رجعت
محمد انتشارى
مقدمه
در ميان عقايد مسلمانان عقايد پيروان اهل بيت (عليهم السّلام) كه بر گرفته از دو منبع اصيل اسلام ودو امانت گران سنگ رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) است از ويژگى خاص وحساسيت ويژه اى برخوردار است زيرا تجربه ى گذشتگان به خوبى نشان داد.
تنها عقيده اى كه مى تواند جلوى اقتدار طلبى وسلطه جويى استعمار گران را گرفته وتوده هاى ميليونى مسلمانان را در مقابل آن ها بسيج كند، همين عقيده ى نجات بخش است. لذا دشمنان اسلام ناب محمدى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) با تمام نيرو، اعتقادات پيروان اهل بيت (عليهم السّلام) به خصوص مفاهيم اميد بخش وحركت آفرين را مورد هجوم قرار داده، تا اين كه آن را از بين ببرند ويا آن را خالى ازحقيقت، بى محتوا وغير معقول ارائه دهند.
رجعت يكى از عقايد حيات بخش است كه همزمان با ظهور عدالت گستر جهان، حضرت مهدى (عليه السّلام) آغاز مى شود. اين عقيده ى نورانى به منتظران ظهور آن حضرت، آرامش بخشيده، از سقوط وخود باختگى جلوگيرى نموده، به تلاش وكوشش براى زمينه سازى حكومت جهانى وبر چيده شدن ظلم وفساد وا مى دارد.(۱) زيرا با اين عقيده، هرگز از درك محضر آن حضرت وشركت در تشكيل حكومت جهانى نا اميد نمى شود.(۲)
در ميان اعتقادات نجات بخش پيروان اهل بيت (عليهم السّلام)، بعد از اعتقاد به امامت، شايد هيچ عقيده اى به حد رجعت مورد غضب ونفرت پيروان خلفا واقع نشده باشد. ويكى ازمعيارهاى جرح وتعديل، عدالت وفسق را ايمان وعدم ايمان به رجعت مى دانند. اگر كسى عقيده به رجعت داشته باشد، هرگز از او روايت نقل نمى كنند(۳)، بلكه ان را كذاب ومستحق انواع عذاب هاى دنيايى وآخرتى مى دانند.
حال هدف از ارائه اين مجموعه تبيين وتعريف ورفع شبهاتى پيرامون اين اعتقاد شيعه مى باشد، سپس مواردى از قرآن كه دلالت بر رجعت دارند مى آوريم وبعد به دلايل عقلى رجعت مى پردازيم همراه با سؤالات وشبهاتى كه پيرامون آن هست. اميد است كه در راه تحقّق اين اهداف موفق بوده باشيم.
مفهوم رجعت
رجعت در لغت به معناى (بازگشت) بكار مى رود، ودر اصطلاح به بازگرداندن گروهى از مردگان توسط خداوند به اين جهان به همان گونه اى كه قبلاً بوده اند گفته ميشود وبدينوسيله گروهى را عزيز ميدارد وگروهى را ذليل وحق وباطل وظالم ومظلوم را از هم جدا ميكند كه اين واقعه همزمان باقيام جهانى حضرت مهدى (عليه السّلام) مى باشد، وطبعاً بازگشت اين گروه قبل از فرا رسيدن رستاخيز خواهد بود. روى اين اصل گاهى از رجعت در شمار رويدادهاى قبل از قيامت ياد مى شود وگاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذكور مى گردد. ولى بايد دانست كه مسأله رجعت از ديدگاه شيعه رويدادى است مستقل از دو موضوع ياد شده (قيامت - وظهور حضرت مهدى(عج))، اگر چه بين هر سه موضوع پيوند زمانى برقرار است.
رجعت فقط بر ظهور رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، امير المؤمنين (عليه السّلام) وائمه ى دين (عليهم السّلام) وزنده شدن كسانى است كه يا درجه ايمان آنها زياد است ويا به غايت فساد رسيده اند وپس از رجعت دوباره ميميرند وبعد از آن مهشور ميشوند وبه آن ثواب وعقابى كه مستحقش هستند مى رسند.(۴) همانگونه كه خداوند در قران كريم ميفرمايد: (قَالُواْ رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينْ وأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينْ ِ فَاعْترََفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلىَ خُرُوجٍ مِّن سَبِيل)(۵) (مى گويند: اى پروردگار ما، ما را دو بار ميرانيدى ودو بار زنده ساختى وما به گناهانمان اعتراف كرده ايم. آيا بيرون شدن را راهى هست؟).
گروهى از اماميه آيات واخبار رجعت را تأويل برده اند به اينكه مراد بازگشت دولت وامر ونهى است نه بازگشت اشخاص وزنده شدن مردگان. اينان اخبار رجعت را تأويل برده اند به گمان اينكه رجعت با تكليف منافات دارد.
اما اين مطلب صحيح نيست. زيرا رجعت از كسى سلب اختيار نميكند وچنين نيست كه افراد را به انجام واجبات وترك محرمات مجبور سازد. همانطورى كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا واژدها شدن عصا و... تكليف محال نيست. با رجعت هم تكليف محال نيست.
بدان رجعت، سرّى از اسرار الهى ومعتقد شدن به آن، ثمره ى ايمان به غيب است كه در فرقان حميد مدح آن شده ومراد از آن؛چنان كه دانستى رجوع رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، ائمّه ى معصومين (عليهم السّلام)، دوستان ودشمنان آنها از كسانى است كه مؤمن محض يا كافر صرف باشند، به شرط آن كه آن كافر از اشخاصى نباشد كه خداوند او را در دنيا به عذاب هلاك نموده باشد، زيرا كسى كه در دنيا به عذاب الهى هلاك شده، به صريح آيه ى (وحَرَامٌ عَلىَ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُون)(۶) به دنيا رجوع نخواهند كرد.
چنان كه قمى(۷) در تفسير اين آيه از حضرت باقر وصادق (عليه السّلام) روايت نموده كه فرمودند:هر اهل قريه اى كه خداوند آنها را در دنيا به عذاب هلاك نموده، به دنيا رجوع نخواهند كرد، مگر اين كه براى ايشان قصاص باشد، مثل اين كه به ظلم كشته شده باشند وماحضين در ايمان وكفر نباشند، زيرا در اين صورت آنان با قاتلين خود به دنيا رجوع نموده، آنها را به قتل رسانده، بعد از قصاص، مدت سى ماه در دنيا زندگى كرده اند، سپس همه ى آنها در يك شب مى ميرند.
محدث گرانقدر شيعى شيخ حر عاملى مى فرمايد:
(مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگى بعد از مرگ وپيش از قيامت است، وهمين معنى است كه از لفظ رجعت به ذهن خطور ميكند ودانشمندان بر آن تصريح كرده اند).(۸)
فقيه ومتكلم تواناى شيعى شيخ مفيد مى فرمايد:
(خداوند شمارى از امت محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم) را بعد از مرگشان وپيش از برپائى قيامت بر مى انگيزد، واين از اختصاصات مذهب آل محمد عليهم السلام مى باشد وقرآن بر درستى آن گواهى مى دهد).(۹)
علامه مجلسى - قدس سره - پس از نقل روايات فراوان وذكر اقوال بزرگان درباره رجعت مى نويسد:
(از ديدگاه ما شيعيان رجعت به گروهى از مؤمنان راستين وكافران فرو رفته در گرداب كفر والحاد اختصاص دارد وكسى غير از اين دو گروه به دنيا باز نخواهد گشت).(۱۰)
شيخ حر عاملى نيز كه از بزرگترين محدثان قرن دهم هجرى بوده وكتاب پربار (وسايل الشيعه) را در احاديث فقهى فراهم آورده است، روايات رجعت را فزون از شمار دانسته وقائل به تواتر معنوى اخبار وارده مى باشد.(۱۱)
شيعيان به پيروى از فرموده پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) وبا رجوع به عترت نبوى بر اين عقيده اند كه پيش از تحقق قيامت كبرى رويدادى خاص در جهان به وقوع مى پيوندد به نام رجعت، كه گاهى از آن به قيامت صغرى تعبير مى كنند. علّامه طباطبائى در الميزان مى فرمايد(۱۲): (روز رجعت خود يكى از مراتب روز قيامت است، هر چند كه از نظر ظهور به روز قيامت نمى رسد، چون در روز رجعت باز شر وفساد تا اندازه اى امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر اثرى از شر وفساد نمى ماند وباز بهمين جهت روز ظهور مهدى عليه السلام هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مى شود، هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است).
در زمان رجعت وضعيت عالم تغيير پيدا ميكند وبه گونه اى ميشود ما بين دنيا وآخرت يعنى از عالم ماده لطيف تر واز قيامت كثيف تر ودليل بر اين مطلب اين است كه طبق روايات وارده ازاهل بيت (عليهم السّلام) در زمان ظهور حضرت مهدى (عج)، اشخاص هر كدام قوّه ى چهل مرد را دارند وچهار فرسخ در چهار فرسخ صوت همديگر را مى شنوند وشرق وغرب همديگر را مى بينند.
نا گفته نماند، اين چنين نمى باشد كه از ديدگاه عقايد شيعى اصل رجعت از اصول دين بوده وهم پايه ى اعتقاد به توحيد، نبوت ومعاد مى باشد واعتقاد ما به آن فقط تابع آثار صحيحه ى وارده ى از اهل بيت (عليهم السّلام) مى باشد كه معتقد به عصمتشان از كذب هستيم ورجعت بسان بسيارى از ضروريات دينى يا رويدادهاى تاريخى انكار نا پذير، از مسلمات قطعى محسوب مى گردد.
علت وهدف رجعت
يكى از مباحث مربوط به رجعت، چرايى وفلسفه ى آن است واين كه هدف از بر انگيختن مؤمنان خالص وكافران بد طينت در اين دنيا چيست؟ دو هدف براى اين رستاخيز كوچك مطرح است، يكى تكامل وشقاوت بيشتر، ديگرى نصرت دين وحكومت عدل جهانى.
اوج تكامل وشقاوت
چون مؤمنان واقعى در مسير تكامل معنوى با موانعى در زندگى روبرو بوده اند، تكامل آنان ناتمام مانده است چرا كه در پرتو دولت كريمه وعدالت زندگى نكرده اند ودر زندگى اجتماعى پيوسته با جبّاران وستمگران روبرو بوده اند ولذا در بعد تكامل اجتماعى دچار كمبودها ونواقصى شده اند.پس حكمت الهى اقتضا ميكند كه با رجعت وبازگشت به دنيا آخرين مسير تكامل خويش را طى كنند.
مؤمنان واقعى كه پيوسته در زندگى فردى خويش از هيچ عمل صالحى كوتاهى نكرده اند، در روز رجعت با مشاهده ى مجازات ستمگران ونظاره ى تشكيل حكومت صالحان بر روى زمين ونصرت دين خدا به اوج تكامل نائل مى شوند در مقابل منافقان وجبّاران تاريخ كه از هيچ جنايتى بر بشريت فرو گذارى نمى كردند به دنيا بر مى گردند تا به بخشى از مجازات هاى خويش برسند ودر دادگاه بشريت يه سزاى اعمال ننگين خود نائل شوند. در نتيجه بازگشت اين دو گروه به جهان پس از مرگ درسى از عظمت الهى است كه مردم با مشاهده ى آن مى توانند به اوج تكامل معنوى نائل گردند.
نصرت دين وحكومت عدل جهانى
از آيات وروايات متعدد چنين به دست مى آيد كه قبل از قيامت، دين اسلام بر همه ى اديان ومكاتب بشرى غلبه پيدا مى كند ومردم خسته از پندارهاى بشرى به زلال معرفت الهى نائل ميشوند واز سوى ديگر حاكميت سياسى اجتماعى دنيا به دست مسلمانان به رهبرى حضرت حجّت (عليه السّلام) خواهد افتاد. بر اين اساس يكى از اهداف رجعت برخى انسانها به دنيا، نصرت ويارى دين اسلام وكمك براى تشكيل حكومت دينى فراگير بر دنيا خواهد بود. برخى روايات مسأله ى فراگير شدن دين اسلام وغلبه ى آن بر ساير اديان همزمان با رجعت دانسته اند، چنانچه امام باقر (عليه السّلام)، در تفسير آيه ى شريفه: (هُوَ الَّذِى أرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيظهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كلِّهِ ولَو كرِهَ المُشرِكونَ). (او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست وبر حق، تا او را بر همه ى دينها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد).(۱۳)
ميفرمايد: (يظهِرُهُ اللهُ عَزَّ وجَلَّ فِى الرَّجعَهِ).(۱۴) (خداوند دين حق را در رجعت بر ساير اديان غلبه وبرترى ميدهد). ودر روايت ديگرى آمده است كه: (اِنَّ رَسُولَ اللهِ اِذَا رَجَعَ آمَنَ بِه النّاسُ كلُّهُم). (هنگامى كه رسول خدا رجعت ميكند همه ى مردم به او ايمان مى آورند).
در هنگام رجعت، با بازگشت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلّم) فرقه هاى مختلف اسلامى به وحدت واقعى ميرسند واسلام در چهره ى واقعى خودش يعنى شيعه متجلّى خواهد شد، وعلاوه بر اين وحدت درونى اسلام، با نزول حضرت عيسى (عليه السّلام) به زمين واقتدا به نماز امام عصر (عليه السّلام) مسيحيت تحريف شده كنار رفته وپيروان آن پيامبر خدا از اسلام واقعى تبعيت خواهند كرد، بدين شكل دين اسلام بر همه ى اديان ديگر غلبه وتوفق پيدا خواهد كرد.
دليل عقلى رجعت
پيش از آنكه به دلائل قرآنى رجعت بپردازيم، قبلاً امكان چنين پديده اى را از نظر فلسفى وعلمى بررسى مى كنيم ودلائل عقلى آن را بررسى مينمائيم آنگاه به سراغ قرآن مى رويم:
اينكه:عقل هيچ گونه مانعى براى زنده شدن مردگان پس از مرگ تصور نمى كند وامكان آن را كاملاً درك مى كند، زيرا اگر مانعى تصور شود، يا در فاعليت فاعل است ويا در قابليت قابل، يعنى يا خداوند قدرت بر زنده كردن مردگان را ندارد ويا اين كه بدن وروح انسان قابليت زنده شدن را نداشته باشد؟ در حالى كه خداوند در قرآن كريم به آن اشاره كرده است ومى فرمايد: (أَيحَْسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نجَّْمَعَ عِظَامَهُ بَلىَ قَادِرِينَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ)(۱۵) پس اگر چنين تصور شود كه رجعت محقق نمى شود، سر از شرك ويا انكار سؤال قبر، عالم برزخ، معاد جسمانى و.... مى شود.
لذا مرحوم سيد مرتضى مى فرمايد: آنچه كه شيعه از رجعت معتقد است هيچ اختلافى بين مسلمين بلكه موحّدين نيست.(۱۶)
واينكه: روشن است كه حيات بخشيدن خدا به اشياء بر دو قسم است، گاه خداوند از هيچ وعدم موجود زنده اى خلق مى كند يعنى بدون اينكه هيچ سابقه اى داشته باشد مثل خلقت اوليه ى انسان وهر موجود ديگرى، وگاه اجزاء وعناصر پراكنده ى يك موجود را جمع كرده وحيات مجدد عطا ميفرمايد وبه تعبير ديگر خلقت به نحو جعل بسيط است وگاه به نحو جعل مركب. ووقتى خلقت به نحو اول ممكن باشد خلقت بخشيدن به نحو دوم (جعل مركب) به مراتب سهل تر وقابل قبول تر است همانگونه كه خداوند تعالى در قرآن كريم خطاب به پيامبر مى فرمايد: (وهُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ولَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلىَ فىِ السَّمَاوَاتِ والْأَرْضِ وهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم).(۱۷)
واينكه: عقل نظرى اكتسابى صحيح حكم مى كند كه به مقتضاى حكمت خداوندى وعدل الهى بعيد است خداوند حقوق بندگان خود را اعطا ننمايد وحق هر ذى حق را به مستحق نرساند، بديهى است فوايد رجعت، براى اخذ حقوق مستحقّين است كه هر گاه كسى مظلوم شد، رجعت نمايد تا حق خود را از ظالم بگيرد وهر گاه استحقاق قصاص داشت قصاص كند. پس به ناچار اين سلطنت حقوقى مخلوق بايد در دنيا باشد، نه قيامت كبرى، زيرا زمام امر قيامت با خداوند است، مؤاخذه ى آن روز از خصائص ذات ربوبى است وهيچ بنده اى سلطنت بر مؤاخذه ندارد.
پس لاعلاج يك موضع بايد معين شود براى اين كه حقوق مظلومين را اعطا نمايد وحقوق هر كه را به او برساند والّا با عدالت وحكمت خلقت منافى دارد. بالبداهت حقوق مظلومين در دنياى اوّلى اعطا نشده چون كثيرى از مظلومين در حال مظلوميت از دنيا رفته اند چگونه خداوند حقوق آنها را اعطا نموده وبر مظلوم سلطنت داده؟ لابد براى خداوند بايد محلّى براى اعطاى حقوق مستحقّين باشد، وآن در روز آخرت نخواهد بود، چون آن روز روز سلطنت خداوند ميباشد ودر دنياى اوّلى هم كه نشد، پس بايد يك مر حله اى وجود داشته باشد تا در آن مرحله اين اين امر محقق شود.(۱۸)
البته به اين دليل اشكالى وارد است وآن اين است كه اگر حكمت وعدل الهى اقتضاى رجعت را دارد پس تكليف آنان كه در كفر وايمان به درجه ى بالا نرسيده اند چه مى شود؟
بايد دانست كه مسأله ى رجعت به جهان مادى با مسأله ى حيات مجدد در روز رستاخيز كاملاً مشابهت دارد ورجعت ومعاد دو پديده ى همگون هستند، با اين تفاوت كه رجعت محدودتر بوده وقبل از قيامت به وقوع مى پيوندد، امّا در قيامت همه ى انسانها بر انگيخته شده وزندگى ابدى خود را آغاز مى كنند.
حال ممكن است كه سؤال شود پس چرا با اين حال مسأله ى رجعت اين قدر در اذهان مردم غريب است؟
وبايد در جواب بگوئيم: سبب غريب بودن رجعت فقط اين است كه، در آن چه ما از زندگى دنيا شناخته ايم رجعت يك امر غير معهود است.(۱۹) پس بنابراين كسى كه امكان حيات مجدد در روز رستاخيز را پذيرفته است، بايد رجعت را كه زندگى دوباره به اين جهان است ممكن بداند. واز آنجا كه روى سخن ما با مسلمانان است ومسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شريعت خود ميدانند، به ناچار بايد امكان رجعت را نيز بپذيرند.
نمونه رجعت در امم گذشته
(ان ادل الدليل على امكان شيء؛ وقوعه)، بهترين دليل براى اثبات يك امر، وقوع آن در خارج است وچه در قبل از اسلام وچه در اسلام شاهد وقوع موارد كثيرى از رجعت هستيم مواردى كه يه نص صحيح تاريخى براى همه ى اديان وفرقه ها ثابت است وشايد كسى اختلافى در آن نداشته باشد، حتى اهل سنّت كه پرچمدار مخالفت با رجعت هستند وقوع اين موارد را مسلّم ميدانند. اكنون به چند مورد از نمو نه هاى رجعت كه به وقوع پيوسته است، مى پردازيم.
۱- (ثمُ َّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون)؛ (وشما را پس از مردن زنده ساختيم، شايد سپاسگزار شويد).(۲۰)
اين آيه در مورد هفتاد نفر از بر گزيدگان قوم حصرت موسى (عليه السّلام) است كه حضرت موسى آنها را از ميان قوم خود بر گزيد وبا خود به طور سينا برد تا بر جريان مكالمه اش با خدا وگرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند، ودر نتيجه بنى اسرائيل صدور الواح از جانب خدا را تكذيب نكنند. چون به (طور) رسيدند ومكالمه ى حضرت موسى را با خدا مشاهده كردند، گفتند: (اى موسى، ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه خداوند را آشكارا به ما بنمايانى)، هر چه حضرت موسى آنها را از اين خواسته ى جاهلانه منع كرد، آنها بر خواهش خود اصرار ورزيدند تا سر انجام صاعقه آمد وهمه ى آنها را نابود كرد.
حضرت موسى (عليه السّلام) عرضه داشت بار پروردگارا؛ اگر اين هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوى قومم بروم؟ آنها مرا به قتل متّهم خواهند كرد. خداوند بر او منّت نهاد وآنها را زنده كرد وهمراه موسى به سوى خانه وكاشانه ى خود باز گشتند. در مورد سرگذشت اين هفتاد نفر هيچ اختلافى نيست وصريح قرآن است كه انها در اثر صاعقه جان سپردند وبه درخواست حضرت موسى از نو زنده شدند ومعناى رجعت چيزى جز زنده شدن پس از مرگ نيست.
در اين آيه قرآن كريم تعبير مرگ رابه كار برده تا تصور نشود كه آنها مثلاً به خواب رفته بودند ويا غشّ كرده بودند، بلكه صريحاً مى فرمايد: (شما را پس از مرگتان بر انگيختيم).
عبد الله ابن ابى بكر يشكرى به خدمت امير مؤمنان (عليه السّلام) عرض كرد گروهى از اصحاب شما خيال ميكنند كه پس از مرگ يك بار ديگر زنده شده به اين جهان باز ميگردند. امير مؤمنان به استناد آياتى از قرآن كريم، در مورد رجعت استدلال نمودند ودر پايان فرمودند:اين هفتاد نفر برگزيدگان حضرت موسى پس از مرگ زنده شدند وبه خانه هاى خود باز گشتند، آنگاه مدّتى زندگى كردند، غذا خوردند، ازدواج كردند، صاحب اولاد شدند وپس از فرا رسيدن اجلشان از دنيا رفتند.(۲۱)
۲-(وإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فيها واللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون.فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْى اللَّهُ الْمَوْتى ويُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون)
(وبه ياد آريد آن هنگام را كه كسى را كشتيد وبر يكديگر بهتان زديد وپيكار درگرفتيد وخدا آنچه را كه پنهان مى كرديد آشكار ساخت.سپس گفتيم: پاره اى از آن را بر آن كشته بزنيد. خدا مردگان را اينچنين زنده مى سازد، ونشانه هاى قدرت خويش را اينچنين به شما مى نماياند، باشد كه به عقل دريابيد).(۲۲)
اين آيات در پيرامون حادثه ى قبلى است كه در بنى اسرائيل روى داد وبه امر خدا گاوى ذبح گرديد وقسمتى از بدن گاو زده شد ومقتول زنده شد وقاتل خود را معرّفى كرد. داستان از اين قرار است: در ميان بنى اسرائيل پير مردى بود كه ثروتى سرشار ونعمتى بى شمار وپسرى يگانه داشت كه پس از مرگ پدر همه ى آن ثروت به او منتقل ميشد، ولى عمو زادگانش كه تهى دست بودند بر او حسد كردند واو را به قتل رسانيدند وجسدش را در محلّه ى قومى ديگر انداختند وتهمت قتل را به آنها بستند وبه خون خواهى برخاستند. اختلاف شديدى پديد آمد وكار پيكار به محضر حضرت موسى (عليه السّلام) كشيده شد تا در ميان آنها داورى كند.
حضرت موسى به وحى خدا فرمود تا مادّه گاوى ذبح كنند وزبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد وقاتل خود را معرفّى كند. هر گاه مادّه اى را كه ذبح مى كردند كفايت ميكرد، ولى با پرسش هاى بى جا كار خود را دشوار ساختند ودر هر بار نشانه هايى گفته شد كه آن نشانه فقط با يك گاو تطبيق نمود كه از آن كودكى يتيم بود. به ناگزير آن را به قيمت گزافى خريدند وسر بريدند وقسمتى از بدن گاو را به بدن مقتول زدند، او با قدرت الهى زنده شد وگفت: اى پيامبر خدا مرا پسر عمويم به قتل رسانيده است، نه آنها كه به قتل متّهم شده اند. حضرت موسى (عليه السّلام) امر فرمود پسر عمويش را قصاص كردند.(۲۳)
از امام حسن عسگرى (عليه السّلام) روايت شده كه شخص مقتول ۶۰ سال داشت. هنگامى كه به اذن خدا زنده شد، خداى تبارك وتعالى ۷۰ سال ديگر به او عمر داد و۱۳۰ سال عمر كرد وتا پايان عمر از نشات وتن درستى وسلامتى حواس برخوردار بود.(۲۴)
در اين آيه تصريح شده كه آن مقتول پس از كشته شدن يك بار ديگر زنده شد وطبق اخبار، ۷۰ سال ديگر زندگى كرد و(رجعت) چيزى جز اين نيست. اين آيه دليل روشنى بر امكان رجعت وامكان آفرينش مجدد انسان در رجعت وقيامت است.
۳- (أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ ولَكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَشْكُرُون).
(آيا آن هزاران تن را نديده اى كه از بيم مرگ، از خانه هاى خويش بيرون رفتند؟ سپس خدا به آنها گفت: بميريد. آن گاه همه را زنده ساخت. خدا به مردم نعمت مى دهد ولى بيشتر مردم شكر نعمت به جاى نمى آورند).(۲۵)
اين آيه در مورد قومى است كه از ترس طاعون از وطن خود گريختند وخداوند آنها را مدتى طولانى بميراند وبه سبب دعاى يكى از پيامبران به نام (حزقيل) همه ى آنها را زنده كرد وروزگارى زندگى كردند وبه اجل طبيعى از دنيا رفتند.(۲۶)
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(۱) بحار الانوار/ج ۵۳، ص ۹۱ و۷۷.
(۲) همان ص ۱۴۲.
(۳) تهذيب التهذيب/ج ۲، ص ۴۶ و۴۳ – ميزان الاعتدال/ج۲، ص۹۳.
(۴) بداية المعارف الالهية/ج۲، ص۱۶۸.
(۵) غافر/۱۱.
(۶) الانبياء/۹۵.
(۷) تفسير القمى/ج۲/ص۷۶.
(۸) الايقاظ من الهجعه فى البرهان على الرجعة/باب دوم.
(۹) بحارالانوار/ ۱۳۶/۵۳ (نقل از (مسائل السرويه) شيخ مفيد).
(۱۰) بحارالانوار/ ۱۳۸/۵۳.
(۱۱) الايقاظ من الهجعه/باب دوم/دليل سوم.
(۱۲) ترجمة تفسير الميزان/ج۲/ص۱۶۳.
(۱۳) توبه/۳۳.
(۱۴) المجلسى/محمد باقر/همّان/ص۶۴.
(۱۵) القيامه/۳، ۴.
(۱۶) رسائل المرتضى/ج۳/ص۱۳۵- مركز الرساله/الرجعه/ص۱۵.
(۱۷) روم/۲۷.
(۱۸) العبقرى الحسان/علّامه شيخ على اكبر نهاوندى/ج۸/ص۷۹۴.
(۱۹) بداية المعارف الالهية/ج۲/ص۱۷۰.
(۲۰) بقره/۵۶.
(۲۱) بحار الانوار/ج۳/ص۷۳و۱۲۹-تفسير برهان/ج۱/ص۱۰۱-تفسير صافى/ج۴/ص۷۷.
(۲۲) بقره/۷۲و۷۳.
(۲۳) تفسير برهان/ ج۱/ ص۱۰۸- ۱۱۲؛ نور الثقلين/ ج۱/ ص۸۷ - ۸۹؛ تفسير صافى/ ج۱/ ص۱۲۴- ۱۳۰؛ الميزان/ ج۱/ ص۲۰۴.
(۲۴) تفسير صافى/ج۱/ص۱۲۹؛ تفسير برهان/ج۱/ص۱۱۰.
(۲۵) بقره/۲۴۳.
(۲۶) الميزان/ج۲/ص۲۸۳؛ تفسير برهان/ ج۱/ ص۲۳۴ وروضة كافى/ ج۱/ ص۲۸۲.