰)
ابن ميثم بحرانى (متوفاى ۶۹۹ق) پس از تقرير برهان حفظ شريعت بر ضرورت وجود امام معصوم پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم اين اشكال را مطرح كرده است كه حفظ شريعت توسط امام معصوم در صورتى ممكن است كه مردم، امام را ببينند وبشناسند وبتوانند شريعت را از او دريافت كنند؛ اما اگر اين گونه نباشد، غرض مزبور تحقق نخواهد يافت. وى سپس در پاسخ گفته است:
ديده (وشناخته) شدن امام، شرط حفظ شريعت نيست؛ زيرا به اعتقاد ما شريعت در زمان غيبت امام، محفوظ است وآن، همان است كه در دسترس ما قرار دارد واگر در آن، اختلالى رخ دهد، ظهور امام براى بيان آن، واجب خواهد بود (بحرانى، ۱۴۰۶: ص۱۷۹).
علامه سيد محسن امين نيز شبهه مربوط به شناخت احكام دين در عصر غيبت را اين گونه بيان كرده است كه اگر شناخت حق در عصر غيبت، ممكن نيست، مردم در حيرت وضلالت خواهند بود، واگر ممكن است وراه آن رجوع به ادله احكام شريعت است كه از امامان پيشين نقل شده، پس براى شناخت حق به امام معصوم در اين زمان نيازى نخواهد بود؛ آن گاه در پاسخ آن، چنين گفته است:
حق، دو گونه است: عقلى وسمعى. حق عقلى را عقل مى فهمد ووجود وعدم امام در آن تأثيرى ندارد. حق سمعى نيز از طريق ادله اى كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وامامان معصوم عليهم السلام نقل شده است شناخته مى شود. با اين حال، مكلفان در هر زمانى از دو جهت به امام نياز دارند. اول اين كه وجود امام نسبت به تكاليف عقلى مانند رعايت عدل وانصاف واجتناب از ظلم وتعدى، لطف در حق مكلفان است، ودوم اين كه در مورد نقل احكام شريعت از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وائمه طاهرين عليهم السلام احتمال اين كه عمدا يا سهواً چيزى كم يا زياد شده باشد، وجود دارد ووجود امام معصوم لازم است تا اگر چنين چيزى رخ دهد، حق را بيان كند (امين، بى تا: ج۱۲، ص۶۳ و۶۴).

نتيجه

ضرورت حفظ شريعت اسلام تا روز قيامت مستلزم وجود امام معصوم در هر زمان است وچون پس از امامان يازده گانه شيعه غير از حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالى فرجه الشريف فرد ديگرى از امت اسلامى از ويژگى عصمت در مرتبه امامت برخوردار نيست، برهان حفظ شريعت، وجود امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را اثبات مى كند.

كتابنامه

۱. قرآن كريم.
۲. امين، سيدمحسن، اعيان الشيعة، بيروت: دارالتعارف، بى تا.
۳. بحرانى، ميثم بن على بن ميثم، قواعد المرام، قم: منشورات مكتبة آية الله المرعشى، ۱۴۰۶ق.
۴. حلبى، ابوالصلاح، تقريب المعارف، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، ۱۴۰۴ق.
۵. حلّى، حسن بن يوسف بن مطهر، كشف المراد، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، ۱۴۱۹ق.
۶. حَمّصى، سديد الدين، المنقذ من التقليد، قم: تحقيق ونشر مؤسسة النشر الاسلامى، ۱۴۱۲ق.
۷. دانشنامه كلام اسلامى، زيرنظر آيت الله سبحانى، مدير علمى: على ربانى گلپايگانى، بى جا، نشر مؤسسه امام صادق عليه السلام ، ۱۳۹۰ ش.
۸. سيد مرتضى، على بن الحسين، شرح جمل العلم والعمل، بى جا، دارالأسوة للطباعة والنشر، ۱۴۱۹ق.
۹. سيورى حلّى، مقداد بن عبدالله، اللوامع الإلهية، قم: مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامى، ۱۳۸۰ش.
۱۰. صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمال الدين وتمام النعمة، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، ۱۴۱۶ق.
۱۱. طوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، تهران: دارالكتب الإسلامية، ۱۴۱۱ق.
۱۲. طوسى، محمد بن حسن، تلخيص الشافى، قم: مؤسسة انتشارات المحبين، ۱۳۸۲ش.
۱۳. كراجكى، ابوالفتح، كنزالفوائد، قم: دار الذخاير، بى تا.
۱۴. ميلانى، سيدعلى، نفحات الازهار، قم: مركز تحقيق ونشر آلاء، ۱۴۲۳ق.
هيتمى، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، بيروت: المكتبة العصرية، ۱۴۲۵ق.
 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِى كِتَابٍ مَكْنُونٍ) (واقعه: ۷۷ و۷۸).
(۲) (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (احزاب: ۳۳).
(۳) ر.ك: دانشنامه كلام اسلامى، ج۱، ص۹۴ و۹۵.
(۴) انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابدا وانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض). اين حديث، از احاديث متواتر اسلامى است. ابن حجر مكى گفته است: (حديث ثقلين طرق بسيارى دارد واز بيش از بيست صحابى روايت شده است. در برخى از طرق آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آن را درحجة الوداع در عرفه بيان كرد، ودر برخى ديگر آمده است كه پس از بازگشت از طائف ودر برخى ديگر در غديرخم، ودر برخى ديگر در حجره خود ودر جمع اصحاب بيان نمود. اين نقل ها با يك ديگر منافات ندارد؛ زيرا مانعى وجود ندارد كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به سبب اهميت قرآن وعترت طاهره به صورت مكرر آن را بيان كرده باشد (الصواعق المحرقة،ص۱۸۸).
(۵) (مثل اهل بيتى فيكم كسفينة نوح من ركبها نجى ومن تخلّف عنها غرق)؛ براى آگاهى از سند ومدلول حديث سفينه به جلد چهارم نفحات الازهار، تأليف آيت الله سيدعلى ميلانى رجوع شود.
(۶) ابن حجر مكى حديث مزبور را با كمى تفاوت در عبارت اين گونه روايت كرده است: (فى كل خلف من امتى عدول من اهل بيتى ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين). (الصواعق المحرقة، ص۱۸۸).
(۷) هرگاه انجام بخشى از كارى مقدور وممكن باشد وبخش ديگر آن مقدور وممكن نباشد، نبايد از انجام آنچه در توان است به خاطر آنچه در توان نيست، چشم پوشى كرد، بلكه بايد آنچه در توان است را انجام داد.
(۸) آنچه را كه انسان در انجام يا ترك آن ناگزير وناچار است بايد به همان مقدار اكتفا شود وكم تر يا بيش تر از آن جايز نيست.
(۹) تقريب المعارف فى الكلام، ص۲۰۳.
(۱۰) المنقذ من التقليد، ج۲، ص۳۳۷.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم