صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۳۱۳) عرفان در حضور حضرت موعود (عجل الله فرجه)
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۳۱۳) عرفان در حضور حضرت موعود (عجل الله فرجه)

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: رضا بابایی منبع منبع: مجله حصون تاريخ تاريخ: ۹ / ۱ / ۱۳۹۷ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۲۸۴۸ نظرات نظرات: ۰

عرفان در حضور حضرت موعود (عجل الله فرجه)

نویسنده: رضا بابایی

مسئول انجمن قلم حوزه علمیه قم
مجله حصون - تابستان ۱۳۸۶ - شماره ۱۲

چکیده:
تحقیقات دینی را به دو گونهء معرفت شناسی وهستی شناسی تقسیم می کنند. «موعود پژوهی» در هر دو عرصه، یعنی تحقیقات هستی شناختی ومطالعات معرفت شناختی در کانون توجهات بوده است. بنابراین در این تحقیق از زبان دو تن از عارفان نامی وپارسی گوی (شبستری وعطار)، به بررسی جایگاه حضرت موعود در پهنه وانگیزهء خلقت (هستی شناسی) ودر سپهر معارف معنوی (معرفت شناسی) می پردازیم. نیز دربارهء نوع مواجهه وگفتمان عارفان پیشین دربارهء حضرت مهدی (عجل الله فرجه) سخن می رود.
بنابراین پس از مقدمه، در بخش نخست مقاله. آرای شیخ محمود شبستری صاحب گلشن راز را می نگریم ودر بخش دوم. آراء واندیشه های عطار نیشابوری را برمی رسیم.

مقدمه

نظریه «موعود» یا «مهدویت» را نباید به چشم اندازهای تاریخی یا جامعه شناختی یا معرفت شناسی (اپیستمولوژیک) محدود کرد؛ بلکه نخست باید ریشه های آنتولوژیک (onthologic) یا هستی شناختی آن را دید وبررسید. نگره ها ونگاه هایی که ریشه در نظریه های هستی شناسانه ندارند، هرگز نمی توانند تحلیل جامع وحکمت پسند از مسئله موعود ارائه دهند. دو بازوی نیرومند نظری که قادر به ساخت پارادایم های هستی شناختی در باب موعود شناسی هستند، حکمت متعالیه صدرایی وعرفان نظری شیعی است. نگارنده بر این گمان است که بدون نگاه هستی شناختی به موضوع موعود، نمی توان باور به حضرت منجی (عجل الله فرجه) را به طور کامل وشامل توجیه یا جایگزین دیگر نظریه های فعال در جهان کرد؛ زیرا گفتمان موعودگرایی ومنجی باوری، پیش از هرگونه هنجارسازی برای جامعه واداره بهینه اجتماع، نخست باید پایه های نظری خود را استوار واعلان جهانی کند. بدین رو است که مباحث نظری-اعم از آنچه در فلسفه های آنتولوژیک می آید یا آنچه در سنت عرفان نظری ما حضور دارد-بسیار مغتنم وبلکه ضروری است. به سخن دیگر، دکترین مهدویت، پیش از پیدا کردن جایگاه خود در اداره جامعهء جهانی وتأسیس کانون های راهبردی در نهادهای بین المللی، نخست باید پایگاه ومقرّ خویش را در جهان هستی بیابد. فقط کسانی می توانند برای خیمهء مهدویت، پایه های اجتماعی-سیاسی پی ریزند وراهبردهای کلان آن را در دین وجامعه آشکار کنند که پیشتر پشتوانه های نظری وهستی شناسانهء آن را یافته باشند. از سوی دیگر برای رسیدن به چنین معرفت کلانی، گریزی از تعامل با سنت های فلسفی وتوانمندهای معرفتی در عرفان نظری نداریم. بنابراین هرگونه گفتگوی معرفتی در باب جایگاه شناسی مهدویت در جهان هستی، راه را بر اجرای جامعهء دینی بر محور «مهدوی باوری» همواره می کند.
نوشتار حاضر می کوشد در حد وسع ومجال خود، از زبان برخی سخنگویان بزرگ عرفان اسلامی که تمایلات شیعی نیز دارند، طرح هستی شناختی ومعرفت شناختی مهدویت را توضیح دهد. بنابراین آنچه در پی می آید، نمایی ناقص از تصویر درخشان موعود در نقشهء کلان خلقت است که از زبان شیخ محمود شبستری بیان می شود. در بخش دوم مقاله نیز جایگاه معرفت شناختی حضرت موعود را در آثار عطار پی می جوییم.
نظام وارگی هستی در موعودگروی
شیوه وطریقه ویژه عارفان، اقتضا می کند که سیمای دلربای مهدویت را از منظر انسان کامل بنگرند. اگر گروه هایی از طوایف وطبقات مسلمین، این موضوع را با ماجرای منجی عالم پیوند زده اند، اهل معرفت نیز به دلیل تفکرات وگرایش های ویژه خود، برای بحث از حضرت حجت (عجل الله فرجه) عرصهء انسان کامل را برگزیده اند. این گزینش بیش وپیش از آنکه اختیاری باشد، ضروری است واز آن گریزی نیست. عارفان وآنان که نگاه معرفتی به هستی دارند، بیشتر به «منجی آدم» نظر دارند تا «مصلح عالم» وپیشتر به رهایی روح انسان می اندیشند وسپس به اصلاح اجتماعی وآبادانی شهرها همت می گمارند؛ زیرا نجات انسان از تباهی ورهایی او از بند پلیدی ها، به اصطلاحات اجتماعی نیز می انجامد. مایه واساس اصلاح عالم در تزکیه آدم است واز همین رو، آنجا که از ابدال واقطاب واولیا وساکنان قلعه ولایت سخن می گویند، براساس مقدمات کلامی مذهب خود، نظر به موعود (عجل الله فرجه) دارند؛ چرا که حضرت موعود (عجل الله فرجه) انسان کاملی است که فلسفه وجودی او با کانون هستی واصلاح عالم وآدم موجه می نماید.
موضوع ومجال این نوشته، اقتضا نمی کند که بحث درباره انسان کامل را به دامنه های خرّم عرفان وتصنیفات عرفا بکشانیم؛ اما از این مقدار نیز چشم نمی توان پوشید که در «طرح عرفانی هستی» انسان کامل در جایی قرار می گیرد که حذف ویا غفلت از آن به ویرانی عالم وبیهودگی آفرینش می انجامد. در دایره خلقت، حلقه آخرین، وجود خاتم اوصیاء است ونسبت این حلقه به کلّ دایره، نسبت ثمره به شجر، یا قافیه به بیت است:
گر نبودی میل وامید ثمر * * * کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟۱
مثال قافیه نسبت به بیت، یکی دیگر از گویاترین مثال هایی است که اهل ذوق برای ترسیم ونشان دادن اهمیت انسان کامل وجایگاه او در نقشهء عرشی جهان هستی، بیان کرده اند؛ زیرا قافیه، اگرچه آخرین جزء بیت است، اما همه کلمات والفاظ در شعر باید آن گونه بیایند وآنسان باشند که جای را برای قافیه باز کنند.
اول بیت ارچه به نام تو بست * * * نام تو چون قافیه آخر نشست
واگر گفته اند:
ز احمد تا احد یک میم فرق است * * * جهانی اندر این یک میم غرق است ۲
بدان رو است که با ظهور خاتم، حلقه هستی، دور خود را به کمال می رساند ودر این فصل خرم است که درخت آفرینش به بار می نشیند. با این تفسیر از عالم وخاتم، می توان برای همهء آفریدگان، توجیهی موجه یافت وحافظانه گفت که خطا بر قلم صنع نرفته است. هم بدین رو است که جمال چهره انسان کامل را حجت آفرینش عالم دانسته اند؛ زیرا بی آن جمال وکمال، هرچه هست وخواهد بود، در نظامی از هم گسیخته ویله، سرگردان است:
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند * * * جمال چهرهء تو حجت موجّه ماست
مهدویت، به روایت عرفان
منجی شناسی در نگره های جامعه شناختی یا علوم سیاسی، بنیان هایی دارد که برخی از آن را باید در نظریه های فلسفی وعرفان نظری جست. بدین رو، نباید در طرح نظام موعودگرایی، از ریشه ها ومبانی نظری مسئله غافل بود. پاره ای از این دست مبانی می توان در مباحث دقیق فلسفی، به ویژه فلسفه های آنتولوژیک یافت؛ پاره ای دیگر را نیز باید در کاوش های هستی شناسی عرفان نظری دید. مناسب ترین مکان در فلسفه برای پیدا کردن جایی برای حضرت موعود، بخش مقصدشناسی یا به تعبیر عام تر «علت غایی» است؛ زیرا بدون نظریهء «نجات» و«قول به غایت مندی» نقشهء هستی کامل نمی شود وقسمت های بنیانی واصلی آن خالی می ماند. اما در عرفان نظری، دکترین هستی شناختی مهدویت باید در مباحث مربوط به «ولایت» ونیز در مبدأشناسی جست. در میان آثاری که از منظر عرفان، موعود را نگریسته اند، گلشن راز، سرودهء شیخ محمود شبستری، جایگاه برتری دارد؛ به ویژه آنکه طرح مهدویت در این اثر، به دلیل توجه عالمان وعارفان به نظریهء انسان کامل است.
شبستری وگلشن راز
سعد الدین محمود بن امین الدین عبد الکریم بن یحیی شبستری از عارفان نامی وشاعران معرفت پیشه قرن هشتم به سال ۶۸۷ ق در قریه شبستر (هشت فرسخی شهر تبریز) به دنیا آمد وگویا در سن سی وسه سالگی (۷۲۰ ق) جهان را وداع گفت. ۴
روزگاری که شبستری در آن می زیست، دوران غلبه مغول وگسترش بحران های نظری در میان مسلمانان بود. اما تبریز همچنان از مراکز عرفان وادب وتحقیقات دینی به شمار می رفت. مذهب وی بنابر عقیده بیشتر مورخان ومحققان در فقه شافعی ودر کلام، اشعری است؛ اما پاره ای از خاورشناسان، او را شیعهء هفت امامی دانسته اند؛ آربری وهانری کربن از این جمله اند. ۵ارادت وحسن نظر او به به محیی الدین عربی (متولد ۵۶۰ ق) در همه آثارش مشهود است؛ هرچند که سرانجام آرامش خود را در طریقه ای دیگر می یابد. ۶
غیر از اثر نغز وماندگارش که خود آن را گلشن راز نامیده است، آثاری چند از او باقی مانده است؛ در نظم: سعادت نامه؛ در نثر: حق الیقین، مرآه المحققین وشاهدنامه، کنز الحقایق. چندین اثر دیگر نیز بدو منسوب است که از ذکر آنها درمی گذریم.
مثنوی گلشن راز مهم ترین وخواندنی ترین اثر شیخ محمود شبستری است ودر کنار بهترین های نظم فارسی در حکمت نظری وعرفان ذوقی می نشیند. ماجرای شگفت خلق این اثر در مقدمه گلشن به تفصیل آمده است واز همان ابیات نخستین، قوّت بیان وانگیزه آشکار ونهان ناظم را می توان دریافت. گلشن راز، در واقع، پاسخ های منظوم ومختصری است که شیخ محمود، در جواب نامه دانشمند گمنامی به نام امیر حسینی هروی ۷برای او ارسال کرده است. درباره مقام واصالت این اثر حکمی-هنری به نقل عبارت کوتاهی از شهید مطهری بسنده می کنیم:
منظومهء شیخ محمود شبستری که از عالی ترین قطعات عرفان اسلامی است، جواب سؤالاتی است که از خراسان کردند وآن وقت هم ظاهرا شیخ محمود در آذربایجان بوده وآن سؤالات را جواب داده وآن طور که خودش می گوید در یک شب هم جواب داده واین خیلی عجیب است. ۸
گلشن راز، از همان ابتدای ظهورش، طرف توجه بسیاری از بزرگان ودانشمندان اهل معرفت قرار گرفت. این توجه واهتمام، منشأ خلق حاشیه ها وشرح های فراوانی شد که شمار آنان از سی تجاوز می کند. اما از میان همه این شروح، آنچه از قلم شمس الدین محمد لاهیجی، عارف قرن نهم، تراوش کرده است، مقامی والا وبه تقریب بی نظیر دارد. شرح لاهیجی که موسوم به «مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز» است، خود اثری مستقل ومبنایی نیز به شمار می آید. لاهیجی در این تصنیف ارزشمند، مباحث گسترده ای از عرفان نظری وعملی را به میان کشیده است که برای عرفان پژوهان وتاریخ نگاران اندیشه های سلوکی بسیار راهگشا است. گرایش های شیعی ونزدیکی افق نظام معرفتی لاهیجی به آفاق تشیع، بر قدر وبهای آن در نزد ما افزوده است. نام مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) در این شرح، بارها با اعزاز واکرام فراوان می درخشد. این گونه نام بردن از مصداق انسان کامل، با توجه به شیوه مصنفان کتب عرفانی، بسیار نادر وجالب نظر است.
اشاره به «انسان کامل» که بنا به توضیح وتفسیر برخی شارحان گلشن راز، مراد حضرت مهدی (علیه السلام) است، در چند جای این مثنوی کوتاه آمده است. از همه پر رنگ تر وتخصصی تر در پاسخ به پرسش های پنجم وششم است:
مسافر چون بود؟ رهرو کدام است؟ * * * که را گویم که او مرد تمام است؟۹
شیخ محمود شبستری در پاسخ به این سؤال، نخست اطوار سیر آفاقی وسپس انفسی انسان را از جمادی تا مقام «لی مع الله» پی می گیرد. ۱۰آنگاه درباره مقام نبوت ومقایسه آن با رتبه ولایت سخن می گوید واینکه ولایت در نبوت خود را آشکار می کند واز آن اعم وافضل است. لاهیجی، شارح گلشن راز برای روشن تر شدن سخن شبستری، در سنجش دو مقام نبوت وولایت می نویسد: «اگرچه مبدأ نبوت نبی، ولایت است، یعنی ولایت خود؛ چه ولایت نبی، افضل از نبوت او است. فاما مبدأ ولایت غیر نبی، نبوت است ومیان نبی وولی، عموم وخصوص مطلق است؛ چه، هر نبی البته می باید که ولی باشد؛ فاما هر ولی لازم نیست که نبی بود؛ مثل اولیای امت محمّد-صلی اللّه علیه وآله-که ولایت بدون نبوت دارند»۱۱.
از توضیحات دیگر لاهیجی چنین برمی آید که دلیل افضلیت ولایت، جهت گیری حقانی وابدی آن است واینکه هرگز منقطع نمی شود. اما نبوت، روی به سوی خلق دارد؛ به همین دلیل زوال پذیر ومنقطع است. بنابراین ولایت عام در برابر نبوت، همچون ماه در مقابل خورشید است؛ زیرا مبدأ ومأخذ ولایت غیر نبی، نبوت است:
نبی چون آفتاب آمد، ولی ماه * * * مقابل گردد اندر «لی مع اللّه»
جهانی که شبستری در گلشن راز، طرح وترسیم می کند از خلقت جماد ونبات آغاز می شود وپایان قوس ونزولش، ظهور حضرت آدم (علیه السلام) است. آدم (علیه السلام) نقطه آغازین قوس صعود ومطلع آخرین غزل عرشی خدا است، واز آن پس تا اوج قوس صعود که تولد حضرت خاتم الانبیا (صلی الله علیه وآله وسلم) است، ادامه می یابد. پس از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)، نیمه دوم قوس صعود آغاز می گردد وحلقه پایانی این قوس سرمدی، تولد حضرت مهدی موعود (عجل الله فرجه) است.
این، صورت عالم است، اما در واقع سیرت عالم، دایره ولایت است که تمامی این دو قوس را می پوشاند وسایه بر همه آفرینش می گستراند.
نبوت را ظهور از آدم آمد * * * کمالش در وجود خاتم آمد
ولایت بود باقی تا سفر کرد * * * چو نقطه در جهان دور دگر کرد
ظهور کل او باشد به خاتم * * * بدو یابد تمامی دور عالم ۱۲
لاهیجی در شرح این ابیات خاطرنشان می کند که معنی این سخنان آن است که «ظهور تمامی ولایت وکمالش به خاتم اولیا خواهد بود؛ چه، کمال حقیقت دایره، در نقطه اخیر به ظهور می رسد»۱۳. آنگاه نام مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) را به زبان قلم می آورد واینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده اند: «اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند این روز را چنان طولانی می کند که مردی از نسل من یا نسل اهل بیت من، که او وپدرش همنام پدرم هستند، قیام کند وزمین را که از ظلم وستم لبریز شده است، از عدل وداد بیاکند». اما بی درنگ متذکر این روایت شریف نیز می شود که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: المهدی من عترتی من اولاد فاطمه؛ «مهدی از خاندان من [و]از فرزندان فاطمه است». ۱۴
شارح فاضل، در شرح «بدو یابد تمامی دور عالم» می نویسد: «یعنی به خاتم الاولیاء که عبارت از مهدی است، دور عالم تمامی وکمال تام یابد وحقایق واسرار الهی در زمان آن حضرت به کلی ظاهر شود»۱۵.
لاهیجی با ذکر روایاتی چند، بر این حقیقت پای می فشارد که غرض ومقصود خلقت، ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) است؛ از جمله روایتی بدین مضمون: «زندگان تمنا کنند که کاشکی مردگان زنده شدندی تا فایده وغرض حیات، حاصل کردندی وعارف حقیقی گشتندی»۱۶.
اینکه حضرت مهدی (عجل الله فرجه) ازفرزندان حضرت زهرا(س)است، مورد اتفاق نظر واز مقبولات مذهب تشیع است؛ اما بسیاری از دانشمندان اهل سنت، برای چنین خویشاوندی ونسبتی، ضرورتی نمی بینند. حتی برخی از آنان، تولد وحضور آن گرامی را در حال حاضر مانند ظهورش، منکرند؛ یعنی حضور وظهور او را همزمان می دانند. بدین ترتیب به «مهدی نوعی» باور دارند، نه شخص آن گرامی امام که اکنون زنده ودر پرده غیبت است. به مثل، جلال الدین بلخی، در مثنوی خود آورده است:
پس به هر دوری ولیّی قائم است * * * تا قیامت آزمایش دائم است
هر که را خوی نکو باشد برست * * * هر کسی کو شیشه دل باشد شکست
پس امام حیّ قائم آن ولی است * * * خواه از نسل عمر خواه از علی است ۱۷
صاحب گلشن راز، برای ترسیم روشن تر وگشودن چشم اندازی فراخ تر به مسئله ولایت، رابطه اولیای عام را با ولی خاص (عجل الله فرجه) بیان کرده، می گوید:
وجود اولیاء او را چو عضوند * * * که او است وایشان همچو جزوند۱۸
بنابراین رابطه میان مهدی (علیه السلام) با همه اولیاء از نوع ارگانیزمی است که میان کل واجزایش قرار است:
شرح لاهیجی بر این بیت، از رأی صائب وبینش صحیح او در این باره خبرمی دهد:
یعنی در دایره ولایت مطلقه که خاتم الاولیاء مظهر آن است، نقاط وجودات اولیا همه مثال اعضای خاتم الاولیاءاند؛ چه حقیقت ولایت هر فردی از افراد اولیا به صفتی از صفات کمال ظاهر گشته است وبه جمیع صفات کمال در نقطه اخیر که«مهدی»است، ظهور یافته وکمال بالقوه دایره ولایت در این نقطه آخرین به ظهور رسیده وبه فعل آمده است، وچنانچه همه انبیا-علیهم السلام-اقتباس نور نبوت تشریعی از مشکات نبوت خاتم الانبیاء می نمایند، جمیع اولیا نور ولایت وکمال از آفتاب ولایت خاتم الاولیا می برند. فلهذا ولایت خاتم الاولیاء مسمّا به «ولایت قمریه» است. چه مأخذ نور ولایت جمیع اولیا ولایت مطلقه خاتم الاولیاست، همچنان که نور قمر، مستفاد از شمس است. ۱۹
لاهیجی پیش از آنکه «نسبت تام» میان خاتم الانبیاء وخاتم الاولیاء را توضیح دهد می نویسد: «خاتم اولیا، باطن خاتم انبیا است»۲۰. آنگاه سخن شیخ را می آورد که گفته است:
چو او [مهدی] از خواجه یابد نسبت تام * * * از او با ظاهر آید رحمت عام ۲۱
لاهیجی در شرح این بیت، نخست «نسبت تام» را توضیح می دهد. آنگاه معلوم می کند که چنین نسبتی در همه عالم فقط میان دو کس برقرار است وآن پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وحضرت مهدی (علیه السلام)، است. مراد از نسبت تام، یعنی همهء نسبت های ممکن؛ از نسبت صلبی (پدر-فرزندی) گرفته تا نسبت های معنوی. اقرار به وجود چنین نسبتی میان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وحضرت مهدی (علیه السلام)، یعنی همسویی با عقاید مشهور شیعه، واین در حالی است که شاعر وشارح، به ظاهر مذهبی دیگر دارند: «بدان که نسبت، به سه نوع متحقق می شود: یکی صلبی است که متعارف ومشهور است؛ دوم نسبت قلبی که به حسن ارشاد ومتابعت، دل تابع، در صفا مثل دل متبوع گردد؛ سوم نسبت حقی حقیقتی که تابع به برکت حسن متابعت، به نهایت مرتبه کمال که فرق الجمع است، برسد وتابع ومتبوع یکی گردد. چون خاتم اولیا [مهدی] البته از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است، نسبت صلبی، ثابت است؛ وچون دل مبارکش به سبب حسن متابعت از خاتم انبیا، مرآت تجلّیات نامتناهی الهی شده است، نسبت قلبی واقع است؛ چون وارث مقام «لی مع الله» گشته است، نسبت حقی حقیقی که فوق جمیع نسبت هاست، تحقق یافته است. پس هر آینه میان خاتم الولایه وخاتم النبوه -علیهما السلام- نسبت تام که نسبت ثلاثه است، واقع باشد وبه حقیقت، خاتم الاولیا همان حقیقت وباطن نبوت خاتم الانبیا است». ۲۲
لاهیجی به پیروی از صاحب گلشن دائما یادآور می شود که این ظهورات، نه از باب تناسخ که از مقوله بروز است؛ یعنی آن چنان نیست که روح خاتم الانبیاء در خاتم اوصیا تجلّی دوباره نموده باشد؛ بلکه این دو روح در دو قالب، مظهر ومجلای یک رحمت عام اند: «از او با ظاهر آید رحمت عام». ابن عربی نیز همین مبنا را برگزیده ودر فتوحات به تفصیل از «السیّد المهدی من آل احمد»۲۳ سخن گفته است:
خداوند را خلیفه ای است موجود که ظاهر می گردد وظهورش در زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور وستم باشد واو دنیا را پر از عدل وقسط می فرماید واگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز، خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا آن خلیفه ولایت کند. او از عترت رسول الله وجدش حسن بن علی بن ابی طالب است. ۲۴
شیخ محمود شبستری، سپس پیش پرده ونمایی از جهان پس از ظهور را ترسیم می کند. این گزارش کوتاه وارزشمند، به دو جهت اهمیت دارد: نخست اینکه نشان می دهد جهان روی به کدامین سوی دارد، ودیگر آنکه جهان وجامعه مطلوب را نیز معرفی می کند. اگر چنین جهان وجامعه ای مطلوب است، پس باید حرکتی فراگیر، کلی وبرنامه ای کلان، برای رسیدن به چنان وضعیتی تنظیم وعملیاتی شود. نکته دیگر در گزارش شیخ از جامعهء آخر الزمان، استناد آن به روایاتی است که نزد شیعه وسنّی، مقبول وزبانزد است:
شود او مقتدای هر دو عالم * * * خلیفه گردد از اولاد آدم ۲۵
ولایت شد به خاتم جمله ظاهر * * * بر اول نقطه هم ختم آمد آخر
از او عالم شود پر امن وایمان * * * جماد وجانور یابد از او جان
نماند در جهان یک نفس کافر * * * شود عدل حقیقی جمله ظاهر۲۶
توضیح لاهیجی بر بیت اخیر بدی شرح است: «چون ذات آن حضرت مستلزم انکشاف اسرار توحید وکمال است وکفر وستم که از لوازم جهل است، در آن زمان بالکل مرتفع است، هرآینه یک نفس کافر در جهان یافت نشود وهمه عارف وموحد باشند، وعدل حقیقی که ظلّ وحدت حقیقیه است ومشتمل بر علم شریعت وطریقت وحقیقت [است] به تمام وکمال ظاهر شود وهرکس به کمالی که لایق استعداد اوست، برسد؛ که مقتضای اسم العدل آن است که حق هر ذی حق به حسب استحقاق او بدهد. »۲۷ در واقع در همین گونه عبارات ونظر ورزی ها باید جهان شناسی شیعی را از چشم انداز عرفان نظری دید ودر گوش جهانیان زمزمه کرد. جهانی که عارفان شیعی یا نزدیک به تشیع، ترسیم می کنند، بدون مهدی (عجل الله فرجه) وظهور قاهرانهء او، به کمال نمی رسد واز روز نخست ناقص الخلقه متولد شده است. این نگره، اگرچه می تواند شاخ وبرگ جامعه شناختی وحتی تاریخی داشته باشد، بیشتر مبناگرا است، ساختار تاریخی جهان برمبنای این نظریه، هوشمندانه وهدف مند است. بدون چنین مبنایی، نظریه های دیگر، اعم از جامعه شناختی ومعرفتی، ریشه های تنومندی نخواهد داشت.
عطر موعود در شعر عطار
شیخ فرید الدین ابو حامد محمد۲۸بن ابراهیم عطار نیشابوری، از بزرگ ترین آفرینندگان آثار عرفانی است وجایگاه بلندی در میان شاعران وعارفان ایرانی دارد. بنابر صحیح ترین روایات، به سال ۵۴۰ قمری در قریهء کدکن ۲۹ از توابع نیشابور به جهان دیده گشود. پدرش، شیخ ابراهیم، معروف به پیر زروند، اهل دل ومعرفت بود واکنون مزارش در شهر کدکن زیارتگاه مردم آن دیار تاریخی است. دربارهء زندگی وسال وفات ونحوهء ارتحال او سخن بسیار گفته اند که البته همگی آلوده به ظن وگمان است. عطار نیشابوری از باورمندترین وشریعت گراترین عارفان است که می شناسیم.
آثار واندیشه های عرفانی عطار، هماره موضوع تحقیقات ومقالات علمی بوده است وجوامع علمی-فرهنگی در ایران وحتی بیرون از مرزهای کشوری وزبانی، به او وپیام های معرفت گسترش در نظم ونثر، توجه دارند. توجه گویندگان بزرگ وعارف مشرب به عطار به دلیل معرفت عمیق وگسترده او بوده است. برای روشن تر شدن موضع ولایی عطار، باید از اندیشه های دینی وعرفانی او در عرصهء اولیا آغاز کنیم که مجال فراخ تری را می طلبد. بنابراین پس از اشاراتی مختصر به چشم اندازهای ولایت در آثار عطار، عطر موعود را در وعده گاه های او پی می گیریم.
عطار وولایت
اهل عرفان وشاعران معرفت گوی فارسی در ادوار گذشته، سکهء ولایت را بیشتر از روی تولای آن دیده وبازگویی کرده اند وآن روی دیگر این سکهء زرین که تبرّا است، به اندازهء تولاّ در دیدرس آنان نبوده است. هم بدین رو است که گاهی عشق به علی (علیه السلام) وفرزندان معصومش را با بقا بر مذاهب اهل سنت، در تنافی وتعارض نمی دیدند. آری؛ عطار کمی بیش از هم قطاران خود، تبرّا را نیز در نظر داشته ودر منطق الطیر ومصیبت نامه که هر دو از آثار مسلّم او است، چنین وجهی از جهان فکری خود را به نمایش گذاشته است. در مصیبت نامه، پس از نوحه گری بر شهیدان کربلا وعرض ارادت فراوان به ساحت حسینی، قاتلان آن امام همام (علیه السلام) را این گونه لعن ونفرین می کند:
با جگر گوشه ی پیمبر این کنند * * * وانگهی دعوی داد وکین کنند!
کفرم آید هرکه این را دین شمرد * * * قطع باد از بن، زبانی کین شمرد
هر که در رویی چنین آورد، تیغ * * * لعنتم از حق بدو آید دریغ ۳۰
نیز در کتاب تذکره الاولیاء، این حکایت را دربارهء یکی از مشاهیر می آورد:
یک بار در میان درس، ده بار برخاست ونشست. گفتند: این چه حال است؟ گفت: علوی زاده ای بر در بازی می کند. هربار که در برابر من آید، حرمت او را برمی خیزم که روا نبود رسول فراز آید وبرنخیزی. ۳۱
نکتهء دیگر آن است که نباید از آثار عرفانی، به ویژه در منظومه ها ودیوان اشعار، انتظار داشت که به شیوهء متکلمان یا فقیهان وارد موضوعی شوند وبه همان سیرت وسان مسئله را بررسند. در متون عرفانی اگر بر سبیل وسبک ذوقی باشند، بنابر آن است که از مجادلات عقیدتی وتاریخی وبرخی ریزه کاری های تخصصی پرهیز شود.
آنچه بی ریب وشک است، ارادت بی شائبه وسرشار آنان به آستان اهل بیت نبی (صلی الله علیه وآله وسلم) وعشق به اولاد معصوم علی (علیه السلام) است که بر آن اتفاق نظر وعمل دارند. عطار، در پاره ای از آثارش گزارشی از این عشق ورزی های خالصانه را آورده است. در مطاوی گفتارهای معنوی خویش نیز هر از گاه اشاراتی ملیح به ماجرای آخر الزمان وداستان آن روزگار دارد که اندکی از آنها در نوشتار حاضر گزارش خواهد شد.
نکتهء سوم آن است که کمتر شاعر، نویسنده وعارفی را می توان یافت که به اندازهء عطار نیشابوری به شرح احوال وآثار اولیاء نظر واهتمام داشته باشد. در دیباچهء تذکره الاولیاء نیز تصریح می کند که پس از قرآن واخبار نبوی، هیچ سخنی بالاتر از سخن ایشان نیست؛ زیرا «سخن ایشان، نتیجهء کار وحال است نه ثمرهء حفظ وقال، واز عیان است نه از بیان، واز اسرار است نه از تکرار، واز علم لدنّی است نه از علم کسبی، واز جوشیدن است نه از کوشیدن؛ که ایشان ورثهء انبیایند»۳۲. کتاب شریف تذکرة الاولیاء با ذکر احوال وسخنان امام صادق (علیه السلام) آغاز می شود وبا یاد کردی از پدر بزرگوار ایشان، امام باقر (علیه السلام) به بار می نشیند. ۳۳
عطار وامامان شیعه (علیهم السلام)
در منظومه های عطار نمونه های بسیاری را می توان یافت ونشان داد که مصداق امام شناسی وولایت مداری است. این نمونه ها به حتم بیش از مشابه آنها در مثنوی مولانا وآثار سنایی ومانند آن دو است. مثلا در مصیبت نامه، پیشوای دوم شیعیان، حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را شمع جمع انبیاء واولیاء می خواند وشرحی جانسوز از نحوهء شهادت آن امام را می آورد۳۴. در رباعیات مختارنامه نیز ذکر مصیبت خود را ادامه می دهد واز مصایب اهل بیت سخن می گوید۳۵. ماجرای کربلا وحماسهء عاشورا نیز هماره در نظر عطار بوده است که برای پرهیز از اطالهء کلام از ذکر آنها چشم می پوشیم۳۶.
در الهی نامه، حکایت جهاز حضرت زهرا را با سوز وگدازی شیعیانه نقل می کند ودر مصیبت نامه ۳۷نیز دوباره به محضر آن بانوی گرامی می رود تا اردت خود را آشکارتر نماید. ۳۸تذکره الاولیاء را با ذکر صادق آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می آغازد وهمان جا دلیل چنین طلیعه ای را تبرک جستن به نام آن بزرگ می شمارد. سپس بیان می دارد که ذکر صادق (علیه السلام) ذکر همهء امامان است؛ زیرا «ایشان همه یکی اند. چون ذکر او کرده آمد، ذکر همه بود. نبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است، ودوازده یکی»۳۹. این سخن، یادآور یکی از مهم ترین عقاید شیعی است که همه امامان معصوم را نور واحد می دانند: کّلهم نور واحد. عطار، اهل بیت عصمت وطهارت را سزاوارترین وآشناترین مردم به سنت نبوی می خواند وآنگاه اظهار تعجب می کند از عالمانی که خود را اهل سنت می شمارند، اما خاندان رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) را ارادت نمی ورزند؛ «که اهل سنت وجماعت، اهل بیت اند به حقیقت. ومن آن نمی دانم که کسی در خیال باطل مانده است. آن می دانم که هرکه به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان دارد وبه فرزندان ویارانش ایمان ندارد، او به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان ندارد.۴۰ شاید به دلیل همین گونه عبارات وگفتارهای شیعه پسند است که مرحوم قاضی نور الله شوشتری در مجالس المؤمنین، عطار را شیعه ای خالص وباورمند می خواند۴۱. شگفتی ماجرا آنگاه بیشتر می شود که بدانیم او هرگز زبان به مدح کسی در دیوان ودیگر آثارش نگشوده است؛ جز پیامبر وفرزندانش وبرخی از صحابه.
به عمر خویش مدح کس نگفتم * * * دری از بهر دنیا، من، نسفتم
عطار وحضرت موعود (عجل الله فرجه)
پیدا بسی بجستمت، اما نیافتم * * * اکنون مرا بگو، که نهان از که جویمت؟
در جست وجوی تو دلم از پرده اوفتاد * * * ای در درون پردهء جان، از که جویمت؟
باورهای عطار درباره حضرت موعود همچون دیگران عارفان اسلامی، محققانه واز سر شور وارادت است. پاره ای از آنها را در زیر گزارش می کنیم؛ هرچند بررسی عمیق تر، نیاز به مجال فراخ تری دارد.
یکی از مهم ترین واصیل ترین باورهای شیعه دربارهء مهدی (علیه السلام)، عصمت آن امام غایب است. عطار نیز ضمن معصوم خواندن همهء امامان شیعه، حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) را نیز که دوازدهمین پیشوای مسلمانان است، در شمار معصومان آورده، بر عصمت ایشان صحه می گذارد. در یکی از رباعیات مختارنامه، ضمن مدح امام حسن مجتبی (علیه السلام) او را پیشرو ده معصوم می خواند. بدین ترتیب همهء جانشیانان آن حضرت را ممتاز به مقام عصمت وطهارت دانسته است:
ای گوهر کان فضل ودریای علوم * * * وز رای تو درّ درج گردون، منظوم
بر هفت فلک ندید ودر هشت بهشت * * * نه چرخ چو تو پیشرو ده معصوم ۴۲
در داستان «سی مرغ وسیمرغ» نیز به خوبی ثابت می کند که برخورداری جهان از ظهور حق واولیای او با مشکل قابلی مواجه است نه مشکل فاعلی. بنابراین وقتی مرغان تصمیم می گیرند که پیشوا ومقتدای خود را بیابند وهمهء سختی های راه را به جان می خرند، از سی مرغ پراکنده، به بارگاه سیمرغ حقیقی تبدیل ماهیت می دهند. گویا سیمرغ همواره حضور داشته واین اراده وهمت سی مرغ است که غایب بود ومی بایست حضور پیدا کند:
مجمعی کردند مرغان جهان * * * هرچه بودند آشکار واز نهان
جمله گفتند این زمان وروزگار * * * نیست خالی هیچ شهر از شهریار
از چه رو اقلیم ما را شاه نیست؟ * * * بیش ازین بی شاه بودن راه نیست؟۴۳
او که به شدت مخالف فیلسوف مآبی وفلسفه ورزی به معنای رایج در آن روزگار بود، برای نشان دادن قبح وفضاحت جدل، آن را به دجال تشبیه می کند که کاری جز مقابله ومخالفت با ظهور وسلطهء مهدوی ندارد:
چه می خواهی از این دجال رایان * * * چه می جویی از این مهدی نمایان ۴۴
دجّال رای، یعنی بداندیش. بدین ترتیب آشکار می گردد که در زمانهء عطار نیز گروه هایی بوده اند که خود را مهدی می نمودند (مهدی نما) اما رأی ورای آنان دجال صفتانه بوده است. نویسنده محقق وصاحب نظر خورشید مغرب، در گزارشی کوتاه از موعودگرایی در مکاشفات عرفانی، نام چندین تن از بزرگان معرفت وعرفان را می آورد که به نوعی سر ارادت بر آستان جانان نهاده اند. در میان این نام های آشنا، فرید الدین عطار نیشابوری نیز همراه یک قطعهء منظوم در مدح وثنای مهدی (علیه السلام) حضور چشم گیری دارد. وی می نویسد:
عارفان اسلامی، از مذاهب مختلف واصحاب مکاشفات نیز اعتقاد به مهدی موعود را مطرح کرده اند، وبر عظمت مقام آن امام تأکید نموده اند. برخی از آنان به وجود امام غایب از طریق مکاشفه پی برده اند، وبرخی سخن از مشاهده ورؤیت نیز گفته اند، یا آنان که چنین ادعایی نکرده اند، به چهره های مشهوری برمی خوریم که هرکدام به گونه ای وجود مهدی وغیبت وظهور او را مورد تأکید قرار داده اند، واین موضوعات را از حقایق مسلّم دین ووقایع حتمی جهان دانسته اند. ۴۵
وی سپس نام دوازده تن از بزرگان عرفان اسلامی را ذکر می کند که هفتمین آنان، شیخ فرید الدین عطار نیشابوری است. نمونه وقطعهء شعری که از عطار نقل می کند از کتاب مظهر الصفات است که البته هنوز تحقیق نهایی وکامل دربارهء آن نشده است. مصحح کتاب الهی نامه، درباره این کتاب ومیزان اعتبار آن معتقد است که تا نسخه های کامل تر وکهن تری از آن پیدا نشده است، نمی توانیم دربارهء انتساب یا عدم انتساب آن به عطار نظر نهایی وقطعی بدهیم۴۶. به هر روی نویسندهء خورشید مغرب این قطعهء زیبا وشورانگیز را از دو کتاب مهم به نام های ینابیع المودهّ (باب ۷۸) والامام الثانی عشر نقل وگزارش می کند. بدین شرح:
مصطفی، ختم رسُل شد در جهان * * * مرتضی، ختم ولایت در عیان
جمله فرزندان حیدر اولیا * * * جمله یک نورند؛ حق، کرد این ندا
صد هزاران اولیا، روی زمین * * * از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الهی، مهدیم از غیب آر * * * تا جهانِ عدل گردد آشکار
مهدیِ هادی است تاج اتقیا * * * بهترینِ خلقِ برج اولیا
ای ولای تو معین آمده * * * بر دل وجان ها همه روشن شده
ای تو ختم اولیای این زمان * * * وز همه معنی نهانی، جان جان
ای تو هم پیدا وپنهان آمده * * * بنده «عطار» ت ثنا خوان آمده ۴۷
موضوعاتی که در این مثنوی کوتاه ذکر شده است، همگی مطابق عقاید شیعی درباره مهدی (علیه السلام) است؛ همچون: غیبت، انتظار همه اولیا ودعا برای ظهور مهدی، هم زمانی ظهور وبرپایی عدالت، خاتم الاولیاء بودن امام و...
زهیر الاسدی نیز در المهدی المنتظر فی ضوء القرآن والعلوم الحدیثه والریاضیات سخنی را از خالق فرائد السمطین (محمد بن ابراهیم الجوینی الحموینی الشافعی) نقل می کند که براجماع عارفان از جمله عطار نیشابوری بر وجود وظهور مهدی دلالت می کند:
ویقول الشیخ المحدث الفقیه محمد بن ابراهیم الجوینی الحموینی الشافعی فی فرائد السمطین، قال: «واما شیخ المشایخ العظام اعنی حضرات: شیخ الاسلام احمد الجامی النامقی، والشیخ عطار نیشابوری، والشیخ شمس الدین التبریزی، وجلال الدین مولانا الرومی، والسید نعمت الله الولی، والسید النسیمی، وغیرهم ذکروا فی اشعارهم فی مدایح الأئمه من أهل البیت الطیبین-رضی الله عنهم-مدح المهدی فی آخرهم متصلا بهم فهذه أدله (واضحه) علی أن المهدی ولد أولا... ومن تتبع آثار هؤلاء الکاملین العارفین یجد الأمر واضحا عیانا. ۴۸
ماجرای عطار ومهدویت از یک منظر دیگر نیز اهمیت ویژه می یابد وآن اهتمام شگفت وسرشار او به اولیا است. کمتر نویسنده وشاعری را می توان یافت که به اندازهء او به معرفی اولیای الهی کوشیده باشد ودر جمع اقوال وگزارش احوال آنان اثر آفریده باشد. اما پیش از همه باید تکلیف انتساب آثاری همچون مظهر العجایب ومظهر الصفات به او روشن گردد که همت مصححان ومحققان متن پژوه را می طلبد. در پایان یادآوری می شود که هرگز نباید در تحقیقات موضوعی ومسئله محور در آثار عارفانی همچون عطار به شیوه هایی عمل کرد که در تحقیق بر روی آثار متکلمان یا فقیهان وفیلسوفان عمل می شود.

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱). مثنوی معنوی، نسخه قونیه، دفتر چهارم، بیت ۵۲۲.
(۲). این بیت با همه نغزی وزیبایی، در برخی نسخ کهن ومعتبر گلشن وجود ندارد؛ اما در برخی نسخه های آن مضبوط است؛ از جمله ر. ک: گلشن راز، انتشارات الهام، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۳۴ وگلشن راز، به اهتمام صابر کرمانی، ص ۱۲.
(۳). پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک وخطا پوشش باد
(۴). ر. ک: ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۳، ص ۷۶۳؛ عبد الحسین زرین کوب، جستجوی تصوف در ایران، ص ۳۱۸.
(۵). ر. ک: نور الدین مدرسی، سیری در تصوف، ص ۸۲.
(۶). سعادت نامه، ص ۱۶۸.
(۷). ر. ک: ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات ایران، ج ۳، ص ۷۵۵. در آتشکده آذر ونفحات الانس نیز از وی یاد شده است.
(۸). شهید مرتضی مطهری، تماشاگه راز چاپ دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۳، ص ۹۱.
(۹). گلشن راز، به اهتمام صابر کرمانی، چاپ اول، انتشارات طهوری، ص ۳۷.
(۱۰). لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب ولا نبی مرسل؛ «برای من با خدا، هنگامه ای است که در آن نه فرشته مقرب می گنجد ونه پیامبر مرسل». ر. ک: فروزانفر، احادیث مثنوی، ص ۲۹.
(۱۱). محمد لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به تصحیح محمد رضا خالقی، تهران ۱۳۷۴، ص ۲۲.
(۱۲). گلشن راز، به اهتمام صابر کرمانی، ص ۴۲.
(۱۳). همان، ص ۲۶۶.
(۱۴). برای آگاهی از حدیثی با این مضمون نگاه کنید به: محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح ۱۱۶۵.
(۱۵). مفاتیح الاعجاز، ص ۲۳۴.
(۱۶). همان.
(۱۷). مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات ۱۹-۸۱۷.
(۱۸). گلشن راز، بیت ۳۷۱.
(۱۹). مفاتیح الاعجاز، ص ۲۶۷.
(۲۰). همان، ص ۲۶۸.
(۲۱). گلشن، بیت ۳۷۲.
(۲۲). همان، ص ۲۶۸.
(۲۳). فتوحات مکیه، ج ۳، باب ۳۶۶، ص ۳۲۸.
(۲۴). ر. ک: محسن جهانگیری، محیی الدین بن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۴۷۲.
(۲۵). گلشن راز به اهتمام صابر کرمانی، ص ۴۲.
(۲۶). همان، ص ۴۴.
(۲۷). مفاتیح الاعجاز، ص ۲۸۶.
(۲۸). من محمد نامم واین شیوه نیز/ ختم کردم چون محمد ای عزیز. (مصیبت نامه)
(۲۹). کدکن در تقسیمات کنونی از توابع قوچان محسوب می شود؛ اگرچه سال ها است که شهر مستقلی شده است.
(۳۰). مصیبت نامه، ص ۳۷.
(۳۱). استعلامی، گزیدهء تذکره الاولیاء، شرکت علمی وفرهنگی، ص ۱۶۴.
(۳۲). ر. ک: تذکره الاولیاء، به کوشش دکتر محمد استعلامی، دیباچه مؤلف.
(۳۳). ر. ک: دکتر رضا اشرف زاده، فرهنگ کاربرد آیات وروایات در اشعار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری؛ بدیع الزمان فروزانفر شرح احوال عطار، مقدمه.
(۳۴). مصیبت نامه ص ۳۶.
(۳۵). ر. ک: مختارنامه، با مقدمه محمد رضا شفیعی کدکنی.
(۳۶). ر. ک: مصیبت نامه، ص ۳۷.
(۳۷). الهی نامه، تصحیح فؤاد روحانی، ص ۲۱۷.
(۳۸). مصیبت نامه، ص ۴۰.
(۳۹). گزیده تذکره، ص ۱۱.
(۴۰). همان، ص ۱۲.
(۴۱). ر. ک: دیوان عطار، مؤسسهء انتشارات نگاه، مقدمه فروزانفر، ۳۱.
(۴۲). مختارنامه، ص ۲۰.
(۴۳). منطق الطیر، ابتدای داستان سیمرغ.
(۴۴). دیوان عزلیات.
(۴۵). محمد رضا حکیمی، خورشید مغرب، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، ص ۱۶.
(۴۶). الهی نامه، به کوشش فؤاد روحانی، انتشارات زوار، ص ۱۰.
(۴۷). خورشید مغرب، همان، ص ۱۶۲.
(۴۸). ر. ک: زهیر الاسدی، المهدی المنتظر فی ضوء القرآن والعلوم الحدیثه والریاضیات.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم