صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۲۹۹) زمینه سازی ظهور؛ چیستی وچگونگی
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۲۹۹) زمینه سازی ظهور؛ چیستی وچگونگی

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: نصرت الله آیتی منبع منبع: مجله مشرق موعود تاريخ تاريخ: ۹ / ۹ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۷۸۰۲ نظرات نظرات: ۰

زمینه سازی ظهور؛ چیستی وچگونگی

نویسنده: نصرت الله آیتی
عضو هیئت علمی مؤسسه آینده روشن (پژوهشکده مهدویت)
ayati۱۱۰@yahoo.com
مجله مشرق موعود - پاییز ۱۳۹۰ - شماره ۱۹

چکیده:
از زمینه سازی ظهور، هم آمادگی برای ظهور را می توان اراده کرد وهم اقداماتی را که سبب تعجیل ظهور می گردد. بی شک رفتارهایی که تعجیل در ظهور را باعث می شود، به معنای تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در تعجیل یا تأخیر ظهور است. این نوشتار، کوشیده تا با استناد به روایات، ثابت کند که زمینه سازی، به هر دو معنای آن درست ومستند به روایات است وعملکرد انسان ها، تأثیر مستقیمی در غیبت وظهور امام دارد. از سوی دیگر، کوشیده تا اثبات کند که میان رفتار مردم وغیبت وظهور امام به صورت کلی، رابطه علّی ومعلولی برقرار نیست؛ گرچه بی تردید، غیبت معلول سوءرفتار مردم است وبا تغییر مثبت در انسان ها، ظهور حتماً اتفاق خواهد افتاد. همچنین کوشیده تا این معنا را اثبات کند که زمینه سازی، وظیفه ای مستقل ومتفاوت با مسئولیت های معهود دینی نیست، بلکه انجام دادن همین مسئولیت های معهود دینی، ظرفیت همراهی با امام را در مردم ایجاد می کند وزمینه های ظهور را فراهم می سازد.

مقدمه

واژه زمینه سازی ظهور ومشتقات آن همچون دولت زمینه ساز، هنر زمینه ساز، زمینه سازی فرهنگی وامثال آن، از واژه های نوپدیدی هستند که در سال های اخیر در ادبیات دینی رواج بسیاری یافته اند. اما علی رغم این رواج، درباره ماهیت وابعاد آن پژوهش های چندانی صورت نگرفته است. ابهامات موجود در این باره، مانع حصول یک ادبیات مشترک برای گفت وگو در این زمینه شده است. از این رو، گاه انکار وتردید ها ونقض وابرام ها، متوجه چیزی شده که در صورت داشتن تصویری شفاف از آن، موضعی متفاوت درباره آن اتخاذ می شد. این ابهامات از یک سو واهمیت بحث زمینه سازی ظهور از سوی دیگر که حداقل به باور معتقدان به آن، تنها مسیر بشری موجود برای دست یابی به ظهور است ونیز به دلیل نقض وابرام هایی که در این باره وجود دارد، پرداختن به این بحث را ضروری می نماید. از این رو، در این نوشتار کوشیده خواهد شد از یک سو، مفهوم زمینه سازی ظهور ومصادیق آن بررسی گردد واز سوی دیگر، به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که آیا عملکرد انسان ها در ظهور تأثیرگذار است؟ در خلال کاوش برای یافتن پاسخ برای پرسش یادشده، پرسش های دیگری طرح وبررسی خواهند شد؛ از جمله:
آیا زمینه سازی ظهور وظیفه ای مستقل از وظایف معهود دینی است یا نه؟
نقش امام مهدی (علیه السلام) در این زمینه چیست؟
مفهوم زمینه سازی ظهور
زمینه سازی در لغت، به معنای به وجود آوردن مقدمات انجام دادن امری است (انوری، ۱۳۸۱: ج۵، ۳۸۷۷). بر این اساس، زمینه سازی ظهور در نگاه اولیه، به معنای مقدمه چینی وآمادگی برای ظهور است. از این معنا، دو برداشت مختلف می توان داشت؛ این دو برداشت در عین نزدیکی به یکدیگر، دارای تفاوتی اساسی هستند که بی توجهی به آن، ممکن است مانع دست یابی به تصویر درستی از این اصطلاح باشد.
مهیا بودن وآمادگی برای ظهور، نخستین برداشت است، بدون این که به تأثیرگذاری این آمادگی در ظهور معتقد باشیم؛ یعنی وقتی از زمینه سازی ظهور سخن می گوییم، مقصودمان آمادگی برای ظهور از نظر معرفتی، اخلاقی، رفتاری ومهیا بودن برای پذیرش امر معصوم است؛ به گونه ای که اگر امام ظهور نماید، از ناحیه افراد یا جامعه زمینه ساز، هیچ خطر یا کاستی برای آن حضرت وجود نداشته باشد وزمینه سازان، پذیرای ولایت معصوم شوند. در عین حال، در پس زمینه ذهنمان به این نکته توجه داریم که این آمادگی، هیچ نقشی در ظهور امام ندارد؛ مانند این که پدری همه لوازم موردنیاز نوزادی را که در راه دارد فراهم کرده واز همه جهت برای تولد او آماده شده است ویا مانند کشاورزی که زمین را شخم زده ومسطح کرده وبذر را پاشیده ومنتظر بارش باران است. بی شک این کارها آمادگی است، اما این آمادگی در تولد فرزند وبارش باران کم ترین تأثیری ندارد. کسانی که از زمینه سازی سخن می گویند، ممکن است از زمینه سازی، چنین معنایی را اراده کرده باشند. البته به نظر می رسد، اگر از این معنا با واژه آمادگی تعبیر شود، مناسب تر از واژه زمینه سازی باشد؛ زیرا زمینه سازی به معنای مقدمه چینی وتهیه مقدمات است وبا تهیه شدن مقدمات یک امر، تحقق آن نزدیک تر ودر دسترس تر خواهد بود. بنابراین به نظر می رسد واژه زمینه سازی، جایی به کار می رود که تحقق یک پدیده (زمینه) در تحقق پدیده دیگر (آن چه برایش زمینه سازی می شود) تأثیرگذار است.
آمادگی وایجاد مقدمات ظهور، دومین برداشت است، با این ذهنیت که این آمادگی، در تحقق ظهور تأثیرگذار است وبه تعجیل فرایند ظهور می انجامد. بنابراین وقتی کسی از زمینه سازی سخن می گوید، در صدد القای این معناست که زمینه سازی، انجام دادن رفتارها ورسیدن به ظرفیت هایی است که زمینه را برای ظهور مهیا می کند وتعجیل در ظهور را سبب می شود. به تعبیر دیگر، وقتی از ضرورت زمینه سازی سخن می گوید، مقصودش ضرورت تلاش در مسیری است که در تحقق ظهور تأثیر می گذارد وآن را سرعت می دهد واهمال در برابر آن، باعث تأخیر ظهور می شود.
تفکیک میان دو برداشت یادشده، از این جهت ضروری است که در مقام بحث، توجه داشته باشیم که منکران زمینه سازی، چه نوع تلقی از آن دارند ومثبتان آن، درصدد اثبات چه حدی از آن هستند.
از نکات پیش گفته، دو مسئله شکل می گیرد:
نخست این که اگر طرف داران زمینه سازی آمادگی وتهیه مقدمات را از این واژه اراده می کنند، آیا این معنا از روایات نیز استنباط می گردد؟ یعنی روایات نیز از ضرورت آمادگی وتهیه مقدمات ظهور سخن گفته اند؟ این مسئله طبق هر دو برداشت یادشده از زمینه سازی قابل طرح است. مسئله دوم که تنها طبق برداشت دوم طرح شدنی است، این است که آیا اساساً انسان ها در ظهور نقش دارند ومی توان ظهور را متأثر از عملکرد انسان ها دانست؟
مسئله نخست: روایات وضرورت آمادگی
به نظر می رسد دلالت روایات بر ضرورت آمادگی ومهیا بودن مؤمنان برای ظهور بسیار شفاف است.
برای نمونه، به مجموعه روایات انتظار می توان اشاره کرد که مؤمنان را به انتظار توصیه کرده اند واز فضیلت وآثار آن سخن گفته اند. دلالت این روایات بر لزوم آمادگی ومهیا بودن، به این است که انتظار در اصطلاح روایات، به معنای بی کاری وبی مسئولیتی نیست، بلکه به معنای آمادگی ومهیابودن است: «من انتظر امراً تهیأ له».
برای نمونه، امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
... کسی که دوست دارد از اصحاب قائم باشد، پس منتظر واهل ورع باشد وخود را به محاسن اخلاقی بیاراید، در حالی که منتظر است؛ پس اگر بعد از آن که از دنیا رفت قائم قیام کرد، اجر او مانند کسی است که قائم را درک کرده است... (نعمانی، ۱۴۲۲: ۲۰۷).
افزون بر روایات باب انتظار، به این روایت حضرت نیز می توان اشاره کرد:
هر یک از شما باید برای خروج قائم ولو یک تیر فراهم نماید. پس اگر خداوند بلندمرتبه نیت او در این باره را بداند، امید دارم که عمرش را طولانی کند تا این که از یاران وانصار او باشد. (همو: ۳۳۵)
در این روایت، امام با صیغه امر وبا نون تأکید، به شیعیان دستور می دهند که برای خروج قائم مهیا باشند ولو این آمادگی در قالب کاری به ظاهر کم معونه وکم ارزش همچون نگه داری یک تیر باشد. اما از آن جا که این آمادگی برای یک حرکت بزرگ است، متناسب با همان هدف بزرگ اهمیت وارزش دارد.
باز آن حضرت چنین می فرماید:
هر کس که به ما منسوب است وچهارپایی را در انتظار امر ما مهیا می کند، در حالی که دشمن ما را به وسیله آن غضبناک می سازد، خداوند روزی اش را وسیع می نماید وبه او شرح صدر می دهد واو را به آرزویش می رساند وبه او در رفع نیازمندی هایش کمک می کند. (کلینی، ۱۳۶۳: ج۶، ۵۳۵)
ابوعبدالله جعفی می گوید:
امام باقر (علیه السلام) از من پرسید: «رباط۱ نزد شما چند روز است؟» عرض کردم: چهل روز. فرمود: «ولی رباط ما همیشه روزگار است؛ پس هر کس چارپایی را برای ما مهیا کند تا هنگامی که آن چارپا نزد اوست، به اندازه دو برابر وزن آن ثواب خواهد برد وهر کس سلاحی را برای ما مهیا کند، تا زمانی که آن سلاح نزد اوست، به اندازه وزنش ثواب خواهد برد. از یک بار ودوبار وسه بار وچهاربار شکست ناراحت نشوید. همانا مَثل ما واقامت در مرزها برای رصد فعالیت های دشمن.
شما، مَثل پیامبری است که در بنی اسرائیل بود که خداوند به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان ومن به زودی تو را یاری می کنم. پس او آن ها را از کوه ها ودیگر جاها جمع کرد وهمراه با آن ها به جنگ پرداخت. آن ها شمشیر ونیزه ای نزدند مگر این که شکست خوردند. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان! من به زودی تو را یاری می کنم. پس او آن ها را جمع کرد وهمراه با آن ها به جنگ پرداخت. آن ها شمشیر ونیزه ای نزدند مگر این که شکست خوردند. خداوند بلندمرتبه بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرابخوان! پس تو را به زودی یاری می کنم. پس او آن ها را جمع کرد وبه جنگ پرداخت. پس آن ها شمشیری ونیزه ای نزدند مگر این که شکست خوردند. پس قومش گفتند: "تو به ما وعده پیروزی دادی ولی ما پیروز نشدیم." پس خداوند به او وحی فرستاد که به آن ها بگو یا جنگ را انتخاب کنند ویا آتش را. پیامبر عرض کرد: خداوندا، جنگ برای من محبوب تر از آتش است. پس آن ها را دعوت کرد واز میان آنان ۳۱۳ نفر به تعداد اهل بدر دعوتش را اجابت کردند. پس به سمت دشمن رفتند وشمشیر ونیزه ای نزدند مگر این که خداوند بلندمرتبه آنان را پیروز گردانید» (همو: ج۸، ۳۸۱).
در روایت نخست، گرچه امام صادق (علیه السلام) به صورت خاص از ظهور امام مهدی (علیه السلام) سخن به میان نیاورده است، عمومیت واژه «امرنا»، همه ائمه واز جمله امام مهدی (علیه السلام) را شامل می شود. در روایت دوم نیز به این مطلب که مرابطه ما تا آخر دهر به شمار می رود تصریح فرموده است. از این رو این روایت، مرابطه برای امام مهدی (علیه السلام) را نیز شامل می شود؛ همچنان که ملاصالح مازندرانی در شرح این روایت به آن تصریح کرده است. وی در توضیح این روایت چنین می نویسد:
فیه تحریک علی اتخاذ الفرس والسلاح واستعمالها ومزاولتها المعتبرة لتحصل ملکه واستعداد للقتال مع الأعداء عند ظهور القائم (علیه السلام). (مازندرانی، ۱۴۲۱: ج۱۲، ۵۵۲)
قرینه دیگری که مطلب یادشده را تأیید می کند، این بخش از فرمایش امام است که «لاتجزعوا من مرّة ولا من مرّتین ولا ثلاث ولا من اربع مرآت»؛ از یک بار ودوبار وسه وچهاربار پیروز نشدن ما ناراحت نشوید؛ یعنی بالأخره ما پیروز می شویم. روشن است که پیروزی نهایی ائمه، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) شکل خواهد گرفت. بنابراین امام در این روایت، حداقل به ظهور امام مهدی (علیه السلام) نیز نظر داشته است.
این روایات، به روشنی بر این نکته دلالت دارند که باید برای ظهور امام آماده بود. بنابراین کسانی که از زمینه سازی سخن می گویند وآن را به معنای آمادگی وتهیه مقدمات می گیرند، سخنشان هماهنگ با روایات است.
مسئله دوم: نقش انسان ها در ظهور
پرسش دوم این بود که آیا افزون بر لزوم آمادگی وتهیه مقدمات، این آمادگی در تحقق ظهور تأثیرگذار هم هست؟ بنابراین وقتی از ضرورت زمینه سازی سخن می گوییم، مقصودمان اقداماتی است که با شکل گیری آن، جریان ظهور جلو می افتد وبا تحقق نیافتن آن، در ظهور تأخیر می شود. پیش از بررسی ادله وتحقیق درباره میزان دلالت آن ها، بجاست با دیدگاه دانشمندان بزرگ شیعه در این زمینه نیز آشنا شویم. نتیجه آشنایی با دیدگاه عالمان شیعه، این است که چون برداشت ما از ادله، با دیدگاه آن ها همسو شد، به برداشت خود اعتماد بیش تری خواهیم یافت.

نقش انسان ها در ظهور از منظر اندیشه وران شیعه

شیخ مفید
شیخ مفید از متکلمان برجسته شیعه، اعتقاد دارد که رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است. این مطلب را از مواضع مختلفی از کلمات وی می توان استنباط کرد. برای نمونه، وی در جایی ضمن پاسخ به این پرسش که علت غیبت امام مهدی (علیه السلام) چیست واگر صعوبت زمان عامل غیبت بود، این علت در زمان سایر امامان نیز وجود داشت در حالی که آنان غایب نشدند، چنین می نویسد:
از آن جا که امام زمان، همان کسی است که از اول خلقت ودر گذر زمان ها از شمشیر کشیدنش وجهاد با دشمنان خداوند وبرداشته شدن تقیه از دوستانش وملزم کردن آن ها به جهاد در زمان ظهورش سخن گفته شده وبیان شده بود که او همان مهدی است که خداوند حق را به وسیله او آشکار می سازد وگمراهی را نابود می کند ومعلوم بود که او با شمشیر قیام نمی کند، مگر با وجود انصار واجتماع یاران؛ ولی با وجود این، انصار او از زمان وجودش تا زمان ما، آماده وبر یاری او متحد نبوده اند ودر تمام کره زمین کسی که برای جهاد آمادگی داشته باشد، وجود نداشت؛ گرچه کسانی بودند که برای نقل آثار وحفظ احکام ودعا به درگاه خداوند برای فراهم شدن اسباب این کار اهلیت داشتند. از این رو، بر امام زمان لازم شد که به تقیه رو بیاورد ورعایت تقیه بر آن حضرت واجب شد، همچنان که بر پدران گرامی اش واجب شده بود؛ زیرا اگر بدون یاور آشکار شود با دست خودش، خودش را به هلاکت افکنده است واگر خودش را به دشمنان بنمایاند، از تلاش برای رساندن ضرر به او ومستأصل کردن شیعیانش وحلال کردن خونشان دریغ نمی ورزیدند... وچون عصمت او ثابت شده، بر او واجب است که مخفی شود تا آن جا که یقین کند که یاران وانصارش مهیا ومجتمع شده اند ومصلحت عمومی در ظهور او با شمشیر است وبداند که می تواند حدود را اقامه کند واحکام را اجرا نماید. (مفید، ۱۴۱۴: ج۴، ۱۲)
در این کلمات شیخ مفید آشکارا، ظهور امام را مشروط به فراهم شدن یاران دانسته است. به اعتقاد وی مردم می توانند با تلاش خود وایجاد صفات وویژگی هایی که در اصحاب امام مهدی (علیه السلام) لازم است، شرط ظهور امام مهدی (علیه السلام) را مهیا کنند وتسریع در ظهور را باعث شوند.
وی در جایی دیگر در این باره می نویسد:
روزی در مجلس یکی از صاحب منصبان حضور داشتم. در آن جا درباره امامت سخن به میان آمد وعنان سخن به بحث غیبت کشیده شد. صاحب مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد (علیه السلام) روایت نکرده است که اگر برای امام به تعداد اهل بدر ۳۱۳ مرد فراهم می گردید، خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» گفتم: آری این حدیث را روایت کرده است. پرسید: «آیا ما یقین نداریم که شیعیان در این زمان بسیارند وچندین برابر اهل بدرند؛ پس چگونه با وجود روایت یادشده، غیبت بر امام رواست؟» گفتم: تعداد شیعه در زمان ما بسیار وچندین برابر اهل بدر است، ولی آن جمعیتی که به تعداد اهل بدرند واگر فراهم شوند تقیه بر امام روا نیست وظهور بر او واجب می شود، در این زمان فراهم نگردیده ویا آن صفات وشرایط خاص موجود نشده اند. (همو: ج۳، ۱۱)
از این کلام، به روشنی اعتقاد شیخ مفید مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسان ها در ظهور فهمیده می شود. البته از این روایت وتأیید شیخ بر روایت شدن آن، نمی توان چنین استنباط کرد که به نظر او برای ظهور، آمادگی همه شیعیان ویا آمادگی جهانی در سطح بالای آن لازم نیست وبا فراهم شدن تعداد یاران یاد شده، امام مهدی (علیه السلام) می تواند حکومتی به گستره جهانی را اداره نماید. بلکه ممکن است مقصود این باشد که اگر امام به تعداد یادشده یاران راستین داشته باشد، آن ها با تلاش خود، به تربیت ونیروسازی خواهند پرداخت وبسیاری دیگر را که برای امر حکومت جهانی مورد نیاز است مهیا خوهد کرد؛ همچنان که در دوران معاصر ما، امام خمینی (ره) در ابتدا کار خود را با تعداد اندکی از شاگردان خود آغاز کرد وشاگردان او با تلاش های خود، دایره یاران امام را مدام گسترش دادند وزمینه های انقلاب عظیم او را فراهم کردند.
سید مرتضی
سید مرتضی به تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور معقتد بود. وی در پاسخ به پرسش از علت نیاز به امام ودر ضمن پاسخ به سؤالاتی که در این باره وجود دارد چنین می نویسد:
آیا نمی بینی که ما می گوییم خداوند متعال مردم را به اطاعت امام وفرمان برداری از او وبهره مند شدن از او مکلف کرد، در حالی که تمامی این ها در زمان غیبت منتفی است؟ پس با وجود غیبت، باز هم تکلیف ثابت است؛ زیرا ما می توانیم تقیه امام وترس ایشان را برطرف کنیم. (شریف مرتضی، ۱۴۰۵: ج۱، ۳۱۲)
سید مرتضی در این عبارت، تصریح می کند که تکلیف مردم به اطاعت از امام در عصر غیبت، از این جهت بدون اشکال است که مردم می توانند با اقدامات خود، امام را از حالت تقیه وترس (غیبت) بیرون بیاورند وپس از بیرون آمدن آن حضرت از غیبت، تکالیفی را که در قبال ایشان دارند انجام دهند. بنابراین به نظر سیدمرتضی، مردم در تبدیل غیبت به ظهور، نقش آفرین هستند.
شیخ طوسی
به اعتقاد شیخ طوسی، همچنان که غیبت امام مهدی (علیه السلام) برآمده از سوءرفتار مردم است، ظهور آن حضرت نیز از تغییر مثبت در رفتار مردم ناشی می شود. وی پس از تقریر قاعده لطف واثبات ضرورت وجود امام معصوم وضمیمه کردن این مقدمه که هم اکنون امام معصوم ظاهری وجود ندارد، اثبات می کند که پس آن امام معصومی که قاعده لطف ضرورتش را اثبات می کرد، باید غایب باشد. وی در ادامه به اشکالاتی که به این استدلال گرفته شده پاسخ می دهد ودر ضمن پاسخ به یکی از آن اشکالات، چنین می نویسد:
بسط ید امام گرچه برای مکلف حاصل نشده است، این از رفتار خود او نشئت می گیرد واگر مکلف از امام تمکین می کرد، امام آشکار می شد وبسط ید پیدا می کرد ولطفش حاصل می شد؛ در نتیجه تکلیف مکلف قبیح نبود؛ زیرا حجت علیه اوست ونه به نفع او. (طوسی، ۱۴۱۱: ۷)
شیخ طوسی در این عبارت، بر این نکته تصریح کرده که رفتار مردم باعث محرومیت آن ها از حضور امام وبسط ید اوست واگر انسان ها در رفتار خود تجدیدنظر کنند وزمینه های بسط ید امام را فراهم نمایند، آن حضرت ظهور می کنند ومردم از منافع ظهور امام برخوردار می شوند.
امام خمینی (ره)
امام خمینی (ره) به نظریه زمینه سازی وتأثیر رفتار مردم در ظهور معتقد است. ایشان در مواضع متعددی از سخنان خود، به این مسئله تصریح کرده است. برای نمونه می گوید:
... ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام وقرآن، تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی‏توانیم بکنیم؛ چون نمی‏توانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت - سلام الله علیه -. (خمینی، ۱۳۷۱: ج۲۱، ۱۶ - ۱۷)
انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است وما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بکند ومقدمات ظهور - ان شاءالله - تهیه بشود. (همو: ج۸، ۳۷۴)
به نظر امام خمینی (ره)، انتشار اسلام در جهان از زمینه های ظهور امام مهدی (علیه السلام) است واین مهم باید با همت متفکران مؤمن ودر سایه تلاش آن ها انجام پذیرد:
سعی کنید مطالعه کنید که در خطبه‏هایتان چه می‏خواهید بگویید. امیدوارم اسلام به دست شما منتشر شود تا مقدمه‏ای شود برای ظهور حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه الشریف -. (همو: ج۱۶، ۲۶۱)
وبلکه امام خمینی (ره) اساساً انقلاب اسلامی را مقدمه ظهور امام مهدی (علیه السلام) می دانست:
ما... با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین وبیان احکام محمدی - صلی الله علیه وآله - است، به سیطره وسلطه وظلم جهان خواران خاتمه می‏دهیم وبه یاری خدا، راه را برای ظهور منجی مصلح وکل وامامت مطلق حق امام زمان - ارواحنا فداه - هموار می‏کنیم. (همو: ج۲۰، ۳۴۵)
شهید مطهری
وی پس از توضیح این که یکی از عناصر اساسی اندیشه مهدویت، عنصر نفی وضد تسلیم است چنین می نویسد:
از مطلب بالا یک نکته دیگر روشن می شود وآن رسالت ووظیفه مردم است. درست است که عدل جهانی مانند نیروی حیاتی است وجنبه ماورایی دارد، ولی تا موانع رفع نشود، حیات تجلی نمی کند. پس وظیفه مردم است مبارزه با موانع برای تسریع ظهور عدل مطلق. به عبارت دیگر، تا مردم کمال جو وعدل مطلق طلب نباشند، آن هم طلبی صادق وتوأم با تلاش، به آن هدف عالی ماورایی نمی رسند. (مطهری، ۱۳۸۵: ج۹، ۳۸۱)
شهید صدر
از دیگر شخصیت های معاصری که از تأثیرگذاری عوامل انسانی در ظهور سخن گفته اند، متفکر شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر است. وی پس از توضیح این مطلب که ظهور امام مهدی (علیه السلام) از آن جهت که یک دگرگونی اجتماعی است، به فضای مناسب واوضاع بیرونی وابسته است، چنین می نویسد:
برای اجرای چنین تحول بزرگی، تنها وجود رهبر صالح کافی نیست؛ وگرنه در همان زمان پیامبر (ص) این شرط وجود داشت؛ پس این تحول بزرگ، فضای مناسب جهانی می طلبد که همه زمینه ها خارجی لازم برای انقلاب عمومی در آن وجود داشته باشد. عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب وپذیرش پیام عدالت از طرف مردم، همانا احساس پوکی وپوچی است که انسان متمدن آن روز خواهد کرد ومنشأ این احساس، تجربه های مختلف بشری از تمدن است؛ تمدنی که جنبه های منفی آن پشت او را خم می کند وبه آن جا می رسد که می فهمد شدیداً به کمک نیاز دارد واز عمق جان، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول معطوف می دارد. (صدر، ۱۴۱۷: ۱۱۸)
نقش انسان ها در ظهور از منظر عقل ونقل
دومین پرسش این بود که آیا عملکرد انسان ها در ظهور امام مهدی (علیه السلام) تأثیرگذار است وباعث تعجیل ویا تأخیر آن می شود؟ اکنون به پاسخ این پرسش از منظر ادله عقلی ونقلی می پردازیم. به نظر می رسد که پاسخ مثبت باشد وبر این مطلب، هم بتوان دلیل عقلی اقامه کرد وهم از ادله نقلی بهره گرفت. در ادامه به پاسخ این مسئله از دو منظر یادشده می پردازیم وهم خاص امام مهدی (علیه السلام) دلیل می آوریم وهم روایاتی که درصدد اثبات ضابطه ای کلی برای همه امامان معصوم (علیهم السلام) هستند.
۱. نقش انسان ها در ظهور از منظر عقل
در بخش های آینده، تفصیل برهان عقلی مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسان ها در ظهور اقامه خواهد شد، اما در این جا برای آشنایی اجمالی به آن اشاره ای می شود: از نظر عقلی عامل ظهور، یا خداوند است یا غیرخداوند. در فرض دوم، عامل یا غیرمردمند ویا مردم ودر فرض اخیر، عامل یا امام است ویا غیرامام. حصر یادشده از آن جا که دَوران میان نفی واثبات دارد، حصر عقلی است وچیزی خارج از آن مفروض نیست. از میان فروض یادشده، فرض دوم که عاملی غیر از خدا وامام ومردم در ظهور تأثیرگذار باشد، باطل است که توضیح آن خواهد آمد.
از میان سه فرض باقی مانده، منعی از ناحیه خداوند وامام نسبت به ظهور نمی تواند وجود داشته باشد؛ زیرا بی شک ظهور هم مطلوب خداوند است وهم مطلوب امام. بنابراین اگر مانعی برای ظهور دیده می شود، نقصی است که در انسان ها وجود دارد وبا پر شدن این خلأ، امام یقیناً ظهور خواهد فرمود. به تعبیر دیگر، فاعلیت خداوند وامام نسبت به ظهور تام است وجای فاعلیت عوامل انسانی خالی است که با شکل گیری آن، اراده الهی به ظهور تحقق خواهد گرفت.
استدلال یادشده به روشنی تأثیرگذاری انسان ها در ظهور را ثابت می کند. این گفته را با این بیان نیز می توان تأیید کرد که فرض می کنیم همه انسان ها، با تغییر وضعیت خود، به انسان هایی مؤمن وصالح تبدیل شوند که به تمامی اصول اخلاقی وضوابط دینی اهتمام کامل دارند وبه امام مهدی (علیه السلام) معرفت کامل وعمیق می یابند ومشتاق ظهور آن حضرت می گردند وتمام لوازم مورد نیاز برای بسط ید امام را فراهم می کنند. حال پرسش این است که آیا با تحقق چنین وضعیتی، باز هم امام در پس پرده غیبت خواهد ماند وآیا منکرانِ تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، می توانند ادعا کنند با وجود این باز هم امکان ادامه یافتن غیبت امام وجود دارد؟ بی تردید خیر؛ زیرا غیبت امام در این فرض فاقد توجیه عقلانی وغیرحکیمانه است. بنابراین رفتار مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. البته مقصود ما از استدلال یادشده، اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور است ودر این جا، در صدد بیان این مطلب نیستیم که برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) چه بخشی از انسان ها باید مهیا باشند واین آمادگی در چه سطحی باید باشد. استدلال یادشده، توانایی اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور را دارد.
۲. نقش انسان ها در ظهور از منظر نقل
برای اثبات تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، به حجم وسیعی از روایات می توان استناد جست که آن ها را به دو دسته تقسیم می کنیم:
الف) روایات خاص
این دسته روایات، مخصوص امام مهدی (علیه السلام) است؛ از جمله:
۱. امام مهدی (علیه السلام) در توقیع خود به شیخ مفید چنین می فرماید:
... اگر شیعیان ما - که خداوند آنان را بر اطاعتش توفیق عنایت فرماید - در وفای به عهدی که بر عهده آنان است، یک دل می شدند، میمنت ملاقات با ما از آنان به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار ما زودتر نصیبشان می گشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین وصداقتی از آنان نسبت به ما.... (طبرسی، ۱۳۶۸: ج۲، ۳۲۵)
در این توقیع، به صراحت آمده است که اگر شیعیان در وفای به عهدی که بر عهده دارند، با یکدیگر همدل می شدند، ظهور آن حضرت به تأخیر نمی افتاد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. همچنین عبارت «علی اجتماع من القلوب» احتمال ناظر بودن این توقیع شریف به بحث ملاقات را نفی می کند؛ زیرا اگر این توقیع، به بحث ملاقات وبیان ضابطه ای برای تشرف به محضر مبارک آن حضرت در عصر غیبت ناظر بود، وجهی برای تأکید بر اجتماع قلوب نبود؛ چون عنصر اجتماع قلوب طبیعتاً برای امری موردنیاز است که به شکل جمعی می خواهد تحقق یابد، در حالی که تشرف به محضر مبارک امام، امری کاملاً فردی به شمار می رود ومشروط بودن تحقق این امر فردی به اجتماع قلوب، فاقد توجیه منطقی است.
۲. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید:
گروهی از مشرق زمین خروج می کنند، پس زمینه ها را برای مهدی فراهم می سازند، یعنی زمینه های حکومتش را. (قزوینی، بی تا: ج۲، ۱۳۶۸)
این روایت را نیز در زمره روایاتی می توان محسوب کرد که بر تأثیر عملکرد انسان ها در ظهور دلالت دارند؛ زیرا اساساً توطئه، به معنای تمهید وتسهیل است؛ یعنی مقدمات چیزی را فراهم کردن وتحقق آن را آسان نمودن. بنابراین به دلالت این روایت، گروهی که از مشرق خروج می کنند، نقش تسهیل کننده وتهیه کننده مقدمات ظهور را بر عهده دارند. بی تردید هنگامی که پدیده ای نقش تسهیل کننده تحقق امری را دارد، با تحقق آن، امر موردنظر به شکل آسان تری تحقق می یابد واین یعنی همان مؤثر بودن.
ب) روایات عام
۱. امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
إذا اجتمع للإملام عدة أهل بدر، ثلاثمائة وثلثة عشر، وجب علیه القیام والتغییر؛ (مغربی، ۱۳۸۳: ج۱، ۳۴۲)
اگر برای امام به تعداد اهل بدر ۳۱۳ مرد فراهم شود، قیام وتغییر بر او واجب است.
۲. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
أنه لو اجتمع للإمام عدة أهل بدر ثلاثمائة وبضعة عشر رجلاً لوجب علیه الخروج بالسیف. (مفید، ۱۴۱۴: ج۳، ۱۱)
درباره این روایت تذکر چند نکته ضروری است:
۲-۱. همچنان که پیش از این گذشت، این حدیث را شیخ مفید در کتاب خود روایت کرده است. به گفته وی در مجلسی، پرسش گری از شیخ می پرسد: «مگر شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده که اگر برای امام به تعداد اهل بدر ۳۱۳ مرد فراهم شده بود خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» شیخ پاسخ می دهد: «بله.» پرسش گر می پرسد: «پس چرا امام مهدی (علیه السلام) ظهور نمی کند با این که تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است؟» وشیخ چنین پاسخ می دهد: «گرچه تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است، اما آن شرایطی را که باید داشته باشند، ندارند.» بنابراین هم طبق برداشت پرسش گر وهم به اعتقاد شیخ مفید، آن چه در این روایت آمده، یک ضابطه کلی است که امام مهدی (علیه السلام) را هم شامل می شود. این برداشت می تواند به این دلیل باشد که گرچه به گفته ادبا «لو » ادات شرط برای زمان گذشته است، این ضابطه یک قاعده کلی استثناپذیر نیست وموارد متعددی وجود دارد که «لو » برای زمان آینده نیز به کار رفته است؛ مانند آیه کریمه (لَوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا) (انبیاء: ۲۲). بی شک مقصود این آیه این نیست که اگر در گذشته در آسمان ها وزمین بیش از یک خدا بود، زمین وآسمان فاسد می شدند، ولی اگر در آینده چند خدا باشد موجب فساد نمی شود؛ بلکه به یقین این آیه در صدد دادن یک حکم کلی برای همه زمان هاست. البته شاید ادعا شود در این جا قرینه عقلی وجود دارد وهمین قرینه، باعث می شود که استعمال «لو» برای فراتر از زمان ماضی را بپذیریم. ولی به هر صورت، اصل این مطلب که گاهی «لو» برای فراتر از زمان ماضی نیز به کار می رود اثبات می شود. در مورد روایت مورد بحث ما نیز می توان ادعا کرد که این قرینه وجود دارد. قرینه یادشده هم می تواند روایت پیشین باشد که با ادات «اذا » مشروط بودن قیام امام به فراهم شدن یاران را به زمان های آینده نیز سرایت می دهد وهم می توان مجموعه روایاتی را که از همراه شدن ۳۱۳ نفر با امام مهدی (علیه السلام) در ابتدای ظهور سخن گفته اند (صدوق، ۱۳۶۳: ۳۷۷، ۶۵۴ و۶۷۲؛ طوسی، ۱۴۱۱: ۴۷۷) قرینه گرفت؛ زیرا این مجموعه روایات، گرچه از مشروط بودن ظهور امام به فراهم شدن این تعداد سخن نگفته اند، اما همراهی این تعداد خاص با امام در آغاز حرکت آن حضرت وتأکید روایات بر این مطلب، نمی تواند اتفاقی باشد. بنابراین روایات، به همان قاعده کلی ناظر است که امام با فراهم شدن این تعداد، باید حرکت خود را آغاز نماید. به تعبیر دیگر، اگر میان فراهم شدن ۳۱۳ یاور وظهور امام مهدی (علیه السلام) هیچ نسبتی وجود ندارد وحرکت جهانی امام مهدی (علیه السلام) به فراهم شدن این تعداد یاور مشروط نیست، تأکید بر همراهی این تعداد از انسان های مؤمن با امام مهدی (علیه السلام) در ابتدای ظهور وجهی ندارد واین خود بهترین قرینه بر این مطلب است که آن روایتی که از وجوب اقدام امام در صورت وجود یاران سخن می گفت گرچه زمانش گذشته بود، منحصر در زمان گذشته نیست وبه یک ضابطه کلی برای همه ائمه واز جمله امام مهدی (علیه السلام) ناظر است.
۲-۲. بر خلاف تصور برخی از نویسندگان که گمان کرده اند جمله «لوجب علیه الخروج بالسیف » کلام شیخ مفید است (بنی هاشمی، ۱۳۸۴: ۲۶۰)، با دقت در متن روشن می شود که جمله یادشده ادامه فرمایش امام صادق (علیه السلام) است وتأیید شیخ مفید نیز قرینه گویایی بر صحت این انتساب محسوب می شود. به تعبیر دیگر، آن چه پرسش گر از آن سؤال کرده، متن فرمایش امام صادق (علیه السلام) است، نه برداشت شخصی از روایات.
۲-۳. بر اساس دلالت «لو» که حرف شرط است، این روایت بر وجود تلازم میان وجود یاور وخروج امام دلالت دارد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است ولو به صورت جزء العلة.
۲-۴. توجه به این معنا نیز ضرورت دارد که دلالت «لو » بر امتناع مشروط به دلیل امتناع شرط که البته مطلب درستی است، غیر از عدم وجود تلازم میان شرط ومشروط است. به تعبیر روشن تر، درست است که «لو» جایی به کار می رود که مشروط به دلیل امتناع شرط ممتنع است، این مطلب نفی کننده وجود تلازم میان شرط ومشروط نیست؛ همچنان که در آیه شریفه (لَوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا) به دلیل امتناع وجود شریکی برای خداوند، فساد آسمان وزمین هم ممتنع است؛ اما این به معنای عدم وجود تلازم میان تعدد اله ووجود فساد نیست؛ به گونه ای که اگر بر فرض محال، تعدد اله صورت می گرفت، زمین وآسمان فاسد نمی شد. بنابراین از فقدان وجود یاور در گذشته ودر نتیجه تحقق نیافتن ظهور، فقدان تلازم میان وجود یاور وظهور را نمی توان استنباط کرد. بنابر این وجود یاور در ظهور تأثیرگذار است.
۳. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید:
چون زمان رحلت یوسف شد، شیعیان وخاندانش را جمع کرد، پس حمد وثنای الهی به جا آورد وسختی هایی را که در آینده برایشان اتفاق می افتد وطی آن مردان کشته می شوند وشکم زنان باردار دریده می گردد وکودکان سر بریده می شوند، برایشان بازگو کرد واین که این امر ادامه دارد تا این که خداوند، حق را در قائم از نسل لاوی بن یعقوب آشکار می کند واو مردی است سبزه رو وبلندقامت وسایر صفاتش را برای آنان بازگو کرد. بنی اسرائیل این سخن یوسف را آویزه گوش کردند وپس از آن، غیبت وسختی بر بنی اسرائیل آغاز شد، در حالی که آنان چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا این که به آنان بشارت تولد او داده شد ونشانه های ظهورش را مشاهده کردند وسختی هایشان شدت گرفت و... وفقیهی که با سخنانش آرامش می یافتند، تحت تعقیب قرار گرفت وپنهان شد. بنی اسرائیل برایش پیام فرستادند که ما در سختی ها با سخن تو آرامش می یافتیم. او در صحرایی با آنان ملاقات کرد وبر زمین نشست وبرایشان از قائم وصفاتش ونزدیک شدن امرش سخن گفت وآن شب، مهتابی بود. در حالی که آنان در گفت وگو بودند به ناگاه موسی بر آنان وارد شد واو در آن زمان جوان بود واز خانه فرعون برای تفریح بیرون آمده بود. او از همراهانش جدا شد وبه سوی آنان آمد، در حالی که سوار بر استری بود و... چون آن فقیه او را دید، با صفاتش او را شناخت. پس به سوی او رفت وخود را بر پاهای او انداخت وآن ها را بوسید وگفت: «سپاس خدای را که مرا نمیراند تا این که تو را به من نمایاند.» چون شیعیان این واقعه را مشاهده کردند، فهمیدند که او همان صاحبشان است؛ پس به شکرانه خداوند به زمین افتادند وموسی چیزی بیش از این نگفت «که امید دارم خداوند در گشایش کارتان تعجیل کند» وسپس غایب شد وبه شهر مدین رفت ونزد شعیب تا مدتی اقامت گزید.
پس غیبت دوم بر آنان از غیبت نخست سخت تر بود وآن پنجاه وچند سال بود ومشکلات بر آنان شدت گرفت وآن فقیه پنهان شد. پس برایش پیغام فرستادند که ما بر مخفی شدن تو نمی توانیم صبر کنیم. او به صحرایی رفت وآنان را نزد خود خواند وآنان را دل داری داد وبه آنان گفت که خداوند به او وحی فرستاده است که پس از چهل سال، فرج را بر آنان فروخواهد فرستاد.
آنان همگی گفتند: «حمد مخصوص خداوند است.» پس خداوند بلندمرتبه به او وحی فرستاد که «به آنان بگو: من به خاطر این که گفتید حمد مخصوص خداست، فرج شما را پس از گذشت سی سال قرار دادم.» آنان گفتند: «هر نعمتی از خداست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من فرج را به بیست سال کاهش دادم.» وآنان گفتند: «خیر جز از ناحیه خداوند نیست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من آن را به ده سال کاهش دادم.» آنان گفتند: «بدی را جز خداوند بازنمی گرداند.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: از جای خود تکان نخورند که من به فرج شما اذن دادم.» پس در حالی که آنان بدین حال بودند، موسی در حالی که بر الاغی سوار بود، آشکار شد وفقیه خواست که شیعیان او را بشناسند وموسی نزدیک شد ونزد آنان ایستاد وبر آنان سلام کرد.
فقیه از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «موسی.» پرسید: «پسر که؟» گفت: «پسر عمران.» پرسید: «عمران پسر کیست؟» گفت: «پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب.» پرسید: «برای چه آمده ای؟» گفت: «به پیامبری از سوی خداوند بلندمرتبه آمده ام.» پس فقیه به سوی او رفت ودستش را بوسید. سپس میان آنان نشست ودل داری شان داد وفرمان خود را به آنان ابلاغ کرد وآنان را متفرق ساخت. پس میان این زمان وفرجشان به غرق شدن فرعون، چهل سال فاصله بود. (صدوق، ۱۳۶۳: ۱۴۵)
روایت یادشده، گرچه درباره قوم بنی اسرائیل وتأثیر عملکرد آن ها در جلو افتادن ظهور موسی است، با ضمیمه کردن یک مقدمه از آن، می توان حکمی کلی مربوط به همه زمان ها ومکان ها استنتاج کرد. مقدمه یادشده این است که تدابیری که خداوند متعال درباره جوامع انسانی اعمال می فرماید، بر اساس قوانین وبه تعبیر قرآن، طبق سنت هایی است که خداوند متعال آن ها را مقرر فرموده؛ سنت هایی که تبدیل وتغییری در آن نمی رود واساساً دلیل توجه خاص قرآن کریم به مباحث تاریخی وتأکید بر ماجراهای اقوام پیشین، همین نکته است که سرنوشت اقوام گذشته، خوب یا بد، بر اساس سنت های الهی است وتکرار وضعیت اقوام گذشته، ما را دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت آن ها خواهد کرد. بنابراین اگر روایت یادشده بر تأثیر عملکرد مردم در ظهور موسی (علیه السلام) دلالت دارد، از آن می توان چنین استنباط کرد که اراده الهی بر تحقق ظهور پس از عکس العمل یادشده از سوی قوم بنی اسرائیل، اراده ای مخصوص زمان گذشته وقوم بنی اسرائیل نبوده، بلکه این اراده، بر اساس سنتی بوده که خداوند جوامع انسانی را بر اساس آن اداره می کند واساساً مقصود پیشوایان معصوم در نقل این ماجرای تاریخی را صرفاً داستان سرایی نمی توان دانست. بی شک آنان با نقل این گونه ماجراها، دنبال هدفی بوده اند وآن هدف، درس آموختن وتوجه به این معناست که آن چه بر اقوام گذشته جاری شده، برای ما وآیندگان نیز اتفاق خواهد افتاد.
۴. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:
أَمَا والَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وقِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ ومَا أَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَی کظَّةِ ظَالِمٍ ولَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حبْلَهَا علَی غَارِبِهَا ولَسَقَیتُ آخِرَهَا بکأْسِ أَوَّلِها؛ (شریف رضی، ۱۳۷۰: ۵۰)
آگاه باشید! سوگند به آن که دانه را شکافت وانسان را آفرید، اگر به خاطر حضور حاضران واتمام حجت بر من به خاطر وجود یار ویاور نبود ونیز به خاطر عهد وپیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری ستمگر وگرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را به پشتش می افکندم وآخرینش را به همان جام اولینش سیراب می کردم.
در این روایت، گرچه عبارت «لولا حضور الحاضر» تعبیری که دلالت بر عمومیت آن نسبت به همه پیشوایان معصوم باشد، ابتدا نیامده واز این رو اثبات عمومیت آن به دلیل نیاز دارد، در عبارت بعدی، واژه «العلماء » وجود دارد که به روشنی از آن عمومیت استفاده می شود. الف ولام این واژه، استغراق است وبر عمومیت حکم مذکور دلالت می نماید. مقصود امام از علما - چه امامان معصوم باشند وچه دانشمندان که مصداق اکمل واتم آن امامان معصوم هستند - عموم آن امام مهدی (علیه السلام) را نیز شامل می شود. بنابراین به گواهی این روایت، خداوند از دانشمندان تعهد گرفته است که بر سیری ظالم وگرسنگی مظلوم سکوت نکنند. روشن است که مقصود امام علی (علیه السلام) از سکوت نکردن بر سیری ظالم وگرسنگی مظلوم، صرفاً نهی منکر زبانی وامثال آن نیست؛ زیرا آن حضرت این فرمایش را در توضیح چرایی پذیرش زمام داری حکومت اسلامی وولایت بر مسلمانان فرموده اند. بنابراین مقصود آن حضرت از این تعبیر، قیام به امر حکومت واقامه این فریضه الهی در سایه حکومت اسلامی ودر گستره جامعه اسلامی است وبه گواهی این روایت، نه تنها بر امام علی (علیه السلام) بلکه بر تمامی پیشوایان معصوم واز جمله امام مهدی (علیه السلام) فرض است که با فراهم شدن یاور، بر سیری ظالم وگرسنگی مظلوم سکوت نکنند وبا تشکیل دولت اسلامی به اقامه این فریضه دینی بپردازند.
دسته دیگری از روایات که بر تأثیر رفتار مردم در ظهور دلالت دارند، روایات باب دعا هستند. در این دسته، برخی از روایات ناظر به ظهور ند وبرخی دیگر به صورت کلی، از تأثیر دعای انسان ها در برطرف شدن بلاها ومصیبت ها سخن می گویند وعموم آن، غیبت آن حضرت را نیز شامل می گردند که بزرگ ترین بلا ومصیبت بشریت است، از جمله:
۵. فضل بن ابی قراره از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند:
خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که به زودی برای تو فرزندی متولد می شود؛ ابراهیم این مطلب را به ساره اطلاع داد. ساره گفت: «آیا من فرزند به دنیا می آورم در حالی که پیر هستم؟» پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او به زودی فرزنددار خوهد شد وفرزندانش به خاطر این که او کلام مرا رد کرد، چهارصد سال عذاب می شوند. وقتی عذاب بنی اسرائیل طولانی شد، به درگاه خداوند چهل روز ضجه زدند وگریه کردند. پس خداوند به موسی وهارون وحی فرستاد که آن ها را از فرعون خلاصی می دهد و۱۷۰ سال عذاب را از آنان کم کرد. شما هم همین طور هستید؛ اگر این کار را انجام داده بودید، خداوند در کار ما گشایش ایجاد کرده بود، اما اگر چنین نکنید، امر به منتهای خودش می رسد. (عیاشی، بی تا: ج۲، ۱۵۴)
درباره این روایت، باید به چند نکته توجه نمود:
۵-۱. تعبیر امام در این روایت «لفرج الله عنا » است واین تعبیری عام به شمار می آید واختصاصی به امام صادق (علیه السلام) ندارد.
۵-۲. گرچه عبارت «لو فعلتم لفرج الله عنا» به دلیل حرف «لو» برای زمان گذشته است واز این رو امامان پس از امام صادق (علیه السلام) را شامل نمی شود، در این روایت قرینه ای وجود دارد که نشان می دهد امام صادق (علیه السلام) در مقامِ بیان یک ضابطه کلی برای همه ائمه بوده است. قرینه یادشده عبارت «فاما اذا لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» است؛ یعنی اگر در آینده شما هم آن شرایط را ایجاد نکنید، امر به منتهای خودش خواهد رسید. این عبارت که اگر شما هم به درگاه الهی تضرع کرده بودید خداوند فرج ما را رسانده بود، تنها به گذشته مربوط نبوده، بلکه یک ضابطه کلی است، وگرنه متفرع کردن مسئله آینده بر قاعده ای که به گذشته مربوط بوده، بدون توجیه است.
به تعبیر دیگر، از تفریع امام چنین استفاده می شود که عبارت «هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا »، به یک سنت الهی ناظر است که بر اساس آن، فرج - چه در مقیاس بزرگ وچه در مقیاس کوچک - در صورت خواست مردم واقدام آن ها شکل خواهد گرفت.
۵-۳. ظاهراً مقصود از تعبیر «فان الامر ینتهی الی منتهاه»، این است که نزد خداوند سبحان، زمانی برای فرج مقرر شده، در عین حال اراده خداوند بر این تعلق گرفته که اگر شیعیان به درگاه الهی تضرع والتجا کنند، فرج از زمان مقررش جلو بیفتد. بنابراین دعا در این زمینه تأثیرگذار است.
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود:
هیچ بلایی بر بنده مؤمنی نازل نمی شود که خداوند پس از آن به او دعا را الهام کرده باشد، مگر این که برطرف شدن آن بلا سریع خواهد بود وهیچ بلایی بر بنده مؤمنی نازل نمی شود که از دعا سرباز زند، مگر این که آن بلا طولانی خواهد بود؛ پس وقتی بلا بر شما نازل شد، بر شما باد به دعا وتضرع به درگاه الهی! (کلینی، ۱۳۶۳: ج۲، ۴۷۱)
ودر جایی دگر چنین می فرماید:
بر شما باد به دعا! زیرا دعا برای خداست ودرخواست از او بلا را برمی گرداند، در حالی که آن بلا مقدر شده وقضای الهی به آن تعلق گرفته وجز امضای آن باقی نمانده است؛ پس چون به درگاه الهی دعا شود واز او درخواست گردد، آن را برمی گرداند، برگرداندنی. (همو: ۴۷۰)
امام صادق (علیه السلام) نیز می فرماید:
آیا بلای طولانی مدت را از بلای کوتاه بازمی شناسید؟ وقتی به یکی از شما هنگام بلا دعا الهام شد، بدانید که بلا کوتاه مدت خواهد بود. (همو: ۴۷۱)
کیفیت رابطه ظهور با زمینه هایش
در مورد مباحث پیش گفته، پرسش های متعددی را می توان طرح کرد که پاسخ به آن ها، می تواند باعث ایجاد تصویر روشن تری از مباحث یادشده گردد؛ از جمله:
پرسش اول
آیا اعتقاد به نقش داشتن انسان ها در ظهور، لزوماً به این معناست که این رابطه علّی ومعلولی است؟
پاسخ: رابطه علّی اگر به معنای نفی اراده الهی باشد، بی شک پذیرفتنی نیست، اما معتقدان به این رابطه، درصدد نفی اراده الهی نیستند، بلکه مقصود این است که همچنان که خداوند در عالم طبیعت میان پاره ای از پدیده ها رابطه علّی قرار داده، مثلاً آتش را علت حرارت قرار داده وعلیت آتش برای حرارت به معنای استقلال آتش در ایجاد حرارت نیست، بلکه همچنان که اصل وجود آتش وحرارت مخلوق خداوند است، رابطه علّی میان آن دو نیز به اراده الهی است، پدیده های اجتماعی نیز در میان خود ونیز با بیرون از خود، روابط علّی ومعلولی دارند که از آن ها گاه با عنوان سنت های الهی یاد می شود. البته رابطه علّی پدیده های اجتماعی، همچون پدیده های طبیعی، مخلوق ومسخر اراده الهی است؛ بنابراین معتقدان به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، بر این باورند که این تأثیرگذاری بر اساس اراده الهی است. سیدمحمد صدر که رابطه شرایط ظهور با ظهور را رابطه علّی ومعلولی می داند (صدر، ۱۴۲۵: ۳۹۷)، در این باره می نویسد:
خداوند متعال اراده کرده است که ظهور را منوط به تحقق این شرایط نماید. (همو: ۳۹۹)
پرسش دوم
آیا مقصود از رابطه علّی این است که انسان ها علت ظهورند به گونه ای که اگر رفتار های مثبتی از خود بروز دهند، مثلاً قدر نعمت امامت را بدانند ولایق حضور امام باشند، امام ضرورتاً ظهور خواهند کرد واگر آن رفتارها را انجام ندهند، امام ضرورتاً غایب خواهد شد؛ یعنی بین رفتار انسان ها از ناحیه وجود وعدم رابطه علّی ومعلولی با ظهور وغیبت برقرار است همچنان که با بودن علت، وجود معلول ضروری است وبا فقدان آن، عدم معلول ضرورت می یابد؟ اگر این طور است، چرا در عصر حضور امامان پیشین با این که مردم قدر آنان را نمی دانستند، باز هم ائمه ظاهر بودند وغایب نشدند؛ یعنی با این که علت غیبت وجود داشت، معلول موجود نبود؟ آیا این عبارت، به معنای این نیست که رابطه غیبت وظهور با رفتار مردم رابطه علّی ومعلولی نیست (اشکال نخست)؟ همچنان که اگر رابطه ظهور با رفتار مردم را علّی ومعلولی دانستیم، باید بپذیریم در صورتی که تغییر مثبت در مردم صورت نپذیرد، ظهور امکان پذیر نخواهد بود. آیا این امر قابل التزام است؛ یعنی می توان ملتزم شد که حتی اگر هیچ گاه در مردم تغییر مثبتی شکل نگیرد ظهور نیز شکل نخواهد گرفت. اگر این طور است مسئله حتمی بودن ظهور را چگونه می توان توضیح داد وتبیین کرد (اشکال دوم)؟
پاسخ: در پاسخ باید ابتدا حدود وثغور مسئله را درست تبیین نماییم. مسئله ای که در این جا با آن مواجهیم، این است که یک سلسله امامانی داشته ایم که در جامعه به صورت آشکار زندگی می کرده اند، ولی در برهه ای خاص رشته ظهور آن ها قطع شده واین ظهور به غیبت تبدیل گردیده وما می خواهیم این غیبتی که پس از ظهور رخ داده ونیز ظهوری که پس از غیبت رخ می دهد را تحلیل کنیم وچرایی آن را تبیین نماییم ودر مقام حل این مسئله، مدعی هستیم که مردم در تحقق این ظهور پس از غیبت نقش دارند، همچنان که در تحقق غیبت پس از ظهور نقش داشتند. حال باید دید اگر بخواهیم این مدعا را ثابت کنیم، محدوده وبرد استدلالمان چقدر باید باشد.
مدعایمان را در قالب چند ضابطه می توانیم بیان کنیم:
۱. تمام نعمت های خداوند به دلیل لیاقت بندگان است.
۲. تمام سلب نعمت ها به دلیل سوءرفتار بندگان است.
۳. همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می شود.
۴. همیشه اعطای نعمت های سلب شده به دلیل تغییر مثبت در بندگان است.
۵. همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان، موجب وصل شدن نعمت های قطع شده می شود.
حال ما که مدعی هستیم رفتار مردم در تحقق ظهور نقش آفرین است همچنان که رفتار سوء آن ها باعث تحقق غیبت شد، از میان پنج ضابطه یادشده به کدام یک از آن ها نیاز داریم؟ به تعبیر دیگر، اثبات مدعای ما بر صحت کدام یک از این ضوابط مبتنی است؟ از میان این پنج ضابطه، ضابطه دوم وپنجم می تواند مدعای ما را ثابت کند؛ یعنی اگر بتوانیم ثابت کنیم که تمام سلب نعمت ها به دلیل سوءرفتار انسان هاست، می توانیم نتیجه بگیریم که غیبت امام مهدی (علیه السلام) نیز از سوءرفتار انسان ها ناشی می گردد. همچنان که اگر بتوانیم ثابت کنیم که همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان (انجام دادن آن چه بر عهده آنان است) موجب وصل نعمت قطع شده می شود، می توانیم اثبات کنیم که مردم در تحقق ظهور نقش آفرینند واگر در آن ها تغییر مثبت شکل بگیرد، امام مهدی (علیه السلام) ظهور خواهد کرد. اما ضابطه اول وسوم وچهارم درست باشند یا نه که البته اولین وسومین آن ها بی شک نادرست است، مدعای ما هیچ ابتنایی بر صحت آن ها ندارد. تفکیک میان ضابطه های پنج گانه وتوجه به این که اثبات نقش آفرینی رفتار مردم در ظهور وغیبت، مبتنی بر کدام یک از آن هاست، از این نظر ضروری است. برخی گمان کرده اند کسانی که معتقد به تأثیر عملکرد مردم در ظهور وغیبت امام مهدی (علیه السلام) هستند، بر این باورند که خداوند هر نعمتی را بر اساس لیاقت به بندگان عنایت می کند (ضابطه اول) وبر اساس این برداشت اشتباه، به تفصیل در نقد آن واثبات این که نعمت های خداوند بر اساس لیاقت نیست سخن گفته اند (بنی هاشمی، ۱۳۸۴: ۱۹۹) ویا گمان کرده اند که اثبات صحت نقش آفرینی مردم در ظهور وغیبت، بر این ضابطه کلی مبتنی است که همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می شود (همو: ۱۹۸) (ضابطه سوم)؛ لذا سعی بلیغی در اثبات این موضوع کرده اند که همیشه کفران نعمت موجب سلب نعمت نمی شود، در حالی که با توضیحات یادشده، روشن شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت وظهور، بر چنین ضابطه ای مبتنی نیست.
پس از بیان ضوابط پنج گانه پیش گفته وتوضیح ارتباط آن ها با مدعای موردنظر، به پرسش نخست برمی گردیم که آیا رابطه ظهور وغیبت با رفتار مردم رابطه علّی ومعلولی است؟ پاسخ این است که ادعای ما بیش از این نیست که غیبت امام مهدی (علیه السلام) بی شک معلول سوءرفتار مردم است واز سوی دیگر با ایجاد تغییر مثبت در مردم، بی تردید امام ظهور خواهد فرمود. بنابراین، اگر مقصود از رابطه علّی ومعلولی بین ظهور وغیبت از یک سو ورفتار مردم از سوی دیگر این باشد که با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت همچنان که با فقدان آن ظهور ضروری خواهد بود ونیز با حسن رفتار مردم ظهور هم ضروری می شود، همچنان که با فقدان آن، غیبت ضروری خواهد بود، چنین ارتباطی را نمی پذیریم؛ زیرا بازگشت این که با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت، به ضابطه سوم است (همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می شود) وگذشت که ما این ضابطه را قبول نداریم وتوضیح داده شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت وظهور، نیازی به صحت این ضابطه ندارد.
پاسخ اشکال نخست: با توضیحات پیش گفته، پاسخ اشکال نخست نیز روشن می شود؛ زیرا این اشکال که اگر سوءرفتار مردم، علت غیبت است، پس چرا در زمان امامان پیشین سوءرفتار وجود داشت اما غیبت وجود نداشت (همو: ۲۱۳)، از این تصور اشتباه ناشی می شود که ما ضابطه سوم را قبول داریم وبلکه رابطه ظهور وغیبت ورفتار مردم را به صورت کلی رابطه علّی ومعلولی می دانیم؛ در حالی که نه ضابطه سوم را می پذیریم ونه علّی ومعلولی بودن این ارتباط را به صورت کلی. باز تأکید می کنیم که اثبات تأثیرگذار بودن رفتار مردم در ظهور وغیبت، نه نیازمند پذیرش ضابطه سوم است ونه نیازمند رابطه علّی ومعلولی به صورت کلی آن.
پاسخ اشکال دوم: اشکال دوم (در صورتی که در مردم تغییر مثبت صورت نگیرد، ظهور امکان پذیر نیست) نیز همچون اشکال نخست با توضیحات پیش گفته حل می شود؛ زیرا اولاً رابطه علّی ومعلولی را به صورت کلی آن تأیید نکردیم وثانیاً این اشکال مبتنی بر پذیرش ضابطه چهارم است که طبق آن، وصل شدن نعمت های قطع شده تنها در صورت تغییر مثبت در انسان ها اتفاق خواهد افتاد، در حالی که این ضابطه موردنظر ما نیست واساساً اثبات تأثیرگذاری عملکرد مردم در ظهور وغیبت، بر ضابطه چهارم مبتنی نیست.
اثبات ضابطه دوم وپنجم: اثبات ضابطه دوم چندان دشوار نیست. برای نمونه، به این آیات وروایات می توان اشاره کرد:
(ذلِک بِأَنَّ اللهَ لَمْ یَک مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی‏ قوْمٍ حتَّی‏ یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ)؛ (انفال: ۵۳)
این [ کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‏دهد، مگر آن که آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند.
(وَمَا أَصَابَکم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کسَبَتْ أَیْدِیکمْ ویعْفُوا عن کثِیرٍ)؛ (شوری: ۳۰)
وهر [ گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دست آورد خود شماست، و[خدا] از بسیاری درمی‏گذرد.
امام صادق (علیه السلام) از قول پدر بزرگوارش می فرماید:
قضای حتمی خداوند بر این تعلق گرفته که نعمتی را که به بنده ای داده است از او نگیرد، مگر هنگامی که او گناهی مرتکب گردد که به خاطر آن مستحق عقوبت شود. (کلینی، ۱۳۶۳: ج۲، ۲۷۳)
آن حضرت در روایت دیگری می فرماید:
خداوند نعمتی را که به بنده ای عنایت فرموده از او سلب نمی کند، مگر این که گناهی مرتکب شده وبه خاطر آن، مستحق سلب نعمت شود. (همو: ۲۷۴)
برای اثبات ضابطه پنجم، به این تحلیل عقلی می توان استناد کرد که وقتی خداوند نعمتی را در اختیار بندگان قرار می دهد، معلوم می شود مقتضی برای اعطای نعمت از سوی خداوند، موجود بوده ومانعی بر سر راه آن وجود نداشته، نه از ناحیه خداوند ونه از ناحیه مردم. وقتی این نعمت سلب می شود، بر اساس ضابطه دوم این سلب از سوء رفتار مردم ناشی شده است. به تعبیر دیگر، سوءرفتار مردم مانع عمل مقتضی گردیده است؛ وقتی این مانع برطرف شود، از آن جا که از طرف خداوند مقتضی موجود بود، مانعی هم که از ناحیه خداوند وجود نداشت، همچون گذشته مقتضی تأثیر خود را بر جا می گذارد ونعمت دوباره جریان خواهد یافت. مطلب پیش گفته، حکمی عقلی است که روایات متعددی بر آن صحه گذارده اند؛ از جمله امام باقر (علیه السلام) از امام علی (علیه السلام) چنین روایت فرمود:
سوگند به خداوند، هیچ گاه قومی که در خرّمی کرامت نعمت های دنیوی خداوند بودند ودر پرهیزگاری دایم با انجام دادن طاعت خدا وشکر نعمت های او زندگی خویش را سپری می کردند، نعمت ها از کفشان نرفت مگر پس از آن که خودشان آن را دگرگون کردند واز اطاعت خداوند روی برتافتند وگناهانی مرتکب شدند وتوجهشان اندک شد ومراقبتشان نسبت به خداوند بلندمرتبه را ترک کردند ودر شکر نعمت های خداوند سستی ورزیدند؛ زیرا خداوند بلندمرتبه، در کتاب محکمش می فرماید: «در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند» و«چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست وغیر از او حمایت گری برای آنان نخواهد بود.» واگر اهل معصیت وگنه کاران، وقتی از زایل شدن نعمت های خدا وفرود آمدن عذاب خدا ودگرگون شدن عافیتش ترسانده می شدند، یقین می کردند که این ها همه از سوی خداوند بلندمرتبه وبه سبب عملکرد خود آن هاست، پس از آن دست می کشیدند وتوبه می کردند واز سر صدق نیت وبا اقرار به گناهان وبدی هاشان، به درگاه خداوند بلندمرتبه پناه می بردند، خداوند از تمام گناهانشان چشم می پوشید واز تمام لغزش هاشان درمی گذشت وهر نعمتی را که به آن ها کرامت کرده بود، برمی گرداند؛ سپس هر آن چه از مصالح ونعمت هایی که به آنان داده بود واز آن ها زایل شده بود را به آنان بازمی گرداند. (همو: ج۸، ۲۵۶)
امام صادق (علیه السلام) نیز می فرماید:
امیر مؤمنان در مجلسی به اصحابش چهارصد باب علم از معارفی که برای دین ودنیای مسلمان مناسب است آموخت. آن حضرت فرمود:... «چون عهدی بستید، به آن وفا کنید؛ زیرا هیچ نعمت وخرّمی زندگی ای از کف نرفت، مگر به دلیل گناهانی که انجام دادند. بی شک خداوند به بندگان ستم نمی کند واگر آنان وقتی عذاب ها برایشان نازل شد ونعمت ها از دستشان رفت، با صدق نیت به درگاه الهی استغاثه می کردند وسستی نمی ورزیدند واسراف نمی کردند، خداوند هر فاسدی را برایشان اصلاح می کرد وهر صالحی را به آنان برمی گرداند.» (صدوق، ۱۳۶۲: ۶۲۴)
هیثم بن واقد از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند:
خداوند بلندمرتبه پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومش فرستاد وبه او وحی کرد که به قومت بگو: همانا هیچ اهل آبادی ومردمی نیستند که اهل اطاعت من باشند وبه آنان آسایشی برسد وسپس از آن چه محبوب من است به آن چه موردپسند من نیست دگرگون شوند، مگر این که وضعیت آنان را از آن چه دوست دارند به آن چه نمی پسندند، دگرگون می کنم وهیچ اهل آبادی وخانه ای نیست که مرتکب معصیت شوند وبه آنان بدی برسد وسپس از آن چه ناپسند من است به آن چه محبوب من است دگرگون شوند، مگر این که وضعیت آنان را از آن چه دوست ندارند به آن چه می پسندند، دگرگون می کنم. به آنان بگو: همانا رحمت من بر غضبم پیشی گرفته است، پس از رحمت من ناامید نشوید.... (کلینی، ۱۳۶۳: ج۲، ۲۴۷)
روایات یادشده تصریح کرده اند که سوءرفتار انسان ها، باعث قطع نعمت های الهی می شود. وقتی انسان ها گذشته خود را جبران کنند وبه صلاح روی آورند، نعمت های قطع شده همچون گذشته برایشان جریان خواهد یافت.
توجه به این نکته ضروری است که این دیدگاه ناظر به ضرورت جریان فیض ابتدایی الهی نیست - تا اگر کسی به اشتباه مدعی شد فضل وجود وکرم ولطف بر خداوند واجب نیست (بنی هاشمی، ۱۳۸۴: ۱۸۴) استدلال ما خدشه بردارد - بلکه به استمرار فیض نظر دارد یعنی آن فیضی که از سوی خداوند در گذشته جاری بوده است - چه صدور این فیض از خداوند ضرورت داشته چه نه - دلیل قطع شدنش را باید در انسان ها جست وجو کرد وبا زوال عامل قطع آن، دوباره ضرورتاً جریان می یابد.
پرسش سوم
آیا اعتقاد به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، به این معناست که لزوماً با انجام دادن مسئولیت هایی که انسان ها در این باره بر عهده دارند، امام مهدی (علیه السلام) ظهور خواهند کرد؛ یعنی اگر اراده الهی را جزء اخیر علت تامه ظهور بدانیم وجزء ماقبل آن را آمادگی انسان ها، آیا با شکل گیری این آمادگی، ضرورتاً اراده الهی بر تحقق ظهور تعلق می گیرد وظهور اتفاق خواهد افتاد یا این که با وجود آمادگی، باز احتمال عدم تعلق اراده الهی به ظهور وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا اعتقاد به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور، به معنای ضرورت تحقق ظهور با تحقق زمینه سازی است ویا این که می توان به تأثیرگذاری عملکرد انسان ها در ظهور معتقد بود ودر عین حال پذیرفت که با تحقق زمینه سازی، احتمال عدم ظهور نیز می رود؟ ودر فرض اخیر، با وجود احتمال عدم ظهور در فرض تحقق زمینه سازی چگونه از ضرورت زمینه سازی می توان سخن گفت وانجام دادن مسئولیت های دینی توسط مؤمنان را در ظهور مؤثر دانست؟
پاسخ: به این پرسش هم از منظر عقلی می توان نگریست وهم از منظر نقلی:
منظر عقلی
از نظرگاه عقلی، اگر پدیده ای جزء العلة پدیده دیگری باشد، معلول با تحقق جزءالعلة نمی تواند موجود شود؛ زیرا معلول تنها در فرض تحقق علت تامه وجود خواهد یافت. در فرض مورد نظر ما، آن چه موجود شده، تنها جزئی از علت تامه است ونه مجموعه علت تامه. بنابراین اگر جزئی از علت یک معلول محقق شود تا سایر اجزا به جزء موردنظر ضمیمه نگردد؛ معلول محقق نمی شود، حتی اگر این ضمیمه شدن سال ها طول بکشد. بنابراین از منظر عقلی، در عین حال که می توان پدیده ای را در شکل گیری پدیده دیگر مؤثر دانست، ضرورتاً شکل گیری پدیده تأثیرگذار به معنای وجودیافتن بلافاصله پدیده تأثیرپذیر نیست. در نتیجه می توانیم در عین این که به نقش آفرینی عملکرد انسان ها در ظهور معتقد باشیم واین تأثیرگذاری را واقعی بدانیم، بر این باور نیز باشیم که آمادگی انسان ها به معنای تحقق بلافاصله ظهور نیست. پذیرش این مطلب که از نظر عقلی ضرورتی بر پیوستگی ظهور با شکل گیری آمادگی انسان ها ندارد، به معنای کاسته شدن از شأن ومنزلت آمادگی وزمینه سازی نیست؛ زیرا وقتی پذیرفتیم که عملکرد مردم در ظهور تأثیرگذار است، یعنی این که عملکرد مردم جزء العلة ظهور است. طبق این دیدگاه تا این جزء از علت ظهور نباشد، ظهور محقق نخواهد شد. بنابراین ممکن است سال ها پس از شکل گیری زمینه سازی وآمادگی، امام ظهور نماید، ولی تا این آمادگی نباشد، ظهور نیز نخواهد بود. بنابراین تلاش برای تحقق چنین وضعیتی ضرورت دارد.
آن چه گذشت پاسخ به پرسش پیش گفته از منظر عقلی وبدون توجه به خصوصیتی بود که ممکن است در موضوع مورد نظر ما باشد. توضیح این که خلاصه پاسخ پیش گفته این بود که از منظر عقلی با تحقق جزء علت معلول محقق نمی شود. این ضابطه کلی گرچه درست وتخصیص نشدنی است، اما ممکن است ادعا شود در مورد موضوع مورد بحث ما - یعنی آمادگی انسان ها برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) - خصوصیتی وجود دارد که بلافاصله با تحقق جزء مورد نظر معلول محقق می شود. البته نه به این دلیل که ضابطه یادشده تخصیص خورده است، بلکه به این دلیل که با وجود این جزء سایر اجزای علت تامه نیز محقق می شوند ودر نتیجه معلول هم موجود می شود.
توضیح این که به لحاظ عقلی، ظهور امام مهدی (علیه السلام) از آن حیث که تحولی مربوط به سرنوشت جامعه است، سه ضلع بیش تر ندارد: خداوند، امام وجامعه انسانی. نقش خداوند متعال به این دلیل است که خالق ومدبر هستی است وبدون اراده او حتی برگی از درخت بر زمین نمی افتد. بنابراین تغییری که در سرنوشت جامعه انسانی رخ می دهد، نمی تواند خارج از اراده الهی باشد. نقش امام مهدی (علیه السلام) از این جهت است که آن حضرت مدیریت این تحول را برعهده دارد. نقش مردم نیز از این جهت است که موضوع تحول، انسان وجامعه انسانی است. البته ممکن است دخالت عوامل دیگری هم فرض شود؛ مثلاً ظهور مشروط باشد به این که اجرام آسمانی در یک وضعیت خاص باشند، اما این احتمالات قابل اعتنا نیست؛ زیرا ظهور امام تحولی در سرنوشت جامعه است وعوامل دخیل در سرنوشت جامعه را نمی توان پدیده های دیگری که ارتباطی با جامعه ندارند دانست وبلکه آموزه های دینی هم این را تأیید می کند این که انسان ها در قبال سرنوشت جامعه ورفتارهای اجتماعی مسئولیت دارند وموظف به ایجاد تغییر مثبت در جامعه هستند و... نشان می دهد سرنوشت جامعه، به دست افراد آن رقم می خورد ونمی توان آن را با عوامل نامرئی وناشناخته مرتبط دانست.
اگر مطلب پیش گفته مبنی بر خارج نبودن عوامل ظهور از سه ضلع پذیرفته شود، با تحقق ضلع سوم ظهور نیز تحقق خواهد یافت؛ زیرا تحقق جامعه توحیدی هم مطلوب خداوند متعال است وهم مطلوب امام وبا شکل گیری چنین جامعه ای، دین خداوند بر زمین تمکین می یابد وخداوند به حقیقت پرستش می گردد وذره ای شرک به خداوند ورزیده نمی شود (نور: ۵۱). روشن است که چنین وضعیتی هم مطلوب خداوند وهم مطلوب امام معصوم است وبلکه هدف خداوند از خلقت، رسیدن بشر به چنین وضعیتی است وتلاش های همه انبیا واولیا برای تحقق چنین آرمانی بوده است. بنابراین از ناحیه خداوند وامام، مانعی برای تحقق ظهور متصور نیست؛ در نتیجه اگر چیزی را بتوان مانع برای ظهور دانست، ضلع سوم یعنی انسان هاست. وقتی این مانع به حکم عقل برطرف شود، امام ظهور خواهد فرمود.
این نکته عقلی را با روایات نیز می توان تأیید کرد؛ از جمله:
لو اجتمع للإمام عدة أهل البدر لوجب علیه الخروج. (مفید، ۱۴۱۴: ج۳، ۱۱)
ولو أن أشیاعنا علی اجتماع من القلوب. (طبرسی، ۱۳۸۶: ۳۲۵)
لولا حضور الحاضر. (شریف رضی، ۱۳۷۰: ۳۶)
وامثال آن وبلکه روایاتی که در مقام تحلیل عدم اقدام سایر پیشوایان دینی به تشکیل حکومت است، همچون این فرمایش امام حسن مجتبی (علیه السلام):
والله ما سلمت الأمر إلیه إلّا أنی لم أجد أنصاراً، ولو وجدت أنصاراً لقاتلته لیلی ونهاری. (طبرسی، ۱۳۸۶: ج۲، ۱۲)
امام صادق (علیه السلام) نیز می فرماید:
أما أنا لانخرج فی زمان لانجد فیه خمسة معاضدین لنا نحن أعلم بالوقت. (مازندرانی، ۱۳۷۶: ج۳، ۳۶۳)
ونیز می فرماید:
أما لو کملت العدة الموصوفة کان الذی تریدون. (نعمانی، ۱۴۲۲: ۲۱۱)
در این روایات وامثال آن بر این نکته تأکید شده است که حرکت واقدام امام در تشکیل حکومت منوط به اقدام مردم است وتا از طرف مردم اقدامی صورت نگیرد، امام حرکت علنی خود برای تشکیل حکومت وبه دست گرفتن قدرت را آغاز نخواهد کرد. به تعبیر دیگر، در این طیف از روایات می بینیم که عدم اقدام امام، نه به عاملی در خداوند تعلیل شده ونه به عاملی در امام ونه به عامل دیگری غیر از مردم. از این رو، این روایات به صراحت بر این نکته دلالت دارند که خلأ مسبّب بر زمین ماندن امر امام، خلأای است که از ناحیه مردم وجود دارد. بر این اساس، اگر کسی در این مقدمه مدعای ما که عوامل ظهور امام مهدی (علیه السلام) را نمی توان خارج از سه ضلع دانست، تردید کند واین حصر را حصر عقلی نداند. اما به کمک روایات این مطلب قابل اثبات است که آن چه باعث اقدام نکردن امام به تشکیل حکومت است، منحصراً خلأای است که از سوی مردم وجود دارد. بر این اساس این مدعای ما که با پر شدن این خلأ امام حرکت خود را اغاز خواهد نمود اثبات خواهد شد.
عدم ابتنای تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور بر قاعده لطف: مطلب پیش گفته درباره خارج نبودن علت ظهور از سه مؤلفه یادشده وانحصار نهایی آن در آن چه به انسان ها برمی گردد، بر ضرورت امامت وادله آن وقاعده وجوب لطف بر خداوند وامثال آن مبتنی نیست. چه نصب امام را بر خداوند واجب بدانیم یا نه وچه این وجوب را از باب لطف بدانیم یا نه، وظهور امام وقیام ایشان به امر امامت را چه بر امام واجب بدانیم چه نه، در هر صورت ادعای ما نقض نمی شود؛ زیرا این یک واقعیت است که خداوند پیامبران وامامان آشکاری را در اختیار نسل پیشین بشر قرار داده وروشن است که حضور آشکار پیشوایان معصوم در میان مردم وایفای نقش پیامبری وامامت، نعمت وفیض بزرگی از سوی خداوند متعال بر بشر است؛ همچنان که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (وَأَسْبَغَ عَلَیْکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً) (لقمان: ۲۰) فرمود:
النعمة الظاهرة الإمام الظاهر، والباطنة الامام الغائب؛ (صدوق، ۱۳۶۳: ۳۶۸)
نعمت آشکار، امام آشکار است ونعمت پنهان، امام غایب است.
حال پرسش این است که چه چیزی باعث قطع شدن این فیض بزرگ شده است؟ روشن است که قطع این فیض را نه می توان از ناحیه خداوند متعال دانست ونه از ناحیه امام؛ بنابراین آن چه باعث قطع این فیض شده است، منحصراً از ناحیه انسان هاست. به تعبیر دیگر، اگر بتوان در قاعده لطف که بر اساس آن وجوب نصب امام بر خداوند لازم است وبلکه در تمام ادله ای که نصب امام را بر خداوند واجب می کند تردید کرد - که البته این تنها فرضی بیش نیست - اما در این نمی توان تردید کرد که پیامبران وامامانی که از سوی خداوند برای بشریت فرستاده شدند وآشکارا مسئولیت های خود را به انجام رساندند فیض ورحمتی از سوی خداوند بر بشریت بودند. بنابراین قطع این فیض باید دلیلی داشته باشد واین دلیل جز از ناحیه مردم نمی تواند باشد. اگر عامل قطع این فیض مردم باشند، با از بین رفتن این عامل فیض خداوند همچون گذشته جریان خواهد یافت؛ چرا که مقتضای فیض از سوی مبدأ آن وجود دارد - به دلیل این که در گذشته این فیض جاری بوده - ومانعی هم در مبدأ قابل تصور نیست ومانعی هم که از ناحیه انسان ها متصور است از بین رفته است.
ممکن است کسی ادعا کند پیشوایان معصومی که در زمان های گذشته به صورت آشکار در میان مردم زندگی می کردند، برای همان مردم فیض الهی ومایه رحمت وبرکت بوده اند، اما چه بسا امام آشکار برای انسان های دوران غیبت فیض نباشد؛ زیرا ممکن است مردم به دلیل انجام ندادن مسئولیت هایی که در قبال امام بر عهده دارند، مستحق دوزخ شوند، بنابراین فیض بودن ظهور امام برای مردم عصر غیبت مورد تردید است ودر نتیجه نمی توان به طور قاطعانه مردم را علت قطع آن دانست. به تعبیر دیگر با سوءرفتار مردم ظهور امام دیگر فیض نیست بنابراین انتساب قطع آن به خداوند بدون اشکال است. پاسخ این پرسش در درون خود نهفته است؛ زیرا پرسش گر خود اذعان کرده که اگر ما خداوند را علت قطع ظهور امام بدانیم، باز سوءرفتار مردم علت این قطع است وما هم ادعایی جز این نداریم وفرقی نیست که به تعبیر ما بگوییم ظهور امام فیض است وسوءرفتار مردم باعث قطع آن می شود، یا این که به تعبیر پرسش گر بگوییم سوءرفتار مردم باعث سلب صفت فیض از ظهور امام می شود وپس از آن به اراده خداوند ظهور تبدیل به غیبت می شود؛ چراکه در هر دو صورت این سوءرفتار مردم است که عامل غیبت شده است. بنابراین، ادعای تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور وغیبت، هیچ ربطی به قاعده لطف ووجوب نصب امام بر خداوند ندارد. لذا اشکالی که یکی از نویسندگان به شیخ طوسی وخواجه نصیر طوسی کرده، بی اساس است. وی پس از نقل قول این دو دانشمند بزرگ شیعه مبنی بر این که عامل غیبت مردم هستند نه خداوند وامام زمان (علیه السلام) چنین نوشته است:
در گذشته بیان کردیم که ما نمی توانیم نصب وایجاد امام را تحت عنوان لطف بر خداوند واجب بدانیم. همچنین توضیح دادیم که هیچ دلیل عقلی بر ظهور امام وجود ندارد وحضور آشکار ائمه پیشین در جامعه، از باب فضل ولطف واقعی (نه لطف اصطلاحی که در برهان لطف واجب دانسته شده) بوده است واکنون اضافه می کنیم که از قیام امام به انجام مسئولیت امامت (که در کلام شیخ طوسی آمده است) نمی توان وجوب ظهور ایشان را نتیجه گرفت. (بنی هاشمی، ۱۳۸۴: ۲۲۵ و۳۱۱)
اشاره نویسنده به مطالبی است که همو به فاصله چند صفحه پیش از این آورده وبه گمان خودش دلایل عقلی - همچون قاعده لطف - که بر وجوب نصب امام برخداوند وضرورت ظهور امام اقامه شده است را رد کرده است. وی در این جا گمان کرده که مبنای ادعای شیخ وخواجه که علت غیبت به مردم بازمی گردد، وجوب نصب امام بر خداوند ووجوب ظهور وانجام دادن مسئولیت امامت بر امام است ووقتی این مبنا به گمان او باطل شد، مدعای شیخ وخواجه نیز فرو خواهد ریخت، در حالی که با توضیحات پیش گفته روشن شد که بازگشت علت غیبت وظهور به مردم، فارق از قاعده لطف وسایر دلایلی است که بر وجوب نصب امام اقامه شده واشکال نویسنده ناشی از پی نبردن به مقصود آن هاست.
همچنین روشن می شود که این سخن نویسنده نیز بی اساس است:
قاعده ای که بر اساس فضل الهی مقرر شده، این است که تا وقتی که مردم با سوءرفتار خودشان مستحق سلب نعمتی نشوند، خدا آن نعمت را از آن ها نمی گیرد. از این قاعده نمی توان منطقاً نتیجه گرفت که در صورت سلب نعمت علت آن حتماً ناشکری مردم بوده است. می توان فرض کرد که مردمی با کفران نعمت مستحق سلب آن شوند، اما خداوند نه به دلیل کفران آن ها بلکه به علت دیگری از ایشان سلب نعمت کرده باشد. (همو: ۲۰۴)
این سخن معنای محصلی ندارد؛ زیرا نویسنده می گوید:
می توان فرض کرد مردمی با کفران نعمت مستحق سلب آن شده باشند اما خداوند نه به دلیل کفران آن ها بلکه به علت دیگری از ایشان سلب نعمت کند.
آن علت دیگر چیست؟ آن علت بی شک از ناحیه خداوند نیست، بلکه از ناحیه انسان هاست. اگر چنین است، اعمال خیر مردم را نیز نمی توان عامل سلب نعمت دانست. بنابراین علت سلب نعمت حتماً عمل سوء مردم است. پس این عمل سوء باعث غیبت امام شده است. معتقدان به زمینه سازی ونیز کسانی که عامل غیبت را انسان ها می دانند، مقصودی جز این ندارند که علت غیبت امام را باید در مردم جست وجو کرد نه در خداوند واگر از کفران نعمت به عنوان علت غیبت نام می برند، مقصود ذکر مصداقی از رفتارهای انسان هاست که به غیبت امام انجامیده است.
در پایان این قسمت، تأکید می کنیم که آن چه به حسب تحلیل عقلی قابل دست یابی واستنباط است، این حکم کلی است: «اگر تمام آن چه مربوط به انسان هاست فراهم شود، امام حتماً ظهور خواهد کرد». این مطلب را به صورت کلی می توان ادعا کرد گرچه قضاوت قاطعانه درباره جزئیات این مسئله - مانند این که آیا فراهم شدن تعدادی از نیروهای مؤمن ومخلص که برای شروع یک حرکت جهانی موردنیاز است برای ظهور کفایت می کند یا این که شیعه به صورت کلی باید آماده ظهور باشد یا این که این آمادگی در سطح بین الملل باید باشد ونیز وقتی از آمادگی مؤمنان یا شیعیان ویا مردم دنیا سخن می گوییم این آمادگی باید در چه سطحی باشد و... - به تأمل بیش تری نیاز دارد. به تعبیر دیگر، در مقام نظر می توان پذیرفت که اگر تمام آن چه مربوط به انسان هاست فراهم شود، امام ظهور خواهد فرمود، اما ما اگر خواسته باشیم شاخصه های آن جامعه ای که مردم آن تمام اقتضائات ظهور را فراهم کرده اند برشماریم ویا اگر خواسته باشیم برای رسیدن به آن وضعیت مطلوب برنامه ریزی کنیم شاید نتوانیم به صورت کامل به این مهم دست بیابیم، همچنان که ممکن است در مقام خارج نتوانیم روی جامعه ای خاص دست گذاشته وادعا کنیم این جامعه تمام شاخصه های یک جامعه آماده ظهور را دارد، اما به هر تقدیر آن اصل کلی بر اساس معیارهای عقلی قابل اثبات وپذیرش است.
گفتنی است جهل نسبت به جزئیات یادشده در انگیزه مؤمنان برای سازندگی وآمادگی ذره ای تأثیر منفی نمی گذارد؛ چراکه اولاً از یک سو آمادگی برای ظهور صرف نظر از این که آیا این آمادگی در ظهور تأثیرگذار است یا نه وظیفه ای دینی است که روایات فراوانی بر ضرورت آن دلالت دارند وثانیاً وقتی ما می دانیم اجمالاً رفتار ما در ظهور نقش آفرین است از دو حال بیرون نیست: یا این احتمال را می دهیم که تأثیر رفتار ما در ظهور مشروط به رفتار مشابه دیگران است ویا این احتمال را می دهیم که مشروط نیست. در فرض دوم روشن است که سستی دیگران از انگیزه های ما نمی کاهد ودر فرض اول باز ما در انجام وظیفه خود سست نخواهیم شد؛ چراکه اولاً این صرفاً یک احتمال است واحتمال مشروط نبودن ظهور به انجام رفتارهای مثبت مشابه وجود دارد وثانیاً این احتمال را می دهیم که دیگران نیز به انجام وظایف خود قیام کرده باشند؛ زیرا ما را به احوالات درونی انسان ها راهی نیست واز اسرار درون قلب انسان ها فقط خداوند آگاه است.
منظر نقلی
با توجه به تحلیل عقلی پیش گفته برای پاسخ به پرسش پیش گفته نیازی به دلایل نقلی نداریم. با این وجود برخی از روایات نیز بر صحت مدعای پیش گفته دلالت دارند؛ از جمله توقیع شریف امام مهدی (علیه السلام) به شیخ مفید که پیوستگی ظهور با آمادگی مؤمنان را نشان می دهد:
... ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله - لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا، ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة وصدّقها منهم بنا، فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم.... (طبرسی، ۱۳۶۸: ج۲، ۳۲۵)
در این توقیع، از تأخیر نیافتن میمنت لقای امام در صورت اجتماع قلوب شیعیان سخن به میان آمده ودر ادامه، تصریح شده است که در صورت تحقق این اجتماع، سعادت مشاهده امام معجّلاً نصیب شیعیان می شود.
زمینه سازی ودامنه مصداقی آن
از آن چه تا کنون گذشت، روشن شد که زمینه سازی ظهور به معنای آمادگی ومهیا بودن وتهیه مقدمات ظهور است. این معنای دورنمایی کلی وتعریفی شرح الاسمی از این اصطلاح است ومفهومی دقیق وشفاف از آن به دست نمی دهد. بنابراین، حال نوبت بررسی این مسئله است که اساساً معنای دقیق زمینه سازی چیست ووقتی می گوییم باید برای ظهور مهیا بود ومقدمات آن را فراهم کرد دقیقاً از مهیا بودن وتهیه مقدمات چه چیزی را اراده می کنیم ودامنه این آمادگی را تا کجا می دانیم؟ به تعبیر دیگر، از کدام یک از رفتارهای مؤمنان می توانیم به عنوان رفتار زمینه سازانه یاد کنیم ومؤمنان از نظر فکری واخلاقی ورفتاری باید در چه وضعیتی باشند تا بتوان از آن ها به عنوان زمینه سازان ظهور یاد کرد واساساً آیا زمینه سازی ظهور وظیفه ای مستقل از وظایف معهود دینی ورفتاری خاص است یا این که زمینه سازی عنوانی است که بر همان وظایف معهود دینی اطلاق می شود از آن جهت که در نسبتی خاص با ظهور قرار دارد. پاسخ به این پرسش از این جهت نیز ضروری است که وقتی ظهور وضرورت زمینه سازی برای آن سخن گفته می شود ممکن است برخی از آن استیحاش کرده ودر برابر آن موضع بگیرند؛ چراکه گمان می کنند در منابع دینی وظیفه ای با عنوان زمینه سازی وجود ندارد وآن چه در شریعت از مؤمنان خواسته شده است صرفاً انجام همان وظایف معهود دینی است بنابراین ضروری است اندکی درباره چیستی زمینه سازی گفت وگو شود.
به نظر می رسد برای فهم معنای دقیق زمینه سازی ومحدوده مصادیق آن می توانیم به چند دسته از روایات استناد کنیم:
۱. روایاتی که به تهیه تیر ورباط وامثال آن توصیه می کنند وبر اساس مباحث پیش گفته، روشن شد که این آمادگی در ظهور تأثیر دارد. بنابراین آمادگی نظامی، بخشی از زمینه سازی است.
۲. روایاتی که وفای به عهد را موجب تحقق ظهور می دانند (توقیع شریف). به نظر می رسد که با توجه به سایر روایات، مقصود از عهد، پذیرش ولایت امام ومحبت ویاری اوست. حضرت صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه (لَا یَمْلِکونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (مریم: ۸۷)، فرمود:
کسی که ولایت امیر المؤمنین وامامان پس از او را بپذیرد، این همان عهدی است که نزد خداوند است. (کلینی، ۱۳۶۳: ج۱، ۴۳۱)
همچنین در تفسیر آیه (وَأَوْفوا بالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤولاً) (اسراء: ۳۴)، فرمود:
عهد پیمانی است که پیامبر از مردم برای محبت ما واطاعت امیرالمؤمنین گرفت که با او مخالفت نکنند وبر او پیشی نگیرند ورحم او را قطع نکنند وآن ها را به این مطلب آگاه ساخت که در این مورد پاسخ گو خواهند بود. (مجلسی، ۱۴۰۳: ج۲۴، ۱۸۷)
پذیرش ولایت امام ومحبت واطاعت واقعی امام، جز با التزام کامل به ضوابط دینی امکان پذیر نیست. به تعبیر دیگر، اساساً امام پیشوای انسان ها در مسیر عبودیت است ومحبت واطاعت از او، چیزی جز اقتدای به او وحرکت در پشت سر او برای سیر در مسیر عبودیت خداوند نیست.
۳. روایاتی که از لزوم وجود یاران کارآمد برای امام مهدی (علیه السلام) سخن می گفتند واز این که با وجود چنین یارانی، خروج بر امام واجب خواهد شد (اذا اجتمع للامام عدة اهل البدر وجب علیه القیام). این روایات بر این نکته دلالت داشتند که وجود چنین یارانی، به تعجیل در ظهور خواهد انجامید (وجود یاران توانمند، زمینه ظهور است). اما درباره ویژگی های آنان توضیحی ندارند ومی توانیم با مراجعه به روایاتی که ویژگی های یاران امام مهدی (علیه السلام) را برشمرده، این نکته را استنباط کنیم که زمینه سازی به معنای آراسته شدن به این ویژگی هاست. برخی از این ویژگی ها عبارتند از:
۳-۱. بینش عمیق به حق تعالی:
رجال عرفوا الله حق معرفته وهم انصار المهدی فی آخر الزمان. (متقی هندی، ۱۴۰۹)
۳-۲. انس با ذکر خداوند:
رجال لا ینامون اللّیل لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النّحل. (مجلسی، ۱۴۰۳: ج۵۲، ۳۰۸)
۳-۳. ولایت پذیری:
یا سلمان! إنّک مدرکه ومن کان مثلک ومن تولاه بحقیقة المعرفة. (طبری، ۱۴۱۳: ۴۴۹)
۳-۴. عشق به امام:
یتمسحون بسرج الامام یطلبون بذلک البرکة. (مجلسی، ۱۴۰۳: ج ۵۲، ۳۰۸)
۳-۵. فداکاری در برابر امام:
یحفون به یقونه بأنفسهم فی الحرب. (همو)
۳-۶. فرمان برداری از امام:
هم اطوع له من الأمة لسیّدها. (همو)
۳-۷. شجاعت:
رهبان باللّیل لیوث بالنّهار رجال کان قلوبهم زبر الحدید. (مفید: ۱۴۱۴: ۲۰۸)
۳-۸. پرهیز از محرمات الهی:
إنّه یأخذ البیعة عن أصحابه أن لا یسرقوا ولا یزنوا ولا یسبّوا مسلماً ولا یقتلوا محرماً.... (صافی گلپایگانی، ۱۴۱۹: ۵۸۱)
از این نوع روایات، می توان دریافت که اصحاب امام مهدی (علیه السلام) از نظر معرفتی، بالاترین رتبه ها را دارند ورفتارشان نیز کاملاً در چارچوب موازین دینی است وبرای انجام دادن مسئولیت های دینی وپرهیز از محذورات شرعی، اهتمام کامل دارند. بنابراین وقتی روایات، وجود چنین یارانی را از زمینه های ظهور امام می دانند وبرای آن ها چنین ویژگی هایی را بر شمرده اند، در واقع، وجود چنین ویژگی هایی در میان مؤمنان، زمینه ظهور است.
۴. دسته ای از روایات، به سایر پیشوایان معصوم مربوط می شود واقدام آنان به تشکیل حکومت را به وجود ویژگی های خاصی در مؤمنان مشروط کرده است. برای نمونه، مأمون رقی می گوید:
نزد سرورم امام صادق (علیه السلام) بودم که سهل بن حسن خراسانی بر آن حضرت وارد شد. او سلام کرد ونشست وعرض کرد: «ای پسر رسول خدا، مهربانی ورحمت بر شماست وشما خاندان امامت هستید. چه چیز باعث شده است از گرفتن حق خود سر باز بزنید، در حالی که شما صدهزار مجاهد شیعه دارید؟» امام فرمود: «بنشین ای خراسانی، خدا حقت را بدهد!» سپس فرمود: «ای حنفیه تنور را روشن کن!» واو چنین کرد تا این که تنور همچون آتش برافروخته شد وبالایش سفید گشت. سپس فرمود: « ای خراسانی، بلند شو ودر تنور بنشین!» خراسانی عرض کرد: «ای سرورم، ای پسر رسول خدا، مرا به آتش نسوزان؛ از من در گذر خداوند از شما در گذرد!» امام فرمود: «از تو گذشتم.» در این حال هارون مکی در حالی که کفش هایش در دستش بود از راه رسید وعرض کرد: «سلام بر تو ای پسر رسول خدا !» امام فرمود: «کفش هایت را بینداز ودر تنور بنشین !» او کفش هایش را انداخت ودر تنور نشست وامام شروع به سخن گفتن با خراسانی در مورد خراسان نمود، به گونه ای که گویا آن حضرت در خراسان حاضر بوده است. سپس فرمود: «ای خراسانی، برخیز وتنور را بنگر!» خراسانی می گوید: «به سوی تنور رفتم ودیدم که او در تنور چهار زانو نشسته است. او از آن جا خارج شد وبه سوی ما آمده، سلام کرد.» سپس امام به خراسانی فرمود: «در خراسان چند نفر مثل این می یابی؟» عرض کردم: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم یافت نمی شود!» امام فرمود: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم نیست! آگاه باشید ما در زمانی قیام نمی کنیم که پنج نفر نیابیم که به ما کمک کنند؛ ما به وقت داناتریم.» (مازندرانی، ۱۳۷۶: ج۳، ۳۶۲)
این روایت بر این نکته دلالت دارد که شرط قیام امام، وجود یارانی است که در برابر امام تسلیم محض باشند وبی شک چنین تسلیمی، جز با برخورداری از درجات عالی معرفت به امام امکان پذیر نیست والبته زندگی کسی که در این حد از معرفت وتبعیت از امام باشد، در مدار دین خواهد بود وحیاتی مؤمنانه به معنای واقعی کلمه خواهد داشت.
نیاز به توضیح نیست که گرچه این روایت مربوط به امام صادق (علیه السلام) است، لیکن زمینه های قیام ائمه (علیهم السلام) حد مشترکی دارد که وجود آن، در تمام پیشوایان معصوم لازم بوده است وحرکت جهانی امام مهدی (علیه السلام) از آن جا که دایره گسترده تری دارد به شرایط ویژه خود نیاز دارد؛ بنابراین وجود حد مشترک زمینه های قیام در قیام همه ائمه ضروری است. در نتیجه آن چه در روایت مورد نظر ذکر شده است شرط قیام امام مهدی (علیه السلام) نیز به شمار می آید.
از آن چه گذشت می توان چنین استنباط کرد که زمینه سازی به معنای داشتن التزام واقعی به آموزه های دین مقدس اسلام در حوزه فکر وعواطف ورفتار است ووقتی به زمینه سازی توصیه می کنیم، مقصودمان این است که مؤمنان، مسئولیت های دینی را به بهترین وجه ممکن به انجام رسانند. انجام دادن این مسئولیت ها، از یک سو عمل به همان عهدی است که در توقیع شریف به آن اشاره شده واز سوی دیگر، زمینه ساز پرورش یارانی است که روایات از ظهور امام در صورت مهیا شدنشان سخن گفته اند. البته مقصود ما از مسئولیت های دینی، منحصراً وظایف فردی نیست. زمینه سازی به معنای التزام به تمام مسئولیت ها واز جمله مسئولیت های اجتماعی است؛ از جمله: اهتمام به سرنوشت جامعه اسلامی وتلاش در مسیر اصلاح آن، برنامه ریزی واقدام برای زدودن آفت های آن واهتمام به پیشرفت آن در همه حوزه ها، وداشتن دغدغه برای اصلاح وضعیت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی ونظامی وسایر شئون جامعه، همه جزو وظایف دینی یک مؤمن است که در دایره زمینه سازی قرار می گیرد وبلکه انجام مسئولیت های دینی مربوط به سایر جوامع همچون داشتن دغدغه هدایت آنان وبرنامه ریزی ونیروسازی برای نفوذ آن ها وتأثیرگذاری بر آن ها همه در دایره زمینه سازی قرار می گیرد وتوصیه به زمینه سازی چیزی جز توصیه به آن چه گفته شد نیست البته مقصود ما از تعریف یادشده برای زمینه سازی ظهور این نیست که تمام مسئولیت های دینی در تأثیرگذاری بر ظهور نسبتی یکسان دارند بلکه چه بسا در این باره قدر واهمیت برخی از وظایف دینی نسبت به برخی دیگر برتر باشد ونسبت برخی با ظهور تنگاتنگ تر باشد - که تحقیق درباره آن مجالی دیگر می طلبد - لیکن در اصل تأثیرگذاری با یکدیگر تفاوتی ندارند.
اقدامات یادشده از این جهت زمینه ساز ظهور امام مهدی (علیه السلام) هستند که با شکل گیری جبهه ای از مؤمنان راستین متعهد که هدفی جز هدف امام - که اجرای همه جانبه اسلام است - ندارند وحاضر به هر گونه فداکاری در راه اهداف امام هستند موجبات بسط ید امام وعملی شدن آرمان های آن حضرت فراهم خواهد شد روشن است که همراهی با دغدغه ها واهداف امام که اجرای اسلام راستین است زمانی می تواند رنگ حقیقت به خود بگیرد که زمینه سازان خود به اسلام با تمام ابعاد وجوانب آن ایمان داشته باشند وبا تعهد کامل نسبت به عمل به آن ملتزم باشند.
از آن چه گذشت می توان چهار نکته را استنباط کرد:
نکته اول: اساساً تمام روایاتی که به مؤمنان عصر غیبت توصیه های اخلاقی ودینی کرده اند، ناظر به زمینه سازی بوده اند، گرچه در این روایات نامی از ظهور برده نشده باشد؛ یعنی با توجه به این که رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است، پیشوایان معصوم تلاش کرده اند رفتار مردم را به گونه ای مدیریت کنند که زمینه ها برای ظهور امام فراهم شود وبه تعبیر دیگر معصومین برای ظهور طرحی داشته اند وبر اساس آن طرحشان تلاش کرده اند مردم را برای آن هدف مهم که آمادگی برای ظهور است مهیا نمایند؛ بنابراین تمام توصیه های پیشوایان معصوم برای بهبود اخلاق ورفتار مردم ناظر به زمینه سازی بوده است.
نکته دوم: کسانی که از زمینه سازی وضرورت آن سخن می گویند، درصدد تعریف مسئولیت جدیدی متفاوت با وظایف معهود دینی نیستند تا این که به مدعای آنان به دیده تردید نگریسته شود، بلکه مقصود آنان از زمینه سازی، انجام دادن همان مسئولیت های معهود دینی است؛ همچنان که منکران ضرورت زمینه سازی، در مسئله ضرورت انجام دادن مسئولیت های دینی در عصر غیبت تردیدی ندارند. به تعبیر دیگر، مسئله ضرورت اهتمام به مسئولیت های دینی در عصر غیبت وتلاش مؤمنان برای انجام هرچه بهتر وظایف شرعی در این دوران، مسئله ای است که هر کس اندک آشنایی با معارف دینی داشته باشد، در آن تردیدی ندارد وبحث از ضرورت زمینه سازی وتأثیر عملکرد انسان ها در ظهور ویا خنثی بودن رابطه ظهور ورفتار انسان ها، نباید باعث شود تا مؤمنان در انجام دادن مسئولیت های دینی سست گردند ودر این اصل بدیهی آیین مقدس اسلام تردید کنند.
بنابراین هر دیدگاهی در مورد ظهور وعلل آن داشته باشیم، باید ضرورت توجه به انجام دادن وظایف دینی را اصلی تردیدناپذیر تلقی کنیم وبرای تحقق آن، هم حکومت اسلامی وهم مؤمنان، باید از همه ظرفیت ها به بهترین شکل بهره برند ودیدگاه های متفاوت وبحث ها وچالش هایی که در این مورد وجود دارد، نباید فضا را برای میدان داری شیطان والقای فکر شیطانی بی مبالاتی نسبت به دین ومناسک دینی مهیا نماید. به هر روی، معتقدان ومنکران به زمینه سازی، در اصل ضرورت انجام دادن وظایف دینی هم عقیده اند؛ گرچه از نظر اعتقاد به تأثیرگذاری انجام دادن مسئولیت های دینی در ظهور وعدم آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند.
البته ما به کسی که به صورت مطلق منکر تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور باشد دست نیافتیم وظاهراً چنین دیدگاهی طرفداری هم ندارد. یکی از نویسندگان که تلاش فراوانی به کار برده تا اثبات کند که ظهور امام مهدی (علیه السلام) کاری الهی است وانسان ها در آن هیچ نقشی ندارند وتلاش کرده تمام ادله ای را که بر اثبات نقش انسان ها در ظهور اقامه شده به چالش بکشد، نتوانسته این نقش را به طور کلی انکار کند؛ لذا در جایی دیگر، خود به تأثیر رفتارهای انسان ها در ظهور اعتراف کرده است:
... وظیفه شیعیان در همه زمان ها به ویژه در زمان غیبت، بیش از هر چیز همدل شدن در وفای به عهد وپیمان امامت است وانجام این وظیفه به فضل ولطف پروردگار متعال - نه بر اساس ضرورت علّی ومعلولی ونه وعده لایتخلف الهی - می تواند در تعجیل ظهور امام عصر مؤثر وکارساز باشد. (بنی هاشمی، ۱۳۸۴: ۲۵۵)
وی در جایی دیگر می نویسد:
جالب این است که در مقام دعا برای تعجیل فرج نیز یکی از مهم ترین شرایط - وچه بسا از همه مهم تر - وجود ورع وتقوا در شخص دعاکننده می باشد واین به آن معناست که هرچند کثرت دعا به پیشگاه الهی، می تواند به فضل ورحمت او عامل بسیار مؤثری در جلو انداختن ظهور امام زمان باشد، اما استجابت همین دعا، مشروط به آن است که دعاکننده در انجام وظایف خود در زمان غیبت، کوشا وتلاش گر باشد. (همو: ۳۸۵)
این دیدگاه، ممکن است درباره کیفیت تأثیرگذاری تلاش های مؤمنانه در ظهور با دیدگاه مورد نظر ما اندکی اختلاف داشته باشد، اما در اصل تأثیرگذاری آن ظاهراً اختلافی وجود ندارد.
به تعبیر دیگر داشتن نگاه زمینه سازانه، تکلیف جدیدی ایجاد نمی کند، بلکه تلقی ونگرش ما نسبت به مسئولیت های دینی را دست خوش تحول قرار داده، اهداف ما را دگرگون می کند. نگاه زمینه سازانه، بر تمام رفتارهای مؤمنانه سایه می افکند وآن را در نسبتی خاص با امام زمان (علیه السلام) قرار می دهد وشاید فرمایش امام صادق (علیه السلام) ناظر به این نکته باشد:
...من سرّه أن یکون من أصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الأخلاق وهو منتظر.... (نعمانی، ۱۴۲۲: ۲۰۷)
یعنی عمل همراه با ورع وبرخورداری از فضایل اخلاقی، باید رویکردی منتظرانه داشته باشد وکسی که می خواهد از اصحاب امام مهدی (علیه السلام) به شمار آید، باید حتی در ورع ورزیدن ومتخلق به اخلاق نیک شدنش، به این معنا توجه داشته باشد که این ها همه در نسبتی خاص با امام زمان (علیه السلام) وبرای فراهم کردن زمینه های ظهور است.
کسی که به تکالیف دینی تنها از آن جهت می نگرد که در دین به رعایت آن دستور داده شده با کسی که وظایف دینی را به مثابه خشت هایی می داند که در هر لحظه بنای رفیع ظهور را تکمیل می کنند، این دو نگاه از نظر انگیزشی در یک سطح نیستند. در نگاه دوم، مؤمن پیوسته در هر حرکتی ودر هر پرهیزی، خود را در ارتباط با امام زمان (علیه السلام) می بیند ومدام خود را در نسبتی خاص با او ودر مسیری می یابد که به ظهور ختم می شود. شاید به دلیل همین نگاه باشد که در روایات، منتظران به مجاهدانی تشبیه شده اند که در خیمه گاه امام حضور دارند (صدوق، ۱۳۶۳: ۳۳۸)؛ زیرا وقتی مؤمن می داند امام اهدافی دارد واین اهداف با ظهور تحقق می یابد وتلاش های او در ظهور امام وتحقق اهداف امام تأثیرگذار است، او سرباز امام وهمراه با او در رسیدن اهداف بلند امام خواهد بود، گرچه در افق زمانی مشترکی نباشند؛ چراکه تلاش های مؤمنانه او وامثال اوست که خشت های بنای ظهور می شود وقدم های استوار اوست که موجبات بسط ید امام وپی گیری اهدافش را فراهم می کند. بنابراین او مجاهدی است که در خیمه امام همواره حضور دارد، همچنان که وقتی یک مؤمن به این نگاه رسید وخود را در مسیر اهداف امام وسرباز آن حضرت یافت، دیگر برایش مهم نیست که ظهور را درک کند یا نکند مؤمن خودبین وخودپسند نیست ونمی خواهد از نمد حکومت معصوم برای خود کلاهی بدوزد. او ذوب در معصوم وفانی در اراده او شده است ودغدغه ای جز دغدغه معصوم ندارد وتمام همّ وغم او این است که معصوم به اهدافش برسد. بنابراین، برای او مهم این است که امام را برای دست یافتن به اهدافش یاری کند واو نیز در این مسیر قدمی بردارد. از این رو، چه تفاوت که این یاری کردن وقدم برداشتن در عصر ظهور ودر کنار امام باشد ویا این که در عصر غیبت وبا رفتارهای مؤمنانه باشد؛ چراکه در هر صورت امامش را در رسیدن به اهدافش یاری کرده است. امام باقر (علیه السلام) در این باره فرموده است:
... من مات وهو عارف لامامه لم یضره تقدم هذا الأمر أو تأخّر. (کلینی، ۱۳۶۳: ج ۱، ۳۷۱)
افزون بر آن چه گذشت - که دیدگاه معتقد به زمینه سازی ودیدگاه مخالف آن از نظر انگیزشی در نگاه به مسئولیت های دینی با یکدیگر تفاوت دارند - دیدگاه نخست از این نظر نیز می تواند با دیدگاه دوم متفاوت باشد که با متفاوت شدن اهداف نقش وجایگاه وظایف دینی نیز متفاوت می شوند. جامعه ای که معتقد به تأثیر عملکرد خود در ظهور است وهدف خود را از انجام وظایف دینی، ایجاد زمینه های ظهور می داند در نحوه هدف گذاری وبرنامه ریزی واولویت بندی تکالیف دینی ونیز در مقام تزاحم وظایف دینی وترجیح یک وظیفه بر وظیفه دیگر با جامعه ای که مسئولیت های دینی اش را تنها به دلیل انجام وظیفه شرعی انجام می دهد معیارهایی متفاوت خواهد داشت.
نکته سوم: هر تلاشی که در مسیر اعتلای فرهنگ ناب اسلامی انجام پذیرد وعملی شدن آرمان های بلند اسلامی را باعث گردد وبه رشد انسان ها از نظر اعتقادی واخلاقی ورفتاری بینجامد، تلاش زمینه سازانه خواهد بود، گرچه کسی که در این مسیر فعالیت می کند، نامی از امام مهدی (علیه السلام) به زبان نیاورد. به تعبیر دیگر، مهم این است که مؤمنان بدانند رفتارهای آنان در ظهور تأثیرگذار است واز این رو هدف خود را ساختن جامعه زمینه ساز قرار دهند وبرای تحقق آن، طرح وبرنامه داشته باشند وتمام رفتار های آنان در این چارچوب باشد. در این صورت تمامی تلاش های آنان در این مسیر تلاش های زمینه سازانه خواهد بود، اگر چه به ظاهر از امام مهدی (علیه السلام) هم نامی به میان نیاورند، چنان که اگر بسیار از آن حضرت یاد شود ونام مقدس آن عزیز برده شود، این نام بردن ها به گسترش فضیلت ها وپُررنگ شدن معارف ومناسک دینی منجر نگردد وکسی که از آن حضرت یاد می کند خود را نسبت به انجام مسئولیت های شرعی متعهد نبیند وبلکه خدای ناکرده گسترش ظلم وفساد را زمینه ظهور امام بداند ودامن زدن به آن را مسئولیت خود بشمارد، به یقین این چنین یادکردی از امام زمان (علیه السلام) را نمی توان از مصادیق زمینه سازی برشمرد.
نکته چهارم: با توجه به آن چه گذشت، روشن شد که برای اثبات ضرورت زمینه سازی ومکلف بودن مؤمنان به زمینه سازی، دلیل مستقلی نیاز نداریم؛ زیرا اساساً زمینه سازی چیزی جز همان مسئولیت های معهود دینی نیست. بنابراین همان ادله ای که اثبات کننده مسئولیت های دینی به صورت کلی آن است، برای اثبات ضرورت زمینه سازی ومکلف بودن مؤمنان نسبت به زمینه سازی، کافی خواهد بود.
در پایان این بخش توجه به این نکته ضروری است که اگر زمینه سازی را به معنای التزام وتعهد نسبت به مجموعه آموزه های دین اسلام تفسیر کردیم، مقصود انحصار زمینه سازی در این مطلب نبود، بلکه این قدر متیقن زمینه سازی است؛ زیرا پیش از این توضیح داده شد که بر اساس حکم عقل، این مطلب قابل اثبات است که اگر تمام آن چه مربوط به انسان هاست فراهم شود امام ظهور خواهد فرمود وگذشت که تعیین دقیق حوزه آن چه مربوط به انسان هاست نیازمند تتبع بیش تری است که آیا آن چه مربوط به انسان هاست با آمادگی تعدادی از مؤمنان محقق می شود ویا این که تمامی شیعیان برای این امر باید مهیا باشند ویا این که آمادگی جهانی نیاز است. بر این اساس ما گرچه در این باره قضاوتی نکردیم اما قدر متیقن از آمادگی مؤمنان است که این آمادگی با التزام وتعهد به آموزه های دین مقدس اسلام تحققق خواهد یافت؛ بنابراین آن چه درباره مصادیق زمینه سازی بیان شد به معنای حصر زمینه سازی در موارد یادشده نیست.
نقش امام مهدی (علیه السلام) در زمینه سازی
از آن جا که ظهور امام مهدی (علیه السلام) منشأ تمام فضیلت ها وکمالات است، تحقق آن نیز مطلوب امام وبلکه مهم ترین دغدغه وخواست آن حضرت است واساساً اگر بنابر آن چه گذشت، مؤمنان در برابر تحقق زمینه های ظهور مسئولیت دارند، این مسئولیت به طریق اولا بر عهده امام مؤمنان است. بنابراین، هم تحقق ظهور هدف آن حضرت خواهد بود وهم آن حضرت برای تحقق این مهم طرحی خواهد داشت. از سوی دیگر، با توجه به آن چه گذشت روشن شد که تنها مانعی که سد مسیر ظهور شده است سوءرفتار مردم است وبا تغییر مثبتی که در انسان ها رخ می دهد مسیر برای ظهور کاملاً هموار خواهد شد وتوضیح داده شد که التزام وتعهد مؤمنان به مسئولیت های دینی واخلاقی از مصادیق زمینه سازی است؛ بنابراین یکی از اقداماتی که بر اساس طرح امام به صورت طبیعی مورد توجه آن حضرت قرار می گیرد مدیریت رفتار مردم وجهت دهی به آن برای حرکت به سوی تغییر مثبت وتعالی اخلاقی ودر نهایت زمینه سازی ظهور خواهد بود.
به تعبیر دیگر، تلاش های امام در مسیر زمینه سازی، تلاشی معطوف به خود آن حضرت نیست، بلکه اقداماتی ناظر به انسان هاست که منجر به تغییر مثبت در آنان خواهد شد. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که اقدامات امام در این زمینه تا حدی است که با غیبت آن حضرت منافات نداشته باشد ومنجر به آشکار شدن آن حضرت نگردد. بنابراین آن حضرت با هویتی مخفی تمام تلاش خود را برای انجام این مسئولیت به کار خواهد گرفت. از مصادیق اقدامات حضرت در مسیر زمینه سازی، توصیه های ایشان برای هدایت شیعیان در عصر غیبت صغرا ونیز مراجعه به فقها به عنوان مرزبانان حقیقی دین ورهبران فکری جامعه اسلامی در عصر غیبت است. همچنان که چه بسا دستان مبارک امام، پشت سر بسیاری از سنت های خوب اجتماعی ویا مراکز ونهادهای دینی ویا ایده های اسلامی نقش آفرینی کرده ویا آن حضرت در تضعیف ویا انحلال نهادها وجمعیت هایی که عامل انحطاط جامعه اند نقش داشته ودر ظاهر اثری از آن حضرت برای ما مشهود نیست. امام علی (علیه السلام) در این باره می فرماید:
... بدانید آن کس از ما (اهل بیت) که آن فتنه ها را دریابد، با چراغ روشنی بخش در آن گام می نهد وبه سیره وروش صالحان رفتار می کند تا گره ها را بگشاید وبردگان را آزاد سازد، گروهی را بپراکند وجماعتی را گرد هم آورد در نهایت پنهان کاری؛ آن گونه که پی جویان، اثر قدمش را نبینند هرچند برای یافتن او بسیار جست وجو کنند.... (شریف رضی، ۱۳۷۰: خ۱۵۰)
این اقدامات، همگی تلاش های حضرت در مسیر زمینه سازی هستند؛ زیرا چنان که گذشت، تلاش برای انجام دادن مسئولیت های دینی، تلاشی زمینه سازانه به شمار می آید واقدامات امام نیز برای آشنایی مؤمنان به وظایف دینی وعمل به آن، ویا زدودن موانع آن است.

نتیجه

اگر از زمینه سازی ظهور، آمادگی مؤمنان برای ظهور را اراده کنیم، به روشنی این معنا از رویات قابل استنباط است، همچنان که اگر از آن انجام دادن رفتارهایی را در نظر داشته باشیم که باعث تسریع یافتن امر ظهور می شود، هم دلیل عقلی وهم روایات بسیار بر آن دلالت دارد. این مطلب را بسیاری از عالمان متقدم ومتأخر شیعه پذیرفته اند. از سوی دیگر، ثابت شد که حالت انتظار برای ظهور، جز از ناحیه انسان ها وجود ندارد وبا فراهم شدن آن چه مربوط به انسان هاست، ظهور تحقق خواهد یافت. همچنین زمینه سازی، به معنای التزام به تمامی آموزه های دین مقدس اسلام است واین مهم، وظیفه ای جدا از مسئولیت های معهود دینی نیست وامام مهدی (علیه السلام) نیز در برابر این مهم مسئول است وبی تردید برای تحقق آن طرح وبرنامه دارد. وظیفه مؤمنان نیز همراهی با امام برای تحقق آرمان های آن حضرت است.

منابع

انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۱ش.
بنی هاشمی، سیدمحمد، راز پنهانی ورمز پیدایی، تهران، انتشارات نیک معارف، چاپ اول، ۱۳۸۴ ش.
خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول، ۱۳۷۱ ش.
شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، قم، دارالذخائر، چاپ اول، ۱۳۷۰ ش.
شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل المرتضی، قم، دارالقرآن الکریم، ۱۴۰۵ق.
صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
صدر، سیدمحمد، تاریخ الغیبة الکبری، قم، انتشارات ذوی القربی، چاپ دوم، ۱۴۲۵ ق.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، ۱۳۶۲ ش.
---------، کمال الدین وتمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، ۱۳۶۳ ش.
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف، دار النعمان للطباعة والنشر، ۱۳۸۶ق.
طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، تحقیق: عبادالله تهرانی وعلی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المکتبة العلمیة الإسلامیة، بی تا.
قزوینی (ابن ماجه)، محمد بن یزید، سنن ابن ماجة، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بی تا.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ پنجم، ۱۳۶۳ ش.
مازندرانی (ابن شهر آشوب)، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب، نجف، المکتبة الحیدریة، ۱۳۷۶ق.
مازندرانی، ملا محمدصالح، شرح اصول کافی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ ق.
مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
مغربی، قاضی نعمان، دعائم الإسلام، قاهره، دار المعارف، ۱۳۸۳ ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، بیروت، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق.
------------، رسائل فی الغیبة، بیروت، دارالمفید للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق.

پایان مقاله

رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم