بررسی نشانه های ظهور
اسماعیل اسماعیلی
مجله حوزه مهر وآبان- آذر ودی ۱۳۷۴، شماره ۷۰ و۷۱
اعتقاد به آمدن مصلح کل در آخر الزمان, ریشه در دل تاریخ دارد ومخصوص به اسلام وتشیّع نیست. کم وبیش, همه ادیان الهی, صرف نظر از نوع جهان بینی واختلافاتی که در ویژگیهای منجی موعود دارند, نوید آمدن وی را داده اند وبرای او, نشانه هایی یاد کرده اند.
کلّیت این مسأله, آن قد روشن است که آیینهای قدیمی: برهمائی, بودایی و... انتظار ظهور منجی دارند ونشانه هایی را بر نزدیک بودن ظهور وی, در کتابهای خویش بیان کرده اند. با این حال, هیچ کدام از آیینها ومسلکها, تصویر روشنی از چگونگی قیام وآثار ونشانه های نزدیک شدن ظهور, ارائه نداده اند.۱
در اسلام, ظهور مصلح بزرگ, در آخرالزمان ودر شرایطی که بشر در آتش ظلم وفساد می سوزد, امری مسلّم واعتقاد به آن, از ضروریات دین, به شمار می رود.
در اسلام, بویژه تشیع, برخلاف ادیان ومذاهب دیگر, از ظهور مهدی موعود(ع) تفسیر روشنی ارائه شده وچگونگی قیام ورخدادهایی که به عنوان نشانه نزدیکی ظهور رخ خواهد داد. به شرح بیان شده است.
اکنون این پرسشها مطرح است:
آیا برای پیدایش این انقلاب بزرگ, که همه جهان را فرا می گیرد, نشانه ای وجود دارد؟
مردم از کجا وچگونه مهدی موعود را بشناسند وبر چه اساس وبا چه وسیله ای مدعیان دروغین را از مهدی حقیقی بازشناسند؟ چه بسا افرادی به انگیزه های مادی ودست یافتن به حکومت وقدرت, به دروغ به چنین ادعایی دست زنند, چنانکه در طول دوره هزار وچند صدساله غیبت, بارها چنین مدعیانی پیدا شده اند.
از این گذشته مردمی که بی صبرانه در انتظار ظهور قائم(عج) ونجات بشر از ظلم وستم, به سر می برند, وظیفه دارند خود را برای یاری آن حضرت, آماده سازند, از کجا بفهمند که زمان موعود نزدیک شده وهنگام ظهور فرا رسیده است؟
آیا این انقلاب بزرگ, ناگهانی وبدون مقدمه خواهد بود, یا با حوادث وجریانهایی, کم کم زمینه آن فراهم می گردد, برای آن که مسلمانان پاسخ روشنی از این پرسشها داشته باشند ومهدی موعود را به درستی بشناسند, لازم بود: خصوصیات وی, بستر زمانی ظهور, چگونگی قیام, مخالفان, یاران, رخدادهایی که پیش ویا در آستانه ظهور رخ می دهد, میزان ارتباط آنها, موضع گیری مردم در برابر آنها و... به درستی روشن گردد, تا مردم با بیداری وهوشیاری کامل, منتظر قیام مهدی(ع) بمانند ویاران ودشمنان وی را به خوبی بشناسند وفریب مدعیان دروغین را نخورند۲.
براین اساس, ما در این نوشتار نگاهی داریم به نشانه های ظهور مهدی(ع) وبررسی میزان اعتبار وچگونگی تحقق آنها, ولی پیش از آن, یادآوری چند نکته را لازم می دانیم:
۱. منظور از نشانه های ظهور
آن دسته از رخدادها, که براساس پیش بینی معصومان(ع) پیش ویا در آستانه ظهور حضرت مهدی(ع), پدید خواهند آمد, نشانه های ظهورند. تحقق هر یک از این نشانه ها, نویدی از نزدیک تر شدن ظهور قائم(ع) است, به گونه ای که با تحقق مجموعه رخدادهای پیشگویی شده وبه دنبال آخرین نشانه ظهور, حضرت مهدی(ع) قیام خواهد کرد.
پس پدیدار شدن یک ویا چند نشانه از مجموعه نشانه های ظهور, چیزی جز نزدیک تر شدن زمان ظهور را نمی رساند. البته بسیاری از حوادث وتحولاتی را که امامان(ع) وقوع آنها را در دوران غیبت کبری پیش بینی کرده اند, یا شماری از آنها را به عنوان نشانه ظهور معرفی کرده اند, به وقوع پیوسته اند.
مثلاً, در روایات, از اختلاف در میان امت اسلام۳, انحراف بنی عباس واز هم گسستن حکومت آنان۴, جنگهای صلیبی۵, فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان۶, درآمدن پرچمهای سیاه از ناحیه خراسان۷, خروج مغربی در مصر وتشکیل دولت فاطمیان۸, وارد شدن ترکها در منطقه جزیره, واقع در بین النهرین وعراق امروزی۹, وارد شدن رومیان در منطقه رمله وشام۱۰, رها شدن کشورهای عرب از قید استعمار۱۱, بالا آمدن آب دجله وسرازیر شدن آن به کوچه های کوفه۱۲, بسته شدن پل بر روی دجله, بین بغداد وکرخ۱۳, اختلاف بین شرق وغرب وجنگ وخون ریزی فراوان۱۴ بین آنان و...۱۵ خبر داده شده که ظاهراً همه, یا بسیاری از آنها تا به کنون, رخ داده اند. امّا باید توجه داشت که:
اوّلاً معلوم نیست که مراد از این حوادث, همان حوادثی باشد که در روایات آمده است.
ثانیاً, پیش بینی چنین اموری, به معنای آن نیست که اینها نشانه حتمی ظهورند, بلکه همه ویا بسیاری از آنها, صرفاً, رخدادهایی هستند که امامان(ع) از وقوع آنها در آینده خبر داده اند.
ثالثاً, بر فرض, در روایات از برخی از اینها به عنوان نشانه ظهور یاد شده باشد, از کجا معلوم که منظور ظهور حضرت مهدی(ع) باشد؟
۲. منظور از قائم
پیش گوییهای معصومان(ع) در مورد رخدادهای دوران حکومتهای بنی امیّه وبنی عباس وچگونگی فروپاشی آنها وحرکتهایی که علیه آنها شکل می گیرد و... گرچه, گاه به عنوان نشانه های ظهور بیان شده, ولی الزاماً منظور از ظهور, ظهور حضرت مهدی(ع) نیست, بلکه نشانه ظهور فرج وگشایش در کار شیعه وزندگی آنان است, چنانکه تعبیر (قائم) در همه جا, به معنای قیام حضرت مهدی(ع) نیست, بلکه در شرایط اختناق ودیکتاتوری خشن بنی امیه وبن عباس وچیرگی افرادی که از سر عناد با اولاد پیامبر(ص), از هیچ شکنجه ای کوتاهی نمی کردند, مجالی برای ائمه(ع) وشیعیان آنان نبود که به وظایف خویش, در جهت احیای اسلام ومسلمانان اقدام کنند. در این شرایط, ایجاد رخنه واختلاف بین آنان وشکل گیری حرکتها علیه آنها ودر نتیجه ضعف, یا فروپاشی آنان, به منزله گشایشی بود که برای شیعیان پیش می آمد, تا برای مدتی, گرچه اندک آسوده شوند واز فشارها وزندانها وتعقیبها در امان بمانند. امامان(ع) نیز, این فرصت را می یافتند, تا به سازماندهی شیعیان واحیای فرهنگ ومیراث اهل بیت بپردازند.
یادآوری: در دوران سیاه حاکمیت بنی امیه وبنی عباس, دهها قیام وانقلاب کوچک وبزرگ توسط شیعیان وطرفداران اهل بیت وبیشتر علویان, علیه آنان, به وقوع پیوست که برخی از آنها, همچون قیام زید بن علی به گونه ای مورد تأیید امامان(ع) واقع شد.
از روایات استفاده می شود که تعبیر (قائمنا) بر برخی از این قیامها ویا حرکتهایی که خود ائمه(ع) زمینه آن را فراهم می ساخته اند, اطلاق شده است واز پیش گویی این گونه حوادث, به عنوان (علامات فرج) یاد شده است۱۶.
بر این اساس, منظور از (قائم) در بسیاری از این روایات, ظاهراً, مهدی موعود(ع) نیست, بلکه مراد قیام کننده بحق است.
ثقة الاسلام کلینی در کافی, بابی را گشوده با این عنوان: (فی انّ الائمّة(ع) کلهم قائمون بأمر الله)۱۷ که بیانگر آن است که لفظ (قائم) مخصوص ومنحصر به امام زمان(ع) نیست.
امام صادق(ع) در تفسیر آیه (یوم ندعوا کل اناس بامامهم)۱۸, می فرماید:
(امامهم الذی بین اظهرهم وهو قائم اهل زمانه۱۹)
پیشوای آنان که در پیشاپیش آنان حرکت می کند, واو قیام کننده اهل زمان خود است.
یا می فرماید:
(کلّنا قائم بأمر الله واحد بعد واحد, حتی یجیئی صاحب السیف, فاذا جاء صاحب السیف جاء بأمر غیر الذی کان.۲۰)
همه ما, یکی پس از دیگری قیام کننده به حکم خداییم, تا وقتی که صاحب شمشیر بیاید. پس آن گاه که صاحب شمشیر آمد, با حکمی غیر از آنچه بوده, بیاید.
از تعبیرهای (هو قائم اهل زمانه), (کلّنا قائم بأمر الله) و... در این روایات استفاده می شود که لفظ (قائم) لزوماً ویژه حضرت مهدی(ع) نیست وشامل هر قیام کننده ای می شود; هر کس که انقلاب کند ومردم را به قیام علیه ظلم وبیداد فرا خواند (قائم) است۲۱.
از برخی روایات نیز استفاده می شود که بسیاری از امامان(ع) خود در صدد قیام بوده اند وبه تدارک مقدمات حرکت وتهیه لوازم آن می پرداخته اند.
امام صادق(ع) به مؤمن طاق می فرماید:
(فو الله لقد قرب هذا الأمر ثلاث مرّات, فأذعتموه, فأخّره الله۲۲).
به خدا سوگند! این امر [قیام] سه مرتبه نزدیک بود آغاز گردد وشما آن را تباه ساختید. پس خداوند آن را به تأخیر انداخت.
ظاهراً منظور از جمله (هذا الأمر) قیام علیه حاکمان بنی امیه ویا بنی عباس است که شرایط آن فراهم می شد, ولی سستی اصحاب وعدم رازداری آنان ویا بروز مشکلات دیگر, سبب به تأخیر افتادن آن شد.
یا امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ای حوادث ووقایع دوران بنی امیه وبنی عباس را برمی شمارد ویاران خویش را از چیزهایی که پس از وی, تا هنگام ظهور قائم(ع) واقع می شوند, با خبر ساخت وآن گاه فرمود:
(اذا قام القائم بخراسان وغلب علی أرض کوفان [کرمان] والملتان وجاز جزیرة بنی کاوان, وقام منّا قائم بجیلان وأجابته الآبُر والدیلم... ثم یقوم القائم المأمول...۲۳.
هنگامی که قائم در خراسان قیام کند وبر سر زمین کوفه یا کرمان وملتان۲۴ چیره شود واز منطقه جزیره بنی کاوان۲۵ نیز بگذرد وقیام کننده ای از ما در سرزمین گیلان قیام کند وساکنان سرزمینهای (آبُر)۲۶ و(دیلم) دعوت وی را اجابت کنند... آن گاه قائم مورد امید وانتظار ما قیام خواهد کرد.
در این حدیث, چند بار کلمه (قائم) به کار رفته وروشن است که منظور از (قائم بخراسان) و(قائم بجیلان) مهدی موعود نیست, چه آن که برابر این روایت, پس از قیام اینها, قائم اصلی, حضرت مهدی(ع) ظهور می کند.
جالب این جاست که از قیام کننده در منطقه گیلان, که احتمال می رود اشاره به حرکتهای علویان وشیعیان در آن منطقه باشد, به عنوان: (قام منا قائم) یاد شده است.
براین اساس, گروهی از عالمان شیعه, احتمال داده اند: چنگیزخان مغول که از منطقه خراسان بزرگ خروج کرد وبخشهای زیادی از سرزمینهای تحت سیطره خوارزمشاهیان وبنی عباس را به تصرف خویش درآورد۲۷ ونیز نواده وی, هلاکوخان, که در سال ۶۵۶. هـ.ق. بر مرکز خلافت عباسیان هجوم برد وخلیفه عباسی مستعصم را کشت, در بغداد قتل عام کرد وخلافت عباسیان را برای همیشه برانداخت۲۸, همان فردی است که در روایت از قیام وی در خراسان خبر داده شده.
یا شاه اسماعیل صفوی را, که بنیانگذار سلسله صفویه است ودر سال ۹۰۸هـ.ق. حکومت را به دست گرفت وبه ترویج مذهب شیعه پرداخت (قائم بجیلان) دانسته اند۲۹.
به باور اینان, از آن جهت که شاه صفوی در آن شرایط سختِ حاکمیت حاکمان متعصب سنی مذهب ودر روزگار غربت تشیع, به حمایت از مذهب شیعه پرداخت وخود نیز از تبار علویان بود, به عنوان (قائم منا) ذکر شده است.
بنابراین بسیاری از حوادث که در روایات از وقوع آن خبر داده شده, به ویژه رخدادهای دوران بنی امیه وبنی عباس, در حقیقت نشانه های (فرج) در کار شیعیان وقیام امامان(ع) ویا سرداران علوی و... است, نه ظهور حضرت مهدی(ع).
۳. نشانه های برپایی قیامت
در منابع روایی, از برخی از نشانه های ظهور, به عنوانِ نشانه های برپایی قیامت و(اشتراط السّاعة) یاد شده است: خروج دجال, آشکار شدن خورشید در ناحیه مغرب, نزول عیسی(ع) از آسمان و....
این, در روایات اهل سنت, بیشتر به چشم می خورد۳۰.
به نظر می رسد روایاتی که نشانه های ظهور را وروایاتی که نشانه های برپایی قیامت را برمی شمارند, در هم آمیخته شده باشند ودر برخی مواردجا به جایی پیش آمده باشد.
پیامبر(ص) می فرماید:
(عشر قبل الساعة لابد فیها, السفیانی, والدجال والدخان والدابة, وخروج القائم وطلوع الشمس من مغربها, ونزول عیسی(ع) وخسف بالمشرق وخسف بجزیرة العرب ونار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الی المحشر۳۱).
ده چیز, پیش از برپایی قیامت, بناگزیر رخ خواهد داد: خروج سفیانی ودجال, پیدا شدن دود وچهارپا, خروج قائم, طلوع خورشید از مغرب وفرود آمدن حضرت عیسی(ع) از آسمان وفرو رفتن [در زمین] در ناحیه مشرق وفرو رفتن در منطقه جزیرةالعرب وآتشی که از انتهای عدن بر می خیزد ومردمان را به سوی صحرای محشر می کشاند.
برابر این حدیث, خروج سفیانی ودجال وطلوع خورشید از مغرب وفرود آمدن مسیح(ع) از آسمان و... از نشانه های قیامت است وحال آن که در روایات دیگر, آنها به روشنی از نشانه های ظهور معرفی شده اند. البته نشانه هایی, همچون خروج دجال وسفیانی, بیشتر در منابع عامه به عنوان علامت قیامت ودر منابع شیعه, به عنوان علامت ظهور قائم آمده است.
روشن است که مشروط کردن بر پایی قیامت به پدیدار شدن این حوادث وقراردادن نشانه ظهور از نشانه های برپایی قیامت, به مقصود ما ضرری نمی زند; زیرا همه این رخدادها, که از وقوع آنها خبر داده شده, چه به عنوان نشانه های ظهور وچه به عنوان نشانه های قیامت, پیش از برپایی قیامت, هر چند با فاصله زیاد, واقع خواهند شد. با این حساب, آنچه در طول دوره غیبت کبری, واقع شود, به طور طبیعی, پیش از برپایی قیامت,واقع شده ودر نتیجه, از نشانه های قیامت است۳۲.
براین اساس, همه نشانه های ظهور, به گونه ای, نشانه های قیامت هم هستند, ولی همه نشانه های قیامت نشانه های ظهور نمی توانند باشند; زیرا ممکن است, برخی از آنها پس از ظهور حضرت مهدی(ع) واقع شوند.
برخی برای بازشناسی نشانه های ظهور از نشانه های قیامت, با استناد به این که دوره غیبت, روزگارِ سختی ومحنت است وپس از ظهور, برابر روایات قطعی, جهان پر از عدل وداد می شود ودوران رفاه وامنیت وعدالت فرا می رسد وتا بر پایی قیامت, ادامه می یابد, قاعده ایی بیان کرده اند:
(قاعده کلی آن است که حوادث مربوط به دوران فتنه وانحراف ناشی از امتحان الهی وخالص ساختن مردم وپیامدهای آن, مقدم بر ظهور است. بر این اساس, هر روایتی که نشاندهنده روزگار خوبی وعدالت وتأمین رفاه وآسایش باشد, مربوط به دوران پس از ظهور ونشانه برپایی قیامت است واز نشانه های نزدیک شدن ظهور قائم(ع), نمی تواند باشد۳۳).
از این روی برابر این قاعده, بسیاری از رخدادها ونشانه ها که در منابع روایی, بویژه منابع روایی اهل سنت ودر کتابهای (ملاحم وفتن), تحت عنوان: (اشراط الساعة) بیان شده۳۴ وحاکی از وقوع جنگها, آشفتگیها, نابسامانیها ودر هم ریخته شدنهاست, می باید پیش از ظهور مهدی(ع) واقع شوند: زیرا آنها پیش از این که علامت قیامت باشند, علامت ظهورند.
۴. احتمال جعل وتحریف
حدیثهای فراوانی در مورد نشانه های ظهور, در منابع روایی وجود دارد. اسناد این روایات, بیشتر ضعیف وغیرقابل اعتمادند. از نظر دلالت نیز, هماهنگی وانسجام لازم را ندارند وپاره ای از آنها مصحف ومغلوط هستند.
به نظر می رسد, اهمیت بسیار مسأله مهدویت از یک سو, وعلاقه مندی شدید مسلمانان به آگاهی از چگونگی رخدادهای آینده وپدیدار شدن نشانه های ظهور مهدی(ع), از سوی دیگر, سبب شده که دشمنان وبدخواهان, بویژه حاکمان ستم, وسوسه شوند که در جهت برآوردن منافع سیاسی خویش, تغییرهایی را در روایات به وجود آورند. به ویژه وجود این واقعیت که اساساً, افراد عادی ومعمولی, در برابر اموری که دور از حیطه قدرت آنان وبه مظاهر غیبی ومربوط به سرنوشت آنان است, هر چند ساختگی ودروغ هم باشند, جرأت وجسارت تفکر ومخالفت با آن را ندارند وجز تسلیم در برابر اموری که به شکلی بر آنان مجهول است, راهی برای خود نمی بینند۳۵. برخی نیز برای موجه جلوه دادن کار خویش واین که فعالیتها وادعاهای آنان پیش بینی شده, دست به جعل وتحریف زده اند. مثلاً در تاریخ به افرادی بر می خوریم که به همین انگیزه, خود را سفیانی معرفی کرده اند, چنانکه علی بن عبدالله بن خالد, در سال ۱۵۹هـ.ق. ادعا کرد که همان سفیانی موعود, اوست۳۶ ودر سال ۲۹۴هـ.ق نیز فرد دیگری مدعی شد که سفیانی است۳۷ وهر یک, برای درست جلوه دادن ادعای خویش, دست به شورشهایی نیز زده اند.
از این روی, گروهی از اهل نظر, روایات سفیانی را که از نشانه های ظهور است, مجعول دست خالدبن یزید دانسته وگفته اند: چون وی, می خواست زمینه را برای حکومت فرزندش فراهم کند وحکومت را که به چنگ مروانیان افتاده بود, دوباره به خاندان معاویه بازگرداند, دست به جعل چنین روایاتی زد.
خالدبن یزید, از این که می دید به آسانی پیش از وی, خلافت به دست بنی مروان افتاده است, سخت آزرده خاطر بود, از این روی ادعای سفیانی بودن فردی از تیره خویش را راهی به سوی دستیابی مجدد به قدرت ونیز موجب تسلی دل خویش وروحیه دادن به بنی سفیان می دانست.
او, تصور می کرد که مردم, چون خروج سفیانی را از نشانه های ظهور وامری حتمی الوقوع, می دانند, ناگزیر در برابر ادعای چنین امری, تسلیم می گردند.
در منابع عامه, روایتی است که می گوید:
(سفیانی, از فرزندان خالدبن یزید است۳۸).
به احتمال زیاد, این روایت, توسط خود وی جعل شده, تا مستمسکی برای طرح ادعای نوه اش, علی بن عبدالله, باشد.
ابوالفرج اصفهانی, تصریح می کند: خالد بن یزید, مردی عالم وشاعر بوده ودر باره اش گفته شده: (جاعل روایت سفیانی است۳۹).
چنین ادعاهایی, به خوبی نشان می دهد که تا چه حد مسأله سوء استفاده از نشانه های ظهور وجعل وتحریف آنها, مطرح بوده است.
نمونه دیگر, داستان کشتن, نفس زکیه است. خاندان بنی عباس, بویژه منصور وبرادرش سفاح, تلاش فراوان کردند تا از وجود محمدبن عبدالله, معروف به نفس زکیه, بهره برداری سیاسی کنند وبرای خویش, در میان مردم موقعیت وقدرتی دست وپا کنند. در نظر منصور وبرادرش سفاح, دامن زدن به شایعه مهدویت وی, وبرابر کردن نشانه های ظهور بر وی, تنها راه غلبه بر بنی امیه بود.
ابوالفرج اصفهانی روایتی را به نقل از ابوهریره آورده که می گوید:
(نامش [نام مهدی(ع)] محمدبن عبدالله است ودر زبانش کندی ولکنت است۴۰).
این روایت, به احتمال زیاد بدان خاطر جعل شده که محمدبن عبدالله, یا همان نفس زکیه, به کندی ودشواری سخن می گفته ونمی توانسته همه کلمات را خوب ادا کند.
وجود جمله (اسم ابیه اسم ابی) در برخی از کتابهای عامه, در ضمن روایت معروف (یملاء الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً۴۱), به دین معنی که نام پدر حضرت مهدی(ع), (عبدالله) است, به احتمال زیاد, از ترفندهای حاکمان بنی عباس باشد که در راستای همان هدفهای سیاسی جعل شده است. زیرا نام پدر مهدی(ع) به طور, قطع (حسن) است ودر این, هیچ ابهام وتردیدی نیست. با توجه به این که در نقلهای گوناگون عامه وخاصه, جمله: (واسم ابیه اسم ابی), در روایت وجود ندارد۴۲.
اینک, با انبوهی از روایات صحیح وغیرصحیح در زمینه نشانه های ظهور, روبه روییم که دست کم, شماری از آنها از آفت جعل وتحریف مصون نمانده است. متأسفانه در میان حجم عظیمی از کتابهایی که در مورد مهدویت ونشانه های ظهور تألیف شده اند۴۳, کتابهایی وجود دارد که از سر جهل ودلسوزی ویا به عمد واز روی غرض, به این امر دامن زده اند. سید جعفر مرتضی عاملی, برخی از این کتابها را با نمودن برخی موارد تحریف آشکار در آنها, نشان داده است۴۴.
البته برخی با گردآوری این روایات خواسته اند,که اصل این روایات بمانند ونیز بنمایانند که همگان, در اصل ظهور مهدی(ع) اتفاق دارند.
علاّمه مجلسی در ذیل روایت طولانی که در مورد نشانه های ظهور آورده, می نویسد:
(انّما اوردت هذا الخبر مع کونه مصحّفاً مغلوطاً وکون سنده منتهیاً الی شر خلق الله عمر بن سعد لعنه الله, لأشتماله علی الاخبار بالقائم(ع) لیعلم تواطؤ المخالف والمؤالف علیه صلوات الله).۴۵
این روایت را, با آن که متن آن تغییر یافته واشتباه دارد وسند آن, به بدترین خلق خدا عمربن سعد لعنة الله علیه, منتهی می گردد, آوردم; زیرا در برگیرنده اخباری از حضرت مهدی(ع) است, تا آن که اتفاق مخالف وموافق در مورد وی دانسته گردد.
همان گونه که مرحوم مجلسی تصریح کرده, در سلسله اسناد این روایات, بیشتر راویانی قرار دارند که ناشناخته, ضعیف ودروغگو وجعل کننده اند وروایات آنان, اعتباری ندارد. افزون بر این, بسیاری از نشانه ها در روایات مرسله بیان شده که نمی تواند مستند قرار گیرد, با این حال, در دسته ای از نشانه ها بویژه, نشانه های حتمی ومتصل به ظهور, شمار روایات, به قدری زیاد است که برخی ادعای مستفیض ومتواتر بودن آنها را کرده اند۴۶. از این روی اصل وجود این دسته از نشانه ها اجمالاً مسلم است, هر چند جزئیات آنها جای بحث وتأمل دارد; زیرا گاه, برخی از آنها وحتی برخی از نشانه ها, به گونه ای بیان شده اند که با قواعد علمی, ساز نمی آیند.
صاحب (کشف الغمه) پس از آن که عبارت شیخ مفید را در مورد بر شمردن شمار زیادی از نشانه های ظهور آورده, می نویسد:
(لاریب انّ هذه الحوادث فیها ما یحیله العقل وفیها ما یحیله المنجمون, ولهذا اعتذر الشیخ المفید رحمه الله فی آخر ایراده لها, والذی أراده انّه اذا صحت طرقات نقلها وکانت منقولة عن النبی(ص) والأمام(ع) فحقّها ان تتلقی بالقبول لأنّها معجزات والمعجزات خوارق للعادات کانشقاق القمر وانقلاب العصا ثُعباناً والله اعلم).۴۷
تردیدی نیست که در بین این نشانه ها, حوادثی وجود دارد که عقلاً محال می نماید ویا از نظر منجّمان تحقق آنها غیر ممکن است. از این روی, شیخ مفید, در پایان سخن عذرآورده است.
اگر راههای این روایات واسناد آنها, صحیح باشد واز پیامبر وامام(ع) هم روایت شده باشند, حق مطلب آن است که آنها را تلقی به قبول کنیم, چون معجزه اند ومعجزات خوارق العاده هستند, همچون شکافته شدن ماه [به دست پیامبر(ص)] وتبدیل عصا به اژدها [به دست حضرت موسی(ع)] وخدا بهتر می داند.
ظاهراً منظور از عذرآوردن شیخ مفید, اشاره به این جمله وی باشد که می نویسد:
(خداوند به آنچه هست, آگاه تر است وما فقط به اساس این که در اصول روایی آمده است, نشانه ها را ذکر کردیم۴۸).
از عبارت شیخ مفید استفاده می شود که وی اطمینان به درستی همه این نشانه ها, نداشته, از این روی با تاکیدِ بر این که: (ما فقط این روایات را آورده ایم وخدا بهتر می داند) در حقیقت خویش را از التزام به آن, به دور داشته است.
صاحب (کشف الغمه), با توجه به تزلزل شیخ مفید, می گوید: باید اسناد این روایات مورد بررسی قرار گیرد, اگر مسلم شد از معصوم(ع) صادر شده وراویان آنها مورد اعتمادند, پذیرفته شود وآنهایی که ظاهراً محال به نظر می آید, حمل بر معجزه شوند.
بنابراین التزام به درستی همه این روایات مشکل است ودر بررسی نشانه های ظهور, احتمال جعل وتحریف ودسیسه های دستهای پنهان سیاست را نباید نادیده گرفت.
البته یادآوری این نکته نیز بایسته می نماید که وجود مواردی از جعل وتحریف, در نشانه های ظهور ویا وجود مدعیان دروغین, به عنوان نمونه نشانه ها, هیچ گاه دلیل این نمی شود که همه روایات از اعتبار بیفتند ویا اصل همه نشانه ها زیرا سؤال برود. خیر, همان گونه که اشاره کردیم, دسته ای از این نشانه ها مسلم هستند واز آنها سخن خواهیم گفت.
همچنین وجود پاره ای اشکالات وضعفها در نشانه های ظهور واحتمال تغییر وتحریف آنها از سوی دشمنان ویا ادعاهای واهی برخی شیادان در مورد سفیانی ویا اصل مهدویت, هیچ گاه به اصل مهدویت واعتقاد به ظهور قائم(ع), آسیبی نمی رساند, زیرا اعتقاد به مهدویتِ وظهور حضرت مهدی(ع) مورد اتفاق فریقین است وبا تواتر ثابت شده وسخن علاّمه مجلسی که بدان اشاره کردیم نیز, مؤید این مطلب است.
۴. مشخص نبودن زمان ظهور
گرچه اصل ظهور ونشانه های نزدیک شدن آن, از امور مسلم وقطعی است, ولی بنا به مصالحی, زمان ظهور مشخص نشده است وهیچ کس, جز خداوند از وقت دقیق آن آگاه نیست. بارها اصحاب از امامان(ع) در مورد زمان خروج قائم(عج) پرسیده اند, ولی آنان به صراحت از مشخص کردن آن نهی کرده اند وزمان ظهور را همچون علم به قیامت, منحصر به خداوند دانسته اند۴۹.
(وامّا وقت خروجه(ع) فلیس بمعلوم لنا علی وجه التفصیل, بل هو مغیب عنّا الی أن یأذن الله بالفرج۵۰).
وامّا زمان ظهور مهدی(ع), به روشنی وبه شرح برای ما مشخص نشده است, بلکه او تا آن گاه که خداوند اجازه خروج بدهد, از دیدگان ما پنهان است.
فضیل از امام باقر(ع) پرسید که آیا برای ظهور وقتی معین شده است؟
امام(ع) سه بار فرمود (کذب الوقاتون)۵۱.
یا, کمیت از آن حضرت پرسید که چه وقت حضرت مهدی(عج) ظهور می کند, امام(ع) فرمود:
(لقد سئل رسول الله(ص) عن ذلک فقال انّما مثله کمثل ساعة لا تأتیکم الاّ بغتة۵۲).
از پیامبر(ص) همین مطلب پرسیده شد. حضرت فرمود: مَثَل ظهور مهدی(ع), همچون برپایی قیامت است [کسی جز خدا از وقت آن آگاه نیست] مهدی نمی آید مگر ناگهانی.
مقتضای این احادیث واحادیث دیگر نظیر آنها۵۳ آن است که به هیچ روی, نمی توان وقتی برای ظهور مهدی(عج) معین کرد. با توجه به این اصل مسلّم, نشانه های ظهور, تنها بیانگر نزدیک شدن زمان ظهورند وبیش از آن, دلالتی ندارند. اگر روایتی باشد که زمان ظهور را مشخص سازد, ناگزیر باید آن را توجیه کرد ویا به کناری نهاد.
در برخی روایات, به گونه سربسته ومجمل, به زمان ظهور اشاره شده, ولی بر فرض درستی آنها, ناسازگاری با قاعده فوق ندارند, زیرا در حقیقت آنها نیز وقتی معین نمی کنند, بلکه به گونه ای نشانه های ظهور را بیان می کنند. مثلاً در حدیثی آمده:
(مهدی(ع) قیام نمی کند, مگر در سالهای فرد: سال اول, سوّم, پنجم, هفتم ویا نهم, ویا روز شنبه دهم محرم).
یا:
(در ۲۳ رمضان منادی ندا می دهد ومردم را به سوی مهدی(ع) فرا می خواند۵۴).
در این روایات, گرچه به گونه ای به زمان ظهور اشاره شده, ولی با این حال, به صورت جزمی ودقیق زمان ظهور مشخص نشده است. در حقیقت ویژگیهای آن زمان, بیان شده است نه وقت دقیق زمان ظهور, بنابراین, روایات, ناسازگاری با اصل قاعده مشخص نبودن زمان ظهور ندارد. البته در برخی روایات, که سند آنها معتبر نیست, به زمان دقیق ظهور اشاره شده, ولی علما, به آن اعتنا نکرده ویا آنها را توجیه کرده اند.
اکنون پس از یادآوری این امور, می پردازیم به تبیین وبررسی نشانه های ظهور وآن را در چند محور پی می گیریم:
شمار نشانه های ظهور
در منابع دینی, انبوهی از رخدادهای طبیعی وغیرطبیعی ودگرگونیهای سیاسی واجتماعی, به عنوان نشانه ظهور یاد شده اند. نعمانی, شیخ صدوق (م:۳۸۱هـ.ق). شیخ مفید (۴۱۳هـ.ق)., شیخ طوسی (۴۶۰هـ.ق). وطبرسی (۵۴۸هـ.ق). از پیشینیان شیعه وبسیاری نیز از پسینیان ومعاصران, اخبار مربوط به نشانه های ظهور را در کتابهای خود گردآورده اند۵۵.
شیخ مفید, در آغاز باب (علامات قیام القائم), با اشاره به اخبار وآثاری که در این مورد از معصومان(ع) رسیده است, بیش از پنجاه نشانه را یاد کرده۵۶ وعلامه مجلسی در بحارالأنوار, شمار بیشتری را بر شمرده است۵۷.
علمای عامه نیز, از جمله: علاءالدین هندی, ابن حجر, سیوطی و... نشانه های ظهور مهدی(ع) را در کتابهای خویش بر شمرده اند۵۸.
روشن است که درجه اعتبار ودرستی همه این نشانه ها, یکسان نیست, برخی در منابع معتبر آمده واز جهت سند ودلالت استوارند وبرخی در کتابهای عامّه ومنابع دست دوم یاد شده اند که اعتبار زیادی ندارند. برخی از این نشانه ها, تنها نشانه ظهورند وبرخی, هم نشانه ظهورند وهم برپایی قیامت. برخی نشانه های کلی ومحوریند وبرخی, بیانگر مسائل ریز وجزئی که گاه, همه آنها را می توان در عنوان واحدی گرد آورد۵۹.
بنابراین, نمی توان مشخص کرد که نشانه های ظهور چه مقدارند. به فرض که مشخص هم باشد, اهمیتی ندارد. مهم این است که فراوانی روایات, به ما این اطمینان را می دهند که در آستانه ظهور مهدی موعود, حوادثی رخ خواهد داد. شناخت موارد اصلی ومهم این حوادث, به ویژه نشانه های حتمی وچگونگی تحقق ودلالت آنها بر ظهور ومسائل مربوط به آن, چیزی است که ما در این مقال در پی آن هستیم.
نعمانی, در این باره می نویسد:
(هذه العلامات التی ذکرها الأئمة(ع) مع کثرتها واتصال الروایات بها وتواترها واتفاقها موجبة الاّ یظهر القائم الاّ بعد مجیئها وکونها اذا کانوا قد اُخبروا أن لابدّ منها وهم الصادقون... ثم حققوا کون العلامات الخمس التی أعظم الدلائل والبراهین علی ظهور الحق بعدها کما ابطلوا امر التوقیت...۶۰).
این نشانه هایی که امامان(ع) فرموده اند, با توجه به شمار زیاد آنها واین که سلسله اسناد این روایات, به آنان می رسد ونیز توجه به این که روایات متواترند ومورد اتفاق, سبب می گردد که ظهوری در کار نباشد, مگر پس از پدیدار شدن این نشانه ها; زیرا امامان(ع) از مسلم بودن پدید آمدن آنها خبر داده اند وآنان راستگویند... سپس نشانه های پنجگانه را که از بزرگ ترین نشانه ها بر آشکار شدن حق است, مورد تأکید قرار داده اند, چنانکه از مشخص ساختن زمان ظهور, نهی کرده اند.
در این سخن, نعمانی به فراوانی نشانه های ظهور وروایاتی که در این باب رسیده, اشاره روشن می کند. در مجموع با توجه به اسناد آنها به معصومان(ع) تحقق آنها را پیش از ظهور مهدی(ع) امری مسلم می داند وبر تواتر آنها ومورد اتفاق بودن اخبار نشانه های ظهور تأکید می ورزد.
انواع نشانه های ظهور
همان گونه که پیش از این اشاره کردیم, نشانه های ظهور گوناگونند: کلی, جزئی, خاص, مجمل وکنایی, مقید ومشروط به تحقق شرایط دیگر, منفصل ومتصل, عادی وغیر عادی.
بر شمردن همه این اقسام, نه چندان مفید است ونه لازم; چه آن که بسیاری از آنها, نشانه های قطعی ظهور نیستند. افزون, بر این, از نظر سند ومحتوا اشکال دارند ودرستی ونادرستی آنها, خیلی روشن نیست. از این روی, ما, به چند نوع از اقسام نشانه های ظهور که مهم ترند ودر روایات, روی آنها بیشتر تأکید شده, اشاره می کنیم آن گاه به بررسی مهم ترین آنها, بویژه نشانه های حتمی ومتصل به ظهور می پردازیم. ودر پایان به اشکالها وشبهه هایی که به نشانه های ظهور وپیش گویی آنها در روایات شده است, پاسخ خواهیم گفت.
۱. نشانه های حتمی
در میان نشانه ها شماری از آنها به روشنی به عنوان: (علائم حتمی ظهور), یاد شده اند. منظور از نشانه های حتمی در مقابل غیرحتمی, ظاهراً آن است که تحقق پدیدار شدن آنها, بدون هیچ قید وشرطی, قطعی والزامی خواهد بود, به گونه ای که تا آنها واقع نگردند, حضرت مهدی(ع) ظاهر نخواهد شد. اگر کسی پیش از واقع شدن نشانه های حتمی, ادعای ظهور مهدی(ع) را بکند, ادعایی است نادرست.
در برابر اینها نشانه های غیرحتمی است, یعنی مقید ومشروط به اموری هستند که در صورت تحقق آنها, به عنوان نشانه, پدید می آیند. به عبارت دیگر, نشانه های غیرحتمی, شاید پدید آیند وشاید پدید نیایند وامام زمان(ع) ظهور کند. امامان معصوم(ع) به خاطر مصالحی, از پدید آمدن آنها در دوره غیبت, خبر داده اند.
گروهی, نشانه های حتمی را نشانه هایی دانسته اند که در آنها (بداء) حاصل نمی شود. برخلاف نشانه های غیرحتمی که ممکن است (بداء) حاصل شود وتغییر یابند ویا به کلی حذف شوند.
(ولعلّ المراد بالمحتوم مالابدّ من وقوعه ولایمکن ان یلحقه البداء).
شاید منظور از حتمی آن باشد که از پدید آمدن آن گریزی نیست وامکان ندارد که (بداء) در مورد آن حاصل شود.
در روایتی (محتوم) در برابر (موقوف) به کار رفته است۶۱.
امام باقر(ع) در تفسیر آیه شریفه:
(ثم قضی أجلاً وأجل مسمّی عنده۶۲). می فرماید:
(انّهما أجلان, أجل محتوم وأجل موقوف.
قال له حمران: مالمحتوم؟
قال: الذی لایکون غیره.
قال: وما الموقوف؟
قال: هو الذی للّه فیه مشیة۶۳...).
آنها دو هنگامند: هنگام محتوم وهنگام موقوف.
حمران از آن حضرت پرسید: محتوم چیست؟
فرمود: آن که غیر از آن نمی بوده باشد؟
عرض کرد: موقوف چیست؟
فرمود: آن [رخدادهایی است] که در آنها مشیتی از خداوند است. شاید پدید آیند وشاید نیایند].
از ظاهر این روایت وروایات به این مضمون, استفاده می شود که منظور از (حتمی), یعنی قطعی ومسلم که خداوند تغییر وتبدیل آنها را اراده نکرده است.
البته باید توجه داشت که حتمی ویا مسلم وقطعی بودن وقوع این نشانه ها, به این معنی نیست که پدیدنیامدن آنها محال است, بلکه به حسب فراهم بودن شرایط ومقتضیات ونبودن بازدارنده ها, پدید آمدن آنها اگر خداوند اراده کند, قطعی خواهد بود.
برای روشن شدن این مطلب, بایسته می نماید شرح دهیم که رخدادهایی که از پدید آمدن آنها خبر داده شده سه حالت دارند:
۱. برخی از امور مسلم, به همان گونه که خبر داده اند, پدید می آیند وهیچ تغییری در آنها داده نمی شود. این دسته از امور, حوادثی هستند که شرایط اقتضای آنها فراهم است ومانعی در کار نیست. چنین اموری را هر چند خداوند قادر است تغییر دهد ویا آنها را اصلاً بردارد, ولی چون مخالفت وتغییر وحذف آنها با اصول مسلم: (عدالت) (حکمت) و(لطف) خداوند ناسازگار است, تغییر آنها از سوی خداوند, محال خواهد بود. مانند ظهور حضرت مهدی(ع) که امکان ندارد تغییر کند, یا اصلاً برداشته شود, چنانکه خداوند, توان به انجام ظلم را دارد, ولی انجام آنها بر وی محال است.
۲. دسته ای از رخدادها, مانند حالت نخست, اموری حتمی وقطعی هستند, ولی تبدیل وبرداشتن آنها ناسازگاری با حکمت وعدالت خداوند ندارد. این امور, هر چند از جهت این که اسباب وشرایط ایجاد آنها, وجود دارد وباز دارنده ای هم بر سر راه پیدایش آنها نیست واز این جهت, حتمی هستند, ولی هیچ اشکالی ندارد که اراده خداوند آنها را تغییر دهد, یا آن را بردارد. نشانه های حتمی ظهور, از این گونه اند یعنی از نظر فراهم بودن شرایط ومقتضیات در آن زمان, پیش بینی شده با نبودن بازدارنده بر سر راه پدید آمدن آن, تحقق آن قطعی والزامی خواهد بود. با این حال, امکان دارد به اراده خداوند, تغییر کنند ویا محقق نشوند, پس حتمی بودن, به معنای آن نیست که محال است رخ ندهند.
۳. دسته ای از رخدادها, آنهایی هستند که پدید آمدن آنها, در صورتی که بازدارنده ای پیش نیاید وبا مقتضیات آنها موجود باشد, واقع خواهند شد. شمار زیادی از نشانه های ظهور که در روایات, پدیدار شدن آنها در طول دوره غیبت, پیش بینی شده است وبه عنوان نشانه های غیر حتمی شمرده می شوند, از این گونه اند; از این روی امکان دارد, پدید آیند وامکان دارد پدید نیایند.
بنابراین, می توان نتیجه گرفت که نشانه هایی حتمی, از جهت فراهم بودن شرایط ونبودن بازدارنده ها, پدید خواهند آمد. ولی محال نیست که خداوند آنها را تغییر دهد.
از آن جا که در روایات فراوانی, امامان(ع), بر مسلم بودن پدید آمدن آنها تأکید کرده اند, می توان گفت که اراده خداوند, بر پدید آمدن آنهاست۶۴.
این نشانه های حتمی به چه مقدارند؟ در روایات اختلاف است. در شماری از اخبار, نشانه های حتمی ظهور, پنج عدد شده اند.
عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:
(لایخرج المهدی حتی تطلع مع الشمس آیة۶۵).
در این روایت, گرچه تعبیر (حتمی) به کار رفته, ولی از سیاق آن پیداست که تا چنین نشانه ای با خورشید ظاهر نشود, حضرت مهدی(عج) ظهور نخواهد کرد.
در میان نشانه هایی که بدانها اشاره کردیم, حتمی بودن نشانه های پنجگانه: خروج سفیانی خروج یمانی, صیحه آسمانی, قتل نفس زکیه وخسف در بیداء روشن است, زیرا از روایات فراوانی که در میان آنها روایات صحیح نیز وجود دارد, حتمی بودن آنها استفاده می شود.
نعمانی می نویسد:
(...ثم حققوا کون العلامات الخمس التی اعظم الدلائل والبراهین علی ظهور الحق بعدها, کما بطلوا امر التوقیت۶۶).
سپس نشانه های پنجگانه را که بزرگ ترین دلیل ونشانه بر آشکار شدن حق است, ثابت کرده اند همان گونه که مسأله مشخص کردن زمان معیّن را برای ظهور, باطل کرده اند.
نعمانی, در این سخن, ضمن آن که بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاکید می ورزد, آنها را بزرگ ترین ومهم ترین نشانه های ظهور نیز می داند.
ولی حتمی بودن سایر نشانه ها مورد اشکال است; زیرا طلوع خورشید از مغرب, ندا واختلاف بین حاکمان بنی عباس, از روایت ابی حمزه استفاده می شود که مرسله است ونمی توان بر آن اعتماد کرد. افزون بر این, چنانکه خواهیم گفت, احتمال می رود منظور از (نداء), همان صیحه آسمانی باشد که از نشانه های پنجگانه بود و(طلوع خورشید از مغرب) نیز, گذشته از ضعف سند آن, بر ظهور خود حضرت مهدی(ع) تطبیق شده است. از آن جا که این نشانه ها در برخی روایات در ردیف (و خروج القائم من المحتوم) آمده این احتمال وجود دارد که از نشانه هایی حتمی برپایی قیامت, باشند نه نشانه های ظهور.
همچنین روایت (ظاهر شدن دستی با خورشید) اولاً, زیادبن مروان۶۷ در سند روایت توثیق نشده, ثانیاً, در برخی از نسخه ها, به جای (کف یطلع من السماء), کسف یطلع من السماء) است; از این روی, احتمال دارد, مراد پدید آمدن کسوف باشد۶۸.
(ظاهر شدن نشانه ای با خورشید), که به عنوان نشانه حتمی ذکر شده, سخن معصوم(ع) نیست, سخن ابن عباس است.
غیر از این مواردی که یاد کردیم, موارد دیگری نیز در کتابهای روایی, به عنوان نشانه های حتمی آمده, ولی با توجه به اسناد ضعیف آنها, نمی توان به حتمی بودن آنها, بلکه به اصل نشانه بودن آنها مطمئن شد بر همین اساس, شیخ مفید, اصل تقسیم نشانه ها به حتمی وغیرحتمی را امری مسلم دانسته, ولی بر این باور است که حتمی بودن همه آنها روشن نیست۶۹. بنابراین ظاهراً علائم حتمی ظهور همان پنج تا است که در ادامه مقاله آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.
۲. نشانه های متصل به ظهور
برابر روایات, شماری از علائم ظهور, متصل به ظهور خواهند بود, به گونه ای که بین آنها وظهور فاصله زیادی نباشد. البته این که فاصله آن نشانه ها, تا ظهور چه مدت ویا چند روز است. به راستی روشن نیست, ولی قدر مسلم آن است که فاصله زیاد نیست واحتمالاً, مجموعه نشانه های متصل به ظهور, در همان سال ظهور, یا سال پیش از آن رخ می دهند. از پدیدار شدن نخستین نشانه متّصل, تا ظهور مهدی(ع) نشانه ها همچون حلقه های زنجیر بدون فاصله پی در پی پدید می آیند, چنانکه در روایتی, محمد بن صامت از امام صادق(ع), پس از آن که برخی نشانه ها را امام(ع) بیان کرده بود, پرسید: فدایت شوم می ترسم این امر (تحقق نشانه های ظهور مهدی) به طول انجامد؟
امام (ع) فرمود:
(لا, انّما [هو] کنظام الخرزَ یتبع بعضه بعضا۷۰).
نه محققاً, همچون مهره های تسبیح, یکی پس از دیگر می آید.
حتی در مورد برخی از نشانه های متصل به ظهور, مقدار فاصله آن با ظهور نیز, بیان شده است. امام باقر(ع) درباره قتل نفس زکیه, فرمود:
(لیس بین قیام القائم(ع) وقتل النفس الزکیة اکثر من خمس عشرة لیلة۷۱).
فاصله میان کشته شدن نفس زکیه وقیام قائم بیش از ۱۵ شب نیست.
خروج سفیانی ویمانی نیز, برابر آنچه از روایات استفاده می شود۷۲. در یک محدوده زمانی در آستانه ظهور صورت می گیرد وفاصله آن تا قیام قائم(ع), از پانزده ماه, بیشتر نخواهد بود۷۳. در روایات, فاصله یک سال, ۹ماه۷۴, هشت ماه گفته شده است۷۵.
بر این اساس, تردیدی نیست که شماری از نشانه های ظهور, که بیشتر نشانه های حتمی نیز هستند, نزدیک ظهور ومتصل به آن واقع می شوند.
در برابر, نشانه های فراوانی وجود دارند که از پیدایش آنها در عصر غیبت خبر داده شده, ولی پیوستگی به ظهور معلوم نیست. چه بسا, با فاصله زیاد, از ظهور مهدی(ع) واقع شوند. چنانکه شماری از نشانه ها, همچون از هم گسستن بنی امیه وبنی عباس, خروج ابومسلم خراسانی, اختلاف بین مسلمانان وبین بنی عباس واشغال منطقه جزیره, توسط ترکها وبسته شدن پل بر روی دجله و... بر فرض نشانه بودن آنها, سالها, بلکه قرنها ست که از وقوع آنها می گذرد.
۳. نشانه های غیر عادی
تحقق نشانه های ظهور, همچون واقع شدن سایر پدیده ها, به روال طبیعی وعادی است, ولی پیش گویی برخی از آنها, به گونه ای در اخبار بازتاب یافته, که به نظر می رسد, واقع شدن آنها به طور عادی, غیر ممکن می نماد وتحقق آنها, به صورت غیرطبیعی ودر چهارچوب معجزه خواهد بود. مثلاً, (طلوع خورشید از مغرب), (ظاهر شدن دست ویا نشانه ای با خورشید در آسمان) (صیحه آسمانی) و... اگر همان معنای ظاهری آنها مراد باشد, باید به گونه معجزه رخ دهند, زیرا پدیدار شدن چنین اموری, عادتاً ممکن نیست. البته شاید برخی از این نشانه ها معنای کنایی ورمزی داشته باشند واشاره به رخدادهایی که پیدایش آنها, عادتاً, امکان دارد۷۶. وبرخی از آنها نشانه نباشند ودر درستی آنها تردید باشد که در جای خود به آنها اشاره خواهیم کرد. با این حال, بخشی از نشانه های ظهور ویا دست کم, شمار اندکی از آنها, به گونه معجزه رخ خواهند داد.
اکنون, باید دید آیا تحقق هر امری غیرعادی, می تواند معجزه باشد؟
آیا هر حادثه ای که ظاهراً ممکن نیست, حتماً معجزه است؟ فرقی نمی کند بین نوع حوادث؟
از بابت نمونه, از (خروج دجال) و(صیحه آسمانی) به گونه ای خبر داده شده که در ظاهر تحقق آنها, ممکن نیست. آیا می توان پدیدار شدن این گونه نشانه ها را معجزه دانست؟
یا این که فرق است بین حوادث مثبت ومنفی وفرق است بین اموری که در جهت باطل وتأیید آن صورت می گیرد واموری که برای اثبات حقانیت حق واقامه حجت بر آن واقع می شوند؟
معجزه چهارچوب خاصی دارد. تحقق هر امری را که صرفاً غیرعادی باشد, نمی توان معجزه دانست; زیرا معجزه, با انگیزه های صحیح والهی ودر شرایط خاص صورت می گیرد وبر این اساس, تنها نشانه هایی که در راستای تقویتِ حق وتأیید ظهور وقیام مهدی(ع) باشد وتحقق آنها به صورت عادی ممکن نباشد, معجزه خواهند بود, نه هر حادثه غیرعادی, تا چه رسد به حوادثی که سبب تقویت باطل شود.
قانون معجزه
معجزه قانون خاص خویش را دارد. تمام معجزه هایی که به دست پیامبران الهی واقع شده اند, در محدوده همین قانون صورت پذیرفته اند. سنت الهی, بر این جاری است که حتماً باید معجزه در مسیر اقامه برهان وتایید حق باشد واین, در هر زمان وبه دست هر فردی باشد فرقی نمی کند, چه از ناحیه فردی که نماینده حق است صورت گیرد وچه از جانب فردی که طرفدار باطل, بدین معنی که به دست نماینده باطل, معجزه ای رخ دهد, تا بطلان ادعا ودروغگویی وی را آشکار سازد. براساس این تحقق هر امری وهر حادثه ای, به صورت غیرعادی, تنها وقتی معجزه است که در مسیر اقامه دلیل برای حق وتأیید آن باشد. البته این که معجزه ای به دست نماینده باطل, اتفاق افتد, بسیار کم است, ولی در هر صورت اگر در مسیر حق وبرای تقویت آن باشد, مانعی ندارد.
وآنچه خارج از این چارچوب باشد, معجزه نیست, چه توسط فردی خوب وحامی حق واقع شود وچه توسط نماینده باطل وطاغوت; زیرا صدور معجزه ای که بخواهد به تقویت باطل وتشویق مسیر انحراف وخط شیطانی منجر شود, محال خواهد بود. خداوند حکیمی که همه را به سوی حق می خواند, محال است امری را حادث کند که سبب گمراهی وانحراف مردم از حق شود:
(هرگاه ظاهر روایتی , حاکی از آن باشد که نشانه ها به صورت معجزه روی خواهند داد, ناچاریم آنها را توجیه کنیم ودر صورت امکان, حمل بر معنای کنایی ورمزی آن کنیم; زیرا این کار بهتر است, از این که تمام ویا قسمتی از این روایت را به دور افکنیم وتکذیب کنیم. از این گذشته, اسلوب شماری از این اخبار, به گونه ای است که از آنها تحقق معجزه به گونه مستقیم فهمیده نمی شود, هر چند ظاهر آنها, بیانگر وقوع آن حوادث, به گونه معجزه باشد وبه ذهن شنونده, در ابتدا, چنین معنایی خطور کند۷۷).
بنابراین, اگر نپذیرفتیم که تحقق برخی از نشانه های ظهور, به گونه معجزه خواهد بود, چنانکه ظاهر روایات نشان می دهد, باید در محدوده تقویت حق واقامه برهان بر آن ودر چهارچوب قانون معجزه پدید آیند. با توجه به این که حرکت دجال, در جهت فریب وانحراف مردم وبازداشتن آنان از مسیر حق است وبه صورت طاغوتی در برابر مهدی(ع) می ایستد, نمی تواند معجزه باشد. اگر درستی روایات آن پذیرفته شود, باید به گونه ای توجیه کرد.
اینک, شماری از نشانه ها را به بوته بررسی می نهیم: نشانه های حتمی وغیر حتمی.
۱. خروج سفیانی
پیش از قیام قائم(ع), مردی از نسل ابوسفیان, در منطقه شام, خروج می کند وبا تظاهر به دینداری, گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد وبه گرد خود, می آورد وبخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد وبر مناطق پنجگانه: شام, حمص, فلسطین, اردن, قنسرین۷۸ ومنطقه عراق, سیطره می یابد ودر کوفه ونجف, به قتل عام شیعیان می پردازد. وبرای کشتن ویافتن آنها جایزه تعیین می کند۷۹.
سفیانی, با این که از خبیث ترین وپلیدترین مردمان است, ولی همواره ذکر یارب یارب بر زبانش جاری است۸۰. حکومت دودمان بنی عباس به دست وی از هم گسسته می شود.
وی, آن گاه که از ظهور مهدی(ع) با خبر می گردد وبا سپاهی عظیم به جنگ وی می ورد ودر منطقه (بیداء) بین مکه ومدینه, با سپاه امام(ع) برخورد می کند وبه امر خدا, همه لشکریان وی, به جز چند نفر, در زمین فرو می روند وهلاک می شوند۸۱.
این خلاصه از ویژگیهای سفیانی است که در منابع دینی وکتابهای معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است: (غیبت) شیخ طوسی ونعمانی, (ارشاد) شیخ مفید, (کمال الدین) صدوق و... روایات مربوط به خروج سفیانی, به اندازه ای است که برخی آنها را متواتر وبرای اثبات سفیانی, کافی دانسته اند. بنابراین, اصل خروج سفیانی, صرف نظر از ویژگیها وقضایای جزئی امری مسلم است. پیش از این گفتیم که خروج سفیانی, از نشانه های حتمی ظهور است. ولی این که سفیانی کیست وچه ویژگیهایی دارد وچگونه شورش می کند و... چندان روشن نیست. از برخی روایات, استفاده می شود که نام وی عثمان بن عنسبة است واز خاندان ابوسفیان, که در دوره غیبت خروج می کند. این احتمال درست نیست, زیرا, سند این روایات ضعیف است۸۲. در منابع شیعه, گویا فقط دو روایت در این مورد وجود دارد که در سند یکی, محمدبن علی الکوفی۸۴ قرار دارد که توثیق نشده وروایت دوّم هم, مرسله است۸۵.
افزون بر این در برخی از روایات, از امام(ع) در مورد نام سفیانی پرسیده شده وآن حضرت, از بیان آن خودداری کرده اند۸۶. حال آن که اگر نام وی مشخص بود, دلیلی نداشت که از بردن نام وی, خودداری کند. به نظر می رسد, سفیانی فرد مشخصی نیست, بلکه فردی است با ویژگیهای ابوسفیان, که در آستانه ظهور مهدی(عج) به طرفداری از باطل, خروج می کند ومسلمانان را به انحراف می کشاند.
در حقیقت, ابوسفیان, به عنوان سر سلسله سفیانیان, سمبل پلیدی است. او غارتگری بود که با رباخواری وزورگویی وچپاول اموال مردم, ثروتهای هنگفتی به چنگ آورده بود واز راه فریب وتحمیق توده های ستم کشیده وترویج خرافات ودامن زدن به نظام طبقاتی جاهلی, قدرت فراوانی به دست آورده بود.
ابوسفیان, به عنوان سردمدار شرک وبت پرستی وسرمایه داری طاغوتی, هر نوع حرکت وجنبشی را که دم از عدالت, برادری, آزادی می زد, دشمن شماره یک خود می دانست وبا قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر می خاست. سفیانی, فردی است با این ویژگیها که در برابر انقلاب بزرگ وجهانی حضرت مهدی(ع) خروج می کند وتلاشهای فراوانی برای رودررویی با آن به عمل می آورد.
بر این اساس, در حقیقت سفیانی یک جریان است, نه یک شخص. نهضت پیامبران واولیای الهی همواره با واکنش منفی ومخالفتها وکارشکنیهای سران شرک ونفاق بوده است. ودر برابر هر مصلحی, فرد یا افرادی, با ویژگیهای سفیانی ایستاده اند.
امام سجاد می فرماید:
(انّ امر القائم حتم من الله وامر السفیانی حتم من الله ولایکون قائم الا بسفیانی.۸۷)
ظهور قائم(ع), از ناحیه خداوند قطعی وخروج سفیانی نیز, از جانب خداوند قطعی است. در برابر هر قیام کننده ومصلحی, یک سفیانی وجود دارد.
سخن امام, بیانگر آن است که سفیانی, جنبه شخصی ندارد. بنابراین, هر که در برابر حق خروج کند ودارای ویژگیهای ابوسفیان باشد, سفیانی است. اکنون برای زدودن هرگونه ابهام وشبهه ای یادآوری چند نکته را لازم می دانیم:
الف. امکان دارد گفته شود, لازمه این سخن آن است که در زمانهای مختلف ویا حتی در یک زمان, سفیانیهای فراوانی وجود داشته باشند وحال آن که ظاهر روایات, نشان می دهد که فردی که به عنوان سفیانی در آستانه ظهور, خروج می کند, یک فرد بیشتر نیست؟
پاسخ: اشکالی ندارد که در بستر تاریخ سفیانیهای باشند, چنانکه فرا خوانندگان به حق ومصلحان بسیارند. ولی سفیانی اصلی, که سرآمد همه سفیانیهاست در خباثت وشیطنت, در آستانه ظهور مهدی(ع) خروج می کند وسرانجام او نیز, همچون همه سفیانیهای تاریخ, در برابر انقلاب جهانی آن حضرت به زانو در خواهد آمد.
ب. برابر برخی روایات, سفیانی, از نسل ابوسفیان است وحال آن که براساس این نظریه, چنین تقیدی نیست, هر کسی با این ویژگیها باشد, سفیانی است؟
پاسخ: اوّلاً, مراد روایات این نیست. احتمال می رود, منظور این باشد که سفیانی از نظر ویژگیها وخصلتهای استکبار وضدانسانی, بسان ابوسفیان است, نه این که از نسل وی باشد.
ثانیاً, بر فرض که وی از نسل ابوسفیان هم باشد, هیچ اشکالی ندارد که آخرین حلقه از جریان باطل, شرک ونفاق, افزون بر ویژگیهای صنفی, از نظر شخصی نیز از تبار ابوسفیان باشد, تا ترسیم این دو جریان عینی تر وملموس تر ونمودی از دشمنی خاندان ابوسفیان با خاندان پیامبر(ص) باشد.
خاندان ابوسفیان, با خاندان پیامبر وامیرالمؤمنین(ع) دو قطب متضاد حق وباطل بوده اند ودشمنی سفیانی با حضرت مهدی(ع) شاید استمرار همین جریان باشد.
امام صادق در این باره می فرماید:
(انّا وآل ابی سفیان أهل بیتین, تعادینا فی الله, قلنا, صدق الله, وقالوا کذب الله, قاتل ابوسفیان رسول الله(ص) وقاتل معاویة علی بن أبی طالب(ع) وقاتل یزید بن معاویه الحسین بن علی(ع), والسفیانی یقاتل القائم(ع)۸۸).
ما وخاندان ابوسفیان, دو خاندانی هستیم که بر سر دین خدا با هم دشمنی داریم. ما سخن خداوند را تصدیق کردیم وآنان تکذیب کردند. ابوسفیان, با پیامبر(ص) مبارزه کرد ومعاویه با علی(ع) ویزید با حسین بن علی(ع) به مخالفت برخاستند وسفیانی نیز, با قائم(ع) خواهد جنگید.
بنابراین, سفیانی جریان باطل در بستر تاریخ است ورو در رویی بین حق وباطل, در این دو خانواده, نمونه بارزی از جریان این دو خط است. بنابراین, بر فرض که سفیانی را از نسل ابوسفیان هم بدانیم, اشکالی به وجود نمی آید وآخرین مهره این زنجیره, همان سفیانی است که در آستانه ظهور قائم(ع) خروج می کند.
این که همزمان باخروج سفیانی از منطقه شام, یمانی وخراسانی, به طرفداری از حق در ناحیه خراسان ویمن, قیام می کنند نیز, مؤید این نظر می تواند باشد۸۹.
ح. در برخی روایات, از مسأله جنگ سفیانی با حاکمان بنی عباس فروپاشی حکومت عباسیان به دست وی سخن به میان آمده است واین با خروج وی, در آستانه ظهور وجنگ وی با حضرت مهدی(ع) که در روایات بسیاری به آن تصریح شده, منافات دارد۹۰.
برخی به توجیه وتأویل این روایات پرداخته واحتمالاتی همچون: روی کارآمدن دوباره بنی عباس در آستانه ظهور ومانند آن را مطرح کرده اند۹۱. آنچه مسلم است, مراد از (بنی عباس) در این روایات حکومت بنی عباس در سده های نخستین نمی تواند با شد; زیرا خروج سفیانی از نشانه های متّصل به ظهور است وشورش وی, به دست حضرت مهدی سرکوب می گردد وحال آن که از فروپاشی خلافت عباسی در سال ۶۵۶هـ.ق. اکنون قرنها می گذرد.
در مورد روی کار آمدن مجدد حاکمان بنی عباس وتجدید دولت آنان در آستانه ظهور, هر چند ظاهر برخی از روایات, حاکی از آن است۹۲, با این حال, اطمینان به این که پس از قرنها دوباره حاکمیت بنی عباس بازگردد, مشکل است ونمی توان به استناد چنین روایتی به آن ملتزم شد, زیرا, (سند روایت ضعیف۹۳ ومخالف ظاهر روایات دیگر است۹۴. بنابراین, ارتباط خروج سفیانی با خلافت بنی عباس, مشکل است, به ویژه اگر مراد از سفیانی را چنانکه گفتیم,معنای کنایی ورمزی بدانیم. در این صورت, مخالفت وی با بنی عباس واز هم گسستن آنان نیز معنایی کنایی خواهد داشت.
ممکن است بگوییم سفیانی به جنگ, دودمانی پرسابقه ومسلط بر کشورهای اسلامی ودارای ویژگیهایی همچون ویژگیهای حاکمان بنی عباس, مستبد وخشن ومردم فریب و... می رود وبا غلبه بر آن, بر ممالک شام وعراق مسلط می گردد. بر این اساس, نه مراد از سفیانی شخص خاصی است ونه مراد از بنی عباس, همان حاکمان عباسی در سده های گذشته.
۲. خسف در بیداء
واژه (خسف), به معنای فرو رفتن وپنهان شدن است۹۵ و(بیداء), نام سرزمینی است بین مکه ومدینه. ظاهراً منظور از (خسف در بیداء) آن است که سفیانی, با لشکری عظیم, به قصد جنگ با مهدی(ع) عازم مکه می شود, در بینِ مکه ومدینه ودر محلی که به سرزمین (بیداء) معروف است, به گونه معجزه, به امر خداوند, در دل زمین فرو می روند۹۶.
این حادثه, در روایات بسیاری از عامه وخاصه, به عنوان نشانه ظهور بیان شده ودر شماری از آنها بر حتمی بودن آن نیز تأکید شده۹۷ است. صاحب منتخب الأثر, پس از ذکر این نشانه تصریح می کند که روایات آن, به حد تواتر می رسد۹۸. اینک, دو نمونه از آن روایات:
علی(ع) در تفسیر آیه شریفه (ولوتری اذ فزعوا فلافوت واخذ من مکان قریب۹۹).
(قبیل قائمنا المهدی یخرج السفیانی... ویأتی المدینه جیشه حتی اذا انتهی الی البیداء خسف الله. به)۱۰۰
در آستانه ظهور قائم ما, مهدی(ع), سفیانی خروج می کند... سپاه وی, به سوی مدینه حرکت می کند وچون به سرزمین بیداء می رسند, خداوند آنها را در کام زمین فرو می برد.
یا می فرماید:
(ویخرج رجل من اهل بیتی فی الحرم فیبلغ السفیانی, فیبعث الیه جنداً من جنده فیهزمهم فیسیر الیه السفیانی بمن معه, حتی اذا جاوزوا ببیداء من الأرض, خسف بهم, فلاینجوا منهم الا المخبر عنهم۱۰۱).
مردی از خاندان من, در سرزمین حرم قیام می کند, چون خبر ظهور وی به سفیانی می رسد, وی, سپاهی از لشکریان خود را برای جنگ, به سوی او می فرستد, ولی [سپاه مهدی] آنان را شکست می دهد, آن گاه خود سفیانی با لشکریان همراه, به جنگ وی می روند وچون از سرزمین بیداء می گذرند, در زمین فرو می روند وجز یک نفر, که خبر آنان را می آورد همگی هلاک می شوند.
گرچه حادثه (خسف) در منطقه (بیداء) ودر مورد لشکر سفیانی واقع می شود, ولی در برخی روایات, غیر از خسف در بیداء, از خسف در مشرق وخسف در مغرب نیز یاد شده است۱۰۲. واین نشانگر آن است که در سایر نقاط زمین نیز, چنین حوادثی رخ می دهد وبه امر خداوند دشمنان مهدی(عج), بدین وسیله نابود می گردند.
۳. خروج یمانی
سرداری از یمن قیام می کند ومردم را به حق وعدل دعوت می کند. این نشانه, در منابع عامّه نیست, ولی در مصادر شیعه, روایات فراوان در این باره وجود دارد. به گونه ای که برخی آنها را مستفیض دانسته اند۱۰۳. وهمان گونه که قبلاً اشاره کردیم, خروج یمانی از نشانه های حتمی ومتصل به ظهور است.
امام صادق (ع) می فرماید:
(خروج الثلاثة, الخراسانی والسفیانی والیمانی فی سنة واحدة فی شهر واحد, فی یوم واحد ولیس فیها رایة بأهدی من رایة الیمانی یهدی الی الحق۱۰۴).
قیام خراسانی وسفیانی ویمانی, در یک سال ودر یک ماه ویک روز خواهد بود ودر این میان, هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی, دعوت به حق وهدایت نمی کند.
ودر روایت دیگری می خوانیم:
(والیمانی من المحتوم۱۰۵).
در برخی روایات, افزون بر قیام یمانی وخراسانی, از قیام مصری همزمان با قیام آنان, خبر داده شده است۱۰۶. گرچه تصریح نشده که پرچمدار مصری نیز, همچون یمانی وخراسانی دعوت به حق می کند, ولی به نظر می رسد که وی نیز, همزمان با آنان, در آن سوی دنیای اسلام, به حمایت از امام برمی خیزد.
بنابراین, خروج یمانی, اجمالاً از نشانه های حتمی ظهور است, هر چند جزئیات وچگونگی قیام وی روشن نیست, خروج خراسانی ومصری نیز, گرچه در برخی روایات در کنار یمانی آمده اند, ولی حتمی بودن آنان مسلم نیست.
۴. قتل نفس زکیه
نفس زکیه, یعنی فرد بی گناه, پاک, کسی که قتلی انجام نداده است وجرمی ندارد.
حضرت موسی در اعتراض به کار خضر می فرماید:
(أقتلت نفساً زکیة بغیر نفس.۱۰۷)
آیا جان پاکی را بی آن که قتلی انجام داده باشد, می کشی؟
گویا در آستانه ظهور مهدی(عج), درگیر ودار مبارزات زمینه ساز انقلاب مهدی(ع), فردی پاکباخته ومخلص, مخلصانه در راه امام(ع) می کوشد ومظلومانه به قتل می رسد. فرد یاد شده, از اولاد امام حسن مجتبی(ع) است که در روایات, گاهی از او به عنوان: (نفس زکیه), (سید حسنی) یاد شده است.
قتل نفس زکیه, چنانکه قبلاً یاد کردیم از نشانه های حتمی ومتصل به ظهور است. هر چند در منابع عامه, نامی از آن برده نشده, ولی در منابع شیعه, روایات آن فراوان وبلکه متواتر است۱۰۸ از این روی, در اصل تحقق چنین حادثه ای به عنوان علامت ظهور, شکی نیست, هر چند اثبات جزئیات آن ونیز زمان ومکان تحقق آن وویژگیهای مقتول, مشکل است.
برخی۱۰۹ احتمال داده اند که مراد از نفس زکیه, محمدبن عبدالله بن حسن, معروف به نفس زکیه است که در زمان امام صادق(ع) در منطقه (احجار زیت) در نزدیکی مدینه کشته شد.
این احتمال درست نیست, به چند دلیل:
۱.لازمه اش این است که پیش از تولد مهدی(ع), بلکه پیش از آن که امامان(ع) از آن خبر دهند, این نشانه رخ داده باشد.
۲. در روایات تصریح شده که نفس زکیه, بین رکن ومقام کشته می شود وحال آن که محمدبن عبدالله بن حسن, در منطقه (احجار زیت) در نزدیکی مدینه کشته شده است.
۳. همان گونه که پیش از این اشاره کردیم, برابر روایات قتل نفس زکیه, از نشانه های حتمی ومتصل به ظهور است, حال آن که محمدبن عبدالله, سالها پیش از تولد مهدی(ع) به قتل رسیده است.
امام باقر(ع) می فرماید:
(لیس بین قیام القائم(ع) وقتل النفس الزکیه اکثر من خمس عشر لیلة۱۱۰).
بین ظهور مهدی(ع) وکشته شدن نفس زکیه, بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.
محمدبن عبدالله بن حسن, معروف به نفس زکیه, در زمان امام صادق(ع) ودر سال ۱۴۵هـ.ق. به قتل رسیده واز آن هنگام تا به حال, بیش از ده قرن می گذرد ونمی تواند علامت متصل به ظهور باشد.
به نظر می رسد, اموری چون همنامی وی وپدرش با پیامبر اکرم(ص) وپدر گرامی ایشان, شباهت ظاهری, بودن وی از خاندانی شریف وبزرگوار امام حسن مجتبی(ع), وجود برخی نشانه ها, چون داشتن خالی سیاه بر روی کتف راست, قیام وی در شرایط سخت ودر اوج خشونت بنی امیه واز همه مهم تر, شیطنتها وتحریفهای بنی عباس, سبب گشته بود که مردم به اشتباه بیفتند وگروهی او را مهدی تصور کنند.
علاوه بر این, از برخی قرائن استفاده می شود که خود (نفس زکیه) وپدرش عبدالله محض, که شیخ بنی هاشم در آن عصر به شمار می رفت ونیز برادرش ابراهیم, به ایجاد وتقویت این شبهه در بین مردم دامن می زدند وچنین وا می نمودند که گویا مهدی ایشان, همان مهدی موعود است. آنان می خواستند از این راه, در رسیدن به قدرت وپیروزی انقلاب خویش ودر هم شکستن بنی امیه کمک بگیرند. امام صادق(ع) در همان هنگام, آنان را از این کار بازداشت۱۱۱.
۵. صیحه آسمانی
منظور از صیحه آسمانی, ظاهراً صدایی است که درآستانه ظهور حضرت مهدی(ع) از آسمان شنیده می شود۱۱۲ وهمه مردم, آن را می شنوند.
در روایات, تعبیرهای (نداء) و(فزعه) و(صوت) نیز به کار رفته که ظاهر آنها نشان می دهد که هر یک از آنها, نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود۱۱۳, لکن به نظر می رسد که اینها تعبیرهای گوناگون از یک حادثه ویا دست کم, اشکال گوناگون یک حادثه باشند. مراد از همه آنها, همان بلند شدن صدایی در آسمان است, ولی به اعتبار این که صدای عظیم بیدارباشی است که همه را متوجه خود می کند ونیز موجب وحشت عمومی وایجاد دلهره واضطراب می گردد, به آن صیحه, فزعه, صوت وندا, که هر یک بیانگر ویژگیِ از آن حادثه اند, اطلاق شده است.
این احتمال نیز وجود دارد که آنها سه رخداد جدای از هم باشند که در یک زمان رخ می دهند, به این گونه که ابتدا صدایی عظیم وهولناک به گوش جهانیان می رسد که همه را متوجه خود می کند (صیحه) وبه دنبال آن, صدای مهیب وهولناکی شنیده می شود که دلهای مردم را به وحشت می اندازد (فزعه) وآن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(ع) فرا می خواند (نداء).
روایاتی که در مورد این نشانه ها از طریق شیعه وسنی رسیده فراوان هستند, بلکه متواتر۱۱۴.
امام باقر(ع) می فرماید:
(... ینادی مناد من السماء باسم القائم(ع) فیسمع من بالمشرق ومن المغرب, لایبقی راقد الاّ استیقظ ولاقائم الاّ قعدو لاقاعد الا قام علی رجلیه فَزَعاً من ذلک الصوت, فرَحم الله من اعتبر بذلک الصوت فاجاب, فان الصوت الأول هو صوت جبرئیل الروح الأمین. ثم قال: یکون الصوت فی شهر رمضان فی لیلة جمعه, لیلة ثلاث وعشرین, فلاتشکوا فی ذلک, واسمعوا واطیعوا.
وفی آخر النهار صوت ابلیس ینادی اَلا ان فلاناً قتل مظلوماً لیشکک الناس ویفتنهم۱۱۵).
ندا کننده ای از آسمان, نام قائم را ندا می کند. پس هر که در شرق وغرب است, آن را می شنود. از وحشت این صدا, خوابیده ها بیدار, ایستادگان نشسته ونشتگان بر دو پای خویش می ایستند. رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد وندای وی را اجابت کند, زیرا صدای نخست, صدای جبرئیل روح الأمین است.
آن گاه, می فرماید: این صدا, در شب جمعه بیست وسوم ماه رمضان خواهد بود. در این هیچ شک نکنید وبشنوید وفرمان برید. در آخر روز, شیطان فریاد می زند که (فلانی مظلومانه کشته شد) تا مردم را بفریبد وبه شک اندازد.
یا امام صادق(ع) می فرماید:
(ینادی مناد من السماء اول النهار, یسمعه کل قوم بالسنتهم, اَلا ان الحق فی علیّ وشیعته, ثم ینادی ابلیس لعنه الله فی آخر النّهار من الأرض, اَلا ان الحق فی عثمان وشیعته, فعند ذلک یرتاب المبطلون۱۱۶).
در ابتدای روز, گوینده ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی وشیعیان اوست. پس از آن, در پایان روز, شیطان که لعنت خدا بر او باد, از روی زمین فریاد می کند که حق با عثمان وپیروان اوست, پس در این هنگام, باطل گرایان به شک می افتند.
(اذا نادی مناد من السماء انّ الحق فی آل محمد(ص) فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس ویشربون حبه, ولایکون لهم ذکر غیره۱۱۷).
هرگاه گوینده ای از آسمان صدا بزند که حق با اولاد محمد(ص) است, در آن هنگام, ظهور مهدی(ع) به سر زبانها می افتد, به گونه ای که غیر از او, یاد نمی کنند.
افزون بر اینها, روایات دیگری نیز به همین مضمون۱۱۸ وجود دارد که از مجموع آنها چند نکته را می توان استفاده کرد:
۱. (صیحه), از نشانه های حتمی ظهور شمرده شده است وشیخ طوسی, شیخ مفید, صدوق, نعمانی و... حتمی بودن آن اشاره کرده اند۱۱۹.
۲. این صدا از آسمان شنیده می شود, به گونه ای که همه مردم روی کره زمین, در شرق وغرب, آن را می شنوند وبه خود می آیند.
۳. محتوای این پیام آسمانی, دعوت به حق وحمایت وبیعت با مهدی(ع) است, با تعبیرهای: (ان الحق لعلّیٌ وشیعته), (ان الحق فی آل محمد).
۴. همزمان با شنیده شدن این صدا از آسمان ویا کمی پس از آن, در روی زمین نیز صدایی شنیده می شود. ندا دهنده شیطان است که مردم را به گمراهی فرا می خواند وتلاش می کند با ایجاد تردید در مردم, آنان را از حمایت مهدی(ع) واجابت دعوت آسمانی, باز دارند.
۵. جبرئیل, مردم را به حق فرا می خواند وشیطان ونیروهای شیطانی وپیروان سفیانی به باطل. ظاهر شدن این نشانه, همزمان با خروج سفیانی وصیحه آسمانی است.
۶. در برخی روایات, زمان آن, شب جمعه ۲۳ ماه رمضان معین شده است. با توجه به این که در روایات دیگری, خبر از ظهور حضرت در روز عاشورا, داده شده, می توان نتیجه گرفت که واقع شدن ندای آسمانی, در همان رمضان, پیش از محرم است که فاصله آن تا ظهور, ۳ ماه و۱۷ روز بیشتر نخواهد بود. ناگفته نماند که تعیین وقت مشخص برای ظهور, باظاهر روایاتی که به روشنی از تعیین هرگونه وقتی برای ظهور منع می کند ناسازگار است.
افزون بر این, اسناد بیشتر آنها ضعیف است, از این روی بیشترین چیزی که می توان گفت آن است که: صیحه ویاندای آسمانی از نشانه های ظهور است.
اکنون باید دید که صیحه آسمانی, طبیعی خواهد بود, یا غیر طبیعی.
از ظاهر روایات, با توجه به ویژگیهایی که برای آن بیان شده, فهمیده می شود که تحقق آن, طبیعی نخواهد بود. خداوند, برای آن که شروع این انقلاب جهانی را اعلان بکند وبه همگان برساند که انقلابی بزرگ در حال شکل گیری است وحق بودن مهدی(عج) را بنمایاند وبه یاران ودوستان وعلاقه مندان به چنین رستاخیزی خبر بدهد, تا به یاری وی بشتابند, صیحه آسمانی را معجزه آسا به گوش همگان می رساند. اشکال هم ندارد وبا قانون معجزه هم هماهنگ است.
یادآوری چند نکته:
۱. گرچه پدیدار شدن ندای آسمانی, به گونه معجزه, مانعی ندارد, ولی تحقق آن به طور طبیعی هم, امکان دارد ولزومی ندارد که آن را پیچیده وحمل بر معجزه کنیم در عصر صدور این روایات, پیش بینی چنین حوادثی, فوق العاده, عجیب وتحقق عادی آن غیر ممکن می نموده, ولی در جهان امروز, واقع شدن چنین پدیده ای امری بسیار طبیعی وعادی است. با استفاده از ماهواره ها وابزارهای پیشرفته صوتی وتصویری فرستنده های قوی ومدرن تلویزیونی, رادیویی ووسایل وابزار پیشرفته تری که امکان دارد در آینده به کار گرفته شود. به آسانی وهمزمان, می توان فریاد حق را به گوش همه جهانیان رساند.
بر این اساس, منظور از جبرئیل که در برخی از روایات آمده سخن گوی حق ومراد از شیطان سخن گوی باطل است. امروز, استکبار جهانی, با استفاده از همین ابزار, در گمراهی مردم وادامه سلطه خویش بهره می برد وسرسختانه مردم را به حمایت از باطل دعوت می کند.
این که در روایات از دعوت به حق, تعبیر به (صدای آسمانی) واز دعوت به باطل تعبیر به (صدای زمینی) شده است, ظاهراً کنایه از بزرگی وعظمت وسیادت جبهه حق است, در مقابل جبهه باطل که حقیر وپست وزمینی است. در هر صورت, وقوع چنین پدیده ای, در زمان ما, چه رسد به زمانهای آینده, امری بسیار عادی وطبیعی است ونیازی به توجیه آن وحمل کردن آن بر معجزه نیست.
۲. بر فرض که پدیدار شدن این نشانه را به گونه معجزه بدانیم,مسلم, محدود به همان ندای حق ودعوت به حمایت از امام(ع) است, نه صدای شیطان, که مردم را به باطل فرا می خواند. زیرا اگر صدای شیطان, معجزه آسا, به گوش جهانیان برسد, با هدف اصلی معجزه, که اقامه حجت برای تأیید وتقویت حق است, سازگاری ندارد وامکان ندارد معجزه برای تقویت باطل صورت گیرد, این که در برخی روایات آمده (ندای به باطل) برای ماثابت نیست ودلیلی بر آن نداریم.
۳. در برخی روایات, سخن از (نداء) در کنار کعبه به میان آمده است, از جمله, امام صادق می فرماید:
(کانی بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائماً بین الرکن والمقام, بین یدیه جبرئیل(ع) ینادی البیعة لله...۱۲۰).
گویا می بینیم که حضرت قائم(ع), در روز شنبه, عاشورا, هنگام ظهر, بین رکن ومقام, در کنار کعبه ایستاده است ودر پیش او, جبرئیل صدا می زند: بیعت برای خداست....
گویا این (نداء) غیر از ندای آسمانی وصیحه است که به عنوان نشانه ظهور بیان شده, زیرا این (نداء), در زمین وپس از ظهور است و(نداء) در آسمان ودر آغاز روز صورت می گیرد ولی احتمال هم دارد که همان صدای آسمانی که به گوش همه جهانیان می رسد, توسط سخن گوی حق, جبرئیل از کنار کعبه بلند شود وبا وسایل پیشرفته, در همه جهان شنیده شود. و(هنگام ظهر) نیز منافاتی با روایات قبل ندارد, زیرا امکان دارد, در وقت های مختلف این دعوت تکرار شود.
۶. خروج دجال
این نشانه, در کتابهای اهل سنت, از نشانه بر پایی قیامت دانسته شده است۱۲۱ ولی, در منابع روایی شیعه, از نشانه های ظهور۱۲۲. برابر آنچه پیش از این یادآور شدیم, هیچ اشکالی ندارد که رخدادهایی چون خروج دجال هم, نشانه ظهور باشند وهم نشانه قیامت. بدین معنی که این رخداد پیش از ظهور ودر دوره غیبت واقع گردد. به هر حال بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده می شود, دجال فردی است که در آخر الزمان وپیش از قیام مهدی(ع) خروج می کند وغیر عادی است وبا انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد وسرانجام به دست عیسی مسیح(ع) در کنار دروازه (لد) در منطقه شام, به هلاکت می رسد.
آیا دجال دارای ویژگیها وصفات غیرعادی است؟
آیا دجال شخص است, یا جریان الحادی؟
بر فرض که دجال, دارای چنان ویژگیهایی باشد, تحقق آن را چگونه می توان تصور کرد: معجزه یا غیر معجزه؟ اینها, پرسشهایی است که در این بخش به بررسی آن می پردازیم.
در مورد اصل دجال, صرف نظر از ویژگیهای او, چند احتمال وجود دارد:
الف. دجال, نام شخص معیّنی نیست. هر کسی که با ادعاهای پوچ وبی اساس وبا توسل به حیله گری ونیرنگ, در صدد فریبِ مردم باشد, دجال است. بر این اساس, (دجال) ها خواهند بود. این که در روایات از (دجال) های فراوان سخن به میان آمده این احتمال را تقویت می کند.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید:
(لاتقوم الساعة حتی یخرج المهدی من ولدی, ولایخرج المهدی حتی یخرج ستّون کذّاباً کلهم یقول: (انا نبی...۱۲۳.
قیامت, بر پا نمی شود, تا وقتی که مهدی(ع) از فرزندانم قیام کند ومهدی(ع) قیام نمی کند, تا وقتی که شصت دروغگو خروج کنند وهر کدام بگوید: من پیامبر....
(دجال), از ریشه (دجل) به معنای دروغگوی حیله گر است. در روایات, از این (دجال) ها ودروغگویان فراوان نام برده شده است. در برخی, دوازده ودر برخی سی, شصت وهفتاد دجال آمده است۱۲۴. از میان این (دجال) ها, فردی که در دروغگویی وحیله گری ومردم فریبی سرآمد همه دجالان وفتنه او از همه بزرگتر است, نشانه ظهور مهدی(ع) ویا بر پائی قیامت است. بر این اساس, باید گفت: ما دو نوع دجال داریم: یکی همان دجال حقیقی وواقعی است که پس از همه (دجال) ها می آید ودیگری گروهی شیاد ودروغگویند که دست به فریبکاری وتحمیق وگمراهی مردم می زنند.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید:
(یکون قبل خروج الدجال نیف علی سبعین دجلاً۱۲۵).
پیش از خروج دجال, بیش از هفتاد دجال خروج خواهد کرد.
یا می فرماید:
(ان بین یدی الساعة الدجال وبین ید الدجال کذّابون ثلاثون او اکثر۱۲۶).
پیشاپیش برپائی قیامت, خروج دجال است وپیش از دجال, سی درغگو, یا بیشتر خواهند بود.
یا می فرماید:
(تکون امام الدجال ستون خداعة...)۱۲۷.
پیش از خروج دجال, شصت نیرنگ خواهد بود.
با توجه به معنای لغوی دجال ونیز فراوانی آنان در روایات, فرد خاصی منظور نیست, بلکه هر آدم حقه باز دروغگویی که با فریفتن مردم, به فتنه انگیزی بپردازد, دجال است, منتهی ممکن است یکی از آنان که تبلور این صفات در وی, از همه بیشتر است, نشانه ظهور باشد.
در حقیقت داستان دجال, بیانگر این واقعیت است که در آستانه هر انقلابی, افراد فریبکار ومنافق, که معتقد به نظامهای پوشالی گذشته وپاسدار سنتهای وضدارزشهایند, برای نگهداشتن فرهنگ ونظام جاهلی گذشته, همه تلاش خود را به کار می گیرند وبا سوء استفاده از زمینه های فکری واجتماعی واحساسات مردم, دست به تزویر وحیله گری می زنند, تا مردم را نسبت به اصالت وتحقق انقلاب واستواری رهبران آن, دلسرد ودو دل کنند ودر نهایت با شیطنت, آنان را به کژ راهه برند.
پس, حرکت مزوّرانه (دجال) ها, همواره بزرگترین خطری است که به ثمر رسیدن انقلاب را تهدید می کند وتنها هوشیاری مردم وشناخت بموقع است که می تواند توطئه ها را خنثی کند.
در انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) نیز, چنین خطری پیش بینی شده است. چون انقلاب مهدی(ع), از همه انقلابهای تاریخ بزرگ تر وگسترده تر است, خطر فریبکاران دجال صفت نیز, به مراتب بیشتر وگسترده تر است. در آستانه ظهور مهدی(ع) وانقلاب بزرگ, آنان همه تلاش خویش را به کار خواهند گرفت که مردم را بفریبند وآنان را نسبت به نتیجه آن دلسرد وناامید سازند وبالاخره, از پیروزی حتمی آن جلوگیری کنند.
امامان(ع), از پیش, این خطر را گوشزد کرده اند وپیدایش حرکتهای انحرافی را پیش بینی کرده اند, تا مردم با هوشیاری کامل, به استقبال چنین حوادثی بروند ودر دام شیادان گرفتار نشوند. این که در روایت تأکید شده است: (هر پیامبری, امت خویش را از خطر دجال بر حذر داشته) به خوبی نشان می دهد که در برابر نهضت همه انبیا, (دجال) هایی خروج کرده اند وگاهی تا سر حد انحراف امتهای آنان وتنها گذاشتن پیام آوران آسمانی, پیش رفته اند, ولی در نهایت, به خاک مذلت افتاده اند وبا رسوایی تمام, شکست خورده اند.
ب. احتمال دوّم آن است که فردی معین ومشخص, به عنوان (دجال) در دوره غیبت, با همان ویژگیهایی که برای وی بیان شده, خروج می کند ومردم را به انحراف می کشاند.
ظاهر بسیاری از روایات, بیانگر این احتمال است, ولی تقریباً هیچ کدام از این روایات, سند معتبری که بشود بر آن اعتماد کرد, ندارند. مستند این نشانه, در منابع شیعه, دو روایت است که شیخ صدوق, آنها را در (کمال الدین) آورده است وسند هر دوی آنها ضعیف است ودر محتوای آنها نیز ناهماهنگی وضعفهای فراوانی دیده می شود, چنانکه شیخ صدوق, بدان اشاره کرده است.
با توجه به روایات زیاد در منابع عامه, اصل قضیه دجال, بعید نیست صحیح باشد, ولی تعریف وتوضیحاتی که درباره اش گفته اند, نمی تواند درست باشد; زیرا خروج دجال, با اوصافی که بدانها اشاره کردیم, به صورت طبیعی, تقریباً, غیرممکن است وبیشتر, به افسانه شباهت دارد, تا واقعیّت وبه صورت معجزه نیز, با توجه به توضیحی که پیش از این, در مورد قانون معجزه آوردیم, نمی تواند واقع شود, زیرا معجزه بودن چنین پدیده هایی مستقیماً, در جهت تقویت وتأیید باطل است وموجب انحراف بیشتر مردم می گردد, مگر این که بگوییم صدور معجزه از دجال, به رسوایی وی منجر می شود که بعید است.
نکته در خور یادآوری این که: اصل داستان (دجال), در کتابهای مقدس مسیحیان آمده است. در انجیل, واژه (دجال) بارها به کار رفته واز کسانی که منکر حضرت مسیح باشند, ویا (پدر وپسر را) انکار کنند, به عنوان دجال یاد شده است:
(دروغگو کیست؟ جز آن که مسیح بودن عیسی را انکار کند. آن دجال است که پسر وپدر را انکار کند۱۲۸).
کلمه دجال, در کتابهای مقدس ومنابع دینی مسیحیان, به زبان انگلیسی اَنتی کریست (Anti chris) آمده است, یعنی دروغگو وحیله گر.
بنابراین, خروج دجال, به این گونه که بیان کردیم, مشکل است, مگر این که بگوییم, خروج دجال, کنایه است.
ج. این احتمال نیز وجود دارد که مراد از (دجّال), همان سفیانی باشد که در کتابهای عامه, بیشتر به عنوان (دجال) ودر کتابهای خاصه به عنوان (سفیانی) آمده است۱۲۹.
گرچه از بعضی جهات, خروج دجال وسفیانی, یکسانند وهر دو دعوت به باطل می کنند وبا توسل به حیله گری وتزویر, مردم را می فریبند, به مبارزه با جناح حق بر می خیزند وسرانجام به هلاکت می رسند و... ولی با دقت در روایات خروج سفیانی وروایات مربوط به خروج دجّال), در می یابیم که بین این دو فرقهای زیادی وجود دارد واگر اصل خروج دجّال را امری مسلّم بدانیم, ناچار باید فردی غیر از سفیانی باشد. مثلاً, دجّال, ادعای ربوبیّت می کند وکافر است, ولی دلیلی بر کفر سفیانی نداریم. فقط در روایتی اشاره شده که وی, صلیبی بر گردن دارد که اگر درست باشد, مسیحی است, ولی روایت از معصوم(ع) نیست۱۳۰ وارزشی ندارد.
افزون بر این, در روایات آمده که سفیانی ریاکارانه تظاهر به دینداری وتقدس می کند ومدام ذکر (یا رب یارب) بر زبان وی جاری است.
خروج سفیانی, همزمان است با قیام سردارانی از خراسان ویمن ومصر که به حق وعدالت فرا می خوانند وزمینه را برای انقلاب بزرگ مهدی, مهیا می سازند.
خروج سفیانی, منطقه نسبتاً محدودی را فرامی گیرد, در حالی که دجّال, به جز مکه ومدینه, به همه جای زمین می رود وفتنه وی, همه جا را می گیرد. در شکل وقیافه هم, با یکدیگر, فرق دارند. پس دجال نمی تواند, همان سفیانی باشد.
هـ . دجال, کنایه از کفر جهانی وسیطره فرهنگ مادی بر همه جهان است.
استکبار, با ظاهری فریبنده, مردم را, بویژه مسلمانان را می فریبد وبا قدرت مادی وصنعتی وفنی عظیمی که در اختیار دارد, آنان را به شدت مرعوب خویش می سازد, به گونه ای که مسلمانان احساس خود باختگی می کنند. قدرت مادی استکبار, بیش از آنچه که هست در نظر آنان بزرگ جلوه می کند, تا آن جا که می پندارند آب ونان آنها به دست اوست.
پیامبران امتهای خویش را از فتنه دجّال بیم داده اند, در حقیقت آنان را از افتادن به دام مادیت وورطه حاکمیت طاغوت واستکبار جهانی برحذر داشته اند:
(ما بعث الله نبیاً الاّ وقد أنذر قومه الدجال...۱۳۱).
پس بعید نیست که منظور از دجال, با آن شرایط واوصاف, قدرتهای بزرگ واهریمنی باشند.
برخی از اهل نظر, این احتمال را تقویت کرده اند وهمه ویژگیهایی که برای دجال بیان شده با ویژگیهای استکبار برابر دانسته اند. مثلاً در اوصاف دجال گفته شده: (کوهی از طعام وشهری از آب به همراه دارد) کنایه از امکانات عظیم وگسترده ای است که استکبار در اختیار دارد.
گفته شده: دجال, به همه جای زمین سفر می کند و... می تواند اشاره به ابزار ووسایل پیچیده تبلیغاتی ومخابراتی وتجهیزات مدرن مبادله پیام ماهواره ای ونیز استفاده از ابزار پیشرفته حمل ونقل وهواپیماهای مافوق صوت برای مسافرت از جایی, به جای دیگر باشد.
سیطره استکبار جهانی بر جهان سوّم, در واقع, با استفاده از شگرد ویژه است: طرفداری از حقوق بشر, صلح, امنیت, کمکهای بشر دوستانه و....
استکبار, به معنای واقعی, دجال است. استکبار خود را قیم ملتها می داند وبا تکیه به ثروت انبوه وقدرت عظیمی که در اختیار دارد, در همه جای زمین دخالت می کند وهمه را به زیر سلطه خویش می آورد.
۷. درآمدن پرچمهای سیاه از خراسان
این حادثه نیز, در منابع دینی به عنوان نشانه ظهور بیان شده ودر مورد آن, روایاتی از معصومان(ع) رسیده است. مضمون این روایات آن است که پیش از ظهور مهدی(ع) در منطقه خراسان [خراسان قدیم: قسمتهای زیادی از ایران, افغانستان, ترکمنستان, تاجیکستان وازبکستان] انقلابی بر پا می شود ومردم در حالی که پرچمهای سیاه را به اهتزاز در آورده اند, به حرکت در می آیند۱۳۳).
ظاهراً, پدیدار شدن این نشانه در آستانه ظهور ویا اندکی پیش از آن است, به گونه ای که در زمان ظهور, آنان هستند, وحضرت مهدی(ع) آنان را به سوی خویش فرا می خواند.
امام باقر می فرماید:
(تنزل الرایات السود التی تخرج من خراسان الی الکوفة, فاذا ظهر المهدی(ع) بعث الیه بالبیعة۱۳۴).
بیرقهای سیاهی از خراسان بیرون می آید وبه جانب کوفه به حرکت در می آیند. پس چون مهدی(ع) ظاهر شود, اینان وی را دعوت به بیعت می کنند.
غیر از روایت فوق روایات دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد, خروج پرچمهای سیاه از خراسان قیامی است که در آینده ودر آستان ظهور بر پا می شود. در حقیقت, آن پرچمهای سیاه را یاران مهدی(ع) به همراه خواهند آورد۱۳۵).
برخی احتمال داده اند که منظور از خروج پرچمهای سیاه از خراسان, همان قیام ابومسلم خراسانی در سال ۱۴۰هـ.ق. علیه حاکمیت هزار ماهه بنی امیه است۱۳۶ که به از هم گسستن حکومت بنی امیه وروی کار آمدن بنی عباس انجامید.
مستند اینان, روایت زکّار از امام صادق(ع) وبرخی قرائن ومؤیدات تاریخی است. در این روایت, با اشاره به نام ومشخّصات ابومسلم خراسانی, از وی به عنوان صاحب پرچمهای سیاه, یاد شده است۱۳۷.
ولی این احتمال درست نیست, زیرا روایتِ زکّار, که مهم ترین مستند ودلیل آن به شمار می رود, از نظر سند ضعیف وغیرقابل اعتماد است. افزون بر این, تطبیق این نشانه بر شورش ابومسلم خراسانی در پیش از یک قرن قبل از تولد مهدی(ع) ونشانه ظهور دانستن آن, بسیار بعید است.
به نظر می رسد تبیین حوادث ووقایع دوران بنی امیه وبنی عباس, در برخی روایات, به منظور هوشیار ساختن مسلمانان وآگاهی دادن به آنها نسبت به وظایف حساس خویش در آن دوران است نه تبیین علائم ظهور.
پیش گویی این حوادث, به خاطر اهمیّت فوق العاده آن برای مسلمانان آن زمان ونسلهای آینده بود.
این نکته نیز در خور توجه است که حاکمان بنی عباس تلاش می کردند, قدرت را از دست بنی امیه بگیرند, از این روی, (نفس زکیه) را مهدی معرفی می کردند واز جانب دیگر سعی می کردند شورش ابومسلم خراسانی را در راستای قیام مهدی(ع) ونشانه ظهور وی قلمداد کنند. بر این اساس, همان گونه که پیش از این هم یادآور شدیم, بعید نیست حاکمان بنی عباس, به دلخواه خویش, در این روایات دست برده باشند وآنها را با خود تطبیق کرده باشند.
۸. خسوف وکسوف
از نشانه های ظهور, کسوف در نیمه ماه رمضان وخسوف در آخر ویا اول همان ماه است.
کسوف در روزهای نخست وروزهای آخر ماه وخسوف در روزهای میانی ماه, طبیعی وعادی است ودر طول تاریخ, بارها وبارها, رخ داده واز نظر علمی, خسوف وکسوف در روزهای یاد شد, پدیده عادی به حساب می آید واز دیرباز, منجمان, براساس محاسبه های دقیق ریاضی ونجومی, زمان گرفتن خورشید, یا ماه را در طول سال, پیش بینی می کرده اند, ولی خورشید گرفتگی در وسط ماه یا ماه گرفتگی در اول ویا آخر آن, ظاهراً امری غیرعادی ورؤیت آن, امکان ندارد. البته در خود روایات هم, به غیر عادی بودن تحقق این نشانه تصریح شده است:
امام باقر(ع) می فرماید:
(آیتان تکون قبل القائم لم تکونا منذ هبط آدم(ع) الی الأرض, تنکسف الشمس فی النصف من شهر رمضان والقمر فی آخره, فقال رجل یابن رسول الله تنکسف الشمس فی آخر الشهر والقمر فی النصف؟ فقال ابوجعفر(ع): انّی لأعلم بما تقول ولکنّها آیتان لم تکونا منذ هبط آدم(ع)۱۳۸.
دو نشانه, پیش از قیام مهدی(ع) پدید خواهد آمد که از زمان هبوط آدم(ع) در زمین بی سابقه است: گرفتن خورشید نیمه ماه رمضان وگرفتن ماه در آخر آن.
مردی به امام عرض کرد: ای پسر رسول خدا! کسوف در وسط وخسوف در آخر ماه؟
حضرت فرمود: [آری] من به آنچه می گویی داناترم, ولی آن دو نشانه اند که واقع شدن آنها از زمان هبوط آدم(ع) سابقه ندارد.
این که سؤال کننده, از سخن امام(ع), در شگفت می شود ونیز تاکید وتصریح امام(ع) به این که وقوع این دو نشانه, به گونه ای است که از ابتدای خلقت, سابقه ندارد, ولی با این حال, واقع خواهند شد. به روشنی گویا این نکته است که تحقق خسوف وکسوف, به گونه ای که یاد شد, خارج از چهارچوب, امور عادی به صورت معجزه خواهد بود.
یا می فرمود:
ان لمهدینا آیتین لم یکونا منذ خلق الله السموات والأرض, ینکسف القمر الأوّل لیلة من رمضان وتنکسف الشمس فی النصف منه, ولم یکونا منذ خلق الله السموات والأرض۱۳۹).
برای مهدی ما, دو نشانه است که از هنگامی که خداوند آسمانها وزمین را خلق فرمود, سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان وکسوف در نیمه همان ماه.
در این روایت, زمان کسوف به جای آخر ماه, اوّل ماه وبه جای هبوط آدم, خلقت زمین وآسمانها آمده است. در برخی روایات, کسوف در سیزدهم وچهاردهم ماه نیز آمده است۱۴۰. کسوف, افزون بر اول وآخر ماه رمضان که در دو روایت گذشته بود, در ۵ و۲۵ ماه نیز پیش گویی شده است۱۴۱. این اختلاف اندک, اثر چندانی در مسأله ندارد, زیرا گرفتن ماه, در شبهایی که ماه در محاق است, دیده نمی شود, حالا چه اوّل ماه وچه آخر ماه وچه شبهای نزدیک به آخر, هر چند در شب پنجم وبیست وپنجم, احتمال وقوع آن بعید نیست.
به نظر می رسد که وقوع این دو پدیده, به صورت غیرعادی, به خاطر آن است که اهمیت مسأله ظهور, نمایانده بشود ومردم از خواب غفلت بیدار شوند وخود را مهیای مشارکت در آن نهضت عظیم سازند.
به عبارت دیگر, خداوند در آستانه ظهور, برای اقامه حجت بر مردم ومطمئن ساختن یاران حضرت مهدی(ع), به ظهور آن حضرت, چنین پدیده هایی را بر خلاف معمول وبه گونه معجزه محقق می گرداند.
برخی بر این باورند که خسوف وکسوف, به گونه ای که یاد شده, در چهارچوب حوادث طبیعی وعادی نیز قابل بررسی وتبیین است وبرای آن, احتمالها وتوجیه هایی را یاد کرده اند, ولی نیازی به این توجیه ها نیست, زیرا هیچ اشکالی ندارد که پدیدار شدن آنها به صورت معجزه باشد, زیرا در جهت اقامه حجت وتقویت حق وهدایت مردم است وبا قانون معجزه ناسازگاری ندارد. البته یادآوری این نکته لازم است که اگر چه در روایات فراوانی, در منابع شیعه وسنی, به پدید آمدن این نشانه در آستانه ظهور تصریح شده است۱۴۲, ولی این نشانه از نشانه های حتمی ظهور نیست ودر روایات, به ناگزیر بودن آن اشاره نشده است, از این روی خسوف وکسوف را از نشانه های قطعی ومسلم ظهور نمی توان به حساب آورد.
۹. فراگیر شدن جهان از ظلم وجور
فراگیر شدن ظلم وجور, از نشانه های معروف ظهور حضرت مهدی(ع) به شمار است. این نشانه, در روایات بسیار, به چشم می خورد. در بعضی به همین عنوان کلی, مورد اشاره قرار گرفته, چنانکه در روایت معروفی که با سندهای گوناگون نقل شده آمده:
(یملأ الله به الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً۱۴۳).
خداوند, به وسیله ظهور مهدی(ع) زمین را پر از عدل وداد می سازد, پس از آن که از ظلم وستم پر شده باشد.
یا از حضرت مهدی(عج) نقل شده:
(علامة ظهوری کثرة الهرج والمرج والفتن...۱۴۴).
نشانه آشکار شدن من, زیاد شدن هرج ومرج وفتنه ها وآشوبهاست.
گاهی نیز, زیاد شدن گناهان ومفاسد اخلاقی واجتماعی در میان مسلمانان, به عنوان نشانه های نزدیک شدن ظهور پیش گویی شده است.
علامه مجلسی, در باب نشانه های ظهور, روایتی را از امام صادق(ع) آورده که در آن, بیش از یکصد نوع گناه وانحراف اخلاقی, اجتماعی, اعتقادی وفرهنگی که در دوران غیبت, دامن گیر جوامع اسلامی می شود, پیش گویی شده است۱۴۵, از جمله: رشوه خواری, قماربازی, شراب خواری, زیاد شدن زنا, لواط, قطع صلح رحم, سنگ دل شدن مردمان, اهتمام مردم تنها به شهوت وشکم, از میان رفتن شرم, نپرداختن زکات وخمس, کم فروشی, بی اعتنایی به اوقات نماز, آراستن مساجد به زیور آلات, گزاردن حج به انگیزه های مادی وبرای غیرخدا, رعایت نکردن احترام بزرگترها, پیروی از ثروتمندان, صرف کردن سرمایه های عظیم در فساد وابتذال وبی دینی, چاپلوسی وتملق گویی و....
زیاد شدن این فسادها وآلودگیها در میان مردم, در واقع, نوعی از فراگیر شدن ظلم وجور روی زمین است. البته فساد وگناه, کم وبیش, در میان مردم بوده, مهم, فراگیر شدن آن است, به گونه ای که بدیها برخوبیها, ضدارزشها, بر ارزشها, غلبه می یابد ولهیبِ آتش فساد وتباهی, دامن همه را می گیرد وجامعه انسانی در باتلاق فساد وانحطاط فرو می رود.
افزون بر این, گسترش حاکمیت استکبار در روی زمین ودر استضعاف ومحرومیت قرار گرفتن پیروان حق, که براساس پیش گویی امامان(ع) در آستانه ظهور پیش خواهد آمد, نمود دیگری از بی عدالتی وزیاد شدن ظلم وجور است. در زمان حاضر, سلطه ستمگرانه وغارتگرانه استکبار جهانی واستثمار وغارت ثروتهای ملتهای محروم, طلیعه ای از تحقق این نشانه وفراگیر شدن ظلم وجور است.
یادآوری: سخن از زیاد شدن ظلم وجور وگناه وکم شدن افراد صالح است, نه این که همه مردم کافر شوند, یا افراد صالح هیچ نباشند. در همان زمان, که همه جا را تباهی فرا گرفته وابرهای تیره گناه سایه افکنده, افراد پاکباخته, متعهد وصالحی که زمینه قیام آن حضرت را آماده می سازند ودر حمایت از آن منجی بزرگ, به جهاد بر می خیزند.
در روایات, در حالی که از زیاد شدن ستم, به عنوان نشانه ظهور یاد شده, به این نکته نیز اشاره شده که جامعه منتظر مهدی, باید در به پا داشتن ارزشها ومبارزه با ضد ارزشها, تلاش جدّی بکند ومنتظران, به تهذیب نفس بپردازند و....
شهید مرتضی مطهری, روایتی را از شیخ صدوق می آورد مبنی بر این که: منظور از فراگیر شدن ستم, آن است که هر یک از شقی وسعید,گروه حق وباطل, به نهایت کار خود می رسند. ستمکاران وبدکاران, به نهایت درجه بدی ونابکاری می رسند ولهیب آتش آنان همه را فرا می گیرد. در این هنگام, که صالحان در مظلومیت واستضعاف به سر می برند وهمه راههای چاره بر آنان بسته می شود, مهدی(ع) ظهور می کند ودنیا را پر از عدل وداد می کند۱۴۶.
۱۰. زمینه سازان
انقلاب حضرت مهدی(ع) همچون دیگر انقلابها, بدون مقدمه وزمینه سازی, به وجود نمی آید, بلکه در آستانه ظهور, حرکتهایی پا می گیرد وزمینه را برای ظهور آن حضرت فراهم می آورد. این سلسله قیامها وانقلابها که از سوی حق پویان صورت می گیرد, براساس آنچه در برخی روایات آمده, زمینه را برای حرکت جهانی مهدی(عج) آماده می کند.
پیشگویی تحقق این نشانه ها, به تعبیرهای گوناگونی در روایات آمده که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:
* پیامبر اکرم(ص) می فرماید:
(یخرج ناس بالمشرق فیوطئون للمهدی سلطانه۱۴۷).
گروهی از ناحیه مشرق, قد بر می افرازند وزمینه حکومت مهدی(ع) را فراهم می سازند.
یا می فرماید:
(تجیء الرایات السود من قبل المشرق کانّ قلوبهم زبر الحدید فمن سمع بهم فلیأتهم فبایعهم ولوحبواً علی الثلج۱۴۸).
افرادی با بیرقهای سیاه, از ناحیه مشرق می آیند که دلهای آنان مانند قطعه های فولاد, محکم است. پس هر کس قیام آنان را شنید, برای بیعت به سوی آنان بشتابد, هر چند لازم باشد, با سینه بر روی برف برود.
* امام باقر(ع) می فرماید:
(کانّی بقوم قد خرجوا بالمشرق, یطلبون الحق فلایعطونه, ثم یطلبونه فلایعطونه, فاذا رأوا ذلک, وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ماسألوا فلایقبلونه حتی یقوموا, ولایدفعونها الاّ الی صاحبکم قتلاهم شهداء, اَما انّی لو ادرکت ذلک لأبقیت نفسی لصاحب الأمر۱۴۹).
گویی قومی را می بینیم که از مشرق در طلب حق قیام کرده اند, ولی بدانان نمی دهند وباز مطالبه می کنند, ولی بدانها نمی دهند, پس چون چنین می بینند, شمشیرهای خویش را بر دوش می گیرند [آماده نبرد می شوند] پس در آن هنگام, آنچه را می خواهند به آنان می دهند, ولی نمی پذیرند تا این که پیروز می شوند وآن را جز به حضرت صاحب الأمر(ع) تسلیم نمی کنند. کشتگان آنان شهیدند. اگر من آنان را درک کنم, جانم را برای صاحب الأمر(ع) می گذارم.
در این روایات, به روشنی از برپایی قیامها وانقلابهایی در آستانه ظهور حضرت مهدی(ع) خبر داده شده است. افزون بر اینها, روایات فراوان دیگری نیز وجود دارد که صرف نظر از موارد اختلاف اندکی که در جزئیات آن هست, در مجموع, همه آنها بر این نکته اتفاق دارند که پیش از ظهور مهدی(ع), حکومتی به رهبری یکی از صالحان, که گمان می رود از فرزندان, پیامبر هم باشد, در ناحیه مشرق تشکیل می گردد وزمینه ظهور را مهیا می سازد. واین حکومت, تا ظاهر شدن مهدی(ع) وتسلیم آن به حضرت ایشان, ادامه می یابد.
بر همین اساس, برخی, تشکیل دولت شیعی مذهب صفویه را, که پس از قرنها استیلای حاکمان مستبد ومتعصب عامی مذهب, روی کار آمد, همان دولتی دانسته اند که در روایات, از جمله زمینه سازان حکومت مهدی(ع) به شمار آمده است۱۵۰.
در زمان ما نیز, برخی با استناد به ویژگیهایی که در روایات آمده, انقلاب اسلامی ایران را که در سال ۱۳۵۷هـ.ش. به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید, همان دولتی دانسته اند که زمینه را برای ظهور وقیام مهدی(ع) آماده می کند وان شاء الله تا ظهور آن حضرت ادامه می یابد۱۵۱.
به باور اینان, بسیاری از نشانه ها که در روایات آمده, بر انقلاب اسلامی ایران تطبیق می کند, بویژه در برخی روایات, به رهبری قیام, که سیدی از اولاد پیغمبر است واز قم قیام می کند ویاران او, بدون ترس وواهمه در برابر طاغوت پایدارند, اشاره شده است که همگی آنها به انقلاب اسلامی, صدق می کند۱۵۲.
در هر صورت, گرچه قرائن فراوانی این احتمال را قوت می بخشد, ولی دلیل قطعی وصحیحی که ثابت کند منظور از حکومت زمینه ساز که ائمه(ع) از آن خبر داده اند, انقلاب اسلامی, به رهبری امام خمینی است, در دست نیست.
البته این, نخستین باری نیست که علمای شیعه, چنین احتمالی را مطرح ساخته اند. پیش از این نیز, هرگاه حرکت وانقلابی از ناحیه شرق, بویژه منطقه خراسان صورت می گرفت, این احتمال قوت می گرفت.
ولی, ناگفته نماند, هیچ یک از آن حرکتها به اندازه انقلاب اسلامی, زمینه ساز انقلاب مهدی(ع) نبوده اند. بلکه اصلاً مقایسه آنها با انقلاب اسلامی باطل است, از این روی احتمال این که مراد از (دولت زمینه ساز) از جمله انقلاب اسلامی ایران باشد وتا ظهور حضرت مهدی(ع) تداوم یابد, بسیار است.
بالآخره, چه این احتمالها درست باشد وچه نباشد, با توجه به روایات بسیاری که در این بخش رسیده, در دوره غیبت ودر آستانه ظهور مهدی, دولتهایی به حمایت از حق روی کار می آیند وانقلابهایی به حمایت از آن پا می گیرند وزمینه را برای ظهور مهدی(ع) آماده می سازند واین, ازنشانه های ظهور است.
۱۱. بارانهای پیاپی
در سال ظهور, بارانهای پیاپی, زمین را آباد وسرسبز می کند ووضع مردم, بهتر می شود. امامان(ع) در تبیین نشانه های ظهور وخبر دادن از رخدادهای آن روزگار, از این واقعه نیز, یاد کرده اند که به چند نمونه از احادیثی که در این باره رسیده اشاره می کنیم:
شیخ مفید, با بهره گیری از روایات, می نویسد:
(ثم یختم ذلک بأربع وعشرین مطرة متصل فتحیی بها الأرض بعد موتها وتعرف برکاتها۱۵۳).
پس پایان می گیرد این (پدید آمدن نشانه ها) با بیست وچهار باران پیاپی که زمین را پس از آن که مرده بود, زنده می کند وبرکات آن را می شناساند.
شیخ طوسی از امام صادق(ع) روایت می کند:
(انّ قدام القائم لسنة غیداقة, یفسد التمر فی النخل فلاتشکوا فی ذلک۱۵۴).
در آستانه قیام مهدی(ع), سالی پرباران خواهد بود که در اثر آن, خرما بر روی نخل می پوسد. پس در این, تردیدی به خود راه ندهید.
یا امام صادق می فرماید:
(واذا آن قیامه, مطر الناس فی جمادی الآخرة وعشرة ایام من رجب, مطراً لم یر الناس مثله, فینبت الله به لحوم المؤمنین فی ابدانهم فی قبورهم...۱۵۵).
وچون هنگام ظهور مهدی(ع) نزدیک شود, در تمام ماه جمادی الآخر وده روز نخست ماه رجب, بارانی بر مردم ببارد که تا آن هنگام, مانند آن را ندیده باشند. پس خداوند, به وسیله آن, گوشت بر بدن مؤمنان, که در قبرهایشان خفته اند, برویاند.
بارش این مقدار باران, آن هم پیاپی, کم سابقه ویا بی سابقه است. با این حال, حمل آن بر معجزه, وجهی ندارد, زیرا وقوع آن به گونه عادی ممکن است. البته احتمال دیگری نیز وجود دارد که این بارانها, همزمان ودر همه جای زمین ببارد که در این صورت, می تواند جنبه اعجاز داشته باشد۱۵۶.
این نشانه را گرچه بزرگانی مانند: شیخ مفید, شیخ طوسی وطبرسی در ردیف نشانه های ظهور آورده اند, ولی باید توجه داشت:
اولاً, روایت طبرسی ومفید مرسله است.
ثانیاً, جمله (فینبت الله به لحوم المؤمنین) در ذیل روایت طبرسی, نشان می دهد که مربوط به برپایی قیامت وزنده شدن مردگان است.
وثالثاً, روایت شیخ طوسی نیز ضعیف است, زیرا در سند آن علی بن ابی حمزه۱۵۷ قرار دارد که از واقفیه است.
بنابراین, اثبات چنین نشانه ای برای ظهور, به استناد این گونه روایات, مشکل است. البته از مجموع این روایات وسخنانی که در این باب گفته اند, با توجه به این که دوران ظهور, آغاز سامان یافتن امور واز بین رفتن مشکلات است, احتمال می رود که از نظر طبیعی, شرایط مساعدی پیش می آید, تا سال ظهور سالی پرباران وآبادان باشد.
۱۲. جنگهای خونین
در منابع دینی, از جنگ های خونین وکشتارهای بزرگ نیز, به عنوان نشانه های ظهور یاد شده است۱۵۸. گویا این جنگها بین اهل باطل, بر سر رقابتهای مادی وسیاسی روی می دهد که در نهایت, بدون پیروزی هیچ یک از دو گروه وپس از برجای گذاشتن. انبوهی از کشته ها, پایان می یابد. بروز چنین فاجعه های بزرگ, نتیجه طبیعی فساد زمین وفراگیر شدن ظلم وجور است. از برخی روایات, استفاده می شود که در منطقه (قرقیسا) جنگ عظیمی بین بنی عباس ومردانی رخ می دهد که نوجوانان زورمند, فرسوده وپیر می گردد ولاشه های کشته ها بر روی هم انباشته می گردد. از قرائن وشواهد بر می آید که این خون ریزیهای بزرگ, در همان واقعه خروج سفیانی وآشوبهای آن زمان است وحادثه جداگانه ای نیست.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این روایات, درهم کوبیدن مستکبران ودشمنان حق وعدالت باشد که در زمان ظهور وبه دست مهدی(ع) انجام می شود, بنابراین از وقایع دوران ظهور است, نه نشانه ظهور.
۱۳. خروج یأجوج ومأجوج
در برخی روایات, خروج مأجوج ومأجوج از نشانه های ظهور, دانسته شده۱۵۹ که با دقت در این روایات, روشن می شود که ارتباطی به مسأله ظهور ندارند, بلکه بیشتر آنها, ناظر به برپایی قیامت هستند. دو موردی که در قرآن از خروج یأجوج ومأجوج یاد شده هم۱۶۰, هیچ دلالتی بر این قضیه ندارد.
این, افزون بر ضعف سند روایات این باب وضعف دلالت ونارسایی وگاه تناقض آنهاست.
۱۴. طلوع خورشید از مغرب
از جمله نشانه های ظهور که در روایات به آن اشاره شده, طلوع خورشید از مغرب است, وقوع چنین پدیده ای, اگر معنای ظاهری آن مراد باشد, مستلزم در هم ریختن واز هم پاشیدن نظم جهان وتغییر در حرکت منظومه شمسی خواهد بودو این, با اصول حاکم بر نظام طبیعت, ناسازگاری دارد. به طور قطع حضرت مهدی(ع), بر روی همین زمین, حکومت جهانی خویش را تشکیل می دهد۱۶۱.
بر این اساس تحقق این نشانه به گونه معجزه, چنانکه برخی پنداشته اند, میسر نیست, زیرا معجزه در محدوده نظام حاکم بر طبیعت وجهان صورت می گیرد۱۶۲.
به نظر می رسد, منظور از طلوع خورشید از مغرب, حضرت مهدی(ع) است.
فیض کاشانی در توضیح روایتی در این زمینه می نویسد:
وکأنّه کنّی بطلوع الشمس من مغربها فی الحدیث عن ظهوره(ع) کما یظهر من بعض الأخبار۱۶۳).
گویا, طلوع خورشید از مغرب, کنایه از ظهور حضرت مهدی(ع) است, همان گونه که از برخی اخبار هم استفاده می شود.
همان گونه که مرحوم فیض اشاره کرده, از برخی روایات نیز این مطلب استفاده می شود. در ذیل روایت صعصعه, که این حادثه را به عنوان نشانه ظهور معرفی می کند, جمله ای است که روشنگر این معناست. صعصعة در پاسخ فردی که از منظور امیرالمؤمنین(ع) از جمله (لاتسألونی عما یکون بعد ذلک...) پرسیده بود, گفت:
(ان الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم هوالثانی عشر من العترة التاسع من ولد الحسین بن علی(ع) وهو الشمس الطالعة من مغربها۱۶۴).
کسی که حضرت عیسی(ع), پشت سروی نماز می گزارد, دوازدهمین نفر از خاندان پیامبر(ص) ونهمین نفر از فرزندان حسین بن علی(ع) است وهم اوست خورشیدی که از غروبگاهش طلوع می کند.
بر این اساس, طلوع خورشید از مغرب, معنای کنایی دارد ودر حقیقت تشبیه شده است ظهور حضرت مهدی(ع) به طلوع خورشید از غروبگاهش. همان گونه که خورشید, پس از آن که چهره در نقاب شب فرو می کشد, دوباره پرده های سیاهی را می درد وطلیعه روشن آن از کرانه های افق پرتوافشانی می کند, حضرت مهدی(ع) نیز, پس از طی دوران محنت ومحرومیت وسپری شدن روزگار غیبت وانتظار, ظهور می کند بسان خورشیدی, جهان فتنه عدالت وبستوه آمده از ظلم وستم وبی عدالتی را با پرتو حیاتبخش عدالت, زنده وروشن می کند.
یادآوری:
اکنون که برخی از نشانه های ظهور را مورد بررسی قرار دادیم وبه میزان صحت هر یک ونیز اقسام آن اشاره کردیم, یادآوری این نکته را نیز لازم می دانیم که در باب نشانه ظهور, گاهی اشکالاتی مطرح شده است که بد نیست در این جا به آنها اشاره کنیم.
۱. دلسردی ویأس
با توجه به این که نشانه ها بر اساس پیش بینی معصومان(ع), در طول دوره غیبت واقع می شوند, مسلمانان چاره ای ندارند جز آن منتظر تحقق آنها بمانند ودر برابر رخدادها تسلیم باشند. روشن است که این, سبب دلسردی ویأس آنان می شود ودر نتیجه از تعقیب اهداف بلند اسلامی وانجام وظایف ومسؤولیتهای خویش, دلسرد می شوند۱۶۵.
این اشکال درست نیست, زیرا همان گونه که پیش از این اشاره کردیم, نشانه های ظهور, چه حتمی وچه غیر حتمی, اموری نیستند که تغییر ناپذیر باشند وبدون هیچ تغییری وبه گونه خودکار, در موقع مقرر واقع گردند, بلکه آنها براساس پیش بینی معصومان(ع) در صورتی که اوضاع واحوال, به همان روال که پیش بینی شد, جلو رود واقع می شوند وتنها بیانگر نزدیک تر شدن ظهورند, نه چیز دیگر.
در میان این همه نشانه ای که برای ظهور بیان شد, تنها شمار اندکی از نشانه ها, ناگزیرند وبر اساس تفسیری که از ناگزیر بدون آنها ارائه شد, آنها نیز, اموری جبری وتغییر ناپذیر نیستند وممکن است به اراده خداوند, تغییر کنند ویا پیش وپس داشته شوند.
افزون بر این, نشانه های حتمی ظهور, نشانه های در آستانه ظهور واقع می شوند. بنابراین, پیش بینی وتبیین نشانه های ظهور, نه تنها مایه دلسردی وسستی مؤمنان نمی گردد که چراغ امید را در دل آنان روشن نگه می دارد وآنان را در به عهده گرفتن نقشهای اساسی دلگرم می کند.
۲. آگاه شدن مخالفان
تشریح نشانه های ظهور, به همان نسبت که برای مؤمنان ودوستان آن حضرت رهگشاست وموجب می گردد که آنان با درک وبینش صحیح از زمان, خویش را برای پیوستن به جبهه حق وکمک ویاری امام(ع) آماده سازند, برای غیر مسلمانان ودشمنان حضرت مهدی(ع) نیز می تواند, هشداری باشد تا بهنگام, خود را برای مخالفت وموضع گیری در برابر آن حضرت مهیا سازند وبه تهیه ساز وبرگ جنگی واقدامات پیشگیرانه بپردازند؟ بویژه آن که وقتی دسته ای از این نشانه ها در زمان واحدی ودر نزدیکی ظهور واقع شود, چه بسا اسباب آن شود که دشمنان از واقع امر مطلع شوند وبه سرعت اقدامات لازم را برای رو در رویی با وی به عمل آورند ومشکلات جدی بر سر راه انقلاب امام(ع) به وجود آورند؟ بنابراین, بیان نشانه های ظهور, چه بسا به زیان قیام امام(ع) ویاران وی تمام شود! در پاسخ به این اشکال چند نکته را یادآور می شویم:
الف. مخالفان از دو حال خارج نیستند:
۱. گروهی اصلاً منکر وجود مهدی(عج) ومسأله ظهورند وبه هیچ یک از این نشانه ها, اعتقادی ندارند, مانند کافران, مشرکان و....
۲. گروهی, ظهور مصلح کلی را در آخر الزمان, قبول دارند, ولی این که آن منجی, حضرت مهدی(ع) باشد, با ویژگیها ونشانه هایی که ما معتقدیم, قبول ندارند. مانند مسیحیان ویهودیان و...
روشن است که هر دو گروه, اصل ظهور حضرت مهدی(ع) ونشانه هایی را که ما برای نشان دادن نزدیکی ظهور معتقدیم, قبول ندارند وهمه را از اساس منکرند, بنابراین معنی ندارد که آنها مترصد باشند که به محض تحقق نشانه ها, آماده مخالفت وکارشکنی شوند.
ب. بر فرض که دشمنان, حضرت مهدی(ع) نشانه های ظهور را هم بشناسند وبدانند, باز هم نمی توانند جلوی حرکت او را بگیرند, زیرا مسأله ظهور امری اتوماتیکی نیست که تا آن نشانه ها آشکار شد, بدون فاصله محقق شود ودر نتیجه آنها بتوانند ابراز مخالفت وکارشکنی بکنند. بلکه ظهور به اراده خداوند است هر گاه زمینه را مهیّا دید, به آن حضرت اذن ظهور می دهد.
ج. نکته مهم تر این که, به موجب روایات, ظهور حضرت مهدی(عج) در شرایطی صورت می گیرد که به اراده خداوند, حیله گری وتوطئه دشمنان, آشکار وخنثی می گردد ودشمنان آن حضرت از رویارویی با وی ناتوان می شوند وهر کاری بکنند نمی توانند به هدفهای شوم خویش دست یابند. از این روی, اگر همه را به درستی بشناسند, باز هم نمی توانند از نشانه ها سوء استفاده بکنند و...
د. خداوندی که ظهور حضرت مهدی(ع) را در آخرالزمان ودر شرایطی که دنیا در آتش ظلم وتباهی می سوزد, مقرر داشته, خود ضامن فراهم شدن شرایط وخنثی کردن توطئه دشمنان ومحافظت ازآن حضرت است. انقلاب حضرت مهدی, انقلاب عادی نیست, بلکه انقلابی است که به اراده خداوند تحقق می یابد وخداوند, بهترین پشتیبان ونگهدارنده آن است.
هـ. از این نکته نیز نباید غافل بود که عقاید انحرافی وباطل ودید مادی مخالفان ودشمنان حضرت مهدی(عج), سبب می شود که برای همه این مسائل توجیهات مادی داشته باشند واز واقعیتها وحقایق, هیچ گاه آگاه نشوند:
(وجعلنا من بین ایدیهم سداً ومن خلفهم سداً فأغشیناهم فهم لایبصرون۱۶۶).
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱. (عهد عتیق), مزامیر مزمور , مزمور ۹۶; (عهد جدید),انجیل متی, باب۲۴.
۲. (بحارالأنوار), محمد باقر مجلسی, ج۲۱۲/۵۲, مؤسسة الوفاء, بیروت; (بقیة الله), جمعی از نویسندگان ۱۶۹/, نشر آفاق.
۳. (کتاب الغیبة), محمدبن ابراهیم نعمانی ۲۵۱/, مکتبة الصدوق, تهران.
۴. (همان مدرک) ۲۵۵.
۵. (سنن), ابو داود, سلیمان بن الأشعث السجستانی ج۱۰۹/۴ حدیث ۴۲۹۲, دار احیاء السنة النبویة, بیروت.
۶. (همان مدرک).
۷. (بحارالأنوار), ج۵۲.
۸. (تاریخ الغیبة الکبری), سید محمد صدر, ج۴۷۲/۲, مکتبة الأمام امیرالمؤمنین(ع), اصفهان.
۹. (همان مدرک).
۱۰. (همان مدرک).
۱۱. (همان مدرک).
۱۲ . (همان مدرک)۴۷۴.
۱۳. (همان مدرک).
۱۴. (همان مدرک)۴۵۹.
۱۵. کتاب الغیبة) ۲۴۷/ - ۲۸۳.
۱۶. (بحارالأنوار), ج۲۱۰/۵, ۲۱۱.
۱۷. (اصول کافی), محمدبن یعقوب کلینی, ج۵۳۶/۱, دارالتعارف للمطبوعات, بیروت.
۱۸. سوره (اسراء), آیه ۱۷.
۱۹. (اصول کافی), ج۵۳۷/۱.
۲۰. (همان مدرک)۵۳۶.
۲۱. (دراسات فی ولایة الفقیه), حسینعلی منتظری, ۲۴۳/۱.
۲۲. (تحف العقول), ابن شعبه حرانی, ۲۲۹/, مؤسسه اعلمی, بیروت.
۲۳. (بحارالأنوار), ج۲۳۵/۵۲.
۲۴. نام شهری است در هند ودر نزدیکی غزنه [غزنه اکنون در افغانستان واقع است] که مردمان آن از دیر باز مسلمان بوده اند. ر . ک (مراصد الاطلاع), ج۱۱۰۵/۳.
۲۵. جزیره کاوان, یا جزیره بنی کاوان, جزیره بزرگی بوده در خلیج فارس, بین عمان وبحرین که دارای روستاها وکشتزارهایی بوده واکنون مخروبه است. ر . ک: (مراصد الاطلاع), ج۳۳۳/۱.
۲۶. (آبر) یکی از روستاهای سجستان است. ر.ک: (مراصد الاطلاع), ج۱.
۲۷. (فرهنگ معین), محمد معین, ج۴۴۵/۵. امیرکبیر, تهران.
۲۸. (همان مدرک) ج۲۳۱۳/۶.
۲۹. جیلان, همان گیلان است که نام سرزمین وسیعی از کرانه های بحر خزر است که شامل شهرهای زیادی از منطقه طبرستان می شود. ر.ک: (مراصد الإطلاع), ج۳۶۸/۱.
۳۰. (کنزالعمال) حسام الدین هندی, ج۲۰۵/۱۱, ۲۰۶, ۳۴۸, ۳۸۶, مؤسسة الرسالة, بیروت; (سنن أبی داود), ج۹۴/۴- ۱۲۵; (کمال الدین) شیخ صدوق ۵۲۵/; (سنن ابن ماجه), ج۱۳۷۰/۲; (کشف الغمة), ج۲۸۱/۳.
۳۱. (بحارالأنوار), ج۲۰۹/۵۲.
۳۲. (تاریخ الغیبة الکبری), ج۲۴۸/۲.
۳۳ . (همان مدرک)۴۷۶.
۳۴. (سنن ابن ماجه), ج۱۳۴۷/۲; (بحارالأنوار), ج۲۲۷/۵۲; (کنزالعمال), ج۲۰۵/۱۱.
۳۵. (نور مهدی), مقاله آقای دوانی ۷۰/; (دادگستر جهان) امینی ۲۲۰.
۳۶. تاریخ الأمم والملوک), محمدبن جریر طبری, ج۲۵/۷; (الکامل فی التاریخ), ابن اثیر, ج۲۴۹/۶, دار صادر, بیروت; (الأعلام), خیرالدین زرکلی, ج۳۰۳/۴, دارالعلم للملایینِ, بیروت.
۳۷.( الکامل فی التاریخ), ج۵۵۳/۷.
۳۸. (منتخب الأثر), لطف الله صافی, ۴۵۸, داوری, قم.
۳۹. (الأغانی), ابوالفرج اصفهانی, ج۳۴۲/۱۷, دارالکتب العلمیة, بیروت.
۴۰. (مقاتل الطالبیین) ابوالفرج اصفهانی) ۱۶۴.
۴۱. (سنن أبی داود), ج۱۰۶/۴ - ۱۰۹.
۴۲. (الجامع الصحیح), معروف به (سنن ترمذی), محمدبن عیسی بن سورة, تحقیق ابراهیم عطره عوض, ج۵۰۵/۴, دار احیاء التراث العربی, بیروت; (کشف الغمة), ج۲۶۶/۳.
۴۳. در کتاب (معجم احادیث المهدی), از بیش از چهارصد منبع شیعه وسنی, که مجلدات آن به هزار جلد می رسد, این روایات, گرد آمده است. ر . ک: (مجموعه مقالات وگفتارها پیرامون حضرت مهدی) ۲۰۳.
۴۴. (علامات الظهور والجزیرة الخضراء), سید جعفر مرتضی عاملی ۷۹/, منتدی جبل عامل اسلامی, قسم الطباعة والنشر, قم.
۴۵. (ارشاد), شیخ مفید, ج۳۶۸/۲, چاپ شده در مجموعه (مصنّفات شیخ مفید), ج۳۶۸/۱۱, کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
۴۶. (کتاب الغیبة), نعمانی, ۱۸۲.
۴۷. (کشف الغمة فی معرفة الأئمة), علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی, ج۲۴۸/۳, دارالکتب الأسلامی, بیروت.
۴۸. (ارشاد) ج۳۷۰/۲.
۴۹. (بحارالأنوار), ج۱۸۲/۵۲.
۵۰. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۲۵/, مؤسسه معارف اسلامی, قم.
۵۱. (بحارالأنوار), ج۱۰۳/۵۲.
۵۲ . (منتخب الأثر) ۱۲۴/, ۲۲۴, ۲۲۶.
۵۳. (همان مدرک).
۵۴. (ارشاد), ج۳۷۹/۲.
۵۵. (منتخب الأثر) ۴۶۹/ - ۴۲۱; (بحارالأنوار), ج۱۸۰/۵۲ - ۲۷۹; (کنزالعمال), ج۲۰۵/۱۱ - ۳۴۸; (سنن ابی داود), ج۱۰۶/۴ - ۱۰۹.
۵۶. (ارشاد), ج۳۶۸/۲; (المسائل العشر), چاپ شده در (مصنفات شیخ مفید) ج۱۲۲/۳, کنگره هزاره مفید.
۵۷. (بحارالأنوار), ج۲۷۹/۵۲ - ۱۸۰.
۵۸. (البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان), علاءالدین هندی ۱۸۳/ - ۱۲۰, مطبعه خیام, قم; (الصواعق المحرّقه), احمدبن حجر هیثمی مکی ۱۶۱/ - ۱۶۷,محمّدیه, قم.
۵۹. (بحارالأنوار), ج۲۵۶/۵۲ - ۲۶۰; (کمال الدین) شیخ صدوق ۲۸۰/ - ۲۸۹.
۶۰. (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۸۲.
۶۱. (بحارالأنوار), ج۲۴۹/۵۲.
۶۲. سوره (انعام), آیه /۲.
۶۳ . (وافی), ج۴۴۴/۲; (بحارالأنوار), ج۲۴۹/۵۲.
۶۴. (علامات الظهور والجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضی عاملی ۵۷/ - ۶۹.
۶۵. (بحارالأنوار), ج۲۱۷/۵۲.
۶۶. (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۸۲.
۶۷. (جامع الرواة), محمدبن علی اربلی, ج۳۳۸/۱, دار الأضواء, بیروت.
۶۸. (بحارالأنوار), ج۲۳۳/۵۲.
۶۹. (ارشاد)ج۳۷۰/۲.
۷۰. (بحارالأنوار), ج۲۳۵/۵۲.
۷۱. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی, ۴۴۰.
۷۲. (ارشاد), ج۳۷۵/۲.
۷۳. (بحارالأنوار), ج۲۴۸/۵۲.
۷۴. (همان مدرک)۲۱۵/, ۲۱۶.
۷۵. (کمال الدین) ۶۵۱/, (کنزالعمال) ج۲۷۲/۱۴ ح۳۸۶۹.
در روایتی از امام صادق(ع) می خوانیم:
(السفیانی من المحتوم وخروجه من اول خروجه الی آخره خمسة عشرة شهراً سنة اشهر یقاتل فیها, فاذا ملک الکور الخمس, ملک تسعة اشهر ولم یزد علیها یوماً) بحارالأنوار) ج۲۴۸/۵۲.
خروج سفیانی از نشانه های حتمی است. مدت خروج وی, از ابتدای خرج تا آخر, پانزده ماه به درازا می کشد. شش ماه از آن را می جنگد تا به بر شهرهای پنج گانه مسلط گردد ونُه ما بدون یک روز اضافه حکومت می کند.
براساس این روایت, جمع بین پانزده ماه, نُه ماه وشش ماه که در روایات آمده به این است که بگوییم فاصله خروج سفیانی تا ظهور, ۱۵ ماه است, ولی با توجه به این که شش ماه آن را صرف مبارزه می کند تا به حکومت می رسد, مدت حکومت وتسلط وی نُه ماه خواهد بود.
۷۶. شهید مطهری احتمال داده است که منظور, وقوع انقلاب اسلامی وهجرت امام خمینی از پاریس به ایران است. ر.ک: (پیرامون جمهوری اسلامی) ۸۶.
۷۷. (تاریخ غیبت کبری) ۱۹۹.
۷۸. (قنسرین) نام شهری بوده در نزدیکی حلب که در سال ۳۵۱ هـ.ق. در زمان استیلای رومیان بر آن شهر, ویران شد ومردمان آن از ترس, کوچ کردند واز شهر جز کاروان سرایی باقی نماند. ر.ک: (مراصد الإطلاع), ج۱۱۲۶/۳.
۷۹. (کمال الدین) ۶۵۱/; (بحارالانوار), ج۲۱۵/۵۲.
۸۰. (همان مدرک).
۸۱. (کنزالعمال), ج۲۷۲/۱۴; (تاریخ غیبت کبری) ۵۱۸/ - ۵۲۰.
۸۲. (منتخب الأثر ۴۵۹.
۸۳. (جامع الرواة), ج۱۵۶/۲, (اختیار معرفة الرجال), طوسی, تحقیق حسن مصطفوی ۵۴۵/ - ۵۴۶.
۸۴. (بحارالأنوار), ج۲۰۵/۵۲; (منتخب الأثر) ۴۵۷.
۸۵. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۴۲/; (اعلام الوری), فضل بن حسن طبرسی, تحقیق علی اکبر غفاری ۴۲۶/, دارالمعرفة, بیروت.
۸۶. (بحارالأنوار), ج۲۰۶/۵۲.
۸۷. (همان مدرک)۱۸۲.
۸۸. (همان مدرک)۱۸۲.
۸۹. (همان مدرک)۲۱۰/, ۲۱۷.
۹۰. (همان مدرک)۲۳۰/ - ۲۳۲; (غیبت نعمانی) ۲۵۵/ - ۲۵۹; (تاریخ الغیبة الکبری) ۵۱۷/ - ۵۲۵.
۹۱. (تاریخ الغیبة الکبری) ۵۱۷/ - ۵۲۵. (دادگستر جهان) ابراهیم امینی ۲۲۲.
۹۲. (بحارالأنوار), ج۲۵۰/۵۲.
۹۳. علی بن ابی حمزه بطائنی, از واقفیه است وخلیل بن راشد وحسن بن علی بن بسار, ناشناخته اند ر.ک: (جامع الرواة), ج۱۵۶/۲; (رجال کشی) ۵۶۵.
۹۴. (بحارالأنوار), ج۲۵۱/۵۲.
۹۵. (لسان العرب), ابن منظور, ۶۷/۹, نشر ادب الحوزه, قم.
۹۶. (مراصد الإطلاع), ج۲۳۹/۱; (وافی), ج۴۴۲/۲; (مسایل العشرة) چاپ شده در مجموع (مصنّفات شیخ مفید), ج۱۲۲/۳; (غیبت نعمانی) ۲۵۲.
۹۷. (منتخب الأثر) ۴۵۹/; (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۵۲/; (تاریخ الغیبة الکبری) ۴۹۹/ - ۵۰۲.
۹۸ . (همان مدرک).
۹۹. سوره (سبأ), آیه ۵۱.
۱۰۰. (ینابیع المودة), سلیمان بن ابراهیم قندوزی ۴۲۷/, بصیرتی, قم.
۱۰۱. (تاریخ غیبت کبری ۵۲۱.
۱۰۲. (منتخب الأثر) ۴۴۲/, ۴۴۵; (وافی) ج۴۴۳/۲.
۱۰۳.(تاریخ غیبت کبری) ۵۲۵.
۱۰۴. (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۵۲.
۱۰۵. (همان مدرک).
۱۰۶. (تاریخ الغیبة الکبری) ۵۲۵.
۱۰۷. سوره (کهف) آیه ۷۴.
۱۰۸. (منتخب الأثر) ۴۵۹.
۱۰۹. (تاریخ الغیبة الکبری) ۵۱۱.
۱۱۰. (الارشاد), ج۳۷۴/۲; (اعلام الوری) ۴۲۷.
۱۱۱. (بحارالأنوار), ج۱۳۱/۴۷, ۱۳۲.
بعد از کشته شدن ولیدبن یزید بن عبدالملک ورو به زوال وضعف نهادن حکومت بنی امیه, عده ای از بنی هاشم وبنی عباس از جمله منصور وسفّاح از بنی عباس وعبدالله محض وپسرانش محمد وابراهیم از بنی عباس, در منطقه (ابواء) در نزدیکی مدینه جمع شدند ومحمدبن عبدالله (نفس زکیه) را به خلافت برگزیدند وبا او بیعت کردند. امام صادق(ع) پس از آن که در جریان کارشان قرار گرفت به آنان فرمود:
(این کار را نکنید; چه آن که اگر بیعت شما با محمد (نفس زکیه) به تصور آن است که او همان مهدی موعود(عج) است, این گمان خطاست واو مهدی موعود نیست واین زمان نیز, زمان خروج وی نیست واگر بیعت شما بدان جهت است که خروج کنید وامر به معروف ونهی از منکر کنید, باز هم بیعت با محمد درست نیست; زیرا در حالی که عبدالله, شیخ بنی هاشم هست, چرا وی را بگذاریم وبا پسرش بیعت کنیم...).
ر.ک. (مقاتل الطالبیین) ۲۰۵/ - ۲۰۸. (بحارالأنوار), ج۵۳/۴۶ - ۱۸۷; ج۱۸/۴۷, ۲۷۶ ; (ارشاد), ۱۹۲/۲; (منتهی الآمال), ۳۲۷/۱.
۱۱۲. (وافی), ج۴۴۳/۲.
۱۱۳. (کتاب الغیبة), نعمانی, ۲۵۷, ۲۵۸, ۲۶۲; (تاریخ مابعد الظهور) ۱۶۸, ۱۷۸.
۱۱۴. (منتخب الأثر) ۴۵۹.
۱۱۵. (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۵۴.
۱۱۶. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۵۳/, ۴۵۴; (بحارالأنوار), ج۲۸۸/۵۲, ۲۹۰.
۱۱۷. (تاریخ مابعد الظهور) ۱۷۶.
۱۱۸. (کشف الغمة), ج۲۶۰/۳; (وافی), ج۴۴۵/۲, ۴۴۶.
۱۱۹. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۳۵/; (ارشاد), ج۳۷۱/۲; (کمال الدین) ۶۵۱/; (بحارالأنوار), ج۵۲ ۲۰۴.
۱۲۰. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۵۳/; (منتخب الأثر) ۴۶۴.
۱۲۱. (سنن ترمذی), ج۵۰۷/۴, ۵۱۹; (سنن ابی داود), ج۱۱۵/۴; (صحیح مسلم), ج۴۶/۱۸ - ۸۱.
۱۲۲. (بحارالأنوار), ج۱۹۳/۵۲; (کمال الدین) ۵۲۵/, ۵۲۶; (کشف الغمة), ج۲۸۱/۳; (المسائل العشر), چاپ شده در مجموعه (مصنفات شیخ مفید), ۱۲۲/۳.
۱۲۳. (ارشاد), ج۳۷۱/۲; (سنن ابی داود), ج۱۲۱/۴.
۱۲۴. (بحارالأنوار), ج۲۰۹/۵۲; (کنزالعمال), ج۱۹۸/۱۴ - ۲۰۰.
۱۲۵. (همان مدرک)۲۰۰.
۱۲۶. (همان مدرک).
۱۲۷. (همان مدرک)۲۳۱.
۱۲۸. (رساله یوحنا), باب ۲, آیه ۱۸ و۲۲.
۱۲۹. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۶۳.
۱۳۰. (بحارالأنوار), ج۲۰۵/۵۲.
۱۳۱.(همان مدرک)۱۹۷.
۱۳۲. (تاریخ غیبت کبری)۵۳۲.
۱۳۳. (ینابیع المودة)۴۳۱/; (بحارالأنوار), ج۲۱۷/۵۲; (کتاب الغیبة), شیخ طوسی۴۵۲.
۱۳۴. (همان مدرک)۴۵۲.
۱۳۵. (ینابیع الموده)۴۳۲/, ۴۳۳; (کشف الغمة), ج۲۶۲/۳.
۱۳۶. (تاریخ غیبت کبری) ۴۵۸.
۱۳۷. (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۵۱.
۱۳۸. (همان مدرک)۲۷۱.
۱۳۹. (منتخب الأثر) ۴۴۴/; (تاریخ مابعد الظهور)۱۶۰.
۱۴۰. (منتخب الاثر) ۴۴۱.
۱۴۱. (همان مدرک); (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۷۲.
۱۴۲. (منتخب الأثر) ۴۴۱.
۱۴۳.(سنن ابی داود), ج۱۰۷/۴; (کنزالعمال), ج۲۶۴/۱۴.
۱۴۴. (بحارالأنوار), ج۳۲۰/۵۱.
۱۴۵. (همان مدرک), ج۲۵۶/۵۲ - ۲۶۰.
۱۴۶. (قیام وانقلاب مهدی) ۶۶/, انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین, قم.
۱۴۷. (کنزالعمال), ج۲۶۳/۱۴.
۱۴۸. (بحارالأنوار), ج۸۴/۵۱.
۱۴۹. (همان مدرک)۲۴۳/۵۲.
۱۵۰. (همان مدرک).
۱۵۱. (مجموعه مقالات وگفتارها در پیرامون حضرت مهدی ۲۰۷/; (دولة الموطئین للمهدی) مهدی الفتلاوی ۸۲/ - ۸۶. انتشارات الرسول المصطفی, قم; (دراسات فی ولایة الفقیه ج۲۳۹/۱.
۱۵۲. در روایتی از امام کاظم(ع) می خوانیم:
(رجل من اهل قم, یدعو الناس الی الحق, یجتمع معه قوم کزبر الحدید, لا تزّلهم الریاح العواصف, ولایملّون من الحرب, ولایجبنون, وعلی الله یتوکلون والعاقبة للمتّقین). (بحارالأنوار) ج۲۱۶/۵۷.
مردی از اهالی قم قیام می کند ومردمان را به سوی حق دعوت می کند. گروهی که همچون پاره های فولاد, مقاوم هستند, گرد او جمع می شوند. آنان را بادهای سهمگین, از پای در نمی آورد وهیچ از جنگ خسته نمی شوند ونمی ترسند. بر خدا توکل کنید وعاقبت از آن متقین است.
۱۵۳. (ارشاد, ج۳۷۰/۱.
۱۵۴. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی ۴۴۹.
۱۵۵. (اعلام الوری) ۴۳۲.
۱۵۶. (تاریخ مابعد الظهور) ۱۹۱.
۱۵۷. (جامع الرواة), ج۵۴۷/۱.
۱۵۸. (بحارالأنوار), ج۲۴۶/۵۲, ۲۵۱, ۳۸۸.
۱۵۹. (منتخب الأثر) ۴۶۱/; (سنن ابن ماجه), ج۱۳۵۳/۲, (صحیح مسلم), ج۱۹۹/۸; (کنزالعمال), ج۳۳۸/۱۴ - ۳۴۳; (تاریخ غیبت کبری) ۵۲۶.
۱۶۰. (سوره کهف) ۹۴/, سوره انبیاء آیه ۹۶.
۱۶۱. (بحارالأنوار), ج۱۹۴/۵۲, (کتاب الغیبة), نعمانی ۲۵۲/; (ارشاد), ج۳۷۱/۲.
۱۶۲. (دادگستر جهان) ۲۲۰.
۱۶۳. (وافی), ج۴۴۶/۲.
۱۶۴. (بحارالأنوار), ج۱۹۵/۵۲.
۱۶۵. (علامات الظهور والجزیرة الخضراء) ۵۰ - ۵۷.
۱۶۶. سوره (یس), آیه ۹.