صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۱۶۰) تشكيل حكومت جهانى، چرا وچگونه؟
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۱۶۰) تشكيل حكومت جهانى، چرا وچگونه؟

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: عزیز الله علیزاده مالستانی تاريخ تاريخ: ۵ / ۹ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۹۶۹۹ نظرات نظرات: ۰

تشكيل حكومت جهانى، چرا وچگونه؟

عزيزالله عليزاده مالستانى

چكيده
مى توان دلايلى يافت كه پيروزى حضرت مهدى صاحب زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، نه با قدرت خارق العاده ونه با كشتار وخون ريزى، بلكه با شيوه هاى معمولى وطبيعى، انجام خواهد يافت. برخى از آن ها كه در اين مقاله آمده است، عبارتند از:
۱. سير طبيعى بشرى از نظر اعتقادى وباورهاى دينى، از شرك به سوى توحيد.
۲. فراگيرى شر وفساد، جنگ هاى عمومى.
۳. اميدوارى به آينده اى درخشان وظهور دولت حق وعدالت وتأسيس حكومت فراگير، توسط انسانى الهى.
۴. ظهور دولت حق وبرقرارى عدالت مطلق، مورد انتظار مردم واز خواست هاى فطرى انسان است.
۵. بشريت، از نظر فكرى وفرهنگى، به سوى هماهنگى ووحدت پيش مى رود.
۶. پيشرفت اختراعات خطرناك، گسترش سلاح هاى ويرانگر، تنزل اخلاق وفقدان معنويت، كره زمين را در آستانة انفجار قرار داده وتمدن بشرى را به نابودى تهديد مى كند؛ از اين رو، مصلحان دلسوز براى از بين بردن خصومت هاى جنگ افروز، تنها راهى را كه براى نجات بشريت پيدا كرده اند، در هم ريختن مرزهاى جغرافيايى وتشكيل حكومت جهانى است.
۷. آغاز اصلاحات آن مصلح بزرگ، تربيت عقول ونفوس بشرى است.
۸. آن چنان كه پيامبران الهى، با ابزار ووسائلى از سنخ ابزار ووسائل آن روز، به پيروزى رسيدند، حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز با وسايل وابزار متناسب با اسلحه روز، به پيروزى مى رسد.
۹. آن چنان كه حضرت محمد صلى الله عليه وآله با رهبرى خود از جاهل ترين مردم، متمدن ترين امت ها را ساخت، حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز جاهليت نوين را به تمدن انسانى وخدايى مى رساند؛ تمدنى متكى بر ايمان واخلاق كه ديگر قدرت خود را در جهت نابودى يك ديگر به كار نبرند.
۱۰. چيره شدن گروه هاى اندك وبدون ساز وبرگ نظامى، اما با اعتقاد وايمان قوى، بر گروه هاى بسيار وبا ساز وبرگ نظامى، ولى فاقد ايمان وعقيده، در تاريخ مبارزات بشرى زياد تجربه شده است.
زمينه ها وزمينه سازى هاى تسهيل پيروزى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف
راه ها وشيوه هاى گوناگونى، وجود دارند كه پيروزى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را بر دنيايى كه مردمش به آخرين وپيشرفته ترين اسلحه روز مسلح هستند، به طريق عادى ومعمولى، ممكن وبلكه قطعى توجيه مى كند. بخش عمدة اين طرق، ناشى از تغييراتى است كه در اوضاع اعتقادى، فكرى، فرهنگى واجتماعى جامعه بشرى، در امتداد تاريخ به وجود آمده است وهمچنان ادامه خواهد داشت.
بخش ديگرى از اين راه ها ناشى از نحوه رهبرى، راهكارهاى مناسب وتدابير حكيمانه، شيوه هاى مبارزاتى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف وايمان وصلابت لشكريان آن حضرت مى باشد.
وقوع حوادث ورويدادهاى تلخ وفراگيرى كه هردم، پيام مرگ ونابودى جوامع انسانى را رسانده وتمدن بشرى را به انهدام ودرهم فروريزى تهديد مى كند، در پديد آمدن انديشة تشكيل حكومت جهانى واحد، اثر عمده دارد. بروز چنين رويدادهاى ناگوارى كه زندگى را در كام جهانيان تلخ مى كند، بشريت را ناگزير مى سازد كه در راه وروش زندگى خود تجديد نظر كرده ومسير صحيح وانسانى را پيش گيرند.
پيروزى گروه هاى اندك بدون ساز وبرگ نظامى، بر قدرت هاى مجهز با ساز وبرگ پيشرفته، پديدة نوظهورى نيست اما مشروط به بسترها وزمينه هايى است.
برخى از اين زمينه ها در انقلاب پيروز مهدوى عبارتند از:
۱. سير طبيعى بشر برابر دين، حركت از شرك به سوى توحيد بوده است.
۲. گسترش ظلم وفقر وفساد، عامل اقبال به حكومت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است.
۳. انتظار، فرهنگ واستراتژى آينده همه اديان است.
۴. حركت به سوى وحدت فكرى وفرهنگى، استراتژى تمدن غالب امروزى است.
۵. مسابقات تسليحاتى وگسترش سلاح هاى هسته اى، نماد فساد مى باشد كه در خود وعده اصلاح را پنهان داشته است.
۶. مصلحان دلسوز در انديشه حكومت جهانى وزمينه سازى هاى اسلام براى حكومت جهانى هستند.
۷. برنامه هاى تربيتى صحيح ودگرگون ساز.
در اين مقال برخى از اين عناوين را بررسى كنيم:
۱. سير طبيعى بشر به سمت پذيرش توحيد
الف. از منظر قرآن وباورهاى اعتقادى ودينى، سير طبيعى، از شرك به سوى توحيد است:
خداوند، به كسانى كه ايمان آورده وعمل شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه آن ها را در زمين، جانشين قرار دهد، همان گونه كه مردمان پيشين را جانشين قرار داد، ودينى را كه براى آن ها پسنديده است، به قدرت برساند، وخوف ووحشت آن ها را به امنيت بدل كند، تا آن كه همه مردم، او را پرستش نمايند وچيزى را شريك او قرار ندهند.(۱)
در اين آية نويد بخش، به چهار چيز، وعده قطعى داده شده است:
۱. صالحان را وارث ستمكاران قرار مى دهد؛ آن چنان كه فرعونيان را هلاك كرد، باغ وكنوز وجايگاههاى پر نعمت شان را، بنى اسرائيل به ارث بردند.
۲. دينش را به قدرت مى رساند؛ به گونه اى كه همه مردم فقط از دين او پيروى كنند.
۳. خوف ها، نگرانى ها واضطراب هاى ناشى از حاكميت جور، به امنيت تبديل مى شود.
۴. همه مردم روى زمين، فقط او را مى پرستند وچيز ديگرى را شريك وى قرار نمى دهند.
از منظر استقراى تاريخى هم سير طبيعى جوامع بشرى، از شرك به سوى يگانه پرستى است. گذرى به تاريخ دين باورى انسان، به اثبات مى رساند كه سير طبيعى جامعه هاى انسانى، از شرك وپرستش چهره ها وسنگ ريزه ها، ارواح وارباب انواع مجسمه ها، به سوى يگانه پرستى است. انسان هاى اوليه، (فيتيش) يعنى چيزهايى مثل مهره ها، سنگ ريزه ها وديگر چيزهايى كه متبرك مى دانستند را مى پرستيدند. معابد انسان هاى اوليه وعبادتگاه آن ها شكاف هاى كوه بوده است كه پس از كشف آن ها مهره هايى يافتند كه با دقت تراشيده وسوراخ شده بود؛ سپس با ريسمان هاى مخصوصى به رشته درآورده ودر اشكال مختلف در آن معابد نگهدارى مى شده است. بدوى ها با دست زدن ومسح كردن يا بوسيدن آن ها به پرستيدنشان مى پرداختند. (فيتيش) يعنى اعتقاد به تقدس بعضى چيزها.
روح پرستى، مرحله اى ديگر از مذاهب ابتدايى يا ابتدايى ترين مذهب عالم است. قبايل ابتدايى، به وجود ارواح نامرئى خاصى معتقد بودند؛ چون روح را داراى خصوصيات انسان، يعنى آگاهى واراده، كينه، تقرب، عشق ومحبت مى دانستند كه خدمت مى كنند يا خيانت، شومند يا مقدس، خيرند يا شر. اين ها هم صفات انسان است كه به ارواح داده شده است.
دومين خصوصيت روح، ماندگارى آن است. انسان بدوى مى گويد: انسان وقتى مرد، روحش باقى مى ماند وبه آسمان برمى گردد يا در تاريكى ها زندگى را ادامه مى دهد، يا در اعماق جنگل ها وزواياى شهر ها يا كنار جنيان مى ماند وحافظ جنيان است.
(توتم) پرستى نيز مرحله نادر ديگرى از مذاهب انسان هاى ابتدايى است. هر يك از قبيله هاى بدوى، چيزى را كه بيشتر حيوانى بود، مى پرستيدند، براى نمونه طوطى را پرستش مى كردند. بدين جهت كه جد اعلايشان است وهمه از او منشعب شده اند. وجدّ، روح مشتركشان است كه در همه افراد وجود دارد.
هر قبيله (توتمى) دارد وافراد قبيله در مراسم عبادى، در لباس پوشيدن، در آرايش وحركا تشان، مى كوشند تا اداى توتم خود را دربياورند؛ براى مثال موهايشان را به شكل سر او يا پرهاى او بسازند. وبدين وسيله، پيروى واطاعت از جد اعلايشان را نشان دهند وحلال زادگيشان را براى جامعه خود اثبات كنند. قبليه، خوردن گوشت (توتم) را براى خود حرام مى داند؛ ولى براى قبيله اى ديگر، نه.(۲)
اصل عبوديت وپرستش، يك نياز ثابت در انسان است كه با ذات وى عجين شده است؛ ولى اقوام وانسان هاى ابتدائى، با پرستش سنگ ريزه ومهره وتوتم، روح خود را آرام وبه نياز درونى خود پاسخ مى دادند.
امت حضرت نوح عليه السلام ـ كه از قديم ترين امت ها است ـ مجسمه هاى گوناگون را مى پرستيدند. از بزرگ ترين آن ها به نام هاى ودّ، سواع، يعوق، يغوث ونسر ياد مى شود. پرستش چنين مجسمه هاى بى روح وبى شعورى، آن چنان در روح وجان آن مردم درآميخته بود كه از درك خداى واحد ناتوان بودند؛ به گونه اى كه برهان هاى قطعى واستدلال هاى منطقى حضرت نوح در آنان نفوذ نكرد وفطرت آن ها هرگز بيدار نشد تا آن كه در كام امواج آب فرو رفتند. با آن كه حضرت نوح عليه السلام پيامبر اولوالعزم بود، طى ۹۵۰ سال دعوت بى وقفه خود، نتوانست بيش از هشتاد نفر را يگانه پرست كند.
سفاهت وبلاهت، بى شعورى وجمود فكرى، سراسر وجود مردم زمان حضرت نوح عليه السلام را احاطه كرده بود؛ آن چنان كه انگشتان خود را در گوش هايشان فرو مى بردند تا سخنان حضرت نوح عليه السلام را نشنوند. بت هاى سنگى، چوبى وفلزى را در سرنوشت وزندگى خود مؤثر مى دانستند؛ اما خداى يكتا را به خدايى وجناب نوح عليه السلام را به پيامبرى قبول نداشتند.
اما به مرور ايام وروزگاران، به تدريج شكوفايى هايى در عقول وانديشه هاى بشرى پديد آمد ونفوس تاريك بشرى براى پذيرايى دعوت حق مستعد وآماده شدند. برخلاف موانع ومزاحماتى كه از سوى دشمنان حق موجود بود، دعوت پيامبران در دل توده ها اثر گذاشت؛ چنان كه امروز مى بينيم پيروان آيين توحيدى حضرت ابراهيم عليه السلام (كليمى ها، مسيحى ها ومسلمانان) اكثريت مردم روى زمين را تشكيل مى دهند؛ زيرا حس دينى وپاسخ يافتن به نياز هاى معنوى يك نياز طبيعى وقطعى است.
پيشرفت سريع اسلام
در روزگارانى كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله ، ميان دره هاى مكه وسرزمين مدينه با چند تن ژنده پوش وگرسنه وبى پناه، نويد پيروزى بر عرب وعجم را مى داد، در كار حفر خندق، خود شخصاً كلنگ را گرفته وبر فرق صخره اى كوفت؛ برقى جستن كرد وآن حضرت فرمود: (مناطق حيره، شامات ويمن را مشاهده كردم). بار ديگر كلنگ را به شدت بر فرق آن سنگ فرود آورد وبرق جستن كرد؛ فرمود: (كاخ هاى مداين وكسرا را ديدم). آن گاه فرمود: (امت من، به همه اين سرزمين ها غلبه مى يابد)؛ اما، مردم به ويژه مشركان واشراف قريش باور نمى كردند وفرموده هاى پيامبر صلى الله عليه وآله را به مسخره مى گرفتند؛ زيرا اهميت قدرت حق ونيروى حقيقت را نمى دانستند. ولى چندى نگذشت كه عرب بت پرست، بت شكن شدند وكشورهاى رنج ديده، تسليم آن ها گرديدند. شرق وغرب عالم كه در تاريكى محض به سر مى بردند، به اين نور هدايت، روى آوردند. همين مردم خودبين وخودپرست، خضوع عرب سركش وجنگجو وشكست دولت هاى پوشالى را به چشم خود ديدند.
اين سير طبيعى همچنان ادامه مى يابد، ومخالفان اسلام وپيروان اديان ديگر ـ به ويژه جهان مسيحيت ـ به اسلام كه حقيقت فطرى دارد، روى مى آورند. گروهى از غير مسلمانان كه دربارة جامعيت اسلام تحقيق كرده اند، اسلام را بهترين وكامل ترين دين معرفى مى كنند؛ مانند دكتر لورا واكسياواگليرى، گوستا ولوبون، جان ديون پورت، توماس كارلايل، لادين كوپولا كه در كتاب به سوى خدا، از آنان نام برده شده است. نيز مانند دكتر ماردريل، وبلر (خاورشناس معروف)، ناپلئون در كتابناپلئون واسلام وكنت فرانسوى، تولستوى روسى در كتاب حكم النبى محمد صلى الله عليه وآله مسيو سديو (مورخ فرانسوى)، ويل دورانت، شبلى شميل، ولتر، برنارد شاو در كتاب دخترك سياه در جست وجوى خدا، گوته رياضى دان وشاعر معروف آلمانى، ژول لابوم، نولد كه، دوزى هلندى و... .(۳)
(ستوارد) آمريكايى كه در موضوع (امروز مسلمين) بحث مى كند، جنبش جديد عالم اسلام را از قرن هجده به دنيا گوشزد مى نمايد. وبا اين جمله كتاب خود را پايان مى برد:
پس حقيقت معرفت، تأمل واميدوارى است. چون معرفت يافتى، تأمل كن واميدوار باش كه اين درد مخاضى است كه آن را جز كسانى كه در آن؛ علم فراوان وعقل فروزان وقلب حق پذير دارند، درنمى يابند. اين نيست، مگر آن كه شرق جديدى در عالم جديد به وجود خواهد آمد (شايد منظور نويسنده نظم نوين جديد مى باشد) ويك ژنرال اسپانيايى به صراحت اعلام كرد كه از ياران حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است.(۴)
وانگهى انديشه قيام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف كه يك تفكر مسلّم اسلامى است، مورد قبول همه خواهد بود. خصوصاً با توجه به آن كه در روايات معتبر آمده است كه حضرت مسيح عليه السلام، پشت سر حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به اقتدا مى ايستد. وقتى دنياى مسيحيت ـ همين صاحبان صنعت وفن آورى پيشرفته ـ آن را ببينند، آيا با حضرت مسيح عليه السلام مخالفت خواهند كرد يا آنان نيز همانند حضرت عيسى عليه السلام به حضرت مهدى اقتدا خواهند نمود؟
واينك دو روايت:
۱. حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: (به درستى كه عيسى عليه السلام پيش از روز قيامت، به سوى دنيا فرود مى آيد، پيرو هر دينى ـ يهود وغيره ـ باقى نمى مانند جز آنكه پيش از مردنشان به او ايمان مى آورند وعيسى عليه السلام پشت سر مهدى عليه السلام به نماز مى ايستد).(۵)
۲. امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: : قائم ما، با ترسى كه در دل دشمنان جاى مى گيرد، پيروز مى گردد وبا نصرت الهى يارى مى شود. زمين، زير پاى او در هم مى پيچد. گنج هاى زمين براى او آشكار مى شود وقدرت او، مشرق ومغرب عالم را فرا مى گيرد. خداوند كه شأن او بزرگ وعزيز است، به سبب او دين خود را بر همه دين ها چيره مى كند؛ هر چند مشركان را خوش نيايد. در زمين خرابى باقى نمى ماند، مگر آن كه آن را آبادان مى كند، وروح الله عيسى بن مريم ـ از آسمان فرود مى آيد وپشت سر او نماز مى خواند.(۶)
۲. گسترش شر وفساد، زمينه ساز پذيرش حكومت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
طبق پيش بينى ها جهان براى زندگى تنگ مى شود؛ نه شهوات وسرگرمى ها تسكين بخش است ونه تكنيك هاى علمى وتفنن هاى نظام بشرى، نهاد تشنه ونيازهاى بشرى را مى تواند اشباع وارضا نمايد. فشارها وسختى ها، در اثر استفادة نابجا از پيشرفت فن آورى هسته اى در مغز واعصاب همه اثر مى گذارد ووسايل تعدى وتجاوز وتخريب افزوده مى شود. علم خشك وبى روح، در ارضاى خواسته ها وتمنيات اصيل انسانى ناتوان مى ماند. تناقض وعجز سيستم هاى بشرى، در اصلاح اوضاع نابسامان بشرى، به خوبى آشكار مى شود. وعموم مردم، از اصلاح وتدبير عاجز مى شوند وكار اداره امور از دست زمامداران سياست بيرون مى رهد و....
بنابراين زمانى فرا مى رسد كه همه مردم، بر اثر تجربه هاى تلخ گذشته وسرخوردگى از رژيم هاى ساختگى بشرى، آماده قبول چنين حكومتى خواهد شد. پس از آن كه ظلم وبيداد ونگرانى، همه جا وهمه كس را فرا بگيرد، تازيانه هاى بيداد، حواس ومشاعر خفته عموم بشر را بيدار نمايد وعموم خلق به خود آيند ومتوجه شوند كه بايد به كمك يك ديگر، زمين را از لوث بيدادگران پاك كنند؛ به ويژه وقتى ببينند شخصى كه پرچم انقلاب را برافراشته است، مى تواند اصول وقوانينى را در جهان حاكم نمايد كه مورد قبول وبه مصلحت همه است.(۷)
در روزگارانى كه وسائل ارتباطى بين كشورهاى جهان، چارپايان بودند وحكومت ها محدود ومحصور به حد ومرز معينى بر اساس تعصبات پوچ ونژادى بود، پيشنهاد حكومت جهانى وشكستن حد ومرزها وبه وجود آوردن هماهنگى ووحدت جهانى، پيشنهادى پيش از موقع بود؛ اما اكنون كه بشر، سنگلاخ ها را پيموده وبا فساد وتبعيض گسترده دست وپنجه نرم مى كند وفقر سازمان يافته بيداد مى كند، هضم وقبول حكومت جهانى آسان است.
اگر در چنين موقعيتى كه بشر از وضع خود ناراضى واز نگرانى هاى خود هراسان است، مصلح راستينى به پا خيزد، ودرمان وراه چاره را همراه داشته باشد، وبر بشريت عاقل وانديشور امروزى عرضه كند، آنان، از صميم دل مى پذيرند وبه پيشواز آن مى شتابند؛ چون بشر امروز، تشنه حقيقت واصول انسانى است.(۸)
۳. مسابقات تسليحاتى وجنگ هاى ويرانگر
پيشرفت اختراعات خطرناك، گسترش سلاح هاى ويرانگر، مسابقة جنون آميز تسليحاتى، تنزل اخلاق وفقدان معنويت، كره زمين را در آستانه انفجار قرار داده است. كابوس وحشتناك جنگ، تمدن هاى بشرى را به نابودى تهديد مى كند. جريان وحشتناك جنگ، آينده جهان را چنان مى نماياند كه دول بزرگ واستعمارى، در اثر خودخواهى واستيلا طلبى، به جان هم افتاده، بسيارى از جهانيان را قربانى مطامع وخودخواهى خود مى كنند.
مطابق بعضى آمار، هفتاد درصد نيروى فكرى وعلمى بشر، صرف امور تسليحاتى وجنگ مى شود. يك محاسبه ديگر نشان مى دهد با پولى كه در نيمه اول قرن بيستم، صرف جنگ وتسليحات شده است، امكان داشت پنجاه سال، به تمام افراد روى زمين، غذا داد وبراى پانصد ميليون خانواده، خانه هاى راحت ساخت.(۹)
مورخان، ضمن تحقيق وبررسى در تاريخ پنج هزار ساله اخير بشر (از سپيده دم پيدايش خط) دريافته اند كه بيش از ۱۴۵۰۰ جنگ در كره خاكى زمين، ميان آدميان درگرفته، وبه از ميان رفتن چهل ميليارد نفر منتهى شده است. طى اين پنج هزار سال، كمتر از سيصد سال، صلح برقرار بوده است. در قاره اروپا به تنهايى در قرن هاى هفدهم پنج ميليون وچهارصد هزار نفر از بين رفتند. در قرن هجدهم، ميزان تلفات انسانى اين قاره به ۵/۵ ميليون نفر ودر قرن نوزدهم، به نه ميليون انسان و۲۶۰ ميليارد دلار خسارت مالى رسيدند. در جنگ جهانى دوم، هفده ميليون سرباز و۳۳ ميليون غير نظامى كشته شدند وهزينه ها وخسارات به ۳۳۰۰ ميليارد دلار رسيد.
هزينه نظامى در سال ۱۹۶۰م بالغ بر چهارصد ميليارد دلار ودر سال ۱۹۸۰م، هشتصد ميليارد دلار رسيد. علاوه بر اين، بيش از شصت ميليون نفر، در زمينه هاى مختلف نظامى مشغول به جنگ بودند. بيش از پانصد هزار نفر از دانشمندان ويك چهارم محققان دنيا، با هزينه اى معادل ۲۵ ميليارد دلار، در كارهاى نظامى به كار گماشته شده اند. اين هزينه سرسام آور مى تواند مشكلات اقتصادى جهان را حل كند.
هر روز چهل هزار كودك در كشورهاى در حال توسعه از گرسنگى وسوء تغذيه مى ميرند. قيمت يك فروند زير دريايى تريندندنت، شانزده ميليون كودك را در كشورهاى جهان سوم، به مدت يك سال آموزش مى دهد، يا چهار صد هزار دستگاه خانه براى دو ميليون نفر تأمين مى كند.
بيش از %۲۰ مردم جهان، در پنجاه جنگى كه پس از ۱۹۴۵ م در دنيا رخ داده است، كشته شده اند.
در سال ۱۹۸۲، كشورهاى در حال توسعه، ۵۰۰ ميليارد دلار صرف هزينه نظامى كرده اند، در حالى كه كمك هاى اقتصادى به آن ها ۲۰ ميليارد دلار بوده است.
%۷۰ هزينه نظامى نگهدارى ارتش هاى بزرگ، مربوط، به شش قدرت بزرگ جهانى بود. تنها %۱۵ هزينه هاى نظامى را كشورهاى ديگر صنعتى و%۱۵ هزينه هاى نظامى را كشورهاى در حال توسعه مى پرداختند.
با يك ميليارد دلار مى توان ۲۸۰۰۰ شغل در توليد كالا وخدمات نظامى ايجاد كرد وبا يك ميليارد دلار مى توان ۵۷۰۰۰ شغل در كارهاى صنعتى به وجود آورد و۷۱۰۰۰ شغل آموزشى فراهم كرد. براى هر سرباز به طور متوسط در دنيا ۲۰۰۰۰ دلار هزينه، وبراى هر كودك دبستانى در نظام آموزشى همگانى، ۳۸۰ دلار هزينه لازم است.
درست يك پنجم هزينه هاى نظامى دنيا مى تواند همه گرسنگان جهان را تا چند دهه سير كند وگرسنگى را ريشه كن نمايد. برابر هر صدهزار مردم جهان، ۵۵۶ سرباز و۸۵ نفر پزشك وجود دارد. مساحت معادل بيش از پانصد هزار كيلومتر مربع زمين در اختيار تأسيسات نظامى دنيا است.(۱۰)
بيش از پنجاه ميليون نفر در خدمت توليدات مهمّات جنگى هستند. مواد اوليه مصرفى تسليحات (آلومينيوم، مس، نيكل وپلاتين) كه در سطح جهان براى مقاصد نظامى مصرف مى شود، از مجموع نيازهاى قاره هاى آفريقا، آسيا وآمريكاى لاتين بيشتر است. در سال هاى هفتاد %۲۰ دانشمندان ومهندسان دنيا، در تحقيقات نظامى شركت داشتند.
به علاوه جنگ يك عامل استرس زاى شديد بر ساختار روانى است؛ انرژى روانى را تحليل مى برد، عملكرد را ضعيف مى كند، واغلب مردم را با احساس پوچى وبى ارزشى، همراه نااميدى وبى هدفى واهداف دست نيافتنى مواجه مى كند.
در بيشتر جنگ ها بيش از %۹۰ از كسانى كه در جبهه بوده اند، دچار اختلالات شديد رفتارى شده اند. در سال ۱۹۸۸ م در جنگ هاى داخلى لبنان %۹۰ آواره و%۶۸ بى خانمان شدند. % ۶۸ فقر مطلق و% ۵۴ شاهد اعمال خشونت آميز گرديدند.(۱۱)
در سال ۱۹۸۶ م در هر ثانيه، يك دلار خرج تسليحات شده؛ آن هم به مدت سى وشش سال؛ يعنى آنچه بشر صرف تسليحات كرده، در هر دقيقه دو ميليون دلار بوده است؛ در حالى كه ميليارد ها انسان در فقر مى زيسته وپانصد ميليون نفر آن ها دچار سوء تغذيه بوده اند.
دبير سابق سازمان ملل (اوتانت) مى گفت:
هزينه هاى نظامى به نحو عجيبى، ثروت بشر را مى بلعد. بهاى يك زيردريايى اتمى، بيش از بودجه آموزش سالانه بيش از دوازده دولت روبه رشد است، به عبارت ديگر، هزينه تسليحات در سال، چند برابر هزينه تعليم وتربيت است.(۱۲)
شوروى، آمريكا، چين، بريتانيا وعربستان سعودى، بيش از ديگر كشورها هزينه نظامى دارند. دولت هاى مقروض، پيوسته پولى كه به تسليحات اختصاص مى دهند، بيش از پولى است كه صرف بناى مدارس مى كنند.
اتيوپى از كشورهايى است كه مردمش از گرسنگى رنج مى برند ومتوسط درآمد هر نفر، ۱۱۰ دلار در سال است. در اين كشور هر ۶۹۰۰۰ نفر داراى يك پزشك هستند و%۲۰ اطفال، پيش از رسيدن به پنج سالگى مى ميرند؛ اما يك چهارم بودجه اين كشور صرف تسليحات وامور نظامى مى شود. كارشناسان گفته اند هزينه دفاعى اتيوپى، نيمى از بودجه دولت است. روسيه، سه ميليارد دلار اسلحه به آن ها فروخته است. اتيوپى قريب ۲۵۰۰۰۰ سرباز براى مقابله با جنبش هاى ضد دولتى آماده دارد. ساير دولت هاى جهان هم وضعيت مشابهى دارند. سطح هزينه هاى نظامى در سال، به اشل تريليون سنجيده مى شود ودر قرن بيستم، صد ميليون نفر در جنگ كشته شده اند. بعد از جنگ جهانى دوم، صد جنگ ديگر رخ داده است وهفت ميليون نفر در جنگ هاى داخلى، در خلال پانزده سال، كشته شده اند.(۱۳)
هم اكنون از مجموع ساكنان زمين، از هر سه نفر، يك نفر سرگرم نبرد مسلحانه است.
يك مسلسل ۶۰۰ دلارى معادل ۸۲ شنكش آهنى است ويك تانك ۲۸۰۰۰۰۰ دلارى، معادل ۶۲۲۲ گاو ۴۵۰ دلارى است. همچنين يك هواپيماى ۲۷۰۰۰۰۰۰ دلارى، معادل ۱۳۵۰ تراكتور ۷۸ اسبى ۲۰۰۰۰۰ دلارى است ويك زير دريايى ۲۰۰۰۰۰۰۰۰۰ دلارى، معادل ۲۵۰۰۰ خانه ۸۰۰۰۰ دلارى است.(۱۴)
مى گويند اگر روزى جنگ اتمى در گيرد، ميلياردها انسان در جهان سوم خواهند مرد. حتى تغييرات در مسير وزش بادهاى موسمى رخ خواهد داد. خورشيد، در پرده اى ستبر از دود سياهى كه از سوختن شهر ها به هوا بر خواهد خاست، پوشيده خواهد شد. چهار پنجم ساكنان زمين كشته خواهند شد وآن ها كه زنده مى مانند، به انواع بيمارى هاى هسته اى مانند سرطان وايدز، ديوانگى وامراض عصبى دچار خواهند شد؛... اما خطرى كه هم اكنون بشر را تهديد مى كند، آلودگى اجتماعى است.(۱۵)
آلودگى زمين، به گونه اى است كه حتى با حادثه بوپال هند هم قابل مقايسه نيست وآن، در اثر سوراخ شدن لايه ازن است كه به سبب گازهايى كه انسان توليد مى كند، خطر آن هر بار بيشتر وبيشتر مى شود. مى گويند: آمريكايى ها روزانه ، ۱/۵ ميليارد كيلو زباله توليد مى كنند، واين، سبب از بين رفتن محيط زيست مى شود.
محققان در باب آلودگى محيط زيست آمريكا گفته اند: صد ميليارد دلار وپنجاه سال وقت لازم است، تا بتوان مواد سمى را از ايالات متحده پاك كرد.(۱۶)
اما خسارات جنگ جهانى اول در طول ۱۵۶۵ روز:
۱. بودجه نظامى:۲۱۹ ميليارد دلار.
۲. خسارات مالى:۲۷۸ ميليارد دلار.
۳. تلفات جانى: ۹ ميليون نفر.
خسارات جنگ جهانى دوم:
۱. بودجه نظامى: ۱۶۷ ميليارد دلار.
۲. خسارات مالى، ۰۰۰/۳۰۰/۳۱۶ دلار.
۳. تلفات جانى: ۲۳ ميليون نفر
۴. فاقد الاعضا: ۲۰ ميليون نفر.
۵. سقط جنين: دوازده ميليون.
۶. تخريب دبستان ودبيرستان: ۱۳۰ واحد.
۷. تخريب دانشگاه: ۶ واحد.
تنها در انگلستان يك ميليون نفر از چشم مصنوعى استفاده مى كردند. وشوروى از آمريكا چهار ميليون پاى مصنوعى درخواست كرد.(۱۷)
در يك كلمه مى توان گفت: فساد در خشكى ودريا به سبب اعمال مردم بيداد مى كند.(۱۸)
تباهكارى وويرانى در دريا وخشكى به سبب انتشار آدم كشى وتخريب، از سلاح هاى معمولى وهسته اى وشيميايى پديدار گشته است.
(جان كندى) حدود پنجاه سال پيش كه سلاح هاى اتمى توليد نشده وبه آزمايش گذاشته نشده بود، وبيشتركشورهاى توسعه يافته جهان به خانواده توليد كننده سلاح هاى اتمى نپيوسته بودند، طى نطقى گفت:
هم اينك ظرفيت انهدام كننده اى كه در اختيار ما است، مى توانيم دشمن را ۲۵ بار نابود كنيم ونيروى مقابلى كه در دست خصم است، مى تواند ما را ده بار نابود كند وهر دو نيرو اگر جايى به كار افتد، مى تواند هفت بار كره زمين را نابود كند.(۱۹)
چنين سلاح هايى اگر به كار افتد، اول گريبان توليدكنندگان آن را مى گيرد. امروز جهان به صورت باروت آمادة انفجار است كه فشار دادن يك دكمه، مساوى است با ويرانى يك كشور. وقوع چنين جنگ هاى فراگير جهانى در سخنان پيشوايان دين هم پيش بينى شده است؛ چنانچه حضرت اميرمومنان عليه السلام مى فرمايد:
(در آستانه ظهور مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مردم با مرگ سرخ ومرگ سفيد هلاك مى شوند. ملخ ها در موقع ودر غير موقعش، كشت ها وزراعت هاى مردم را تباه مى سازد. مرگ سرخ، جنگ است ومرگ سفيد، طاعون).(۲۰)
منظور از طاعون، همان ايدز، سرطان، ديوانگى وامراض عصبى است كه امروزه زندگى را در ذائقه مردم تلخ كرده است ونيز ده ها بيمارى كه تا هنوز كشف نشده است. وضعيت مرارت بارى كه مدام، پيام مرگ ونابودى بشر را سر مى دهد، انديشه تشكيل حكومت جهانى واحد را تقويت كرده وايمان واعتقاد به ظهور وپيروزى مصلح راستين را، روز به روز قوى تر مى كند.
۴. مصلحان دلسوز وانديشه حكومت جهانى
راسل مى گويد:
دولت مركزى جهانى، بايد تمام سلاح هاى عظيم جنگ را منحصر به خود كند ونيروى مسلح لازم براى به كار بردن آن سلاح ها را فراهم نمايد؛ تا از اعمال زور دولت ها به يك ديگر جلوگيرى كند. سازمان هاى ديگرى براى قوه مقننه وقوه قضائيه نيز لازم است. تصور نمى كنم نژاد انسان، آن سياستمدارى وقابليت را داشته باشد كه تنها به ميل ورضاى خود، به تأسيس دولت جهان گردن نهد ... ومادام كه دولت جهانى تشكيل نشده، وقوع جنگ هاى عظيم اجتناب ناپذير است.(۲۱)
راسل براى اجتناب از جنگ وفساد، تشكيل حكومت جهانى واحد را ضرورى مى داند. وى در جاى ديگر مى گويد: چون هم اكنون خرابى جنگ، بيش از قرون گذشته است، يا بايد حكومت جهانى را بپذيريم ويا بايد به عهد بربريت برگرديم وبه نابودى انسانى راضى شويم.(۲۲)
پروفسور آرنولد توين بى، فيلسوف ومورخ انگليسى ضمن نطقى در كنفرانس صلح نيويورك گفت: تنها راه حفظ صلح ونجات نسل بشر، تشكيل يك حكومت جهانى وجلوگيرى از گسترش سلاح هاى اتمى است.(۲۳)
انشتين مى گويد: يا بايد حكومت جهانى با كنترل بين المللى انرژى اتمى تشكيل شود يا حكومت هاى جداگانه محلى، همچنان باقى بمانند ومنجر به انهدام تمدن بشرى گردد(۲۴). البته اعتقاد به تشكيل حكومت جهانى واحد، پيشينه ديرينه دارد؛ ولى از روزى كه بشريت با حوادث خطرناك رو به رو شد، اين فكر قوت گرفت. زيو ـ فيلسوف يونانى (۳۵۰ ق .م) ـ گويد: (همه مردم بايد از نظام جهانى واحد پيروى كنند، تا به خوشبختى برسند).(۲۵)
بلوتاك ـ مورخ يونانى (۴۶ ـ ۱۲۰ م) ـ گويد: (همه مردم، بايد يك نظام را تشكيل دهند واز يك قانون پيروى كنند؛ مانند گله اى كه تحت اداره يك چوپان است ودر يك مرتع به سر مى برد).(۲۶)
مقالات زيادى حول جمهورى جهانى واحد، در آثار ويكتورهوگو ـ فيلسوف فرانسوى قرن هجدهم ـ نيز ديده مى شود.(۲۷)
اما اشكال اين جا است كه در جهانى كه مسابقه قدرت بر آن، استيلا يافته وفضاى جهان را عربدة جنون آميز ستمكاران وقدرتمندان پر كرده است، كدام مرجع بين المللى مى تواند مسابقه تسليحات واعمال قدرت قدرتمندان را به خوبى اداره كند؟
ونيچه مى گويد: (آن ها كه درك صحيح دارند، مى توانند مژده دهنده ظهور شخصى باشند وزمينه را براى ظهور او هموار كنند).(۲۸)
چاره اى نيست جز آن كه همه دستگاه ها وسيستم هاى حاكم بشرى برابر يك مركز ومبدأ كه فارغ از تعصبات وعلايق محلى، ملى، مسلكى، نژادى و... باشد، گردن نهند؛ مركزى كه براى او، فقط بشريت به صورت يك مجموعه متشكل ومرتبط مطرح باشد.
اما در تفكر اسلامى وشيعى، كسى عهده دار ايجاد حكومت جهانى وسيستم عادلانه بشرى مى شود كه از هرگونه علايق وتعصبات ملى، حزبى، نژادى و... عصمت دارد وفقط براى او اجراى عدالت جهانى ونجات بشريت مطرح است.
۵. اديان وانتظار ظهور مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
توجه دادن مردم به آينده درخشان ودولت حق، نويد دادن به اجراى كامل عدالت وتأسيس حكومت فراگير وظهور شخص خدا ساخته وبارزى كه مؤسس واداره كننده آن حكومت است، از تعاليم عموم اديان است. در تمام اديان ومذاهب مختلف (كليميت، مسيحيت، مجوسيت واسلام) از مصلحى كه در آخرالزمان ظهور كرده وبه جنايت ها وستم ها پايان دهد وشالوده حكومت جهانى را، بر اساس عدالت وآزادى استوار كند، گفت وگو شده ونويد آن مصلح در همه كتاب هاى آسمانى آمده است.
اين نويدها وپيشگويى ها، از يك حقيقت مسلم حكايت مى كند كه عقيده به ظهور يك رهبر مقتدر در آخرالزمان، ميان پيروان همه اديان ومذاهب جهان موجود است، هر چند در نام ومصداق آن، دچار اشتباه شده اند. اين گفته ها وپيشگويى ها چون در وحى ريشه دارد، از اين جهت از دستبرد انسان ها در طول تاريخ مصون مانده است.
در متن زبور آمده است:
زيرا كه شريرى منقطع خواهد شد. واما منتظران خداوند، وارث زمين خواهند شد. هان! بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود، حليمان، وارث زمين خواهند شد ... زيرا كه بازوان شرير، شكسته خواهد شد، واما صالحان را خداوند تأييد مى كند.
در فصل ديگرى مى گويد:
قوم ها را به انصاف داورى خواهد كرد، آسمان شادى كند وزمين مسرور شود. ديو وپرى آن، غرش نمايند، صحرا وهر چه در آن است، به وجد آيد. آن گاه تمام درختان جنگل، ترنم خواهند كرد به حضور خداوند؛ زيرا براى داورى جهان مى آيد. ربع مسكون را به انصاف داورى خواهد كرد.(۲۹)
در عهد جديد (اناجيل) آمده است:
همچنان كه برق، از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مى شود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پديد شود. وآن وقت، جميع طوايف زمين، سينه زنى كنند وپسر انسان را ببينند كه بر ابرهاى آسمان با قوت وجلال مى آيد ... اما از آن روز وساعت، هيچ كس اطلاع ندارد حتى ملائكه آسمان، جز پدر من وبس ... لهذا شما نيز حاضر باشيد؛ زيرا در ساعتى كه گمان نبريد، پسر انسان مى آيد.(۳۰)
علاوه بر آموزه هاى اديان الهى، باورهاى اعتقادى مردم واقوام مختلف جهان نيز حكايت از اين مى كند كه همه اقوام دنيا، چشم به راهند؛ چشم به راه منجى ومصلحى كه ظلم وفساد را خاتمه دهد وسعادت بشرى را تأمين كند.
در كتاب باسك از كتب مورد احترام هنديان آمده است:
دور دنيا تمام مى شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان كه پيشواى ملائكه، پريان وآدميان باشد وحق وراستى با او باشد. آنچه در درياها، زمين ها وكوه ها پنهان باشد، همه را به دست آورد، واز آسمان ها وزمين، هر چه باشد، خبر مى دهد واز او بزرگ تر، كسى به زمين نيايد.(۳۱)
در كتاب شاكمونى كه كتاب مقدس ديگر هنديان است، آمده است:
پادشاهى ودولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان (كشن)(۳۲) تمام شود. وكسى باشد كه بر كوه هاى مشرق ومغرب دنيا حكم كند وفرمان براند. وبر ابرها سوار شود، وفرشتگان كاركنان او باشند، وجن وانس در خدمت او شوند، از (سودان) كه زير خط استوا است، تا سرزمين (تسعين) كه زير قطب شمال است. ماوراى بحار را صاحب شود، ودين خدا زنده گردد ونام او ايستاده باشد. وخدا شناس باشد.(۳۳)
تقريبا مضمون روايت هايى كه از امامان معصوم عليهم السلام درباره حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل شده، چنين است.
در كتاب (ديد) از كتاب هاى هنديان آمده است:
پس از خرابى دنيا، پادشاهى در آخرالزمان پيدا شود كه پيشواى خلايق باشد، ونام او (منصور) (=از القاب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف) باشد. تمام عالم را بگيرد وبه دين خود درآورد وهمه كس را از مؤمن وكافر بشناسد. وهرچه از خدا بخواهد بياورد.(۳۴)
در كتاب (وشن جوك) از كتب هنديان آمده است: (سرانجام، دنيا به كسى برگردد كه خدا را دوست دارد، واز بندگان خاص او باشد، ونام او، خجسته وفرخنده (=يعنى محمد ومحمود) باشد).(۳۵)
جاماسب زرتشتى، در كتاب معروف خود، (جاماسب نامه) مى نويسد:
از فرزندان دختر پيامبر كه خورشيد جهان وشاه زنان نام دارد، كسى پادشاه شود در دنيا به حكم يزدان كه جانشين آخر آن پيامبر باشد.
مردى بيرون آيد از زمين تازيان، از فرزندان هاشم، مردى بزرگ سر، بزرگ تن وبزرگ ساق وبر دين جد خويش باشد. با سپاه بسيار، روى به ايران نهد وآبادانى كند وزمين را پر از داد كند.(۳۶)
ونيز در جاماسب نامه آمده است: (از فرزندان پيامبر، شخصى در مكه پديدار خواهد شد كه جانشين آن پيامبر است وبر دين جد خود مى باشد. از عدل او، گرگ با ميش آب مى خورد وهمه جهان به آيين مهرآزماى(۳۷) خواهد گرويد).(۳۸)
انتظار موعود ميان ساير ملل
ايرانيان باستان پيش از زرتشت عقيده دارند (گرز اسپه) زنده است وبه كابل زندگى مى كند، صدها هزار فرشته او را پاسبانى مى كنند تا روزى قيام كند وجهان را اصلاح نمايد.
نژاد اسلاو، معتقدند از مشرق زمين يك نفر برخيزد وتمام قبايل اسلاو را متحد سازد وآن ها را بر دنيا مسلط نمايد.
نژاد ژرمن، بر اين باورند كه يك نفر فاتح، از طرف آنان قيام نمايد وژرمن را بر دنيا مسلط نمايد. صربستان، انتظار ظهور (ماركوكوابيويچ) را دارند.
اهالى جزائر انگلستان، منتظرند كه (آرتو) روزى از جزيره (آو آلون) ظهور نمايد، ونژاد ساكسون را بر دنيا غالب كند وسعادت، نصيب آنان نمايد.(۳۹)
سلت ها(۴۰)، بر اين باورند كه پس از بروز آشوب هايى در جهان، (بوريان بوروبهم) قيام كرده، دنيا را متصرف خواهد شد.
يونانيان، عقيده دارند (گالويمبرگ) نجات دهنده بزرگ، ظهور كرده وجهان را نجات خواهد داد.
اقوام اروپاى مركزى، در انتظار (بوخص) مى باشند.
چينى ها، بدين باورند كه (كرشنا) ظهور كرده وجهان را نجات مى دهد.
اقوام آمريكاى مركزى بر اين عقيده اند (كوتزلكوتل) (نام موعودشان) نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثى در جهان، پيروز خواهد شد.
گروهى از مصريان، حدود ۳۰۰۰ سال پيش از ميلاد، در شهر (محيض) زندگى مى كرده اند ومعتقد بودند كه سلطانى در آخرالزمان، با نيروى غيب بر جهان مسلط مى شود واختلافات طبقاتى را از بين مى برد ومردم را به آرامش وآسايش مى رساند.
قبائل (اى پوور) معتقد بودند روزى خواهد رسيد كه در دنيا، ديگر نيرويى بروز نكند وآن، به سبب پادشاهى دادگر در پايان جهان است.
گروهى از مردم پرتغال معتقدند يكى از پادشاهان سابق پرتغال به نام (سبنيانوس) با تمام لشكر خود در جزيرة غيب، از ديده ها غايب است، تا در آخرالزمان خروج كرده، تمام دنيا را مسخر نموده، يك دين ويك فرمان بر همه زمين حاكم شود.(۴۱)
اگر كسى در معتقدات وباورهاى اقوام وملل، به كنجكاوى بپردازد، به عقايد مشابه زيادى برخواهد خورد. از مجموع، اين نتيجه به دست مى آيد كه همه اقوام وملل، از وضعيت موجود خود ناراضى بوده وچشم به راه ومنتظر نجات دهنده اى مى باشند، هر كس او را به نامى خوانده وصفات وويژگى هاى مشابهى به او داده است. با اين اوصاف، اگر كسى ظهور كند وداراى چنين صفات ومشخصاتى باشد، مردمِ چشم به راه ومنتظر، با موعود منتظر خود مخالفت خواهند كرد يا از او استقبال خواهند نمود؟!
آنچه گفته شد، تغييرات اعتقادى، فرهنگى واجتماعى جامعه بشرى بود كه در طول تاريخ پديد آمده وهم چنان ادامه دارد وزمينه ظهور آن موعود به حق را فراهم مى كند.
زمينه سازى مستقيم
و هم اينك راه هاى ديگر پيروزى آن حضرت كه ناشى از شيوه هاى رهبرى وروحيه لشكريان آن حضرت است:
الف. طلسم شكنى وپيروزى با ابزار متناسب با ابزار روز
خداوند متعال هرگاه بخواهد بنده اى از بندگانش را براى انجام امرى اذن دهد وسائل وابزار انجام آن مأموريت را نيز مطابق ومتناسب با شرايط ومقتضيات زمان، در اختيار او قرار مى دهد. وهمه امكانات پيروزى او را فراهم مى نمايد. همچنين دسيسه ها ونقشه هاى دشمنان وى را خنثا كرده يا به نفع وى تغيير مى دهد.
قيام ورهبرى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف همان قيام ورهبرى پيامبران الهى است؛ پيامبرانى كه حداكثر چوپان وبرخاسته از ميان طبقات محروم بودند، با دو شيوه بر خصم بد انديش خود به پيروزى رسيدند:
۱. تربيت نفوس وعقول وشكوفايى استعدادها
خطرناك ترين وسيله طواغيت روى زمين براى سرسپردگى ورام كردن مردم، سبك سرو خام كردن مردم وترويج موهومات وخرافات ميان آن ها بود. موهومات وخرافاتى كه بر عقل وانديشه انسان سنگينى مى كند از غل وزنجيرهايى كه بر دست وپاى آدمى مى افتد، محكم تر وسنگين تر است؛ زيرا انسان با عقل وتفكر، غل وزنجيرهايى را كه بر دست وپايش افتاده اند، مى شكند، اما عقل وانديشة انسان، هرگاه اسير ومحكوم پندارهاى باطل وباورهاى خرافى مى شود، در ذلت واسارت مى ماند. سياست طواغيت زمينى همين بوده كه توده ها را چون حيوانات بى شعور وبى زبان نگه دارند.
خداوند متعال، برنامه سياسى فرعون را براى سرسپرده كردن مردم، چنين نقل مى كند: (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ)؛ (فرعون، قوم خود را استخفاف كرد، پس آنان، از او پيروى كردند).(۴۲)
به گفته علماى ادب، حرف (فا) براى ترتيب به اتصال است؛ يعنى، استخفاف، بدون فاصله، پيروى كوركورانه وسرسپردگى ذليلانه را به دنبال دارد؛ از اين رو است كه پيامبران الهى، در گام هاى اول مأموريت ورسالت خود، با عقل واستعداد هاى از كارافتاده مردم سروكار پيدا مى كنند؛ (عقول پنهان شده واز كارافتاده را، به كار مى اندازد).(۴۳)
حضرت ابراهيم عليه السلام با اين استدلال عقلى خود به نمرود كه: (پروردگار من، كسى است كه خورشيد را از مشرق بيرون مى آورد؛ تو اگر پروردگارى، از مغرب بيرون بياور)،(۴۴) نمرود را بى چاره ودرمانده كرد وادعاى خدايى اش را شكست.
حضرت موسى عليه السلام با اين استدلال خود كه: (پروردگار من، كسى است كه هر چيزى را به فراخورش، وجود بخشيد وسپس به سوى كمالش هدايت كرد)(۴۵)، تحولى در نهاد اشراف ومشاوران مخصوص فرعون به وجود آورد؛ آن گونه كه وقتى فرعون، دستور قتل موسى عليه السلام را صادر كرد، آنان ممانعت كردند.
حتى منطق وشيوه استدلال حضرت موسى عليه السلام نزديك ترين فرد خاندان فرعون را كه معروف به مومن آل فرعون است، مجذوب خود كرد، تا آنكه او از درون دستگاه قدرت، به مخالفت فرعونيان وحمايت حضرت موسى عليه السلام پرداخت ودر اين كار خود، سرسختانه مقاومت كرد.(۴۶)
حضرت پيامبر مكّرم اسلام صلى الله عليه وآله نيز سيزده سال فقط كار فكرى مى كرد، وهمين فعاليت هاى فكرى آن حضرت، زمينه پيروزى هاى سياسى ـ نظامى او را فراهم كرد.
حضرت مهدى صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز كه آخرين ذخيره روى زمين، وآخرين حلقه سلسله مبارزاتى است كه از حضرت آدم وهابيل آغاز شده است، با رساترين منطق وروشن ترين استدلال به صحنه مى آيد وانقلابش را از تربيت عقول ونفوس بشرى آغاز مى كند. همه طلسم ها، سياست بازى ها، شگرد ها وحيله بازى هاى معمول قدرت هاى زمينى را كه در زمين، خدايى مى كنند، باطل وبى تأثير مى نمايد وبر شيادى هايى كه عقل وهوش همه را به تصرف خود درآورده اند، چيره مى شود. شيادان را براى هميشه رسوا وبى اعتبار مى سازد ومردم را بر ضد آنان بدبين كرده ومى شوراند.
اصولاً برنامه ابتدائى آن موعود به حق، نه متكى به جنگ است ونه تهديد وقوانين تحميلى، بلكه شروع اصلاحات وسازندگى آن مصلح يگانه از تربيت ونفوس بشرى است. تحديد وكنترل هواها وطغيانها، توسط نيروى عقلى وبرنامه هاى صحيح تربيتى، نخستين انقلابى است كه آن انقلابى بزرگ انجام مى دهد.
روشنى عقول وافكار وآزادى از بند شهوات، بدان جا مى رسد كه حقايق قرآن، مستقيماً بر عقول ونفوس مى تابد ودر جامعه ظهور تام وكامل نموده وهمه را هدايت مى كند، حضرت اميرمومنان عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد:
آنگاه كه هدايت تابع هواى شخصى شود، هوا را تابع هدايت مى كند، وقتى قرآن با آراى شخصى تفسير شود، آراى شخصى را تابع قرآن مى كند.(۴۷)
و اين كارى است كه نه قدرت نظامى مى تواند انجام دهد ونه قوانين وتعليمات بشرى؛ چه، علوم واكتشافات بشرى هر چه ترقى كرده وتوسعه يابد، اگر با هدايت واصلاح ورشد نفسانى همراه نباشد، وسيله اى مى شود براى هوس بازى وجنگ افروزى هاى خانمانسوز.
از روايات امامان معصوم عليهم السلام استفاده مى شود،(۴۸) كه سيصد وسيزده نفر ـ هسته مركزى اين تشكيلات ـ همانند قطعات ابرهاى پائيزى از اطراف حركت مى كنند ودر مكه به هم ديگر مى پيوندند. وقتى عده آنها كامل شد، به آغاز اصلاحات از سرزمين ظهور اسلام مى پردازند وبا نيروى عقلى وخودسازى واسلحه روز حركت مى كنند ودشمنانى را كه خيره سرى كرده وبه اصلاح تن در نمى دهند به تدريج از سر راه خود بر مى دارند. اسرار ورموزى را كه خداوند در طبيعت قرار داده، در دولت آن قائم به حق كشف شده، در راه حق وتكامل نفوس، آزادى وخدمت انسان صرف مى شود.
از خطبه ۱۵۰ نهج البلاغه چنين استنباط مى شود كه مقدمات ظهور آن موعود به حق، در خفا وپنهان از چشم مردم وجاسوسان حكام جور، در حال انجام شدن است؛ ولى انسان پى جو، هر چند چشم كنجكاو خود را به كار اندازد، اثرى از آن ها نمى بيند. در اين ميان، گروهى آن چنان صيقلى وآماده مى شوند، چونان دم شمشير كه توسط آهن پرداز، تيز شده باشد. بصيرت هاى آنان، پى در پى جلا مى گيرد، چون قرآن مستقيماً بر عقول ونفوس آنان مى تابد. جام هاى حكمت را پس از هر بامدادان مى نوشند.
ظهور اسلام وحكومت اسلام وحكومت اميرالمؤمنين عليه السلام پايه گذارى براى همان دولت حق وزمينه اى است براى باور داشتن يك جهش وتحول نهايي:
(راه هاى راست وچپ را در پيش گرفتند. وراه گمراهى را پيمودند وراه روشن هدايت را رها كردند).(۴۹)
اين جا سخن از آينده اى محقق الوقوع است. از اين رو، به فعل ماضى سخن رانده است.
(پس درباره آنچه بايد تحقق بگيرد، شتاب نكنيد وآنچه را كه در آينده بايد بيايد، دير مشماريد؛ چه بسا كسى براى رسيدن به چيزى شتاب مى كند؛ اما وقتى به آن رسيد، دوست دارد كه اى كاش به آن نمى رسيد).(۵۰) (انقلاب زودرس بدون تهيه مقدمات وپختگى فكرى وآمادگى لازم، پشيمانى دارد)
(وچه نزديك است امروز، به فردايى كه سپيده آن آشكار شد. اى مردم! اينك ما در آستانه تحقق وعده هاى داده شده، ونزديكى طلوع چيزهايى كه بر شما پوشيده وابهام آميز است، قرار داريم).(۵۱)
يعنى ظهور اسلام وخلافت آن حضرت، با هدف هايى كه روشن ساخته وحركتى كه پديد آورده وتحولاتى كه در يك قسمت از جهان به وجود آورده است، مقدمات ظهور دوست حق وبشارت هاى اميدبخش فرداى انسان است.
(بدانيد آن كس از ما اهل بيت عليهم السلام كه فتنه هاى آينده را دريابد، با چراغ روشنگر در آن گام مى نهد وبر همان سيره وروش پيامبر صلى الله عليه وآله وامامان عليهم السلام رفتار مى كند، تا گره ها را بگشايد، بردگان وملت هاى اسير را آزاد سازد، جمعيت هاى گمراه وستمگر را پراكنده وحق جويان را جمع آورى مى كند).(۵۲)
ابن ابى الحديد گويد: منظور از (من) در (من أدرَكَها)، مهدى عليه السلام وپيروان كتاب وسنت هستند كه در آخرالزمان پس از آنكه مدتها از ديده ها پنهان باشد، ظهور مى كند وبا ياران خود، مردم را به سوى خدا مى خواند ودستورات او را اجراء مى كند، مملكت ها را تسخير كرده وبر دولت ها چيره مى شود، وزمين را براى خود رام مى نمايد، چنانچه در خبر آمده است.(۵۳)
مردم در دورة ظهور آن دولت، با آمادگى فكرى وعلمى وهدايت الهى، در پرتو چراغ پرفروغى سير مى كنند كه همان چراغ ولايت وامامت است؛ (آن حضرت با ياران ويژه خود، سال هاى طولانى، به طور پنهانى وبه دور از انظار مردم، به سر مى برد؛ آن چنان كه اثرشناسان، هر چند در يافتن اثر ونشانه هايش تلاش كنند، اثر قدمش را نمى شناسند).(۵۴)
(وانگهى گروهى براى درهم كوبيدن فتنه ها آماده مى گردند، وچونان شمشيرها صيقل مى خورند).(۵۵) مردانى كه در اين انقلاب پيش قدم مى شوند، پيش تر زير پرده وبه دور از چشم جاسوسان حكومت هاى وقت، خود را براى جنگ وكشتن گمراهان آماده مى كنند ودر اثناى آن فتنه ها، اذهان مردمى براى پذيرش علوم وحكمت الهى، آماده مى شوند. هر روز وشبى كه بر آن ها گذشته، آيات وحكمتى را آموخته اند وتجربه تحولات وبرخوردهاى مختلف با ديگران، عزم واراده آنان را تيز وبران مى سازد؛ آن چنان كه آهنگر، شمشير را تيز وبران مى سازد.
(ديده هايشان با قرآن روشنايى مى گيرد ودر گوش هايشان تفسير قرآن، طنين افكند ودر صبحگاهان وشامگاهان، جام هاى حكمت را سرمى كشند).(۵۶) غبار از دل هايشان زدوده مى شود. تاريكى شكوك وشبهات، به سبب تدبر در اسلوب بديع ومعانى قرآن، زدوده مى شود. قرآن را آن گونه كه هست تفسير مى كنند ومى فهمند. استعداد ها براى ادراك معارف الهى آماده مى شوند. هر صبح وشام، اسرار ربانى وفيض كردگارى براى آن ها سرازير مى شود؛ زيرا غبوق، كنايه است از فيضى كه در شامگاهان برايشان سرازير مى شود. وصبوح، كنايه است از فيضى كه صبحگاهان برايشان مى رسد. آنان ،عارفانى هستند كه بين زهد وحكمت وشجاعت، جمع كرده اند. آنان شايسته اند كه ياران ولى خداوند باشند.(۵۷)
اين خطبه، ناظر برتحولات اجتماعى وپيشرفت زمان است، واز مردمى سخن مى گويد كه از گمراهى ها ووحشت ها وخونريزى ها، بيداد وبيزار شده، در آنان آمادگى ايجاد شده وروزگار آنان را صيقلى كرده وهدايت قرآن، دل هايشان را روشن ساخته است.
۲. استفاده از ابزار وسلاح متناسب با روز
پيامبران بزرگ الهى، با ابزار واسلحه اى از جنس ابزار واسلحه روز، به ميدان آمده وخصم شان را مغلوب كردند. زمان حضرت موسى عليه السلام بزرگ ترين هنر وابزار روز ـ كه عقول را بهت زده وچشم ها را خيره مى كرد ـ سحر بود. زمان حضرت عيسى عليه السلام علم طب بسيار پيش رفته بود وزمان نزول قرآن ونبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله ، بلاغت وفصاحت، شيوايى ورسايى گفتار، در ميان عرب به اوج خود رسيده بود.
زمان حضرت مهدى عليه السلام كه عصاره خلقت است از اين سنت وقانون مستثنى نيست. خداوند، او را به اسلحه اى مجهز مى كند كه همة سلاح هاى پيشرفته روز را چونان عصاى موسى عليه السلام مى بلعد ومعدوم مى سازد وتوليد كنندگان سلاح هاى پيشرفته، تسليم وى گشته وبه او ايمان مى آورند. اين كار از خداوند بعد ندارد واين قدرت، براى كسى كه علوم اولين وآخرين را در سينه دارد، سهل وساده است. جريان سنت تغييرناپذير خداوندى كه اولياى خود را متناسب با اسلحه زمان مسلح مى كند اين مدعا را تاييد مى كند. از حضرت على بن الحسين عليه السلام چنين روايت شده است:
علم، مشتمل بر بيست وهفت حرف (=جزء) است. همه علومى كه پيامبران آورده اند، دو حرف بوده است. مردم تا امروز، بيش از دو جزء از علم نياموخته اند. وقتى قائم ما قيام كند، بيست وپنج جزء ديگر علم را بيرون آورده وآن را ميان مردم پخش مى كند (تعليم مى دهد) ودو جزء ديگر را نيز بدان ضميمه مى كند؛ تا بيست وهفت جزء علم تكميل شود وهمه را براى مردم بياموزد.(۵۸)
ب ‍. نقش رهبرى در ارتقاء اقوام وملل
چه كسى مى تواند نقش رهبرى را در ارتقا واحياء ارزش ها وافتخارات يك ملت انكار كند؟ رهبر با درايت، شعور خفته انسان ها را بيدار كرده واستعدادهاى از كار افتاده را به كار مى اندازد و(عقول دفن شده) را از مدفن جهل وسفاهت بيرون مى آورد. رهبر حكيم ، يك ملت بيچاره ومنحط را به اوج عزت وقدرت مى رساند. رهبر، چون ذره بين است؛ ذره بين، شعاع هاى پراكنده را فوراً در يك جا متمركز كرده واز آن آتش توليد مى كند. رهبر نيز قواى پراكنده يك قوم را در يك نقطه متمركز كرده واز آن يك نيروى قوى مى سازد. منظور از رهبر، كسانى هستند كه از غيب الهام مى گيرند؛ نه آن هايى كه داعيه رهبرى غير الهى دارند.
قدرت جسم وكمال روح، دو ويژگى عمده در رهبرى است. قرآن از زبان دختر شعيب نقل مى كند كه:
(يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِى الْأَمِينُ)(۵۹)؛ پدرم! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى، آن كسى است كه قوى وامين باشد. (واو همين مرد است)
در اين آيه به دو صفت عمده جسمى وروحى، براى عهده دار شدن يك مسئوليت تكيه شده است.
قرآن كريم، از زبان حضرت يوسف نقل مى كند كه به عزيز مصر گفت:
(مرا سرپرست خزاين سرزمين مصر قرار ده كه من، نگه دارنده اى خوب وبسيار آگاهم).(۶۰)
حضرت يوسف عليه السلام به دو خصيصه جسمى وروحى اتكا كرده است؛ چون آگاه بودن از صفات روح است، ونگهدارنده بودن هم به روحيه امانت دارى مربوط است وهم به قدرت بدنى.
رهبرى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مانند رهبرى حضرت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله است. سيره ورهبرى حضرت مهدى صاحب زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف همان سيره ورهبرى جد بزرگوارش حضرت پيامبر صلى الله عليه وآله است؛ راه، يك راه است وآرمان، يك آرمان. آن حضرت، به مثال جدش، رسالتش را از (وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الأَنْعَامِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ)(۶۱) آغاز مى كند.
رهبرى حضرت پيامبر صلى الله عليه وآله ، به تناسب وضعيت فكرى، اعتقادى وفرهنگى مردم زمانش بود. رهبرى وى نيز به فراخور مردم زمانش است. او همانند جدش، تحول بنيادين در سطح جهان به وجود مى آورد؛ تمدن ها وفرهنگ ها را ويران مى كند وبر شالوده آن، تمدن وفرهنگ انسانى بنا مى كند. غذايش ساده است ولباسش خشن. مال را برابر تقسيم مى كند واساس عدالت جهانى را پى مى ريزد و… .
ج. ايمان وايدئولوژى قوى وآرمان بلند الهى وانسانى
چيره شدن گروه هاى اندك وبدون ساز وبرگ، اما با اعتقاد وايمان قوى، بر گروه هايى كه ياران وامكانات بسيار وعقيده اى پوچ دارند، در تاريخ مبارزات بشرى بسيار تجربه وتكرار شده است. قرآن مى فرمايد: ( چه بسيار گروه اندكى كه بر گروه بسيار چيره شده است).(۶۲)
يك نمونه آن، جنگ هاى حضرت پيامبر صلى الله عليه وآله با دشمنانش است كه تعداد لشكر وى در هر غزوه ، تقريباً يك سوم لشكر خصم بود؛ ولى پيروزى هايى چشم گير وخيره كننده به دست آورد. با آن كه در جنگ هاى قديم كه تن به تن صورت مى گرفت، كميت افراد در تعيين سرنوشت جنگ مؤثر بود. بر خلاف جنگ هاى امروزين كه چون از دور نشانه گرفته مى شود، ابزار قوى وپيچيده جنگى وتاكتيك هاى آن، بيشتر مؤثر است.
نمونه ديگر آن، نبرد آموزنده طالوت با جالوت است كه داستان آن در قرآن آمده است:
وقتى طالوت با لشكريان خود حركت كرده واز محل فاصله گرفت، گفت: خدا شما را به جوى آبى آزمايش مى كند، پس هر كه از آن بنوشد، از لشكريان من نيست مگر آنكه يك كف آب نوشيده باشد، وهر كه از آن نخورد از لشكريان من است. پس جز عده اندكى از آن نوشيدند.(۶۳)
طالوت، لشكرهاى خود را كه از ميان قبائل وشهر ها برگزيده بود، جدا كرده وبه سوى دشمن پيش برد. پس آن ها را از جهت فرمان برى ونيروى اراده ومقاومت در معرض آزمايش درآورد؛ زيرا سپاهى رزمجو، پيش از دانستن فنون جنگى وداشتن سلاح وساز وبرگ، بايد روحيه انضباط، فرمان بردارى وپايدارى وجود داشته باشد. اين آزمايش را از اين جهت نمود، كه شخصيت آنها به مقياس روحيه نيرومندشان روشن شود؛ عناصر مؤمن، شجاع ومفيد، از عناصر ترسو، سست ودودل جدا شوند؛ زيرا به جاى آنكه در حال جنگ فرار كنند، بهتر است از همين جا برگردند. همين بود كه اكثر لشكريان طالوت وقتى به نهر رسيدند، صف انضباط را بر هم زدند وبه سوى نهر روى آوردند واز آن سير نوشيدند، واز زمرة لشكريان طالوت بيرون شدند.
اما مردان نيرومندى كه فرمان را اطاعت كرده، واز عهدة امتحان به خوبى بيرون آمدند، تحت فرماندهى طالوت، جالوت ولشكريانش را شكست دادند.
ايمان به مبدأ وهدف برتر، مى تواند كسانى را كه در امتحان اراده، پذيرفته شده اند، با رهبر وفرمانده شان همقدم وثابت بدارد؛ زيرا اطاعت از فرمانده ومقاومت برابر تشنگى وگرسنگى وآلام، از خوى هاى اكتسابى ونفسانى است؛ ولى ترس، از مقوله انفعال وتا حدى بيرون از اراده مى باشد. (عدة ۳۱۳ نفرى از لشكريان طالوت در برابر جالوت ودسته جات نظامى اش، به مبارزه برخاستند. گفتند: پروردگارا! براى ما پايدارى عطا كن، قدم هاى ما را استوار دار وبر كافرين پيروز مان كن، پس به اذن خداوند جالوتيان را شكست دادند، جالوت را كشت وخداوند به او پادشاهى وحكمت داد وآن چه را مى خواست به او آموخت).(۶۴)
بنابراين تنها امكانات پيشرفته مادى وساز وبرگ نظامى، وعدّه وعُدّه، در تعيين سرنوشت جنگ موثر نيست؛ بلكه اعتقاد به مبدأ وايمان به هدف، مديريت، اطاعت از رهبرى، انضباط وديسيپلين نظامى از عوامل عمده پيروزى هاى نظامى است.
حضرت مهدى عليه السلام در مواردى كه ناگزير از جنگ باشد، با يك درايت جنگى بى نظير وتاكتيك هاى بديع وبى سابقه واستراتژى دقيق، جنگ را رهبرى مى كند. سپاهيان آن حضرت، بعد از امتحان هاى شديد، تصفيه وخالص مى شوند. اعتقاد به مبدأ وايمان به هدف برتر، آن ها را دليرتر از شير وبرّان تر از نيزه مى كند:
آن گاه كه قائم ما قيام كند، هر كس از دوستان ما است، با جرأت تر از شير وبرنده تر از نيزه است.(۶۵)
د. ارتش تصفيه شده
اصحاب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف پس از يك غربال وآزمايش وپالايش شديدى كه باعث مى شود خوبان از بدان كاملاً جدا شوند، وارد صحنه مى شود:
هان! به خدا قسم! كسى كه به سوى او چشم دوخته ايد، ظهور نمى كند، تا آن كه خوب وبد از هم جدا شوند وتصفيه نمى شويد، تا آن كه باقى نماند از شما مگر عده اندكى.(۶۶)
جابر جعفى از امام باقر عليه السلام زمان فرج اهل بيت عليهم السلام را پرسيد. حضرت فرمود: (بعيد است، بعيد است. فرج، تحقق نمى يابد تا آن كه غربال شويد، پس غربال شويد. (اين كلمه را سه بار گفت) تا خداوند متعال عناصر ناخالص را ببرد وعناصر زلال وتصفيه شده باقى بمانند).(۶۷)
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: (به خدا سوگند! از همديگر جدا مى شويد؛ به خدا قسم كه غربال مى شويد مانند غربال شدن سياه دانه از گندم).(۶۸)
ياران حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، همچنان كه از نظر فكرى واعتقادى، پالايش مى شوند وعناصر ترسو، بيمار دل وخائن، مردود مى شوند، از نظر سنى وقدرت بدنى وروحيه جنگى نيز مورد تصفيه قرار مى گيرند:
حضرت على عليه السلام فرمود: (ياران مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف همه جوانند، افراد مسن وپير وجود ندارد، مگر (اندكى) مانند سرمه در چشم ونمك در غذا ونمك، كمترين چيزى است كه در غذا ريخته مى شود).(۶۹)
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در جنگ احد، وقتى به محلى به نام شوط(۷۰) رسيد، افراد سپاه خود را از نظر سنى وقدرت بدنى، مورد بررسى وارزيابى قرار داد؛ چون در آن زمان ها، جنگ ها از نزديك وتن به تن بود، آن حضرت يك عده داوطلبان جنگ را كه سن شان از هفده سال كمتر بود، يا از نظر بنيه بدنى ضعيف بودند را مى آزمود ودر صورت ضعف، برمى گرداند.(۷۱)
ه‍ . ارتش با صلابت وخودساخته
تنها اسلحه وساز وبرگ نظامى، در تضعيف روحية دشمن كافى نيست، بلكه روحيه قوى وصلابت در شكست دادن دشمن تأثير قوى دارد؛ چنانكه لشكر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله به گونه اى صلابت داشت، كه از رعب آن ها دشمن شكست مى خورد.
چنانچه حضرت على عليه السلام فرمود:
مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف بين دوازده هزار وپانزده هزار نفر، حركت مى كنند. آن چنان است كه خوف شديد، پيشاپيش آن ها حركت مى كند. به هيچ دشمنى رو به رو نمى شوند، مگر آن كه شكستشان مى دهند. شعارشان (بميران، بميران) است. ودر راه خدا، پرواى ملامت هيچ ملامت گرى را ندارند.(۷۲)
آن سان كه حضرت اميرالمومنان عليه السلام فرمود: من در خيبر را با نيروى مادى از جايش نكندم، بلكه با نيروى الهى كندم، وآن حضرت اين نيرو را با اشك هاى جارى وسجده هاى طولانى كسب كرده بود. ياران حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز در خفا تربيت مى شوند، چون اصحاب صفه غذاى ساده مى خورند ولباس خشن مى پوشند، وبر اثر سجده هاى طولانى، جام هاى حكمت را مى نوشند واز خدا نيرو مى گيرند؛(۷۳) زيرا پروردگان سفرة ناز وتنعم را نشايد كه جزء ياران مهدى باشند؛ چنانكه حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: (چه قدر براى خروج مهدى عجله مى كنيد! لباس خشن مى پوشد ونان جو مى خورد).(۷۴)
امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
(ياران حضرت مهدى عليه السلام) گروهى هستند كه ثبات وپايدارى خود را بر خدا منت نمى گذارند. فداكارى خود را در راه حق بزرگ نمى شمرند، حتى اگر به مرز مرگ برسند، همه شان، شيرانى هستند كه از بيشه خود بيرون شده اند. اگر به كندن كوه ها تصميم بگيرند، از جاى هايشان بر مى كنند. تنها آنها هستند كه خداوند را به وحدانيت واقعى شناخته اند. شب، از اندوه خشيت خداوند، صداهايى دارند، مانند صداهاى زن هاى بچه مرده. شب را زنده نگه مى دارند وروز ها روزه مى گيرند. گويى همه خوى وخصلت واحدى دارند ودل هايشان با محبت وخيرخواهى همديگر، پيوند خورده اند.(۷۵)
بلى؛ بسيار گروه هاى اندكى كه بر گروه هاى بسيار چيره شده اند؛ چون اين ها يقين دارند كه فردا، از آن آنان است ومى دانند كه قدرت، هر چه پيش تر مى رود، مرگ خوشى را در بطن خويش مى پروراند ومى دانند كه غول هاى نظامى جهان خوار هر چه بيشتر مى خورند، گرسنه تر مى شوند وفقيرتر مى گردند. تضاد منافع، آنان را به جان همديگر مى اندازند.
آرى؛ دوران انحطاط مسلمين سپرى مى شود، قرون وسطاى اسلام پايان مى يابد. هم اينك رنسانس اسلامى آغاز شده است وبه روشنى احساس مى شود كه در كالبد بى جان اين امت، روح دوباره دميده شده است.
با وجود آن كه عصر ما كه عصر ضعف وجهل وذلت وارثان ابراهيم است وعصر قدرت ومدنيت وعزت وارثان روم؛ آنان كه به آيات خداوند ايمان دارند ومى دانند كه (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة) وباور دارند كه از آيات خداوندى اين است، كه گاه از آن جايى كه در محاسبات ما در نمى آيد، درب نجاتى مى گشايد واز غرقاب ظلمت عام، به سوى نور، راه مى گشايد وزنده را از مرده ومرده را از زنده بيرون مى آورد، همچون روشنفكران حسابگرى كه تنها (ظاهر حيات دنيا) را مى نگرند، ايمان واميد خويش را در گرو بازى هاى قدرت وقياس نيروهاى مادى نمى كنند. آنان، بر روى زمين سير كرده وسرنوشت اقوام وسرگذشت قدرت هاى گذشته را نگريسته اند.
خداوند بارها به آنان آيات خويش را نشان داده است كه چگونه ابراهيم بت شكن را، از خانه آزربت تراش برآورده وموساى فرعون كش را در دامن فرعون پرورده ومحمد صلى الله عليه وآله وعلى عليه السلام، آزاد كننده كعبه وكوبنده شرك واشرافيت قريش را از قلب قريش بيرون آورده است. آنان، مژده خداوند را شنيده اند كه مردمى كه در روى زمين به استضعاف محكوم شده اند، پيشوايان مردم ووارثان زمين مى شوند، ووعده خدا را حق مى دانند كه (زمين را بندگان شايستة من وارث مى شوند). به راستى هم مى فهمند وهم يقين دارند، كه رسالت پيامبر صلى الله عليه وآله ، رسالت جاودانه است وامامت على عليه السلام، امامت زنده ونجات بخش است وبالاخره آن هايى كه چون يهود (دست خدا را بسته نمى دانند) چشم دارند ومى بينند، گوش دارند ومى شنوند وقلب دارند ومى فهمند.
و. پيشرفت هاى چشمگير تدريجى وامدادهاى غيبى
پيشرفت ها وپيروزى هاى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ناگهانى وآنى نيست، تا استبعاد شود چگونه وى مى تواند فوراً بر جهان چيره شود؛ بلكه پيشرفت هاى آن حضرت، چون ديگر فاتحان، تدريجى والبته با امدادهاى غيبى است. حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
هرگاه قائم آل محمد صلى الله عليه وآله خروج كند، حتماً خداوند او را توسط فرشته هاى علامت دار، منظم ومقربى كه در زمين فرود مى آيند، نصرت مى كند. جبرائيل، پيشاپيش رويش حركت مى كند، ميكائيل از پشت سرش واسرافيل از سمت راستش در حركت هستند. رعب وترس از پيش روى، پشت سر، از سمت راست وچپ وى حركت مى كنند وفرشته هاى مقرب، كمر به خدمت او مى بندند. پيروان محمد صلى الله عليه وآله وعلى عليه السلام نخستين كسانى هستند كه با او بيعت مى كنند. به خدا قسم! او سلاح برّان وكارا با خود مى آورد. خداوند، توسط او ديار روم، چين، ترك، سند، هند، كابل ومنطقه خزر را مى گشايد.(۷۶)
حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
گويا مى بينيم كه قائم با پنج هزار فرشته، جبرئيل سمت راستش وميكائيل طرف چپ او، مؤمنان پيشاپيش او، در نجف وكوفه آرايش نظامى داده است ولشكريانش را به كشورهاى عالم متفرق مى سازد.(۷۷)
روايت ديگرى از حضرت امام باقر عليه السلام به همين مضمون هست كه در آخر آن آمده است: (... واو لشكريانش را در شهر ها وكشورها متفرق مى سازد، وقسطنطنيه، چين وكوهستان هاى ديلم را فتح مى كند).(۷۸)
نيز آن حضرت فرموده است:
وقتى (حضرت مهدى عليه السلام) به كوفه رسيد، سه پرچم را برافراشته مى كند؛ پرچمى به سوى قسطنطنيه گسيل مى دارد؛ خداوند آن منطقه را براى او فتح مى كند. پرچمى به سوى چين مى فرستد وخداوند، چين را هم براى او فتح مى كند ولشكر ديگرى را به سوى كوهستان هاى ديلم، حركت مى دهد وخداوند، آن را براى او فتح مى كند.(۷۹)
نيز فرمود:
وقتى ارتش او مملكت روم را فتح كردند، روميان، توسط آن حضرت مسلمان مى شوند؛ آن حضرت براى آنان مسجدى بنا مى كند، ويكى از يارانش را آن جا جا نشين خود قرار مى دهد. سپس مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف وهمراهانش به سوى بحر اطلس حركت مى كنند.(۸۰)
نتيجه
هرچند با گذر زمان، مسأله تغييرات سياسى در ساختارهاى قدرت به آسانى وبا تحليلى روشن قابل حلّ است وتفاوتى بين كوچكى وبزرگى حيطه جغرافيايى آن نيست ـ همچنان كه در تاريخ معاصر خود، جريان فروپاشى نظام پولادين شرق بر محور اتحاد جماهير شوروى را ديديم ـ در مسأله ظهور امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف علاوه بر امكان استفاده از اين عناصر، با چشم انداز دينى آيندة جهان كه در متون دينى ما هست وتطبيق سنّت هاى تغييرناپذير تاريخ بشر وتاريخ دين دارى بشر به روشنى مى توان تغيير ساختار يكپارچه اى را در آينده اى نه چندان دور بر محور دين وخداپرستى يافت. از همه اين ها بالاتر، ترديد در ارادة حق تعالى بر هر كار نشدنى، در نگاه كوتاه بينانه بشر است كه مؤمنان، از اين آفت در امانند؛ در حالى كه خدا براى هر تمدّن پوشالى مادّى زوالى قرار داده است وزمان، هم پوشالى بودن وهم سررسيد آن ها را معين مى كند.
ما در اين گفتار، به زمينه ها وزمينه سازى هاى پايان دادن به تمدّن هاى مادّى وپى ريزى تمدّن دينى مهدوى اشاره كرديم. باشد كه در زمينه سازى براى اين حركت جاودانى گامى مثبت ورو به جلو برداريم وهمگام با تمام دين داران از اعماق تاريخ تاكنون خود را در سرنوشت تمدّن پايانى شريك كنيم.
 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ). نور(۲۴): ۵۵.
(۲) دكتر على شريعتى، تاريخ وشناخت اديان، ج۱، ص۶۰ ـ ۶۵. ور.ك: ويل دورانت، لذات فلسفه، تهران، نشر انديشه، چاپ چهارم، ۲۵۳۷ طاغوتى، ص۴۰۸ ـ ۴۳۰.
(۳) محمد رضا حكيمى، در فجر ساحل، تهران، شركت سهامى انتظار، چاپ اول، ص۱۳۵، (به نقل از المعارف العالميه؛ كاظمينى، اسلام وديگران؛ شيخ كاظم آل نوح، محمد وقرآن؛ ابوالفضل مجتهد زنجانى، تاريخ قرآن).
(۴) براى مطالعه بيشتر ر.ك: آينده بشريت از نظر مكتب ما نوشته سيد محمود طالقانى ور.ك: امر عرب، المهدى المنتظر حقيقه ام خرافه؟، چاپ اول، بيروت، ۱۳۷۱ش، ص۲۵۴.
(۵) (اِّنَ عِيسى عليه السلام يَنْزُلُ قبْلَ يَوْمِ الُقِيمَهِ الِى الدُّنيا، فَلا يبَقى اهْلُ مِلَّهٍ ـ يَهُودِّى ولا غيرُه ـ اِلّا آمَنُوا بِهِ قَبُلَ موتِهِمْ ويُصَلّى عِيسَى عليه السلام خلفَ المَهدِى). لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، ص۴۷۹.
(۶) (الَقائِمُ مِنّا منصُورٌ بِالرُّعبِ، مُؤَيَّدٌ بِالنُصِّر، تطوى لَهُ الارضُ، وتظهُرُ لَهُ الُكُنُوُزُ، يبلُغُ سُلطانُه المشِرقَ والْمغرِبَ، ويظهُرُ اللهُ ـ عَزَّوَجّلً ـ بِه دَيِنَهُ عَلَى الِدِّين كُلِّه ولوكَرِهَ المُشْرِكُونَ، فَلا يبقى فْى الارضِ خَرابٌ اِلاّ وعَمُرَ، ويَنزُلُ روُحُ اللهِ ـ عيِسَى بنِ مريَمَ فَيْصَلّى خلفَهُ...) همان، ص۲۹۲؛ تفسير صافى، ج۲، ص۳۳۳؛ كشف الغمه، ج۳، ص۳۱۲.
(۷) براى مطالعه بيشتر ر.ك: سيدمحمود طالقانى، پيشين.
(۸) در فجر ساحل ص۱۲۶، به نقل از مشكلات اجتماعى ونابسامانى هاى قرن بيستم، ص۳۲ به بعد؛ سيد صدرالدين صدر، المهدى، قم، انتشارات انصاريان، ص۲۲۳.
(۹) عبدالحسين سعيديان، دائرة المعارف بزرگ نو، ج۳، تهران، چاپ ماه منتظر، ۱۳۵۸ش، ص۲۱۹۲، به نقل از مجله علم وزندگى.
(۱۰) دايره المعارف بزرگ نو ، ج۳، ص۲۱۷۶.
(۱۱) محمد تقى مدرسى، تفسير هدايت، ترجمه: احمد آرام وعبدالمحمد آيتى، مشهد، چاپ آستان قدس رضوى، بنياد پژوهش هاى اسلامى، ۱۳۷۷ش، ج۱۰، ص۱۱۷.
(۱۲) همان، ج۱۰، ص۱۱۸.
(۱۳) همان.
(۱۴) همان،ص۹۵، به نقل از: مجله الحقيقة الواضحه، مورخ ۱/۲/۱۹۸۲ م.
(۱۵) همان، ص۶۶؛ امر عرب، پيشين، ص۵۸۶ ـ ۵۸۸.
(۱۶) عقيقى بخشايشى، دشمنان بشر، ص۵۰ ـ ۵۱، به نقل از: آمار سازمان ملل، انتشارات نسل جوان، ۳۰.
(۱۷) دشمنان بشر، ص۱۸ ـ ۱۹، به نقل از تاريخ جنگ جهانى دوم، سپهبد نخجوانى، ص۷۱ وروزنامه اطلاعات ۱۹/۹/۳۹.
(۱۸) (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ)؛ روم (۳۰): ۴۲.
(۱۹) جان كندى، استراتژى صلح، ص۶۶، ترجمه عبدالله گله دارى، چاپ سوم، ۱۳۴۲ش.
(۲۰) (بينَ يَدَى المهدى موتُ اَحمَر وموتُ أبيَض وجَرادٌ فى حِينِه وجَرادُ فى غيِرحِينِه فالمَوتُ الاحْمَرُ فَالسَّيفُ وامّا الاُبيضُ فَالطّاعُونُ). شيخ طوسى، غيبت، ص۲۶۷؛ نعمانى، غيبت، ص۲۷۸؛ شيخ صدوق، كمال الدين، ص۶۵۵؛ مجلسى، بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۰۷.
(۲۱) برتراند راسل، اميد هاى نو، ترجمه دكتر على شايگان، تهران، ۱۳۳۶ش، ص۱۳۴ ـ ۱۳۷.
(۲۲) سيد عبدالكريم هاشمى نژاد، مشكلات مذهبى روز، موسسه انتشارات فراهانى، ۱۳۵۲، ص۲۳، به نقل از تاثير علم بر اجتماع، ص۱۹۹.
(۲۳) همان، ص۲۴، به نقل از روزنامه اطلاعات شماره ۱۱۶۱۷ وسيدمحمود طالقانى، پيشين، ص۵۳.
(۲۴) همان، ص۲۱، به نقل از مفهوم نسبيت انيشتين، ص۳۵.
(۲۵) امر عرب، پيشين، ص۲۱۳.
(۲۶) همان.
(۲۷) همان.
(۲۸) همان، ص۲۱۴.
(۲۹) على اكبر مهدى پور، او خواهد آمد، مؤسسه انتشارات رسالت، چاپ دهم، ۱۳۷۹، ص۹۵، به نقل از كتاب مزامير.
(۳۰) انجيل متى، فصل۲۴، بند هاى ۲۷، ۳۰، ۳۵، ۳۷و ۴۰.
(۳۱) على اكبر مهدى پور، پيشين، ص۱۰۲.
(۳۲) كشن در زبان هندى نام پيامبر اسلام است.
(۳۳) همان.
(۳۴) همان.
(۳۵) همان.
(۳۶) همان، ص۱۰۶.
(۳۷) مهر آزماى به زبان زردتشتيان، محمد است.
(۳۸) همان، ص۱۰۴ ـ ۱۰۳.
(۳۹) همان، ص۱۰۷.
(۴۰) نام قومى است در شمال اروپا.
(۴۱) همان، ص۱۱۱؛ محمد رضا حكيمى، خورشيد مغرب، ص۵۱ ـ ۵۷.
(۴۲) زخرف (۴۳): ۵۴.
(۴۳) نهج البلاغه، خطبه اول.
(۴۴) بقره (۲): ۲۵۸.
(۴۵) (قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى)؛ طه(۲۰):۵۰.
(۴۶) همان، آيات ۲۸ ـ ۴۴.
(۴۷) (يعطِفُ الْهَوى عَلَى الْهُدى، اِذُ عطفُوا الْهدى عَلِى الهُو، يعطِفُ الرَّأَى عَلَى القُرانِ، اِذُ عطفُوا الْقُرانَ عَلَى الرأى)، نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
(۴۸) ر.ك: فصلنامه انتظار، ش۲۱، مقاله چگونگى پيروزى امام زمان از نگارنده.
(۴۹) (واَخَذُوا يَمِيناً وشَمَالاً ظعناً فى مَسالِكِ الغِّى وتركاً لِمَذاهِبِ الرُّشدِ).
(۵۰) (فَلا تَسْتَعْجِلُوا ما هُوَ كائِنٌ مرصَدٌ وَلا تَسْتَبْطِئُوا ما يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ. فكَمْ مِنْ مُستعِجلٍ بِما أنْ ادْرَكَه وَدَّ أَنَّهُ لمْ يُدِرُكُه).
(۵۱) (وما أقْرَبَ الْيَومَ مِنْ تَباشِيْرِ غَدٍ. يا قَوْمِ هذا اِبّانُ وُرُودِ كْلِّ موْعُودٍ، ودنُوّمِنُ طِلْعَةٍ ما لاتَعْرفُونَ).
(۵۲) (أَلا واِنَّ مَنْ ادْركَها مِنّا يسرْى فِيْها بِسِراجٍ مُنِيرٍ. ويَحْذوُا فِيها عَلى مِثالِ الصّالِحِيْنَ لِيَحِلَّ فِيها رِبْقاً ويَثِقَ فِيها رِقّاً. ويصْدَعُ شعْباً ويَشْعَبُ صدْعاً)،نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
(۵۳) شرح نهج البلاغه، ابن ابى حديد، ج ۹، ص ۱۲۸.
(۵۴) (فى سُتُرَةٍ عنْ النّاسِ لا يُبْصيرُ الْقائِفُ اَثَرهُ ولوْ تابَعَ نَظَرَهُ).
(۵۵) (ثُمَّ لَيشْحَدَّنَ فِيها قُوْمٌ شحْذَ الْقين النّصْلَ).
(۵۶) (تجلى بِالتَّنْزِيِلِ اَبصارُهُمُ. ويَرْمى بِالتَّفسِيِر فى مَسامِعِهِمْ، ويَغْبقَوُنَ كأسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ)، نهج البلاغه، خطبه۱۳۸.
(۵۷) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹؛ ميرزا حبيب الله خوئى، منهاج البراعه، ج۹، ص۱۳۰؛ سيد محمود طالقانى، پيشين، ص۴۳ ـ ۴۶
(۵۸) (الْعِلْمُ سُبَعَةَ وعَشْرُونَ حرْفاً فَجَميِعُ ما جائَتِ به الرُّسُلُ حرْفانٍ، فَلمْ يَعْرَفُ النّاسُ حَتّى الْيَومَ غيْرَ الْحرفين، فَاِذا قامَ قائِمُنا أخْرَجَ الْخَمْسَةَ والْعِشْرِينَ حَرْفاً، فبَثَّّها فِى النّاسِ وضمَّ اِلَيْها الْحَرْفيْنِ حَتّى يَبثُّها سَبْعَةَ وعَشِرِينَ حرفاً)، بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۶.
(۵۹) قصص (۲۸): آيه۲۶.
(۶۰) (اجْعَلْنِى عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ)، يوسف (۱۲): ۵۵.
(۶۱) نحل (۱۶): ۸۰.
(۶۲) (كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً)؛ همان.
(۶۳) (فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمْ).
(۶۴) سيدمحمود طالقانى، پرتوى از قرآن، ج ۲، ص ۱۸۹-۱۸۷.
(۶۵) (فَاِذا قامَ قَائِمُنا الْمَهْدى كانَ الرَّجُلُ مِنْ مُحِبّيِنا اجْرى مِنْ ليْثٍ وامضْى مِن سنانٍٍ)، منتخب الأثر، ص۴۸۶؛ المهدى، ص۲۲۲.
(۶۶) (اَما واللهِ لايَكُونُ الذَّى تَمُدُّونَ اِلَيهِ اعْيُنَكُمُ حَتّى تَميَّزواً، وَلا تَمحَّصَوُا حَتّى لا يبْقى مِنْكُم اِلاّ الاَنَدرْ)، همان، ص۳۱۴ ـ ۳۱۵.
(۶۷) (مَتى يَكُوُن فَرَجُكُم؟ فَقَال هيْهاتُ هَيْهاتُ، لايَكوُنُ فَرَجُنا حَتّى تغْربَلُوا ثُمَّ تغْربَلوُا يَقولُها ثَلاثاً. حَتّى يَذْهَبَ اللهُ ـ تَعالى ـ الكَدِر ويَبْقى اَلصَّفُو)، همان، ص۴۸۴.
(۶۸) (واللهِ لَتمَيَّزَنَ، واللهِ لَتمَحَّصَّن، واللهِ لََتغربَلَّنَ كَما تغرْبَلَ الزوانُ مِن اَلقمْحِ)، همان، ص۴۸۴.
(۶۹) (اصحابُ المهدى عليه السلام شبابٌ لاكَهول فيهم الا مِثل كُحل العين والملح فى الزاد واقلُّ الزاد الملح)؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۴.
(۷۰) محله اى است بين شهر مدينه وكوه احد.
(۷۱) عبدالملك بن هشام حميرى، سيره ابن هشام، قم، مكتبة المصطفى، ۱۳۵۵ش، ج۳، ص۶۸.
(۷۲) (يَخْرُجُ الْمهدى فِى اِثْنى عَشَرَ أَلفاً اِنْ قَلوّا. وخَمْسَة عَشَر ألفاً اِنْ كَثَرُوا. ويَسِيرُ الرُّعُب بيْنَ يَدَيه، لا يلْقاهُ عَدُوًا الاّ هَزَمَهُم، شُعارُهُم اَمِت اَمِت، لا يُبالوُنَ فِى اللهِ لوْمَةَ لايِمٍ)، منتخب الاثر، ص۴۸۶.
(۷۳) ر، ك: نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰.
(۷۴) (وما تَسْتعْجِلوُنَ بِخُروُجِ الْمَهْدى ما لِباسُهُ ـ واللهُ أَعْلَمُ ـ الاَّ الْغَليِظُ وما طَعامُهُ اِلاّ الشعيرُ)، همان، ص۴۸۹.
(۷۵) (قُوْمٌ لَمْ يَمُنّوُا عَلَى اللهِ بالصِبَّرِ، ولمْ يَسْتعظِمُوا بذلَ أنفسُهِمِ فى الِّحقِ، حَتّى اِذا وافى وارِدَ القَضاءِ... كُلُُهُم لُيُوثٌ قد خَرَجِوا مِن غاباتِهِم، لو أَنَّهُم همَّوا بِاِزِالَةِ الجبالِ لاَزالوُها مِن مَواضِعِها فَهُم الذِّينُ وَحَّدوا اللهَ حَقَّ توحِيِدِهُ، لهُم فِى الَليِّل اصواتٌ كاصواتِ الثَّواكِلِ حزناً مِنْ خشيَةِ اللهِ، قَوّامٌ بِالليلِ وصَوّامٌ بِالنَهارِ، كَأَنَّما دأَبَهُم دَأبُ واحِدِ، قَُلُوُبُهم مجُتَمعَةٌ بالِمحَّبةِ والنَّصِيحَةِ)، امر عرب، پيشين، ص۶۶۳.
(۷۶) (لوقد خَرَجَ قائِم ال مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله، لَنَصَرَهُ اللهُ بِالْمَلِئكةِ الْمُسوِّمِينَ والْمِرُدِفينَ والمُنِزَلينَ والمُقَرَّبينَ يَكُونُ جِبرائيلُ عَلى مُقدمَتِهِ، وميكائِيلَ عَلى ساقتهِ واَسرافيلٌ عَن يَسارِهِ. والرُّعبُ يسَيرَ اَمامِه وخَلفَه وعَن َيمينِهٍ وشَمَالهٍ والملائِكةُ المُقُربوُنَ خُدامَهَ. اَوَل من يُبايِعُهُ شُيِعةُ مُحَِمدٌ وعَلِى ياتى واللهِ سيفٌ مخترطٌ، يفتَحُ اللهُ لهُ الروُّمَ والَصِّينَ وو الِتّركَ والسِّندَ والهِنُدَ وكابُل شاهَ والخزر)، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۸.
(۷۷) عَنْ اَبى جَعْفَرٍ عليه السلام: (كأَنّى بِالْقائِمِ عجل الله تعالى فرجه الشريف عَلى نَجَفِ الْكُوفَةِ. وصارَ اِليْها مِنْ مَكَةَ فِى خَمْسَةَ الافٍ مِنْ الْمَلائِكَهِ، جِبْرئَيِلْ عَنْ يَمِيِنه ومِيكائِيلُ عنْ شَمالِهِ، والمُومِنُونَ بيْنَ يديه، وهُو يُفرَّقُ الْجُنُود فِى الْبِلادِ)، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۷.
(۷۸) (وهُوُ يُفَرِّقُ الْجُنُودَ فى الْامصارَ، فَيْفَتحُ القسُطُنَطِنَيَهَ والصِيّنَ وجِبالَ الدَّيلَمِ)،بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۳ وج ۵۸، ص ۹۲.
(۷۹) (فَاِذا وَصَلَ اِلى الْكَوفَةِ يَعْقَدُ ثَلاثَ راياتٍ: لِواءُ اِلى القْسُطنطَنِيَةِ يَفْتَحُ اللهُ لَه، ولِواءٌ اِلَى الصِيّنِ يُفْتَحُ اللهُ لَهُ، ولِواءٌ اِلى جِبالِ الدّيلَمِ فَيْفتَحُ اللهُ لَهُ)، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۸۸.
(۸۰) (اذِا فَتَحَ جيْشُهُ بِلادَ الرُومِ يَسْلَمُ الرَّومُ عَلى يَدِهِ. فَيْبنى لَهُم مَسْجِداً، ويَسْتخْلِفُ عَلْيهِم رَجْلاً مِنْ اصْحابِهِ ثُمَّ يَسِيرُ المَهْدى ومَنَ مَعَهُ اِلى البَحْرِ الْمُحيِطِ)، امر عرب، پيشين، ص ۶۷۱.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم