صفحه اصلى » شعر مهدوى » بر قله هاى انتظار
شعر مهدوى

الأشعار بر قله هاى انتظار

بخش بخش: شعر مهدوى الشخص شاعر: سلمان هراتى تاريخ تاريخ: ۱۸ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۲۰۰۸ نظرات نظرات: ۰

اى مقتداى آبهاى آشوب
در روزگار جسارت مرداب
وگستاخى قارچهاى مسموم
طوفان آخرينى
که بر گستره خاک خواهد گذاشت
اى شوکت طلوع هزار آفتاب
تو شيونى
بلندتر از
فرود هزار کهکشان به زمين
وعصبانى
که اسبهاى خشمگين
پيش بينى کرده اند
من کدامم
که فهم عظمت کائنات نويسم
وبيقرارى زمين را اندازه کنم
وجرات من آنقدر نيست
که طوفان را به ادراک آورد
احساس مى کنم
عمارتها برشانه زمين
سنگينى مى کنند
وبوى احتياج
از درز کلبه ها بيرون زده است
وغربت راست کرداران
که دهان زخم به کتفشان مى خندد
هميشه فکر ميکنم
اين آخرين شبى است که از کوچه مى گذرد
باغ ها از پاييز بر مى گردند
ودرختان در انتظار بارش آخرين
سر خوش مى ايستند
بر آخرين قله هاى انتظار ايستاده ايم
وزمين را
که در باتلاق تقلب بازيگوشى مى کند
تشر مى زنيم
بى گمان
تا فتح قله ديگر
فرمان عشق آتش است
مرا با رکود مردابها کارى نيست
من به تقلاى دستهاى کريم
نماز خواهم برد
وخاک مستعد را
با نهرهاى روان
آشتى خواهم داد
وهر چه من نباشم
عمر آفتاب دراز
چراغهاى سرخ
مجال را از خفاش ربودند
وزمين را
به روزى برزگ
بشارت دادند
وما که آفتاب را
بربلنداى اين خاک مى بينيم
چگونه مى توان به انکار عشق برخاست
وياسها را از عطر افشانى بازداشت
مگر مى شود به چشمه فرمان توقف داد
ولال باد آن
که دهان به غيظ مى گشايد
وباغ را
وچراغ را
با دم هرز خويش
مسموم مى دارد
اين سان که به تقديس مصيبت نشينى
وچشم از آفتاب بستى
بدان که جولان شيطان
به طلوع عشق نمى انجامد
انکار عشق
اقرار فصاحت آن دلى است
که چشم از روشنى بر مى دارد
ورو به روى بهار حصار مى کارد
بايد دستها با به قبضه شمشير سپرد
وحنجره بدى را فشرد
آه اى پيشواى اقيانوس هاى شورش
شب نشينى دنيا به طول انجاميد
طوفان را رها کن
واسب آشوب را
افسار بگسل!

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم