كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۶۵۷) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۵۲۵) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۳,۴۳۰) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۹۰۸) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۶۴۱) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۴۷۵) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۲۶۰) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۳۴) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۴۲) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۶۱۰)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » راهی به دریا (شرح زیارت آل یاسین - آشنایی با امام زمان علیه السلام)
كتابخانه مهدوى

کتاب ها راهی به دریا (شرح زیارت آل یاسین - آشنایی با امام زمان علیه السلام)

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: مهدی خدامیان آرانی تاريخ تاريخ: ۲۶ / ۱۱ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۲۳۹۴۰ نظرات نظرات: ۰

راهی به دریا

شرح زیارت آل یاسین - آشنایی با امام زمان (علیه السلام)

نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
سال انتشار: چاپ دهم، ۱۳۹۶
انتشارات: بهار دلها

فهرست

مقدمه
خیلی وقت است منتظر تو هستم
فقط این راه به خدا می رسد
در جستجوی ذخیره بزرگ خدا
تنها حقیقت این دنیای خاکی
چه کسی حرف اول وآخر را می زند؟
ترجمه زیارت
ترجمه دعای بعد از زیارت
متن زیارت (آل یاسین)
منابع تحقیق

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ

من فقط پانزده سال داشتم، تابستان بود وپدرم ما را به مشهد برده بود. من در حرم بودم ومنتظر بودم تا اذان ظهر را بگویند ونماز را بخوانم. کنار من یکی رو به قبله ایستاده بود ودعایی را می خواند.
صدای او آن قدر دلنشین بود که مرا مجذوب خود کرد. قطرات اشک از دیدگانش جاری بود، من هیچ وقت آن روز را فراموش نمی کنم. صبر کردم تا دعای او تمام شد، از او سؤال کردم که چه دعایی می خواندی؟ من تا به حال این دعا را نشنیده ام.
او برایم گفت که من "زیارت آل یاسین" می خواندم، او برایم گفت که خود آقا دستور داده اند تا شیعیانش با این زیارت به او توجّه پیدا کنند، همه کسانی که منتظر واقعی آقا هستند، هر روز این زیارت را می خوانند.
آن روز فهمیدم که اگر دلتنگ آقای خود شدم ودلم هوای او را کرد، می توانم با او این گونه سخن بگویم و"زیارت آل یاسین" را بخوانم.
بیش از بیست سال از آن ماجرا گذشت ومن تصمیم گرفتم تا این کتاب را برای تو بنویسم. دوست داشتم تا تو هم با این زیارت آشنا شوی، می خواستم تو هم با امام زمان این گونه نجوا کنی.
خدا را سپاس می گویم که اکنون این کتاب در دست مهربان توست، این کاری بود که من انجام دادم، وقتی کتاب به پایان می رسد، دیگر نوبت خود توست، امیدوارم که تو هم دیگران را با این گنج معنوی آشنا سازی.

مهدی خدّامیان آرانی
اسفند ماه ۱۳۹۰

خیلی وقت است منتظر تو هستم
مردم این شهر تو را فراموش کرده اند، تو را از یادها برده اند، من هم تو را فراموش کرده ام!
اکنون در این بیابان غربت گرفتار شده ام، هیچ کس نیست تا به فریادم برسد، من چه باید بکنم؟ کجا بروم؟
تو که می دانی من هیچ پناهی ندارم، از مردم شهر فراری شده ام، آخر در شهر، کسی به فکر تو نیست، من در جستجوی تو هستم. درست است از تو دور مانده ام، امّا هنوز در قلب من، عشق تو شعله می کشد.
تو خود می دانی که من دوستت دارم، می دانی که عشق تو را با همه دنیا عوض نمی کنم.
می دانم که این دنیا، هیچ وفا ندارد، باور کرده ام که دیر یا زود باید از اینجا بروم، دل بستن به اینجا کاری بیهوده است، آیا آدم عاقل به "سراب" دل می بندد؟
تو خودت از حال من باخبر هستی. می دانی که من از دل بستن به این "سراب ها" خسته شده ام!
مولای من! من راه را گم کرده ام، می خواهم به سوی تو بیایم. می خواهم با تو سخن بگویم.
خدا تو را "مهدی" نام نهاده است وتو را امامِ من قرار داده است، تو همان کسی هستی که اگر من به سوی تو نیایم وبه راه دیگری بروم، گمراه خواهم شد.
* * *
آیا تو دست روی دست می گذاری وبرای من هیچ کاری نمی کنی؟ آیا تو فقط منتظر می مانی تا من به سوی تو بیایم؟
نه، این طور نیست، تو همانند پدری مهربان مرا دوست داری، این باور من است. وقتی پدری می بیند که فرزند به بیراهه می رود، دست روی دست نمی گذارد، پدر وقتی می بیند که فرزندش به سوی گمراهی می رود، برمی خیزد، فرزندش را کمک می کند، دستش را می گیرد واو را نجات می دهد، آری، تو هم دست مرا گرفتی ونجاتم دادی، زودتر از این که من سوی تو بیایم، تو به سوی من آمدی!!
* * *
جانم به فدای تو! مولای من!
باور نمی کردم که این قدر زود جواب مرا بدهی، ممنون تو هستم. صدای مهربان تو چه آرامشی به قلب من داد!
من دیگر نگران نیستم، من تو را دارم، چرا نگران باشم؟ من مهربانی تو را باور دارم.
شاید اگر سراب ها را تجربه نمی کردم، قدر حقیقت را نمی دانستم. اکنون می دانم سراب چیست، حقیقت چیست. این تجربه ارزشمندی است که به آسانی آن را به دست نیاورده ام. من جوانی خویش را فروخته ام واین تجربه را خریده ام.
من به سوی تو می آیم...
من دل شکسته ام، من را ببخش اگر به یاد تو نبودم، من شرمنده ام، اشک مرا ببین...
من فدای تو شوم! همه هستی من فدای تو باد، من خوب می دانم هر کس بخواهد به سوی خدا برود، باید به سوی تو آید وبه تو توجّه کند، هر کس راه غیر تو را برود، هرگز به مقصد نمی رسد.
اکنون می خواهم به سوی خدا وبه سوی تو آیم...
* * *
گفتی که می خواهی به سوی من بیایی، پس "بسم الله" را بر زبان جاری کن و"زیارت آل یاسین" را بخوان!
تو این گونه با من سخن بگو! این گونه راز دل خود بیان کن! در آغاز هر کاری نام خدا را به زبان جاری کن! تو باید مهربانی خدا را یاد کنی، باید بار دیگر به خودت یادآور شوی که خدا در اوج زیبایی ومهربانی است. او بوده است که تو را آفریده ونعمت های زیادی به تو داده است، او در حقّ تو مهربانی کرده است که تو توانستی راه را از چاه تشخیص دهی وبه این سو بیایی.
اکنون که خدا را یاد نموده ای تو می خواهی به سوی خدا بروی، تو می خواهی به سوی من بیایی، پس سخن آغاز کن، این گونه با من سخن بگو:
سلامٌ علی آل یاسین(۱)!
* * *
من آماده ام تا تو را با "زیارتِ آل یاسین" زیارت کنم. من می خواهم چهل بار بر تو سلام کنم.
چرا چهل سلام؟
من می خواهم عشق وولای خود را به تو که امامِ من هستی، نشان بدهم. درست است که در روزگار "غیبت" گرفتار شده ام وتو از دیده ها پنهان هستی، امّا من تو را در مقابل خود می بینم وبه تو سلام می کنم.
من چهل بار به تو سلام می کنم، می خواهم بگویم که همواره به یاد تو هستم، من از آنِ تو هستم ودر گروه تو هستم.
من با تو سخن می گویم، من زائر تو هستم، گویی در روبروی تو ایستاده ام وبه تو سلام می کنم.
سلام بر تو که آقای من وامام من هستی...
فقط این راه به خدا می رسد
سلام بر "آلِ یاسین"!
این اوّلین سلام من است، این گونه بر تو وخاندان تو سلام می کنم. شما "آل یاسین" هستید.
خدا در قرآن، پیامبر را "یاسین" نامیده است، وشما هم خاندان او هستید، "آل یاسین"، همان "آل محمّد" است. آری! "یاسین" نامی از نام های پیامبر می باشد.
من در روز بارها وبارها بر شما درود می فرستم، در تشهّد نماز می گویم: "اللهمَّ صَلِّ علی محمّد وآل محمّد، بارخدایا! بر محمّد وآل محمّد درود بفرست".
می دانم وقتی صلوات می فرستم، خداوند رحمت خود را بر من نازل می کند، صلوات نور است وباعث روشن شدن دل من می شود وتاریکی ها را از دل می زداید.
من در اینجا، به چهارده معصوم پاک سلام ودرود می فرستم.
سلام من بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)، علی، فاطمه، حسن، حسین وهمه امامان معصوم (علیهم السلام) که از نسل حسین (علیه السلام) هستند.
* * *
مهدی جان! سلام بر تو که مرا به سوی خدا فرا می خوانی!
تو دست مرا می گیری وبه سوی خدا می بری. فقط تو هستی که می توانی راه خدا را به من نشان بدهی، راهی که درست است وهیچ گمراهی ندارد.
تو هدایت گر همه آفریده های خدا هستی، فرشتگان هم اگر بخواهند به خدا نزدیک شوند، باید نزد تو بیایند. تو حجّت خدا بر همه هستی.
علم ودانش تو فراتر از دیگران است، خدا به تو مقامی بس بزرگ داده است وبرای همین است که تو می توانی همه را به سوی خدا ببری.
آری! در جهان هستی، معلّمی همچون تو پیدا نمی شود، هر کس بخواهد به کمال ورستگاری برسد، باید شاگردی تو را بنماید، همان گونه که فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.
خدا نورِ تو را قبل از خلقت آسمان ها وزمین آفرید، آن وقتی که هنوز خدا عرش خود را هم خلق نکرده بود.
آری! وقتی خدا اراده کرد که جهان هستی را بیافریند، ابتدا نوری آفرید. آن نور، حقیقتِ شما بود. تو وپدران پاک تو، نوری واحد هستید.
شما بودید وغیر از شما هیچ آفریده دیگری نبود، آن روز، شما حمد وستایش خدا را می گفتید. چهارده هزار سال بعد از آن، خداوند عرش خود را آفرید، آن وقت نور شما را در عرش خود قرار داد(۲).
آری! من سخن از خلقت نورِ شما می گویم، سخن در مورد خلقت جسم شما نیست، خدا نور شما را خلق کرد وهزاران سال بعد زمین را آفرید وسپس جسم شما را خلق کرد.
سخن من پیرامون آفرینش نورِ شماست، نوری که جسم نبود، آن نور، در واقع، روح شما بود، روح، از جنس خاک نیست، این جسم است که از خاک آفریده شده است. خداوند روح شما را هزاران سال قبل از خلقت عرش خود آفرید.
نورِ شما سالیان سال، در عرش خدا وملکوت خدا بود، نور شما در آنجا عبادت خدا را می نمود، بعد از آن خدا بر بندگانش منّت نهاد وشما را به این دنیای خاکی آورد.
شما آمده اید تا راه خدا را نشان ما بدهید، آمده اید تا این دنیای تاریک را با نور خود روشن کنید، آمده اید تا دستگیری کنید وهمه را به سعادت ورستگاری برسانید.
* * *
مهدی جان! سلام بر تو که "بابُ الله" هستی!
هر کس می خواهد به سوی خدا برود، باید به سوی تو رو کند، هر کس می خواهد به هدایت برسد باید با تو آشنا شود. فقط از راه تو می توان به خدا رسید.
اگر کسی تو را نشناسد وبا تو بیگانه باشد ودر راهی که تو به آن رهنمون هستی گام برندارد، هرگز به مقصد نخواهد رسید وچیزی جز پشیمانی نصیب او نخواهد شد.
هر کس محبّت تو را به دل داشته باشد، محبّت خدا را در دل دارد، هر کس بغض وکینه تو را داشته باشد، بغض خدا را دارد. هر کس به تو پناه بیاورد، به خدا پناهنده شده است.
آری! خشنودی تو، خشنودی خداست، خشم تو، خشم خداست.
* * *
سلام بر تو که دین خدا را زنده می کنی، تو یاری کننده دین خدا هستی. تو پرچم "توحید" را در سرتاسر دنیا به اهتزاز درمی آوری. تو نام خدا ویاد او را جهانی خواهی کرد، تو به جنگ همه سیاهی ها وظلم ها خواهی رفت وزیبایی ها را به تصویر خواهی کشید.
چه روز باشکوهی خواهد بود آن روز!
روزی که همه اهل آسمان ها وتمام مردم زمین در شادی ونشاط باشند وعدالت همه جا را فرا گیرد، دیگر از ظلم وستم هیچ خبری نباشد(۳).
آن روز فقر از میان رفته باشد، مردم، دیگر فقیری را نیابند تا به او صدقه بدهند(۴).
آن روز مردم به جای عشق به دنیا، عاشق عبادت شوند وکمال خویش را در عبادت وبندگی خدا جستجو کنند(۵).
در آن روزگار، فرشتگان همواره بر انسان ها سلام کنند ودر مجالس آن ها شرکت کنند. قلب مردم آن قدر پاک شود که بتوانند فرشتگان را ببینند وخداوند دست رحمت خویش را بر سر مردمان کشد وعقل همه انسان ها کامل شود(۶).
روزی که در هیچ جای دنیا، شخص بیماری دیده نشود وهمه در سلامت کامل زندگی کنند وهیچ اختلافی در سرتاسر دنیا به چشم نیاید ومردم از هر قبیله وقومی که باشند در صلح وصفا با هم زندگی کنند(۷).
* * *
خدا به تو مقامی بس والا داده است، هر کس از تو روی برگرداند وبا تو دشمنی کند، از دین خدا بیرون رفته است.
خداوند در مورد ولایت تو سفارش بسیار زیادی نموده است، اسلام بر پنج ستون بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج وولایت تو، امّا خداوند اهمیتی را که به ولایت تو داده است به هیچ کدام از نماز وروزه وحج وزکات نداده است!
اگر کسی در این دنیا عمر طولانی کند وسالیان سال، عبادت خدا را به جا آورد ونماز بخواند وروزه بگیرد وبه اندازه کوه بزرگی، صدقه بدهد وهزار حجّ هم به جا آورد وسپس در کنار خانه خدا مظلومانه به قتل برسد، با این همه اگر ولایت تو را قبول نداشته باشد، وارد بهشت نخواهد شد(۸).
آری! ولایت تو نزد خدا از همه چیز مهم تر است.
* * *
سلام بر تو که خلیفه خدا هستی!
تو جانشین خدا در آسمان ها وزمین می باشی، این لقبی است که خدا به تو داده است.
روزی هم که تو ظهور کنی وحکومت عدل خویش برپا سازی، خدا فرشته ای را به روی زمین خواهد فرستاد. آن فرشته، پیشاپیش تو این چنین ندا خواهد داد: "مهدی، خلیفه خداست. از او اطاعت کنید"(۹).
تو حجّت خدا بر همه هستی. حجّت خدا بر همه آفریده های خدا، تو حجّت خدا در آسمان ها وزمین هستی.
وقتی شخصی سخن مرا قبول ندارد، من برای اثبات سخن خود، دلیل می آورم، در زبان عربی، به این دلیل من، "حجّت" می گویند.
روز قیامت که بر پا شود، خدا به مردم چنین می گوید: ای مردم! من مهدی را به عنوان رهبر شما انتخاب نمودم، چرا از او پیروی نکردید؟ چرا بیراهه رفتید؟ چرا به سخنان او گوش فرا ندادید؟ چرا دیگری را امامِ خود قرار دادید ودین مرا تباه ساختید؟
به همین جهت است که تو را "حجّت خدا" می گویند، یعنی تو دلیل وبرهان خدا هستی، خدا راه سعادت را برای مردم روشن نمود، به آنان دستور داد تا ولایت تو را قبول کنند واز تو پیروی کنند، هر کس از تو اطاعت کند، اهل بهشت خواهد بود وهر کس با تو دشمنی کرده باشد، خشم خدا را برای خود خریده است(۱۰).
* * *
مهدی جان! تو جلوه اراده خدا هستی!
اگر بخواهم بدانم خدا چه اراده کرده است، کافی است بدانم که تو چه اراده کرده ای.
اگر من بخواهم بفهمم که خدا چه چیزی را دوست دارد، باید ببینم که تو چه را دوست داری.
اگر تو را خوشحال کنم، خدا را خوشحال نموده ام، اگر به سوی تو بیایم، به سوی خدا رفته ام. تو جلوه صفات خدا هستی.
تو همواره اطاعت خدا را می کنی وچیزی را انجام می دهی که خدا اراده نموده است، تو از خود اراده ای نداری، هر چه خدا برای تو بخواهد تو همان را انجام می دهی، تو تسلیم فرمان خدای خود هستی.
خداوند صفات زیادی دارد، او مهربان است، دارای علم زیادی است، قدرت دارد و...، همه این صفات زیبای خدا را می توانم در تو بیابم.
صفات وخوبی های خدا، حد واندازه ندارد، امّا من می توانم آن مقدار از صفات خدا را (که می شود در این دنیا جلوه کند)، در وجود تو بیابم!
تو جلوه صفات خدا هستی، تو از خود هیچ نداری، هر چه داری، خدا به تو داده است.
تو همچون آینه ای هستی که من می توانم صفات وزیبایی های خدا در آن بیابم. هیچ موجودی به اندازه تو این همه زیبایی را در خود جای نداده است!
تو نور خدا در آسمان ها وزمین هستی، تو مایه هدایت اهل آسمان ها وزمین هستی، اگر هدایت تو نباشد، هیچ کس نمی تواند به سعادت ورستگاری برسد.
تو قاری قرآن ومفسّر آن هستی، من تفسیر آن را باید از تو بشنوم!
قرآن را اگر تو تفسیر کنی، مایه هدایت می شود، هیچ کس نمی تواند مانند تو پیام های قرآن را برای بشر بیان کند. خوشا روزی که من صدای دلربای تو را بشنوم که برایم قرآن بخوانی وآن را تفسیر کنی(۱۱).
در جستجوی ذخیره بزرگ خدا
سلام ای ذخیره خدا در روی زمین!
این سخن خدا در قرآن است: (بَقِیةُ اللهِ خَیرٌ لَّکم إِن کنتُم مُّؤمِنِینَ)
اگر شما اهل ایمان هستید بقیةُ الله برایتان بهتر است(۱۲).
آری! خدا پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. آن ها برای سعادت بشر زحمات زیادی کشیدند، عدّه زیادی از آنان در این راه شهید شدند. اکنون که پیامبران، همه از این دنیا رفته اند ومهمان خدا شده اند، فقط تو تنها یادگار آن ها هستی،
آری! تو بازمانده خدا وذخیره او در روی زمین هستی. من دیده ام که بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیه کرده وآن را در جایی مطمئن قرار می دهند. آن وسایل، ذخیره های آن ها هستند.
تو هم ذخیره هستی. تو "بقیة الله" هستی!
واین نام چقدر زیباست!
بی جهت نبود که پدر تو را برای شیعیان به این نام معرّفی نمود، آن روزی که مردی از شهر قم به شهر "سامرا" آمده بود.
او مهمان پدرت بود، نام او، احمد قمّی بود، او به سامرا آمده بود تا بداند امام دوازدهم کیست. او مهمان امام عسکری (علیه السلام) شده بود ونمی دانست چگونه سؤال خود را بپرسد.
بعد از لحظاتی، امام عسکری (علیه السلام) او را صدا زد وگفت: "از آغاز آفرینش دنیا تا به امروز، هیچ گاه دنیا از حجّت خدا خالی نبوده است وتا روز قیامت هم، دنیا بدون حجّت خدا نخواهد بود. نعمت های خدا که بر شما نازل می شود وهر بلایی که از شما دفع می شود به برکت وجود حجّت خداست"(۱۳).
احمد قمّی رو به امام عسکری (علیه السلام) کرد وگفت: "آقای من! امام بعد شما کیست؟".
امام عسکری (علیه السلام) لبخندی زد واز جا برخاست واز اتاق خارج شد وبعد از مدّتی همراه با تو، وارد اتاق شد وچنین گفت: "این پسرم مهدی (علیه السلام) است که سرانجام همه دنیا را پر از عدل وداد خواهد کرد، او امام بعد از من است"(۱۴).
اشک در چشم احمد قمّی حلقه زد، گریه او از سر شوق بود، او نمی دانست چگونه شکر خدا کند که توانسته تو را ببیند.
در این هنگام تو با احمد قمّی چنین سخن گفتی: "اَنا بَقِیةُ الله: من ذخیره خدا هستم"(۱۵).
آن روز تو بیش از سه سال نداشتی، خود را بَقیةُ الله معرّفی کردی، فردا نیز خود را این گونه معرّفی خواهی کرد.
فردای ظهور را می گویم. فردایی که همه جهان در انتظارش است.
وقتی که خدا به تو اجازه ظهور بدهد، به کنار کعبه می آیی. آن روز فرشتگان دسته دسته برای یاری تو می آیند(۱۶).
جبرئیل با کمال ادب به نزد تو آمده وچنین می گوید: "آقای من! وقت ظهور تو فرا رسیده است"(۱۷).
وتو به کنار درِ کعبه رفته وبه خانه توحید تکیه خواهی زد واین آیه را خواهی خواند:
(بَقِیةُ اللهِ خَیرٌ لَّکم إِن کنتُم مُّؤمِنِینَ)
اگر شما اهل ایمان هستید بقیةُ الله برایتان بهتر است(۱۸).
آن روز صدای تو در همه دنیا خواهد پیچید: "من بقیةُ الله وحجّت خدا هستم"(۱۹).
* * *
سلام بر تو که پیمان بزرگ خدایی! همان پیمانی که خدا بر آن تأکید زیادی کرده است.
من بر سر آن پیمان بزرگ هستم، پیمانی که خدا از من گرفته است. آن روزی که خدا روح مرا را آفرید، از من پیمان گرفت. من بر تو وبر پدران تو درود می فرستم تا اعلام کنم که بر سر آن پیمان خود هستم.
روزی که خدا هم در قرآن از آن این گونه یاد می کند:
(أَلَستُ بِرَبِّکم قَالُوا بَلَی)(۲۰).
خدا آن روز با همه سخن گفت، او به همه چنین گفت: آیا من خدای شما نیستم؟ همه در جواب گفتند: آری! شهادت می دهیم که تو خدای ما هستی.
بعد از آن، خدا پیامبران خود را معرّفی کرد وسپس نوبت به معرّفی کسانی رسید که جانشینان پیامبران بودند. خدا آنان را نیز معرّفی کرد، او به همه دستور داد تا از پیامبران وجانشینان آن ها اطاعت کنند.
آن روز خدا از تو سخن گفت. این سخن خدا بود: "من با مهدی، دین خود را یاری خواهم نمود"(۲۱).
آن روز بود که من با نور تو آشنا شدم، تورا شناختم وبه مقام تو اعتراف نمودم.
آن روز، من پیامبری محمّد (صلی الله علیه وآله) وامامت دوازده امام را پذیرفتم، عهد کردم که از آنان اطاعت کنم(۲۲).
آری! خدا از من پیمان گرفت، همان گونه که از تو پیمان گرفت وتو پیمان خدا را قبول نمودی. تو عهد کردی که بر مشکلات غیبت صبر کنی، همه تنهایی ها وغربت ها را تحمّل کنی. آری! تو عهد کرده ای که از همه پیامبران وامامان، صبر بیشتری داشته باشی! قلب تو، آماج غم ها وغصّه ها باشد.
خدا به تو خبر داد که تو روزگاری دراز در پس پرده غیبت خواهی بود، در آن روزگار، شیعیان تو به سختی ها وبلاهای زیادی گرفتار می شوند، تو همه آن بلاها را با چشم می بینی وباید صبر کنی!
تو می بینی که دشمنان چه ستم ها می کنند وخون دوستان تو را به زمین می ریزند، قلب تو از آن همه بلاها سخت به درد می آید، امّا تو عهدی با خدای خویش داری که صبر کنی. تو راضی به رضای خدا هستی. صبر تو، صبری زیباست، صبر می کنی تا آن زمانی که خدا خودش به تو اجازه ظهور بدهد.
آن وقت تو به میدان می آیی وهمه ظلم وستم ها را نابود می کنی، وچه شکوهی خواهد داشت آن روز که خدا به تو اجازه ظهور بدهد.
روزی که تو کنار کعبه خواهی بود، فرشتگان برای یاری تو خواهند آمد(۲۳).
آن روز مسجد الحرام پر از صف های طولانی فرشتگان می شود. جبرئیل با کمال ادب نزد تو می آید وسلام می کند ومی گوید: "آقای من! اکنون دعای شما مستجاب شده است"(۲۴).
وتو رو به آسمان می کنی وبا خدای خود چنین سخن می گویی: "بار خدایا! تو را حمد وستایش می کنم که به وعده خود وفا کردی ومن را وارثِ زمین قرار دادی"(۲۵).
وتو یاران خود را صدا می زنی ومی گویی: "ای یاران من! ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید".
با قدرت خدا، یاران تو، خود را به مسجد الحرام می رسانند. همه آن ها کنار درِ کعبه، دور تو جمع می شوند وبا تو بیعت می کنند...
* * *
تو موعودی هستی که خدا وعده آن را به اهل ایمان داده است. خدا وعده داده که سرانجام در روی زمین، بندگان خوب او حکومت کنند وعدالت را برپا کنند. تو همان وعده خدایی هستی!
وقتی خدا اراده کند که تو ظهور کنی، همه پیامبران کنار بیتُ المَعمُور جمع خواهند شد، چه مراسم باشکوهی خواهد بود!
شنیده ام که بیت المعمور، کعبه فرشتگان است ودر آسمان چهارم است، همواره هزاران فرشته گرد آن طواف می کنند، "بیتُ المَعمُور" به معنای "خانه آباد" است(۲۶).
اجازه ظهور تو آنجا صادر می شود وهمه دنیا آباد می شود، آری! در روزگاری که تو از دیده ها پنهان باشی، دنیا خراب وویران است، امّا وقتی که تو ظهور کنی، دنیا آباد می شود، برای همین، آبادی دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز می شود.
آن شب باشکوه، روح همه پیامبران در کنار بیتُ المَعمُور جمع می شوند، آدم ونوح وابراهیم وعیسی وموسی (علیهم السلام) و... همه می آیند. گروهی از مؤمنان هم در آنجا خواهند بود. همه نگاه ها به آن سو خیره می ماند. فرشتگان چند منبر نورانی را به سوی "بیتُ المَعمُور" می آورند(۲۷).
چهار منبر نورانی!
پیامبر، علی، حسن وحسین (علیهم السلام) به سوی این منبرها می روند وبالای آن ها می نشینند. شوری در میان این فرشتگان وانبیاء ومؤمنان برپا می شود.
لحظاتی بعد، درهای آسمان گشوده می شود، پیامبر دست های خود را برای دعا رو به آسمان می گیرد، همه فرشتگان وپیامبران نیز با پیامبر هم نوا می شوند(۲۸).
پیامبر چنین می گوید: "خدایا! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. دیگر لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است"(۲۹).
سپس پیامبر، علی، حسن وحسین (علیهم السلام) در بالای آن منبرها به سجده می روند...
آری! پیامبر با خدا در مورد تو سخن می گوید، تو همان وعده ای هستی که خدا به بندگان خوبش داده است(۳۰).
وخدا در آن شب، دعای پیامبر را مستجاب می کند وتو در حالی که پرچم عدالت در دست داری به سوی کعبه می شتابی واز کنار کعبه فریاد بر می آوری: من مهدی هستم!
* * *
تو همچون مهتاب در تاریکی ها می درخشی وراه را برای ما روشن می کنی، نور تو هدایتگر همه است وهر کس می خواهد به رستگاری رسد باید از نور تو بهره ببرد.
تو صاحب پرچمی هستی که خدا آن را برافراشته می سازد، پرچم تو پرچم فتح وپیروزی است، همان پرچمی که جبرئیل برای پیامبر در جنگ بَدر از آسمان آورد(۳۱).
آن پرچم تاکنون، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است، اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد واو هم در جنگ بدر آن را باز نمود ولشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت.
پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد ودیگر در هیچ جنگی آن را باز نکرد وتحویل حضرت علی (علیه السلام) داد. آن حضرت نیز فقط در جنگ جَمَل، آن پرچم را باز نمود ودیگر از آن استفاده نکرد(۳۲).
خدا آن پرچم را برای تو ذخیره کرده است وتو صاحب آن پرچم هستی، وسرانجام روزی آن را به اهتزاز در می آوری.
* * *
خدا علم خویش را به قلب تو نازل کرد واین گونه بود که تو خزانه دار دانش خدا شدی. تو را برگزید وعلم غیب را به تو یاد داد.
من شنیده ام که هر کس این علم غیب را بداند، می تواند کارهای بزرگی انجام دهد، شنیده ام که سلیمان (علیه السلام) باخبر شد در کشور "سبا" مردم خورشید را پرستش می کنند. سلیمان متوجّه شد که در آن کشور ملکه ای به نام "بلقیس" حکومت می کند واو هم خورشید را می پرستد واو تختی باشکوه دارد که بر روی آن جلوس می کند.
سلیمان (علیه السلام) تصمیم گرفت تا زمینه هدایت آن ملکه را فراهم سازد برای همین نامه ای به او نوشت واو را به خداپرستی دعوت کرد.
در یکی از روزها، سلیمان به اطرافیان خود رو کرد وگفت: چه کسی می تواند تخت ملکه سبا را برایم حاضر کند؟
بین سلیمان که در فلسطین حکومت می کرد وبین کشور "سبا" (که در یمن واقع شده بود)، صدها کیلومتر فاصله است، سیلمان می خواست یک نفر تخت آن ملکه را برای او حاضر کند.
آصِف که یکی از بهترین یاران سلیمان بود به سلیمان گفت: من در کمتر از یک چشم بر هم زدن، آن تخت را برای تو حاضر می کنم.
سلیمان نگاه کرد، دید که تخت ملکه در کمتر از یک لحظه در جلوی او قرار گرفته است. همه از کاری که آصِف کرد، تعجّب کردند.
آصِف فقط قسمتی از علم غیب را داشت وتوانست کار به آن بزرگی را انجام دهد، امّا خدا به تو همه آن علم غیب را داده است. این لطفی است که خدا در حقّ تو نموده است(۳۳).
هر کس بخواهد از علم بهره ای داشته باشد، باید درس بخواند وزحمت بکشد تا مقداری علم ودانش را کسب کند، امّا علم ودانش تو با همه فرق می کند، خدا قلب تو را جایگاه علم خودش قرار داده است.
* * *
تو جلوه مهربانی خدا هستی، اگر بخواهم مهربانی خدا را به سوی خود جذب کنم، باید به سوی تو بیایم، زیرا خدا تو را جایگاه رحمت خویش قرار داده است.
وقتی خدا می خواهد بر بندگان خود مهربانی کند، خیر وبرکتی را بر آنان نازل نماید، آن رحمت را ابتدا نزد تو نازل می کند، زیرا که خداوند تو را واسطه میان خود وبندگانش قرار داده است.
آری! هیچ کس نمی تواند رحمت خدا را به طور مستقیم دریافت دارد، زیرا این لیاقت وشایستگی خاصّی می خواهد که خدا این شایستگی را فقط وفقط به تو داده است.
تو واسطه فیض ورحمت هستی، تو اصل هر رحمتی هستی که بر بندگان خدا نازل می شود.
تو شیعیان خود را بسیار دوست داری وآنان را کمک می کنی، وقتی شیعیان در گرفتاری ها تو را صدا بزنند، به یاریشان می روی، هم در این دنیا وهم در روز قیامت تو آن ها را مدد می کنی، وقتی قیامت برپا شود، آن روز همه مهربانی تو را خواهند دید، وقتی که همه مردم از یکدیگر فرار کنند وهیچ کس پناهی نداشته باشد، تو پناه شیعیان خود خواهی بود.
سلام بر تو ای که تو وعده حتمی خدا هستی(۳۴)!
تنها حقیقت این دنیای خاکی
مهدی جان!
دوست دارم همیشه سلام خویش را هدیه ات کنم، در همه لحظه ها بر تو سلام می کنم.
سلام بر تو زمانی که به امر خدا قیام می کنی، سلام بر تو زمانی که از دیده ها پنهان ودر پسِ پرده غیبت هستی.
سلام بر تو هنگامی که قرآن می خوانی وبرای دیگران سخن می گویی، سلام بر تو زمانی که نماز می خوانی وبا خدای خویش سخن می گویی وبه رکوع می روی ودر مقابل خدا به سجده می افتی.
سلام بر تو هنگامی که شعار توحید بر زبان جاری می کنی وخدا را به بزرگی یاد می کنی،
سلام بر تو زمانی که حمد وثنای خدا به جا می آوری!
هر صبح وشام بر تو سلام می کنم.
* * *
من یاد آن روزی هستم که تو به نماز می ایستی وعیسی (علیه السلام) هم همراه تو نماز می خواند. آن روز تو به سرزمین فلسطین می روی، تو با یاران خود به آنجا سفر می کنی ومنتظر می شوی تا روز جمعه فرا رسد.
مسیحیان زیادی در این شهر جمع شده اند ومنتظرند تا اتّفاق مهمّی روی بدهد. روز جمعه فرا می رسد، اجتماع باشکوهی می شود، نگاه ها به آسمان خیره می ماند.
ابری سفید دیده می شود که جوانی بر فراز آن ابر قرار گرفته است. دو فرشته کنار آن جوان ایستاده اند(۳۵).
آن ابر به سوی زمین می آید. در "بیت المقدس" غوغایی برپا می شود، آن جوان، عیسی (علیه السلام) است.
عیسی (علیه السلام) به زمین بازگشته است. مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او می روند ومی گویند که ما همه یاران وانصار تو هستیم. همه منتظرند تا عیسی (علیه السلام) جوابی بدهد، عیسی (علیه السلام) می گوید: "شما یاران من نیستید"(۳۶).
همه مسیحیان تعجّب می کنند. عیسی (علیه السلام)، بدون توجّه به آنان، حرکت می کند.
وتو در محراب "مسجد الأقصی" ایستاده ای وهمه یاران، پشت سر تو صف بسته اند ومنتظرند تا وقت نماز شود.
عیسی (علیه السلام) به سوی تو می آید، او به تو نزدیک می شود وسلام می کند وبا تو دست می دهد.
تو به او رو می کنی ومی گویی: "ای عیسی! جلو بایست وامامِ جماعت ما باش"(۳۷).
عیسی (علیه السلام) می گوید: "من به زمین آمده ام تا وزیر تو باشم، نیامده ام تا فرمانده باشم، من نماز خود را پشت سر شما می خوانم"(۳۸).
عیسی در صف اوّل، کنار یاران تو می ایستد، وقتی مسیحیان این منظره را می بینند، گروه زیادی از آنان مسلمان می شوند.
وتو به نماز می ایستی وچه شکوهی دارد این نماز!
سلام من به نماز تو!
* * *
چرا من بارها به نماز تو سلام می کنم؟ چرا فریاد می زنم: سلام بر لحظه ای که تو سجده می کنی؟
من می خواهم بگویم که تو بنده خدا هستی، او را عبادت می کنی ودر مقابل او سر به خاک می نهی، خدا مقام تو را گرامی داشته است وتو جز سخن خدا چیزی نمی گویی، هر چه او به تو دستور بدهد، با تمام وجود آن را می پذیری.
من می خواهم این گونه از غلّو وزیاده گویی پرهیز کنم. من می دانم که تو بنده خدا هستی ودر مقابل او به خاک می افتی. تو مخلوق خدا هستی، مبادا من در حقّ تو، گزافه بگویم! مبادا به چیزی باور داشته باشم که با یکتاپرستی منافات دارد.
* * *
شنیده ام وقتی هم پا به عرصه گیتی نهادی، سر به سجده نهادی! آری! وقتی تو به دنیا آمدی، بوی خوش بهشت، تمام فضا را فرا گرفت، پرندگانی سفید همچون پروانه، بالای سرِ تو پرواز می کردند وتو سر به سجده نهاده بودی(۳۹).
بعد از لحظاتی، سر از سجده برداشتی ورو به آسمان نمودی وگفتی: اَشهَدُ اَن لا الهَ الاّ الله وَاَشهَدُ اَنَّ جَدّی رَسُولُ الله...
شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست.
گواهی می دهم که جدّ من، محمّد پیامبر خداست و(۴۰)...
* * *
سلام بر تو هنگامی که صبح فرا می رسد! سلام بر تو هنگامی که شب آغاز می گردد!
شاید یکی سؤال کند چرا به تو سلام خود را این گونه تقدیم می کنم. راز این سلام چیست؟
تو به اذن خدا از آنچه در جهان هستی می گذرد، باخبر هستی، تو شاهد وناظر بر کردار من هستی.
خدا در قرآن می فرماید:
﴿وَقُلِ اعمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکم ورَسُولُهُو والمُؤمِنُونَ...﴾.
بگو هر آنچه می خواهید انجام دهید، ولی بدانید که خدا ورسول خدا ومؤمنان، عمل شما را می بینند(۴۱).
امروز منظور از "مؤمنان" در این آیه، تو هستی، تو بر آنچه بندگان خدا انجام می دهند، آگاه هستی، اعمال وکردار ما هر روز به شما عرضه می شود(۴۲).
آری! هر صبح وشام، پرونده اعمال من را به نزد تو می آورند، تو به کردار من نگاه می کنی، اگر در آن کارهای زیبا ببینی، خوشحال می شوی، برایم دعا می کنی، امّا اگر من گناهی انجام داده باشم، تو ناراحت می شوی، آخر چرا شیعه تو این گونه باشد؟
تو دست به دعا برمی داری وبرای من استغفار می کنی، رو به آسمان می کنی ومی گویی: خدایا! این شیعه من است، شیطان او را فریب داده است، از تو می خواهم از گناهش درگذری!
سلام بر تو آن لحظه ای که برای شیعیانت طلب آمرزش وبخشش می کنی!
سلام بر تو در هر صبح وشام که کردار شیعیان بر تو عرضه می شود.
مولای من! آقای من!
من می دانم گنهکارم، خطاکارم، من با گناهانم قلب شما را به درد می آورم، امّا بدان با همه گناهانم، تو را دوست دارم، آقایی جز تو ندارم، فقط تو را دارم وبس!
برایم دعا کن، دعا کن خدا گناهانم را ببخشد، دعایم کن که شیطان دیگر نتواند فریبم بدهد.
دعایم کن! دعایم کن!
* * *
من بارها وبارها به تو سلام می کنم. آن قدر به تو سلام می کنم تا به من نگاه کنی ولطف تو شامل حالم شود.
سلام بر تو ای که خدا وعده داده است تو را از همه بلاها حفظ کند تا روزگار ظهور تو فرا رسد وتو به امر او قیام کنی.
سلام بر تو ای که همچون پدر برای شیعیان خود دلسوزی می کنی واز هر کس که به سویت بیاید، دستگیری می نمایی، تو پناه شیعیان وفریادرس درماندگان هستی.
تو امام وپیشوای من هستی، تو آرزوی همه هستی، آرزوی همه خوبان!
خوشا به حال من که تو آرزوی من شده ای ومن از همه آرزوهای دیگر دل کنده ام، آرزوهای دیگر، سراب هستند، تو تنها حقیقت این دنیای خاکی هستی!
باید در هوای تو باشم، در جستجوی تو باشم، در خیال وصال تو باشم.
وقتی آرزوی انسان بزرگ بشود، خود او هم بزرگ می شود، بعضی ها را می بینم که در آرزوی ثروت وشهرت و... هستند، ارزش آنان به همان مقدار است، امّا کسی که تو آرزوی او باشی، چقدر ارزش دارد؟ این را فقط خدا می داند(۴۳).
چه کسی حرف اول وآخر را می زند؟
مولای من! آقای من!
اکنون می خواهم اعتقادات خود را برایت بیان کنم، من باورهای خود را نزد تو امانت می گذارم.
اشهد ان لا اله الا الله. خدایی جز الله نیست.
من تو را گواه می گیرم که به خدای یگانه ایمان دارم. من خداپرست هستم واز همه بت ها بیزارم.
هر لحظه بتی می خواهد دل مرا را از آنِ خود کند، دل من باید حرم خدا باشد. من همه بت ها را از وجود خود بیرون می کنم وفقط خدای یگانه را می پرستم.
وقتی می گویم: "لا اله إلاّ الله"، در واقع همه بت ها را از دل خود بیرون می کنم. من فقط خدای یگانه را می پرستم.
خدایی را ستایش می کنم که بی نیاز است. او که از چیز دیگری وجود نیافته ووجودش از خودش است.
هیچ کس نمی تواند چگونگی او را بفهمد وآن را بیان کند، در عظمت وبزرگی او، همه اندیشه ها حیران هستند.
او نه می زاید واز کسی هم زاده نشده است. او همسر وفرزند وشریکی ندارد. او زنده ای است که هرگز نمی میرد، توانایی است که هرگز ناتوان نمی گردد، قدرتمندی است که هرگز شکست نمی خورد، بردباری است که عجله نمی کند، او هرگز نابود نمی شود وپایان نمی پذیرد.
خدای من هرگز نیازمند نمی شود، عزیزی است که هرگز ذلیل وخوار نمی شود، دانایی است که هرگز نادان نمی گردد.
او عادل است وهرگز ستم نمی کند، او به بندگان خود عطا وبخشش می کند وهرگز بخل نمیورزد.
او همه جا هست ولحظه ای از بندگان خود بی خبر نیست. هر چه در جهان هستی هست آفریده اوست وفقط اوست که آفریده نشده است.
فقط اوست که آغازی وپایانی ندارد. قبل از او هیچ آفریده ای نبود وبعد از او نیز هیچ آفریده ای نیست(۴۴).
خدای من هرگز از آفریده های خود دور نیست، تا من سؤال کنم که او کجاست.
فقط اوست که گذر زمان، او را دگرگون نمی کند، او بزرگواری وستایش را از آن خود نمود ودر بزرگی وعظمت بی همتاست(۴۵).
* * *
من حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله) را پیامبر خدا می دانم:
اَشْهَدُ اَنّ محمّداً رَسُولُ الله.
شهادت می دهم که محمّد، بنده خدا وفرستاده اوست. همه زیبایی ها وخوبی ها در وجود خود جای داده است، او پیامبر مهربانی ها می باشد، او نور خدا در آسمان ها وزمین است.
من شهادت می دهم که خدا، محمّد وعلی وفاطمه وفرزندان معصوم آنان را بیش از همه دوست دارد.
آری! خدا مقامی بس بزرگ به آنان داده است، جایگاه آنان از جایگاه همه فرشتگان ومقرّبان بالاتر است.
خدا مقام وجایگاه آنان را برای دیگران بیان کرده است وهمه زیبایی ها وخوبی های آن ها را به همه خبر داده است، این پیام خدا برای همه است:
ای فرشتگان من! ای پیامبران من! ای بندگان من! با همه شما هستم، بدانید که من محمّد وآل محمّد را برتری دادم، مقام آن ها از همه وهمه بالاتر ووالاتر است.
آری، خدا آنان را به بزمِ مخصوص خود راه داده است، وکس دیگری را به آنجا راه نیست، هیچ کس نباید آرزوی رسیدن به آن جایگاه را بنماید که این یک آرزوی دست نایافتنی است(۴۶).
من به امامت دوازده امام اعتقاد دارم، نه کمتر نه بیشتر. امامان من فقط دوازده نفر هستند که نام آنان چنین است:
امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری، امام مهدی (علیهم السلام).
این دوازده نفر، رهبرانی هستند که خدا آنان را به عنوان حجّت خود انتخاب نموده است. آنان از همه لغزش ها وزشتی ها وپلیدی ها به دور هستند، خدا به آنان مقام عصمت را داده است، همه آن ها معصوم هستند وهرگز فکر گناه هم به ذهن خود راه نمی دهند(۴۷).
* * *
مهدی جان! من تو را امام زمان خود می دانم واعتقاد دارم که تو حجّت خدا هستی. خدا راه سعادت را برای مردم روشن نمود، به آنان دستور داد تا ولایت تو را قبول کنند واز تو پیروی کنند، هر کس از تو اطاعت کند، اهل بهشت خواهد بود وهر کس با تو دشمنی کند، غضب خدا در انتظار او خواهد بود(۴۸).
* * *
من بار دیگر بر محمّد وآل محمّد، صلوات ودرود می فرستم، وخطاب به شما چنین می گویم:
ای سروران من! شما اوّلین آفریده خدا هستید، خدا آفرینش را با شما آغاز نمود، خدا همه خوبی ها، همه زیبایی ها، همه کمالات را با شما آغاز نمود. شما سبب خلقت جهان هستید، اگر شما نبودید، خدا آسمان ها وزمین وفرشتگان وجهان را خلق نمی کرد(۴۹).
شما واسطه فیض خدا هستید، وقتی خدا می خواهد به بندگان خود خیر ورحمتی بدهد، ابتدا آن را به وجود شما نازل می کند وبعد به واسطه شما آن خیر به دیگران می رسد.
شما همه کاره جهان هستید، در جهان هستی، حرف اوّل وآخر را شما می زنید، خدا شما را محور قرار داده است، از اوّل هستی شما بوده اید وتا آخر هم شما خواهید بود.
هر کس که با خدا کار دارد باید به درِ خانه شما بیاید، به اذن خدا، شما همیشه وهمواره، همه کاره جهان هستی می باشید.
به واسطه شما خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل می کند وبلاها را از آنان دور می کند، شما ستون جهان هستی هستید، اگر شما نباشید، زمین وزمان در هم می پیچد.
من به "رجعت" شما باور دارم، اعتقاد دارم که شما قبل از قیامت، به دنیا باز می گردید ودر این دنیا حکومت می کنید.
"رجعت"، همان زنده شدن دوباره شما می باشد، آری! خدا شما را (قبل از برپا شدن قیامت) زنده خواهد نمود تا بر این دنیا حکومت کنید، آری! باور داشتن به رجعت، نشانه شیعه واقعی بودن است(۵۰).
من می دانم که قرآن هم از رجعت سخن گفته است. من بارها وبارها این آیه قرآن را خوانده ام:
﴿أَو کالَّذِی مَرَّ عَلَی قَریة وَهِی خَاوِیةٌ عَلَی عُرُوشِهَا...فَأَمَاتَهُ اللهُ مِائَةَ عَام ثُمَّ بَعَثَهُ...﴾(۵۱).
قرآن، داستان عُزَیر (یکی از پیامبران) را برایم بیان می کند، او از شهری عبور کرد که استخوان های مردگان زیادی در آنجا افتاده بود. آن، شهر ویران شده بود.
او مدّتی به آن استخوان ها وجمجمه ها نگاه کرد وبا خود گفت: در روز قیامت، خدا چگونه این مردگان را زنده خواهد نمود؟
در این هنگام، خدا به عزرائیل دستور داد تا جان او را بگیرد، مرگ عُزَیر فرا رسید. صد سال گذشت. خدا بعد از صد سال، دوباره او را زنده کرد، او به سوی شهر خود حرکت کرد، وقتی به شهر خود رسید دید همه چیز تغییر کرده است، آری! صد سال گذشته بود، همسر او از دنیا رفته بود و...
آری! رجعت، همان زنده شدن بعد از مرگ است وقرآن از رجعت وزنده شدن دوباره عُزَیر سخن گفته است.
خدایی که من او را می پرستم به هر کاری تواناست، او وعده داده که بار دیگر شما را به این دنیا باز گرداند وشما در این دنیا حکومت کنید وخدا به وعده های خود عمل می کند(۵۲).
من می دانم که در روزگار رجعت شرایط عوض خواهد شد، اگر کسی قبل از رجعت کافر باشد، ایمان او در روزگار رجعت قبول نخواهد شد، زیرا در آن هنگام پرده ها کنار می رود وآیات خدا آشکار می شود، انسان ها تا قبل از فرا رسیدن روزگار رجعت، فرصت دارند که حق وحقیقت را انتخاب نمایند.
* * *
مهدی جان! من در اینجا می خواهم باورهای خود را بر زبان بیاورم، آنچه را که به آن اعتقاد دارم بیان کنم:
من باور دارم که مرگ حق است ودیر یا زود از این دنیا سفر خواهم نمود، آری! دنیا منزلگاهی است که باید از آن عبور کرد، خوشا به حال کسی که به این دنیا دل نبندد.
من به یاد مرگ می افتم، آن روز که مرا در قبر بنهند وخاک بر روی من بریزند، آن روز تنهای تنها خواهم شد!
افسوس که من این صدا را نمی شنوم: "من خانه تنهایی هستم، من خانه تاریکی هستم".
این صدای قبر من است که هر روز در فضا طنین می اندازد ومن آن را نمی شنوم(۵۳)!
آیا من برای تاریکی قبر فکری کرده ام؟ سفری در پیش رو دارم که دیر یا زود فرا می رسد، باید برای خود زاد وتوشه ای آماده کنم، آن لحظه ای که همه، مرا تنها می گذارند. همه دوستان وآشنایان، بعد از این که مرا به خاک سپردند به منزل خود باز می گردند ومن می مانم ویک دنیا تنهایی وتاریکی!
من به سؤال وجواب در قبر اعتقاد دارم. آن موقعی که دو فرشته نزد من آیند، از من در مورد خدا ودین من سؤال کنند: خدای تو کیست؟ پیامبر تو کیست؟ امام تو کیست؟
در آن لحظه های تنهایی چه خواهم کرد؟
من شنیده ام که اگر کسی اهل ایمان باشد، در آن لحظه ها هیچ غمی به دل ندارد.
وقتی مؤمن را داخل قبر گذاشتند وقبر او را با خاک پوشاندند، ناگهان قبر او شکافته می شود. دری آشکار می شود ومؤمن نگاهش به آن در خیره می ماند. قبر تاریک تاریک است، امّا نوری از آن در به سوی قبر می آید وتمام قبر را روشن می کند.
این نور، نور چهره زیبای پیامبر می باشد، بوی خوشی به مشام مؤمن می رسد، آری! این بوی خوش پیامبر است(۵۴).
این پیامبر است که دوستان خود را در سخت ترین لحظه ها تنها نمی گذارد.
* * *
مهدی جان! من باور دارم که بعد از مرگ زنده خواهم شد، من به روز قیامت ایمان دارم، روزی که همه زنده شوند وسر از قبر بردارند.
من چه می دانم که روز قیامت چه روزی است؟ روزی که ترس همه را فراگیرد، هر کسی به فکر خودش باشد، مادر از فرزند خود فرار کند، دوستان همه یکدیگر را فراموش کنند، روزی که تشنگی بیداد کند، آتش جهنّم زبانه کشد...
همه برای حسابرسی فراخوانده شوند، آن روز همه به پرونده های کردار خود نگاه می کنند، می بینند که همه کارهای خوب وبد آن ها با دقّت ثبت شده است.
آن روز، روز حسابرسی است. گروهی که اهل خوبی ها وزیبایی ها بوده اند، به سوی بهشت حرکت می کنند، کسانی هم که در دنیا چیزی جز پلیدی وسیاهی برای خود اندوخته نکرده اند، در عذاب گرفتار می شوند.
* * *
من به "پل صراط" ایمان دارم، روز قیامت، پلی بر روی جهنّم کشیده می شود که به آن "صراط" می گویند، همه باید از آن عبور کنند، اهل ایمان به راحتی وبا سلامت از صراط عبور می کنند وبعد از آن به مهمانی بزرگ خدا می روند، آن ها به بهشت جاودان وارد می شوند.
ولی اهل کفر ومعصیت نمی توانند از صراط عبور کنند، آنان در آتش عذاب گرفتار می شوند، آنان در آتش سقوط می کنند.
در روز قیامت، از "حقّ النّاس" سؤال می کنند، این سؤال در "مِرصاد" خواهد بود، مِرصاد، قسمتی از پل صراط است، در آنجا از "حقّ النّاس" می پرسند، هر کس که به دیگری ظلم کرده باشد وحقّ او را گرفته باشد، باید آنجا جواب بدهد.
اگر امروز حق کسی را پایمال کنم، اگر به آبروی کسی صدمه بزنم، اگر ظلمی به دیگری بنمایم، باید بدانم که در روز قیامت باید جواب بدهم. خدا از "حقّ النّاس" نمی گذرد، باید من در آنجا صاحب حق را راضی کنم(۵۵)!
آری! من به بهشت وجهنّم ایمان دارم، می دانم که اگر درستکار باشم، سرانجام من بهشت خواهد بود واگر راه خطا بروم ومعصیت وگناه خدا را بنمایم، جهنّم در انتظار من است.
بهشت وجهنّم، حقیقت دارد، من امید دارم که عاقبت من ختم به خیر شود، اهل بهشت باشم، من از جهنّم هراس دارم، من از عذاب جهنّم به خدا پناه می برم!
* * *
مهدی جان! خوب می دانم، اگر من بخواهم از عذاب خدا نجات پیدا کنم، باید ولایت تو را قبول کنم، ولایت تو، محورِ سعادت است ورستگاری.
هر کس به بهشت وارد می شود، به خاطر محبّت شماست، رضای شما، رضای خداست، اگر کسی بتواند شما را راضی وخشنود سازد، خدا را راضی ساخته است.
کسی که بفهمد حق با شماست، بداند که خدا ولایت شما را بر او واجب کرده است، امّا از قبول ولایت شما سرباز زند، جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود.
آری! کسانی که با شما دشمنی می کنند وبا این که می دانند حق با شماست، امّا آن را انکار می کنند، آنان به آتش گرفتار خواهند شد، امّا حساب کسانی که از شما هیچ نمی دانند وجاهل هستند واصلاً حق به آن ها نرسیده است، جداست.
* * *
مولای من! من اعتقادات خود را در حضور تو بیان کردم واکنون تو را گواه می گیرم، از تو می خواهم بر آنچه برای تو گفتم شهادت بدهی.
من تو را دوست دارم! به امامت تو اعتقاد دارم، به قلب من نگاه کنی، ببین که قلب من شیدای توست، عشق تو، تنها سرمایه من است.
من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم. من رنگ وبوی تو را دارم، من در فکر واندیشه واحساس وکردار فقط پیرو تو هستم. خوب می دانم که اگر تو را دوست داشته باشم واز دشمنان تو بیزار نباشم، شیعه واقعی شما نیستم.
اگر بخواهم جزء پیروان واقعی تو باشم، باید با دشمنان تو دشمن باشم. آن کسی که تو را دوست دارد واز دشمنان تو بیزار نیست، به دروغ ادّعای محبّت تو می کند، تو این محبّت را از او خریداری نمی کنی!
من با تو هستم، با غیر تو کار ندارم، به تو ایمان دارم، تو را دوست دارم وولایت تو را قبول کرده ام، من فقط گوش به فرمان تو هستم، تسلیم تو هستم! پیروی کردن از غیر تو، چیزی جز آتش جهنّم در پی ندارد.
ای خاندان پیامبر! حق وحقیقت همیشه با شما بوده است، هر کجا شما بروید، حق وحقیقت هم همان جاست. شما محور حق وحقیقت هستید. حق چیزی است که شما آن را بپسندید، باطل چیزی است که شما از آن بیزار باشید. به هر چه شما فرمان دهید، آن چیز خوب وزیباست، از هر چه که نهی کنید، آن چیز زشت وپلید است.
من به خدای یگانه ایمان دارم، خدایی که شریک ندارد، من محمّد را پیامبرِ خدا می دانم، به همه شما ایمان دارم.
من به همه شما (از اوّلین نفر تا آخرین نفر شما) اعتقاد دارم، من تسلیم شما هستم وپیروی کامل از شما می کنم، هر چه شما بگویید قبول می کنم.
* * *
مهدی جان! من آمادگی خود را برای یاری تو اعلام می کنم، من آماده ام ومنتظرم تا روزگار ظهور تو فرا برسد، روزی که خدا دین خودش را به دست تو زنده خواهد نمود.
من امروز هم به یاری تو اندیشه دارم، تلاش می کنم تا نام ویاد تو را زنده نگه دارم.
هر کسی برای زندگی کردن، دلیلی می خواهد، این دلیل زندگی من است: من زنده ام وزندگی می کنم تا سرود مهر تو را سر بدهم ومحبّت تو را بر دل های مردم، پیوند زنم.
من سوگند یاد می کنم تا نفس در سینه دارم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم بزنم ودوستان تو را یار راه شوم وسرود جان بخش برپایی دولتت را فریاد زنم.
من در راه رضای تو قدم برمی دارم، یاد تو را زنده نگه می دارم! من این گونه تو را یاری می کنم.
مولای من!
در قلب من، فقط محبّت تو جای دارد وبس! من هیچ کس را به اندازه تو دوست ندارم، من در اشتیاق توام، در آرزوی تو هستم وهرگز چنین اشتیاقی را برای دیگری نداشته ام.
تو در اعماق دل من جای گرفته ای، تو همه جا عزیزِ جان من وامید دل من هستی!
* * *
بار خدایا! من با امام زمان خود سخن گفتم واز عشق ومحبّت خود به او پرده برداشتم، من آمادگی خود را برای یاری او اعلام نمودم، اکنون از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در این راه ثابت قدم بمانم.
تو کاری کن که قلب من برای همیشه از آن امام زمانم باشد، تو کاری کن که من از امام زمان خویش دست برندارم! تو کاری کن من در این راه، ثابت بمانم(۵۶).
آمین.
ترجمه زیارت
* اکنون زیارت "آل یاسین" با هم زمزمه می کنیم:
سلام بر آلِ یاسین که همان آل محمّد هستند.
سلام بر تو ای آقای من که مرا به سوی خدا فرا می خوانی ومرا به سوی خدا می بری.
هر کس بخواهد به کمال ورستگاری برسد، باید شاگردی تو را بنماید، همان گونه که فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.
سلام بر تو که "بابُ الله" هستی! هر کس می خواهد به سوی خدا برود، باید به سوی تو رو کند. سلام بر تو که دین خدا را زنده می کنی.
سلام بر تو که خلیفه خدا وحجّت خدا آسمان ها وزمین هستی. تو جلوه اراده خدا هستی! اگر بخواهم بدانم خدا چه اراده کرده است، کافی است بدانم که تو چه اراده کرده ای. اگر من تو را خوشحال کنم، خدا را خوشحال نموده ام.
تو قاری قرآن هستی ومن تفسیر آن را باید از تو بشنوم.
دوست دارم همیشه سلام خویش را هدیه ات کنم، در همه لحظه ها بر تو سلام می کنم.
سلام ای ذخیره خدا در روی زمین!
سلام بر تو که پیمان بزرگ خدایی! همان پیمانی که خدا بر آن تأکید زیادی کرده است.
تو موعودی هستی که خدا وعده آن را به اهل ایمان داده است وآن را ضمانت کرده است.
تو راه سعادت را برای ما روشن می کنی، نور تو هدایتگر همه است، تو صاحب پرچمی هستی که خدا آن را برافراشته می سازد.
خدا علم خویش را به قلب تو نازل کرد واین گونه بود که تو خزانه دار علم خدا شدی.
تو جلوه مهربانی خدا هستی، اگر من به دنبال مهربانی خدا هستم، باید به سوی تو بیایم.
مولای من!
سلام بر تو زمانی که به امر خدا قیام می کنی، سلام بر تو زمانی که از دیده ها پنهان ودر پسِ پرده غیبت هستی. سلام بر تو هنگامی که قرآن می خوانی وبرای دیگران سخن می گویی، سلام بر تو زمانی که نماز می خوانی وبا خدای خویش سخن می گویی وبه رکوع می روی ودر مقابل خدا به سجده می افتی.
سلام بر تو هنگامی که شعار توحید بر زبان جاری می کنی وخدا را به بزرگی یاد می کنی.
سلام بر تو زمانی که حمد وثنای خدا به جا می آوری وبرای شیعیانت طلب بخشش می کنی.
من هر صبح وشام بر تو سلام می کنم.
سلام بر تو هنگامی که صبح فرا می رسد! سلام بر تو هنگامی که شب آغاز می گردد!
سلام بر تو ای امام مهربان من! ای که همچون پدر برای شیعیان خود دلسوزی می کنی، تو امام وپیشوای من هستی، تو آرزوی همه خوبان هستی.
من بارها وبارها به تو سلام می کنم. آن قدر به تو سلام می کنم تا به من نگاه کنی ولطف تو شامل حالم شود.
مولای من! آقای من!
من تو را گواه می گیرم که به خدای یگانه ایمان دارم، از همه بت ها بیزارم.
من شهادت می دهم که محمّد، بنده خدا وفرستاده اوست. من شهادت می دهم که خدا، محمّد وعلی وفاطمه وفرزندان معصوم آنان را بیش از همه دوست دارد وبه آنان مقامی بس بزرگ داده است.
من به امامت دوازده امام اعتقاد دارم، نه کمتر نه بیشتر. امامان من فقط دوازده نفر هستند که نام آنان چنین است: امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری، امام مهدی (علیهم السلام).
مولای من!
من تو را امام زمان خود می دانم، وباور دارم که تو حجّت خدا هستی.
ای سروران من! شما اوّلین آفریده خدا هستید، شما همه کاره جهان هستید، در جهان، حرف اوّل وآخر را شما می زنید، خدا شما را محور قرار داده است، از اوّل هستی شما بوده اید وتا آخر هم شما خواهید بود.
من به "رجعت" شما باور دارم، اعتقاد دارم که شما قبل از قیامت، به دنیا باز می گردید ودر این دنیا حکومت می کنید.
من می دانم که در روزگار رجعت شرایط عوض خواهد شد، اگر کسی قبل از رجعت کافر باشد، ایمان او در روزگار رجعت قبول نخواهد شد، زیرا در آن هنگام پرده ها کنار می رود وآیات خدا آشکار می شود، انسان ها تا قبل از فرا رسیدن روزگار رجعت، فرصت دارند که حق وحقیقت را انتخاب نمایند.
من باور دارم که مرگ حق است، سؤال وجواب در قبر حق است، من به روز قیامت ایمان دارم، روزی که همه زنده می شوند وسر از قبر بردارند. آن روز، روز حسابرسی است. در روز قیامت، از "حقّ النّاس" سؤال می کنند، حقّ النّاس، همان حقوق دیگران است، حقوقی مردمی که با آنان زندگی می کنم.
من به "پل صراط" ایمان دارم، پلی که در روز قیامت بر روی جهنّم کشیده می شود تا همه از روی آن عبور کنند. در روز قیامت، از "حقّ الناس" سؤال می کنند، این سؤال در "مِرصاد" خواهد بود. بهشت وجهنّم، حقیقت دارد، من امید دارم که عاقبت من ختم به خیر شود، اهل بهشت باشم، من از جهنّم هراس دارم، من از عذاب جهنّم به خدا پناه می برم.
آقای من! محورِ سعادت ورستگاری، همان ولایت توست.
هر کس که به بهشت وارد می شود، به خاطر محبّت شماست، رضای شما، رضای خداست، اگر کسی بتواند شما را راضی وخشنود سازد، خدا را راضی ساخته است. هر کس با شما مخالفت کند، آتش در انتظار اوست.
مولای من!
من اعتقادات خود را در حضور تو بیان کردم واکنون تو را گواه می گیرم، از تو می خواهم بر آنچه برای تو گفتم شهادت بدهی.
من تو را دوست دارم! به ولایت وامامت تو اعتقاد دارم، به قلب من نگاه کنی، ببین که قلب من شیدای توست، عشق تو، تنها سرمایه من است.
من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم.
شما محور حق وحقیقت هستید. حق چیزی است که شما آن را بپسندید، باطل چیزی است که شما از آن بیزار باشید. به هر چه شما فرمان دهید، آن چیز خوب وزیباست، از هر چه که نهی کنید، آن چیز زشت وپلید است.
من به خدای یگانه ایمان دارم، خدایی که شریک ندارد، من محمّد را پیامبرِ خدا می دانم، به همه شما ایمان دارم.
من به همه شما (از اوّلین نفر تا آخرین نفر شما) اعتقاد دارم، من تسلیم شما هستم وپیروی کامل از شما می کنم، هر چه شما بگویید قبول می کنم.
من آمادگی خود را برای یاری تو اعلام می کنم، من آماده ام ومنتظرم تا روزگار ظهور تو فرا برسد، روزی که خدا دین خودش را به دست تو زنده خواهد نمود.
در قلب من، فقط محبّت تو جای دارد وبس! من هیچ کس را به اندازه تو دوست ندارم.
بار خدایا! من با امام زمان خود سخن گفتم واز عشق ومحبّت خود به او پرده برداشتم، من آمادگی خود را برای یاری او اعلام نمودم، اکنون از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در این راه ثابت قدم بمانم.
ترجمه دعای بعد از زیارت
* بعد از خواندن زیارت "آل یاسین"، این دعا را خوانده می شود(۵۷):
بار خدایا! از تو می خواهم بر محمّد، فرستاده خودت درود بفرستی، محمّد، پیامبر مهربانی ها وروشن کننده راه توست.
از تو می خواهم که قلب مرا با نور ایمان روشن کنی، توفیق دهی تا جز به خوبی ها اندیشه نکنم.
تو کاری کن که هر وقت می خواهم کاری انجام بدهم، ابتدا در مورد آن آگاهی کسب کنم، قدرتم بده تا بتوانم اعمال خوب انجام بدهم، توفیقم بده تا همواره راست بگویم واز دروغ دوری کنم.
بار خدایا! تو بصیرت وآگاهی در دین را به من کرم نما تا مبادا در راه دین تو، فریب فتنه ها را بخورم.
کاری کن تا چشم من در هر چیز، آثار عظمت وبزرگی تو را ببیند وگوش من، حکمت وسخنان پندآموز بشنود.
به قلب من نظر کن وآن را جایگاه محبّت محمّد وآل محمّد قرار بده، تو ظرف مرا از مهر وولای آنان چنان پر کن که دیگر جایی برای محبّت غیر آنان نماند، به آنجا برسم که فرزند وهمسر ودوست خود را به خاطر آنان دوست داشته باشم، آن فرزندی برای من عزیر باشد که ولای آنان را داشته باشد، آن دوستی برای من گرامی باشد که عشق آنان را به دل داشته باشد...
خدایا! تو مرا به این خواسته هایم برسان تا در لحظه جان دادن، در آغوش مهربانی تو باشم وبه عهد وپیمان خود وفا کرده باشم.
بار خدایا! بر مهدی (علیه السلام) درود وصلوات بفرست، او که حجّت وخلیفه تو در روی زمین است، همان که همه مردم را به سوی تو می خواند.
مهدی همان کسی است که عدالت را در زمین برقرار می کند، او به امر تو قیام می کند ومردم را به سوی تو فرا می خواند، او آقای اهل ایمان است. او کفر وبت پرستی را نابود خواهد نمود.
او تاریکی ها را از بین می برد وحق وحقیقت را روشن می کند. همه سخنان او حکمت وصدق است. او جلوه کاملی از نور تو در روی زمین است، او فقط به فرمان تو عمل کند واز عظمت وبزرگی تو در خوف است.
او همچون دوستی دلسوز برای همه است، او کشتی نجات است، او پرچم هدایت است، او روشنی چشم همه است، اوست که دنیای تیره وتار را روشن می کند. وقتی که دنیا پر از ظلم شود، او قیام خواهد نمود وهمه جا را پر از عدل وداد خواهد کرد.
خدایا! بر مهدی (علیه السلام) صلوات ودرود بفرست، همان که فرزندِ امامان پاک است. تو بر همه بندگانت دستور دادی تا از خاندان پیامبر پیروی نمایند وحق آنان را مراعات کنند وآنان را از هر پلیدی وزشتی پاک نمودی.
تو مهدی (علیه السلام) را یاری کن وبا یاری او، دین خودت را نصرت ببخش.
دوستان مهدی (علیه السلام)، دوستان تو هستند، آنان در روزگار غیبت گرفتار شده اند، تو اگر مهدی (علیه السلام) را یاری کنی، در واقع همه دوستان خودت را یاری کرده ای، پس نصرت خودت را برای مهدی (علیه السلام) بفرست واو را یاری کن!
ما را هم در گروه یاران مهدی (علیه السلام) قرار بده!
وجود مهدی (علیه السلام) را از شر هر ستمگری حفظ نما وهر بلایی را از او دور کن! تو خودت حافظ جان او باش!
هر چه زودتر عدالت را به دست او در دنیا برقرار کن!
یاران مهدی (علیه السلام) را یاری کن، دشمنان او را نابود نما وبه دست او همه ستمگران را به خاک ذلّت بنشان، همه کافران وگمراهان را به دست او به سزای اعمالشان برسان!
خدایا! مرا از یاران مهدی قرار بده، آنان که شیعه او هستند واز او پیروی می کنند وگوش به فرمان او هستند.
خدایا! آل محمّد (علیهم السلام) آرزوی بس بزرگ به دل دارند، آن ها چشم انتظار ظهور مهدی (علیه السلام) هستند، خدایا! ظهور مولایم را نزدیک گردان، همان روزی که آل محمّد به آرزوی خود می رسند.
خدایا! دشمنان آل محمّد (علیهم السلام) از ظهور مهدی (علیه السلام) در هراس بوده وهستند، آنان ستم های زیادی به این خاندان نموده اند، آن ها می دانند که روز ظهور، روز انتقام است، روزی که تو انتقام مظلومان را خواهی گرفت. خدایا! عمر مرا طولانی کن تا با چشم خود ببینم که دشمنان آل محمّد به چه سرنوشتی دچار خواهند شد.
من آن روزی را فراموش نمی کنم که عُمَر، خلیفه دوم به سوی خانه فاطمه آمد وفریاد زد: "بروید هیزم بیاورید"(۵۸).
عدّه ای با هیزم به سوی او آمدند، آن روز او شعله آتشی در دست داشت ودستور داد: "این خانه را با اهل آن به آتش بکشید"(۵۹).
هنوز چند روزی از رحلت پیامبر نگذشته بود. آیا آنان فراموش کردند که پیامبر بارها فرموده بود: "فاطمه پاره تن من است"(۶۰).
سپس او هیزم ها را آتش زد، درِ خانه نیم سوخته شد. عُمَر جلو آمد ولگد محکمی به در زد(۶۱).
وفاطمه (علیها السلام) پشت در ایستاده بود...فاطمه (علیها السلام) بین در ودیوار قرار گرفت، صدای ناله اش بلند شد...
من در انتظار روزی هستم که مهدی (علیه السلام) ظهور کند وبه شهر مدینه بیاید، در آن روز او از دشمنان مادر مظلومش انتقام خواهد گرفت. اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، آن روز به امر واذن تو، آنان زنده می شوند تا محاکمه شوند ودر آتشی بس بزرگ سوزانده شوند...(۶۲).
تو خدای یگانه هستی، از تو می خواهم که دعایم را مستجاب کنی، من آرزوی بزرگی را از تو خواستم ومی دانم که تو بر آن قادر وتوانا هستی. تو را صدا می زنم ومی گویم:

اللّهمّ عجّل لولیک الفرج
آمین یا ربَّ العالمین
متن زیارت (آل یاسین)
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین، السَّلامُ عَلَیک یا داعِی اللهِ وَرَبّانِی آیاتِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا بابَ اللهِ وَدَیانَ دینِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا خَلیفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، السَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللهِ وَدَلیلَ إرادَتِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا تالِی کتابِ اللهِ وَتَرجُمانَهُ.
السَّلامُ عَلَیک فی آناءِ لَیلِک وَأَطرافِ نَهارِک.
السَّلامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللهِ فی أَرضِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا میثاقَ اللهِ الَّذی أَخَذَهُ وَوَکدَهُ، السَّلامُ عَلَیک یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَهُ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا العَلَمُ المَنصُوبُ، وَالعِلمُ المَصبُوبُ، وَالغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَةُ، وَعداً غَیرَ مَکذوُب.
السَّلامُ عَلَیک حینَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَقعُدُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَقرَأُ وَتُبَینُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تُصَلّی وَتَقنُتُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَرکعُ وَتَسجُدُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تُهَلِّلُ وَتُکبِّرُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَحمَدُ وَتَستَغفِرُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تُصبِحُ وَتُمسی.
السَّلامُ عَلَیک فِی اللَّیلِ إذا یغشی وَالنَّهارِ إذا تَجَلّی.
السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الإمامُ المَأمُونُ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا المُقَدَّمُ المَأمُولُ، السَّلامُ عَلَیک بِجَوامِعِ السَّلامِ.
أُشهِدُک یا مَولای أَ نّی أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحدَهُ لا شَریک لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ، لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَأَهلُهُ، وَأُشهِدُک یا مَولای أَنَّ عَلِیاً أَمیرَ المُؤمِنینَ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالحُسَینَ حُجَّتُهُ، وَعَلِی بنَ الحُسَینِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِی حُجَّتُهُ، وَجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَمُوسَی بنَ جَعفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِی بنَ مُوسی حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِی حُجَّتُهُ، وَعَلِی بنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ بنَ عَلِی، حُجَّتُهُ.
وَأَشهَدُ أَ نَّک حُجَّةُ اللهِ، أَنتُمُ الأَوَّلُ وَالآخِرُ، وَأَنَّ رَجعَتَکم حَقٌّ لا رَیبَ فیها، یومَ لا ینفَعُ نَفساً إیمانُها لَم تَکن آمَنَت مِن قَبلُ أَو کسَبَت فی إیمانِها خَیراً.
وَأَنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناکراً وَنَکیراً حَقٌّ، وَأَشهَدُ أَنَّ النَّشرَ حَقٌّ، وَالبَعثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالمِرصادَ حَقٌّ، وَالمیزانَ حَقٌّ، وَالحَشرَ حَقٌّ، وَالحِسابَ حَقٌّ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالوَعدَ وَالوَعیدَ بِهِما حَقٌّ، یا مَولای شَقِی مَن خالَفَکم، وَسَعِدَ مَن أَطاعَکم.
فَاشهَد عَلی ما أَشهَدتُک عَلَیهِ، وَأَ نَا وَلِی لَک بَری مِن عَدُوِّک، فَالحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَالباطِلُ ما أَسخَطتُمُوهُ، وَالمَعروُفُ ما أَمَرتُم بِهِ، وَالمُنکرُ ما نَهَیتُم عَنهُ.
فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِاللهِ وَحدَهُ لا شَریک لَهُ، وَبِرَسُولِهِ، وَبِأَمیرِ المُؤمِنینَ، وَبِکم یا مَولای أَوَّلِکم وَآخِرِکم، وَنُصرَتی مُعَدَّةٌ لَکم، وَمَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکم، آمینَ آمینَ.
* سپس این دعا را می خوانی:
أَللّهُمَّ إنّی أَسأَلُک أَن تُصَلِّی عَلی مُحَمَّد نَبِی رَحمَتِک وَکلِمَةِ نُورِک، وَأَن تَملاََ قَلبی نُورَ الیقینِ، وَصَدری نُورَ الإیمانِ، وَفِکری نُورَ النِّیاتِ، وَعَزمی نُورَ العِلمِ، وَقُوَّتی نُورَ العَمَلِ، وَلِسانی نُورَ الصِّدقِ، وَدینی نُورَ البَصآئِرِ مِن عِندِک، وَبَصَری نُورَ الضِّیاءِ، وَسَمعی نُورَ الحِکمَةِ، وَمَوَدَّتی نُورَ المُوالاةِ لِمُحَمَّد وَآلِهِ عَلَیهِمُ السَّلامُ، حَتّی أَلقاک وَقَد وَفَیتُ بِعَهدِک وَمیثاقِک، فَتُغَشّینی رَحمَتُک یا وَلِی یا حَمیدُ.
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد حُجَّتِک فی أَرضِک، وَخَلیفَتِک فی بِلادِک، وَالدّاعی إلی سَبیلِک، وَالقائِمِ بِقِسطِک، وَالثّائِرِ بِأَمرِک، وَلِی المُؤمِنینَ، وَبَوارِ الکافِرینَ، وَمُجَلِّی الظُّلمَةِ، وَمُنیرِ الحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالحِکمَةِ وَالصِّدقِ، وَکلِمَتِک التّامَّةِ فی أَرضِک، المُرتَقِبِ الخائِفِ، وَالوَلِی النّاصِحِ، سَفینَةِ النَّجاةِ، وَعَلَمِ الهُدی، وَنُورِ أَبصارِ الوَری، وَخَیرِ مَن تَقَمَّصَ وَارتَدی، وَمُجَلِّی العَمی، الَّذی یملاُ الأَرضَ عَدلاً وَقِسطاً کما مُلِئَت ظُلماً وَجَوراً، إنَّک عَلی کلِّ شَیء قَدیرٌ.
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی وَلِیک وَابنِ أَولِیآئِک، الَّذینَ فَرَضتَ طاعَتَهُم، وَأَوجَبتَ حَقَّهُم، وَأَذهَبتَ عَنهُمُ الرِّجسَ، وَطَهَّرتَهُم تَطهیراً.
أَللّهُمَّ انصُرهُ وَانتَصِر بِهِ لِدینِک، وَانصُر بِهِ أَولِیاءَک وَأَولِیاءهُ، وَشیعَتَهُ وَأَنصارَهُ، وَاجعَلنا مِنهُم.
أَللّهُمَّ أَعِذهُ مِن شَرِّ کلِّ باغ وَطاغ، وَمِن شَرِّ جَمیعِ خَلقِک، وَاحفَظهُ مِن بَینَ یدَیهِ وَمِن خَلفِهِ، وَعَن یمینِهِ وَعَن شِمالِهِ، وَاحرُسهُ وَامنَعهُ مِن أَن یوصَلَ إلَیهِ بِسُوء، وَاحفَظ فیهِ رَسُولَک وَآلَ رَسُولِک.
وَأَظهِر بِهِ العَدلَ، وَأَیدهُ بِالنَّصرِ، وَانصُر ناصِریهِ، وَاخذُل خاذِلیهِ، وَاقصِم قاصِمیهِ، وَاقصِم بِهِ جَبابِرَةَ الکفرِ، وَاقتُل بِهِ الکفّارَ وَالمُنافِقینَ، وَجَمیعَ المُلحِدینَ حَیثُ کانُوا، مِن مَشارِقِ الأَرضِ وَمَغارِبِها، بَرِّها وَبَحرِها.
وَاملاَ بِهِ الأَرضَ عَدلاً، وَأَظهِر بِهِ دینَ نَبِیک صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ.
وَاجعَلنِی اللّهُمَّ مِن أَنصارِهِ وَأَعوانِهِ، وَأَتباعِهِ وَشیعَتِهِ، وَأَرِنی فی آلِ مُحَمَّد عَلَیهِمُ السَّلامُ ما یأمُلُونَ، وَفی عَدُوِّهِم ما یحذَروُنَ، إلهَ الحَقِّ آمینَ، یا ذَا الجَلالِ وَالإکرامِ، یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ.

منابع تحقیق

یک. إعلام الوری بأعلام الهدی، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت ۵۴۸ هـ)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، بیروت: دارالمعرفة، الطبعة الاُولی، ۱۳۹۹ هـ.
دو. أعیان الشیعة، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت ۱۳۷۱ هـ)، إعداد: السید حسن الأمین، بیروت: دارالتعارف، الطبعة الخامسة، ۱۴۰۳ هـ.
سه. الاحتجاج علی أهل اللجاج، أبو منصور أحمد بن علی الطبرسی (ت ۶۲۰ هـ)، تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران: دار الاُسوة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۳ هـ.
چهار. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت ۴۱۳ هـ)، تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قمّ: مؤسّسة آل البیت، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۳ هـ.
پنج. الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت ۴۶۰ هـ)، تحقیق: مؤسّسة البعثة، قمّ: دار الثقافة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۴ هـ.
شش. الأمالی، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت ۳۸۱ هـ)، تحقیق: مؤسّسة البعثة، قمّ: مؤسّسة البعثة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۷ هـ.
هفت. الأنوار البهیة فی تواریخ الحجج الإلهیة، الشیخ عبّاس القمّی (ت ۱۳۵۹ هـ)، تحقیق: مؤسّسة النشر الإسلامی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجامعة المدرّسین بقمّ المشرّفة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۷ هـ.
هشت. التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن (الملاحم والفتن)، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت ۶۶۴ هـ)، قمّ: تحقیق ونشر: مؤسّسة صاحب الأمر (عجل الله فرجه)، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۶ هـ.
نه. التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی)، أبو عبد الله محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت ۶۰۴ هـ)، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۰ هـ.
ده. التوحید، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت ۳۸۱ هـ)، تحقیق: هاشم الحسینی الطهرانی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الاُولی، ۱۳۹۸ هـ.
یازده. الجرح والتعدیل، عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی (ت ۳۲۷ هـ)، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، ۱۳۷۱ هـ.
دوازده. الخرائج والجرائح، أبو الحسین سعید بن عبد الله الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت ۵۷۳ هـ)، تحقیق: مؤسّسة الإمام المهدی (عجل الله فرجه)، قمّ: مؤسّسة الإمام المهدی (عجل الله فرجه)، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۹ هـ.
سیزده. الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت ۹۱۱ هـ)، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۴ هـ.
چهارده. الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی)، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت ۱۰۹۱ هـ)، طهران: مکتبة الصدر، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۵ هـ.
پانزده. الصراط المستقیم إلی مستحقّی التقدیم، زین الدین أبو محمّد علی بن یونس النباطی البیاضی (ت ۸۷۷ هـ)، تحقیق: محمّد باقر المحمودی، طهران: المکتبة المرتضویة، الطبعة الاُولی، ۱۳۸۴ هـ.
شانزده. الغارات، أبو إسحاق إبراهیم بن محمّد بن سعید المعروف بابن هلال الثقفی (ت ۲۸۳ هـ)، تحقیق: السید جلال الدین المحدّث الأرموی، طهران: أنجمن آثار ملّی، الطبعة الاُولی، ۱۳۹۵ هـ.
هفده. الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب، عبد الحسین أحمد الأمینی (ت ۱۳۹۰ هـ)، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعة الثالثة، ۱۳۸۷ هـ.
هجده. الغیبة، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (ت ۴۶۰ هـ)، تحقیق: عباد الله الطهرانی، وعلی أحمد ناصح، قمّ: مؤسّسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۱ هـ.
نوزده. الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة، علی بن محمّد بن أحمد المالکی المکی المعروف بابن صبّاغ (ت ۸۵۵ هـ)، بیروت: مؤسّسة الأعلمی.
بیست. الکافی، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی (ت ۳۲۹ هـ)، تحقیق: علی أکبر الغفاری، طهران: دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۹ هـ.
بیست ویک. الکامل فی التاریخ، أبو الحسن علی بن محمّد الشیبانی الموصلی المعروف بابن الأثیر (ت ۶۳۰ هـ)، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۸ هـ.
بیست ودو. المحاسن، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (ت ۲۸۰ هـ)، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قمّ: المجمع العالمی لأهل البیت، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۳ هـ.
بیست وسه. المحتضر، عزّ الدین أبو محمّد الحسن بن سلیمان بن محمّد الحلّی (ق ۸ هـ)، تحقیق: سید علی أشرف، قمّ: المکتبة الحیدریة، ۱۴۲۴ هـ.
بیست وچهار. المزار الکبیر، أبو عبد الله محمّد بن جعفر المشهدی (ق ۶ هـ)، تحقیق: جواد القیومی الإصفهانی، قمّ: نشر قیوم، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۹ هـ.
بیست وپنج. المعجم الأوسط، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت ۳۶۰ هـ)، تحقیق: قسم التحقیق بدار الحرمین، ۱۴۱۵ هـ، القاهرة: دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع.
بیست وشش. المعجم الصغیر، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب اللخمی الطبرانی (ت ۳۶۰ هـ)، تحقیق: محمّد عثمان، بیروت: دار الفکر، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۱ هـ.
بیست وهفت. المناقب (المناقب للخوارزمی)، للحافظ الموفّق بن أحمد البکری المکی الحنفی الخوارزمی (۵۶۸ هـ)، تحقیق: مالک المحمودی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۴ هـ.
بیست وهشت. الهدایة الکبری، أبو عبد الله الحسین بن حمدان الخصیبی (ت ۳۳۴ هـ)، بیروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة، ۱۴۱۱ هـ.
بیست ونه. أمالی المفید، أبو عبد الله محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت ۴۱۳ هـ)، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۴ هـ.
سی. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار، محمّد بن محمّد تقی المجلسی (ت ۱۱۱۰ هـ)، طهران: دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الاُولی، ۱۳۸۶ هـ.
سی ویک. بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن علی الطبری (ت ۵۲۵ هـ)، النجف الأشرف: المطبعة الحیدریة، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۳ هـ.
سی ودو. بصائر الدرجات، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت ۲۹۰ هـ)، قمّ: مکتبة آیة الله المرعشی، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۴ هـ.
سی وسه. تاریخ بغداد أو مدینة السلام، أبو بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی (ت ۴۶۳ هـ)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطاء، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی.
سی وچهار. تاریخ مدینة دمشق، علی بن الحسن بن عساکر الدمشقی (ت ۵۷۱ هـ)، تحقیق: علی شیری، ۱۴۱۵، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع.
سی وپنج. تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر البصروی الدمشقی (ت ۷۷۴ هـ)، تحقیق: عبد العظیم غیم، ومحمّد أحمد عاشور، ومحمّد إبراهیم البنّا، القاهرة: دار الشعب.
سی وشش. تفسیر العیاشی، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیاشی (ت ۳۲۰ هـ)، تحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاّتی، طهران: المکتبة العلمیة، الطبعة الاُولی، ۱۳۸۰ هـ.
سی وهفت. تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، (ت ۳۲۹ هـ)، تحقیق: السید طیب الموسوی الجزائری، قمّ: منشورات مکتبة الهدی، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۴ هـ.
سی وهشت. تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی (ت ۱۱۱۲ هـ)، تحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاّتی، قمّ: مؤسّسة إسماعیلیان، الطبعة الرابعة، ۱۴۱۲ هـ.
سی ونه. تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة، محمّد بن الحسن الطوسی (ت ۴۶۰ هـ)، تحقیق: السید حسن الموسوی، طهران: دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الثالثة، ۱۳۶۴ ش.
چهل. جامع أحادیث الشیعة، السید البروجردی (ت ۱۳۸۳ هـ)، قمّ: المطبعة العلمیة.
چهل ویک. جمال الاُسبوع بکمال العمل المشروع، علی بن موسی الحلّی (ابن طاووس) (ت ۶۶۴ هـ)، تحقیق: جواد القیومی، قمّ: مؤسّسة الآفاق، الطبعة الاُولی، ۱۳۷۱ ش.
چهل ودو. حلیة الأبرار فی أحوال محمّد وآله الأطهار، هاشم البحرانی، تحقیق: غلام رضا مولانا البروجردی، قمّ: مؤسّسة المعارف الإسلامیة، ۱۴۱۳ هـ.
چهل وسه. خاتمة مستدرک الوسائل، المیرزا الشیخ حسین نوری الطبرسی (ت ۱۳۲۰ هـ)، تحقیق مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم: مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۵ هـ.
چهل وچهار. دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والأحکام، أبو حنیفة النعمان بن محمّد بن منصور بن - أحمد بن حیون التمیمی المغربی (ت ۳۶۳ هـ)، تحقیق: آصف بن علی أصغر فیضی، مصر: دارالمعارف، الطبعة الثالثة، ۱۳۸۹ هـ.
چهل وپنج. دلائل الإمامة، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ت ۳۱۰ هـ)، تحقیق: مؤسّسة البعثة، قم: مؤسّسة البعثة.
چهل وشش. روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر الآلوسی)، محمود بن عبد الله الآلوسی (ت ۱۲۷۰ هـ)، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
چهل وهفت. روضة الواعظین، محمّد بن الحسن بن علی الفتّال النیسابوری (ت ۵۰۸ هـ)، تحقیق: حسین الأعلمی، بیروت: مؤسّسة الأعلمی، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۶ هـ.
چهل وهشت. سعد السعود، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت ۶۶۴ هـ)، قم: مکتبة الرضی، الطبعة الاُولی، ۱۳۶۳ هـ. ش.
چهل ونه. سیر أعلام النبلاء، أبو عبد الله محمّد بن أحمد الذهبی (ت ۷۴۸ هـ)، تحقیق: شُعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة العاشرة، ۱۴۱۴ هـ.
پنجاه. شرح أُصول الکافی، صدر الدین محمّد بن إبراهیم الشیرازی المعروف بملاّ صدرا (ت ۱۰۵۰ هـ)، تحقیق: محمّد خواجوی، طهران: مؤسّسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی، الطبعة الاُولی، ۱۳۶۶ ش.
پنجاه ویک. شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصری (ت ۳۶۳ هـ)، تحقیق: السید محمّد الحسینی الجلالی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۲ هـ.
پنجاه ودو. صحیح ابن حبّان، علی بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت ۷۳۹ هـ)، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۴ هـ.
پنجاه وسه. علل الشرائع، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت ۳۸۱ هـ)، تقدیم: السید محمّد صادق بحر العلوم، ۱۳۸۵ هـ، النجف الأشرف: منشورات المکتبة الحیدریة.
پنجاه وچهار. عیون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت ۳۸۱ هـ)، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ۱۴۰۴ هـ، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.
پنجاه وپنج. غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت ۱۱۰۷ هـ)، تحقیق: السید علی عاشور، بیروت: مؤسّسة التاریخ العربی، ۱۴۲۲ هـ.
پنجاه وشش. فتح الباری شرح صحیح البخاری، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت ۸۵۲ هـ)، تحقیق: عبد العزیز بن عبد الله بن باز، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاُولی، ۱۳۷۹ هـ.
پنجاه وهفت. کتاب الفتن، نعیم بن حمّاد المروزی، (۲۲۹ ق)، تحقیق: الدکتور سهیل زکار، ۱۴۱۴ ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.
پنجاه وهشت. کتاب الفتن، أبو عبد الله نعیم بن حمّاد المروزی (ت ۲۲۹ هـ)، تحقیق: الدکتور سهیل زکار، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر، ۱۴۱۴ هـ.
پنجاه ونه. کتاب من لا یحضره الفقیه، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت ۳۸۱ هـ)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی.
شست. کشف الخفاء والإلباس عمّا اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس، إسماعیل بن محمّد العجلونی الجرّاحی (ت ۱۱۶۲ هـ)، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۸ هـ.
شست ویک. کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، علی بن عیسی الإربلی (ت ۶۸۷ هـ)، تحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاّتی، بیروت: دار الکتاب الإسلامی، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۱ هـ.
شست ودو. کمال الدین وتمام النعمة، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت ۳۸۱ هـ)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۵ هـ.
شست وسه. لسان المیزان، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت ۸۵۲ هـ)، بیروت: مؤسّسة الأعلمی، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۶ هـ.
شست وچهار. مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان الحلّی (ق ۹ هـ)، قمّ: انتشارات الرسول المصطفی.
شست وپنج. مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، المیرزا حسین النوری (ت ۱۳۲۰ هـ)، تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قمّ: مؤسّسة آل البیت، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۸ هـ.
شست وشش. مسند أحمد، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت ۲۴۱ هـ)، تحقیق: عبد الله محمّد الدرویش، بیروت: دار الفکر، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۴ هـ.
شست وهفت. مسند الشامیین، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب اللخمی الطبرانی (ت ۳۶۰ هـ)، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، بیروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الاُولی، ۱۴۰۹ هـ.
شست وهشت. معانی الأخبار، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت ۳۸۱ هـ)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، ۱۳۷۹ هـ، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، الطبعة الاُولی، ۱۳۶۱ هـ.
شست ونه. معجم أحادیث الإمام المهدی (عجل الله فرجه)، تحقیق: الهیئة العلمیة فی مؤسّسة المعارف الإسلامیة، قمّ: الهیئة العلمیة فی مؤسّسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۱ هـ.
هفتاد. مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، میرزا محمّد الموسوی الإصفهانی، تحقیق: السید علی عاشور، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، الطبعة الاُولی، ۱۴۲۱ هـ.
هفتاد ویک. مناقب آل أبی طالب (مناقب ابن شهر آشوب)، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب (ت ۵۸۸ هـ)، قمّ: المطبعة العلمیة.
هفتاد ودو. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، محمّد بن أحمد الذهبی (ت ۷۴۸ هـ)، تحقیق: علی محمّد البجاوی، بیروت: دار الفکر.
هفتاد وسه. نهج الإیمان، علی بن یوسف بن جبر (ق ۷ هـ)، تحقیق: السید أحمد الحسینی، مشهد: مجتمع الإمام الهادی، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۸ هـ.
هفتاد وچهار. وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (ت ۱۱۰۴ هـ)، تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قمّ: مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۴ هـ.
هفتاد وپنج. ینابیع المودّة لذوی القربی، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (ت ۱۲۹۴ هـ)، تحقیق: علی جمال أشرف الحسینی، طهران: دار الاُسوة، الطبعة الاُولی، ۱۴۱۶ هـ.

پاورقی:

-----------------

(۱) عن محمّد بن عبد الله بن جعفر الحمیری قال: خرج التوقیع من الناحیة المقدّسة حرسها الله، بعد المسائل: "بِسمِ اللهِ الرحمن الرَّحیم، لا لاَمرِهِ تَعقِلُونَ، وَلا مِن أَولِیائِهِ تَقبَلُونَ، حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغنِی النُّذُرُ، السَّلامُ عَلَینا وَعَلی عِبادِ اللهِ الصّالِحینَ". إذا أردتم التوجّه بنا إلی الله وإلینا فقولوا کما قال الله: سَلامٌ عَلی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیک یا داعِی اللهِ وَرَبّانِی آیاتِهِ...: الاحتجاج ج۲ ص۳۱۶، بحار الأنوار ج۵۳ ص۱۷۱، وج ۹۱ ص۲، وج ۹۹ ص۸۱.
(۲) عن جابر عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: کان الله ولا شیء غیره، فأوّل ما ابتدأ من خلق خلقه أن خلق محمّداً، وخلقنا أهل البیت معه من نور عظمته، فأوقفنا أظلّة خضراء بین یدیه، حیث لا سماء ولا أرض ولا مکان، ولا لیل ولا نهار": بحار الأنوار ج۳ ص۳۰۷؛ "أوّل ما خلق الله نور نبیک یا جابر": کشف الخفاء ج۱ ص۲۶۵، تفسیر الآلوسی ج۱ ص۵۱، ینابیع المودّة ج۱ ص۵۶، بحار الأنوار ج۱۵ ص۲۴؛ "عن مرازم عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: قال الله تبارک وتعالی: یا محمّد، إنّی خلقتک وعلیاً نوراً، یعنی روحاً بلا بدن، قبل أن أخلق سماواتی وأرضی وعرشی وبحری، فلم تزل تهلّلنی وتمجّدنی، ثمّ جمعت روحیکما فجعلتهما واحدة، فکانت تمجّدنی وتقدّسنی، وتهلّلنی، ثمّ قسّمتها ثنتین، وقسّمت الثنتین ثنتین، فصارت أربعة، محمّد واحد، وعلی واحد، والحسن والحسین ثنتان، ثمّ خلق الله فاطمة من نور ابتدأها روحاً بلا بدن، ثمّ مسحنا بیمینه فأفضی نوره فینا": الکافی ج۱ ص۴۴۰، بحار الأنوار ج۵۴ ص۶۵؛ "عن محمّد بن سنان قال: کنت عند أبی جعفر الثانی (علیه السلام)، فأجریت اختلاف الشیعة، فقال: یا محمّد، إنّ الله تبارک وتعالی لم یزل متفرّداً بوحدانیته، ثمّ خلق محمّداً وعلیاً وفاطمة، فمکثوا ألف دهر، ثمّ خلق جمیع الأشیاء...": الکافی ج۱ ص۴۴۱، المحتضر للحلّی ص۲۸۵، حلیة الأبرار ج۱ ص۱۸، بحار الأنوار ج۱۵ ص۱۹؛ "عن المفضّل قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّة؟ فقال یا مفضّل، کنّا عند ربّنا لیس عنده أحد غیرنا، فی ظلّة خضراء، نسبّحه ونقدّسه ونهلّله ونمجّده وما من ملک مقرّب ولا ذی روح غیرنا حتّی بدا له فی خلق الأشیاء، فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکة وغیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا": الکافی ج۱ ص۴۴۱، بحار لأنوار ج۱۵ ص۲۴، وج ۵۴ ص۱۹۶؛ "عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: إنّ الله کان إذ لا کان، فخلق الکان والمکان، وخلق نور الأنوار الذی نوّرت منه الأنوار، وأجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الأنوار، وهو النور الذی خلق منه محمّداً وعلیاً. فلم یزالا نورین أوّلین إذ لا شیء کون قبلهما، فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الأصلاب الطاهرة، حتّی افترقا فی أطهر طاهرین فی عبد الله وأبی طالب (علیهم السلام)": الکافی ج۱ ص۴۴۲، بحار الأنوار ج۱۵ ص۲۴، أعیان الشیعة ج۳ ص۴۹، مکیال المکارم ج۱ ص۳۶۸؛ "قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): أوّل ما خلق الله نوری، ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته، فأقبل یطوف بالقدرة حتّی وصل إلی جلال العظمة فی ثمانین ألف سنة، ثمّ سجد لله تعظیماً، ففتق منه نور علی (علیه السلام)، فکان نوری محیطاً بالعظمة ونور علی محیطاً بالقدرة، ثمّ خلق العرش واللوح، والشمس وضوء النهار ونور الأبصار، والعقل والمعرفة، وأبصار العباد وأسماعهم وقلوبهم من نوری: بحار الأنوار ج۲۵ ص۲۲.
(۳) رسول الله (صلی الله علیه وآله): "... یفرح به أهل السماء والأرض، والطیر فی الهواء، والحیتان فی البحر": الملاحم والفتن ص۲۸۱؛ عن رسول الله: "لا تذهب الدنیا حتّی یملک رجل من أهل بیتی... اسمه اسمی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً...": فتح الباری ج۱۳ ص۱۸۵، المعجم الصغیر ج۲ ص۱۴۸، صحیح ابن حبّان ج۱۵ ص۲۳۸، المعجم الأوسط ج۴ ص۲۵۶، تفسیر الرازی ج۲ ص۲۸، الجرح والتعدیل ج۲ ص۴۹۴، تاریخ بغداد ج۱ ص۳۸۷، سیر أعلام النبلاء ج۵ ص۱۱۶.
(۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعاً لصدقته ولا لبرّه؛ لشمول الغنی جمیع المؤمنین": الإرشاد ج۲ ص۳۸۴، بحار الأنوار ج۲ ص۳۸۴؛ عن الإمام الصادق (علیه السلام): "یطلب الرجل منکم من یصله... فلا یجد أحداً یقبل منه": الإرشاد ج۲ ص۳۸۱، بحار الأنوار ج۵۲ ص۳۳۷.
(۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "... یحسن حال عامّة الناس... لا یعصی الله فی أرضه...": بحار الأنوار ج۵۲ ص۱۲۸.
(۶) الإمام الباقر (علیه السلام): "إذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم...": الکافی ج۱ ص۲۵، کمال الدین ص۶۷۴، الخرائج والجرائح ج۱ ص۲۴؛ الإمام الرضا (علیه السلام): "إذا قام القائم یأمر الله الملائکة بالسلام علی المؤمنین والجلوس معهم فی مجالسهم...": دلائل الإمامة ص۴۵۵.
(۷) رسول الله (صلی الله علیه وآله): "... ولا یمرض، ویقول الرجل لغنمه ولدوابّه: اذهبوا وارعوا...": الملاحم والفتن ص۲۰۳، الإمام الصادق (علیه السلام): "لیرفع عن الملل والأدیان الاختلاف، ویکون الدین کلّه واحداً...": مختصر بصائر الدرجات ص۱۸۰، بحار لأنوار ج۵۳ ص۴.
(۸) عن أبی حمزة، قال: قال لنا علی بن الحسین (علیهما السلام): أی البقاع أفضل؟ فقلت: الله ورسوله وابن رسوله أعلم، فقال: إنّ أفضل البقاع ما بین الرکن والمقام، ولو أنّ رجلاً عمّر ما عمّر نوح فی قومه ألف سنة إلاّ خمسین عاماً، یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان، ولقی الله بغیر ولایتنا، لم ینفعه شیئاً": المحاسن ج۱ ص۹۱، الکافی ج۸ ص۲۵۳، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۲۴۵، وسائل الشیعة ج۱ ص۱۲۲، مستدرک الوسائل ج۱ ص۱۴۹، شرح الأخبار ج۳ ص۴۷۹، الأمالی للطوسی ص۱۳۲، بحار الأنوار ج۲۷ ص۱۷۳، جامع أحادیث الشیعة ج۱ ص۴۲۶؛ "عن زید بن علی، عن أبیه، عن جدّه، عن النبی (صلی الله علیه وآله)، قال: یا علی، لو أنّ عبداً عبد الله مثل ما دام نوح فی قومه، وکان له مثل جبل أُحد ذهباً فأنفقه فی سبیل الله، ومدّ عمره حتّی حجّ ألف عام علی قدمیه، ثمّ قُتل بین الصفا والمروة مظلوماً، ثمّ لم یوالک یا علی، لم یشمّ رائحة الجنّة ولم یدخلها": المناقب للخوارزمی ص۶۷، مناقب آل أبی طالب ج۳ ص۲، کشف الغمّة ج۱ ص۱۰۰، نهج الإیمان لابن جبر ص۴۵۰، بحار الأنوار ج۲۷ ص۱۹۴، وج ۳۹ ص۲۵۶، ۲۸۰، الغدیر ج۲ ص۳۰۲، وج ۹ ص۲۶۸، بشارة المصطفی ص۱۵۳.
(۹) قال رسول الله: "یخرج المهدی وعلی رأسه ملک ینادی: ألا أنّ هذا المهدی فاتّبعوه": مسسند الشامیین ج۲ ص۷۲، الکامل بلابن عدی ج۵ ص۲۹۶، میزان الاعتدال ج۱ ص۶۳، لسان المیزان ج۱ ص۱۰۵، أعیان الشیعة ج۲ ص۵۳، کشف الغمّة ج۳ ص۲۷۰، ینابیع المودّة ج۳ ص۲۹۹، بحار الأنوار ج۳۶ ص۳۶۹
(۱۰) السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأُولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء، والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج الله علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة الله وبرکاته": عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج۱ ص۳۰۵، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۶۰۹، تهذیب الأحکام ج۶ ص۹۵، وسائل الشیعة ج۱۴ ص۳۰۹، المزار لابن المشهدی ص۵۲۳، بحار الأنوار ج۹۹ ص۱۲۷، جامع أحادیث الشیعة ج۱۲ ص۲۹۸.
(۱۱) سَلامٌ عَلی آلِ یاسین، السَّلامُ عَلَیک یا داعِی اللهِ وَرَبّانِی آیاتِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا بابَ اللهِ وَدَیانَ دینِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا خَلیفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، السَّلامُ عَلَیک یا حُجَّةَ اللهِ وَدَلیلَ إرادَتِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا تالِی کتابِ اللهِ وَتَرجُمانَهُ": الاحتجاج ج۲ ص۳۱۶، بحار الأنوار ج۵۳ ص۱۷۱، وج ۹۱ ص۲، وج ۹۹ ص۸۱.
(۱۲) هود: ۸۶.
(۱۳) "یا أحمد بن إسحاق، إنّ الله تبارک وتعالی لم یخلِ الأرض منذ خلق آدم (علیه السلام)، ولا یخلّیها إلی أن تقوم الساعة من حجّة لله علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، وبه ینزل الغیث، وبه یخرج برکات الأرض...": کمال الدین وتمام النعمة ص۳۸۴، بحار الأنوار ج۵۲ ص۲۴، أعلام الوری ج۲ ص۲۴۹، کشف الغمّة ج۳ ص۳۳۴.
(۱۴) "یا بن رسول الله، فمن الإمام والخلیفة بعدک؟ فنهض (علیه السلام) مسرعاً فدخل البیت، ثمّ خرج وعلی عاتقه غلام کأنّ وجهه القمر لیلة البدر، من أبناء الثلاث سنین، فقال: یا أحمد بن إسحاق، لولا کرامتک علی الله عزّ وجلّ وعلی حججه، ما عرضت علیک ابنی هذا، إنّه سمی رسول الله (صلی الله علیه وآله) وکنیه": نفس المصادر السابقة.
(۱۵) "فنطق الغلام (علیه السلام) بلسان عربی فصیح، فقال: أنا بقیة الله فی أرضه، والمنتقم من أعدائه. فلا تطلب أثراً بعد عین یا أحمد بن إسحاق": نفس المصادر السابقة.
(۱۶) "إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...": الغیبة للنعمانی ص۲۵۲.
(۱۷) "فیقول له جبرئیل: یا سیدی، قولک مقبول وأمرک جائز...": مختصر بصائر الدرجات ص۱۸۲.
(۱۸) هود: ۸۶.
(۱۹) "فإذا خرج أسند ظهره إلی الکعبة واجتمع إلیه ثلاثمئة وثلاثة عشر... فأوّل ما ینطق به هذه الآیة: (بَقیةُ اللهِ خَیرٌ لَکم إِن کنتُم مُؤمِنینَ) ": کمال الدین ص۳۳۱، بحار الأنوار ج۵۲ ص۱۹۲.
(۲۰) اعراف: ۱۷۲.
(۲۱) "عن زرارة، عن حمران، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: إنّ الله تبارک وتعالی حیث خلق الخلق خلق ماءً عذباً وماءً مالحاً أُجاجاً، فامتزج الماءان، فأخذ طیناً من أدیم الأرض فعرکه عرکاً شدیداً، فقال لأصحاب الیمین وهم کالذر یدبّون: إلی الجنّة بسلام، وقال لأصحاب الشمال: إلی النار ولا أُبالی، ثمّ قال: ألستُ بربّکم؟ قالوا: بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین، ثمّ أخذ المیثاق علی النبیین، فقال: ألستُ بربّکم وأنّ هذا محمّدٌ رسولی، وأنّ هذا علی أمیر المؤمنین؟ قالوا: بلی، فثبتت لهم النبوّة وأخذ المیثاق علی أُولی العزم أنّنی ربّکم ومحمّدٌ رسولی، وعلی أمیر المؤمنین، وأوصیاؤه من بعده ولاة أمری وخزّان علمی علیهم السلام، وأنّ المهدی أنتصرُ به لدینی، وأُظهر به دولتی، وأنتقم به من أعدائی، وأُعبد به طوعاً وکرهاً، قالوا: أقررنا یا ربّ وشهدن...": الکافی ج۲ ص۸، بصائر الدرجات ص۹۰، مختصر بصائر الدرجات ص۱۵۵، المحتضر ص۲۱۱، بحار الأنوار ج۲۶ ص۱۰۸، التفسیر الصافی ج۳ ص۳۲۴، تفسیر نور الثقلین ج۲ ص۹۴، مکیال المکارم ج۱ ص۴۳۳.
(۲۲) "عن الأصبغ بن نباتة عن علی (علیه السلام)، قال: أتاه ابن الکوّاء فقال: یا أمیر المؤمنین، أخبرنی عن الله تبارک وتعالی هل کلّم أحداً من ولد آدم قبل موسی؟ فقال علی: قد کلّم الله جمیع خلقه برّهم وفاجرهم، وردّوا علیه الجواب، فثقل ذلک علی ابن الکوّاء ولم یعرفه، فقال له: کیف کان ذلک یا أمیر المؤمنین؟ فقال له: أوما تقرأ کتاب الله إذ یقول لنبیه: ﴿وَإِذ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنِیءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیتَهُم وَأَشهَدَهُم عَلَی أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّکم قَالُوا بَلَی﴾، فقد أسمعهم کلامه وردّوا علیه الجواب، کما تسمع فی قول الله یا بن الکوّاء (قَالُوا بَلَی)، فقال لهم: إنّی أنا الله لا إله إلاّ أنا وأنا الرحمن، فأقرّوا له بالطاعة والربوبیة، ومیز الرسل والأنبیاء والأوصیاء، وأمر الخلق بطاعتهم، فأقرّوا بذلک فی المیثاق، فقالت الملائکة عند إقرارهم بذلک: شهدنا علیکم یا بنی آدم أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین": تفسیر العیاشی ج۲ ص۴۱، تفسیر نور الثقلین ج۲ ص۹۹.
(۲۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...": الغیبة للنعمانی ص۲۵۲.
(۲۴) الإمام الصادق (علیه السلام): "فیقول له جبرئیل: یا سیدی، قولک مقبول وأمرک جائز...": مختصر بصائر الدرجات ص۱۸۲.
(۲۵) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیمسح یده علی وجهه ویقول: الحمد لله الذی صدّقنا وعده وأورثنا الأرض...": بحار الأنوار ج۵۳ ص۶.
(۲۶) الإمام الصادق (علیه السلام): "... لأنّها بحذاء بیت المعمور، وهو مربّع": علل الشرائع ج۲ ص۳۹۸، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۱۹۱، بحار الأنوار ج۵۵ ص۵؛ الإمام السجّاد (علیه السلام): "... وجعل لهم البیت المعمور الذی فی السماء الرابعة": علل الشرائع ج۲ ص۴۰۷.
(۲۷) الإمام الصادق (علیه السلام): "... نصب لمحمّد وعلی والحسن والحسین (علیهم السلام) منابر من نور عند البیت المعمور...": الغیبة للنعمانی ص۲۸۴، بحار الأنوار ج۵۲ ص۲۹۷.
(۲۸) الإمام الصادق (علیه السلام): "... فیصعدون علیها، ویجمع لهم الملائکة والنبیین والمؤمنین، ویفتح أبواب السماء...": بحار لأنوار ج۵۲ ص۲۹۷.
(۲۹) الإمام الصادق (علیه السلام): "... یا ربّ، میعادک الذی وعدت فی کتابک...": الغیبة للنعمانی ص۲۸۴.
(۳۰) الإمام الصادق (علیه السلام): "... ثمّ یخرّ محمّد وعلی والحسن والحسین سجّداً، ثمّ یقولون: یا ربّ، اغضب، فإنّه هتک حریمک...": بحار الأنوار ج۵۲ ص۲۹۷.
(۳۱) الإمام الصادق (علیه السلام): "وهی رایة رسول الله، نزل بها جبرئیل یوم بدر": الغیبة للنعمانی ص۳۲۰، بحار الأنوار ج۱۹ ص۳۲.
(۳۲) الإمام الصادق (علیه السلام): "لمّا التقی أمیر المؤمنین (علیه السلام) وأهل البصرة، نشر الرایة رایة رسول الله (صلی الله علیه وآله)، فزُلزلت أقدامهم... فلمّا کان یوم صفّین سألوه نشر الرایة فأبی علیهم، فتحمّلوا علیه بالحسن والحسین وعمّار بن یاسر، فقال للحسن: یا بنی، إنّ للقوم مدّة یبلغونها، وإنّ هذه الرایة لا ینشرها بعدی إلاّ القائم": الغیبة للنعمانی ص۳۲۰، بحار الأنوار ج۳۲ ص۲۱.
(۳۳) "وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون، المعصومون المکرّمون، المقرّبون المتّقون، الصادقون المصطفون، المطیعون لله، القوّامون بأمره، العاملون بإرادته، الفائزون بکرامته، اصطفاکم بعلمه، وارتضاکم لغیبه، واختارکم لسرّه": عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج۱ ص۳۰۵، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۶۰۹، تهذیب الأحکام ج۶ ص۹۵، وسائل الشیعة ج۱۴ ص۳۰۹، المزار لابن المشهدی ص۵۲۳، بحار الأنوار ج۹۹ ص۱۲۷، جامع أحادیث الشیعة ج۱۲ ص۲۹۸؛ "عن سدیر قال: کنت أنا وأبو بصیر ویحیی البزّاز وداود بن کثیر فی مجلس أبی عبد الله (علیه السلام)، إذ خرج إلینا وهو مغضب، فلمّا أخذ مجلسه قال: یا عجباً لأقوام یزعمون أنّا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب إلاّ الله عزّ وجلّ، لقد هممتُ بضرب جاریتی فلانة، فهربت منّی فما علمت فی أی بیوت الدار هی. قال سدیر: فلمّا أن قام من مجلسه وصار فی منزله، دخلت أنا وأبو بصیر ومیسر وقلنا له: جُعلنا فداک، سمعناک وأنت تقول کذا وکذا فی أمر جاریتک، ونحن نعلم أنّک تعلم علماً کثیراً ولا ننسبک إلی علم الغیب. قال: فقال: یا سدیر، ألم تقرأ القرآن؟ قلت: بلی، قال: فهل وجدت فیما قرأت من کتاب الله عزّ وجلّ: ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلمٌ مِّنَ الکتَبِ أَنَا ءَاتِیک بِهِ قَبلَ أَن یرتَدَّ إِلَیک طَرفُک﴾؟ قال: قلت: جُعلت فداک قد قرأته، قال: فهل عرفت الرجل؟ وهل علمت ما کان عنده من علم الکتاب؟ قال: قلت: أخبرنی به؟ قال: قدر قطرة من الماء فی البحر الأخضر، فما یکون ذلک من علم الکتاب؟! قال: قلت: جُعلت فداک، ما أقلّ هذا! فقال: یا سدیر، ما أکثر هذا، أن ینسبه الله عزّ وجلّ إلی العلم الذی أخبرک به یا سدیر، فهل وجدت فیما قرأت من کتاب الله عزّ وجلّ أیضاً: ﴿قُل کفَی بِاللهِ شَهِیدَاً بَینِی وبَینَکم ومَن عِندَهُ عِلمُ الکتَبِ﴾؟ قال: قلت: قد قرأته جُعلت فداک، قال: أفمن عنده علم الکتاب کلّه أفهم أم من عنده علم الکتاب بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الکتاب کلّه. قال: فأومأ بیده إلی صدره وقال: علم الکتاب والله کلّه عندنا، علم الکتاب والله کلّه عندنا": الکافی ج۱ ص۲۵۷، وراجع بصائر الدرجات ص۲۳۳، بحار الأنوار ج۲۶ ص۱۹۷، تفسیر نور الثقلین ج۲ ص۵۲۳، غایة المرام ج۴ ص۵۷.
(۳۴) "السَّلامُ عَلَیک فی آناءِ لَیلِک وَأَطرافِ نَهارِک، السَّلامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللهِ فی أَرضِهِ، السَّلامُ عَلَیک یا میثاقَ اللهِ الَّذی أَخَذَهُ وَوَکدَهُ، السَّلامُ عَلَیک یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَهُ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا العَلَمُ المَنصُوبُ، وَالعِلمُ المَصبُوبُ، وَالغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَةُ، وَعداً غَیرَ مَکذوُب": الاحتجاج ج۲ ص۳۱۶، بحار الأنوار ج۵۳ ص۱۷۱، وج ۹۱ ص۲، وج ۹۹ ص۸۱.
(۳۵) "تحمله غمامة، واضع یده علی منکب ملکین": تاریخ مدینة دمشق ج۱ ص۲۲۹.
(۳۶) "ثمّ یأتیه النصاری فیقولون: نحن أصحابک، فیقول: کذبتم، بل أصحابی المهاجرون بقیة أصحاب الملحمة، فیأتی مجمع المسلمین...": کتاب الفتن للمروزی ص۳۴۷.
(۳۷) "وینزل عیسی بن مریم (علیه السلام)... فیقول له أمیرهم: یا روح الله، تقدّم، صلِّ": مسند أحمد ج۴ ص۲۱۷، تفسیر ابن کثیر ج۱ ص۵۹۳، الدرّ المنثور ج۲ ص۲۴۳.
(۳۸) "فیقول: بل صلِّ أنت بأصحابک، فقد رضی الله عنک، فإنّما بُعثت وزیراً ولم أُبعث أمیراً": کتاب الفتن للمروزی ص۳۴۷.
(۳۹) "وسمعتُ هذه الجاریة تذکر أنّه لمّا وُلد السید رأت له نوراً ساطعاً قد ظهر منه وبلغ أُفق السماء، ورأت طیوراً بیضاً تهبط من السماء وتمسح أجنحتها علی رأسه ووجهه وسائر جسده ثمّ تطیر، فأخبرنا أبا محمّد (علیه السلام) بذلک، فضحک ثمّ قال: تلک ملائکة السماء نزلت لتتبرّک به، وهی أنصاره إذا خرج": کمال الدین ص۴۳۱، روضة الواعظین ص۲۶۰، الصراط المستقیم للعاملی ج۲ ص۲۳۵، بحار الأنوار ج۵۱ ص۵.
(۴۰) "إذا أنا بالصبی (علیه السلام) ساجداً علی وجهه جاثیاً علی رکبتیه رافعاً سبابتیه نحو السماء، وهو یقول: أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له، وأنّ جدّی رسول الله (صلی الله علیه وآله)، وأنّ أبی أمیر المؤمنین. ثمّ عدّ إماماً إماماً إلی أن بلغ إلی نفسه...": کمال الدین ص۴۲۴، روضة الواعظین ص۲۵۶، شرح أُصول الکافی ج۷ ص۳۳۵، الأنوار البهیة ص۳۳۵، أعیان الشیعة ج۲ ص۴۶، معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام) ج۴ ص۳۵۲.
(۴۱) توبه: ۱۰۵.
(۴۲) "عن موسی بن سیار قال: کنت مع الرضا (علیه السلام) وقد أشرف علی حیطان طوس، وسمعت واعیة، فاتّبعتها فإذا نحن بجنازة، فلمّا بصرت بها رأیت سیدی وقد ثنی رجله عن فرسه ثمّ أقبل نحو الجنازة فرفعها، ثمّ أقبل یلوذ بها کما تلوذ السخلة بأُمّها، ثمّ أقبل علی وقال: یا موسی بن سیار، من شیع جنازة ولی من أولیائنا، خرج من ذنوبه کیوم ولدته أُمّه لا ذنب علیه. حتّی إذا وُضع الرجل علی شفیر قبره رأیت سیدی قد أقبل فأفرج الناس عن الجنازة حتّی بدا له المیت، فوضع یده علی صدره ثمّ قال: یا فلان بن فلان، أبشر بالجنّة فلا خوف علیک بعد هذه الساعة. فقلت: جُعلت فداک، هل تعرف الرجل؟ فوالله إنّها بقعة لم تطأها قبل یومک هذا! فقال (علیه السلام) لی: یا موسی بن سیار، أما علمت أنّا معاشر الأئمّة تُعرض علینا أعمال شیعتنا صباحاً ومساءً، فما کان من التقصیر فی أعمالهم سألنا الله تعالی الصفح لصاحبه، وما کان من العلوّ سألنا الله الشکر لصاحبه": مناقب آل أبی طالب ج۳ ص۴۵۲، مستدرک الوسائل ج۱۲ ص۱۶۴، بحار الأنوار ج۴۹ ص۹۸، جامع أحادیث الشیعة ج۱۳ ص۳۰۷؛ "عن عبد الرحمن بن کثیر عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قوله: ﴿وَقُلِ اعمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکم ورَسُولُهُ والمُؤمِنُونَ﴾، قال: هم الأئمّة تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ یوم إلی یوم القیامة؛ "عن برید العجلی قال: کنت عند أبی عبد الله، فسألته عن قوله تعالی: ﴿اعمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکموَ رَسُولُهُ والمُؤمِنُونَ﴾، قال إیانا عنی؛ "عن معلّی بن خُنیس، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، فی قول الله تبارک وتعالی: ﴿اعمَلُوا فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکم ورَسُولُهُ والمُؤمِنُونَ﴾، قال: هو رسول الله (صلی الله علیه وآله) والأئمّة، تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ خمیس؛ "عن المیثمی قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله تعالی: ﴿فَسَیرَی اللهُ عَمَلَکم ورَسُولُهُ والمُؤمِنُونَ﴾، قال: هم الأئمّة": بصائر الدرجات ص۴۴۷، وراجع الکافی ج۱ ص۲۱۹، معانی الأخبار ص۳۹۲، دعائم الإسلام ج۱ ص۲۱، جمال الأُسبوع ص۱۱۶، سعد السعود ص۹۸، الفصول المهمّة للحرّ العاملی ج۱ ص۳۹۰، تفسیر العیاشی ج۲ ص۱۰۹، تفسیر القمّی ج۱ ص۳۰۴، وسائل الشیعة ج۱۶ ص۱۰۷، مستدرک الوسائل ج۱۲ ص۱۶۴، بحار الأنوار ج۲۳ ص۳۴۶، جامع أحادیث الشیعة ج۱۳ ص۳۰۷.
(۴۳) "السَّلامُ عَلَیک حینَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَقعُدُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَقرَأُ وَتُبَینُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تُصَلّی وَتَقنُتُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَرکعُ وَتَسجُدُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تُهَلِّلُ وَتُکبِّرُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تَحمَدُ وَتَستَغفِرُ، السَّلامُ عَلَیک حینَ تُصبِحُ وَتُمسی، السَّلامُ عَلَیک فِی اللَّیلِ إذا یغشی وَالنهارِ إذا تَجَلّی، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الإمامُ المَأمُونُ، السَّلامُ عَلَیک أَیهَا المُقَدَّمُ المَأمُولُ، السَّلامُ عَلَیک بِجَوامِعِ السَّلامِ": الاحتجاج ج۲ ص۳۱۶، بحار الأنوار ج۵۳ ص۱۷۱، وج ۹۱ ص۲، وج ۹۹ ص۸۱.
(۴۴) "عن محمّد بن أبی عمیر قال: دخلت علی سیدی موسی بن جعفر(علیهما السلام)، فقلت له: یا بن رسول الله، علّمنی التوحید، فقال: یا أبا أحمد، لا تتجاوز فی التوحید ما ذکره الله - تعالی ذکره - فی کتابه فتهلک، واعلم أنّ الله تعالی واحد أحد صمد، لم یلد فیورَث، ولم یولد فیشارَک، ولم یتّخذ صاحبةً ولا ولداً ولا شریکاً، وأنّه الحی الذی لا یموت، والقادر الذی لا یعجز، والقاهر الذی لا یغلب، والحلیم الذی لا یعجل، والدائم الذی لا یبید، والباقی الذی لا یفنی، والثابت الذی لا یزول، والغنی الذی لا یفتقر، والعزیز الذی لا یذلّ، والعالم الذی لا یجهل، والعدل الذی لا یجور، والجواد الذی لا یبخل، وأنّه لا تقدّره العقول، ولا تقع علیه الأوهام، ولا تحیط به الأقطار، ولا یحویه مکان، ولا تدرکه الأبصار، وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر، ولیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر، ﴿مَا یکونُ مِن نَّجوَی ثَلاَثَة إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُم ولاَ خَمسَة إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُم ولاَ أَدنَی مِن ذَلِک ولاَ أَکثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُم أَینَ مَا کانُوا﴾، وهو الأوّل الذی لا شیء قبله، والآخر الذی لا شیء بعده، وهو القدیم وما سواه مخلوق محدث، تعالی عن صفات المخلوقین علوّاً کبیراً": التوحید للصدوق ص۷۶، روضة الواعظین ص۳۵، خاتمة مستدرک الوسائل ج۵ ص۱۴۵، بحار الأنوار ج۴ ص۲۹۶.
(۴۵) "إنّ أمیر المؤمنین (علیه السلام) استنهض الناس فی حرب معاویة فی المرّة الثانیة، فلمّا حشد الناس قام خطیباً فقال: الحمد لله الواحد الأحد الصمد المتفرّد، الذی لا من شیء کان، ولا من شیء خلق ما کان، قدرته بان بها من الأشیاء، وبانت الأشیاء منه، فلیست له صفة تنال، ولا حدّ یضرب له الأمثال، کلّ دون صفاته تعبیر اللغات، وضلّ هنالک تصاریف الصفات، وحار فی ملکوته عمیقات مذاهب التفکیر، وانقطع دون الرسوخ فی علمه جوامع التفسیر، وحال دون غیبه المکنون حجب من الغیوب، وتاهت فی أدنی أدانیها طامحات العقول فی لطیفات الأُمور، فتبارک الله الذی لا یبلغه بعد الهمم، ولا یناله غوص الفطن، وتعالی الله الذی لیس له وقت معدود، ولا أجل ممدود، ولا نعت محدود، وسبحان الذی لیس له أوّل مبتدئ، ولا غایة منتهی، ولا آخر یفنی، سبحانه هو کما وصف نفسه، والواصفون لا یبلغون نعته، حدّ الأشیاء کلّها عند خلقه إیاها إبانةً لها من شبهه وإبانةً له من شبهها، فلم یحلل فیها فیقال: هو فیها کائن، ولم ینأ عنها فیقال: هو منها بائن، ولم یخلُ منها فیقال له أین، لکنّه سبحانه أحاط بها علمه، وأتقنها صنعه، وأحصاها حفظه، لم یعزب عنه خفیات غیوب الهوی، ولا غوامض مکنون ظلم الدجی، ولا ما فی السماوات العلی والأرضین السفلی، لکلّ شیء منها حافظ ورقیب، وکلّ شیء منها بشیء محیط، والمحیط بما أحاط منها الله الواحد الأحد الصمد، الذی لم تغیره صروف الأزمان، ولم یتکادّه صنع شیء کان، إنّما قال لمّا شاء أن یکون: کن فکان، ابتدع ما خلق بلا مثال سبق، ولا تعب ولا نصب، وکلّ صانع شیء فمن شیء صنع، والله لا من شیء صنع ما خلق، وکلّ عالم فمن بعد جهل تعلّم، والله لم یجهل ولم یتعلّم، أحاط بالأشیاء علماً قبل کونها، فلم یزدد بکونها علماً، علمه بها قبل أن یکوّنها کعلمه بعد تکوینها، لم یکوّنها لشدّة سلطان، ولا خوف من زوال ولا نقصان، ولا استعانة علی ضدٍّ مثاور ولا ندٍّ مکاثر، ولا شریک مکائد، لکن خلائق مربوبون، وعباد داخرون": الکافی ج۱ ص۱۳۴، التوحید للصدوق ص۴۱، الغارات ج۲ ص۷۳۲، بحار الأنوار ج۴ ص۲۶۹.
(۴۶) "أنتم الصراط الأقوم، وشهداء دار الفناء، وشفعاء دار البقاء، والرحمة الموصولة، والآیة المخزونة، والأمانة المحفوظة، والباب المبتلی به الناس، من أتاکم نجی، ومن لم یأتکم هلک، إلی الله تدعون، وعلیه تدلّون، وبه تؤمنون، وله تسلّمون، وبأمره تعملون، وإلی سبیله ترشدون، وبقوله تحکمون، سعد من والاکم، وهلک من عاداکم، وخاب من جحدکم، وضلّ من فارقکم، وفاز من تمسّک بکم، وأمن من لجأ إلیکم، وسلم من صدّقکم، وهُدی من اعتصم بکم، من اتّبعکم فالجنّة مأواه، ومن خالفکم فالنار مثواه، ومن جحدکم کافر، ومن حاربکم مشرک، ومن ردّ علیکم فی أسفل درک من الجحیم، أشهد أنّ هذا سابقٌ لکم فیما مضی، وجار لکم فیما بقی، وأنّ أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة، طابت وطهرت بعضها من بعض، خلقکم الله أنواراً فجعلکم بعرشه محدقین، حتّی منّ علینا بکم فجعلکم فی بیوت أذن الله أن تُرفع ویذکر فیها اسمه، وجعل صلواتنا علیکم وما خصّنا به من ولایتکم طیباً لخلقنا، وطهارةً لأنفسنا، وتزکیةً لنا، وکفّارةً لذنوبنا، فکنّا عنده مسلمین بفضلکم، ومعروفین بتصدیقنا إیاکم، فبلغ الله بکم أشرف محلّ المکرمین، وأعلی منازل المقرّبین، وأرفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لاحق، ولا یفوقه فائق، ولا یسبقه سابق، ولا یطمع فی إدراکه طامع، حتّی لا یبقی ملک مقرّب، ولا نبی مرسل، ولا صدّیقٌ ولا شهید، ولا عالمٌ ولا جاهل، ولا دنی ولا فاضل، ولا مؤمنٌ صالحٌ ولا فاجرٌ طالح، ولا جبّارٌ عنید، ولا شیطانٌ مرید، ولا خلقٌ فیما بین ذلک شهید، إلاّ عرّفهم جلالة أمرکم، وعظم خطرکم، وکبر شأنکم، وتمام نورکم، وصدق مقاعدکم، وثبات مقامکم، وشرف محلّکم ومنزلتکم عنده، وکرامتکم علیه، وخاصّتکم لدیه، وقرب منزلتکم منه، بأبی أنتم وأُمّی وأهلی ومالی وأُسرتی": عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج۱ ص۳۰۵، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۶۰۹، تهذیب الأحکام ج۶ ص۹۵، وسائل الشیعة ج۱۴ ص۳۰۹، المزار لابن المشهدی ص۵۲۳، بحار الأنوار ج۹۹ ص۱۲۷، جامع أحادیث الشیعة ج۱۲ ص۲۹۸.
(۴۷) "أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له، کما شهد لنفسه وشهدت له ملائکته وأُولوا العلم من خلقه، لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم، وأشهد أنّ محمّداً عبده المنتجب ورسوله المرتضی، أرسله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون، وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون المعصومون": عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج۱ ص۳۰۵، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۶۰۹، تهذیب الأحکام ج۶ ص۹۵، وسائل الشیعة ج۱۴ ص۳۰۹، المزار لابن المشهدی ص۵۲۳، بحار الأنوار ج۹۹ ص۱۲۷، جامع أحادیث الشیعة ج۱۲ ص۲۹۸.
(۴۸) "السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأُولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج الله علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة الله وبرکاته": عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج۱ ص۳۰۵، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۶۰۹، تهذیب الأحکام ج۶ ص۹۵، وسائل الشیعة ج۱۴ ص۳۰۹، المزار لابن المشهدی ص۵۲۳، بحار الأنوار ج۹۹ ص۱۲۷، جامع أحادیث الشیعة ج۱۲ ص۲۹۸.
(۴۹) "ثمّ قال أبو جعفر (علیه السلام): فنحن أوّل خلق ابتدأه الله، وأوّل خلق عبد الله وسبّحه، ونحن سبب خلق الخلق وسبب تسبیحهم وعبادتهم من الملائکة والآدمیین، فبنا عُرف الله، وبنا وُحّد الله، وبنا عُبد الله، وبنا أکرم الله من أکرم من جمیع خلقه، وبنا أثاب الله من أثاب وعاقب من عاقب": بحار الأنوار ج۲۵ ص۲۰، غایة المرام ج۱ ص۴۲، "فکنّا أوّل من أقرّ بذلک، ثمّ قال لمحمّد (صلی الله علیه وآله): وعزّتی وجلالی وعلوّ شأنی، لولاک ولولا علی وعترتکما الهادون المهدیون الراشدون، ما خلقت الجنّة والنار، ولا المکان ولا الأرض ولا السماء، ولا الملائکة ولا خلقاً یعبدنی، یا محمّدً أنت خلیلی وحبیبی وصفیی وخیرتی من خلقی، أحبّ الخلق إلی، وأوّل من ابتدأت إخراجه من خلقی، ثمّ من بعدک الصدّیق علی أمیر المؤمنین وصیک، به أیدتک ونصرتک، وجعلته العروة الوثقی ونور أولیائی ومنار الهدی، ثمّ هؤلاء الهداة المهتدون، من أجلکم ابتدأت خلق ما خلقت، وأنتم خیار خلقی فیما بینی وبین خلقی، خلقتکم من نور عظمتی، واجتجبت بکم عمّن سواکم من خلقی...": بحار الأنوار ج۲۵ ص۱۹، غایة المرام ج۱ ص۴۱.
(۵۰) "قال الصادق (علیه السلام): لیس منّا من لم یؤمن برجعتنا": الهدایة للصدوق ص۲۶۶، مستدرک الوسائل ۱۴ ص۴۱۵، بحار الأنوار ج۵۳ ص۱۳۶، وج ۱۰۰ ص۳۲۰.
(۵۱) بقره: ۲۵۹.
(۵۲) حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور می کند ودنیا را از بی عدالتی ها نجات می دهد وبعد از سال ها، شهید می شود. در آن هنگام، امام حسین (علیه السلام) وبعد از آن همه امامان دیگر وپیامبر به دنیا باز می گردند، این همان روزگار رجعت است. (جالب است بدانید در آن زمان، امام مهدی (علیه السلام) هم به عنوان آخرین امام رجعت خواهد نمود).
(۵۳) الإمام الصادق (علیه السلام): "إنّ للقبر کلاماً فی کلّ یوم، یقول: أنا بیت الغربة، أنا بیت الوحشة، أنا بیت الدود، أنا روضة من ریاض الجنّة، أو حفرة من حفر النار": الکافی ج۳ ص۲۴۲، بحار الأنوار ج۶ ص۲۶۷.
(۵۴) "عن أبی بصیر قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) فی حدیث:... فإذا وُضع فی قبره ردّ إلیه الروح إلی ورکیه، ثمّ یسأل عمّا یعلم، فإذا جاء بما یعلم فُتح له ذلک الباب الذی أراه رسول الله (صلی الله علیه وآله)، فیدخل علیه من نورها وبردها وطیب ریحها...": الکافی ج۳ ص۱۳۰، بحار الأنوار ج۶ ص۱۹۷، جامع أحادیث الشیعة ج۳ ص۱۴۴، تفسیر نور الثقلین ج۳ ص۵۵۵.
(۵۵) "عن الصادق (علیه السلام) أنّه قال: المرصاد: قنطرة علی الصراط، لا یجوز عبد بمظلمة": بحار الأنوار ج۸ ص۶۴، وج ۷۲ ص۳۲۳، تفسیر مجمع البیان ج۱۰ ص۳۵۱، التفسیر الأصفی ج۲ ص۱۴۴۰، التفسیر الصافی ج۵ ص۳۲۵، تفسیر نور الثقلین ج۵ ص۵۷۳.
(۵۶) "أُشهِدُک یا مَولای أَ نّی أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحدَهُ لا شَریک لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ، لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَأَهلُهُ، وَأُشهِدُک یا مَولای أَنَّ عَلِیاً أَمیرَ المُؤمِنینَ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالحُسَینَ حُجَّتُهُ، وَعَلِی بنَ الحُسَینِ، حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِی حُجَّتُهُ، وَجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَمُوسَی بنَ جَعفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِی بنَ مُوسی حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِی حُجَّتُهُ، وَعَلِی بنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ بنَ عَلِی حُجَّتُهُ، وَأَشهَدُ أَ نَّک حُجَّةُ اللهِ، أَنتُمُ الأَوَّلُ وَالآخِرُ، وَأَنَّ رَجعَتَکم حَقٌّ لا رَیبَ فیها، یومَ لا ینفَعُ نَفساً إیمانُها لَم تَکن آمَنَت مِن قَبلُ أَو کسَبَت فی إِیمانِها خَیراً، وَأَنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناکراً وَنَکیراً حَقٌّ، وَأَشهَدُ أَنَّ النشرَ حَقٌّ، وَالبَعثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصراطَ حَقٌّ، وَالمِرصادَ حَقٌّ، وَالمیزانَ حَقٌّ، وَالحَشرَ حَقٌّ، وَالحِسابَ حَقٌّ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالوَعدَ وَالوَعیدَ بِهِما حَقٌّ. یا مَولای، شَقِی مَن خالَفَکم، وَسَعِدَ مَن أَطاعَکم، فَاشهَد عَلی ما أَشهَدتُک عَلَیهِ، وَأَنَا وَلِی لَک، بَری مِن عَدُوِّک، فَالحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَالباطِلُ ما أَسخَطتُمُوهُ، وَالمَعروُفُ ما أَمَرتُم بِهِ، وَالمُنکرُ ما نَهَیتُم عَنهُ، فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِاللهِ وَحدَهُ لا شَریک لَهُ، وَبِرَسُولِهِ، وَبِأَ میرِ المُؤمِنینَ، وَبِکم یا مَولای أَوَّلِکم وَآخِرِکم، وَنُصرَتی مُعَدَّةٌ لَکم، وَمَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکم، آمینَ آمینَ": الاحتجاج ج۲ ص۳۱۶، بحار الأنوار ج۵۳ ص۱۷۱، وج ۹۱ ص۲، وج ۹۹ ص۸۱.
(۵۷) متن عربی این دعا، چند صفحه بعد ذکر شده است.
(۵۸) "وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالک هلمّوا فی جمع الحطب...": بحار الأنوار ج۲۸ ص۲۹۳، بیت الأحزان ص۱۲۰.
(۵۹) "... کنت ممّن حمل الحطب مع عمر إلی باب فاطمة حین امتنع علی وأصحابه عن البیعة": بحار الأنوار ج۲۸ ص۳۳۹؛ "فجاء عمر ومعه قبس، فتلقّته فاطمة علی الباب، فقالت فاطمة: یا بن الخطّاب! أتراک محرّقاً علی بابی؟ قال: نعم!": أنساب الأشراف ج۲ ص۲۶۸، بحار الأنوار ج۲۸ ص۳۸۹؛ "فقال عمر بن الخطّاب: اضرموا علیهم البیت ناراً...": الأمالی للمفید ص۴۹، بحار الأنوار ج۲۸ ص۲۳۱؛ "وکان یصیح: احرقوا دارها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علی والحسن والحسین": الملل والنحل ج۱ ص۵۷.
(۶۰) "فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یؤذینی ما آذاها": مسند أحمد ج۴ ص۵، صحیح مسلم ج۷ ص۱۴۱، سنن الترمذی ج۵ ص۳۶۰، المستدرک ج۳ ص۱۵۹، أمالی الحافظ الإصفهانی ص۴۷، شرح نهج البلاغة ج۱۶ ص۲۷۲، تاریخ مدینة دمشق ج۳ ص۱۵۶، تهذیب الکمال ج۳۵ ص۲۵۰؛ "فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یریبنی ما رابها، ویؤذینی ما آذاها": المعجم الکبیر ج۲۲ ص۴۰۴، نظم درر السمطین ص۱۷۶، کنز العمّال ج۱۲ ص۱۰۷، وراجع: صحیح البخاری ج۴ ص۲۱۰، ۲۱۲، ۲۱۹، سنن الترمذی ج۵ ص۳۶۰، مجمع الزوائد ج۴ ص۲۵۵، فتح الباری ج۷ ص۶۳، مسند أبی یعلی ج۱۳ ص۱۳۴، صحیح ابن حبّان ج۱۵ ص۴۰۸، المعجم الکبیر ج۲۰ ص۲۰، الجامع الصغیر ج۲ ص۲۰۸، فیض القدیر ج۳ ص۲۰ وج ۴ ص۲۱۵ وج ۶ ص۲۴، کشف الخفاء ج۲ ص۸۶، الإصابة ج۸ ص۲۶۵، تهذیب التهذیب ج۱۲ ص۳۹۲، تاریخ الإسلام للذهبی ج۳ ص۴۴، البدایة والنهایة ج۶ ص۳۶۶، المجموع للنووی ج۲۰ ص۲۴۴، تفسیر الثعلبی ج۱۰ ص۳۱۶، التفسیر الکبیر للرازی ج۹ ص۱۶۰ وج ۲۰ ص۱۸۰ وج ۲۷ ص۱۶۶ وج ۳۰ ص۱۲۶ وج ۳۸ ص۱۴۱، تفسیر القرطبی ج۲۰ ص۲۲۷، تفسیر ابن کثیر ج۳ ص۲۶۷، تفسیر الثعالبی ج۵ ص۳۱۶، تفسیر الآلوسی ج۲۶ ص۱۶۴، الطبقات الکبری لابن سعد ج۸ ص۲۶۲، أُسد الغابة ج۴ ص۳۶۶، تهذیب الکمال ج۳۵ ص۲۵۰، تذکرة الحفّاظ ج۴ ص۱۲۶۶، سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۱۱۹ وج ۳ ص۳۹۳ وج ۱۹ ص۴۸۸، إمتاع الأسماع ج۱۰ ص۲۷۳، ۲۸۳، المناقب للخوارزمی ص۳۵۳، ینابیع المودّة ج۲ ص۵۲ و۵۳، ۵۸، ۷۳، السیرة الحلبیة ج۳ ص۴۸۸، الأمالی للصدوق ص۱۶۵، علل الشرائع ج۱ ص۱۸۶، کتاب من لا یحضره الفقیه ج۴ ص۱۲۵، الأمالی للطوسی ص۲۴، النوادر للراوندی ص۱۱۹، کفایة الأثر ص۶۵، شرح الأخبار ج۳ ص۳۰، تفسیر فرات الکوفی ص۲۰، الإقبال بالأعمال ج۳ ص۱۶۴، تفسیر مجمع البیان ج۲ ص۳۱۱، بشارة المصطفی ص۱۱۹ بحار الأنوار ج۲۹ ص۳۳۷ وج ۳۰ ص۳۴۷، ۳۵۳ وج ۳۶ ص۳۰۸ وج ۳۷ ص۶۷.
(۶۱) "فضرب عمر الباب برجله فکسره، وکان من سعف، ثمّ دخلوا، فأخرجوا علیاً (علیه السلام) ملبیاً...": تفسیر العیاشی ج۲ ص۶۷، بحار الأنوار ج۲۸ ص۲۲۷.
(۶۲) الإمام الباقر (علیه السلام): "ثمّ یدخل المسجد فینقص الحائط حتّی یضعه إلی الأرض... وذلک الحطب عندنا نتوارثه": دلائل الإمامة ص۴۵۵.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۴ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم