بصيرت اخلاقى در عصر ظهور (سازوكارها وروش ها)
چكيده
شكل گيرى جامعة نمونه وكامل انسانى وتحقق برنامه ها واهداف متعالى دينى، تنها در پرتو اصلاح وبهْ سازى فراگير وچند بعدى انسان وجامعه، امكان پذير است. تا زمانى كه بسترهاى واقعى اصلاح وشكوفايى در اجتماع فراهم نشود وتغييرات بايسته ومثبت در آن صورت نگيرد، جامعه نمونه جهانى ـ كه مبتنى بر فطرت پاك وسالم انسانى وسرنوشت مشترك جمعى است ـ به وجود نخواهد آمد وتا هنگامى كه اين جامعه واحد شكل نگيرد، جهان آكنده از چندپارگى، تباهى، بيدادگرى، اضطراب وناامنى، تجاوزگرى وانحطاط خواهد بود. ويژگى اصلى اين جامعة نمونه، اخلاقى وعقلانى كردن رفتار ها، گفتارها وپندارها است؛ يعنى، رسيدن انسان ها به بصيرت اخلاقى وتحقّق جامعة سالم وفاضله كه بر اساس منابع معتبر دينى، در عصر ظهور مُصلح كل، امام مهدى عليه السلام صورت خواهد گرفت. دستيابى انسان به بصيرت اخلاقى، اوج شكوفايى او است تا بتواند بر ناراستى ها وكژى ها غلبه كند وراه درست ومستقيم الهى را بپيمايد. براى تحقّق اين هدف وبرنامه متعالى، سازكارها ومكانيسم هايى تربيتى واخلاقى وجود دارد كه اين مقاله عهده دار تبيين وبررسى آنها است.
پيش درآمد
تحقق هر برنامه ودستيابى به هر هدفى، نياز به روش ها وسازوكارهاى خاص خود دارد وپويش غير روشمند ويا بهره گيرى از مكانيسم هاى ناهمگون، در روند امور انسانى اختلال ايجاد كرده وموجب انحراف وناكارآمدى برنامه ها مى شود.
اصل بنيادين دانش ها وفنون، روشمند كردن آنها، در مبانى معرفتى، تحقيق وپژوهش، برنامه ريزى وتوليد علمى است. اين انگاره در علوم انسانى ـ به خصوص علوم تربيتى ـ جايگاه ويژه اى دارد وموجب پويايى ومانايى آن، در عرصه نظريه پردازى وارائة راه كارهاى عملى شده است. مكاتب ومشرب هاى مختلف تربيتى، با روش ها وسازوكارهاى خاص خود، درصدد ايفاى نقش مؤثرى در زمينه تربيت بوده وسعى در حضور جدى وپرثمر در اين عرصه حساس وتأثيرگذار دارند.
روش هاى مطرح در اين زمينه ـ به خصوص ـ از منظر دينى را مى توان بدين ترتيب شمارش كرد:
۱. روش اخلاقى: در اين روش براى دور كردن مردم از صفات بد ونزديك كردنشان به فضيلت ها، صفات نيك وبد، يك به يك بررسى مى شود وبا تكيه بر آيات قرآنى واحاديث اسلامى، محاسن ومعايب هر كدام ونتايج وعواقب آنها، مورد توجه قرار مى گيرد وراه كارهاى متناسب براى رفع كاستى ها وعيوب ارائه مى گردد.
۲. روش عرفانى: در اين مشرب، تكيه اصلى بر تصفية باطن وقطع ريشه هاى صفات بد وايجاد فضيلت هاى انسانى، از طريق معرفت نفس وشناخت خدا وانقطاع كامل از غير او است. در اين شيوه، بيشتر به اصل كمال انسانى، اهتمام داده مى شود وبر عنصر محبت وعشق به مبدأ وجود تكيه مى گردد.
۳. روش فلسفى: در اين روش، مبارزه با رذيلت هاى اخلاقى وتحقق كرامت هاى انسانى، از طريق ابزار عقل وبا تعقل دربارة خوبى وبدى افعال صورت مى گيرد ونيز تبيين وتأكيد اين نكته كه صفات پسنديده، امور وجودى بوده واز آثار وجود است؛ در صورتى كه صفت هاى بد، امورى عدمى هستند. وجود خير محض بوده وشايسته است كه انسان رو به سوى آن باشد وهرچه شخص بتواند خويش را از عدم، دور كرده وبه وجود نزديك كند، كامل شده است.
۴. روش تجربى: اين طريقه اى است نوپا ونوظهور كه روان شناسى جديد ومتوليان امور تعليم وتربيت در دنياى امروز، مروج آنند. در اين روش، بيشتر بر روى ضررهاى جسمى، رفاه تن وموفقيت ها وشكست هاى اجتماعى تكيه مى شود ونقش آمار ونمونه دهى در آن حائز اهميت است و....(۱)
هر يك از اين ها، مكانيسم ها وسازوكارهاى متناسب با خود را ارائه مى دهند ويا به بعضى از جنبه هاى تربيتى انسان بيشتر مى پردازند.
به نظر مى رسد موفق ترين مكتب ومشرب تربيتى آن است كه به همة جنبه ها وابعاد انسان توجه كند واز روش ها وسازوكارهاى متناسب وفراگير بهره ببرد. قرآن وروايات اسلامى، اين نگره را مورد توجه جدى خود قرار داده وبر جامع بودن روش ها ومكانيسم هاى تربيتى تأكيد كرده است. براساس فرض اين پژوهش مهم ترين بعد تربيتى اسلام، رسيدن انسان به (بصيرت اخلاقى) است كه از طريق روش ها وسازوكارهاى خاص خود به دست مى آيد. (بصيرت اخلاقى) ـ چنان كه در شماره پيش گذشت ـ عبارت است از: رشد وبالندگى توأم فكرى واخلاقى انسان جهت رسيدن به كمال نهايى ودستيابى به روشن بينى دينى ودانايى معنوى كه منجر به تزكيه وتهذيب انسان ودورى او از ناراستى ها وكژتابى هاى گوناگون مى گردد ومنجر به تشكيل حيات معقول انسانى وحيات طيبه مى گردد.
بصيرت اخلاقى، تعليم وتربيت قدسى انسان است كه در عصر ظهور مهدى موعود، به طور كامل محقق مى شود؛ يعنى، عصر ظهور، دوران شكوفايى وبالندگى انسان، در پرتو تعليم وتربيت واقعى ورسيدن او به بصيرت اخلاقى است وآن با مكانيسم ها وشيوه هاى گوناگونى محقق مى شود. در واقع چند مؤلّفه مهم اخلاقى ـ فكرى در اين نظام قابل شناسايى است:
۱. انقلاب بزرگ فرهنگى واخلاقى؛
۲. بالابردن سطح دانايى وخرد ورزى انسان؛
۳. ريشه كنى عوامل فساد وتباهى فرد واجتماع؛
۴. كمك گرفتن از عقل وخرد در جهت شناخت مبدأ ومعاد ونيكى ها وزشتى ها؛
۵. كمك به قدرت انتخاب گرى مردم در جهت دادن به آنها براى تغيير وضع نابسامان خود؛
۶. رشد توأم فكرى واخلاقى انسان (تزكيه وتعليم مردم)؛
۷. مهذب كردن اخلاق مردم وآشنا ساختن آنان با فضايل انسانى و....
روشن است براى نجات انسان ها از گرداب ضلالت وجهالت واصلاح جوامع وفروكاستن از مشكلات عديده، بايد سازوكارها وشيوه هاى مختلفى به كار گرفته واز ابزار وامكانات مناسبى استفاده شود. در عصر ظهور از همة امكانات ومكانيسم هاى ممكن براى به سازى اخلاق وپاك زيستى انسان وايجاد محيط سالم ومتعالى بهره گرفته خواهد شد واين در پرتو عنايات الهى وشخصيت، قدرت ودرايت ويژة امام مهدى عليه السلام ممكن خواهد بود.
به عبارت روشن تر، در هر جامعه اى،بهترين برنامه ها وقوانين، بايد به دست بهترين وشايسته ترين افراد ومجريان اجرا شود. به همين دليل ساختن انسان وپرورش ورشد افرادى صالح وخردورز، مقدمه اصلى براى تشكيل هر نظام صالح وانسانى است. امام مهدى عليه السلام نخست به تربيت انسان ها مى پردازد تا ديگر برنامه هاى اجتماعى خود را به شايستگى انجام دهد وعدالت، دادگرى، قانون گرايى، صلح، امنيت، آرامش و... را در سطح جامعه پايدار سازد. براى تحقق اين برنامه جامع وكامل اخلاقى، از روش ها وسازوكارهاى گوناگونى ـ متناسب با سطح فكرى واخلاقى مردم ـ بهره گرفته مى شود. در اين قسمت مكانيسم ها وسازوكارهاى برگرفته از روايات ومنابع دينى، ذكر مى شود:
سازوكارهاى دستيابى به بصيرت اخلاقى
(بصيرت اخلاقى)، تنها يك اصطلاح ومفهوم پژوهشى نيست؛ بلكه واقعيت عينى است كه با تحقق آن، انسان ها به مراحل بالاى تربيتى واخلاقى دست مى يابند وگام در مسير سالم وبايسته مى گذارند. اين واقعيت با سازوكارها ومكانيسم هاى خاص خود، قابل تحقق واجرا است كه در اين پژوهش، براساس رويكردهاى مختلف (اخلاقى، فكرى، علمى، فرهنگى، سياسى، اجتماعى و...) به آن پرداخته مى شود. دقت وژرف انديشى در منابع روايى، اين رويكردها را مورد تأييد قرار مى دهد وفهم ودرك تحولات روحى واخلاقى انسان ها را در آن عصر، امكان پذير مى سازد. اين رويكردها عبارت است از:
يك. رويكرد جامع فرهنگى ـ تبليغى
براساس اين رويكرد، (بصيرت اخلاقى) وتعليم وتربيت قدسى انسان، براساس برنامه هاى جامع فرهنگى ـ تبليغى وفراگيرى وتعميم ارشاد دينى وهدايت گرى به همة انسان ها در تمام نقاط جهان، به دست مى آيد ونشان دهنده اهميت وبايستگى اصلاح وتربيت فرد وجامعه، در تمامى سطوح ومراحل است. مكانيسم هاى جامع فرهنگى ـ تبليغى عبارت است از:
۱-۱. فرهنگ سازى جامع
عصر ظهور، دوران گسترش فرهنگ سالم وانسانى در همه سطوح جامعه وزدودن خرافات، پيرايه ها وآداب ورسوم ناسالم وغير مفيد است. همچنين عصر فعاليت هاى گستردة فرهنگى است؛ يعنى، بعضى از مشكلات وكاستى هاى جامعه، از طريق فرهنگى (تبليغى وآگاهى بخشى وارشادى)، قابل حل است واقدامات حكومت جهانى نيز، بيشتر ماهيت فرهنگى وارزشى دارد. در اين برهة نورانى، انسان ها به عمق وزشتى مفاسد اخلاقى وكژتابى هاى فكرى وعملى پى مى برند واز آلودگى ها بى زار مى گردند واين تنها در سايه ترويج وتعميق (فرهنگ برتر دينى) ويا (فرهنگ سازى جامع) است؛ يعنى، فرهنگ سالم دينى در همه سطوح گسترش مى يابد وماهيت امور فرهنگى مى شود.
در روايتى مى فرمايد: (يدعوا الناس الى كتاب الله وسنة نبيّه...)(۲)؛ (مهدى عليه السلام مردم را به سوى كتاب خدا، سنت پيامبر و... دعوت مى كند) ونيز: (يظهر على الثقلين ولايترك فى الارض الادنين)(۳)؛ (بر ثقلين (انس وجنس) پيروز مى شود وريشه ى پستى وانحراف را از روى زمين بر مى دارد). اين فرهنگ سازى جامع، همان اصلاح گرى اخلاقى والهى است كه جامعه وانسان ها را از فساد وانحطاط فرهنگى به دور مى سازد: (ان يصلح امة بعد فسادها).(۴)
۱-۲. فراگيرى وتعميم تربيت
يكى از انگاره هاى اهميت دار در تربيت وبالندگى اخلاقى وروحى انسان ها، فراگيرى وشمول آن به همة افراد اجتماع است؛ يعنى همگان بايد در سطوح ومراحل مختلف زندگى، از برنامه هاى تربيتى واخلاقى برخوردار شده وبه تزكيه وتهذيب نفس وحكمت آموزى وخردورزى بپردازند. اگر بخش هايى از اجتماع ـ ولو اندك ـ از طهارت نفس واخلاق فاضله بى بهره باشند، بخش هاى ديگر را به تباهى كشانده ومانع تأثير برنامه هاى تربيتى مى شوند. مهم تر از آن، افراد هنجار شكن وتباه گر، خود از موانع اصلى تعليم وتربيت بوده وهمواره درصدد انحراف واغواى ديگران وافساد جوامع بر مى آيند. به همين جهت تعليم وتربيت واقعى، آن است كه شامل همة افراد بشر بوده وبراى همگان، راه كارهاى مناسب اصلاح وبازسازى اخلاقى ارائه دهد.
در عصر ظهور، تعليم وتربيت، جهانى، فراگير وكارآمد بوده وشامل همه گروه هاى سنّى، فكرى، اعتقادى، سياسى، جغرافيايى و... مى شود. كسى نيست كه از اين هدايت گرى وتربيت ها بى بهره باشد وهمچنان بر تباهى وناراستى خود باقى بماند. در روايات آمده است:
(لايبقى كافرٌ الاّ اَمن ولاطالِحٌ الاّ صَلَحَ)(۵)؛ (روى زمين كافرى باقى نمى ماند جز اينكه ايمان مى آورد وشخص ناشايستى نمى ماند، جز اينكه به صلاح وتقوا مى گرايد).
(يذهبُ الشرّ ويبقى الخير ... يذهب الزّنا وشرب الخمر ويذهب الربا)(۶)؛ (شرّ از بين مى رود وخير باقى مى ماند... زنا وشراب خوارى وربا ريشه كن مى شود).
(... يعمل بكتاب الله لايرى فيكم منكراً الاّ انكره)(۷)؛ (... او به كتاب خدا عمل مى كند وزشتى در شما نمى بيند؛ مگر اينكه از آن نهى مى كند).
(... تعدم الفتن والغارات ويكثر الخيرُ والبركات)(۸)؛ ((به وسيله مهدى عليه السلام)، فتنه ها وچپاولگرى ها از بين مى رود وخيرات وبركات بسيار مى شود).
(به يمحق الله الكذب ويذهب زمان الكلب...)(۹)؛ (خداوند به دست او دروغ گويى را از بين مى برد وروزگار سخت را برمى اندازد).
۱-۳. بهره ورى از هدايت هاى كلامى
يكى از مؤلفه هاى مهم وتأثيرگذار در تعليم وتربيت، بهره ورى از كلام نافذ وتأثيرگذار وبيان صريح ومهرورزانه تعاليم وايده ها است. رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در شيوة تربيتى خود، از روش كلامى مستقيم بهرة كاملى مى برد وبا سخنان نورانى ورساى خود، بر روح وروان مخاطبان تأثير گذاشته وتا ژرفاى وجود آنها نفوذ مى كرد. اين شيوه، همواره مورد توجه بوده وبه خصوص از سوى اساتيد اخلاق ومربّيان نفوس به كار گرفته مى شد. بيان صميمى وشفاف نكات اخلاقى وتربيتى وآگاهى بخشى دربارة خير وشرّ، سعادت وضلالت، نور وظلمت، راستى وكژى، ارزش ها وناهنجارى ها و...، موجب رشد فكرى واخلاقى انسان شده واو را از غفلت، بى خبرى وجهالت خارج مى كند.
حضرت مهدى عليه السلام هنگام ظهور واز كنار خانه مكرّم الهى، برنامه هاى خود را با سخنان نورانى وروشن آغاز مى كند ومردم جهان را با آموزه هاى دينى ووحيانى وارزش هاى بايسته انسانى آشنا مى سازد وآنها را به نيكى ها، حقايق وكتاب الهى دعوت مى كند. تأثير كلام رسا ودلنشين آن حضرت در هدايت وتربيت انسان ها وخردورزى ودانايى آنان قابل انكار نيست. در روايات آمده است:
(يدعو الناس الى كتاب الله وسنّة نبيّه والولاية لعلى بن ابى طالب...)(۱۰)؛ (او مردم را به سوى كتاب خدا، سنت پيامبر وولايت على بن ابى طالب ... دعوت مى كند).
(... يحق الحق بكلماته ويقطع دابر الكافرين)(۱۱)؛ (او حق را با كلماتش تأييد مى كند وپشت كافران را در هم مى شكند).
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
(مهدى عليه السلام از مكه به هنگام نماز عشا ظهور مى كند؛ در حالى كه پرچم وپيراهن وشمشير پيامبر صلى الله عليه وآله را به همراه دارد وچون نماز عشا را خواند، فرياد بر مى آورد: اى مردم! شمارا به ذكر خدا وبه ايستادنتان در برابر خدا) در روز قيامت (متذكر مى شوم؛ در حالى كه حجتش را (در دنيا) بر شما تمام كرده است وپيامبران را مبعوث نموده وقرآن را فرو فرستاده است. خداوند به شما فرمان مى دهد كه به او شرك نورزيد وفرمانبر او وپيامبرانش باشيد. آنچه را قرآن امر به احياى آن كرده است، احيا وزنده كنيد وآنچه را كه امر به نابودى آن كرده است، نابود سازيد وياوران راه هدايت باشيد وبر تقوا وپرهيزگارى همكارى نماييد؛ زيرا دنيا، فنا وزوالش فرا رسيده ونفخة وداع سرداده است. من شما را به سوى خدا ورسولش وعمل به كتاب او ونابودى باطل واحيا وزنده ساختن سيرة پيامبر صلى الله عليه وآله دعوت مى كنم. آن گاه در ميان ۳۱۳ نفر از يارانش ظهور مى كند)(۱۲).
۱ ـ ۴. اجراى بهينة قوانين الهى وگزاره هاى اخلاقى
پايبندى به دستورات وتكاليف دينى (قوانين الهى) وگزاره هاى استوار اخلاقى، راز پويايى وماندگارى جوامع وراه درخشان به روزى ورستگارى انسان ها است. عدم اجراى كامل وبهينة آنها يا به كار بستن ناقص وضعيف آنها در اجتماع، موجب زوال وفروكاهيدگى آن وزندگى مضطرب، نابسامان، غير الهى وغير اخلاقى مى شود. سستى در اجراى حدود الهى، عمل به قوانين بشرى مخالف با دستورات دينى، تبعيض وبرخورد چندگانه با تكاليف دينى، تفسير وتحليل شخصى ونادرست از آنها، غرق شدن در زندگى مادى وشهوانى و... موجب دورى بشر از خدا ومعنويت شده واو را در گرداب ناملايمات وكاستى هاى اخلاقى مى اندازد. (عصر ظهور) دوران رهايى انسان از اين كاستى ها وناراستى ها در پرتو عمل به دستورات الهى ـ به خصوص ارزش هاى اخلاقى ـ وبرپاداشت قوانين دينى وآموزه هاى وحيانى است.
(لايبقى موضع قَدَم الاّ وطئهُ واقام فيه الدّين الواجب لله)(۱۳)؛ (جاى پايى در روى زمين نمى ماند جز اينكه به آنجا گام مى نهد وآيينى را كه از سوى خداوند واجب گشته، اقامه مى كند).
(... يُمهّد الارض ويُحيى السنّة والفرض)(۱۴)؛ (زمين را مهد (زندگى) مى سازد وسنّت وواجبات (دينى) را زنده مى كند).
(يقيم الناس على ملّتى وشريعتى ويدعوهم الى كتاب ربّى)(۱۵)؛ (مردم (جهان) را به ملّت وآيين من در مى آورد وآنان را به كتاب پروردگار من دعوت مى كند).
طبق روايت امام باقر عليه السلام نيز آن حضرت دست خود را بر سر تمامى بندگان خدا مى گذارد وعقول آنها را متمركز واخلاقشان را كامل مى كند (اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم واكمل به اخلاقهم)(۱۶).
دو. رويكرد دانايى محور
در اين رويكرد، مكانيسم تربيت عقلانى ودانش اندوزى قدسى مورد توجه قرار گرفته وبه فزونى دانايى وحكمت انسان در پرتو تعاليم قرآن ويادگيرى كامل آموزه هاى اعتقادى ومعرفتى وبالارفتن سطح دانش وخردورزى او پرداخته مى شود؛ انسان در پرتو رشد فكرى وعلمى وبهره ورى از خرد ناب انسانى، حقايق را بازشناخته ومسير درست وبايسته را انتخاب مى كند. در اين رابطه مى توان مكانيسم هاى زير را شمارش كرد:
۲-۱. شكوفاسازى عقل فردى وجمعى
مهم ترين مكانيسم رسيدن به بصيرت اخلاقى، كمال فكرى است؛ يعنى، توجه ويژه دين به شكوفا كردن عقل وخرد آدمى وبالا بردن سطح دانايى وروشن بينى او. پس نخستين واساسى ترين مكانيسم، شكوفايى بعد فكرى وعقلى انسان ها است.
عقل، پايه واساس انسانيت، حجت باطنى خداوند، وسيلة فهم ودريافت معارف بنيادين اعتقادى ويكى از منابع استنباط احكام فقهى اسلام است. شكوفا سازى وتربيت اين موهبت ارجمند الهى، رسالت تمامى اديان آسمانى، به ويژه دين اسلام بوده است.
اسلام، به عقل وتعقل بسيار اهميت داده وتربيت اخلاقى را به نوعى تربيت عقلانى وبازپرورى قوة استدلال مى داند. فيلسوفان ومتكلمان شيعى ـ از جمله شيخ طوسى، شيخ مفيد، فارابى، بو على سينا و... ـ بر اين باورند كه عقل آدمى، توان شناسايى حسن وقبح افعال را دارا است وعقلى دانستن حسن وقبح را نيز به اين معنا مى دانند كه عقل آدمى، مى تواند در ابتدا به حسن وقبح عملى پى ببرد.
محتواى برخى از روايات، اين است كه اساساً زيربناى اخلاق، وابسته به عقل وخرد است؛ زيرا عقل است كه آدمى را از ارتكاب اعمال زشت ورفتار ناپسند باز مى دارد واو را به پاكى گزينى وروشن بينى ايمانى واخلاقى دعوت مى كند. به عبارت ديگر عقل همانند پيامبر بيرونى است كه انسان ها را از ارتكاب اعمال زشت باز مى دارد. امام على عليه السلام مى فرمايد: (العاقل من تورع عن الذنوب وتنزه من العيوب)(۱۷)؛ (خرد مند كسى است كه خود را از گناهان بر حذر داشته، خود را از عيوب پاك سازد). ونيز (العاقل من قمع هواه بعقله)؛ (خردمند كسى است كه در پرتو عقلش، بر هواهاى نفسانى پيروز گردد).
با توجه به سخنان امام على عليه السلام عقل عبارت است از: نيروى تشخيص وادراك حق وباطل در (قلمرو نظر) وخير وشرّ در (قلمرو عمل) از يك سو وبازدارنده از اعمال گناه وهدايت كننده به اعمال صالحه از سوى ديگر.
پس براى برخوردارى از روحيات متعالى واخلاقى ، در درجة اول بايد به پرورش خرد وعقل پرداخت. طبيعى است وقتى علت، پرورده باشد، معلول نيز قوى تر واستوارتر به وجود خواهد آمد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (دعامة الانسان العقل والعقل منه الفطنة والفهم والحفظ والعلم)؛ (ستون وجودى انسان، عقل است وهوشمندى وفهم وحفظ ودانش از عقل سرچشمه مى گيرند).(۱۸)
وصول به كمالات اخلاقى در پرتو نيروى خرد وعقل امكان پذير است وهر مقدار عقل دچار ركود گردد، به همان نسبت امكان رشد اخلاقى ممتنع خواهد بود. رسول خدا در روايتى مى فرمايد: (انما يدرك الخير كله بالعقل)؛ (همانا همه نيكى ها وكمالات در پرتو عقل عايد انسان مى گردد). البته آنچه در امر تربيت عقلانى از اهميت برخوردار است، بذل توجه به پرورش عقل الهى است؛ چرا كه انسان سعادتمند در مكتب اسلام، كسى است كه علاوه بر تربيت يافتن در عقل معاش، عقل معاد نيز در وى رشد يابد. به نظر مرحوم نراقى، عقل برترين قوة وجود آدمى است وبا پيروى از آن است كه ديگر قوا تعديل شده وبه فضايل مربوط دست مى يابند.(۱۹)
البته در عين حال كه بر عقل تأكيد فراوان شده، به تزكيه درون وتحولات درونى نيز توجه گشته است؛ يعنى در امر تربيت اخلاقى، بايد به تحوّل وپاكى درونى نيز توجه داشت. قرآن هر گاه از هدايت بشر صحبت مى كند؛ اين هدايت، بيشتر هدايت درونى، قلبى وشهودى (الهامى وايجابى) است. براى مثال در جايى مى فرمايد: (ويزيد الله الذين اهتدوا هدى)؛(۲۰) (خداوند هدايت آنهايى را كه هدايت يافته اند، افزون خواهد نمود). اين شهود از منظر اسلام، به معناى تحولى درونى وباطنى است كه فرد را به يك منشأ متعالى (خداوند) وصل مى كند وآدمى را واجد دريافت الهامات ومكاشفات دينى ومذهبى مى نمايد.
عصر ظهور، در آن شكوفايى عقل فردى وجمعى بشر وغلبه بر جهل، دانايى بر جهالت ودانش قدسى بر علم پوشالى است. در عقل فردى، انسان خردورز به رشد بالايى از تعقل وانديشه مى رسد ومى تواند خوب وبد را بشناسد وخوب را انتخاب كند.
در عقل جمعى همة بشر به يك رشد متوازن فكرى ودرك وفهم بالاى اجتماعى مى رسند وبا تمركز عقول، زمينه ريشه كنى ناملايمات وناهنجارى ها به وجود مى آيد وانسان هاى فهيم ودانا به حقيقت زندگى دست مى يابند.
در روايت بسيار قابل توجهى، به اين بعد از كمال فكرى وعقلى بشر ـ كه در عصر ظهور در حد بالايى خواهد بود ـ اشاره شده است. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم وكملت به احلامهم)(۲۱)؛ (وقتى قائم قيام كند، دست (عنايتش) را بر سر بندگان مى نهد وبدين وسيله عقل آنها زياد شده وفهمشان بالا مى رود (كامل مى گردد)).
علامه مجلسى در مراة العقول درباره اين روايت مى گويد: (ضمير در (يده) يا به خداوند بر مى گردد ويا به قائم ودر هر دو حال اين سخن كنايه از بخشندگى ومهربانى، يا قدرت وتسلط مى باشد واين دومى احتمالش بيشتر است).
به نظر مى رسد اين جمله، كنايه از تربيت مردم، توسط امام قائم عليه السلام مى باشد وتعبير از (رؤوس) (سرها)، به آن دليل است كه مردم، سر را مركز خرد وانديشه مى دانند ودست بر سر نهادن كنايه از اقناع وتربيت است وفرقى نمى كند كه خداوند مربى باشد ويا مهدى عليه السلام ؛ زيرا قانون مهدوى، همان قانون الهى است وتربيت او، آيت تربيت پروردگار بلند مرتبه مى باشد. بدين ترتيب نتيجة طبيعى ومطلوب تربيت ـ كه عبارت از گرد آمدن عقل ها وتكامل انديشه ها است ـ به بار مى نشيند.(۲۲)
منظور از گرد هم آمدن عقل ها، توافق بر عقيده اى واحد وبرنامة قانون واحد مى باشد. آن طور كه به سختى مى توان، تصور كرد بين دو نفر كه در تفكر كلى دولت جهانى مهدوى ذوب شده اند، اختلافى درگيرد، به ويژه زمانى كه امت وبشريت به درجه اى از كمال برسند كه افكار عمومى آنها (معصوم) گردد وهمنوايى واتفاق در كارها بسيار آسان شود. مراد از تكامل انديشه ها (كملت به احلامهم)، رشد يافتگى هر چه بيشتر انسان ها است. اين تعبير به جنبه خيرخواهانة انسان باز مى گردد؛ همان جنبه اى كه نخستين مرحلة آن عدالت فردى وبالاترين مرحله اش (عصمت)(۲۳) است كه جامعه بشرى سرانجام به آن خواهد رسيد.
اين نتيجه در هر دو جنبة علمى وروانى، موجب پديد آمدن بينش وبيدارى در دولت وجامعة مهدوى مى شود؛ همان بينشى كه در ژرفاى آن، جز براى كسانى كه در آن عصر زندگى مى كنند، ممكن نيست وما نيز تنها عناوين كلى آن را مى شناسيم.
پس دست نهادن بر سر بندگان خدا، به معناى تربيت واعتلاى انديشه ها وافكار وعواطف انسان ها است كه اگر همراه با رشد اخلاقى وتزكيه وتربيت صحيح باشد در انسان (بصيرت اخلاقى) ايجاد مى كند واو را به سرمنزل مقصود رهنمون مى سازد.
روايت ديگر از امام باقر عليه السلام: (فَجَمعَ به عقولهم واكمل به اخلاقهم) مؤيد اين برداشت است.
پرورش خرد وانديشة آدمى (تربيت عقلانى) وبالابردن سطح دانايى وبصيرت او، مكانيسمى تأثير گذار وبا ارزش در رشد وشكوفايى معنوى او است كه در هر عصرى كارساز بوده ودر جامعة مهدوى، به طور كامل محقق خواهد شد.
۲-۲. شكل گيرى انديشه وفكر قرآنى (انديشه واحد قرآنى)
قرآن، برنامه جامع وكامل براى ساختن جامعه اى سالم وآباد، انسانى فرهيخته ومتعالى وآينده اى رو به رشد ومترقى است. وجود آموزه هاى وحيانى قرآن، به عنوان مبنا ومعيار درستى ونادرستى انديشه ها وافكار وتربيت كننده واصلاح گر نفوس ودل ها، عامل رستگارى ونجات همة انسان ها در هر سطح ومنزلتى است. حاكميت فكر قرآنى وقانون جامع الهى، افكار وآراى گوناگون فلسفى وسياسى وانديشه هاى ناقص ودنيا گرايانه، عامل برخى از انحرافات، ارزش ستيزى ها، دنياگرايى ها، تشويش ها وحتى بى عدالتى ها وجنگ ها است. از منظر دينى، بسيارى از اين آرا ونظريات، برخاسته از هواهاى نفسانى وفكر ناقص بشرى هستند وچون راهى به حقيقت ندارند، در گره گشايى از كار بشر، ناتوان مى باشند. اگر بتوان اين آرا وانديشه ها را در پرتو قرآن بال وپر داد واز تعدد وچند گانگى آنها جلوگيرى كرد، مى توان اميدوار به حل مشكلات شد.
حضرت على عليه السلام در بارة اينكه امام مهدى عليه السلام نظرات، قوانين وخواست ها را مطابق با قرآن مى كند، مى فرمايد: (يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى ويعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأي...)(۲۴)؛ (او خواسته ها را تابع هدايت وحى مى كند، هنگامى كه مردم هدايت را تابع هوس هاى خويش قرار مى دهند ودر حالى كه به نام تفسير، نظريه هاى گوناگون خود را بر قرآن تحميل مى كنند، او نظريه ها وانديشه ها را تابع قرآن مى سازد). بر همين اساس او افكار وانديشه ها را متمركز مى كند: (اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم وكملت به احلامهم). (وقتى قائم ما قيام مى كند، دست (عنايتش) را بر سر بندگان مى نهد وبدين وسيله عقل آنها زياد شده و(فهم شان بالا مى رود) وعقولشان متمركز مى گردد).(۲۵) وآنها را به سمت انديشه واحد قرآنى سوق مى دهد: (هو الذى يجمع الكلم ويتم النعم)(۲۶)؛ (او كسى است كه وحدت كلمه را ايجاد مى كند ونعمت را كامل مى سازد).
براى اينكه اين انديشه واحد وجامع شكل بگيرد، آن حضرت حقايق قرآنى وآموزه هاى اصيل آن را تعليم مى دهد وموجب دانايى پرهيزگارانه انسان ها مى شود؛ چون قرآن كريم هم بر نور دل ها مى افزايد وهم بر دانش وحكمت آنان: (..... يعلم الناس القرآن على ما انزل الله جل جلاله)(۲۷)؛ (قرآن، همان گونه كه خداوند نازل كرده به مردم ياد داده مى شود) و(استأنف بكم تعليم القرآن وشرايع الدين... كما انزل الله على محمد)(۲۸)؛ (وقتى قائم قيام مى كند، قرآن واحكام دين را همان گونه كه بر پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شده است، از نو به شما مى آموزد).
۲-۳. تعليم حكمت قدسى
(حكمت) عبارت است از: معرفت لازم براى شناخت ودر يافت اصول وقواعد كمال در عرصه دنيا وسراى ابديت وبه كار بستن آنها در مسير حيات معقول.(۲۹) آيات قرآنى، حيات با حكمت را (كه هدف از بعثت پيامبران تبليغ آن بوده است)، از آن خدا وبه حيات طيبه تعبير نموده است؛ بلكه آن را حيات حقيقى ناميده است: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً)؛(۳۰) (هر كس، از مرد يا زن، كارى شايسته كند وبا ايمان باشد، قطعاً او را به حياتى پاك، زنده خواهيم داشت).
نيروى علم، خير وصلاحش در اين است كه به آسانى ميان گفتار دروغ وراست، عقايد حق وباطل وكارهاى زشت وزيبا فرق بگذارد وچون اين نيرو به دست آمد، ثمرة حكمت از آن حاصل مى شود كه سرچشمة اخلاق نيكو است وهمان است كه خدا درباره اش فرموده است: (ومن يؤت الحكمة، فقد اوتى خيراً كثيراً)؛ (به هر كسى كه حكمت داده شده، خير فراوانى به او اعطا گشته است). نيروى خشم حسنش نيز در اين است كه انقباض وانبساطش به اندازه اى محدود شود كه حكمت اقتضا دارد. همچنين شهوت، خير وصلاحش در اين است كه به فرمان حكمت (عقل ودين) باشد و....(۳۱) در اين رويكرد مى بينيم كه حكمت جايگاه ويژه اى در رشد فكرى واخلاقى انسان دارد ونورى الهى است كه بر دل مردان الهى متجلى مى شود ومنجر به بصيرت مى گردد (درجة بالاى حكمت، بصيرت است).
بدين جهت (تعليم حكمت قدسى) بارزترين ويژگى عصر ظهور است تا مردم در پرتو آن، پاك گزين وخيرگرا شوند واز نيروى دانش وخرد، در جهت نورانيت ومعنويت درون استفاده كنند.
(تؤتون الحكمة فى زمانه...)(۳۲)؛ (در زمان ظهور، به مردم حكمت عطا مى شود) و(يملأ الله عزوجل به الارض نوراً بعد ظلمتها وعدلاً بعد جورها وعلماً بعد جهلها)(۳۳)؛ (خداى عزوجل به وسيلة او، زمين را پس از تاريكى آن از نور آكنده مى سازد وپس از ستم آن، از داد پر مى نمايد وآن را پس از جهل ونادانى، از دانش مالامال مى كند).
اين حكمت آموزى باعث درمان وريشه كنى جهالت ونادانى وفزونى علم ودانايى مى شود: (او مانند پيامبر صلى الله عليه وآله نشانه هاى جاهليت را از بين مى برد(كما هدم رسول الله امر الجاهلية).(۳۴)
به راستى (جهل) سرچشمه ومنشأ بسيارى از آفت ها ورذايل است؛ زيرا بدون معرفت ودانايى، نخستين شرط سلامت عمل محقق نمى شود وآفت ها ورذايل اخلاقى از جهالت ونادانى سر ريز مى گردد. امرى كه در عصر ظهور، معكوس شده، شكل درست وطبيعى خود را پيدا مى كند (جهالت ها از بين مى رود).
۲-۴. نهادينه كردن آموزه هاى بنيانى
بر اساس اين سازوكار، براى اينكه انسان بتواند اعمال ورفتار درست وبا اعتدالى بروز دهد واخلاق گرا ومعنويت گرا، بايد زيربناهاى فكرى ومعرفتى اش استوار وفخيم گردد؛ يعنى، تا انسان شناخت درست وباور عميقى نسبت به مبانى اعتقادى خود (به خصوص توحيد)، نداشته باشد وآنها را با دل وجان نپذيرد، كمتر هنجار پذير شده وبه سمت كمالات واقعى خود حركت مى كند. پس رشد فكرى واخلاقى بشر، مترتب بر تعميق باورهاى دينى وآشنايى عميق با آغاز وفرجام خود وحاملان وحى (انبيا) وراهبران طريق (امامان) است. همان گونه كه مهم ترين برنامه رسول اكرم صلى الله عليه وآله، جايگزينى توحيد، به جاى شرك وبنيان نهادن تمدن توحيدى بود؛ آن هم با تغيير در باورهاى اعراب جاهلى. در عصر ظهور نيز تقويت بنيان هاى فكرى واعتقادى مورد توجه خاصى خواهد بود: (يدعو الناس الى كتاب الله وسنة نبيه والولاية لعلى بن ابيطالب والبراءة من عدوه)(۳۵)؛ (مردم را به سوى كتاب خدا، سنت پيامبر، ولايت على بن ابى طالب وبيزارى از دشمنان او دعوت مى كند) و(لا يبقى فى الارض الانودى فيها شهادة لا اله الاالله)(۳۶)؛ (هنگامى كه او قيام مى كند، زمينى باقى نمى ماند، مگر آنكه گلبانگ توحيد در آن بلند گردد).
سه. رويكرد شخصيت سازى
در اين سازوكار، بحث نفوذ معنوى صاحب ولايت عظمى (امام زمان عليه السلام) در دل وجان انسان ها مطرح شده وپرورش شخصيت وتقويت هويت انسانى مورد توجه است. علاوه بر اين در مكانيسم شخصيت سازى، بر بالارفتن روحية بى نيازى وتعالى روحى تأكيد شده وبازسازى منزلت واقعى انسان وشكل دهى كيش شخصيتى او مورد نظر است. اين ساز وكارها عبارت است از:
۳-۱. نفوذ معنوى (مكانيسم ولايت تكوينى)
اين نفوذ واثرگذارى ژرف ودرونى، بر اساس ولايت هدايت وپرورش معنوى امام معصوم عليه السلام صورت مى گيرد. هدايت معنوى وارتقا وپرورش فرد وجامعه، بر عهدة پيامبران وامامان است (جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا) ومستلزم اختيارات ويژه وقدرت نفود درونى وسلطه وولايتى خاص است كه به وسيلة آن، احياى دل هاى مرده وزنگار گرفته وارتقاى ارواح وپرورش قلوب وهدايت معنوى انسان ها، براى امام ميسور مى گردد.
در شرايط سختى كه موانع ومشكلات فراوانى، فراروى مصلحان الهى قرار دارد، ناگزير حكمت الهى ايجاب مى كند كه امام از قدرت ويژه اى برخوردار باشد تا بتواند على رغم ظلمات، موانع وحجاب ها، از يك سو در عمق جان هاى مرده ووجدان هاى خفته وفطرت هاى زنگار گرفته نفوذ كند ودر آنها تصرف نموده وتحول ايجاد كند واز سوى ديگر در وجدان وتفكر عمومى جامعه، روح وحيات جديد بدمد وفرد وجامعه را در سير تكاملى قرار دهد.(۳۷)
آن گونه كه عيسى عمل مى كرد وپيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در ساختن ياران وبسيج دل ها وارواح واحياى جامعه اسلامى صدر اسلام ونيز امير مؤمنان عليه السلام در تربيت نخبگان وخواص اصحابش وايجاد شخصيت هاى استثنايى براى تحولات بنيادين جامعه وتاريخ و... به كار مى گرفتند. نمونه هاى شگفت انگيز اين نوع تصرف ونفوذ در دل ها وارواح، در زندگى امامان معصوم ـ به خصوص امام حسين عليه السلام ـ فراوان ديده مى شود ودر عصر ظهور وبه دست امام زمان عليه السلام به اوج خود مى رسد. در واقع بايد گفت كار آن حضرت، كيمياگرى وتغيير روان وسرنوشت انسان ها است. او مس وجود را به طلا تبديل مى كند وآنها را از صورت ناراست به سيرت الهى مى كشاند. اين برترين مكانيسم تغيير وتحول درونى ودر راستاى رشد فكرى واخلاقى انسان ها با دست معجزه گر مهدى وكرامت معنوى او است؛ چنان كه روايت امام باقر عليه السلام به صراحت آن را تأييد مى كند: (اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم واكمل به اخلاقهم)؛(۳۸) (چون قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مى گذارد وعقول آنها را متمركز ساخته واخلاقشان را كامل مى كند). در روايت ديگرى آمده است: (وضع يده على رؤوس العباد فلايبقى مؤمن الاّ صار قلبه اشد من زبر الحديد...)(۳۹) (... دستش را بر سر بندگان خدا مى نهد ودل هر مومنى از پاره هاى آهن محكم تر مى شود...). البته همه اين تغييرات با اراده ونظر خاص الهى همراه است وحتى در بعضى از روايات، عنايت ويژة الهى در بعضى از امور مطرح شده است: (... يمسح الله بطونهم وظهورهم فلا يشتبه به عليهم حكم)(۴۰)؛ (... خداوند با دست قدرت خود بر شكم وپشت آنها (گروه همراه قائم) مى كشد؛ ديگر هيچ حكمى بر آنها دشوار نمى نمايد).
۳-۲. ارتقاى نهادى (شكوفايى فطرت انسانى)
همه انسان ها، بر سرشت پاك وفطرت الهى به دنيا مى آيند وهر چند داراى غرايز ونيروهاى بهيمى هستند، اما ملكات انسانى ونيروهاى قدسى آنان، قوى تر وماندگار تر است. اگر انسان تحت تربيت صحيح قرار گيرد ودچار اغواگرى وشيطنت ابليس نشود، توانايى رشد وبالندگى روحى ومعنوى فوق العاده اى دارد. پس باقى ماندن بر فطرت پاك يا بازگشت به اين سرشت وسيرت الهى، بايسته ترين راه براى رسيدن انسان به كمال وتعالى واقعى، رشد روز افزون وشكوفايى واقعيت هاى انسانى است. اين اصل مسلّم، ركن پايدار انديشة مهدويت واز مكانيسم هاى مهم تربيتى، براى خارج كردن انسان از حالت بهيمى ومادى محض، به اوج (طهارت) و(قدوسيت) است: (... حتى يكون الناس على مثل امرهم الاوّل لا يوقظ نائماً ولا تهرق دماً)(۴۱)؛ (مردم به فطرت خويش باز مى گردند، نه خونى به ناحق ريخته مى شود ونه خوابيده اى را بيدار مى كند).
آنچه در (ارتقاى نهادى مهم است)، خروج انسان از زندگى سطحى، نازل، فرومايه وفعال سازى استعدادهاى درونى او است.
۳-۳. بازسازى هويت ومنزلت اصيل
انسان، داراى منزلت ومقامى والا وستودنى است؛ منزلتى بس عظيم وشكوهمند كه متأسفانه با كمترين كژتابى واعوجاج اخلاقى ونفسانى، از آن فرو مى افتد وهويتش را گم مى كند. در دايرة هستى، انسان جايگاه ويژه اى دارد. اين دايره از انسان وبا انسان آغاز شده وبا انسان، به انسان باز مى گردد. شيخ اشراق مى نويسد:
(انسان موجودى قدسى، صاحب علم واراده وفناناپذير است. او از عالم علوى به اين عالم سفلى سفر كرده وبه زندان گرفتار آمده است. او موجود برگزيدة خداوند است ولباس كرامت الهى را بر تن دارد. او در دوران حيات بايد كرامت خويش را ارج نهد وپاس بدارد واز هر چه به اين كرامت لطمه مى زند، بگريزد. صداقت، عدالت، ايثار ومانند آن باعث بقا وارتقاى اين كرامت است ودنيا طلبى، خود بينى، ذلّت واسارت در چنگال غضب وشهوت، موجب زوال اين كرامت است).(۴۲)
كرامت وعزت نفس، نقطه اى است كه اسلام، براى احياى اخلاق انسانى وسوق دادن انسان به سوى رشد وتعالى، بر آن تأكيد كرده است. كرامت نفس، پايه ومحور همة تعليمات اخلاقى است؛ يعنى، محترم شمردن نفس براى دورى از گناهان ومفاسد؛ چنان كه مولا على عليه السلام مى گويد: (آن كه در خود احساس كرامت وبزرگوارى كند، مخالفت با شهوات حيوانى براى او آسان مى گردد).(۴۳)
پس اگر انسان بتواند عزت نفس وكرامت خود را حفظ كند، هم مى تواند به آن مقام ومنزلت واقعى دست يابد وهم هويت وماهيت اصيل خود را بيابد. اين امر در عصر ظهور، محقق شده وانسان كرامت يافته، به اوج منزلت خود مى رسد.: (تعظم الامة ويعزهم)(۴۴)؛ (مردم بزرگ داشته شده، وعزت مى يابند) و(يخرج الذل من اعناقكم)(۴۵)؛ (خداوند به وسيله او، ذلت... را از گردن هاى شما بر مى دارد).
۳-۴. غنابخشى روحى (استغناى واقعى)
يكى از سازوكار بسيار مهم در تغيير وتحوّلات روحى انسان ها وفروكاستن از آمال مادى صرف وخواسته ها ى فزاينده دنيوى وتجملاتى، استغناى روحى انسان ها است. بالارفتن ظرفيت هاى فكرى ودرونى مردم، توجه به نيازهاى اصيل وفطرى وماندگار، پايين آوردن سطح خواسته ها وتمايلات متنوع وفزايندة مادى وغريزى، در اولويت قرار ندادن امور نازل وفانى و... نشانه هاى غناى روحى ومعنوى اند. اينها با مديريت وهدايت دقيق ودرست، عامل حل بسيارى از كاستى ها وناهنجارى ها خواهند بود؛ امرى كه در عصر ظهور به صورت كامل وتمام محقق خواهد شد. غنا وبى نيازى انسان در سه وجه ودرجه است(۴۶) وهر سه با عنايت الهى وبه دست امام مهدى عليه السلام در دل وجان انسان ها ريشه خواهد دواند:
الف. درجة نخست غناى قلب است وآن عبارت است از اينكه قلب از تعلّق به هر سبب وموثرى سالم ورها وآزاد باشد وبا قضا وقدر الهى (حكم الهى)، معارضه نكند وتسليم آن باشد واز دشمنى با مردمان رهايى يابد. در روايتى دربارة بى نيازى قلبى مردم در عصر ظهور مى فرمايد: (ويجعل الله الغنى فى قلوب العباد)(۴۷)؛ (خداوند بى نيازى را در دل هاى اين امت قرار مى دهد) ونيز: (اذا خرج المهدى القى الله الغنى فى قلوب العباد)(۴۸)؛ (هنگامى كه مهدى قيام مى كند، خداوند در دل هاى بندگان بى نيازى مى افكند).
ب. درجة دوم، غناى نفس (نفس مطمئنه) است وآن عبارت است از اينكه نفس بر مقصود خود (حق تعالى) استقامت ورزد وكاملاً متوجه حق باشد واز سخط وريا دور گردد. وقتى توجّه انسان از ديگران قطع شود؛ نه غضب وخشم جايى خواهد داشت (كه عامل بسيارى از جنايت ها وهرج ومرج ها وناامنى ها است) ونه خود نمايى وتظاهر خواهد كرد (كه منشأ بسيارى از مادى گرايى ها، تجمل پرستى ها وفزون خواهى ها است). در حديثى آمده است: (ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها واستغنى الناس)(۴۹)؛ (چون قائم ما قيام كند، زمين به نور پروردگارش روشن مى شود ومردم همگى بى نياز مى شوند). وقتى حضرت مهدى عليه السلام از كنار بيت الهى قيام خود را آغاز كرده وبا مردم صحبت مى كند، آنان را به ياد خدا مى اندازد (اذكركم الله)(۵۰) وشعار خود را بيعت با خداوند قرار مى دهد (البيعة لله).(۵۱)
ج. درجة سوم، غناى انسان، به غناى حق است؛ يعنى، متصف شدن به صفات الهى وشهود ذكر حق تعالى وفانى شدن در او. امام معصوم عليه السلام دربارة عصر ظهور مى فرمايد: (يعلى امر الله ويظهر دين الله)(۵۲)؛ (امر خداوند برترى داده مى شود ودين خدا ظاهر مى گردد).
جالب اينكه همة اين كشش ها وجذبه ها واين دگرگونى ها وصعودهاى روحى، با عنايت خاص خداوند وبركت وجود امام عصر عليه السلام صورت مى گيرد؛ يعنى، اگر لطف خدا نبود، مردم به جهت فزونى نعمت وراحتى وآسايش، باز به طغيان وفساد دچار مى شدند: (... لولا ما يدركهم من السعادة لبغوا)(۵۳)؛ (اگر لطف وسعادت خداوند آنان (مردم عصر ظهور) را در بر نمى گرفت، با آن بى نيازى (مادى) سركشى مى كردند).
چهار. رويكرد اخلاق گرايانه
در تعليم وتربيت قدسى انسان، مهم ترين سازوكارها، مربوط به اخلاقى كردن رفتارها، پندارها وگفتارها وتطهير وتزكيه درون از ناپاكى ها وپليدى ها است. در اين مكانيسم، با روش هاى مختلف اخلاقى وحتى فقهى، انسان ها تحت معالجات خاص روحى ومعنوى قرار مى گيرند وملكات فاضله انسانى در آنها پرورش مى يابد، علاوه بر اين از طريق عبادت وتقويت بعد عبادى انسان، روحيه اخلاق گرايى در وى تقويت مى شود. اين ساز وكار ها عبارت است از:
۴-۱. هنجار پذير كردن انسان (اخلاقى كردن رفتارها)
هنجار پذيرى، فرآيندى است كه منجر به انتقال آموزه هاى اخلاقى ومكارم انسانى وتثبيت آنها در افراد مى شود. در اين فرآيند ـ همچون جامعه پذيرى ـ ارزش هاى اخلاقى تبيين وتشريع مى گردند وضمن آگاه كردن انسان ها از آنها، زمينه هاى علاقة قلبى آنان وكشش درونى به آنها را فراهم مى سازند. مهم ترين ويژگى هنجار پذيرى انسان، فهم وپذيرش قوانين ثابت اخلاقى وتلاش براى گسترش وحاكميت اين اصول است؛ يعنى، مزين شدن به آرايه هاى ارزشى وپايبندى معرفت مدارانه به آنها. مهم ترين برنامة امام مهدى عليه السلام ، حاكميت ارزش هاى اخلاقى وآگاهى بخشى به مردم در اين زمينه است: (يشير بالتقى ويعمل بالهدى...)(۵۴)؛ (تقوا وپرهيزگارى را مطرح مى كند وبر اساس هدايت گرى رفتار مى كند) و (دعاهم الى حقه وان يسير فيهم بسيرة رسول الله ويعمل فيهم بعمله)(۵۵)؛ (... او مردم را به حق (راه حق) فرا مى خواند وبه سيره ى پيامبر صلى الله عليه وآله در ميان مردم رفتار كرده وعمل او را مبنا قرار مى دهد).
۴-۲. پالايش نفوس (تطهير وتزكيه ناپاكى هاى درونى)
پالايش درون در قرآن، با عنوان (تزكيه) و(تزكّى) مطرح شده است. اين دو از نظر لغوى به معناى پاك نمودن ويا پاك شدن از آنچه كه بايد از آن پاك شد واز نظر اصطلاحى، پاكيزه ساختن نفس از شرور وآلودگى ها است. بزرگ ترين هدف پيامبران، تهذيب وتزكيه نفوس انسانى بوده است. آنان آمدند تا نفوس انسان ها را از رذايل واخلاق زشت وصفات حيوانيت پاك ومنزه سازند وفضايل ومكارم اخلاقى را پرورش دهند. آنان آمدند تا به انسان ها درس خودسازى بياموزند ودر طريق شناخت اخلاق زشت وكنترل ومهار اميال وخواسته هاى مخرب نفسانى، يار ومدد كارشان باشند وبا تحذير وتخويف، نفوسشان را از بدى ها وزشتى ها پاك ومنزّه سازند. در اسلام تحذيرها وكيفرهايى كه براى اخلاق زشت بيان شده، از ساير اعمال كمتر نيست. پالايش نفوس؛ يعنى، سوق دادن انسان ها به خود سازى، كسب فضايل اخلاقى، ريشه كنى گناهان وقرار دادن در ميدان جهاد اكبر ورياضت هاى شرعى وپاكسازى قلب از خود خواهى، هوس بازى، قساوت ومعصيت. عصر ظهور به راستى، دوران تزكيه وتطهير نفوس است؛ هم با برنامه هاى پيامبرانة امام زمان وهم با آگاهاندن وسوق دادن مردم به آن. در روايتى طهارت انسان ها در آن دوران چنين مطرح شده است: (وفى ايّام دولته تطيب الدنيا واهلها)(۵۶)؛ (در دوران حكومت او، دنيا پاكيزه شده واهل دنيا (مردم) ظاهر ونيك مى كردند) ونيز: (لذهبت الشحناء من قلوب العباد...)(۵۷)؛ (كينه ها ودشمنى ها از دل مردم بيرون مى رود...) و(يفتح حصون الضلالة وقلوباً غفلاً)(۵۸)؛ (قلعه هاى گمراهى ودل هاى غفلت گرفته را، باز مى كند). روايت اصلاح امت بعد از فسادشان (ان يصلح امة بعد فسادها)، نيز مى تواند به همين پالايش انسان ها از فساد اشاره داشته باشد.
۴-۳. پر رنگ كردن ماهيت (عبادى) انسان
از ديدگاه قرآن وروايات ونيز فلسفه متعالى تاريخ، حركت وسير تاريخ، به سوى عبوديت وحاكميت ارزش ها ومتعالى شدن انسان است. هدفى كه قرآن براى كاروان بشريت ترسيم مى كند(عبادت وعبوديت) است (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)(۵۹)؛ يعنى، انسان آفريده شده است كه خدا را پرستش كند وپرستش خود هدف است... طبعا به اين معنا، در منطق اسلام هدف اصلى از زندگى، جز معبود، چيز ديگرى نمى تواند باشد. يكى از مشكلات بنيادين بشر، خروج از ولايت وعبوديت الهى وقرارگرفتن در ولايت شيطان است. اين طغيان وانحراف منجر به خود پرستى، تكبر، غفلت، كفر وشرك مى شود وهر آينه انسان را به جهت اين كژتابى بزرگ، در معرض لغزش ها، جنايت ها وستم ها قرار مى دهد وتنها راه چارة آن، بازگشت انسان به دايرة عبوديت وعبادت گرى است.
از طرف ديگر برخى از مفسّران، عامل مؤثر تربيتى مطرح شده در سورة مريم (وحناناً من لدنّا وزكاة) را رابطه معنوى هر فرد با خداوند از مجراى عبادت مى دانند.(۶۰) آنجا كه مى فرمايد: (ما از نزد خود (ونه از طريق اسباب طبيعى) به يحيى مهر ورحمت ورشد اعطا نموديم واو انسان پرهيزگار وپيراسته بود). در اين طرز نگاه، به آثار تربيتى ورشد دهندة عبادت ورابطه معنوى حاصل از التزام به آنها توجه شده است ونقش مدبرانه خدا، از مسير تشريع عبادات نيز مورد توجه جدى قرار گرفته است.
عصر ظهور، عصر شكوفايى بعد عبادى انسان وزمان خروج كامل او از ولايت شيطان وقرار گرفتن در عبوديت رحمان است. كسى كه در ولايت حق قرار گرفت وبه مقام بندگى وپرستش گرى دست يافت، درهاى رحمت، وسعت وحكمت روى او گشوده مى شود وداراى بصيرت اخلاقى ومقام رحمانى مى گردد. همچنين انسان با انجام عبادات وتكاليف دينى (به خصوص نماز وروزه و...) در مسير پاك سازى روح وتعالى معنوى گام مى نهد. اين بشارت غيبى براى همه انسان هاى حقيقت جو وطالب كمال است: (ابشروا بالمهدى... يملأ قلوب العباد عبادة ويسعهم عدله)(۶۱)؛ (بشارت باد به آمدن مهدى... او دل هاى بندگان را با عبادت واطاعت پر مى كند وعدالتش همه را فرا مى گيرد) و(الملك لله... لكن اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل)(۶۲)؛ (پادشاهى از آن خدا است... لكن هنگامى كه قائم ما قيام كند، جز خداى تبارك وتعالى پرستيده نمى شود) و(يقبل الناس على العبادات)(۶۳)؛ (مردم رو به عبادت مى آورند و...).
۴-۴. درمان بيمارى هاى روحى
همان گونه كه اشاره شد، منشأ تمام اعمال، حركات، گفتارها وخوبى ها وبدى هاى انسان، (نفس) است. اگر نفس اصلاح شد، دنيا وآخرت انسان تأمين وآباد مى شود واگر به فساد كشيده شد، منشأ بدى ها بوده واجتماع را از نظم معنوى وسامان بهينه دور مى كند.
آفت ها وعيوب روحى ومعنوى (شرور)، داراى اقسامى است:
الف. آفت ها وعيوب اعتقادى؛ مانند: كفر، نفاق، شرك، شك، جهل، ريا و...؛
ب. آفت ها وعيوب عاطفى؛ مانند: يأس، سستى، بى حالى، غرور، فريفتگى، فخر، حسرت و...؛
ج. آفت ها وعيوب رفتارى؛ مانند: دروغ، غيبت، تهمت، تجسس، استهزا و... .(۶۴)
هر فتنه، فساد، خيانت وجنايتى، از هركسى ديده مى شود، سببش يك نوع بيمارى روانى است كه او را وادار به كردار غير انسانى نموده است. انواع تبه كارى ها، خونريزى ها، دزدى ها، بى بند وبارى ها وانحراف هاى جنسى، آلودگى به انواع فحشا، اعتياد به الكل ومواد مخدر، بر هم خوردن اساس خانواده ها وجدايى ها، قساوت ها وخشونت ها، خودكشى ها و... همگى در اثر ناسالمى روان وكمبود انسانيت است. پس بايد درباره بهداشت روانى بشر، كارى كرد. همان طور كه انسان در بيمارى هاى جسمى، محتاج درمان است، در دفع امراض روحى نيز به معالجه ورجوع به اخلاق محتاج تر است؛ چه اينكه بيمارى روح انسان را از رسيدن به لذت ابدى وسعادت سرمدى باز مى دارد.
حضرت على عليه السلام دربارة پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايد: (... طبيب دوّار بطبّه قد احكم مراهمه واحمى مواسمه يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوب عمى واذانٍ صمّ والسنة بكم، متتبع بدوائه مواضع الغفلة ومواطن الحيرة)؛ (او طبيبى است دوّار (سيار) كه با طب خويش همواره به گردش مى پردازد. مرهم هايش را به خوبى آماده ساخته، حتى براى مواقع اضطرار وداغ كردن محل زخم ها، ابزارش را گداخته است.... براى قلب هاى نابينا، گوش هاى ناشنوا (از حق) وزبان هاى گنگ با داروى خود در جست وجوى بيماران فراموش شده وسرگردان است).
اين درست همان كارى است كه مصلح كل بشر انجام خواهد داد: (سلك بكم مناهج الرسول فتداويتم من العمى والصم والبكم)(۶۵)؛ (مهدى عليه السلام شيوه پيامبر خدا را در پيش مى گيرد وشما را از كورى، كرى وگنگى (بيمارى هاى روحى) نجات مى دهد) ونيز: (يفتح... قلوباً غفلاً(۶۶))؛ (دل هاى بسته (قساوت گرفته) را مى گشايد).
پنج. رويكرد سياسى وحكومتى
براساس اين رويكرد، دولت اخلاقى مهدوى، به تحقق كامل سياست فاضله (معنويت گرا)، در كل عالم مبادرت مى كند وبر اصلاح اخلاقى مردم وكارگزاران امور (جهت تأثيرگذارى بر مردم)، تغيير ساختارهاى معيوب وفاسد فرهنگى، كنترل ونظارت كامل وجامع بر كارگزاران ومردم و... تأكيد ويژه اى مى شود. همچنين دولت عهده دار تأمين نيازهاى مادى مردم مى شود تا زمينه بروز مفاسد وناهنجارى ها از بين برود. مؤلفه هاى مهم در اين ساز وكار عبارتند از:
۵-۱. برپاداشت سياست فاضله
(امامت) در اعتقاد شيعه، پيشوايى، زعامت وولايت چند بعدى شخص معصوم است كه از سوى خداوند، به اين مقام منصوب شده است. اين يك مقام والاى معنوى ودينى است كه علاوه بر رهبرى حكومت اسلامى، هدايت همه جانبه در امر دين ودنيا وتتميم مكارم اخلاقى را بر عهده دارد. در واقع سياست وحكومت دارى، مى تواند سه گونه باشد: سياست الهى، سياست شيطانى، سياست صورى (روز مره). سياست شيطانى، بيشتر برنامه ها وخط مشى ها را در جهت از خودبيگانگى وجهالت انسان ها وغرق كردن آنها در تباهى، فساد وخوش گذرانى وغفلت قرار مى دهد ومنشأ بسيارى از جنايت ها ورذالت ها وجنگ ها است. سياست صورى، برنامه هاى عادى ومعيشتى حكومت ها است كه به شكل هاى مختلف، بيشتر در صدد ادارة امور روز مره بشر وتكيه بر جنبه هاى مادى وظاهرى زندگى است ونه تنها كارى با رشد وبالندگى معنوى مردم ندارد؛ بلكه گاهى منشأ ناراستى هاى اخلاقى نيز مى باشد. سياست الهى، همان سياست فاضله است كه علاوه بر توجه به امور معيشتى ودنيوى وارائه راه كارهاى مناسب جهت ايجاد تعادل وپيشرفت در اين زمينه ها، بيشتر به ابعاد معنوى وروحى انسان ها نظر دارد وبه هدايت، تربيت ورشد همه جانبه وسعادت واقعى آنان همّت مى گمارد . اين سياست فاضله، همان امامت است كه به قول خواجه نصير الدين طوسى: (غرض از آن تكميل خلق بود ولازمش نيل سعادت).(۶۷)
بر اين اساس حكومت وسيله اى براى برپاداشت فضايل وخيرات عمومى است وجهت گيرى كلى آن، به سوى قرب الهى وتربيت نفوس انسانى وحاكميت سياست فاضله است. از آنجايى كه بسيارى از مراكز فرهنگى، اجتماعى وعلمى در دست حكومت قرار دارد؛ اين نهاد مى تواند بيشترين نقش را در اصلاح يا افساد جامعه ايفا كند وتا حكومت ها وحاكمان اصلاح نگردند، امكان هيچ گونه پيشرفت وتعالى وجود ندارد. بدين جهت نگارنده در تبيين دولت مهدوى، آورده است: (دولت اخلاقى مبتنى بر نظام امامت كه جامعه را در تمامى ابعاد وجنبه ها، به سمت رشد فكرى واخلاقى وكمال مطلوب انسانى هدايت ورهبرى مى كند وباورها ورفتارهاى مردم را اصلاح مى نمايد)(۶۸). اين سياست الهى وفاضله، استمرار برنامة پيامبران ـ به خصوص نبى مكرّم اسلام وعترت پاك او ـ است؛ چنان كه آن حضرت مى فرمايد: (المهدى يقفو اثرى لا يخطئ)(۶۹)؛ (مهدى روش من را دنبال مى كند وهرگز از روش من بيرون نمى رود) و(يعمل بسنّتى وينزل الله البركة)(۷۰)؛ (به سنت من رفتار مى كند وخداوند بركت را بر او نازل مى فرمايد...). و(اذا قام... سار بسيرة على)(۷۱)؛ (زمانى كه قائم قيام كند، بر سيرة على عليه السلام عمل مى كند).
۵-۲. به سازى اخلاق كارگزاران
يكى از مكانيسم هاى تأثيرگذار در رشد فكرى واخلاقى مردم، تقدم اصلاح رفتارى ومعرفتى بازيگران عرصة سياست ومديريت جهان بر ديگران است. اگر كارگزاران امور، از نظر اخلاقى سالم وپاك باشند ودر عمل به وظايف خود از مسير حق، عدالت واعتدال خارج نشوند، بسيارى از انحرافات وكژتابى هاى اخلاقى ورفتارى جهان كاسته خواهد شد ومردم نيز تابع آنان خواهند بود؛ چنان كه فرموده اند: (الناس على دين ملوكهم)؛ (مردم بر دين حاكمان خود هستند).
گام اول در اصلاح وبه سازى اخلاق كارگزاران امور ومديران ومجريان، نظارت شديد بر آنها وسخت گيرى در برابر قانون شكنى وهنجار ناپذيرى آنان است. همچنين دقت در گزينش مسؤولان متعهد ووظيفه شناس كه بتوانند در حركت مردم به سوى كمال وتعالى، اثر گذار باشند وجلوتر از آنان، اين مسير رشد وبالندگى را طى كنند. بشر هر لحظه در معرض اشتباه وانحراف است وبراى جلوگيرى از آن، رهبر مى بايد نظارت كامل بر زمامداران جامعه داشته باشد. هر چند وقت آنان را نصيحت وراهنمايى كند واز انحراف ولغزش منع فرمايد؛ چنان كه حضرت على عليه السلام ، كاربردى ترين ودقيق ترين نظارت ها را بر كارگزاران خود داشت وحضرت مهدى عليه السلام نيز چنين خواهد بود: (المهدى... شديد على العمال رحيم بالمساكين)(۷۲)؛ (مهدى عليه السلام .. بر مسؤولان كشورى بسيار سخت مى گيرد وبر بينوايان بسيار رئوف ومهربان است) ونيز: (يأخذ الوالى من غيرها عمالها على مساوئ اعمالها)(۷۳)؛ (عمال وكارگزاران حكومت ها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد). مهم ترين دستور حضرت به ياران خود بر پاداشت عدالت واحسان ونيكى با مردم است: (يفرق المهدى اصحابه فى جميع البلدان ويامرهم بالعدل والاحسان...)(۷۴)؛ (مهدى عليه السلام يارانش را در همة شهرها پراكنده مى سازد وبه آنان دستور مى دهد كه عدل واحسان را شيوة خود سازند). حضرت پيش از انتخاب وفرستادن آنان، پيمانى سخت ودشوار از آنها مى گيرد كه بسيارى از مفاد آن، اخلاقى ودر جهت تزكيه وتهذيب آنان است: (... با مهدى بيعت مى كنند كه هرگز دزدى نكنند، زنا نكنند، مسلمانى را دشنام ندهند، خون كسى را به ناحق نريزند، به آبروى كسى لطمه نزنند، به خانة كسى هجوم نبرند، طلا، نقره، گندم وجو ذخيره نكنند و...).(۷۵)
۵-۳. كنترل ونظارت جامع
براى اينكه بتوان رفتار وپندار انسان ها را دگرگون كرد وآنها را در مسير اصلاح وسازندگى واقعى قرار داد، بايد برنامه اى پايدار واثر گذار براى او ارايه نمود ودر ضمن آن، نظارت جامع وكاملى بر رفتارها وهنجار شكنى هاى وى داشت. علاوه بر اين بايد بر حسن اجراى برنامه هاى تربيتى واصلاحى، مراقبت جدى داشت ودر صورت ضرورت، از مكانيسم (انذار وتخويف) و(تنبيه) استفاده كرد. همچنين در اجراى دستورات دينى (در زمينه هاى مختلف)، جديت به خرج داد ودر برابر طغيان وقانون شكنى كوتاه نيامد. در صورتى كه برنامه هاى فرهنگى، تحت انضباط ونظم دينى قرار گيرد، بسيار مؤثر وكاربردى خواهد بود. اين نظارت جامع براى هدايت ورهنمونى انسان ها به صلاح وتقوا وجلوگيرى از هنجار شكنى وافسادگرى در عصر ظهور، با ظرافت خاص وبرنامه اى فراگير صورت خواهد گرفت: (ينصب له عمودٌ من نور فى الارض الى السماء يرى فيه اعمال العباد)(۷۶)؛ (براى امام مهدى عليه السلام عمودى از نور از زمين تا آسمان، نصب مى شود كه اعمال بندگان را در آن مى بيند).
و(هنگامى كه امور به صاحب امر عليه السلام منتهى مى شود، خداوند همة نقاط پست زمين را براى او پر مى كند وهمة نقاط مرتفع جهان را براى او هموار مى سازد تا همه كرة خاكى، همچون كف دست او، در افق ديد وى قرار گيرد (رفع الله تعالى له كل منخفض...). اگر يكى از شما، مويى در كف دست داشته باشد، مگر ممكن است از ديدن آن ناتوان باشيد).(۷۷)
اين نظارت جامع وفراگير منجر به اجراى واقعى ودقيق حدود الهى بر روى زمين مى شود: (لا يعصى الله عزّوجّل فى ارضه ويقام حدود الله فى خلقه)(۷۸)؛ (خداوند در زمين معصيت نشود وحدود الهى ميان مردم اجرا گردد) و(... لا يقرع احد فى ولايته بسوط الا فى حدّ...)(۷۹)؛ (در دوران ولايت او جز به هنگام اجراى حدود الهى، كسى مورد ضرب قرار نمى گيرد).
۵-۴. مانع زدايى وتغيير ساختارهاى معيوب وويرانگر فرهنگى
خودكامگى، فسادگرى، هواپرستى، غفلت، استكبار، شيطنت و... موانع وسدهاى بزرگى در راه رشد وتعالى انسان ها است وتا اين موانع وجود داشته باشد، امكان رشد وبالندگى معنوى براى انسان ها فراهم نيست. موانع رشد وتعالى انسان ها در چند بعد قابل شناسايى است:
الف: بعد فرا انسانى؛ مهم ترين پاسخ براى شكوفايى انسان ورسيدن او به قرب وبندگى خداوند متعال، شيطان واعوان وانصار او در گمراه گرى، اغواگرى وافسادگرى است. تا اين منشأ اصلى آلودگى از بين نرود، بسيارى از جنايت ها، خيانت ها، حق كشى ها ومعصيت ها وعبوديت هاى غير الهى باقى خواهد ماند وبا دفع او، وسوسه گرى هايش نيز از بين خواهد رفت واين تنها در عصر ظهور وبه دست حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود: (دولة ابليس الى يوم القيامة وهو يوم قيام القائم)(۸۰)؛ (حكومت (وسلطه) ابليس تا روز قيامت است وآن، روز قيام قائم ما است).
ب. بعد ساختارى؛ بسيارى از ساختارها ونهادهاى فرهنگى واجتماعى، نه تنها برنامه هاى بايسته وشايسته هنجارى وتربيتى ندارد؛ بلكه يا به طور ناقص ومعيوب يك سرى آداب ورسوم خشك را ترويج مى كنند يا اينكه ايده هاى ناسالم ورويكردى شالوده شكن فرهنگى دارند ويا خود كانون فساد وتباهى اخلاقى هستند.
با حذف وتغيير اين ساختارهاى ضد فرهنگى ونهادهاى مشكل زا واصلاح برنامه ها ورويكردهاى فرهنگى ونابودى كانون هاى فساد، مى توان اميدوار به حل بعضى از كاستى ها ى جوامع بود؛ همان گونه كه در دوران ظهور چنين خواهد شد. روايات در اين باره مى گويند: (ليعزلنّ عنكم امراء الجور وليطهّرن الارض من كل غاشٍ)؛(۸۱) (حكمرانان ستم پيشه را عزل مى كند وزمين را از هر نيرنگ بازى پاك مى سازد) و(يفتح مدائن الشرك)؛(۸۲) (كانون هاى شرك را مى گشايد) و(اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل)(۸۳)؛ (زمانى كه قائم قيام كند، دولت باطل وفاسد از ميان مى رود).
ج. بعد انسانى؛ پاره اى از آلودگى ها وناهنجارى هاى جامعه، ناشى از فعاليت افسادگران وشياطين انسى است؛ اشرار وملحدانى كه تمام همت خود را مصروف ستيزه با دين، هنجار زدايى، باطل گرايى، ترويج فساد وفحشا، دنياگرايى، منفعت گرايى خشونت آميز و... دارند وكانون ها ورسانه هاى وابسته به آنها نيز، مركز اشاعه منكرات ولاابالى گرى هستند. با حذف يا اصلاح اين طراحان فساد وتباه گران، جوامع رو به اصلاح وپاكى خواهند رفت؛ امرى كه به يقين در عصر ظهور اتفاق مى افتد: (... تهلك الاشرار وتبقى الاخيار)(۸۴)؛ (اشرار وبدان نابود مى شوند ونيكان واخيار باقى مى مانند) و(يبير به كل جبار عنيد ويهلك على يده كل شيطان مريد)(۸۵)؛ (به دست او هر جبار عنودى نابود مى شود وهر شيطان سركشى هلاك مى گردد).
۵-۵. رفع نادارى مادى براى تعديل خواسته ها
اگر انسان دنيا را هدف زندگى خود قرار دهد وهمه چيز را در ماديات خلاصه كند، به آن حرص مى ورزد وهر چه به دست مى آورد، باز بيشتر مى خواهد.اين شيفتگى به دنيا زمينه را براى هر گناه وآفت ورذيله اى فراهم مى سازد؛ چرا كه دنيا فقط وسيلة كسب معيشت ـ از راه درست يا نادرست ـ قرار مى گيرد ودار غرور، سرگرمى، عيش ونوش ودر نهايت تعارض ورقابت براى دسترسى به مال بيشتر مى شود. دنيا خواهى ودنيا طلبى، صفات اخلاقى زشت را به آرامى در انسان ايجاد مى كند وكبر، حرص وحسد، نمودهاى مهم آن وعامل انحراف انسان ها در طول تاريخ است. تنها راه درمان اين فزون خواهى، تزكيه وتربيت عقلانى بشر وقرار دادن او در مسير پيامبران وامامان است.
با اين حال دين در صدد رفع نيازهاى مادى انسان نيز مى باشد تا از اين بابت، دغدغة خاطرى نداشته باشد وزمينه هاى حرص وآز وطمع در او كم رنگ شود. با برنامه هايى چون خمس، زكات وصدقه از يك طرف در صدد رفع فقر از جامعه برمى آيد واز طرف ديگر جلوى ثروت اندوزى واسراف وتجمل گرايى را مى گيرد ومانع انباشت بى رويه ماديات مى شود. اين آموزه در عصر ظهور به طور كامل كاربردى شده وبا رفع نيازهاى مادى انسان ها ودر عين حال تربيت صحيح آنان، مشكلات ناشى از دنياگرايى رفع شده واقتصاد بشر در مسير اخلاقى وانسانى خود قرار مى گيرد. بر اساس روايتى (ثروت هاى روى زمين ومنابع زير زمين، نزد آن حضرت گرد مى آيد. آن گاه حضرت به مردم خطاب مى كند: بياييد بگيريد، بگيريد آنچه را كه برايش خويشاوندى را قطع مى كرديد وبه خون ريزى وگناهان دست مى زديد (قطعتم فيه الارحام وسفكتم فيه الدم الحرام وركبتم فيه المحارم!!) او چنان اموال را مى بخشد كه كسى پيش از او چنان نكرده است).(۸۶)
همچنين آمده است: (يُسوّى بين الناس حتى لاترى محتاجاً الى الزكاة)(۸۷)؛ (او اموال را ميان مردم چنان به تساوى قسمت مى كند كه ديگر نيازمندى يافت نمى شود تا به او زكات دهد) و(كفيتم مؤونة الطلب والتعسّف ونبذتم الثقل الفادح عن الاعناق)(۸۸)؛ (اگر از مهدى عليه السلام پيروى كنيد، از رنج طلب وسختى (براى دستيابى به وسايل زندگى) آسوده مى شويد واو بار سنگين (زندگى) را از شانه هايتان بر زمين مى نهد).
شش. رويكرد اجتماعى
در اين رويكرد، بر سالم سازى اجتماع وايجاد جامعة واحد جهانى (وحدت انسان ها)، در پرتو اخلاق الهى تأكيد فراوانى مى شود. در اصلاح اجتماع، نقش صالحان وانسان هاى وارسته، به صورت پررنگ ترى مطرح گشته وپاك سازى جامعه از مفاسد وشرور ومنور كردن فضاى آن در اولويت قرار مى گيرد. در اين رويكرد، مى توان به مكانيسم هاى زير اشاره كرد:
۶-۱. نورانى سازى فضاى زيست
انسان در محيطى زندگى مى كند كه هم بعد مادى دارد وهم جنبة فرامادى وملكوتى. آنچه كه او با ديده ظاهر بين مشاهده مى كند، زندگى فرو بستة دنيايى است؛ با آلايش ها وآرايش هاى متعدد وآنچه كه او را از حقيقت وجودى اش وآن فضاى معنوى وملكوتى دور مى سازد (ودر فضاى آلوده وظلمانى قرار مى دهد)، توجه وافر به ماديات، نفسانيات ووهميات است. در واقع جامعة آلوده، جامعه اى است آكنده از امواج منفى وويرانگر، افكار وانديشه هاى آلوده وكشنده، رويكردهاى شهوانى وحيوانى، انواع تحريكات وفريبايى هاى جنسى و... در واقع انسان ـ به خصوص در عصر حاضر ـ در فضاى ظلمانى وزهرآگين زندگى مى كند كه بر روح وروان وفكر او اثر منفى ومخربى مى گذارد (مستقيم ويا غير مستقيم).
براى رهايى ذهن وروان انسان ها از اين سموم روحى ومغناطيس هاى ضد فرهنگى، بايد فضا را پاك كرد وآنان را در يك محيط امن فرهنگى وجامعة نورانى قرار داد. در اين صورت است كه انسان مى تواند در يك محيط سالم (هم در ظاهر وهم در باطن)، به پرورش وشكوفايى خود بپردازد وجامعه پاك اخلاقى داشته باشد. روايات تصوير بسيار زيبايى از اين طهارت وپاكى محيط ونورانيت جهان در عصر ظهور ارائه مى دهند: (يملأ الارض عدلاً وقسطاً ونوراً وبرهاناً...)(۸۹)؛ (زمين را از عدل وداد ونور وبرهان آكنده مى سازد) و(اذا قام اشرقت الارض بنور ربها...)؛(۹۰) (وقتى كه قيام مى كند، زمين به نور پروردگارش روشن مى شود وبندگان به نور خورشيد نيازى نخواهند داشت). (تطيب الدنيا واهلها فى ايام دولته)(۹۱)؛ (در روزگار او، دنيا پاكيزه مى شود واهل آن نيك و(طاهر) مى گردند (و(يطهّر الله به الارض)(۹۲)؛) خداوند به وسيله مهدى عليه السلام زمين را طاهر وپاك مى گرداند).
۶-۲. نقش وكاركرد هنجارى صالحان وپاكان
وجود انسان هاى فرهيخته، پارسا، عالم وشاهنده در ميان مردم وحضور پر رنگ آنان در اجتماع وبه دست گرفتن امور فرهنگى، علمى وحتى سياسى، موجب رشد وارتقاى آن جوامع وتربيت صحيح نفوس است. اينان الگوهاى عملى مردم، معلمان ومربيان اخلاق، راهبران دل ها وعقل ها به سوى ايمان ومعرفت وجلب كنندة بركات وحجت هاى الهى هستند؛ مانند پيامبران، امامان، دانشمندان مهذب، عارفان و... تأثيرات مثبت وسازنده حضور كيفى وكمى آنها در جوامع وكارآيى آنان در اصلاح گرى وانسان سازى، به حدى است كه امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: (هلَكَ من ليس له حكيم يرشده)(۹۳)؛ (آن كس كه فرزانه اى ارشادگر ندارد، هلاك خواهد شد). انسان همواره به مربى والگو نيازمند بوده وبراى شكل دادن به شخصيت خود، نمونه وسرمشق مى طلبد. وجود اين نمونه هاى الهى، هم بر نورانيت جوامع مى افزايد وهم نورانيت دل ها را فزونى مى بخشد ونقش مفسدان وانسان هاى اهريمنى را كم رنگ مى سازد. هر اندازه مربيان انسان، واجد كمالات والا باشند، به همان اندازه مى توانند نقش مثبت وكارگشايى را در رشد فكرى واخلاقى مردم ايفا كنند؛ چنان كه پيامبر اكرم وامامان معصوم عليه السلام اين اثرگذارى معنوى وروحى را در حد اعلاى آن داشتند ودر عصر ظهور نيز امام مهدى عليه السلام وانسان هاى بسيار وارسته وبرگزيده همراه او، چنين نقش پويا ومانايى را ايفا خواهند كرد.
بازگشت پيامبر صالح خدا عيسى مسيح عليه السلام ، حضور حضرت خضر والياس، رجعت مالك اشتر، سلمان فارسى، مقداد، ابودجانه انصارى، اصحاب كهف، ياران موسى و... در ميان ياران حضرت مهدى عليه السلام در عصر ظهور(۹۴) بى حكمت نيست وخبر از تحولات بسيار گسترده وشگفت آورى مى دهد ونقش بارز مردان الهى را در تطهير فضاى جامعه وانسان سازى ثابت مى كند. علاوه بر اينها انسان هاى صالح وشايسته اى نيز جزء ياران خاص امام واز گلچين هاى الهى، براى يارى او وراهبرى مردم هستند وايشان به عنوان حاكمان جهان ومسؤولان سياسى وفرهنگى، امور تعليم وتربيت جهانى را سامان مى دهند: (له رجال الهيون يقيمون دعوته وينصرونه هم الوزراء له يتحملون اثقال المملكة عنه ويعينونه على ما قلّده الله)(۹۵)؛ (گروهى از مردان الهى، دور او گرد مى آيند، دعوتش را سرپا نگه مى دارند واو را يارى مى كنند. آنان وزيران او هستند كه سنگينى مسائل كشورى را بر عهده مى گيرند واو را در مسؤوليت بزرگى كه خداوند به عهده اش گذاشته، يارى مى كنند) و(سيصد واندى به تعداد اهل بدر، در ميان ركن ومقام با قائم عليه السلام بيعت مى كنند: نجبا از مصر، ابدال از شام، اخيار از عراق و...).(۹۶)
در مورد برنامه هاى فرهنگى حضرت عيسى عليه السلام در عصر ظهور نيز آمده است: (عيسى بن مريم در ميان امت من، داور دادگرى خواهد بود كه كينه وعداوت را از ميان مردم بر مى دارد (يرفع الشحناء والتباغض).(۹۷)
۶-۳. شرورزدايى از جامعه (حاكميت امر به معروف ونهى از منكر)
يكى از اصول مسلم در تعليم وتربيت انسان، ريشه كنى شرور وناراستى ها از اجتماع وحذف منكرات ورذايل در هر سطح ومرتبه اى است؛ يعنى، در كنار تربيت فردى، بايد به تربيت جمعى پرداخت وبراى اين كار ابتدا بايد عوامل واسباب برانگيزانندة كژروى ورذيلت گرايى را از بين برد وبا هرگونه ناراستى ومنكر برخورد جدّى وريشه اى نمود. هرگونه تساهل وتسامح در برابر شرور ومفاسد وپذيرش كوچك ترين انحراف وانحطاط در جامعه، منجر به شيوع وگسترش آنها وعادى شدن ارتكاب معاصى ومنكرات مى شود. جامعة سالم وتربيت شده، جامعه اى است كه به قبح وزشتى انحرافات وناهنجارى ها، يقين داشته باشد وبا توجه به پيامدهاى سوء وويرانگر آنها، وجود آنها را برنتابد وبه فريضه (امر به معروف) و(نهى از منكر) عمل كند.
در عصر ظهور اين برنامة تربيتى واخلاقى به جدّ پيگيرى شده وشرور وناراستى ها از سطح جامعه زدوده مى شود. اين مسأله هم در راستاى تربيت دينى وامر به معروف ونهى از منكر است وهم براى حاكميت قوانين اخلاقى در اجتماع از سوى حكومت جهانى مهدوى پيگيرى مى شود.
(يعمل بكتاب الله لايرى فيكم منكراً الّا انكره)؛(۹۸) (او به كتاب خدا عمل مى كند وزشتى (منكرى) در شما نمى بيند، مگر اينكه از آن نهى مى كند).
(... يمحو الله به البِدَعَ كلّها ويميتُ الفتن)(۹۹)؛ (خداوند همة بدعت ها را به وسيله او نابود مى سازد وهمة فتنه ها را به دست او از ميان بر مى دارد).
(يذهبُ الشرّ ويبقى الخير ... يذهب الزّنا وشرب الخمر ويذهب الربا)(۱۰۰)؛ (شرّ از بين مى رود وخير باقى مى ماند...زنا وشراب خوارى وربا ريشه كن مى شود).
۶-۴. وحدت معقول انسانى
دورى واختلاف انسان ها از همديگر وكينه ورزى نسبت به هم، چند پارگى فرهنگى وعقيدتى، خواست ها واهداف متضاد وچندگانه، ارزش ها وهنجارهاى گوناگون و... از تهديدات مهم جامعه بشرى وعامل ركود وخمودگى فكرى وفرهنگى است. اين مسأله به حدى است كه برخى از متفكران، انسان را گرگ انسان مى دانند.(۱۰۱)
علت تنازع وتفرقه انسان ها هرچه باشد وبه هر شكلى صورت گيرد (شكاف هاى مذهبى، فرقه اى، قومى، زبانى، نژادى و...)، تاريخچه اى به فراخناى زندگى بشرى دارد وبسيارى از جنگ ها، ستيزه جويى هاى فرسايشى، تجاوزگرى ها و... ثمرة آن است. يكى از برنامه هاى اساسى پيامبران، نزديك ساختن انسان ها به همديگر، تأليف قلوب، تعميق مهرورزى ومحبت است؛ يعنى، تشكيل امت واحده وبازگرداندن انسان ها به فطرت وسيرت واقعى خود. در پرتو اين اتحاد وهمدلى است كه انسان ها، يك فرهنگ وآيين واحد را پذيرا بوده ويك هدف وبرنامه براى زندگى خواهند داشت. اگر انسان ها در جامعه واحد جهانى گرد هم نيايند وبر تنازع ها وتعارض هاى فرهنگى وسياسى و.... پافشارى كنند، هيچ برنامه تربيتى وفرهنگى مؤثر نخواهد بود ومشكلات انسان ها همچنان باقى خواهد ماند.
پس لازمة رشد فكرى واخلاقى مردم، شكل گيرى امت واحده، به وجود آمدن حس مشترك جمعى وسرنوشت واحد وفرو كاستن از جدايى ها، ستيزش ها، افكار متفاوت وارزش هاى چند پاره است؛ امرى كه در عصر ظهور به طور كامل محقق شده وهمه ى اختلافات، كينه ها ومذاهب و... برطرف مى گردد: (يقوم قائمنا... ثم يجمعهم على امرٍ واحد)(۱۰۲)؛ (آن گاه كه قائم ما قيام كند... همه را بر يك فكر ومرام واحد گرد مى آورد) و(... ليرفع عن الملل والاديان الاختلاف)(۱۰۳)؛ (اختلافات وپراكندگى را از ملت ها واديان بر مى دارد).
آن حضرت الفت ودوستى در دل مردم ايجاد مى كند وبغض وخصومت را برطرف مى سازد: (يؤلف بين قلوب مختلفة)(۱۰۴)؛ (... بين قلب هاى گوناگون الفت ايجاد مى كند) و(لذهبت الشحناء من قلوب العباد)(۱۰۵)؛ (كينه ها از قلب هاى بندگان مى رود) و(اذا قام القائم جائت المزاملة...)(۱۰۶)؛ (زمانى كه قائم قيام مى كند، دوستى واقعى وصميميت حقيقى پياده مى شود).
نتيجه گيرى
عصر ظهور، دوران رويش ونوزايش اخلاقى، فكرى، اعتقادى، وسياسى انسان وحاكميت قانون الهى، نظم اخلاقى، خردورزى فاضله وطهارت نفس وجامعه است واين با بصيرت اخلاقى به دست مى آيد. با دستيابى انسان به رشد فكرى واخلاقى، تمامى ظرفيت ها وتوانايى هايش شكوفا مى گردد وبسترهاى فروروى او در ناراستى ها، آلودگى ها وتباهى ها برچيده مى شود. (بايستگى دستيابى انسان به بصيرت اخلاقى جهت فروكاستن از ناراستى ها ومشكلات بشر ورسيدن او به يك جامعه برتر اخلاقى ودينى)، مهم ترين فرض اين پژوهش است. براساس آن، اگر در جامعه انسانى، اخلاق الهى رواج داشته باشد وبصيرت اخلاقى حكمفرما شود، بى ترديد آن جامعه از آرامش، سلامت وپاك زيستى بالايى برخوردار خواهد بود. بصيرت اخلاقى،خردورزى فاضله اى است كه از اخلاق الهى وطهارت روح وتعليم وتربيت واقعى به دست مى آيد وبر روشن بينى ونيك انديشى انسان، اثرى عميق دارد. اين نوع بصيرت، در شناخت حق از باطل، عيوب فرد وجامعه، شناخت احكام الهى وموانع رشد وراه نجات ورستگارى، به انسان يارى مى رساند. در پرتو اين رويكرد، بين جنبه هاى عقلى وفطرى انسان وتعليم وتربيت وتزكيه او در جهت رشد وتعالى معنوى وروحى پيوند برقرار مى شود وانسان با دو بال عقل واخلاق ودانايى وپارسايى، قله هاى كمال را در مى نوردد ومشكلات ناشى از رذايل اخلاقى وفزون خواهى را از خود وجامعه مى زدايد.
پرسش اساسى اين بود كه در عصر ظهور، با چه ساز وكارها ومكانيسم هايى، (بصيرت اخلاقى) قابل دستيابى است؟ در واقع دغدغه اصلى اين بود كه آيا واقعاً امكان اصلاح كامل جامعه بشرى وجود دارد؟ در اين صورت چگونه وبا چه سازوكارهايى اين اصلاح وتحوّل مثبت در انسان ها وجوامع به وجود مى آيد وكاستى ها وناراستى ها ريشه كن مى شود؟
با مراجعه به روايات وتفاسير، به روشنى در مى يابيم كه با ظهور حجت حق وامام كل، حضرت مهدى عليه السلام ، تغييرات ودگرگونى هاى فراوانى در اخلاق، رفتار وپندار انسان ها صورت مى گيرد. او با شيوه ها وسازوكارهاى متنوع وفراگيرى كه در جهت هدايت، تربيت، اصلاح وتعليم آنان اتخاذ مى كند، زمينه هاى رشد فكرى واخلاقى انسان ها را فراهم مى سازد وراه هاى خير وسعادت، فضيلت وپاكى وكمال وتعالى را بر روى آنان مى گشايد. در واقع با سازوكارهاى گوناگون فرهنگى، اخلاقى،علمى، عبادى، حكومتى و... در سطوح ولايه هاى مختلف، به پاك زيستى وبه سازى فراگير وهمه جانبه انسان ها همّت مى گمارد ومتناسب با نيازهاى جمعى وفردى، برنامه هاى تربيتى وهدايتى خود را اجرا مى كند.
مهم ترين هدف در رساندن انسان به (بصيرت اخلاقى)، بالا بردن زمينه هاى خردورزى وفضيلت شناسى، زدودن حجاب هاى ظلمانى فكر وروح، آشنايى وپيوند با مبدأ وفرجام بشر ورسيدن به كمال نهايى (عبوديت وقرب الهى) است. پيامد ودستاورد اين پاك زيستى وفضيلت گرايى، شكل گيرى جامعة مطلوب انسانى وقرار گرفتن آدمى در مقام ومنزلت واقعى خود ودورى او از جنگ، تجاوزگرى، نا امنى، تبعيض، فساد وافسادگرى، قتل، حرص وآز، منكرات و... است.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(۱) سيد مهدى موسوى، روش هاى تربيت، ص۱۳و۱۴.
(۲) محمد بن مسعود عياشى، تفسير عياشى، ج۲، ص ۵۷، ج۴۹.
(۳) نعمانى، الغيبة، ص ۲۷۵، ح۵۵.
(۴) على بن عيسى اربلى، كشف الغمه، ج۲، ص ۴۷۳.
(۵) طبرسى، الاحتجاج، ج۲، ص ۲۹۰.
(۶) صافى، منتخب الاثر، ص۵۹۲، ح۴.
(۷) كلينى، كافى، ج۸، ص۳۹۶، ح۵۹۷.
(۸) صافى، منتخب الاثر، ص۲۰۹، ح۴۹.
(۹) طوسى، كتاب الغيبه، ص ۱۸۵.
(۱۰) محمد بن مسعود، تفسير عياشى، ج۲، ص ۵۷، ح۴۹.
(۱۱) نعمانى، الغيبة، ص ۱۸۴، ح۳۵.
(۱۲) ابن طاووس، ملاحم، ص ۶۴؛ مقدسى شافعى، عقدالدرر، ص۱۴۵؛ صراط المستقيم، ج۲، ص۲۶۲.
(۱۳) صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۴۱۱.
(۱۴) صافى، منتخب الاثر، ص ۲۱۰.
(۱۵) صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۶۱۱، ح۶.
(۱۶) راوندى، الخرائج والجرائح، ج۲، ص ۸۴۱، ح۷۱.
(۱۷) غرر الحكم.
(۱۸) مختار امينيان، مبانى اخلاق اسلامى، ص۱۲۵.
(۱۹) محمد مهدى نراقى، علم اخلاق اسلامى، ترجمه مصطفوى، ص۹۶.
(۲۰) مريم (۱۹)، آيه ۷۶.
(۲۱) محمد بن يعقوب كلينى، كافى، ج۱، ص ۲۵، ج۱.
(۲۲) ر.ك: سيد محمد صدر، تاريخ پس از ظهور، ص ۴۶۰.
(۲۳) همان، ص ۴۶۰.
(۲۴) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
(۲۵) كلينى، كافى، ج۱۱، ص۲۵، ح۱.
(۲۶) حائرى يزدى، الزام الناصب، ص ۷۵.
(۲۷) مفيد، الارشاد، ج۲، ص ۳۸۶.
(۲۸) حر عاملى، اثبات الهداة، ج۳، ص ۵۶۰، ح ۶۲۸.
(۲۹) محمد تقى جعفرى، عرفان اسلامى، ص ۱۴۹.
(۳۰) نحل (۱۶)، آيه ۹۷.
(۳۱) ر. ك: المحجة البيضاء، ج۵، ص ۱۳۶.
(۳۲) نعمانى، الغيبة، ص ۲۳۹، ح۳۰.
(۳۳) صدوق، كمال الدين، ج۱، ص ۲۶۰، ح۵.
(۳۴) نعمانى، الغيبة، ص ۲۳۰، ح۱۳.
(۳۵) عياشى، تفسير عياشى، ج۲، ص ۵۷، ح۴۹.
(۳۶) همان، ج۱، ص ۱۸۳.
(۳۷) ر. ك: عميد زنجانى، فقه سياسى، ج۲، ص ۳۲۸.
(۳۸) ر. ك: الخرائج والجرائح، ج۲، ص ۸۴۱، ح۷۱.
(۳۹) نعمانى، الغيبة، ص ۳۱۰؛ صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۶۵۳.
(۴۰) طبرى، دلائل الامامة، ص ۳۰۹ ونيز ر. ك: بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۴۵.
(۴۱) مجلسى، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۴۷۲.
(۴۲) مجموعه مصنفات، ج۲، ص ۲۷۰، ج۳، ص ۴۰۴.
(۴۳) نهج البلاغه، حكمت ۴۴.
(۴۴) متقى هندى، كنز العمال، ج۱۴، ح۳۸۷۰۰.
(۴۵) طوسى، كتاب الغيبة، ص ۱۸۶.
(۴۶) ر.ك: شرح منازل السائرين، ص ۱۶۹ و۱۷۰.
(۴۷) اربلى، كشف الغمه، ج۲، ص ۴۷۴.
(۴۸) مرعشى نجفى، ملحقات الاحقاق، ج۲۹، ص ۳۳۴.
(۴۹) طوسى، كتاب الغيبة، ص ۴۶۸.
(۵۰) ر. ك: الملاحم والفتن، باب ۱۲۹.
(۵۱) قندوزى، ينابيع المودة، ص ۴۳۵.
(۵۲) مجلسى، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۷۹.
(۵۳) عياشى، تفسير عياشى، ج۲۲، ص ۶۱.
(۵۴) همان، ج۵۲، ص ۲۶۹.
(۵۵) مفيد، الارشاد، ج۲، ص ۳۸۲.
(۵۶) على بن عيسى اربلى، كشف الغمة. ج۲، ص ۴۹۳.
(۵۷) محمد تقى مجلسى، بحار الانوار، ج۵۳، ص ۳۱۶.
(۵۸) سليمان قندوزى، ينابيع المودة، ج۲، ص ۵۸۸.
(۵۹) ذاريات، (۵۱)، آيه ۵۶.
(۶۰) ر.ك: تربيت اسلامى، ج۲، ص۲۳.
(۶۱) طوسى، كتاب الغيبة، ص ۱۷۹.
(۶۲) بحرانى، المحجة فى ما نزل فى القائم الحجة، ص ۲۷۵.
(۶۳) صافى، منتخب الاثر، ص ۴۷۴.
(۶۴) ر.ك: آسيب شناسى رفتارى انسان از ديدگاه قرآن، ص۱۴۷.
(۶۵) كلينى، كافى، ج۸، ص ۶۶.
(۶۶) قندوزى، ينابيع المودة، ج۲، ص ۵۸۸.
(۶۷) اخلاق ناصرى، ص ۳۰۰.
(۶۸) نگارنده، آينده جهان، ص ۲۳۳.
(۶۹) صافى، منتخب الاثر، ص ۶۲، ح۲.
(۷۰) اربلى، كشف الغمة، ج۲، ص ۴۷۲.
(۷۱) كلينى، كافى، ج۱، ص ۴۴۱.
(۷۲) طبرى، بشارة المصطفى، ص۲۰۷.
(۷۳) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
(۷۴) على دخيل، الامام المهدى، ص ۲۷۱.
(۷۵) ر. ك: صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص ۵۸۱؛ نگارنده، آينده جهان، ص ۲۴۳ و۲۴۴.
(۷۶) كامل سليمان، يوم الخلاص، ج۲، ص ۶۴۷؛ الزام الناصب، ص ۶.
(۷۷) صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۶۷۸.
(۷۸) همان، ص ۶۴۳.
(۷۹) كامل سليمان، يوم الخلاص، ج۲، ص ۶۰۳.
(۸۰) حر عاملى، اثبات الهداة، ج۲، ص ۵۶۶.
(۸۱) مجلسى، بحار الانوار، ج۵۱، ص ۱۲۰.
(۸۲) اربلى، كشف الغمة، ج۲، ص ۴۷۰.
(۸۳) همان، ص ۴۹۸.
(۸۴) صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص ۵۹۲، ج۴.
(۸۵) صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۳۶۸، ح۶.
(۸۶) صدوق، علل الشرايع، ج۱، ص ۱۶۱، ح۳.
(۸۷) مجلسى، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۹۰.
(۸۸) كلينى، كافى، ج۸، ص۲۶۶.
(۸۹) طبرسى، الاحتجاج، ج۲، ص ۲۹۱.
(۹۰) مفيد، الارشاد، ج۲، ص ۴۸.
(۹۱) اربلى كشف الغمه، ج۴، ص ۴۹۳.
(۹۲) صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۳۷۲.
(۹۳) مجلسى، بحار الانوار، ج۷۸، ص ۱۵۸.
(۹۴) ر. ك: مفيد، الارشاد، ج۲، ص ۳۸۶.
(۹۵) كاظمى، بشارة الاسلام، ص ۲۹۷.
(۹۶) طوسى، كتاب الغيبة، ص ۴۷۶.
(۹۷) كامل سليمان، يوم الخلاص، ج۱، ص ۵۵۴.
(۹۸) كلينى، كافى، ج۸، ص۳۹۶.
(۹۹) كامل سليمان، يوم الخلاص، ج۲، ص ۶۰۳.
(۱۰۰) صافى، منتخب الاثر، ص۵۹۲، ح۴.
(۱۰۱) ر. ك: توماس هابز، لوياتان.
(۱۰۲) نعمانى، الغيبة، ص ۲۰۶.
(۱۰۳) مجلسى، بحار الانوار، ج۵۳.
(۱۰۴) صدوق، كمال الدين، ج۲، ص ۶۴۶.
(۱۰۵) صدوق، خصال، ج۲، ص ۴۲۶.
(۱۰۶) مجلسى، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۷۲، ح۱۶۵.