انتظار آميخته با جان وروح آدمى
جشن ميلاد، انعكاس تمناى دست يابى به چشمه زلال ايمان ورستگاريست. آرزوى ديدار تماميت عدالت.
جشن ميلاد، تكرار نام وياد شهسواريست كه مى آيد ودر صبحگاهى همه آيه هاى تاريكى را از دامان زمين مى زدايد.
جشن ميلاد، ضرباهنگ اعتقاد شيعيان است در وقت غيبت خورشيد امامت تا اعلام كند: انسان وزمين، به خود وانهاده نسيت. باشد تا بيايد وجشن ميلاد بندگى تام خداوندگار هستى را مرحم دلهاى خسته منتظران كند.
ان شاء الله
در سالروز ميلاد آن گوهر تابناك، با خيلى از دوستان ومشتاقان كه بر ما منت نهاده بودند در محل مؤسسه بگرد شمع وگل وشيرينى درآمديم وبا ياد همه مشتاقان گلگون كفن دشت ايران اسلامى به سوز نشستيم وابيات زيباى شاعران ومداحان وكلام شيواى حجة الاسلام مهريزى را زيوربخش آن مجلس ساختيم. وسهم دوستداران موعود، مطلبى با عنوان زير كه تقديمشان مى داريم.
قال امام الصادق عليه السلام: (ان لنا دولة يجيىء بها الله اذا شاء ثم قال: من سر ان يكون من اصحاب القائم عليه السلام فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر).(۱)
با تبريك سالروز ولادت مبارك امام زمان عليه السلام مطالبى پيرامون مساله انتظار خدمت عزيزان عرض مى كنم.
به نظر مى رسد براى تفسير بحث انتظار كه در منابع دينى ماآمده بايد توجه داشته باشيم به زندگى خودمان تا دريابيم كه زندگى انسان هميشه توام با انتظار است. هر كسى در هر سنى وهر موقعيتى با انتظار زندگى مى كند. صبح كه از خواب بيدار مى شود منتظر شب است. شب كه مى خواهد بخوابد منتظر روز است. در دوران نوجوانى در انتظار جوانى است. همين كه ازدواج كرد منتظر تولد بچه است. به همين ترتيب همه لحظات زندگى ما سرشار از انتظار است. واين انتظار به زندگى ما تزريق نشده بلكه در آن موجود است وچون بازندگى ما عجين است قاعدتا بايد از آن تعريف روشنى داشته باشيم.
به نظر مى رسد كه انتظار با سه ركن تحقق پيدا مى كند. ركن اول نارضايتى يا قانع نبودن به وضع موجود است. ركن دوم اميد داشتن به آينده بهتر وركن سوم حركت وتلاش است. آن كه در دوره دبيرستان تحصيل مى كند ومى خواهد به دانشگاه برود يا از وضع موجود ناراضى است ويا به آن قانع نيست - كه البته هميشه نارضايتى عامل نيست بلكه قانع نبودن وبهتر وبيشتر خواستن مطرح است - قانع نيست كه ديپلم داشته باشد واميد دارد كه بتواند به دوره عاليترى از تحصيل راه يابد. ديگر اينكه اين توانايى را در خود مى بيند پس حركت وتلاش را ادامه مى دهد ومقدماتش را فراهم مى كند. انتظار همين است وانتظار يعنى اين سه ركنى كه عرض كردم. تصور من اين است كه كار دين وديانت تعميق وتوسعه آن چيزى است كه انسانها در زندگى دارند. به اين معنى كه دين كمتر چيزى را كه در زندگى انسان نيست ايجاد مى كند وشايد اصلا نتوانيم پيدا كنيم چيزى را كه خلاف اين باشد. به عبارت ديگر دين تفسير انسان را از حيات توسعه مى دهد وبه او مى فهماند كه گمان نكن كه زندگى تا اينجاست، نه، زندگى وسيعتر است. وسپس به دريافت انسان عمق مى بخشد. يعنى؛ فكر نكن كه زندگى در همين لايه رويى وصورى خلاصه شده است.
مثلا انسان در زندگى شكرگزار وسپاسگزار است. دين نمى آيد كه شكر كردن را به او بياموزد بلكه دين اين دريافت انسان را توسعه مى دهد وعميقتر مى كند. عبادت هم همين طور. اطاعت هم همين طور. در مساله انتظار هم دين يك چنين كارى كرده است. انسانها با انتظار زندگى مى كنند. دين، اين انتظار را كه جوهره زندگى آدمى است وسعت مى بخشد وسپس آن را تعميق مى دهد. يعنى چيزى را كه انسان دارد، كاملتر مى كند.
ما خود منتظر بوديم. مثلا منتظر بوديم كه پسرمان داماد شود. دخترمان عروس شود. خودمان رشد كنيم. همه رشد كنند. همه عالم شوند. همه صالح شوند. اينها انتظار است اما در حيطه زندگى فردى. اما دين مى آيد واين انتظارى را كه در من است توسعه مى دهد، يعنى كه تو فقط منتظر بهبودى براى خود واطرافيانت نباش! بلكه اين انتظار را نسبت به همه افراد داشته باش! يعنى براى همه نگران باش! اگر كامل نيستند براى همه اميد به كمال داشته باش وبراى كمال همه حركت كن! اين توسعه دادن به وسيله دين است. اما، آنجا كه تعميق مى بخشد اين است كه به انسان مى گويد كه انتظارت فقط در حيطه مسائل زندگى ظاهرى نباشد. تو انتظار ظهور حقيقت مطلق را داشته باش! تو انتظار تحقق عدالت مطلق را داشته باش! بنابراين اگر مى بينيم اين همه روايت وجود دارد درباره انتظار كه (منتظر فرج باشيد!).(۲)
يا (افضل اهل هر زمان منتظران آن دورانند).(۳)
وبسيارى ديگر از تعبيرات كه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به ما رسيده ودر آنها اشاره به امام زمان عليه السلام هم نشده است، همين معنى كلى را به ما القا مى كند.(۴)
كه ما به بهبود زندگى انسانها اميد داشته باشيم ودر آن زمينه تلاش كنيم. جانمايه وروح همه اين روايتها اشاره به وجود مبارك امام زمان عليه السلام است، وگر نه اين مبحث پيش از دوران غيبت هم مطرح بوده وبسيارى از آن روايات انتظار را مطرح مى كردند ودر سخنان منقول از ائمه: هم اين تعابير موجود است.
اين تعبيرهاى كلى در هر دوره اى قابل تحقق اند. اما مرحله عالى وكامل آن با ظهور منجى موعود محقق مى شود ودر هر سال مى توان در اين انتظار ماند ونتايجش راديد. تاكيد بر اين است كه مرحله عالى وكامل آن با امام عصر عليه السلام به انجام مى رسد. پس دين انتظار را ايجاد نكرده بلكه آن را توسعه بخشيده وتعميق داده است. به عبارت ديگر دين با فطرت انسانى مخالفت نمى كند، بلكه، فطرت انسانى را مى پروراند وآن را در مسير تكاملى قرار مى دهد حال برگرديم به اينكه ما براى انتظار در فطرت انسان سه وجه قائل شديم:
۱- نارضايتى از وضع موجود يا قانع نبودن به آن
۲- اميد داشتن به وضع مطلوب
۳- حركت وتلاش براى رسيدن به وضع مطلوب
حال اگر بخواهيم اين انگيزه ها را در ارتباط با ظهور حضرت در زندگى خود همراه كنيم، اول معرفت مى خواهد دوم باور وسوم حركت.
نخست ما بايد به يك آگاهى برسيم. آگاهى از اينكه اين وضع خشنودكننده نيست يا قانع كننده نيست كه اين امر نياز به مقايسه دارد. يعنى انسان زندگى خود وهمگنان خود را ببيند وآنها را مقايسه كند وبرسد به اينكه اين وضع قانع كننده يا راضى كننده نيست. به اين معنى كه اگر به اين آگاهى نرسيده باشد وبرسد به اينكه چيزى كم ندارد، مشكلى ندارد، او ديگر منتظر چه چيزى مى تواند باشد!؟
بنابراين در مساله انتظار ركن اول كسب معرفت وآگاهى است. آگاهيى كه از مقايسه حاصل مى شود.
ركن دوم باور است. همانكه در همه اديان وجود دارد. چه آنها كه اهل كتابند وچه آنان كه اهل كتاب نيستند. باور به اينكه جهان به يك نهايت خوبى ختم خواهد شد. حال اين عقيده را ما در دين خودمان اسلام وبطور خاص در مذهب تشيع نسبت به يك فرد خاص داريم ومعتقديم كه وضع بهتر با ظهور او بروز خواهد كرد برخى ديگر معتقدند كه بالاخره منجى ونجات دهنده اى خواهد آمد وعدالت را با همه ابعادش بدون هيچ ملاحظه اى در تمام صحنه هاى زندگى انسانها پياده خواهد كرد.
ركن سوم حركت وتلاش است يعنى هر كس به ميزان توانايى خود در اين زمينه وبراى تحقق آن وضع گام بردارد. از اين حركت وتلاش در روايات ما به صورت سه دستور يا سه وظيفه ياد شده است. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
(ان لنا دولة يجيىء بها الله اذا شاء...؛ من سر يكون من اصحاب القائم عليه السلام فلينتظر...)
(ما دولت وحكومتى داريم وخدا هر گاه بخواهد اين دولت ظهور خواهد كرد واگر كسى خوشحال وخشنود مى شود كه از ياران مهدى عليه السلام باشد پس منتظر باشد).
وسپس انتظار را تفسير مى كنند. انتظار يعنى چه؟
(وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر)
طبق دستور زبان عربى جمله (هومنتظر) جمله حاليه است براى فعلهاى قبلى، يعنى اين كارها را انجام بدهد در حالى كه منتظر است.
بنابراين مى بينيم در اين حديث دو توصيه وجود دارد يعنى اولين كارى كه در راستاى حركت انتظارى، انسان بايد داشته باشد پرداختن به خود است واين حديث بيان مى كند كه انسان بايد از خود آغاز كند. اگر منتظر مصلح است، بايد در راستاى صلاح گام بردارد واگر منتظر عدالت مطلق است، بايد خودش در راستاى عدالت گام بردارد، واهل ورع وپاكى باشد. اهل پارسايى باشد اهل محاسن ومكارم اخلاق باشد. خود را بيارايد به خوبيها ومحاسن اخلاق وهمچنين خودش را ووجودش را تخليه كند از آنچه كه مانع مى شود تا خوبيها در او تحقق پيدا كند چون تا ظرف وجوديش تخليه نشود جايى براى ورود محاسن اخلاق در او نيست. اول ورع وتقوى بعد محاسن اخلاق. بنابراين شخص منتظر اولين وظيفه اش وحركتش حركت در مسير صلاح خودش است. در زندگى فردى ودر سلوك شخصى. انسان وقتى به كسى علاقه دارد، تلاش مى كند تا مثل او باشد وحال اگر او مظهر خوبيهاست، مظهر عدالت ومظهر حقيقت وحقانيت است، منتظر هم بايد يك انس ومشابهتى به او در خودش ايجاد كند. ما وقتى مى خواهيم به مجلس سوگوارى برويم سعى مى كنيم لباس تيره تر بپوشيم تا يك سنخيتى با صاحبان عزا در خود ايجاد كنيم. اگر بخواهيم به مجلس جشن برويم سعى مى كنيم لباس شاد بپوشيم تا با آن مجلس يك سنخيتى ايجاد كنيم. به همين ترتيب هم انسانى كه انتظار عدالت وصلاح مطلق را دارد بايد آن سنخيت را در خود ايجاد كند. جايى كه مجلس عروسى است كه پرچم عزا نمى زنند. جايى كه مجلس ختم است چراغانى نمى كنند. شخصى هم كه در دلش اميد ظهور آقا را دارد وانتظار عدالت ايشان را مى كشد كه نبايد پرچمش، پرچم ظلم باشد. كسى كه در خانه دلش اميد به عدالت دارد سر در خانه اش را كه نبايد پرچم ظلم نصب كند. كسى كه در دلش آرزوى حقيقت وحقانيت وانتظار موعود را دارد نبايد زبان ورفتار وسلوك وكارهايش خلاف حق وحقيقت باشد. پس شخص اول بايد در زندگى فردى خود با مطلوبش ايجاد سنخيت كند.
دومين وظيفه انسان منتظر، حركت جمعى است. روايتى هست در فضيلت شهر قم وكه مى گويد:
(يك زمانى دانش دين از كوفه رخت بر مى بندد واز شهرى به نام قم سر مى زند وسپس از آنجا همه جا منتشر مى شود).
(حتى لا يبقى فى الارض مستضعف فى الدين حتى المخدرات فى الحجال).(۵)
(مستضعف دينى نخواهيد يافت حتى آنانى كه پشت پرده هستند).
يعنى حتى پيرزنهايى كه به مكتب نرفته ودرس نخوانده اند، با دين آشنا مى شوند. پس تلاش مى خواهد. يك تلاش فرهنگى ويك تلاش علمى. اگر وظيفه اول جهاد اكبر وجهاد نفس است، دومى جهاد كبير است وجهاد فرهنگى وعلمى. برخى جهاد را سه قسم مى كنند. اكبر، كبير واصغر، جهاد اكبر آن سلوك وخودسازى نفسى است كه گفتيم. جهاد كبير آن جهاد علمى وفرهنگى است كه انسان در مسير صلاح ورشد ديگران گام بر مى دارد. جهاد اصغر هم براى دين ما يك ضرورت ويك اضطرار است. در دينى كه پيامش عدالت وصلح وانسانيت ومسالمت است؛ جنگيدن اصل نيست. اما، گاهى اضطرار اقتضا مى كند كه انسان يك عضو از دست خود را قطع كند. چون بقيه جاها را فاسد مى كند. بنابر اين جهاد اصغر يا جنگيدن در دين ما يك اصل نيست، بلكه يك اضطرار است كه گاهى جامعه انسانى به آن مبتلا مى شود.
به هر حال بايد ديد جهاد كبير به عهده چه كسى است وآيا غير مسلمانان مى آيند تا سخن دين ما را منتشر كنند!؟
يهوديان مى آيند اسلام را تبليغ كنند!؟
چه كسانى مبادرت به اين كار مى ورزند؟ البته آنها كه باور دارند ودوست دارند. پس اين جهاد علمى وفرهنگى در مسير اشاعه دين واشاعه سخنان كسى كه انتظارش را مى كشيم به عهده آنانى است كه باور دارند ودوست دارند. بنابراين جهاد كبير دومين گام در مسير حركت است.
روايت ديگرى هم هست:
(يخرج ناس من المشرق ويوطئون للمهدى سلطانه).(۶)
(گروهى از مشرق زمين قيام مى كنند وزمينه ساز حكومت امام مهدى عليه السلام مى شوند)
اين زمينه سازى به معنى جنگ نيست. زمينه سازى نظامى نيست. زمينه سازى فرهنگى، علمى است. يعنى مردم در آن دوران به يك نوع باور مى رسند كه وقتى حق مطلق بيايد آن را مى پذيرند.
بنابراين دين ما كمال را در صلاح خويش واصلاح ديگران، رشيد شدن ومرشد بودن، عالم شدن ومعلم بودن مى داند.
در سوره عصر مى خوانيم:
(والعصر، ان الانسان لفى خسر، الاالذين امنوا وعملوالصالحات وتواصوابالحق وتواصوا بالصبر)
راجع به كلمه (عصر) كه در اين سوره آمده چند احتمال گفته شده است: يكى اينكه، عصر يعنى يك زمان خاص كه بعد از ظهر است، احتمال دوم اينكه مراد از عصر زمان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم است واحتمال سوم هم اين است كه عصر در اينجا، عصر امام زمان عليه السلام است.
عصاره يعنى فشرده. عصر ويا فشرده همه خوبيها، همه انسانها، همه دوره ها كيست؟ يا امام زمان عليه السلام است يا دوره پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم. لذا هر دو صادق است.
پس (والعصر ان الانسان لفى خسر)؛ يعنى سوگند به آن عصاره كمال وانسانيت، كه انسان ضرر مى كند، مگر آنهايى كه كامل ومكمل باشند. چهار مطلب در سوره عصر آمده است كه دو مطلب از آنها فردى ودو مطلب ديگر جمعى است.
(آمنوا وعملوا الصالحات)؛ يعنى خودش عالم وعامل شود، (تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر) خودش معلم ومصلح براى ديگران شود. زيرا رشيد تنها در دين ما مطلوب نيست. زيرا رشيدى كه مرشد باشد به كمال دست يافته است. عالمى كه معلم باشد، كاملى كه مكمل باشد. فرق عابد وعالم هم همين است عابد خودش را مى خواهد به مقصد برساند ولى عالم ديگران را هم مى خواهد با خود ببرد. پس براى تحقق ركن سوم انتظار بايد اول به خود پرداخت دوم در راه اصلاح ديگران تلاش كرد.
روايت ديگرى است از امام صادق عليه السلام كه مى فرمايند:
(قيام امام زمان عليه السلام نشانه هايى دارد).
راوى مى پرسد:
(قلت وماهى جعلت فداك).
(آنها چيستند؟)امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
(ذلك قول الله عزوجل: ولنبلونكم بشى ء من الخوف والجوع و...).(۷)
(اين سخن خداوند كه: شما را با گرسنگى وترس آزمايش مى كنيم).
اگر جهاد اكبر وجهاد كبير جزء وظايف منتظران عصر غيبت است، مشكلات بهمراه دارد. هم جهاد اكبر اين مشكلات را دارد وهم جهاد كبير. كسى كه مى خواهد خود را بسازد با اين مشكلات روبرو مى شود. وكسى كه مى خواهد ديگران را بسازد با اين مشكلات درگير است.
اين بلايى است كه پايدارى مى خواهد اما اجر خوبى هم دارد، خداوند به آنهايى كه گرفتار مصيبت مى شوند وعده داده:
(تتنزل عليهم الملائكه).(۸)
(فرشتگان بر آنها نازل مى شوند).
در قرآن خداوند دو جا به دو گروه سلام ودرود فرستاده است. يكى به انبياء وفرستادگان خودش.(۹)
وديگر به صابران ومقاومان.(۱۰)
يعنى آنهايى كه در مسير ايفاى مسؤوليت خودشان پايدارى ومقاومت مى كنند.
اميدواريم خداى متعال همه ما را از منتظران واقعى قرار دهد. ان شاء الله
پى نوشت ها:
(۱) لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص ۴۹۷، فصل ۱۰، باب ۲، حديث ۹.
(۲) شيخ صدوق، كمال الدين وتمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۵، ح ۴.
(۳) منتخب الاثر، ص ۴۹۹، ح ۱۶.
(۴) ر.ك:منتخب الاثر، ص ۴۹۳-۵۰۰؛ كمال الدين، ج ۲، ص ۶۴۷ - ۶۴۴.
(۵) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار. ج ۱۴، ص ۳۳۸؛ منتخب الاثر، ص ۴۴۳.
(۶) منتخب الاثر، ص ۳۰۴، فعل ۲، باب ۴۰، ح ۱.
(۷) كمال الدين. ج ۲، ص ۶۴۹.
(۸) سوره فصلت، آيه ۳۰.
(۹) سوره احزاب، آيه ۵۶.
(۱۰) سوره بقره، آيه ۱۵۷.