كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۷,۱۹۹) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۷۶۹) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۳,۵۳۲) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۰,۰۷۴) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۷۳۷) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۴,۰۴۴) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۴۴۱) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۶۱۱) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۱۴۴) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۷۱۳)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » امام مهدی (عجل الله فرجه) در قرآن - انتظار ۳
كتابخانه مهدوى

کتاب ها امام مهدی (عجل الله فرجه) در قرآن - انتظار ۳

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: مهدی یوسفیان تاريخ تاريخ: ۴ / ۸ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۱۲۰۳۸ نظرات نظرات: ۰

امام مهدی (عجل الله فرجه) در قرآن

نویسنده: مهدی یوسفیان

فهرست مطالب

مقدمه ناشر
پیشگفتار
الف. جامعیت قرآن
ب. تأویل وتفسیر
ج. جایگاه پیامبر وائمه:
د. شیوه های معرفی در قرآن
ه‍. اعتقاد به مهدی (علیه السلام)
و. شیوه بررسی
گلچینی از آیات مهدویت
یک. غلبه اسلام بر جمیع ادیان
الف. اصل حاکمیت دین اسلام بر گستره زمین
ب. روی دادن این اتفاق در زمان ظهور مهدی (علیه السلام)
دو. خلافت مؤمنان، وعده الهی
سه. بندگان صالح وارثان زمین
چهار. وراثت وپیشوایی مستضعفان
پنج. حیات دوباره
شش. امام، نعمت الهی
هفت. شناخت امت ها با پیشوایشان
هشت. ذخیره الهی
بقیة الله کیست؟
نه. قیام قائم
ده. علامت قیام
یازده. اجتماع یاران
دوازده. نابودی باطل، با جلوه گری حق
سیزده. تحقق وعده الهی
چهارده. هشدار نسبت به وقوع غیبت
نتیجه:
فهرست تعدادی از کتاب ها

مقدمه ناشر

اندیشه مهدویت، پاسخگوی کامل وجامع به خواسته ونیاز دیرین انسان ها در اصلاح وضعیت نابسامان زندگی بشری است.
مهدویت نه فقط برای فردای مبهم بشریت، روشنی وزیبایی عرضه می کند که امروز بشر نیز در گرو فهم ومعرفت به این موضوع است. ونشناختن امام وراه، اهداف وجایگاه امام ووظایف ما در قبال او، همان زندگی جاهلی است که مرگ جاهلی را در پی دارد وروایات بسیاری به آن پرداخته اند.
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (علیه السلام) به همت پژوهشگران مرکز تخصصی مهدویت، در ادعای این مهم، مجموعه ای را به نام «انتظار» فراهم آورده تا به تبیین مباحث وموضوعات مختلف فرهنگ مهدویت به صورت مختصر وبا حجمی اندک بپردازد. ودر کنار فصلنامه علمی تخصصی انتظار که ویژه پژوهشگران ومتخصصان است؛ رهنمون عموم علاقمندان گردد.

بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج) معاونت پژوهش

پیشگفتار

«معرفت وشناخت» از مسائل اساسی حیات بشری است(۱)؛ چرا که مقدمه حرکت آدمی است واو براساس شناخت خویش از مبدأ ومعاد وزندگی وحقیقت وهدف آن، برنامه ریزی کرده وبر طبق آن عمل می کند. پس از معرفت خداوند-به عنوان مبدأ همه موجودات-معرفت حجت های پروردگار -که مظهر اسما وصفات پروردگار وآینه جمال وجلال الهی اند-بر همه معارف مقدّم است وحیات معنوی بشر، به همین معرفت وابسته است. در روایات شیعه وسنی(۲) آمده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»(۳)؛
هر کسی بمیرد در حالی که امام زمان خویش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
بنابراین، بر همگان واجب است که برای شناخت امام زمان خود، تلاش کنند واز بهترین ومستحکم ترین منابع معرفتی بهره گیرند.
برای شناخت امام، منابع گوناگونی وجود دارد که یکی از آنها ادله عقلی است که در اینجا مجال بحث از آن نیست. منبع معرفتی دیگر، روایات است که آن نیز در آینده، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در این گفتار از منبع معرفتی قرآن استفاده می شود که اساسی ترین منبع برای شناخت انسان از حقایق جهان هستی است. قرآن تنها منبع مطمئنی است که از وحی الهی، سرچشمه گرفته وهیچ گونه انحراف وکجی در آن راه ندارد ومورد اتفاق همه فرقه های مسلمین است. امام علی (علیه السلام) فرمود:
«اعلموا أنّه لیس علی احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنی، فاستشفوه من ادوائکم واستعینوا به علی لأوائکم»(۴)؛
بدانید که هیچ کس را پس از آموختن قرآن، نیازمندی نیست وهیچ کس را پیش از آموختن آن توانگری وبی نیازی نیست. پس شفای دردهای خود را از قرآن بخواهید ودر گرفتاری هایتان، از آن کمک بخواهید.
بنابراین بایسته است مسأله معرفت امام از نگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار گیرد.
پیش از پرداختن به بحث «امام مهدی (علیه السلام) از منظر قرآن»؛ نکاتی چند باید روشن شود تا جای هیچ گونه شک وشبهه ای باقی نماند.
الف. جامعیت قرآن
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) خاتم سلسله پیامبران است.
مهم ترین رخدادی که با ارتحال وجود مقدّس رسول خدا در تاریخ حیات بشری پدید آمد، انقطاع وحی بود. امیر المومنین (علیه السلام) می فرماید:
«... انقطع بموتک ما لا ینقطع بموت احد»(۵)؛
[ای پیامبر!] به واسطه از دست رفتن شما چیزی از بشر قطع گردید (وحی) که به واسطه مرگ احدی قطع نمی شود.
رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله)؛ یعنی، پایان رسمی تشریع آسمانی وانقطاع وحی تشریعی ونزول قانون تکامل انسانی. بر این اساس وبا توجه به اینکه قرآن ودین اسلام جاودانه وهمیشگی است، باید کتاب وحی وقانون از جامعیتی بی نظیر برخوردار باشد.
روشن است که اگر بنا باشد دینی جاودانه باقی بماند، باید کتاب قانون آن برای همه عصرها، جامع وکامل باشد تا بتواند حضور خود را در تمام دوره های حیات بشری حفظ کند. طبیعی است، اگر کتاب قانون یک دین، از جامعیت برخوردار نباشد، مرور زمان غبار کهنگی وفرسودگی بر تن آن نشانده وآن را به انزوا وشکست می کشاند.
سخن از جامعیت قرآن، امری است که مفسران ودانشمندان با استناد به خود قرآن واستفاده از عقل ونقل، آن را طرح کرده اند. قرآن مجید در این باره می فرماید:
﴿وَنَزَّلْنا عَلَیک اَلْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ(۶)،
وبر تو [ای پیامبر!] نازل کردیم کتابی را که در آن تبین هر چیزی [که در هدایت انسان نقش دارد] صورت گرفته است.
بر اساس این آیه وآیات دیگر قرآن کتاب «تبیان» و«هدایت» است(۷). «تبیان» صفت عام وفراگیر قرآن است؛ یعنی، کتابی که برای هدایت همه انسان ها وهمه زمان ها نازل شده، بیان «کل شیء» را عهده دار است.
علامه طباطبایی (ره) می فرماید:
در تبیین آیه گفته اند: هنگامی که قرآن برای عموم مردم کتاب هدایت می باشد، در نتیجه شأن آن چنین است که ظاهرا مراد از هر چیزی، آنچه که رجوع به هدایت می کند می باشد. پس در آنچه مردم به آن محتاج هستند-در هدایت یافتن وآگاهی پیدا کردن نسبت به معارف حقیقی وواقعی که متعلق به مبدأ ومعاد واخلاق فاضله می شود و... -قرآن بیان کننده آن می باشد(۸).
ایشان نکته ای را از این عقیده مفسران استفاده کرده است که اگر قرآن «تبیان کلّ شیء» باشد وبخواهد مقاصد خود را از طریق دلالت لفظی بیان کند، انسان صرفا کلیاتی را از قرآن کریم استفاده می کند. علامه می فرماید:
اگر روایاتی [که دلالت بر وجود علم ما کان وما یکون وما هو کائن در قرآن دارند] صحیح باشد، لازم می آید که مراد از «تبیان» اعم از آن چیزی باشد که از طریق دلالت های الفاظ به دست می آید. پس شاید در اینجا اشاراتی-البته از راهی غیر از دلالت الفاظ-باشد که اسراری را کشف می کند که با فهم متعارف؛ راهی به سوی آنها نیست.
ب. تأویل وتفسیر
بحث تأویل وتفسیر از مباحث مهم علوم قرآنی است وتعاریف وتحلیل های گوناگونی از سوی دانشمندان درباره آن ارائه شده است؛ از جمله: به مقتضای این بحث، تحلیل وتعریفی را که برای فهم این نوشتار ضروری است، بیان می کنیم.
«التفسیر کشف القناع عن المشکل»؛ یعنی تفسیر نقاب برگرفتن از چهره الفاظ مشکل است».
در این بیان، تفسیر، مربوط به «ظهر» قرآن می شود وهمان طور که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «ما من القرآن آیة الاّ ولها ظهر وبطن»(۹)؛ «هیچ آیه ای در قرآن نیست، مگر آنکه ظهر وبطنی دارد».
در این نگاه، تأویل به معنای «بطن» قرآن است که دلالت درونی قرآن را می رساند. در مقابل دلالت ظاهری وبرونی قرآن دارد که از آن به «ظهر» تعبیر می شود. با این نگاه تمامی آیات قرآن بطن دارند؛ نه اینکه بطون، مخصوص آیات متشابه باشد(۱۰).
یکی از مهم ترین ابزاری که می توان به واسطه آن به درک واقعی وعمیق مضامین ومفاهیم آیات الهی نایل شد واز معارف ارزشمند آن بهره مند گردید، همان «تفسیر» صحیح آیات نورانی قرآن است.
مراد از «تفسیر» مطالبی است که از الفاظ وظواهر کلام الهی وبا اندیشه وژرف نگری در آنها به دست می آید ونشانگر مراد ومنظور ظاهری آیات قرآن است.
اما گاهی آیات الهی حاوی حقایقی ورای الفاظ وظواهر آن است که در مطالعه ابتدایی واولیه به دست نمی آید وتأمّل ودقت آدمی در آنها نیز کارساز نیست؛ بلکه تنها روایات وگفتار معصومین (علیهم السلام) است که از آنها پرده برمی دارد واسرار آنها را آشکار می سازد. به این مرحله از فهم آیات-که دلالت به باطن قرآن دارد- «تأویل» گفته می شود. بنابراین برای بهره مندی جامع وشایسته، هم باید به ظاهر قرآن و«تفسیر» آن توجه کرد وهم از باطن آن (تأویل) استمداد جست.
ج. جایگاه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام)
شکی نیست که کلام وحی ومعارف بی کران الهی، اقیانوسی است که عقل ودانش ناقص ومحدود بشری، توانایی درک وتحلیل تعالیم ومفاهیم بلند وآسمانی آن را به تنهایی، به صورت کامل وصحیح ندارد وناگزیر از یاری افرادی است که خود از سرچشمه وحی وعلم الهی بهره مند شده وتوانایی لازم برای بیان حقایق آن را داشته باشند.
این فضیلت در وجود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) واهل بیت معصومین (علیهم السلام) جلوه گر ومتبلور شده است.
خداوند در این باره خطاب به رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:
﴿وَأَنْزَلْنا إِلَیک اَلذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ(۱۱)؛ «وما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی». نبی گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) نیز پس از خود، خاندان واهل بیت عصمت خویش را عهده دار این وظیفه سنگین وامر خطیر معرفی می فرماید؛ چنان که در حدیث معروف ثقلین آمده است؛ «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی...»(۱۲)؛ «من در میان شما دو چیز گران بها وارزشمند باقی می گذارم، کتاب خدا وعترت واهل بیتم. واگر به این دو ثقل چنگ بزنید وتمسک بجویید هرگز گمراه نمی شوید واین دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».
بنابراین توجه به دیدگاه وبیانات امامان معصوم (علیهم السلام) در فهم وکشف مقصود آیات نقش کلیدی ایفا می کند.
این انگاره از آیات دیگر قرآن نیز قابل استفاده است:
﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(۱۳)؛
«اگر چیزی را نمی دانید از اهل ذکر (که مصداق اتمّ آن ائمه اهل بیت هستند) بپرسید».
در تفسیر این آیه آمده است:
«نحن أهل الذّکر ونحن المسؤلون»(۱۴)؛
«منظور از اهل ذکر ماییم وما کسانی هستیم که مورد سؤال قرار می گیریم».
در تفاسیر دوازده گانه اهل سنت از ابن عباس نقل شده است:
«هو محمّد وعلی وفاطمة والحسن والحسین هم أهل الذّکر والعقل والبیان»(۱۵)؛
«مراد از اهل ذکر، حضرت رسول، امام علی (علیه السلام)، فاطمه، حسن وحسین (علیهم السلام) است.
ایشان اهل ذکر وتعقّل وبیان می باشند».
راز ورمز حیات وجامعیت قرآن، در همگامی وهمراهی آن، با عترت است. قرآن در کنار معصوم، عامل هدایت ومانع از گمراهی است. این کتاب الهی در کنار تبیین معصوم، برای همیشه «هادی» است.
پس روشن شد که قرآن، جامع ودارای ظهر وبطن وتفسیر وتأویل است وپیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیهم السلام) در تبیین آن نقشی بی بدیل دارند ونه تنها در حوزه متشابهات که در حوزه ظواهر ونصوص نیز بیان آنان حجّت است.
با این مقدمات نتیجه می گیریم که بحث «مهدی (علیه السلام) در قرآن» را باید فراتر از ظواهر الفاظ دید وبه صرف اینکه نام مبارک مهدی (علیه السلام) در قرآن ذکر نشده، نباید گفت: قرآن از حقیقت «مهدویت» خالی است وآن ریشه در قرآن ندارد.
د. شیوه های معرفی در قرآن
با همه این تفاصیل، چرا نام مهدی (عج) به صراحت در قرآن نیامده تا جلوی انکار خیلی ها گرفته شود؟ آیا اگر نام مهدی (عج) ذکر می شد، مردم آن را بهتر وراحت تر نمی پذیرفتند؟ شبیه همین سؤال درباره ولایت مولا علی (علیه السلام) نیز مطرح است.
در پاسخ باید گفت: قرآن برای معرفی شخصیت ها به مقتضیات حکمت وبلاغت، از سه راه استفاده کرده است:
 ١. معرفی با اسم: نخستین راه این است که شخصیت موردنظر را با اسم معرفی ومطرح می کند؛ مانند: ﴿وما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ(۱۶). و﴿ومُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اِسْمُهُ أَحْمَدُ(۱۷).
 ٢. معرفی با عدد: شیوه دوم، معرفی با عدد وتعداد است که قرآن نقبای بنی اسرائیل را این گونه معرفی می کند: ﴿وبَعَثْنا مِنْهُمُ اِثْنَی عَشَرَ نَقِیباً(۱۸)؛ «واز ایشان دوازده نقیب مبعوث کردیم». همچنین گروهی را که موسی (علیه السلام) برگزید تا به کوه طور ببرد، با عدد معرفی کرده است: ﴿واِخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً(۱۹) یعنی «وحضرت موسی از میان قومش هفتاد نفر را برگزید».
 ٣. معرفی با صفت وویژگی: شیوه سوم معرفی با صفات وویژگی است؛ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) را به این شیوه معرفی کرده است:
﴿اَلَّذِینَ یتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِی اَلْأُمِّی... یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وینْهاهُمْ عَنِ اَلْمُنْکرِ ویحِلُّ لَهُمُ اَلطَّیباتِ ویحَرِّمُ عَلَیهِمُ اَلْخَبائِثَ...﴾(۲۰)؛
«کسانی که از پیامبر تبعیت می کنند... که پیامبر ایشان را به کارهای پسندیده دستور می دهد واز کارهای زشت وناپسند باز می دارد وبر ایشان امور پاکیزه را حلال وبر ایشان امور ناپسند را حرام کرده است.
در معرفی ولی مؤمنان نیز از این شیوه استفاده کرده است:
﴿إِنَّما وَلِیکمُ اَللهُ ورَسُولُهُ واَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یقِیمُونَ اَلصَّلاةَ ویؤْتُونَ اَلزَّکاةَ وهُمْ راکعُونَ(۲۱)؛
«صاحب امر شما خدا ورسول او وکسانی اند که ایمان دارند ونماز را به پا می دارند وزکات می پردازند در حالی که در رکوع می باشند».
شناساندن با صفت، بهترین راه معرفی است. این نوع معرفی راه را بر سودجویان می بندد؛ زیرا می توان نام جعلی درست کرد؛ اما بهره برداری از صفات، کار آسانی نبوده وقابل جعل نیست. از این رو می بینیم در جریان طالوت، خدای متعال بعد از آن که او را به اسم معرفی می کند، بلافاصله وی را با صفات ونشانه نیز معرفی می کند تا جلوی هرگونه اشتباه احتمالی گرفته شود(۲۲):
﴿وَقالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ آیةَ مُلْکهِ أَنْ یأْتِیکمُ اَلتّابُوتُ فِیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وبَقِیةٌ مِمّا تَرَک آلُ مُوسی وآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَلائِکةُ(۲۳)؛
«ونبی پیامبرشان به ایشان گفت: همانا نشانه فرمانداری وسلطنت او این است که تابوتی را برای شما خواهد آورد که در آن آرامشی از جانب پروردگار شما وجود دارد ودر آن آنچه به جای مانده (میراث) از آل موسی وهارون می باشد که ملائکه آن را حمل می کنند».
پس روشن می شود که تنها راه معرفی، ذکر نام امام مهدی (عج) نیست وحضرت از راه های دیگر (صفات) معرفی شده است وقرآن به شکل های مختلف به وجود امام زمان (علیه السلام) وحکومت جهانی او اشاره کرده است.
از طرفی مصالحی در کار بوده که امامان معصوم (علیهم السلام) به نام ذکر نشوند که می توان به محفوظ ماندن قرآن از تحریف اشاره کرد. درست همان علتی که ایجاب کرد «آیه اکمال دین»(۲۴) در بین آیات تحریم خبائث و«آیه تطهیر»(۲۵) در بین آیه «نساء النبی» قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همه حق جویان، مانع از دست بردن در قرآن نیز بشود.
ه‍ اعتقاد به مهدی (علیه السلام)
قیام وحکومت جهانی یک منجی عدالت گستر ومصلح عدالت پرور، از جمله مسائلی است که نه تنها با فطرت ظلم ستیز وعدالت طلب انسان ها آمیخته ونهادینه شده است که همه مسلمانان بلکه تمامی ادیان آسمانی وبرخی آئین های دیگر آن را باور داشته وپیروان خود را به ظهور او مژده داده اند.
تنها این نکته باقی می ماند که این منجی موعود ومصلح کل چه کسی است وآیا اینک در قید حیات است یا بعدا به دنیا می آید. بنابراین اعتقاد به مهدویت، مسأله ای عمومی ویکی از اصول مسلّم اسلامی است.
و. شیوه بررسی
در بررسی آیات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) صورت های مختلفی را می توان ارائه کرد:
الف. ابتدا آیاتی بررسی شود که به صورت تفسیری در مورد حضرت است وسپس آیات دیگر ارزیابی گردد که از جهت تأویل بر حضرت دلالت دارد.
ب. آیاتی به صورت موضوعی بررسی شوند؛ مثلا آیات مربوط به غیبت، حکومت و...
ج. از ابتدای قرآن هر آیه ای که مربوط به حضرت است، طرح وبررسی شود.
و. آیات مربوط به حضرت به ترتیب شأن نزول سوره ها، بررسی گردد.
در این نوشتار راه اول را پی می گیریم، چرا که استفاده تفسیری از آیات قرآن در این باره کارآیی بیشتر دارد، زیرا روایات تفسیری می تواند به عنوان مؤید مطرح شوند.
باتوجه به مقدمات یاد شده، کتاب الهی را با توجه به روایات، بررسی وآیاتی را مطرح می کنیم که در آنها به حضرت مهدی (علیه السلام) اشاره شده است.
گلچینی از آیات مهدویت
یک. غلبه اسلام بر جمیع ادیان
﴿یرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اَللهِ بِأَفْواهِهِمْ ویأْبَی الله إِلاّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ ولَوْ کرِهَ اَلْکافِرُونَ﴾.
﴿هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودِینِ اَلْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کلِّهِ ولَوْ کرِهَ اَلْمُشْرِکونَ(۲۶)؛
«می خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند؛ ولی خداوند نمی گذارد تا نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نیاید. او کسی است که پیامبرش را با هدایت ودین درست فرستاد تا آن را بر هرچه دین است پیروز گرداند؛ هرچند مشرکان خوش نداشته باشند».
﴿هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودِینِ اَلْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کلِّهِ وکفی بِاللهِ شَهِیداً(۲۷)؛
«او است کسی که پیامبر خود را به قصد هدایت، با آیین درست روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند وگواه بودن خدا کفایت می کند».
﴿یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ واَللهُ مُتِمُّ نُورِهِ ولَوْ کرِهَ اَلْکافِرُونَ. هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودِینِ اَلْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کلِّهِ ولَوْ کرِهَ اَلْمُشْرِکونَ(۲۸)
«می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند وحال آنکه خدا-گرچه کافران را ناخوش افتد-نور خود را کامل خواهد گردانید. او است کسی که فرستاده خود را با هدایت وآیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است غالب گرداند؛ هر چند مشرکان را ناخوش آید».
واژه «یظهره» فعل مضارع از باب افعال است که وقتی همراه با «علی» می آید، به معنای «یغلبه» و«یعلیه» (غلبه وبرتری دادن) است.
خداوند در این آیات اشاره می کند که دشمنان دین وحقیقت می خواهند نور خدا را خاموش کنند؛ در حالی که خداوند نور خود را کامل می کند وتلاش های آنان ره به جایی نمی برد. خداوند وقتی از اراده دشمنان برای خاموشی نور خدا ونابودی دین خبر می دهد، تنها از جلوگیری این اراده خبر نمی دهد ونمی گوید: ما نمی گذاریم آنان نور خدا را خاموش کنند؛ بلکه از اتمام نور سخن می فرماید:
«خدا این نور را تمام می کند». سپس به روشنی می گوید: «خدا رسولش را با هدایت (دلایل روشن وبرهان های آشکار) ودین حق (آیینی که اصول وفروعش همه براساس واقعیت وحقیقت است) فرستاد». نتیجه چنین هدایت ودینی که با خود دلایل شفاف ومطالب حق ودرست به همراه دارد، پیروزی بر همه مکاتب وآیین های دیگر است که خداوند آن را اراده کرده است.
ضمیر «ه» در «لیظهره» به دین برمی گردد؛ چرا که ظاهر عبارت غلبه دین است نه غلبه شخص وباید بین غالب ومغلوب تناسب وهم سنخی باشد. غلبه اسلام بر دیگر ادیان، هم از نظر منطق واستدلال است وهم از نظر غلبه عینی وعملی؛ یعنی، روزی فرامی رسد که اسلام با پشتوانه عظیم معرفتی وآموزه هایی که دارد، بر همه ادیان غالب می شود ونفوذ ظاهری وحکومت دین مقدس اسلام بر جهان سایه می افکند وهمه را تحت الشعاع خود قرار می دهد. گفتنی است: خداوند در سه جای قرآن عبارتی بسیار شبیه به هم آورده که نشان دهنده اهمیت مطلب وحتمی الوقوع بودن این رویداد بزرگ (غلبه اسلام) است. به علاوه که خداوند در آخر آیه ٢٨ سوره «فتح» از عبارت «وکفی بِاللهِ شَهِیداً» استفاده کرده که شاهد تحقیق این واقعیت وگواه بر آن، خود خداوند است. باتوجه به اینکه چنین امری هنوز رخ نداده است، این خبر ووعده الهی در آینده به حتم روی خواهد داد. از طرفی قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) امری مسلم وقطعی ویکی از آموزه های دین مقدس اسلام است. قیامی که نتیجه اش نابودی شرک وگسترش دین اسلام در همه جای کره زمین است.
محمد بن فضیل می گوید: «از امام کاظم (علیه السلام) درباره قول خداوند «لیظهره علی الدّین کلّه» پرسیدم فرمود: «لیظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم(۲۹)؛ پیروز می کند خدا دین اسلام را بر همه دین ها هنگام قیام قائم (علیه السلام)».
از این روایت استفاده می شود که مراد از پیروزی دین اسلام، پیروزی همه جانبه وحاکمیت این دین بر زمین است.
ابو بصیر می گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه ﴿هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودِینِ اَلْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کلِّهِ ولَوْ کرِهَ اَلْمُشْرِکونَ﴾ پرسیدم، فرمود:
«والله! ما نزل تأویلها بعد، ولا ینزل تأویلها حتّی یخرج القائم (علیه السلام) فاذا خرج القائم (علیه السلام) لم یبق کافر بالله العظیم ولا مشرک بالامام الاّکره خروجه حتّی ان لو کان کافر او مشرک فی بطن صخرة لقالت: یا مؤمن فی بطنی کافر فاکسرنی واقتله»(۳۰)؛
قسم به خدا! هنوز تأویل آن نیامده وتأویل آن نمی آید تا اینکه قائم (علیه السلام) خروج کند. پس هنگامی که قائم خروج کرد؛ کافری به خدا ومشرکی به امام باقی نمی ماند؛ مگر اینکه خروج او را کراهت دارد وحتی اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی پنهان شده باشد، آن سنگ می گوید: ای مؤمن! درون من کافری هست؛ مرا بشکن واو را بکش.
پس مراد از ظهور وغلبه دین، برتری در زمین است؛ به گونه ای که دیگر جایی برای شرک باقی نمی ماند. به عبارت دیگر، هرچه زمان بیشتر می گذرد وجوامع بشری به هم نزدیک تر واز حال هم آگاه تر می شوند وواقعیت «دهکده کوچک جهانی» ملموس تر می گردد. نیاز به وجود یک مدیر وحاکم عادل وحکیم، با دانایی وتوانایی مافوق بشری وبا قانونی جامع وکامل، برای سعادت وکمال مادی ومعنوی انسان ها، بیش از پیش آشکار می شود؛ چرا که پراکندگی وکوتاه نگری قوانین بشری، با حاکمانی خودسر، خودخواه وهوسران، روزبه روز بر سقوط ارزش ها وحذف امنیت وآرامش این دهکده کوچک افزوده وهراس از آینده ای تاریک ومبهم را افزایش داده است وانتظار یک منجی ومصلح عدالت گستر را در قلب های مضطرب ونگران، افزون ساخته است.
خداوند آگاه به سرّ ونهان بشر، برای این روز تدبیری اندیشیده وبرنامه ریزی کرده است وآن تدبیر چیرگی دین اسلام وآموزه های گران سنگ آن بر همه ادیان به دست رادمردی الهی است تا بشر با او از گرداب تباهی، فقر، تبعیض وفساد رهایی یابد.
در این رابطه دو انگاره مهم از روایات استفاده می شود.
الف. اصل حاکمیت دین اسلام بر گستره زمین
از امیر المؤمنین (علیه السلام) درباره آیه... هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ... نقل شده است:
«... لا یبقی قریة الاّ ونودی فیها بشهادة ان لا اله الاّ الله وانّ محمّدا رسول الله (صلّی الله علیه وآله) بکرة وعشیا»(۳۱)؛
باقی نمی ماند قریه ای مگر اینکه در آنجا صبح وشب شهادت به توحید ورسالت پیامبر داده می شود.
ب. روی دادن این اتفاق در زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)
ولایت وامامت، ادامه رسالت ونبوت است وامام جانشین پیامبر، وعهده دار تمام شئون نبی-به جز مقام ابلاغ وحی- می باشد؛ از این رو اگر این نوید قرآنی به دست آخرین وصی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) واقع شود، مانند این است که گویا خود پیامبر این حقیقت را عملی ساخته است. شیخ صدوق (ره) در روایتی از امام حسین (علیه السلام) نقل می کند:
«منّا اثنا عشر مهدیا اوّلهم امیر المؤمنین علی بن ابی طالب وآخرهم التاسع من ولدی، وهو الامام القائم بالحقّ، یحیی الله به الارض بعد موتها، ویظهر به دین الحقّ علی الدین کله ولو کره المشرکون. له غیبة یرتدّ فیها اقوام ویثبت فیها علی الدّین آخرون، فیؤذون ویقال لهم: متّی هذا الوعد ان کنتم صادقین اما انّ الصابر فی غیبته علی الأذی والتّکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه وآله)»(۳۲)؛
از ما دوازده نفر مهدی است (لقب مهدی برای همه ائمه ذکر شده است) که نخستین آنان امام علی (علیه السلام) وآخرین ایشان نهمین نفر از فرزندان من است. او امامی است که به حق قیام می کند. خداوند به واسطه او زمین را زنده می کند بعد از مرگش وبه واسطه او پیروز می کند دین حق را بر همه ادیان؛ هرچند که مشرکان کراهت داشته باشند. برای او غیبتی است که گروهی در آن دوره غیبت مرتد شده واز دین خارج می شوند وگروه دیگر بر دین ثابت واستوار می مانند وبه آنان گفته می شود: «اگر راست می گویید [ومهدی بر حق است] پس کی این وعده تحقق می یابد». پس به راستی که صابران در زمان غیبت او بر آزارها وتکذیب ها، مانند مجاهدانی هستند که در برابر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شمشیر می زدند [واز دین دفاع می کنند].
دو. خلافت مؤمنان، وعده الهی
﴿وَعَدَ الله اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وعَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ ولَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئاً ومَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ اَلْفاسِقُونَ(۳۳).
«خدا به کسانی از شما که ایمان آورده وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتما آنان را در این زمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین خود قرار داد. وآن دینی که بر ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر می کند، وبیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند وچیزی را با من شریک نگردانند وهرکس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند».
آیه شریفه از وعده ای بسیار زیبا خبر می دهد؛ خداوند به مؤمنان صالح وعده می دهد که:
١. برای آنان جامعه ای صالح مخصوص خود درست می کند وزمین را در اختیارشان قرار می دهد.
٢. دینشان را در زمین چیره وبرتر می سازد.
٣. امنیت را جایگزین ترسشان می کند.
۴. فقط خدای را عبادت می کنند.
این آیه خطاب به امت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بوده وخداوند در آن از تعبیر «وعد» استفاده کرده است ووعده های خدا تخلف بردار نیست. بنابراین، مفاد آن این می شود که خداوند، به گروهی از امت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) وعده «استخلاف» روی زمین را داده است. این گروه دو ویژگی مهم واساسی دارند:
١. ایمان، که همه اعماق وجودشان را پر کرده است.
٢. عمل صالح، که همه اعضا وجوارحشان در خدمت واطاعت مولا است.
این وعده چند ویژگی دارد:
الف. خلافت بر روی زمین:
خلافت؛ یعنی، مسلط شدن بر کل زمین واستفاده از موهبت های آن. البته خداوند متعال خلافت روی زمین را به امت های صالح پیشین؛ (مانند قوم نوح وصالح) نیز عطا فرموده بود به نظر می آید مراد از این خلافت وحکومت، تنها اصل جانشینی است، نه گستره ومحدوده آن؛ یعنی، همان گونه که دیگران به حکومت وخلافت در زمین-هرچند در منطقه ای محدود-رسیدند، شما هم می رسید. اینکه چرا برای همه زمین از کلمه «الارض» استفاده شده، دلیل های متعدد دارد؛ از جمله: ١. اصل «اطلاق» است، قید زدن نیاز به دلیل دارد. ٢. تمکین دین مورد رضایت وامنیت کامل، زمانی اتفاق می افتد که سراسر زمین، تحت حاکمیت وسیطره اینان باشد. ٣. روایاتی که در ذیل آیه وارد شده است.
ب. تمکین دین مورد رضایت خدا:
تمکین هرچیزی برقرار کردن آن در یک مکان است واین کنایه از پایداری، تزلزل نداشتن وزوال ناپذیری آن چیز می باشد؛ به گونه ای که اگر اثراتی داشته باشد، هیچ مانعی جلوی تأثیر آن را نمی گیرد.
«تمکن دین» در آیه به این معنا است که بر سر راه آن هیچ گونه کفر وشرکی ایجاد نکنند. اوامر ودستوراتش محترم شمرده شده وبدان عمل شود.
اصول ومعارفش مورد پذیرش همگان بوده وهمه به آن معتقد باشند ودرباره آن اختلاف نکنند.
ج. دین مورد رضایت:
دینی که خدا آن را «پسندیده» است، همانا دین مقدس اسلام است که در جریان غدیر خم با نصب ولایت امیر مؤمنان (علیه السلام) تمام وکمال یافت وکافران از نابودی آن ناامید گشتند:
﴿اَلْیوْمَ یئِسَ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ واِخْشَوْنِ اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی ورَضِیتُ لَکمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً(۳۴)؛
دینی که ولایت اهل بیت عصمت وطهارت در متن آن قرار دارد. اسلام است وامامت امام علی تا امام مهدی (علیه السلام) را در بر دارد، دین «مرضی» ومورد قبول خداوند است.
د. امنیت:
در چنین دورانی ترس وخوف تبدیل به امنیت وآرامش می شود. طبیعی است که ترس وخوف، عواملی دارد واز بین رفتن آن نیز، نتیجه از بین رفتن اسباب وعلل است. پس، در این دوران هیچ عاملی، باعث نگرانی وترس برای مؤمنان نخواهد بود.
ه‍ عبادت صحیح:
نتیجه چنین حکومتی، این است که تنها خداوند «عبادت» می شود؛ همه مظاهر شرک، از بین می رود؛ عبادات خالصانه تنها برای او خواهد بود ودیگر هیچ معبودی جز خدا، پرستیده نمی شود.
تغییر خطاب در آیه از غایب (وعد الله) به متکلم وحده (یعبدوننی) واستفاده از عبارت نکره «شیئا» در سیاق نفی که مفید عموم است، هردو به خوبی بر از بین رفتن شرک به طور کامل وحاکمیت توحید دلالت دارد.
علامه طباطبایی (ره) درباره جمله «ومن کفر بعد ذلک...» می فرماید:
«ذلک» (که برای اشاره است) به «موعود» (وعده خدا) باز می گردد؛ لذا مناسب است که کلمه «کفر» را به معنای کفران (در مقابل شکر نعمت) بگیریم وچنین معنی کنیم: «هرکس کفران کند بعد از تحقق این وعده، او واقعا فاسق است»(۳۵).
طبق این گفتار، «کفر» دامنه وسیعی را در بر می گیرد وبه این معنا است که هرکس این موهبت الهی را ضایع کرده واز آن استفاده نکند، فاسق بوده واز راه عبودیت وبندگی خارج شده است.
پس از بیان قسمت های گوناگون آیه، اکنون جای این پرسش است که: منظور خداوند از این وعده، شامل چه افرادی می شود؟
برخی از مفسران-مانند صاحب تفسیر نمونه- معتقدند: آیه عمومیت دارد ونتیجه آن چنین است که در هرزمان، که پایه های ایمان وعمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود؛ آنان دارای حکومتی ریشه دار وپرنفوذ خواهند شد. البته بی شک، حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) مصداق کامل این آیه است(۳۶).
علامه طباطبایی (ره) بیان بلندی در این زمینه دارد که خلاصه آن چنین است:
از ظاهر آیه استفاده می شود که آیه مربوط به برخی از افراد امت اسلام است واینان دارای مجتمعی صالح خواهند بود. این جامعه دارای دین مرضی خدا بوده ودین اسلام به گونه ای در جامعه برقرار می گردد که تزلزلی در آن راه نخواهد یافت وامنیت به گونه ای در آن اجتماع به وجود می آید که دیگر از هیچ دشمنی (خارجی، داخلی، علنی وپنهانی) نمی ترسند [چرا که همه زمینه های خوف از بین می رود ولذا خوف تبدیل به امنیت می شود]. این چنین امنیتی است که جای امتنان دارد؛ چرا که آیه در مقام امتنان ومنت گذاشتن بر مردم است وامتنان وقتی مناسب وپذیرفتنی است که جامعه از هرجهت در امان بوده وآزادی برای همه باشد. در این جامعه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا می کند وبنیان هر کرامتی غیر از تقوا منهدم می شود. این جامعه با این صفات تاکنون به وجود نیامده است.
پس اگر مصداقی داشته باشد، در روزگار امام مهدی (علیه السلام) می باشد وحق مطلب این است که اگر واقعا بخواهیم حق معنای آیه را به آن بدهیم، آیه جز با اجتماعی که با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تشکیل می شود، قابل انطباق با هیچ مجتمعی نیست(۳۷).
ممکن است کسی بگوید: هرچند این آیه مربوط به حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) است؛ ولی آیا از این آیه می توان استفاده کرد که ایشان زنده وحاضر است؟
در پاسخ باید گفت: آری، وجود امام زنده حاضر را از همین آیه وباتوجّه به آیات دیگر، می توان برداشت کرد:
١. دین مورد رضایت خدا، اسلام است واین دین آن هنگام کامل ومورد رضایت خدا قرار گرفت که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در غدیر خم؛ امام علی (علیه السلام) را به عنوان خلیفه وولی تعیین کرد واین ولایت وخلافت را جزء دین قرار داد ووجود آن را باعث اکمال واتمام دین دانست: «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ...».
پس تا دین هست، ولایت وخلافت نیز باید باشد وچون در هرزمان دین هست، ولی وخلیفه نیز باید تا قیامت باشد.
٢. هررهبری که بخواهد حکومت کند، خود باید برای تشکیل این حکومت برنامه ریزی کند؛ چنان که سنت خدا بر این قرار گرفته است وبا رجوع به خلافت ورهبری پیشوایان وپیامبران گذشته؛ این مطلب روشن می شود. امام زمان (علیه السلام) نیز که می خواهد حاکمیت دوران ظهور را بر عهده داشته باشد، باید خود رهبری قیام وتشکیل حکومت را در دست بگیرد ونیروسازی کند. پس باید زنده وحاضر باشد ودر راستای ایجاد انقلاب جهانی وتشکیل حکومت خویش، فعالیت کند.
٣. وعده خدا در هرزمان که مقتضی فراهم وموانع مفقود باشد، امکان پذیر است وخداوند این را به عهده انسان ها گذاشته است: «إِنَّ الله لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»(۳۸) یعنی، هرزمان که انسان ها بخواهند، خدا تغییر می دهد. پس هرزمان که انسان ها حاکمیت مهدی (علیه السلام) را بخواهند، خداوند آن را رقم می زند. بنابراین باید امام ورهبر در هر زمان باشد تا با خواست انسان ها، قیام جهانی وحکومت عدل برقرار شود. امام صادق (علیه السلام) در روایتی فرمود:
«إنّه لم یجیء تأویل هذه الآیة ولو قام قائمنا، سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیة، ولیبلغنّ دین محمّد (صلّی الله علیه وآله) ما بلغ اللّیل حتّی لا یکون مشرک علی ظهر الارض کما قال الله تعالی یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئاً»(۳۹)؛
تأویل ومصداق این آیه هنوز نیامده است. هنگامی که قائم ما قیام کند کسی که او را درک می کند، تأویل این آیه را می بیند:
هرآینه دین محمد (صلّی الله علیه وآله) به هرجایی که شب برسد، می رسد (همه کره زمین)؛ به صورتی که هیچ مشرکی بر روی زمین نخواهد بود؛ همان گونه که خداوند فرمود:
﴿یعْبُدُونَنِی...﴾.
* نکته: از نظر ترتیب نزول سوره ها، آیه ۵۵ سوره «نور» می تواند تفسیر آیه ١٠۵ سوره «انبیاء» باشد؛ بدین معنا که در آیه ١٠۵ سوره «انبیاء» اصل طرح ومجریان وگستره آن بیان شده بود، ولی این آیه ویژگی ها واهداف را بیان می کند.
سه. بندگان صالح وارثان زمین
﴿وَلَقَدْ کتَبْنا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّکرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی اَلصّالِحُونَ(۴۰)؛
ودر حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد».
همه مفسران بر این باورند که خداوند متعال در این باره به کتاب های انبیا اشاره دارد ومی فرماید: در کتاب های پیامبران نوشته ایم که زمین را بندگان صالح به ارث می برند. البته در این اختلاف شده که:
آیا خداوند در همه کتاب های پیامبران به این آیه اشاره کرده است یا در بعضی از آنها؟ گروهی می گویند: مراد از «زبور» همان کتاب حضرت داود (علیه السلام) است ومراد از «ذکر» تورات حضرت موسی (علیه السلام). برخی دیگر مراد از «ذکر» را قرآن کریم می دانند (البته باتوجه به اینکه در خود قرآن، کلمه ذکر برای قرآن آمده است). در این صورت مراد از کلمه «بعد» در آیه، بعد بودن از جهت رتبه است، نه زمان.
کلمه «ارض» وقتی به صورت مطلق وبدون قرینه می آید، همه کره زمین را دربرمی گیرد ومراد از «وراثت زمین» این است که سلطه بر منافع واستفاده از آنها از دیگران، به بندگان صالح منتقل شده وبرکات زندگی نصیب ایشان ومختصّ آنان خواهد شد.
«وراثت زمین» طبق آیه شریفه به انسان هایی خواهد رسید که دارای دو صفت بسیار مهم باشند:
١. «عبد خدا» بوده وهیچ استقلالی برای خود قائل نیستند. همه وجودشان را برای خدا قرار داده اند ومهر عبودیت بر پیشانی شان می درخشد.
اینان به مرز ایمان وتوحید واقعی رسیده اند وهمه چیز را در شعاع وجود او وبرای او وبه سوی او می بینند.
٢. «صالح» وشایسته بوده ولیاقت بهره برداری را دارا هستند.
برخی بر این باورند که تفسیر آیه، مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) است وحتی اگر در روایتی، به آن حضرت اشاره نشده بود، باز هم آیه حکومت او را مطرح می کند؛ زیرا:
١. قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) یکی از امور مسلّم در معارف اسلامی است.
٢. بیان خداوند در آیه، به صورت وعده است؛ یعنی، وعده داده که زمین در اختیار بندگان صالح قرار می گیرد. «کتب» در اصطلاح از امری حتمی وقطعی حکایت دارد. در مفردات راغب، آمده است: از حکم امضا شده واز اثبات، به کتابت تعبیر می شود شیء ابتدا به ذهن می آید ومورد خواست انسان قرار می گیرد، سپس به گفت وگو می گذارد وپس از تصویب وپذیرفتن، برای عملی شدن ثبت ومکتوب می شود.
٣. کلمه «ارض» در آیه، سراسر کره زمین را شامل می شود واین فقط در زمان ظهور امام زمان (عج) تحقّق خواهد یافت.
۴. «ارث بردن»، یعنی اینکه وارث در نحوه استفاده از مال وهمه منافع آن، اختیار کامل داشته باشد وچنین استفاده ای از منافع زمین، تنها در زمان ظهور برای «بندگان صالح» فراهم است.
البته، عده ای دیگر این برداشت را نمی پذیرند؛ بلکه معتقدند: آیه عام است ودر هرزمان امکان دارد عده ای از «بندگان صالح» خدا زمین را به «ارث» ببرند؛ هرچند محدوده ای معین وکوچک از زمین را در اختیار داشته باشند وبا برقراری حکومت دینی، بتوانند از منافع شان بهره ببرند. با این همه، حکومت امام زمان (علیه السلام) مصداق کامل وتمام این آیه شریفه است. امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
«وقوله ﴿ولَقَدْ کتَبْنا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّکرِ﴾ قال: الکتب کلّها ذکر، ﴿أَنَّ اَلْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی اَلصّالِحُونَ﴾ قال: القائم (علیه السلام) وأصحابه»(۴۱)؛
مراد از کلمه «ذکر» در «ولَقَدْ کتَبْنا...» همه کتاب های [پیامبران] است. ومراد از «أَنَّ اَلْأَرْضَ...» قائم (علیه السلام) ویاران او می باشد.
از روایت بالا استفاده می شود که این وعده الهی در همه کتاب های آسمانی بیان شده است.
با نگاهی کوتاه به زندگی وآرمان های انسان ها از آغاز تاکنون، به روشنی در می یابیم که یکی از بزرگ ترین آرزوها وخواسته های همه پیامبران واولیا وانسان های طالب حق وآزاد اندیش، بر پایی جامعه توحیدی وحکومتی بر پایه فرمان های آسمانی وعدالت گستر الهی است تا در پناه آن با دستیابی عادلانه وصحیح بر منافع ومنابع موجود، انسان ها به سعادت ممکن وبالندگی ورشد روزافزون وکسب درجات کمال در خورشأن خویش برسند. روشن است که این امید وآرزو زمانی محقق می گردد که حاکمی عادل، کاردان وتوانا، در رأس آن قرار گیرد وخود را موظّف به انجام فرمان های الهی بداند.
اینک ما در عصری به سر می بریم که تنها وتنها این امید، از آخرین خورشید هدایت وامامت انتظار می رود؛ او که نامش در کلام پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ومعصومین (علیهم السلام) وبه حدّ «تواتر» ویقین بیان شده وجای تردید در این زمینه وجود ندارد.
*باتوجه به ذیل آیه «وعد الله» از این آیه نیز وجود امام زنده حاضر استفاده می شود.
چهار. وراثت وپیشوایی مستضعفان، خواست خدا
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ(۴۲)
«ومی خواهیم کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند، منت نهیم وآنان را پیشوایان [مردم] گردانیم وایشان را وارث [زمین] کنیم.
این آیه مربوط به داستان حضرت موسی (علیه السلام) است. خداوند می فرماید: موسی (علیه السلام) در عصری به دنیا آمد وبزرگ شد که فرعون طغیان کرده وادعای ربوبیت داشت. او بنی اسرائیل را به استضعاف کشانده ودستور قتل فرزندان آنان را داده بود ومی خواست آنها را نابود کند؛ در حالی که اراده خداوند چیز دیگری بود. او می خواست بر آنان منت گذارد وآنان را پیشوا قرار دهد تا پس از سال ها، پیشوا ووارث در زمین باشند پس از آن که زمین در دست دیگران بود، وآنان را در زمین مکنت دهد وحکومت قوی وپابرجا به آنان ارزانی دارد تا بتوانند از آن استفاده کنند.
هرچند ظاهر آیه بیان یک قسمت از حوادث روزگار قوم بنی اسرائیل وحضرت موسی (علیه السلام) است؛ ولی می دانیم که خداوند از گفتن این داستان ها هدف دارد وگویا می خواهد بگوید:
مستکبران وزورمداران ادامه حیات وحکومت خود را در استثمار مستضعفان می دانند وبه دنبال آنند که به گونه ای از آنان بهره کشی کنند ودر نهایت آنها را از هستی وحیات مناسب محروم سازند؛ ولی اراده خداوند بر خلاف خواست قدرتمندان است وبه بندگان خود کمک می کند. لذا در اینجا از فعل مضارع بهره گرفته که دلالت به استمرار دارد ومی گوید: اراده دائمی وسنت ما چنین است که به مستضعفان (لایق) کمک کنیم.
این آیه بشارتی است برای همه حق پرستان وعدالت خواهان که حکومت ظلم وجور دائمی نیست ودر نهایت، پیروزی برای رنج دیدگان خواهد بود. بیشتر از هر چیز دیگر، این آیه، به حکومت جهانی وانقلاب نورانی حضرت مهدی (علیه السلام) مربوط می شود وقیام امام زمان (علیه السلام)، مصداق کامل وتمام آن قرار می گیرد. امام علی (علیه السلام) درباره این آیه فرمود:
«هم آل محمّد یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزّهم ویذّل عدوّهم»(۴۳)؛
این افراد خاندان پیامبرند که خداوند مهدی آنان را... برمی انگیزد وبه آنان عزت می دهد ودشمنانشان را خوار وذلیل می سازد.
خداوند در آیه، تعبیر «منت» را آورده واین نشانه عظمت وبزرگی این مسأله است؛ چرا که خداوند در موارد خاصی-مانند فرستادن پیامبران-تعبیر منت آورده است:
﴿لَقَدْ مَنَّ الله عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً(۴۴)؛
«به راستی خداوند بر مؤمنان منت نهاد که در میان آنان رسولانی برانگیخت».
بنابراین، اراده الهی بر این است که مظلومان ومحرومان، بر جباران وستمگران غلبه کرده ووارث زمین وصاحب اختیار آن شوند وبا برپایی حکومت عدل، رهبری همیشگی بشریت را بر عهده گیرند واین اراده خدا تخلف ناپذیر است.
شیخ صدوق (ره) در «کمال الدین» روایات ولادت آن حضرت را نقل کرده است. طبق این روایت، هنگامی که حضرت به دنیا آمد، ابتدا به یگانگی خداوند ورسالت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وولایت ائمه اهل بیت (علیهم السلام) شهادت داد وسپس آیه یاد شده را تلاوت فرمود(۴۵).
*باتوجه به ذیل آیه «وَعَدَ اَللهُ...»، وجود امام زنده نیز استفاده می شود؛ چرا که هر حکومتی رهبری زنده وحاضر می خواهد.
پنج. حیات دوباره
﴿اِعْلَمُوا أَنَّ الله یحْی اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَینّا لَکمُ اَلْآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ(۴۶)؛
وبدانید که خدا زمین را پس از مرگش زنده می گرداند. به راستی آیات [خود] را برای شما روشن گردانیده ایم، باشد که بیندیشید.
خداوند پس از آنکه مؤمنان را مورد نکوهش قرار داد که آیا وقت خشوع نرسیده است. در ادامه به حیات زمین اشاره می کند؛ گویا می خواهد میان قلب هایی که مرده اند وبا ذکر الهی زنده می شوند، با زمین مرده ای که به برکت قطرات باران دوباره زنده وسرسبز می شود، شباهت برقرار کند. در اینجا خداوند می فرماید: چنین حیاتی تحقق می یابد (یحْی اَلْأَرْضَ). اگر این آیه با آیه قبل ارتباط داشته باشد (که دارد)، می توان استفاده کرد که دل های مرده نیز به خواست او زنده خواهد شد. امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه شریفه فرمود:
«یحیها الله عزّ وجلّ بالقائم (علیه السلام) بعد موتها، بموتها: کفر اهلها، والکافر میت»(۴۷)؛
خدای تعالی زمین را به واسطه قائم (علیه السلام) زنده می کند، پس از آنکه مرده باشد، ومقصود از مردن آن، کفر اهل زمین است وکافر همان مرده است.
شیخ کلینی (ره) از امام صادق (علیه السلام) درباره قول خداوند ﴿اِعْلَمُوا أَنَّ الله یحْی اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها﴾ نقل می کند که حضرت فرمود: «العدل بعد الجور»(۴۸).
چند نکته:
١. همان طور که حیات زمین به خواست واراده خدا بر قرار است وخداوند حیات دوباره زمین را می خواهد، حیات انسان ها نیز مورد خواست واراده او است وخداوند می خواهد آنان حیاتی دوباره پیدا کنند.
٢. همان طور که حیات مجدد زمین به آمادگی زمین ووجود شرایط بستگی دارد، حیات دوباره انسان ها نیز به آمادگی مردم برای ظهور وحصول شرایط نیاز دارد.
شش. امام، نعمت الهی
﴿أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ الله سَخَّرَ لَکمْ ما فِی اَلسَّماواتِ وما فِی اَلْأَرْضِ وأَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وباطِنَةً ومِنَ اَلنّاسِ مَنْ یجادِلُ فِی الله بِغَیرِ عِلْمٍ ولا هُدی ولا کتابٍ مُنِیرٍ(۴۹)؛
«آیا ندانسته اند که خدا آنچه را که در آسمان ها وزمین است، مسخّر شما ساخته ونعمت های ظاهر وباطن خود را بر شما تمام کرده است؟ وبرخی از مردم درباره خدا بی آنکه دانش ورهنمود وکتابی روشن داشته باشند، به مجادله برمی خیزند».
تفسیر آیه:
خداوند در این آیه به انسان ها خطاب کرده ونعمت های بی پایان خویش را به آنان گوشزد می کند: آیا شما به آسمان ها وزمین نگاه ودر نظام شگرف آن تأمل نمی کنید که خدای متعال چگونه سراپای عالم را مسخّر ومحکوم این نظام کرده است تا انسان (شریف ترین عضو آن) پدید آید وبا استفاده از نعمت ها به کمال برسد. خداوند در این امر سنگ تمام گذاشت ونعمت های ظاهری وباطنی را برای شما گسترش داده وتمام کرده است.
«نعمت» برای چیزی استعمال می شود که با طبع ووجود آدمی سازگار باشد. «نعمت» های خدا هم «ظاهری» است که انسان به راحتی آنها را حس ودرک می کند؛ (مانند اعضای بدن، سلامتی ورزق پاک وطیب، وهم «باطنی» است (مانند: شعور واراده وعقل). هرچند لطف الهی بسیار روشن وغیر قابل انکار است ولی باز گروهی از مردم به جدال وستیز در برابر حق برمی خیزند وبی آنکه دارای دانش ویا علمی باشند، به انکار حقیقت می پردازند.
اینان بدون تکیه بر حجت های قابل اعتمادی مانند علم وعقل، حقایق والهام های الهی وکتاب های آسمانی به مجادله روی می آورند ومی خواهند حقیقت وواقعیت را منکر شوند!
تأویل آیه:
یکی از مصادیقی که برای «نعمت ظاهر» و«نعمت باطن» ذکر شده «امام ظاهر» و«امام غایب» است. محمد بن زیاد ازدی می گوید:
«سألت سیدی موسی بن جعفر (علیه السلام) عن قول الله عزّ وجلّ: ﴿وأَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وباطِنَةً﴾ فقال (صلّی الله علیه وآله): النعمة الظاهرة الامام الظاهر والباطنة الامام الغایب فقلت له ویکون فی الائمة من یغیب؟ قال: نعم یغیب عن ابصار النّاس شخصه ولا یغیب عن قلوب المومنین ذکره وهو الثانی عشر منّا یسهل الله له کلّ عسیر ویذلّل له کلّ صعب ویظهر له کنوز الارض ویقرّب له کلّ بعید ویبیر به کلّ جبار عنید ویهلک علی یده کلّ شیطان مرید: ذلک ابن سیدة الاماء الّذی تخفی علی الناس ولادته ولا یحلّ لهم تسمیته حتی یظهره الله عزّ وجلّ فیملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(۵۰)؛
از سرور خودم امام موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره کلام خدا «وأَسْبَغَ عَلَیکمْ...» پرسیدم، حضرت فرمود: نعمت ظاهری امام ظاهر است وباطنی امام غایب. گفتم: آیا در میان ائمه کسی هست که غایب شود؟ فرمود: آری شخص او از دیدگان مردم پنهان می شود، اما یاد او از قلوب مؤمنان غایب نمی شود واو دوازدهمین ما امامان است. خداوند برای او هر امر سختی را آسان وهر امر دشواری را هموار سازد وگنج های زمین را برایش آشکار کند وهر بعیدی را برای وی قریب سازد وبه دست وی تمامی جباران عنود را نابود کند وهر شیطان متمردی را به دست وی هلاک سازد. او فرزند سرور کنیزان است. کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده وذکر نامش بر آنان روا نیست تا آن گاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته وزمین را پر از عدل وداد کند؛ همان گونه که از ظلم وجور پرشده باشد.
چند نکته:
١. «نعمت»، چیزی است که موافق سرشت آدمی باشد واو را در رسیدن به کمال یاری کند. اینکه «امام غایب» به «نعمت باطنی» تشبیه شده، به این دلیل است که هرچند غیبت او از جهتی برای انسان ها مشکلاتی را به همراه دارد؛ ولی از جهاتی نیز در تکامل انسان اثر خاصی دارد که انسان ها نباید از آن غافل شوند؛ مانند امتحان ویژه، پاداش فراوان و...
٢. خداوند نظام احسن را آفرید و«نعمت امامت» را بر انسان ها تمام کرد؛ ولی استفاده از آن به دست خود آدمی است واو باید بخواهد تا از آن بهره ببرد، نه آنکه جبر باشد.
٣. «امام غایب»، «نعمت» است؛ از این رو باید امکان بهره بردن از او فراهم باشد. از طرفی غیبت امام برای مؤمن، تنها پنهان بودن از چشم است، نه قلب ولذا یاد او همیشه در قلب مؤمن هست وهمین عامل پویایی وتلاش او است.
۴. «امام نعمت کامل» خدا است؛ پس ظهور وغیبت او در اصل یاری رسانی به مردم وبهره بردن مردم از او تأثیر زیادی ندارد. بر این اساس، وجود گرامی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام)- وحتی خود امام زمان (علیه السلام)- «امام غایب» را به خورشید پشت ابر تشبیه کرده اند
هفت. شناخت امت ها با پیشوایشان
﴿یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی کتابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولئِک یقْرَؤُنَ کتابَهُمْ ولا یظْلَمُونَ فَتِیلاً(۵۱)؛
«یاد کن روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم. پس هرکس کارنامه اش را به دست راستش دهند، آنان کارنامه خود را می خوانند وبه قدر نخ هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود.
تفسیر آیه:
خداوند متعال در ابتدای آیه به مسأله بسیار مهم رهبری ونقش تعیین کننده آن در سرنوشت انسان ها پرداخته، می فرماید: روز قیامت هر گروهی را با امام ورهبرشان می خوانیم ﴿یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾.
مراد آیه این است که انسان ها هر رهبر وپیشوایی را در زمان خود برگزینند، در روز قیامت همراه او خواهند بود. اگر آنان رهبری پیشوای دینی (پیامبر یا جانشین او) را در زمان خود بپذیرند، با او محشور خواهند شد واگر رهبری شیطان وپیشوایان گمراهی را انتخاب کنند، همراه آنها خواهند بود. پس در هر زمان هم امام نور وجود دارد وهم امام نار وهر کس امامت هر کدام را برای خویش برگزیند، در روز قیامت با او خواهد بود.
چنین تعبیری در عین اینکه یکی از اسباب تکامل انسان را بیان می کند، به او نیز هشدار می دهد که در انتخاب رهبر دقت لازم را داشته باشد وراهبری اندیشه وبرنامه زندگی خود را به دست هرکس نسپرد. او باید بداند رهبر در نوع عملکرد آدمی، تأثیرگذار بوده، او را در روز قیامت در صف «اصحاب یمین» (افرادی که نامه عمل آنان به دست راست شان داده می شود) ویا در گروه «اصحاب شمال» (افرادی که نامه عمل آنها به دست چپ شان داده می شود) قرار می دهد.
تأویل آیه:
از این آیه شریفه استفاده می شود که در هر زمانی، باید امام نور وپیشوای آسمانی باشد تا در روز قیامت، مردم زمان او با وی محشور شوند.
توجّه به این نکته بایسته است که رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) آخرین پیامبر الهی بود واز طریق عامه (اهل سنت) وخاصه (شیعه) از آن حضرت نقل شده که بعد از من دوازده نفر خلیفه وجانشین هستند. در روایات نخستین آنها امام علی (علیه السلام) وآخرین شان امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده است. از مطالب یاد شده به دست می آید که یکی از مصادیق امام در این آیه امام مهدی (علیه السلام) است.
کلینی (ره) از فضیل بن یسار نقل می کند:
«سألت ابا عبد الله (صلّی الله علیه وآله) عن قول الله تبارک وتعالی ﴿یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾؟ فقال: یا فضیل اعرف امامک لم یضرّک تقدّم هذا الامر أو تأخّر ومن عرف امامه ثمّ مات قبل أن یقوم صاحب هذا الامر کان بمنزلة من کان قاعدا فی عسکره لا بل بمنزلة من قعد تحت لوائه»(۵۲)؛
از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم پرسیدم، حضرت فرمود: ای فضیل! امامت را بشناس. پس به درستی که اگر امامت را شناختی به تو ضرر نمی رسد که این امر (زمان فرج وقیام) جلو بیفتد یا به تأخیر. کسی که امامش را بشناسد وپیش از قیام صاحب الامر از دنیا برود، مانند کسی است که در لشکر حضرت قرار دارد. نه، بلکه مثل کسی است که در زیر پرچم آن حضرت باشد.
اینکه حضرت، کلمه «امام» را به صورت مفرد می آورد واز ضمیر مخاطب استفاده می کند، به دست می آید که هرچند معرفت همه امامان لازم است؛ ولی معرفت وشناخت امام زمان، جایگاه ویژه ای دارد وانسان باید توجّه خاصی به او داشته باشد. لازمه این بیان، این است که امام، باید در هر زمانی باشد. در روایتی دیگر امام (علیه السلام) چنین می فرماید:
«فمن عرف امامه کان کمن کان فی فسطاط المنتظر (علیه السلام)»(۵۳)؛
پس، کسی که امامش را بشناسد، مانند کسی است که در خیمه منتظر (امام) باشد.
از این بیان استفاده می شود که امام صادق (علیه السلام) در معرفی امام منتظر-به عنوان یکی از مصادیق امام در آیه شریفه-عنایت ویژه ای دارد وروایت پیشین را به قیام صاحب الامر ربط می دهد(۵۴).
چند نکته:
در این روایات نسبت به «معرفت امام» توجهی ویژه شده ووظیفه اصلی ومهم هر فرد، شناخت امام زمان دانسته شده است.
 ١. در اهمیت معرفت می توان گفت: آدمی موجودی دارای اختیار واراده ودر نوع انتخاب خود آزاد ومستقل است. لازمه انتخاب، وجود راه های متعدد است. برای انتخاب راه صحیح ورسیدن به هدف نهایی وکمال مطلوب، به معرفت وشناخت درست وکامل نیاز است. شناخت نادرست یا ناقص، باعث می شود راهی نامناسب انتخاب وپیموده شود که به سرانجام نیک، پایان نمی پذیرد.
در میان شناخت ها، معرفت امام اهمیت ویژه ای دارد؛ چرا که خداوند سرپرستی امور انسان ها را به عهده امام گذاشته است. آنان نیز باید پیرو وفرمان بردار او باشند وزمام امور وزندگی خود را به دست او داده وحول محور او بچرخند. در این صورت طبیعی است که انسان باید بداند اختیار زندگی خویش را به دست چه کسی می سپارد.
 ٣. «معرفت امام» باعث می شود که انسان با وظیفه خود در زندگی آشنا شده وبه آنچه امام از او بخواهد، عمل کند. اطاعت امام، اطاعت از خداوند است: ﴿أَطِیعُوا الله وأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وأُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ(۵۵). چنین کسی در راه بندگی خدا گام می نهد واز چیزی نمی ترسد وچیزی نیز به او آسیب نمی رساند؛ چرا که خداوند عهده دار او است: ﴿اَللهُ وَلِی اَلَّذِینَ آمَنُوا(۵۶).
 ۴. پاداش این فرد، همانند ثواب کسی است که در لشکر حضرت حاضر بوده واز یاران آن بزرگوار است.
هشت. ذخیره الهی
﴿بَقِیتُ الله خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وما أَنَا عَلَیکمْ بِحَفِیظٍ(۵۷)؛
«ذخیره خدا برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید ومن نگهبان شما نیستم».
تفسیر آیه:
این آیه در ادامه آیاتی است که درباره گفت وگوی شعیب (علیه السلام) با قومش در رابطه با چگونگی معامله ومسائل مادی است. در پایان به آنان گوشزد می کند که ثروت فراوانی که از راه نادرست به دست آید، مفید نبوده وهنگام نیاز، به کار نمی آید؛ بلکه مال حلال برای شما بهتر است.
این در صورتی است که ایمان داشته باشید؛ زیرا این مال باقی بوده وبرکات الهی را برای شما به همراه خواهد داشت. درک این واقعیت وکسب برکات، وقتی است که شما به خداوند ایمان داشته باشید.
تأویل آیه:
در روایات متعدد مصداق کامل وتمام «بقیة الله» حضرت مهدی (علیه السلام) معرفی شده واین لفظ به آن جناب تأویل گشته است. صدوق (ره) در روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند:
«القائم منّا منصور بالرّعب، مؤید بالنّصر، تطوی له الارض وتظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق والمغرب ویظهر الله عزّ وجلّ به دینه علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون، فلا یبقی فی الارض خراب الا قد عمر، وینزل روح الله عیسی بن مریم علیها السّلام فیصلّی خلفه. قال قلت: یابن رسول الله متی یخرج قائمکم، قال: اذا تشبه الرّجال بالنساء والنساء بالرّجال، وأکتفی الرجال بالرّجال والنساء بالنّساء ورکب ذوات الفروج السّروج وقبلت شهادات الزور وردّت شهادات العدول واستخفّ الناس بالدّماء وارتکاب الزنا وأکل الرّبا واتّقی الاشرار مخافة السنتهم وخروج السفیانی من الشام والیمانی من الیمن وخسف البیداء وقتل غلام من آل محمد بین الرّکن والمقام اسمه محمد بن الحسن النفس الزکیة وجائت صیحة من السّماء بانّ الحقّ فیه وفی شیعته، فعند ذلک خروج قائمنا. فاذا خرج أسند ظهره الی الکعبة واجتمع الیه ثلاثمأة وثلاثة عشر رجلا واول ما ینطق به هذه الایة «بَقِیتُ الله خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» ثمّ یقول: انا بقیة الله فی ارضه وخلیفته وحجّته علیکم فلا یسلم علیه مسلم الا قال:
السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه...»(۵۸)؛
قائم ما یاری شده به رعب وترس است (ترس از او در دل دشمنان قرار می گیرد) وبه نصرت وپیروزی مدد گرفته. زمین برای او در نوردیده شود وگنج ها برای او ظاهر می شود وسلطنت وحکومتش شرق وغرب عالم را فراگیرد وخدای متعال به واسطه او دینش را بر همه ادیان چیره گرداند؛ گرچه مشرکان را ناخوش آید ودر زمین ویرانه ای نماند، جز آنکه آباد گردد وروح الله عیسی بن مریم فرود آید وپشت سر او نماز گزارد.
راوی گوید: گفتم: ای پسر رسول خدا! قائم شما کی خروج می کند؟ فرمود: آن گاه که مردان خود را شبیه به زنان کنند وزنان، خود را مشابه مردان نمایند ومردان به مردان بسنده کنند وزنان به زنان، وزنان بر زین ها سوار شوند وشهادت های دروغ پذیرفته شود وشهادت های عادلان مردود گردد ومردم خون ریزی وارتکاب زنا ورباخواری را سبک شمارند واز اشرار به خاطر زبان شان پرهیز شود وسفیانی از شام خروج کند ویمانی از یمن، ودر بیداء خسفی واقع شود وجوانی از آل محمد (صلّی الله علیه وآله)-که نامش محمد بن حسن، نفس زکیه است-بین رکن ومقام کشته شود وصیحه ای از آسمان بیاید وبگوید: حق با او وشیعیان او است. در این هنگام است که قائم ما خروج می کند وچون ظهور کند به خانه کعبه تکیه زند و ٣١٣ مرد به دور او اجتماع کنند ونخستین سخن او این آیه از قرآن است: ﴿بَقِیتُ الله خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾. سپس می گوید: «منم بقیة الله در زمین ومنم خلیفه خداوند وحجت او بر شما» وهر درود فرستنده ای، به او چنین سلام گوید: «السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه».
امام باقر (علیه السلام) ضمن بیان برخی از ویژگی های دوران ظهور وبعضی از علایم ظهور، به محل قیام حضرت مهدی (علیه السلام) (مکه) اشاره دارد وچگونگی سلام دادن اصحاب ومردم را به آن حضرت بازگو می کند. در این زمان خود امام مهدی (علیه السلام) ابتدا به معرفی جایگاه خویش می پردازد. کلینی (ره) در روایتی نقل می کند:
«عمر بن زاهر عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال:
سأله رجل عن القائم یسلم علیه بامرة المؤمنین قال: لا ذاک اسم سمّی الله به امیر المؤمنین (علیه السلام) لم یسمّ به احد قبله ولا یتسمّی به بعده الاّ کافر. قلت: جعلت فداک کیف یسلم علیه، قال: یقولون: السلام علیک یا بقیة الله. ثمّ قرأ: «بَقِیتُ الله خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۵۹)؛
شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا به قائم به (لفظ) امیر المؤمنین سلام گفته می شود؟ حضرت فرمود: نه این اسمی است که خدا به این اسم امام علی (علیه السلام) را نامیده است. کسی قبل از او به این نامیده نشد وبعد از او نیز نامیده نمی شود، مگر کافر.
گفتم: فدای شما بشوم! چگونه بر او سلام گفته می شود؟ حضرت فرمود:
می گویند: «السلام علیک یا بقیة الله».
سپس حضرت این آیه را خواند: ﴿بَقِیتُ الله خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾.
بقیة الله کیست؟
باتوجه به لغت وکاربرد آن (به خصوص در آیه شریفه)، می توان گفت که «بقیة الله»؛ یعنی، هر شیء مفید ونافعی که از طرف خدا (به عنوان موهبت) برای آدمی ذخیره می شود ومایه خیر وسعادت وفلاح او می گردد. چون حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین پیشوا وبزرگ ترین رهبر انقلابی است، پس یکی از روشن ترین مصادیق «بقیة الله» می باشد واز همه به این لقب شایسته تر است. به ویژه که او تنها باقی مانده از سلسله پیامبران وامامان است وخداوند به واسطه او به مؤمنان عزت می دهد ودشمنان را خوار وذلیل می کند: «این معزّ الاولیاء ومذلّ الاعداء» وبناهای شرک ونفاق را منهدم می کند: «این هادم ابنیة الشّرک والنّفاق» ودین را احیا می کند: «این محیی معالم الدّین واهله»(۶۰).
چند نکته:
١. انسان در برخورد با پیشوایان باید سعی کند از چهارچوب دین ودستورات ائمه (علیهم السلام) خارج نشود وآنچه که آنان می گویند، انجام دهد. امام صادق (علیه السلام) در این روایت به پرسشگر یادآور می شود که حتی برای سلام نیز نباید فقط به فکر وعقل خود بسنده کرد؛ بلکه باید مقررات دینی را رعایت نمود. اگر خداوند براساس مصالحی نام ویا وصفی را به شخصی اختصاص داده، باید حریم آن حفظ شود.
٢. هر چیزی که رنگ الهی پیدا کند، برای انسان خیر ورستگاری به همراه دارد. جامعه نیز-که شأنی از شئون زندگی انسانی است-علاوه بر قانون، نیاز به مجری وحاکم دارد. یک پیشوای، الهی، قطعا سعادت آدمی را نیز در آن جامعه، به ارمغان می آورد.
نه. قیام قائم
﴿سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی اَلْآفاقِ وفِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ أَ ولَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ(۶۱)؛
«به زودی نشانه های خود را در افق های گوناگون ودر دل های آنان، بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت، خود شاهد هرچیزی است؟
تفسیر آیه:
خداوند متعال در این آیه می فرماید: ما به زودی آیات ونشانه های «آفاقی» و«انفسی» را به آنان نشان می دهیم تا روشن شود که حق کدام است. در اینجا چند احتمال وجود دارد:
١. نشانه های «آفاق» می تواند آفرینش خورشید وماه وستارگان وانواع موجودات زمینی با نظام دقیق آنها ونشانه های «انفس» آفرینش دستگاه های مختلف در درون بدن باشد.
٢. منظور از نشانه های «آفاقی»، پیروزی هایی است که در آینده نصیب مسلمانان در میدان های مختلف جنگ وگسترش اسلام در مناطق گوناگون جهان می شود؛ ومنظور از نشانه های «انفسی» نشانه هایی است که به مشرکان مکه نشان داده شد؛ مانند پیروزی مسلمانان در جنگ.
٣. مراد از نشانه ها، غلبه دین حق (اسلام) بر دیگر ادیان باشد.
تأویل آیه:
در روایات متعددی از حق، به قیام وخروج امام مهدی (علیه السلام) تأویل شده است. ابو بصیر گوید:
«قلت له (ابی عبد الله (علیه السلام)): حتّی یتبین لهم انّه الحقّ قال: خروج القائم هو الحقّ من عند الله عزّ وجلّ یراه الخلق لا بدّ منه»(۶۲)؛
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: [مراد خداوند از]حتّی یتبین انّه الحقّ چیست؟ فرمود:
«خروج قائم حقی است از طرف خدا، خلق او را می بینند وچاره ای از آن نیست».
ابو بصیر همین روایت را از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است(۶۳).
نکته:
حق وحقیقت امری است که گذر زمان وحوادث روزگار آن را از بین نمی برد، بلکه خدا می خواهد آن را آشکار کند تا مردم بدانند فرجام کار در نهایت با راستی ودرستی است وتجلّی کامل این بروز وظهور، با قیام حضرت مهدی (علیه السلام) است.
ده. علامت قیام
﴿فَإِذا نُقِرَ فِی اَلنّاقُورِ(۶۴)؛
«پس چون در صور دمیده شود».
تفسیر آیه:
«ناقور» به معنای کوبیدنی است که به سوراخ کردن می انجامد. به شیپوری که صدای آن گوش انسان را سوراخ کرده ودر مغز فرو می رود نیز «ناقور» می گویند. این جمله کنایه از «نفخ صور» است. از آیات وروایات مختلف استفاده می شود که دو بار در صور دمیده می شود: نخست در پایان دنیا وآن صدای مرگ است ودومی در آغاز رستاخیز وآن صدای بیداری است. این صدا به گونه ای است که سراسر جهان را فرامی گیرد وهمه مردم آن را می شنوند.
تأویل آیه:
هرچند این آیه به «نفخ صور قیامت» تفسیر شده است؛ ولی در بعضی از روایات، این آیه به الهام واذن خدا به قیام امام مهدی (علیه السلام) تأویل شده است:
«عن مفضّل بن عمر عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله عزّ وجلّ ﴿فَإِذا نُقِرَ فِی اَلنّاقُورِ﴾؟ قال: انّ منّا اماما مظفّرا مستترا فاذا اراد الله عزّ ذکره اظهار امره، نکت فی قلبه نکتة فظهر فقام بامر الله تبارک وتعالی»(۶۵).
چند نکته:
١. حرکت ویژه نیاز به اذن خاص دارد وانسان در هر زمان باید پیرو ومطیع دستور مولا باشد. امام مهدی (علیه السلام) نیز برای ظهور تابع اذن واجازه خداوند است. وتا زمانی که صور دمیده نشده، باید حرکت عادّی ادامه یابد وتا اذن داده نشود، نباید قیام نهایی حضرت صورت گیرد.
٢. حرکت باید براساس خواست واوامر خدا باشد وتفسیر به رأی واظهار نظر وبرخورد بیرون از چهارچوب مقررات دین وفرمان های الهی، پذیرفته نیست.
یازده. اجتماع یاران
﴿وَلِکلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا اَلْخَیراتِ أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ الله جَمِیعاً إِنَّ الله عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ(۶۶)؛
«وبرای هرکس قبله ای است که وی روی خود را به آن [سوی] می گرداند، پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید. هر کجا که باشید، خداوند همگی شما را [به سوی خود باز] می آورد؛ در حقیقت خدا بر همه چیز توانا است».
تفسیر آیه:
این آیه مربوط به واقعه عجیب ومهم «تغییر قبله» است. قبله مسلمانان در آغاز، بیت المقدس بود وآنان به سوی این مکان شریف نماز می گزاردند تا اینکه دستور تغییر قبله در سال اول هجرت صادر شد ومؤمنان موظّف شدند تا به سوی کعبه بایستند ونماز بخوانند. این کار بر یهودیان گران آمد وآنان درباره تغییر قبله، هیاهو وسر وصدا به راه انداختند! خداوند برای پاسخ گویی، به یک قاعده وقانون مهم اشاره دارد که برای هر طایفه وگروه، قبله وجهت خاصی از سوی خداوند تعیین شده که آنان باید به آن سمت، روی خود را بگردانند.
بحث قبله از ارکان اصلی یک دین (مانند توحید ومعاد) نیست که قابل تغییر نباشد؛ بلکه از فروع آن به شمار می رود وبراساس مصلحت می تواند دچار تغییر گردد. بنابراین، مردم به جای پرداختن به این امور فرعی وگفت وگوهای بیهوده، به سوی نیکی ها وخوبی ها روی آورند ودر انجام آنها از یکدیگر پیشی بگیرند؛ چرا که آنچه برای آنان می ماند وباعث رشد وکمال می شود، همین اعمال خوب است.
انسان ها باید بدانند که هرکجا باشند، خداوند آنان را حاضر می کند وقطعا از آنها سؤال خواهد کرد. چنین نیست که نیک کرداران وبدکرداران یکسان باشند واعمال آنان حساب رسی نشود.
خداوند قادر مطلق است وبر هر کاری قدرت دارد واجتماع مردم وبازخواست آنان بر او دشوار وبیرون از قدرت او نیست.
تأویل آیه:
ظاهر آیه هرچند گویای وجود قیامت کبری واجتماع مردم در صحرای بزرگ محشر وبرقراری دادگاه عدل الهی است؛ ولی در روایات متعددی جمله اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا به اصحاب امام مهدی (علیه السلام) تأویل شده است. کلینی در کتاب روضه کافی چنین نقل می کند:
«عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله عزّ وجلّ:
﴿فَاسْتَبِقُوا اَلْخَیراتِ أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ الله جَمِیعاً﴾ قال: الخیرات الولایة وقوله تبارک وتعالی: ﴿أَینَ ما تَکونُوا یأْتِ بِکمُ الله جَمِیعاً﴾ یعنی اصحاب القائم الثلاثمائه والبضعة عشر رجلا، قال: وهم والله الامة المعدودة قال: یجتمعون والله فی ساعة واحدة قزع کقزع الخریف»(۶۷)؛
امام باقر (علیه السلام) در مورد قول خداوند فاستبقوا... فرمود: مراد از خیرات «ولایت» است وقول خداوند اینما تکونوا... منظور اصحاب امام قائم (علیه السلام) هستند که ٣١٣ تن می باشند. به خدا سوگند! منظور از «امة معدودة» آنان هستند. حضرت فرمود: به خدا سوگند! همگی در یک ساعت جمع می شوند، مانند پاره های ابر پاییزی که بر اثر تندباد جمع ومتراکم می گردد(۶۸).
چند نکته:
باتوجه به آیه وتبیین آن از سوی امام (علیه السلام) نکات مهم وارزشمندی می توان به دست آورد:
١. همان گونه که برای هر مذهبی قبله ای مشخص شده تا برای عبادت به آن روی کنند واعمال خود را جهت دهند؛ برای مردم هر عصر وزمان نیز باید امام ورهبری باشد که مردم حول محور او باشند وبه او روی آورند.
٢. همان گونه که تعیین قبله در اختیار خداوند است، انتخاب وتعیین رهبر وامام نیز به دست او صورت می گیرد.
٣. همان گونه که مردم وظیفه دارند به سوی نیکی ها حرکت کنند وبا انجام دادن آنها وطهارت روح به درجات کمال برسند؛ وظیفه دارند به سمت امام خود حرکت کنند واو را بیابند. خود را هم رنگ او نموده وبر طبق خواست واراده او حرکت کنند.
۴. همان گونه که جا ومکان خاصی برای انجام دادن خوبی ها وخیرات نیست وانسان نباید خود را به منطقه خاصی محدود سازد وفکر کند انجام کارهای خیر برای تحصیل نتیجه، فقط در مکان مخصوصی امکان پذیر است؛ یاران حضرت نیز در زمان غیبت خود را به مکان ومنطقه خاصی مقید نمی کنند؛ بلکه در جاهایی که هستند، فعالیت بهتر وبیشتری انجام می دهند تا بتوانند به اراده وخواست امام کامل تر عمل کنند. اجتماع یاوران در زمان ظهور به دست خدا است واو آنان را در هنگام ظهور نزد حضرت حاضر می کند.
۵. همان گونه که حرکت به سوی خوبی ها برای مردم زمان خاصی نیست، بلکه برای همه زمان ها است؛ یاوران حضرت نیز از مردم زمان خاصی نیستند، بلکه در هر زمان افراد می توانند در جمع یاران امام، حضور یابند.
۶. همان گونه که خداوند می تواند انسان هایی را که مرده وپراکنده گردیده اند، در یک روز جمع کند؛ همچنین قدرت دارد یاران امام مهدی (علیه السلام) را در یک روز ودر یک مکان گرد آورد.
دوازده. نابودی باطل، با جلوه گری حق
﴿وَقُلْ جاءَ اَلْحَقُّ وزَهَقَ اَلْباطِلُ إِنَّ اَلْباطِلَ کانَ زَهُوقاً(۶۹)؛
«بگو: حق آمد وباطل نابود شد. آری باطل همواره نابود شدنی است».
تفسیر آیه:
خداوند پس از آنکه به صفات صدق وتوکل اشاره نموده وآن دو را شرط ورود به عمل معرفی می کند؛ در این آیه به نتیجه حرکت درست اشاره کرده. وضمن آنکه آن را حق می شمرد، پیروزی آن را نیز اعلام می دارد.
به بیان دیگر، خداوند در این آیه به یک اصل کلی ویک سنت جاویدان الهی اشاره دارد وآن پیروزی حقّ وفنا ونابودی باطل است؛ چرا که بی ریشه وتهی بوده واز بین رفتنی است.
تأویل آیه:
در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است:
«عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قوله عز وجلّ: ﴿وقُلْ جاءَ اَلْحَقُّ وزَهَقَ اَلْباطِلُ﴾ قال: إذا قام القائم ذهبت دولة الباطل»(۷۰)؛
امام باقر (علیه السلام) درباره قول خداوند وقل جاء الحق... فرمود: هنگامی که قائم قیام کند، دولت باطل از بین می رود.
از آیه وروایت استفاده می شود که امکان ندارد «حق» و«باطل» با هم جمع گردد وهرکجا باطل باشد، آنجا حق نیست ووقتی حق آمد، دیگر جایی برای باطل نخواهد بود.
چند نکته:
١. با ظهور وقیام حضرت مهدی (علیه السلام)-باطل نابود می شود وحق همه جا را فرامی گیرد وعالم گیر می شود؛ چنان که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
«یملأ الله به الارض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا»(۷۱)؛
خدا به واسطه او زمین را پر از عدل وداد می کند؛ همان گونه که پر از ظلم وجور شده است.
٢. برپایی ودوام باطل وقتی است که همراه با تشکیلات سازمان یافته وتحت مدیریت دولت باشد. با نابودی دولت وتشکیلات باطل، طبیعی است که همه آثار آن از میان می رود. با قیام حضرت، ریشه باطل (دولت ونهاد تشکیلاتی) از میان می رود. از این تعبیر جایگاه واهمیت ونقش دولت روشن می شود.
سیزده. تحقق وعده الهی
﴿قُلْ مَنْ کانَ فِی اَلضَّلالَةِ فَلْیمْدُدْ لَهُ اَلرَّحْمنُ مَدًّا حَتّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ إِمَّا اَلْعَذابَ وإِمَّا اَلسّاعَةَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وأَضْعَفُ جُنْداً ویزِیدُ الله اَلَّذِینَ اِهْتَدَوْا هُدی واَلْباقِیاتُ اَلصّالِحاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک ثَواباً وخَیرٌ مَرَدًّا(۷۲)؛
«بگو: هرکه در گمراهی است [خدای] رحمان به او تا زمانی مهلت می دهد، تا وقتی [که] آنچه به آنان وعده داده می شود؛ یا عذاب، یا روز رستاخیز را ببیند. پس به زودی خواهند دانست جایگاه چه کسی بدتر وسپاهش ناتوان تر است. وخداوند کسانی را که هدایت یافته اند، بر هدایتشان می افزاید ونیکی های ماندگار، نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر وخوش فرجام تر است».
تفسیر آیه:
این آیه به ستمگران هشدار می دهد گمان نکنند ثروت وامکانات دنیا مایه رحمت است؛ بلکه چه بسا دلیل عذاب باشد! هرکس به گمراهی خود اصرار بورزد، خداوند به او مهلت می دهد واین زندگی مرفّه را برای او برقرار می دارد تا زمان وعده برسد وبا چشم خود عذاب را ببیند. در این روز آنان در می یابند که جایگاه چه کسی بدتر ولشکرش ناتوان تر است.
به هرحال، عده ای هستند که با غرق شدن در گمراهی واصرار بر طریق ضلالت، قابلیت هدایت را در درون خود از بین می برند. نعمت های مادی خدا عذاب هایی برای آنان خواهد بود؛ چرا که این امکانات باعث غفلت وغرور بیشتر آنها وفراموشی کامل خداوند می شود وبه جای آنکه این نعمت ها در راه رشد استفاده شود، در راه فساد وظلم به کار می رود.
در برابر این افراد کسانی هستند که هدایت الهی را می پذیرند ودر طریق حقیقت وراستی وصلاح گام می نهند. کارهای صالح آنان باقی می ماند واین اعمال وآثار نزد خدا ثواب بیش تر وسرانجام نیک تری دارد.
تأویل آیه:
در روایات به معانی دیگر آیه شریفه اشاره شده است؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«امّا قوله حَتّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ فهو خروج القائم (علیه السلام) وهو السّاعة فسیعلمون ذلک الیوم وما نزل بهم من الله علی یدی قائمه، فذلک قوله «من هو شر مکانا» یعنی عند القائم «واضعف جندا».
قلت: قوله «ویزِیدُ الله اَلَّذِینَ اِهْتَدَوْا هُدی»؟ قال: یزیدهم ذلک الیوم هدی علی هدی باتّباعهم القائم حیث لا یجحدونه ولا ینکرونه»(۷۳)؛
اما قول خداوند «حتّی اذا رأوا ما یوعدون» پس آن خروج قائم (علیه السلام) است وآن ساعت است. پس به زودی آنان آن روز را می بینند وآنچه از سوی خدا بر آنان به دستان قائم (علیه السلام) فرود می آید. پس آن قول خداوند است «مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً»؛ یعنی، هنگام [ظهور] قائم و«وأَضْعَفُ جُنْداً» پرسیدم: منظور از «ویزِیدُ اَللهُ...» چیست؟ فرمود: خداوند. در آن روز هدایت را بر هدایت، به خاطر پیروی آنان از حضرت قائم (علیه السلام) می افزاید؛ چرا که او را رد وانکار نمی کنند.
امام هادی (علیه السلام) نیز در ضمن روایتی طولانی به همین مطلب اشاره دارد:
«قلت: ﴿حَتّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وأَقَلُّ عَدَداً﴾ یعنی بذلک القائم وانصاره»(۷۴)؛
گفتم: مراد از آیه «حَتّی إِذا رَأَوْا...» چیست؟ فرمود: مراد حضرت قائم (علیه السلام) ویاران او است.
طبق این احادیث، یکی از مصادیق آیه، «زمان ظهور» است که برای نااهلان همراه با عذاب وسختی وبرای اهل حق همراه نصرت ویاوری است وبرای اهل ایمان وافرادی که راهنمایی وارشاد خدا را پذیرفته اند؛ فزونی هدایت است.
چند نکته:
١. قیام حضرت مهدی (علیه السلام)، تجلّی وعده خدا برای پیروزی لشگر ایمان بر سپاه کفر است.
٢. خروج وقیام حضرت، ناگهانی بوده وهمراه با هلاکت ونابودی دنیاپرستان است؛ بنابراین آدمی باید پیش از ظهور، خود را از صف آنان خارج سازد واز اهل حق باشد.
٣. در روزگار تجلّی حق وظهور حضرت، هدایت ها پی درپی بر مردم نازل می شود. البته بهره بردن از این هدایت ها برای کسی است که در خود قابلیت ایجاد کرده وگام اولیه را برداشته باشد (ذلِک اَلْکتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ)(۷۵)؛ پس باید حرکت نخست از انسان شروع شود.
۴. دریافت هدایت با تبعیت آمیخته است. پس هرچه تبعیت کامل تر باشد، شخص از هدایت های بیشتری بهره مند می شود. البته این پیروی از روی آگاهی وشناخت امام زمان (علیه السلام) است.
چهارده. هشدار نسبت به وقوع غیبت
﴿قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ(۷۶)؛
«به آنها بگو: به من خبر دهید اگر آب های مورد استفاده شما، در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد؟!»
واژه «أرأیتم» یک واژه ترکیبی از همزه استفهام وفعل «رأیتم» است. این ترکیب وترکیب هایی مانند آن، بیش از سی بار در قرآن آمده ودر مواردی به کار رفته که نیاز به دقت، اندیشه وتوجه دادن مخاطب باشد (وبه معنای) «اخبرونی» (خبر دهید مرا) است. واژه «معین» اگر از ماده «معن» باشد، به معنای جاری است. اما اگر از ماده «عین» باشد، به معنای ظاهر ونمایان است.
زمین از دو پوشه تشکیل شده است: یکی «قشر نفوذپذیر» که آب را در خود فرو می برد ودیگری «قشر نفوذناپذیر» که آب را در آنجا نگاه می دارد.
تمام چشمه ها، چاه ها وقنات ها از برکت این ترکیب ویژه به وجود آمده اند؛ زیرا اگر زمین تا اعماق زیاد نفوذپذیر بود، آب ها در زمین فرو می رفتند ودست کسی به آنها نمی رسید وهمچنین اگر همه سطح زمین «نفوذناپذیر» بود، آب ها روی زمین می ماندند وباتلاقی بزرگ درست می شد یا به دریاها می ریختند وچیزی به نام ذخایر آب زیرزمینی به وجود نمی آید.
این نمونه کوچکی از رحمت عام خداوند است که مرگ وزندگی انسان، سخت با آن گره خورده است(۷۷).
بنابراین، ظاهر آیه به اهمیت «آب جاری» در زندگی انسان ها مربوط است؛ ولی در روایات متعدد مصداق آب جاری «وجود مقدّس امام مهدی (علیه السلام)» دانسته شده است.
در منابع معتبر روایی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:
«هذه نزلت فی القائم (علیه السلام) یقول: ان اصبح امامکم غائبا عنکم لا تدرون أین هو فمن یأتیکم بامام ظاهر یأتیکم بأخبار السّماء والارض وحلال الله جلّ وعزّ وحرامه. ثم قال (علیه السلام): والله ما جاء تأویل الآیة ولا بدّ أن یجیء تأویلها»(۷۸)؛
«این آیه درباره امام قائم (علیه السلام) نازل شده است. می فرماید: اگر امامتان غایب شود وندانید که او کجاست، چه کسی امام ظاهری برای شما خواهد آورد تا اخبار آسمان وزمین وحلال وحرام خداوند را برای شما بیاورد؟ سپس فرمود: به خدا سوگند! تأویل این آیه هنوز نیامده است وناگزیر خواهد آمد.
با کمی تأمل درمی یابیم که تفسیر آب-این مایه حیات مادی بشر-به وجود مقدّس امام زمان (علیه السلام) که سبب حیات معنوی جامعه انسانی است، امری پذیرفتنی وقابل فهم است. نقش امام در جامعه انسانی مثل آب، نقشی مهم واساسی است والبته شباهت هایی میان این دو وجود دارد:
١. در قرآن کریم آب منشأ حیات همه موجودات معرفی شده است:
﴿وَجَعَلْنا مِنَ اَلْماءِ کلَّ شَیءٍ حَی(۷۹)؛ «وهمه چیز را از آب، حیات وزندگی دادیم».
امامت حضرت مهدی (علیه السلام) نیز مایه حیات فکری ومعنوی بشر است؛ چنان که امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملت بها أحلامهم»(۸۰)؛
وقتی قائم ما (علیه السلام) قیام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان قرار می دهد وبدین سبب خردهای آنان را جمع کرده وعقل ایشان را کامل می کند.
٢. همان گونه که نزول آب از عالم بالا است، موضوع امامت حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور او نیز امری آسمانی است. قرآن کریم درباره آب فرموده است: ﴿وأَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً(۸۱) «وخدا از آسمان آب فرو فرستاد» ودرباره مسأله امامت می فرماید:...
ولا ینال عهدی الظّالمین(۸۲)؛ «وپیمان من به ستمکاران نخواهد رسید».
٣. آب سبب پاکیزگی ورفع آلودگی است.
حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) نیز مایه پاکیزگی وطهارت دل ها است. در روایتی از امام علی (علیه السلام) نقل شده است:
«لو قد قام قائمنا... لذهبت الشّحناء من قلوب العباد»(۸۳)؛
اگر قائم ما قیام کند... کینه [ودشمنی] از دل های بندگان برود.
همان گونه که اگر آب به اعماق زمین برود، هیچ کس به آن دسترسی ندارد وبشر با همه توان خود از رسیدن به آب ناتوان خواهد بود، اگر امام به اراده پروردگار در پس پرده غیبت قرار گیرد، مردم نمی توانند امامی از میان خود برگزینند؛ بلکه نیاز آنان به امام وپیشوای آسمانی باقی است. پس باید در طلب او باشند واز خداوند ظهور او را بخواهند؛
همان گونه که در نبود آب، باید از خداوند طلب کنند که چشمه های آنها را پر آب کند.
امام هفتم موسی بن جعفر (علیه السلام) در پاسخ برادرش علی بن جعفر درباره تأویل این آیه می فرماید:
«اذا فقدتم امامکم فلم تروه فما ذا تصنعون»(۸۴)؛
زمانی که امام خویش را از دست دادید واز دیدن او عاجز شدید، پس چه خواهید کرد؟!
با این بیان روشن می شود که مضمون آیه، می تواند ناظر به دوران غیبت امام مهدی (علیه السلام) باشد؛ همان گونه که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وقتی از امامان دوازده گانه پس از خود خبر داد، عمار یاسر از آن حضرت درباره مهدی (علیه السلام) سؤال کرد، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود:
«یا عمّار! انّ الله -تبارک وتعالی- عهد الی أنّه یخرج من صلب الحسین ائمة تسعة والتاسع من ولده یغیب عنهم وذلک قوله عزّ وجلّ: قل أرأیتم ان أصبح ماؤکم غورا فمن یأتیکم بماء معین تکون له غیبة طویلة، یرجع عنها قوم ویثبت علیها آخرون فاذا کان فی آخر الزمان یخرج فیملأ الدنیا قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما...»(۸۵)؛
ای عمار! خداوند-تبارک وتعالی-با من پیمان بسته که بیرون می آید از نسل حسین (علیه السلام) نه امام ونهمین آنان از میان ایشان غایب می گردد. واین همان سخن خداست که فرمود: «بگو [ای پیامبر] به من خبر دهید که اگر آب مورد استفاده شما در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد؟!» برای او (مهدی) غیبتی طولانی خواهد بود که گروهی از امامت او باز خواهند گشت وگروهی دیگر بر آن ثابت قدم می مانند وچون آخر الزمان شود، [مهدی (علیه السلام)] قیام می کند ودنیا را پر از قسط وعدل می سازد؛ همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد.
نتیجه:
با اندکی تأمل در می یابیم؛ آیات متعدد قرآن به پشتوانه روایات، به مسئله حاکمیت جهانی مستضعفان وعدالت، ورهبری حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخته اند.
فهرست تعدادی از کتاب هایی که در مورد آیات مهدویت تألیف شده است:
١. معجم احادیث الامام المهدی، جلد ۵، تألیف ونشر مؤسسه معارف اسلامی در قم. با ذکر حدود ٣٠٠ آیه.
٢. مرحوم سید هاشم بحرانی با بیش از ١٢٠ آیه المحجة فیما نزل فی القائم الحجة (علیه السلام) وترجمه آن سیمای حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن، آقای سید مهدی یوسفیان.
٣. سعید ابو معاش، الامام المهدی (علیه السلام) فی القرآن والسنة، انتشارات آستان قدس رضوی.
۴. فضل الله عابدی خراسانی، قاطع البیان فی آلایات بصاحب الزمان (علیه السلام)، ناشر دار المرتضی مشهد.
۵. سید داود میر صابری، الایات الباهره فی العترة الطاهره، ناشر قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه.
۶. محمد جواد مولوی نیا، سیمای مهدویت در قرآن، ناشر، مؤسسه امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
٧. محمد حسین رضوی، المهدی الموعود فی القرآن الکریم، ناشر دار الهادی للطباعة والنشر بیروت لبنان.
٨. محمد مدنی، اختر فروزان یا کوکب درّی، انتشارات نسیم شمال.
٩. سید صادق حسینی شیرازی، موعود قرآن، ناشر مؤسسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
١٠. علی صفائی کاشانی، اثبات مهدویت از دیدگاه قرآن.
١١. جعفر شیخ الاسلامی، پورنهان در افق قرآن.

پاورقی:

-----------------

(۱) ر. ک: شیخ کلینی، کافی، ج ٨، ص ٢۴٧، ح ٣۴٧.
(۲) گرچه در روایات تعابیر متفاوتی آمده، اما همه عهده دار بیان یک معنایند.
(۳) اصول کافی، ج ١، ح ٣، ص ٣٧١.
(۴) نهج البلاغه، خطبه ١٧۶.
(۵) شیخ مفید، الامالی، ص ١٠٢، ح ۴.
(۶) ر. ک جوامع الجامع، ج ١، ص ٣٨٣، ذیل آیه ۵٩ سوره انعام.
(۷) ر. ک: سوره بقره (٢)، آیه ٢ ؛ سوره مائده (۵)، آیه ۴۴ ؛ سوره آل عمران (٣)، آیه ١٣٨.
(۸) المیزان، ج ١٢، ص ٣٢۵.
(۹) وسائل الشیعة، ج ٢٧، ص ١٩۶، ح ٣٣۵٨٠.
(۱۰) علوم قرآنی، ص ٢٧۴.
(۱۱) نحل (١۶)، آیه ۴۴.
(۱۲) ر. ک: شیخ کلینی، کافی، ج ١، ص ٢٩٣، ح ٣ ؛ شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٢٣١ ؛ شیخ صدوق، امالی، ص ۴١۵، ح ١۵.
(۱۳) نحل (١۶)، آیه ۴٣.
(۱۴) شیخ کلینی، کافی، ج ١، ص ٢١٠، ح ٣.
(۱۵) تفسیر نمونه، ج ١١، ص ٢۴۴.
(۱۶) آل عمران (٣)، آیه ١۴۴.
(۱۷) صف (۶١)، آیه ۶.
(۱۸) مائده (۵)، آیه ١٢.
(۱۹) اعراف (٧)، آیه ١۵۵.
(۲۰) اعراف (٧)، آیه ١۵٧.
(۲۱) سوره مائده (۵)، آیه ۵۵.
(۲۲) جعفر سبحانی، پرسش ها وپاسخ ها، ص ١٨۵.
(۲۳) بقره (٢)، آیه ٢۴٨.
(۲۴) سوره مائده (۵)، آیه ٣.
(۲۵) سوره احزاب (٣٣)، آیه ٣٣.
(۲۶) توبه (٩)، آیه ٣٢ و ٣٣.
(۲۷) فتح (۴٨)، آیه ٢٨.
(۲۸) صف (۶١)، آیه ٨ و ٩.
(۲۹) کافی، ج ١، ح ٩، ص ۴٣٢.
(۳۰) کمال الدین وتمام النعمة، ج ٢، باب ۵٨، ح ٧.
(۳۱) بحار الانوار، ج ۵١، ص ۶٠.
(۳۲) کمال الدین وتمام النعمة، ج ١، باب ٣٠، ح ٣.
(۳۳) نور (٢۴)، آیه ۵۵.
(۳۴) مائده (۵)، آیه ٣.
(۳۵) تفسیر المیزان، ج ١۵، ذیل آیه.
(۳۶) تفسیر نمونه، ج ١۴، ذیل آیه.
(۳۷) تفسیر المیزان، ج ١۵، ذیل آیه.
(۳۸) رعد (١٣)، آیه ١١.
(۳۹) بحار الانوار، ج ۵١، ص ۵۵، ح ۴١.
(۴۰) انبیاء (١٠۵).
(۴۱) مجمع البیان، ج ۴، ذیل آیه.
(۴۲) قصص (٢٨)، آیه ۵.
(۴۳) شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ١٨۴.
(۴۴) آل عمران (٣)، آیه ١۶۴.
(۴۵) کمال الدین وتمام النعمة، ج ٢، باب ۴١، ح ١ و ٢.
(۴۶) حدید (۵٧)، آیه ١٧.
(۴۷) کمال الدین وتمام النعمة، ج ٢، باب ۵٨، ح ۴.
(۴۸) کلینی، کافی، ج ٨، ص ٢۶٧، ح ٣٩٠.
(۴۹) لقمان (٣١)، آیه ٢٠.
(۵۰) کمال الدین وتمام النعمة، ج ٢، ب ٣۴، ح ۶.
(۵۱) اسراء (١٧)، آیه ٧١.
(۵۲) کافی، ج ١، ص ٣٧١، ح ٢.
(۵۳) کافی، ج ١، ص ٣٧٢، ح ٧.
(۵۴) این روایتها در کتاب های متعددی نقل شده است؛ ر. ک: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج ۵، ص ٢٣١.
(۵۵) نساء (۴)، آیه ۵٩.
(۵۶) بقره (٢)، آیه ٢۵٧.
(۵۷) هود (١١)، آیه ٨۶.
(۵۸) کمال الدین وتمام النعمة، ج ١، ب ٣٢، ح ١۶. این روایت در کتاب های متعددی ذکر شده است؛ ر. ک: معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج ۵، ص ١٧۶.
(۵۹) کافی، ج ١، ح ٢، ص ۴١١. این روایت در کتاب های متعددی ذکر شده است؛ ر. ک: معجم احادیث امام مهدی (علیه السلام)، ج ۵، ص ١٧۶.
(۶۰) سید بن طاوس، الاقبال، ص ٢٩٧.
(۶۱) فصلت (۴١)، آیه ۵٣.
(۶۲) کافی، ج ٨، ح ۵٧۵، ص ٣٨١.
(۶۳) نعمانی، الغیبة، باب ١۴، ح ۴٠.
(۶۴) مدثر (٧۴)، آیه ٨.
(۶۵) کافی، ج ١، ح ٣٠، ص ٣۴٣.
(۶۶) بقره (٢)، آیه ١۴٨.
(۶۷) کافی، ج ٨، ص ٣١٣، ح ۴٨٧.
(۶۸) شبیه به این تعبیر در کتاب های دیگر نیز بیان شده است؛ مانند: کتاب الغیبة، شیخ طوسی، الغیبة نعمانی، کمال الدین وتمام النعمه صدوق و...
(۶۹) اسراء (١٧)، آیه ٨١.
(۷۰) کافی، ج ٨، ص ٢٨٧، ح ۴٣٢.
(۷۱) صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، ج ١، ص ٢٨٧، ح ٧.
(۷۲) مریم (١٩)، آیه ٧۵ و ٧۶.
(۷۳) کافی، ج ١، ص ۴٣١، ح ٩٠.
(۷۴) همان، ص ۴٣٢، ح ٩١.
(۷۵) بقره (٢)، آیه ٢.
(۷۶) ملک (۶٧)، آیه ٣٠.
(۷۷) تفسیر نمونه، ج ٢۴، ص ٣۵٨.
(۷۸) کمال الدین وتمام النعمة، ج ١، باب ٣٢، ص ٣٢۵، ح ٣.
(۷۹) انبیاء (٢١)، آیه ٣٠.
(۸۰) کافی، ج ١، کتاب العقل والجهل، ص ٢۵، ح ٢١.
(۸۱) بقره (٢)، آیه ٢٢.
(۸۲) مراد از پیمان الهی امامت است. ر. ک: تفسیر مجمع البیان والمیزان، ذیل آیه.
(۸۳) شیخ صدوق، الخصال، ج ٢، ص ۶٢۶.
(۸۴) شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ١۶٠.
(۸۵) البرهان فی تفسیر القرآن، ج ٨، ح ١، ص ٧٩.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم