درآمدى بر مسائل سياسى دكترين مهدويت
غلام رضا بهروزلك
اشاره:
مهدويت آموزه اى فراگير بوده وتمامى ابعاد زندگى انسان را در بر مى گيرد. يكى از حوزه هاى مطالعاتى آن مباحث سياسى است اين نوشتار در صدد است با مفهوم شناسى سياست ومباحث سياسى مهدويت، به طبقه بندى وشناسايى مسائل آن بپردازد با توجه به گسترش مطالعات مهدويت وشكل گيرى گرايشهاى مطالعاتى ـ پژوهشى مختلف در اين حوزه ضرورت دارد محققان علاقه مند به گرايش مطالعات سياسى مهدويت طبقه بندى مباحث سياسى مهدويت آشنا شده وبا بصيرت بيشترى وارد آن شوند.
براى اين منظور در هر كدام از اين طبقه بندى ها سعى شده است برخى از مهمترين مسائل مربوطه شناسايى ومعرفى شوند.
مقدمه
يكى از حوزه هاى مطالعاتى وگرايش هاى رشته تخصصى مهدويت، گرايش سياسى ـ اجتماعى است. غالب گرايش هاى مطالعاتى مهدويت اسلامى ميان رشته اى بوده وبين مهدويت اسلامى وحوزه هاى مختلف دين پژوهى ورشته هاى علوم انسانى، ارتباط برقرار مى كنند. مطالعات سياسى مهدويت نيز در واقع بين مباحث علوم سياسى وبه ويژه انديشه سياسى اسلام وديگر حوزه هاى معارف اسلامى مشترك هستند ولازم است پيش از ورود به اين حوزه مطالعاتى، نمايى كلى از ويژگى هاى مباحث سياسى مهدويت ترسيم شود تا پژوهشگران اين حوزه چشم انداز مناسبى از مباحث سياسى مهدويت داشته باشند وبتوانند با اشراف وبصيرت بيش ترى، اين حوزه مطالعاتى را پى گيرى نمايند.
مباحث مهدويت غالباً از منظر كلامى يا تاريخى مدّ نظر قرار مى گيرند، امّا در واقع، مباحث مهدويت از منظرهاى مختلف قابل طرح است. در انديشه سياسى شيعى با توجه به محوريت آموزه امامت، مباحث سياسى مهدويت از اهميت ويژه اى برخوردار هستند. زيرا از يك سو، مهدويت با آموزه امامت پيوند خورده است واز سوى ديگر با تحقق حكومت جهانى مهدوى، آرمان مدينه فاضله اسلامى محقّق مى شود وظلم وستم از دنيا رخت برمى بندد. از اين جهت آموزه مهدويت اسلامى، ابعاد سياسى بسيار مهمى در معارف اسلامى دارد وشايسته است با نگرش تخصصى وبا استفاده از دست آوردهاى علوم سياسى مورد بررسى قرار گيرد.
براى ورود به مباحث سياسى مهدويت لازم است ابتدا به مسأله شناسى مباحث سياسى مهدويت پرداخته شود ودر ضمن آن رهيافت هاى مختلفى كه در بررسى اين مباحث كاربرد دارند، شناسايى شوند. اين رهيافت ها گاه در قالب گرايش هاى مختلف علوم سياسى است واز اين جهت لازم است مرورى بر گرايش هاى مختلف علوم سياسى وارتباط آن ها با مباحث مهدويت نيز صورت پذيرد. از اين رو ابتدا با مرورى بر مفهوم سياست ورويكردهاى مختلف به سياست در جهان امروز، مباحث مهدويت در قالب گرايش هاى مختلف علوم سياسى بررسى خواهد شد.
مفهوم سياست در آموزه مهدويت
گاه به انديشه مهدويت در اسلام، آموزه يا دكترين مهدويت مى گويند. در فرهنگ وبستر دكترين چنين تعريف شده است:
۱. آموزه، دستور العمل؛
۲. الف) آن چه آموخته شده است؛
ب) اصل ياموضوع يامجموعه اى از اصول دريك شاخه دانش يا يك نظام اعتقادى ـ دينى؛
ج) اصل حقوقى كه از تصميمات گذشته به دست آمده است؛
د) اعلان سياست بنيادين حكومت به ويژه درعرصه روابط بين الملل.
دكترين در دائرة المعارف هاى ويكى پيديا ولينوكس نيز چنين تعريف شده است:
۱. دكترين بيش تر درباره مجموعه اعتقادات دينى به ويژه اعتقاداتى كه از سوى كليسا مطرح شده، به كار مى رود.
۲. هم چنين در مورد اصل حقوقى در سنّت هاى حقوقى عرفى كه طى تصميمات گذشته تاريخى شكل گرفته است، به كار مى رود.
۳. دكترين درسياست خارجى، عبارت است از مجموعه قواعد بنيادينى كه در اجراى سياست خارجى يك كشور اِعمال مى شود. از اين رو، دكترين هم آهنگى فراخى را بيان مى كند كه طى طيفى از اقدامات واعمال درست تلقى شده است.دكترين در اين معنا، همواره بيان گر ابتكارات يك رهبر سياسى خاص است كه به نام وى خوانده مى شود، مثل دكترين مونرئه ودكترين آيزنهاور. در امريكا رسم است كه هر رئيس جمهورى دكترين خود را نيز داشته باشد.
گاهى دكترين تنها واژه اى بلندپروازانه است براى يك شعار. هم چنين دكترين درباره مفهومى از يك فرايند عمليات پيچيده در جنگ به كار مى رود. نمونه بارز آن، دكترين تاكتيكى است كه در آن مجموعه اى از مانورها، نيروها وتسليحات خاص به مثابه يك ره يافت پيش فرض در حمله خاص به كار گرفته مى شود.
با توجه به كاربرد دكترين در آموزه هاى اعتقادى، از واژه دكترين واژه ديگرى در زبان انگليسى به صورت indoctrination ساخته شده كه در مقابل واژه تعليم يا education، پذيرش انفعالى را بيان مى كند. (See: Internet Source ,۱). به لحاظ ريشه شناختى، واژه دكترين ازكلمه لاتين didacheگرفته شده كه به معناى گرفتن ودريافت كردن است. درمتن يونانى عهد جديد دو واژه براى دكترين به كار رفته است:didache وdidaskalia. هر دو واژه به معناى آموزه، دستورالعمل، تعليم وتبيين به كار رفته اند. در انجيل آمده است كه مسيح دكترين را مى آموزد. (Matt. ۷:۲۸, ۲۲:۳۳; Mk. ۱:۲۲, ۴:۲, ۱۱:۱۸, ۱۲:۳۸; Luke ۴:۳۲, etc. ) بنابراين ديدگاه، دكترين واقعى از آن خداست. از حضرت مسيح نقل شده كه:
"دكترين من مال من نيست، بلكه از آن خداست كه مرا فرستاده است."
(John ۷:۱۶).
در نسخه جيمز كينگ عهد عتيق، واژه آموزه شش بار ومعمولا در ترجمه واژه عبرى leqakh به معناى دستورالعمل يا در معناى دقيق تر "آن چه بايد دريافت شود" به كار رفته است. اين واژه در متن عهد جديد جيمز كينگ نيز بيش از پنجاه بار به كار رفته است كه اغلب در مورد تعليم يا دستورالعمل هاى عيسى مسيح وكمتر در مورد تعاليم ديگران به كار رفته است. دكترين در كاربرد مفرد خود تنها به تعاليم مسيح گفته شده است، ودر كاربرد جمع خود، در مورد تعاليم ديگران كه باطل محسوب مى شوند. (See: Internet Source, ۲)
با توجه به معانى اى كه از واژه دكترين در فرهنگ مسيحى - غربى وجود دارد، مى بايست بر نقش آموزه هاى دينى در معناى اين واژه تأكيد كرد. ريشه اين لغت نيز به معناى دستورالعمل وراهنماست. با چنين محتوايى، واژه دكترين در زندگى غير دينى نيز رواج يافته است. واژه دكترين در عرصه سياسى ـ اجتماعى بيش تر ديدگاه هاى اعلامى وسياست هاى رهبران سياسى را بيان مى كند.
در صورتى كه ما در سنّت اسلامى از دكترين مهدويت سخن بگوييم، مى بايست آن را در سياق دينى همانند سنت مسيحى به كار ببريم. از اين رو، دكترين مهدويت شامل آموزه هاى اسلامى در باره منجى موعود وزندگى در مدينه فاضله اسلامى خواهد بود. طبيعى است با توجه به ويژگى كلان آموزه مهدويت اسلامى، ابعاد مختلفى از آن را مى توان استخراج وتبيين نمود. يكى از ابعاد مهم وپر اهميت آموزه مهدويت اسلامى، ابعاد سياسى ـ اجتماعى آن است كه در اين نوشتار سعى مى شود مسائل سياسى آن طبقه بندى وبه صورت اجمالى شمرده شوند.
رويكرد به سياست در تفكر اسلامى، غايت گرايانه وفضيلت گرايانه است. حتى در تفكر اسلامى، مفهوم سياست دقيق تر از ديگر نگرش هاى غايت گرايانه مى نمايد. نگرش اسلامى با نگرش غايت گرايانه يونان باستان متفاوت است كه بنابراين، سعادت اخروى، سعادتى نهايى است ودر پى سعادت دنيوى؛ يعنى سياست، فرايندى است كه ضمن زمينه سازى فضيلت در اين دنيا، زمينه سعادت اخروى را تأمين مى كند. در مباحث سياسى مهدويت، ماهيت سياست وجهت گيرى ها براساس راهبرد به فضيلت وسياست صورت مى گيرد. در اين مباحث، خود فعل سياسى مورد توجّه است، يا دانش به چنين فعلى.
چيستى مفهوم سياست
اولين بحث در مورد سياست تبيين مفهومى آن است وپرداختن به اين پرسش كه سياست چيست؟ چرا كه اگر بخواهيم مباحث سياسى مهدويت را شناسايى وپى گيرى كنيم، ابتدا بايد تعريفى از سياست داشته باشيم تا به دنبال چيزى ناشناخته نباشيم.
در مفهوم شناسى سياست ابتدا بايد يادآور شد كه اصطلاح سياست هم در مورد خود فعل سياسى وهم در مورد علم به آن، يعنى در مورد علم سياست به كار رفته است. نام برخى از علوم چنين است كه هم به معناى خود موضوع وپديده مورد نظر است وهم به معناى دانش مربوط به آن پديده يا موضوع مورد مطالعه. اصطلاح تاريخ نيز چنين است. تاريخ گاه در معناى نفس حوادث واقعى تاريخى به كار مى رود واز آن به تاريخ يك تعبير مى كنند وگاه به معناى علم به حوادث تاريخى است كه از مقوله علم ودانش است وآن را تاريخ دو مى خوانند. اصطلاح سياست نيز چنين است. گاه مراد از سياست فعل خارجى است وبر نفس رابطة خاصى دلالت دارد كه در عرصه اجتماعى بين انسان ها رخ مى دهد. گاه سياست عبارتست از علم به چگونگى اين روابط. در اين بحث مراد ما از سياست عمدتاً همان فعل سياسى است. يعنى مى خواهيم اين مسأله را بررسى نماييم كه در معارف مهدوى، رابطه سياسى در جامعه اسلامى چگونه سامان مى يابد ودر نتيجه بهترين وضعيت مطلوب در عرصه سياسى از اين منظر چيست. البته در صورت لزوم به سياست به معناى دانش خاص نيز اشاره خواهيم نمود.
مباحث گسترده اى راجع به لفظ سياست در زبان هاى عمده جهان اسلام (عربى، فارسى وتركي) يا معادل آن در زبان هاى لاتين وجود دارد. پرداختن به آن در اين مختصر ضرورتى ندارد ومحور بحث معناى اصطلاحى سياست است.
اگر بخواهيم جامع ترين تعريف را از فعل سياسى ارائه كنيم بايد به مفهوم قدرت در مطالعات سياسى توجه نماييم. شايد جامع ترين تعريف از فعل سياسى عبارت باشد از رابطه قدرت در جامعه. برخى هم سياست را با دولت پيوند مى زنند. برخى معتقدند سياست عبارت است از كارى كه دولت انجام مى دهد. تعاريف ديگرى نيز مطرح شده است. در سنت اسلامى هم مراد از سياست، استصلاح خلق است.
به هر حال، چه مراد از سياست قدرت باشد، چه دولت وچه استصلاح، سياست نوعى رابطه راهبرى در عرصه اجتماعى است. طبعا هر نوع راهبرى مستلزم رابطه قدرت مى باشد. رابطه قدرت در هر نوع تعريفى كه از آن بخواهيم ارائه بدهيم، بيانگر تأثير واِعمال اراده مى باشد. يعنى عده اى تأثيرگذارند وعده اى تأثير پذيرند. با توجه به نگرش هاى مختلف در عرصه اجتماعى، اگر عاملى در عرصة اجتماعى اعم از عوامل انسانى يا ساختارى، عامل ديگر را تحت تأثير قرار بدهد، اين جا فعل سياسى رخ داده است. البته اين تأثيرگذارى بايد در جهت مديريت كلّى جامعه باشد. امروزه با توجه به تخصصى شدن وجزئى تر شدن نگرش ها وجدا شدن علوم انسانى از فلسفه، برخى افعال ديگر چون مديريت به اين معنا داخل سياست مى شوند. امّا به هر حال اگر رابطه قدرت را در رهبرى كلان جامعه در نظر بگيريم، اين جا فعل سياسى رخ مى دهد. در رشته مديريت هم ممكن است چنين نگاهى باشد، امّا فعل سياسى، كلان تر وكلى تر از صِرف رابطه مديريتى در يك عرصه ى خاص است.
رويكردهاى عمده به فعل سياسى
اگر چنين تلقّى اى از سياست را مدّ نظر قرار دهيم، حداقل سه رويكرد كلان نسبت به سياست وجود دارد. اولين رويكرد، رويكردهاى عمدتاً كلاسيك هستند. رويكردهاى كلاسيك سياست را به منظور دستيابى افراد جامعه به فضيلت در نظر مى گيرند. در واقع، غايت فعل سياسى معطوف به فضيلت است. در يونان باستان با سقراط، فضيلت در زندگى سياسى محوريت مى يابد. در بحث هاى افلاطون وارسطو هم اين نگرش برجسته است. در مسيحيت هم زندگى سياسى ابزارى است براى شهر آسمانى، براى دستيابى به سعادت. در شهر آسمانى كه آگوستين مطرح مى كند، دولت در استخدام كليساست ولذا كليسا همانند سر مى شود ودولت همانند بدن. در سنّت اسلامى نيز نگرش به سياست براى نيل به زمينه سازى سعادت وفضليت مى باشد. اين بحث در متون اسلامى كاملاً برجسته است ودر مباحث انديشمندان مسلمان چون فارابى نيز به خوبى منعكس شده است.
رويكرد به سياست در دوران مدرن تغيير پيدا مى كند. در دوران مدرن رويكرد به سياست، نه براى به دست آوردن فضيلت است، بلكه براى بدست آوردن آزادى است. در واقع، غايتِ سياست آزادى است. فضيلت امرى شخصى مى شود كه هر كس آن را به شيوة خاصى كه مى خواهد دنبال مى كند. دغدغه انديشمندان مدرن ـ غير از كانت ـ مثل توماس هابزوجان لاك، آزادى است؛ يعنى چگونه سياست تنظيم شود تا آزادى فرد تأمين گردد. در فلسفه سياسى كانت، بحث سعادت وفضيلت جايى ندارد. او مفهوم خير اخلاقى را در سياست مطرح مى كند، ولى چون مبناى وظيفه گرايانه يا اخلاق وظيفه گرايانه دارد ودغدغه اش انجام وظيفه است، در پى اين نيست كه غايتى به نام سعادت يا فضيلت به دست بيايد.
اصلاً در فلسفه كانت رسيدن به سعادت مطرح نيست، بلكه شما بايد طورى رفتار كنيد كه عمل خود را براساس وظيفه انجام دهيد. يعنى مبناى كانت اخلاق وظيفه گرايانه است. امّا در بحث فضيلت گرايان ما خير را انجام مى دهيم كه به سعادت برسيم.
در نگرش هاى پست مدرن، دغدغه آزادى جاى خودش را به دغدغه قدرت ورابطه قدرت مى دهد. اصطلاحى در پست مدرن ها مطرح است به نام "امر سياسى". "امر سياسى" عبارت است از نزاع هميشگى ودائمى در عرصه رابطه اجتماعى انسان ها. در واقع، سياست همواره معطوف به قدرت است. در اين انديشه، تأكيد وتمركزى بر فضيلت يا آزادى صورت نمى گيرد. قدرت در همه جا حاضر است وتعيين كننده است. ويژگى اصلى نگرش هاى پسامدرن را مى توان نفى روايت كلان ومرگ سوژه محورى مدرن دانست. در پسامدرن ها، قدرت تنها در لايه هاى سطحى آن مد نظر قرار نمى گيرد، بلكه قدرت در تار وپود زندگى انسان ها رخنه وانسان را در دام خود اسير مى كند. برخلاف نگرش مدرن به سياست وقدرت كه در آن انسان محورى اقتضا مى كرد كه خواست انسان ها بر اساس حقوق طبيعى از پيش موجود رعايت شود وحقوق بشر محور باشد. در پسامدرن ها هيچ نگرش كلان وكلّى پذيرفته نمى شود. آنچه واقعيت دارد تنها عرصه رقابت ونزاع بر سر منافع است. در اين نگرش، قدرت است كه تعيين كننده است. حتى در بحث هاى كسانى مثل فوكو، قدرت است كه دانش متناسب با خود را مى سازد. اين جا حتّى قدرت، منشأ خود را پنهان مى سازد وامكان شناسايى آن به راحتى وجود ندارد. پس در نگرش پسامدرن ها زندگى بشر همواره در دام قدرت ورقابت انسان ها ومنافع آن ها گرفتار است. از اين رو، سياست نيز صرفاً تعديل اين خشونت قدرت است. اين جا بين امر سياسى وسياست از اين جهت تفاوت گذاشته مى شود كه امر سياسى همواره رابطه قدرت تعديل نشده وخشن است؛ اما سياست تا حدّى سعى مى كند خشونت هاى تعديل نشده را تعديل نمايد. پس سياست عبارتست از تعديل روابط خشن قدرت به روابط غير خشن. يعنى از تخاصم به رقابت ونزاع مى رسيم.
اين كه فضيلت وآزادى چيست، در واقع، آزادى يك روايت كلان بود كه مدرن ها مطرح مى كردند. در پست مدرن ها، قدرت مطرح است، امّا تلاش مى شود با شناسايى كانون هاى قدرت تا حد امكان رهايى انسان از سيطره هاى قدرت مطرح شود. البته در نهايت گريزى از اين كانون ها وتأثيرات قدرت وجود ندارد، امّا سعى مى شود با شالوده شكنى قدرت هاى تثبيت شده، امكانات واحتمالات پنهان ديگر كشف شود. يعنى در اين جا از آزادى به رهايى تعبير مى شود. پس در پست مدرن، سياست همواره معطوف به رابطه قدرت است. اگر چنين نگرشى را ما به پست مدرن داشته باشيم، كسانى مثل كلبيون وسوفسطائيان هم به سياست، چنين نگرشى را داشتند. آنان مى گفتند عدالت وسياست، تأمين منافع ثروتمندان وزورمندان است.
رويكرد به سياست ومفهوم آن در دكترين مهدويت
رويكرد به سياست در تفكر اسلامى، رويكردى غايت گرايانه وفضيلت گرايانه است. حتّى مفهوم سياست در تفكر اسلامى دقيق تر از ديگر نگرش هاى غايت گرايانه است. تفاوت نگرش اسلامى با نگرش غايت گرايانه يونان باستان اين است كه سعادتى را غايت حركت انسان مى داند. كه هم دنيا وهم آخرت وجهان ديگر او را در بر گيرد. يعنى سياست اسلامى فرايندى است كه ضمن زمينه سازى فضيلت در اين دنيا، زمينه سعادت اخروى را هم تأمين مى كند. در مباحث سياسى مهدويت، چنين تلقى اى از سياست داريم. يعنى اگر بگوييم سياست عبارتست از اين كه كسانى هستند كه ديگران را هدايت مى نمايند، ماهيت سياست وجهت گيرى آن براساس راهبرد به فضيلت شكل مى گيرد. در مباحث مهدويت چنين مفهومى از سياست مراد است.
در اين مباحث يا خود فعل سياسى مد نظر است يا دانش به چنين فعلى. البته بايد توجه داشت كه در مباحث مهدويت، ما از فعل سياسى معطوف به سعادت بحث مى كنيم. امّا گاه علاوه بر مباحث معطوف به سعادت، از باب رابطه تضاد، از مضادات سياست مهدوى نيز بحث مى شود. همانطور كه در انديشه سياسى فارابى، محور بحث مدينه فاضله است، اما از مضادات مدينه فاضله هم بحث مى شود. پس در مباحث سياسى مهدويت، رويكرد به سياست همان رويكرد فضيلت گرايانه ومضاداتش هست. از اين رو، گاهى مسائلى را در مباحث مهدويت مى بينيم كه از اصل مباحث مهدويت خارج است، امّا به دليل رابطه تضاد اين بحث ها هم به نوعى وارد بحث سياسى مهدويت مى شوند.
ضرورت طرح مباحث سياسى مهدويت
براى ضرورت طرح مباحث سياسى مهدويت در شرايط امروز، دلايلى را مى توان مطرح كرد. اين دلايل عبارتند از:
۱. آموزه اعتقادى امامت واستلزامات سياسى آن. مهدويت به دليل ارتباط تنگاتنگ آن با مسأله امامت، آموزه اى اعتقادى است. امامت همواره به عنوان ركن اعتقادى شيعه مطرح بوده است وشيعه را با آن مى شناخته اند. در شرايط امروز نيز شناخت امام وتبعيت از وى، اصلى اعتقادى است. مؤمن شيعى هنگامى درست آيين خواهد بود كه بتواند امام معصوم وامام زمان خويش را بشناسد واز وى تبعيت كند. حضرت مهدى (عج) هم يكى از دوازده جانشين منصوص پيامبر گرامى اسلام است ومصداق تام امامت در عصر حاضر مى باشد. آموزه امامت از همان ابتدا بُعد سياسى مهمى در جامعه اسلامى داشته است وبه تعبير شهرستانى در كتاب ملل ونحل براى هيچ موضوعى به اندازه امامت وجانشينى پيامبر(ص) شمشيرها برهنه نشده وخون ريخته نشده است. از اين رو، شناخت امام معصوم وپيروى از وى بيانگر راه حق وتمايز آن از باطل است. يعنى در عصر حاضر، اصل تولّى وتبرّى اقتضا مى كند امام معصوم را بشناسيم وبا اظهار وفادارى وتولّى به وى ودوستدارانش از دشمنانش بيزارى بجوييم. بدين جهت با شناخت حق لازم است از آن پيروى شود واز باطل تبرّى وبرائت شود.
۲. نقش مهدويت در هويت بخشى به زندگى سياسى - اجتماعى ما. علاوه بر ضرورت اعتقاد به چيستى امامت ومصداق آن، مهدويت سازنده هويت ماست. كانون بحث هويت اين است كه ما چه كسى هستيم؟ وچگونه تعريف مى شويم؟ ووجوه تمايز ما از ديگران چيست؟ يكى از رويكردها به تعريف هويت، تعيين واژگان نهايى ماست. طبق تعريف رورتى، مراد از واژگان نهايى آن است كه اگر از كسانى بخواهيم آرمان هاى خودشان را تعريف كنند از يك سرى ايده ها ومفاهيمى سخن مى گويند كه فراتر از آن ها، تكرار مكررات است. وقتى ما مى خواهيم از هويت خودمان يا آنچه آرمان ماست صحبت كنيم، ناخواسته بايد به امام زمان(عج) تمسّك بجوييم. يعنى اگر ما به عنوان شيعه واقعى خودمان را بخواهيم تعريف كنيم، بايد به آرمانى ترين واژگانمان خود را تعريف كنيم. اين همان واژگان نهايى ماست. نام شيعه خود روشنى بخش است. شيعه يعنى پيرو، يعنى پيرو اهل بيت?. بدين سبب ما در نام وتعريف خويش، همواره با اهل بيت عصمت وطهارت ودر اين زمان با حضرت ولى عصر(عج) تعريف مى شويم. چنين تعريفى در دعاى شريف زير نيز به خوبى منعكس شده است:
اللهم عرفنى نفسك، فانك ان لم تعرفنى نفسك لم أعرف رسولك، اللهم عرفنى رسولك، فانك إن لم تعرفنى رسولك لم أعرف حجتك. اللهم عرفنى حجتك فإنك إن لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى.
در روايات فريقين نيز نقل شده است كه آن حضرت مى فرمايند:
"من مات ولم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية".
"آن كس كه بدون شناخت امام معصوم زمانش بميرد، مانند دوران جاهليت پيش از اسلام باكفر وشرك از دنيا رفته است".
يعنى اصلا هويت وزندگى اسلامى، دائر مدار شناخت امام زمان است. يعنى عملاً ما چه كسى هستيم؟ وبا چه كسى تعريف مى شويم؟ با امام زمان خودمان(عج). پس از اين جهت، خودشناسى ما مستلزم شناخت مهدويت است. نيز بدين جهت است كه ما در عرصه سياسى هم هويت سياسى خود را با امام زمان خويش تعريف مى كنيم. وجوه تفاوت وتمايز ما از جريانات سياسى ديگر وحكومت هاى غاصب زمان ما، تعلّق خاطر ما به دولت مهدوى وحكومت جانشينان برحق آن حضرت مى باشد.
۳. بحران ايدئولوژى هاى بشرى در جهان امروز. سومين دليل ضرورت طرح مباحث سياسى مهدويت در عصر حاضر، نياز انسان امروز به شناخت بهترين الگوهاى نظام سياسى وحكومت دارى است. انسان امروز حكومت ها ودولت هاى بسيارى را ديده واز بسيارى از اين حكومت ها سرخورده شده است. ايدئولوژى هايى كه در صدد ارائه مدل هاى مختلفى از زندگى سياسى بوده اند، امروزه با بحران مواجه شده اند. روايتى داريم كه مى فرمايد:
"پيش از قيام قائم، همه اقوام وگروه ها به حكومت خواهند رسيد. اين بدان جهت است كه نگويند اگر ما فرصت حكومت پيدا مى كرديم، عدالت را به پا مى داشتيم وشيوه ديگرى داشتيم وانسان ها را به سعادت مى رسانديم."
تأويل اين روايت ونگرش نمادين آن اين است كه هر ايده وتفكر ومرامى به حكومت مى رسد، امّا همگى ناكام مى مانند. در شرايط كنونى هم، ما شاهد هستيم مكتب ها وجريانات فكرى مختلفى آمده اند ورفته اند. ما به كدام يك بايد دل ببنديم. در زمان ما كه عصر پايان مكتب ها ودر واقع دوران افول مكتب ها وقرائت هاى كلان است، اين دغدغه بيش تر احساس مى شود. دنياى مدرن سعى كرد در اين چند سده اخير بهترين راه حل را نشان دهد. اما خود مدرنيته غربى نيز با بحران مواجه شده است ونقدهايى كه پسامدرن ها از درون بر آن مطرح كرده اند، حاكى از بحران درونى تفكر مدرنيسم غربى است. حال اين پرسش پيش روى انسان امروز مطرح است كه جايگزين مناسب چيست؟ عده اى دل خوش كرده اند كه ليبراليسم جواب بدهد. امّا ليبراليسم ودر كل مدرنيته غربى جواب نمى دهد. به هر حال در شرايطى كه اين ايدئولوژى ها ومكاتب افول مى كنند انسان ها به دنبال ايده هاى با ثبات ترى هستند. پس از اين جهت ما مى توانيم آموزه حكومت اسلامى ودر رأس آن مدينه فاضلة مهدوى را ارائه كنيم.
۴. احياى اسلام گرايى وتوجه جهان امروز به سياست ومدينه فاضله اسلامى. در واقع اسلام گرايى كه در شرايط امروز جهان رو به گسترش است، يك جامعه آرمانى ومطلوب دارد. صحبت از آرمان اسلام گرايى، صحبت از مدينه فاضله مهدوى است. پس اگر آرمان نهايى اسلام گرايى را بخواهيم هر چه شفاف تر توضيح بدهيم، راهى جز توضيح مدينه فاضله مهدوى نخواهيم داشت.
۵. تبيين وتوضيح وضعيت سياسى جامعه امروز با الگوى مدينه فاضله مهدوى. يكى از دلايل ضرورت شناسايى وپرداختن به مباحث سياسى مهدويت، ضرورت هاى زندگى سياسى امروز ماست. اگر ما امروزه در جهان اسلام بخواهيم وضعيت سياسى خويش را سامان دهيم، مى بايست بر اساس الگوى آرمانى خويش به ساختن جامعه امروزى بپردازيم. الگوى آرمانى ما در آينده است. البته الگويى نيز در گذشته ودر صدر اسلام داريم، يعنى در سنّت نبوى وسنّت علوى. امّا اين الگوها به دليل شرايط تاريخى خاص خويش نتوانستند آرمان نهايى نظام اسلامى را محقّق كنند وهمواره چالش ها ومشكلاتى در برابر آن ها وجود داشته است. اما مدينه فاضله مهدوى كامل ترين نظام سياسى اسلام است. در واقع مى بايست هم با نگاه به گذشتة محقّق وهم آيندة آرمانى، زندگى سياسى امروز خويش را سامان بخشيم. البته امروزه كسانى پيدا شده اند كه در سنّت گذشته ترديدهايى كرده اند. مثل اين ترديد كه آيا اصلاً پيامبر گرامى اسلام مأمور به تشكيل حكومت دينى بوده است يا نه؟ آيا حضرت على (ع) صرفاً به جهت انتخاب مردم وبيعت آنان حكومت را پذيرفت يا مأموريتى الهى داشت؟ هر چند يك راه رويارويى با چنين مباحث وشبهاتى، ارائه استدلال هاى تاريخى وكلامى براى توضيح گذشته است، راه ديگر نيز ارجاع به آينده است. بسيارى از اين افراد كه در گذشته ترديد مى كنند در آينده ترديدى ندارند. در اين ترديدى ندارند كه سرانجام منجى موعود از جانب خداوند برانگيخته خواهد شد وحكومت دينى جهانى تشكيل خواهد داد. براى بحث با اين افراد مى توان به آينده شناسى روى آورد وآرمان نهايى را توضيح داد.
البته شناسايى آينده از جهت ديگرى نيز ضرورت دارد. همواره آينده راهنماى امروز است. اگر ما آينده شناسى قوى اى داشته باشيم، حال شناسى ما هم قوى شكل خواهد گرفت. كسانى كه نگاه روشنى به آينده ندارند، حال خويش را نيز نمى توانند خوب بشناسند. از اين جهت آينده شناسى ارتباط وثيقى با زندگى امروز دارد وبراى ساختن وتنظيم زندگى سياسى امروز خويش بايد به آينده موعود روى آورد.
۶. بحران عدالت وتوجه به منجى گرايى در جهان امروز. يكى ديگر از دلايل لزوم پرداختن به مباحث سياسى مهدويت، بحران عدالت در عصر حاضر است. امروزه بحران عدالت به تدريج به بحرانى فراگير تبديل مى شود. ما در روايات داريم كه منجى موعود هنگامى ظهور خواهد كرد كه زمين از ظلم وجور پر گردد. تلقّى من اين است كه ظلم وجور در روزگاران گذشته، اين طور نبود كه كل جهان را بتواند يكجا در بر بگيرد. در واقع وضع جهان از اين حيث چند هوايى بوده است. مناطق جهان به دليل فاصله مكانى ـ زمانى نسبتاً مستقل بودند. يك جا عدالت بود، يك جا ظلم. امّا اين تعبير كه مى گويد جهان را ظلم وجور فرا خواهد گرفت، با شرايطى كه ما در حال حاضر زندگى مى كنيم، به سمت وسويى مى رويم كه ديگر ظلم، متعلق به منطقه خاصى نيست. ظلم چيزى مى شود كه كلّ جهان را در بر مى گيرد. از اين جهت من فكر مى كنم كه بحث ظلم وبحرانِ عدالت دارد يك بحث جهانى مى شود. يعنى اين طور نيست كه يك عده راحت باشند ويك عده ناراحت. عامل اصلى گسترش بحران عدالت وجهان شمول شدن آن نيز خود پديده جهانى شدن است. حتى آن كسى كه در غرب زندگى مى كند، مسأله عدالت برايش مطرح است. چرا راهپيمايى هاى گسترده كه عليه جهانى شدن اقتصاد صورت مى گيرد، در غرب بيش تر است؟ اين بدان جهت است كه حتّى مردمان عادى در غرب نيز تحت تأثير بى عدالتى در جهان امروز هستند. البته اين بدان معنا نيست كه آن شرايط فراگير شدن ظلم وجور الان محقّق شده است وظهور محقّق خواهد شد. بلكه مراد آن است كه رفته رفته جهان به سمت بى عدالتى وظلم فراگير در حال حركت است ولازمه رفع ومبارزه با اين بى عدالتى ها نيز، معرفى آرمان عدالت مهدوى است.
۷. جهانى شدن وچشم انداز فرج. بحث جهانى شدن هم خود دليل ديگرى براى ضرورت طرح مباحث سياسى مهدويت است. جهانى شدن ايجاب مى كند انسان ها الان در شرايطى زندگى كنند كه صحبت از يك جامعه آرمانى وفراگير جهانى است. آيا ماهيت اين زندگى جهانى چگونه خواهد بود؟ آيا با جامعه موعود جهانى اديان چه نسبتى دارد؟ اين بحث هم اقتضا مى كند كه به مباحث سياسى مهدويت بيش تر بپردازيم.
البته بحث هاى مربوط به جهانى شدن وارتباط آن با بحث مهدويت اسلامى بسيار گسترده است كه نمونه هايى از آن در اين اثر مطرح شده است وبرخى از مسائل آن نيز در اين نوشتار توضيح داده خواهد شد.
۸. فعاليت گروه هاى انحرافى مهدويت نيز ضرورت تبيين صحيح ابعاد سياسى مهدويت را ايجاب مى كند. بحث جريانات انحرافى هم كه الان بيش تر است واز قبل هم بوده به نوعى بحث هايى مثل انجمن حجتيه، بهائيت، البته بهائيت بعد سياسى اش كمتر است وبيشتر بعد اعتقادى ودينى اش است. اما همين بعد اعتقادى تاثيرات سياسى هم دارد. ولى مستقيما جريانات انجمن حجتيه، شايد آن ديدگاههاى تعليق حكومت و... در آنها مستقيما بحث سياست مطرح است.
در نهايت، آخرين دليلى كه من احساس مى كنم بدان جهت طرح مباحث سياسى مهدويت ضرورت دارد، اين است كه غرب با آموزه هاى مهدويت ما به منازعه وچالش برخاسته است. در واقع، غرب براى اين كه خودش را توجيه كند، آموزه ما را به صورت منفى ارائه مى دهد. يعنى امام زمانى كه ما داريم، شمشير وقهر وجنگش برجسته است. يا به صورت كلى، آن تلقى هاى نادرستى كه آن ها نسبت به مهدويت القا مى كنند، اين هم اقتضا مى كند كه ما خودمان اين آموزه را شفاف تر ودقيق تر ارائه دهيم.
طبقه بندى مباحث سياسى مهدويت
براى طبقه بندى مباحث سياسى مهدويت مى توان به دو شيوه عمل كرد: شيوه اول اين است كه به تناسب همه رشته ها وگرايش هاى مطالعات سياسى، مباحث سياسى مهدويت را شناسايى نماييم. اين جا نيز بايد بين شاخه هاى اصلى مطالعات سياسى ومطالعات بين رشته اى تمايز قائل شد. طبق اين شيوه اگر ما علم سياست، جامعه شناسى سياسى، فلسفه سياسى داريم، يا اگر گرايش هاى ميان رشته اى همانند جغرافياى سياسى، اقتصاد سياسى وروانشناسى سياسى داريم، در هركدام مسائل مربوط به مهدويتراشناسايى واحصا كنيم ودرپژوهش هاى سياسى مهدويت استفاده نماييم.
اين شيوه هر چند خيلى ايده آل وفراگير است، اما فايده وكاربرد آن در شرايط كنونى خيلى كم است. شايد در ميان مدت يا در بلند مدت بتوانيم مسائل جغرافياى سياسى مهدويت را بررسى كنيم، اما در كوتاه مدت هنوز زمينه هاى بررسى اين مسائل كاملا شفاف وروشن نيست. اين بدين معنا نيست كه هيچ مسأله مهم وحايز اهميت سياسى در اين زمينه وجود ندارد، بلكه مراد اين است كه در شرايط كنونى به رغم مطالعات انجام شده وزحماتى كه علماى بزرگوار ما در وادى معارف مهدوى متحمل شده اند، هنوز مسائل بسيارى در حوزه هاى اصلى باقى است كه ابتدا بايد بدانها پرداخت وبه لحاظ نگرش كاربردى واولويت دادن به مسائل مهم تر، صرفاً به شناسايى وبررسى مسائلى پرداخت كه امروزه در وادى مباحث سياسى مهدويت بيش تر مبتلا به هستند وبررسى آن ها ضرورت بيش ترى دارد.
شيوه دوم شناسايى مسائل سياسى مهدويت اين است كه به جاى پرداختن به تمامى حوزه ها وگرايش هاى مهم سياسى، صرفاً به مسأله شناسى حوزه هاى مهم وكاربردى مباحث سياسى مهدويت بپردازيم. اين كار را مى توان با شناسايى حوزه هاى اصلى انديشه سياسى اسلام انجام داد. البته در فرصت مناسب وبا توسعه مباحث مهدويت لازم است در رويكردى مجدّد، مباحث مهدويت را بر اساس تمامى حوزه ها وگرايش هاى سياسى مهدويت بررسى كنيم. مزيت شيوه دوم اين است كه ما را به مباحث مورد نياز امروز جامعه اسلامى نزديكتر مى كند وطبعا تأمين نيازهاى امروز را مد نظر قرار مى دهد. چنين نگرشى را مى توان به نوعى نگرشى كاربردى ومبتنى بر ضرورت ها دانست. البته چنان كه گذشت، هر چند چنين شيوه اى از مزيت كاربردى بودن برخوردار است، شيوة جامعى نيست ومباحثى از قلمرو بررسى خارج مى ماند كه لازم است در فرصت مناسب تكميل شود.
طبقه بندى مسائل سياسى مهدويت
پيش از طبقه بندى مباحث سياسى مهدويت توجّه به اين نكته ضرورى است كه برخى از مسائل سياسى مهدويت را مى توان از زواياى مختلف بررسى كرد. از اين جهت شايد مسأله خاصى را بتوان از منظرها ودر نتيجه در طبقه بندى هاى مختلف مطرح كرد. به عنوان مثال ضرورت وجود امام ورهبر در جامعه كه عنوانى خاص است، گاه از منظر كلام سياسى مورد بررسى قرار مى گيرد وگاه از منظر فقه سياسى يا فلسفه سياسى. لذا اين امر موجب تداخل طبقه بندى مسائل سياسى مهدويت نمى شود وبايد به بُعد وحيثيت بررسى يك مسأله در جايگاه وطبقه بندى خود توجه نمود. به نظر مى رسد مى توان مباحث مهدويت را از منظر كاربردى در شش گروه عمده طبقه بندى نمود.
الف) كليات ومبانى مباحث سياسى مهدويت
در اين بخش مباحث زمينه ساز كه مقدمات مباحث سياسى مهدويت اسلامى را تشكيل مى دهند، بررسى مى شوند. مباحثى چون مستندات ومنابع آموزه مهدويت اسلامى وهم چنين برخى ازمباحثى را كه نمى توان درديگر بخش هاى مباحث سياسى مهدويت مطرح نمود، مى توان در اين بخش مطرح نمود. عمده ترين مباحث سياسى مهدويت در اين بخش عبارتند از:
۱. طبقه بندى مفاهيم سياسى احاديث مهدويت اسلامى؛
۲. بررسى تحولات نشانه شناختى مفاهيم سياسى مهدويت در تاريخ اسلام؛
۳. منبع شناسى مباحث سياسى مهدويت؛
۴. نقش عقل در مباحث سياسى مهدويت؛
۵. نقش نقل در مباحث سياسى مهدويت؛
۶. نقش شهود وامور ذوقى در مباحث سياسى مهدويت؛
۷. نقش تجربه در مباحث سياسى مهدويت؛
۸. تحليل معنى شناختى مفاهيم سياسى دعاى ندبه؛
۹. تحليل معنى شناختى مفاهيم سياسى ادعيه مهدويت (به جز دعاى ندبه)؛
۱۰. نقش اخبار موضوعه در تحريف مباحث سياسى مهدويت در تاريخ اسلام؛
۱۱. بررسى رويكردها وعملكردهاى حكام جور در باب احاديث مهدويت؛
۱۲. مفهوم شناسى نجات در منجى گرايى اسلامى؛
۱۳. تحليل مفاهيم سياسى توقيعات شريف؛
۱۴. مفهوم شناسى استضعاف وحاكميت مستضعفان در قرآن كريم؛
۱۵. بررسى مصاديق سوء استفاده حاكمان غاصب وجائر از اخبار ملاحم؛
۱۶. بررسى وتحليل مفاهيم سياسى مهدويت در قرآن كريم؛
۱۷. بررسى تأثيرات اخبار مهدويت در تحولات سياسى صدر اسلام؛
۱۸. تحليل مفاهيم سياسى مهدويت در كلام نبوى (ص)؛
۱۹. تحليل مفاهيم سياسى مهدويت در نهج البلاغه؛
۲۰. تحليل مفاهيم سياسى مهدويت در صحيفه سجاديه؛
۲۱. تحليل مفاهيم سياسى مهدويت در كلام امامان معصوم? (به تفكيك)؛
۲۲. و....
ب) مباحث كلام سياسى مهدويت
كلام سياسى يكى از حوزه هاى اصلى معرفت سياسى اسلامى است. در تعريفى اجمالى مى توان كلام سياسى را چنين تعريف كرد: "كلام سياسى شاخهاى از علم كلام است كه به تبيين وتوضيح آموزههاى ايمانى وديدگاههاى كلان دين درباب مسائل وامور سياسى مى پردازد واز آنها در قبال ديدگاهها وآموزههاى رقيب دفاع مى نمايد." برخى هم كلام سياسى را به آموزهاى سياسى برگرفته از وحى تعريف كرده اند. چنين تعريفى به نوعى شامل مباحث فقه سياسى نيز مى گردد ودر نتيجه مانع نيست. دغدغه اصلى كلام سياسى سه امر است: شناسايى دقيق مواضع وديدگاه هاى كلان دين در باب زندگى سياسى؛ تبيين واستدلال براى آن ها؛ ودر نهايت دفاع از اين ديدگاه ها در قبال شبهات وديدگاه هاى رقيب. چنان كه از تعريف كلام سياسى بر مى آيد، كلام سياسى معطوف به ديدگاه هاى كلان سياسى اسلام است وهرگز وارد مسائل جزئى نمى شود. پرداختن به مسائل سياسى جزئى از منظر حقوق وتكاليف، چنان كه توضيح خواهيم داد، شأن فقه سياسى است. البته گرايش هاى ديگرى نيز در استخراج ديدگاه هاى سياسى دين اسلام وجود دارد مانند حديث شناسى سياسى؛ تفسير سياسى؛ عرفان سياسى. تفاوت كلام سياسى نيز با هر كدام از اين حوزه ها، دغدغه دفاعى كلام سياسى از اصول ومبانى دينى است. كلام سياسى با فلسفه سياسى نيز متفاوت است كه در بخش فلسفه سياسى آن را توضيح خواهيم داد.
به نظر مى رسد بسيارى از مباحث سياسى مهدويت از منظر كلام سياسى قابل طرح وبررسى است. در نگاهى كلان مى توان حداقل سه حوزه اصلى را براى مباحث كلام سياسى مهدويت شناسايى نمود: تبيين اصل آموزه مهدويت در اسلام؛ بررسى مسأله عصر غيبت وزندگى سياسى در آن؛ تبيين مدينه فاضله مهدوى ومباحث مربوط به آن. مهدويت يك آموزه اعتقادى دينى است وبا توجه به ارتباط آن با مسأله امامت ورهبرى در جامعه اسلامى از يك سو وتجلّى مدينه فاضله اسلامى در دولت مهدوى، ابعاد سياسى مهمى دارد. از اين حيث كلام سياسى مى بايست ضمن تبيين مسائل مهدويت اسلامى به عنوان آموزه اعتقادى، استدلال هاى مناسب را به شيوه هاى مختلف عقلى، نقلى وتجربى براى آن ارائه نمايد واز آن در برابر ديدگاه هاى رقيب دفاع نمايد. از اين رو اصل اثبات آموزه مهدويت در اسلام يك مسأله كلامى است. مسأله اساسى ديگر در اين زمينه تبيين ضرورت، خصوصيات وويژگى هاى مدينه فاضله مهدوى است. مسأله غيبت ووضعيت سياسى جامعه اسلامى در اين عصر نيز بحث سياسى مهم ديگرى است كه لازم است در اين زمينه مورد بررسى قرار گيرد. البته مسأله مهدويت در اسلام مانند اصل مسأله امامت ورهبرى در جامعه اسلامى داراى مسائل ريز وفرعى ترى نيز مى باشد كه برخى از اين مسائل عبارتند از:
ب- ۱) مبانى ومباحث بنيادين سياسى مهدويت در اسلام
۱. مهدويت ومبانى مشروعيت نظام اسلامى در اسلام؛
۲. مبانى انسان شناختى آموزه مهدويت در اسلام؛
۳. مبانى هستى شناختى ومعرفت شناختى آموزه مهدويت در اسلام؛
۴. غايت زندگى سياسى در آموزه مهدويت اسلامى؛
۵. مفهوم شناسى سياست در آموزه مهدويت؛
۶. مفهوم جامعه وزندگى اجتماعى در مهدويت اسلامى؛
۷. نقش وجايگاه مهدويت در انديشه سياسى اسلام؛
۸. مهدويت ونسبت دين وسياست در اسلام؛
۹. مهدويت ومسأله انتظار بشر از دين در عرصه سياسى ـ اجتماعى؛
۱۰. مفهوم شناسى منجى گرايى در عرصه سياسى ـ اجتماعى؛
۱۱. مهدويت ومسأله انتصابى بودن امام معصوم؛
۱۲. مهدويت وضرورت حكومت دينى؛
۱۳. ادله انتصاب امام مهدى عج به امامت؛
۱۴. صفات وويژگى هاى سياسى منجى در اسلام؛
۱۵. محدوديت هاى شناخت بشرى در گزينش منجى؛
۱۶. نقش مردم در شناخت وگزينش منجى موعود؛
۱۷. مردم سالارى ومهدويت اسلامى؛
۱۸. مفهوم شناسى آزادى وعدالت در آموزه مهدويت اسلامى؛
۱۹. مهدويت وتحزب در جامعه اسلامى؛
۲۰. مهدويت ونظام سياسى امامت؛
۲۱. مهدويت ونظام سياسى خلافت؛
۲۲. مهدويت وفضيلت گرايى سياسى؛
۲۳. مهدويت وتجلّى انسان كامل در رهبرى سياسى ـ اجتماعى؛
۲۴. مهدويت ومسأله انسان كامل در تفكر اسلامى.
ب- ۲) مهدويت ووضعيت سياسى شيعه در عصر غيبت
برخى از مسائل كلام سياسى مهدويت به دوره غيبت امام معصوم(ع) مربوط مى شوند. اين مباحث شامل مباحث گسترده اى مى شوند ك نمونه هايى از آن عبارتست از:
۱. بررسى عوامل سياسى - اجتماعى غيبت حضرت مهدى (عج)؛
۲. چگونگى ارتباط امام غايب با جامعه اسلامى؛
۳. استراتژى انتظار در عصر غيبت؛
۴. نقش وجايگاه نوّاب خاص درتنظيم زندگى سياسى جامعه اسلامى عصرغيبت صغرا؛
۵. وظايف سياسى جامعه منتظر در اسلام؛
۶. وظايف سياسى منتظران در اسلام؛
۷. ولايت فقيه ومسأله حكومت در عصر غيبت؛
۸. بررسى نظريه هاى سياسى شيعه در عصر غيبت؛
۹. بررسى ونقد نظريه تعليق حكومت در عصر غيبت؛
۱۰. كار ويژه هاى سياسى ـ اجتماعى امام غايب؛
۱۱. جانشينان امام غايب در عصر غيبت؛
۱۲. ماهيت شناسى زندگى سياسى در عصر حضور وغيبت؛
۱۳. جايگاه عصر غيبت در تكامل انسانها از منظر كلام سياسى شيعه؛
۱۴. ابعاد سياسى ـ اجتماعى فلسفه عصر غيبت در حكمت الهى؛
۱۵. نقش طولانى شدن عصر غيبت در تحول وتكامل بشرى؛
۱۶. نقش وجايگاه غيبت منجى در انديشه سياسى اهل سنت؛
۱۷. ابعاد سياسى ـ اجتماعى فقدان لطف تصرّف درعصر غيبت وجايگزين هاى آن در عدل الهى؛
۱۸. ولايت فقيه ونقش فقها در تنظيم زندگى سياسى عصر غيبت؛
۱۹. حدود اختيارات فقها در تنظيم زندگى سياسى عصر غيبت؛
۲۰. ظرفيت هاى حكومت ولايى در تحقّق آرمان هاى نظام سياسى مهدوى؛
۲۱. نقش مردم در نظام سياسى عصر غيبت؛
۲۲. مفهوم شناسى غصب وجور در عصر غيبت؛
۲۳. زمينه ها وعوامل سياسى ـ اجتماعى غيبت در اسلام؛
۲۴. حدود آزادى سياسى در نظام ولايى؛
۲۵. كارويژه هاى نظام ولايى در عصر غيبت؛
۲۶. الگوى بيعت با امام غايب؛
۲۷. چيستى وماهيت بيعت در نظام ولايى؛
۲۸. اصول ومبانى رأى اكثريت در نظام هاى سياسى عصر غيبت.
ب- ۳) مهدويت ومدينه فاضله اسلامى
۱. نقش رهبرى دينى در نظام مهدوى؛
۲. مهدويت وحاكميت مستضعفان در اسلام؛
۳. مهدويت وضرورت حكومت دينى در پايان تاريخ؛
۴. وجوه نابسندگى سكولاريسم در مدينه فاضله اسلامى؛
۵. مفهوم شناسى حكومت در مدينه فاضله مهدوى؛
۶. ضرورت هاى دولت وحكومت در مدينه فاضله مهدوى؛
۷. آينده سياست ودولت در مدينه فاضله مهدوى؛
۸. نقش علم ودانش بشرى در زمينه سازى مدينه فاضله وآرمان شهر؛
۹. ساختار نظام سياسى مهدوى؛
۱۰. جهانى شدن وزمينه هاى حكومت جهانى حضرت مهدى (عج)؛
۱۱. مهدويت وجهانى شدن؛
۱۲. نقش مردم در نظام سياسى مهدوى؛
۱۳. حدود آزادى هاى سياسى در نظام سياسى مهدوى؛
۱۴. الگوى توسعه سياسى در نظام سياسى مهدوى؛
۱۵. الگو وحقوق شهروندى در نظام سياسى مهدوى؛
۱۶. ابعاد سياسى ـ اجتماعى عدالت در نظام سياسى مهدوى؛
۱۷. ابعاد سياسى ـ اجتماعى امنيت در نظام سياسى مهدوى؛
۱۸. ساز وكار تأمين عدالت در نظام سياسى مهدوى؛
۱۹. ساز وكار تأمين امنيت در نظام سياسى مهدوى؛
۲۰. نسبت سنجى عدالت وآزادى در مدينه فاضله مهدوى؛
۲۱. نظام سياسى مهدوى ونظام هاى سياسى نبوى، علوى وحسنى؟؛
۲۲. كرامت انسانى وعدالت مهدوى؛
۲۳. كرامت سياسى در دولت مهدوى؛
۲۴. آزادى سياسى وكرامت مهدوى؛
۲۵. كرامت انسانى واقتدار دولت در نظام مهدوى؛
۲۶. نظارت همگانى وكرامت انسانى در دولت مهدوى؛
۲۷. مهدويت ومفهوم شهروندى؛
۲۸. ويژگى هاى دولت كريمه.
ج) مباحث فلسفه سياسى مهدويت ومنجى گرايى
فلسفه سياسى يكى از حوزه هاى ديرين دانش سياسى است. تمدن هاى مختلف در طول تاريخ، نگرش ها وفلسفه سياسى خاص خويش را ايجاد نموده اند. انديشمندان اسلامى نيز با الهام از آموزه هاى وحيانى در نخستين سده اسلامى، مباحث عقلى را از كتاب وسنّت آموختند وگسترش دادند. دانشِ كلام دانشى بومى در تمدّن اسلامى بوده است كه تا پيش از عصر ترجمه، نمايانگر گرايش مسلمانان به مباحث عقلى بوده است. تشويق اسلام به فراگيرى دانش وتحمّل مشقّت هاى آن حتّى با سفر به اقصا نقاط جهان آن روز، همچون چين، سبب اقبال مسلمانان به دانش هاى تمدّن هاى همجوار همچون تمدّن ايران باستان ويونان باستان گرديد. مسلمانان با تأمّل در تعاليم عقلى حكماى يونان وبا اخذ وگسترش آن در تمدّن اسلامى، مباحث فلسفه سياسى را نيز در تمدّن اسلامى وارد كردند. برخى همچون لمبتون معتقدند كه تمدّن اسلامى به دليل غلبه وحى وآموزه هاى دينى، فاقد فلسفه سياسى بوده وعملا كلام سياسى جاى فلسفه سياسى را گرفته است، يا كسان ديگرى از زوال فلسفه سياسى در تمدّن اسلامى سخن گفته اند، امّا بايد اذعان نمود كه انديشمندان اسلامى به ويژه متفكران شيعى با رويكرد عقلى به بسط وگسترش مباحث فلسفى پرداخته ودر حد امكان خويش آن را در سنت اسلامى تداوم بخشيدند. در اين راه موانعى وجود داشته است، امّا نمى توان تلاش هاى صورت گرفته را در احياى فلسفه سياسى در دوره هاى مختلف از جمله در سنّت حكمت متعاليه صدرالمتألهين ناديده گرفت.
فلسفه سياسى در صدد كشف وتبيين حقايق سياسى است. از يك منظر، فلسفه سياسى در صدد نشاندن يقين وعلم به جاى ظن در عرصه سياسى ـ اجتماعى است. فيلسوف سياسى برخلاف متكلّم سياسى، در صدد تحرّى حقايق است ودغدغه او، اثبات يا دفاع از آموزه هاى دينى به هر روش ممكن نمى باشد. بدين جهت اولاً فيلسوف سياسى در صدد تحرّى حقيقت است وسعى مى كند بدون دغدغة اثباتِ موضع يا مدّعاى خاصى، كار خويش را آغاز كند؛ وثانيا صرفاً به روش عقلى به بررسى پديده هاى سياسى مى پردازد.
مباحث فلسفه سياسى به دليل عقلى بودن، جهان شمول وكلّى هستند واحكام عقلى، خاصِّ مردمان وجغرافياى مشخصى نيست، اما عملاً در طول تاريخ، گونه ها ومكاتب مختلف فلسفه سياسى ظهور كرده است.
گاه به دليل ماهيت اعتقادى - باورمبنا بودن آموزه هاى دينى ورواج آنان در اجتماعات ديندار، اين ادعا مطرح شده است كه نمى توان در اين جوامع از فلسفه سياسى سخن گفت. يا حداقل در صورتِ امكانِ طرحِ فلسفه سياسى در اين جوامع، نمى توان از فلسفه سياسى مسيحى يا اسلامى سخن گفت وتعبير فلسفه سياسى اسلامى تعبيرى تناقض آميز است. زيرا فلسفه سياسى حاكى از تعقّل آزاد است در حالى كه قيد دين خاصى چون اسلام، سبب تقيد تعقّل آزاد مى شود.
در پاسخ به چنين اشكالى بايد گفت اگر صرف زمينه هاى اجتماعى مانعِ تفكر عقلى وآزاد باشد، نمى توان هيچ فلسفه سياسى آزاد داشت. زيرا هر جامعه اى داراى ويژگى هاى خاصِ خود بوده ودر نتيجه بر نحوه تعقّل آن جامعه تأثير مى گذارد. ثانيا مراد از فلسفه سياسى اسلامى، نه تفكر محدود بلكه بهره گيرى ازبرخى آموزه هاى وحيانى براى مساعدت به عقل در استدلال هاى خود مى باشد. از اين جهت، قيد اسلامى در فلسفه سياسى اسلامى صرفاً بيانگر پيش فرض ها وبرخى از مبادى خاص پذيرفته شده در فلسفه سياسى اسلامى است. چنين مبادى اى در هر فلسفه سياسى وجود دارد. ثالثاً در صورتى كه فلسفه را صرفاً يك فعاليت بشرى ندانيم وهرگونه تفكر منتظم عقلانى را در عرصه سياسى فلسفه سياسى بدانيم، در متون اسلامى نيز بسيارى از آموزه ها وتبيين هاى عقلانى از پديده هاى سياسى ـ اجتماعى را مى توان يافت. از اين جهت مى توان از فلسفه سياسى اسلامى مبتنى بر متون دينى سخن گفت.
با اين توضيح مى توان وارد مباحث فلسفه سياسى مهدويت شد. هر چند مهدويت از منظرى صرفاً يك اعتقاد اسلامى مى باشد، از منظرى ديگر، كلان آموزه فراگير بوده وحتى در مكاتب بشرى نيز گونه اى از تحقّق جامعه آرمانى در آينده مطرح است. اگر مهدويت را معادل منجى گرايى بدانيم آموزه نجات در بسيارى از مكاتب وانديشه هاى آينده نگر مطرح است. البته به رغم اشتراك اين مكاتب در اصل آموزه نجات وتحقق جامعه آرمانى در آينده، در جزئيات وچگونگى آن اختلاف وجود دارد. فلسفه سياسى مهدويت با عنوان كلان آموزه آرمان شهر ومنجى گرايى قابل بررسى است. از اين جهت برخى از موضوعات كلان فلسفه سياسى مرتبط با مباحث مهدويت را مى توان شناسايى كرد:
۱. ضرورت يوتوپيا وآرمان شهر بشرى؛
۲. آرمان شهر، رؤيا يا واقعيت؛
۳. مهدويت ومبانى آرمان شهر؛
۴. ساختار آرمان شهر بشرى؛
۵. قلمرو آرمان شهر: منطقه اى يا جهانى؛
۶. عوامل وزمينه هاى تحقّق آرمان شهر؛
۷. نقش رهبران وقهرمانان در تحقّق آرمان شهر؛
۸. آرمان شهر، زمينى يا آسمانى؟ بررسى عوامل آسمانى در تحقّق آرمان شهر بشرى؛
۹. سيما وويژگى هاى آرمان شهر؛
۱۰. نقش وجايگاه مردم در آرمان شهر؛
۱۱. شيوه هاى تحقّق آزادى وعدالت در آرمان شهر؛
۱۲. الگوى توزيع قدرت در آرمان شهر؛
۱۳. غايت زندگى سياسى در آرمان شهر؛
۱۴. جامعه مدنى در نظام سياسى مهدوى؛
۱۵. نقش وجايگاه رهبران در آرمان شهر؛
۱۶. كارويژه هاى ساختار سياسى در آرمان شهر؛
۱۷. مفهوم فضيلت در آرمان شهر؛
۱۸. مضادات آرمان شهر؛
۱۹. ضرورت منجى گرايى در تاريخ؛
۲۰. آموزه نجات در فلسفه سياسى؛
۲۱. مفهوم نجات در آرمان شهر؛
۲۲. چيستى وضرورت نجات در آرمان شهر؛
۲۳. عوامل محرّك در تاريخ ونقش منجى؛
۲۴. سنّت ها وقوانين تاريخ وجايگاه نجات؛
۲۵. آرمان شهر وبازگشتِ به حاشيه رانده شدگان (مستضعفان)؛
۲۶. آرمان شهر، پايان نزاع قدرت؛
۲۷. منجى گرايى، همسويى خردگرايى وقدسى گرايى؛
۲۸. و....
د) مباحث فقه سياسى مهدويت
فقه سياسى دانشى است كه همانند كلام سياسى در بستر تمدّن اسلامى شكل گرفته وبالندگى يافته است. فقه سياسى محصول تأمّل مسلمانان در چگونگى تنظيم جزئيات برنامه زندگى سياسى خويش بر اساس آموزه هاى شرعى است. از اين جهت يكى از اصيل ترين دانش هاى سياسى مسلمانان است. اگر دانش هاى سياسى ديگر محصول تعلّم ويادگيرى مسلمانان از تمدّن هاى ديگر وپرورش آن ها در تمدّن اسلامى بوده است، امّا فقه سياسى دانشى كاملا بومى ـ اسلامى است. در جهان معاصر بحث از حقوق به شيوه هاى مختلفى دنبال مى شود، فقها نيز در تمدّن اسلامى با تلاش سترگ خويش اين دانش را در مهد تمدّن اسلامى بارور كرده اند. روزگارى فقه سياسى متناسب با نيازهاى روزمره جهان اسلام رونق داشته وفعال بوده است، امّا در دو سده اخير در جهان اسلام با ركود هايى مواجه شده است كه رشد واحياى اسلام گرايى خود زمينه هاى احيا وبالندگى مجدّد آن را فراهم ساخته است.
فقه سياسى در صدد تبيين تكاليف سياسى جامعه اسلام در سطح فردى، گروهى واجتماعى است. فارابى در كتاب الملّة فقه سياسى را با فلسفه مدنى در يك رديف قرار داده است واز مجموعه فلسفه مدنى وفقه مدنى به عنوان علم مدنى عام ياد كرده است. از نظر وى "فقه در بخش عملى ملت شامل چيزهايى است كه آن ها جزئيات مباحث ومفاهيم كلى در علم مدنى [خاص] هستند وبنابر اين، جزئى از اجزاى علم مدنى عام بوده ودر ذيل فلسفه عملى قرار دارد." در تعريفى ديگر، عميد زنجانى معتقد است: "در فقه مباحثى تحت عنوان جهاد، امر به معروف ونهى از منكر، حسبه، امامت وخلافت، نصب اُمرا وقُضات... ونظاير آن به طور مستقيم يا غير مستقيم مطرح شده است كه به آنها احكام السلطانيه يا فقه سياسى گفته مى شود." در يك نگرش مباحث فقه سياسى به چهار بخش تقسيم شده است: مباحث مربوط به كليت نظام سياسى، مسائل سياست داخلى، مسائل سياست خارجى وتاريخ انديشه سياسى فقها.
با چنين نگرشى، فقه سياسى را مى توان در مباحث مهدويت نيز مطرح كرد. ويژگى دانش فقه سياسى تمركز بر جزئيات وبيان تكاليف عملى است. از اين حيث در مباحث فقه سياسى مهدويت بايد از تكاليف سياسى مربوط به نظام سياسى وحاكمان وتكاليف سياسى افراد وگروه هاى اجتماعى بحث نمود. نمونه هايى از مباحث فقه سياسى مهدويت عبارتند از:
۱. صفات وويژگى هاى امام در مهدويت اسلامى؛
۲. كارويژه ها ووظايف امام در عصر غيبت وظهور؛
۳. وظايف سياسى ـ اجتماعى حكومت مهدى نسبت به مردم؛
۴. حقوق ووظايف مردم نسبت به امام مهدى در عصر غيبت وظهور؛
۵. جايگاه فرد در دولت مهدوى؛
۶. شيوه انتخاب وگزينش كارگزاران نظام مهدوى؛
۷. حقوق ووظايف گروه ها وتشكل هاى سياسى در نظام مهدوى؛
۸. الگوى امر به معروف ونهى از منكر در نظام مهدوى؛
۹. حقوق ووظايف شهروندى در نظام مهدوى؛
۱۰. مسؤوليت هاى سياسى ـ اجتماعى دولت مهدوى در قبال تأمين عدالت در جامعه؛
۱۱. ضرورت جنگ وجهاد با مخالفان در عصر ظهور؛
۱۲. مسأله جهاد در عصر غيبت امام معصوم(ع)؛
۱۳. حقوق اقليت ها در نظام مهدوى؛
۱۴. شيوه انتقاد از عملكرد كارگزاران در نظام مهدوى؛
۱۵. ضرورت وچگونگى نظارت سياسى در نظام مهدوى؛
۱۶. نقش ووظايف زنان در نظام مهدوى؛
۱۷. وظايف سياسى منتظران در عصر غيبت؛
۱۸. وظايف سياسى جامعه منتظر در عصر غيبت؛
۱۹. مبانى فقهى نظام ولايى در عصر غيبت؛
۲۰. وظايف واختيارات جانشينان عام امام معصوم(ع) در عصر غيبت؛
۲۱. اصول وآداب جهاد در عصر ظهور؛
۲۲. حقوق معارضان در انقلاب مهدى (عج)؛
۲۳. تكاليف سياسى كارگزاران نظام ولايى؛
۲۴. راهكارهاى عدالت وآزادى در نظام ولايى؛
۲۵. حدود آزادى سياسى در نظام مهدوى؛
۲۶. تكاليف سياسى نوّاب خاص امام در عصر غيبت صغرا؛
۲۷. امكان وحدود اعتراض ومخالفت در نظام ولايى؛
۲۸. امكان وحدود اعتراض ومخالفت سياسى در نظام مهدوى؛
۲۹. وظايف ومسؤوليت هاى نظام ولايى در زمينه سازى نظام مهدوى؛
۳۰. چگونگى تفكيك يا ادغام قوا در نظام سياسى مهدوى.
هـ ) مباحث جامعه شناسى سياسى مهدويت
مباحث جامعه شناسى سياسى مهدويت نيز يكى از حوزه هاى مهم مطالعات سياسى مهدويت مى باشد. در گذشته دانش تجربى مستقلى به شيوه علوم اجتماعى جديد نداشته ايم، امّا برخى از مطالعات وتحقيقات انجام شده در قالب سياست نامه ها واندرزنامه ها را مى توان نوعى تجويزات ناشى از تجربه آن ها در گذشته بدانيم. البته گاه مطالعات تجربى نيز در تمدّن اسلامى دنبال شده است. نمونه بارز چنين روش هايى را مى توان در علمِ عمران ابن خلدون ومباحث ابن طقطقى يافت. امروزه مطالعات تجربى سياسى در رهيافت هاى مختلف جامعه شناسى، روانشناسى، اقتصادى، وجغرافيايى وغيره قابل پيگيرى است.
جامعه شناسى سياسى به عنوان علم سياسى تجربى وبارز، محصول تأمّل انديشمندان در چند قرن اخير است. در مورد ماهيت اين علم اختلافاتى وجود دارد. برخى همانند موريس دورژه، جامعه شناسى سياسى را با علم سياست يكسان دانسته اند كه در هر دو، از نهادهاى سياسى بحث مى شود. گاه جامعه شناسى سياسى متفاوت از علم سياسى دانسته شده است. حسين بشيريه تمايز علم سياست را با جامعه شناسى سياسى در نوع نگاه از منظر رابطه قدرت دانسته است. در علم سياست قدرت از بالا به پايين نگريسته واِعمال قدرت از سوى دولت ونهادهاى سياسى جامعه بررسى مى شود، ولى در جامعه شناسى سياسى روابط قدرت از پايين به بالا واز طريق اعمال قدرت از سوى نيروهاى اجتماعى بر نهادهاى سياسى قدرت در جامعه مد نظر مى باشد. در اين نگرش جامعه شناسى سياسى معطوف به مطالعه قدرت در بين نيروهاى اجتماعى است. البته در نگرش هاى متأخر وبر اساس چرخش پسامدرن در مطالعات جامعه شناسى سياسى، آن گونه كه كيت نش نيز بخوبى گزارش داده است، جامعه شناسى سياسى معطوف به رابطه قدرت در عرصه اجتماعى است. در اين نگرش، قدرت صرف رابطه رسمى قدرت نيست وبه لايه هاى مختلف وپنهان قدرت در عرصه زندگى سياسى توجه مى شود. در كل، رهيافت جامعه شناسى سياسى را مى توان نوعى مطالعه تجربى روابط قدرت در عرصه اجتماعى دانست.
مباحث جامعه شناسى سياسى مهدويت مجموعه مسائلى هستند كه به مطالعه وتحليل روابط قدرت در جامعه اسلامى در ارتباط با آموزه مهدويت اسلامى مى پردازند. از اين حيث در جامعه شناسى سياسى مهدويت مى بايست بر اساس چگونگى اين روابط وتأثير آموزه مهدويت در تحوّل وشكل گيرى روابط قدرت بحث نمود. مباحث جامعه شناسى سياسى مهدويت را مى توان در سه دوره عصر حضور امامان معصوم?، عصر غيبت، وآستانه ظهور بررسى كرد. گاه مباحثى نيز به صورت جامعه شناسانه در مورد عصر ظهور مطرح مى شود كه به نظر مى رسد اين بحث ها عمدتاً به مباحث كلام سياسى، فقه سياسى وفلسفه سياسى مربوط مى شود وطبعاً مطالعه تجربى در مورد آينده بى معنا خواهد بود. نمونه هايى از مباحث جامعه شناسى سياسى مهدويت عبارتند از:
ه ـ ۱) عصر ائمه:
۱. سيره سياسى معصومان? در آماده سازى جامعه اسلامى براى عصر غيبت؛
۲. وضعيت سياسى جامعه اسلامى در آستانه غيبت؛
۳. نهاد وكالت وسيره معصومان در نهادسازى براى عصر ظهور؛
۴. نقش آموزه مهدويت در تحولات سياسى اجتماعى صدر اسلام؛
۵. تأثير روابط قدرت در شكل گيرى جريان هاى مدّعى مهدويت در صدر اسلام؛
۶. نقش آموزه منجى گرايى در مقاومت شيعيان در برابر خلفاى اموى وعباسى؛
۷. شيوه هاى امامان معصوم? در ترويج وجامعه پذير سازى فرهنگ مهدويت؛
۸. شيوه شيعيان در آستانه عصر غيبت در مواجهه با مسأله غيبت؛
۹. چگونگى الگوپذيرى شيعيان از آموزه مهدويت در عصر معصومان?؛
۱۰. نقش شاگردان واصحاب ائمه معصوم در گسترش فرهنگ مهدوى؛
۱۱. شيوه هاى تعامل مردم با نمايندگان ووكلاى ائمه در عصر حضور؛
ه ـ ۲) عصر غيبت:
۱. وضعيت سياسى جهان اسلام در آستانه عصر غيبت؛
۲. وضعيت سياسى شيعيان در عصر غيبت صغرا؛
۳. چگونگى تعامل شيعيان با نوّاب خاص؛
۴. چگونگى تعامل خلفا با نوّاب خاص؛
۵. ميزان گسترش ونفوذ فرهنگ مهدوى در عصر غيبت صغرا؛
۶. تأثير مكاتب با حضرت ولى عصر(عج) درعصر غيبت صغرا بر رفتارسياسى شيعيان؛
۷. شيوه هاى كنترل ومقابله حاكمان عباسى بافرهنگ مهدويت درعصرغيبت صغرا؛
۸. نقش آموزه مهدويت در مقاومت شيعيان در عصر غيبت؛
۹. نقش مهدويت در زندگى سياسى معاصر اسلامى؛
۱۰. استراتژى انتظار؛
۱۱. نقش آموزه مهدويت در حركت ها ونهضت هاى اسلامى (مصاديق اين حركت ها هر كدام مستقلا قابل بررسى هستند، مثل سربداران)؛
۱۲. مهدويت وسيماى سياسى منتظران؛
۱۳. فرايند جامعه پذيرى سياسى فرهنگ مهدويت در جامعه اسلامى؛
۱۴. نقش روشنفكران درگسترش وجامعه پذيرسازى فرهنگ مهدويت در عصر غيبت؛
۱۵. نقش خانواده وزنان در جامعه پذيرى فرهنگ مهدوى؛
۱۶. نقش آموزه منجى گرايى ومهدويت در حركت هاى رهايى بخش در جهان اسلام؛
۱۷. نقش رسانه ها در ترويج فرهنگ مهدوى در عصر غيبت؛
۱۸. بررسى نقش اماكن مقدس منسوب به حضرت مهدى درگسترش فرهنگ مهدوى؛
۱۹. بررسى شعائر شيعيان در بزرگداشت فرهنگ مهدوى وتأثيرات آن؛
۲۰. نقش اينترنت وماهواره در گسترش فرهنگ مهدوى؛
۲۱. الگوهاى ترويج فرهنگ مهدوى در جوامع غير اسلامى؛
۲۲. شيوه هاى ترويج فرهنگ مهدوى در جوامع اسلامى؛
۲۳. وجوه رويارويى وبرخورد فرهنگ هاى منجى گرايانه در جوامع چند فرهنگى؛
۲۴. نقش هنر وسينما در فرهنگ سياسى مهدويت؛
۲۵. تأثير فرهنگ سياسى مهدوى بر الگوى مشاركت سياسى مردم در عصر غيبت؛
۲۶. شيوه هاى برخورد با جريانات سياسى انحرافى مهدويت؛
۲۷. نقش جريانات مدّعى مهدويت در تحوّلات سياسى اجتماعى جوامع اسلامى؛
۲۸. عوامل وزمينه هاى سياسى ـ اجتماعى شكل گيرى جريانات انحرافى مهدويت؛
۲۹. نقش استعمار در شكل گيرى جريانات انحرافى مهدويت در جهان اسلام.
هـ ۳) آستانه ظهور وقيام حضرت مهدى (عج):
۱. زمينه هاى سياسى اجتماعى تحقق حكومت جهانى حضرت مهدى (عج)؛
۲. جهانى شدن وچشم انداز فرج؛
۳. ماهيت انقلاب وقيام حضرت مهدى (عج)؛
۴. وجوه ضرورت قيام مسلحانه براى تحقّق مدينه فاضله اسلامى؛
۵. نقش قوميت ها وملل مختلف در انقلاب حضرت مهدى (عج)؛
۶. نيروهاى مخالف حضرت مهدى (عج)؛
۷. ويژگى هاى جنگ آخرالزمان واستراتژى قيام وجهاد لشكر حضرت مهدى (عج)؛
۸. الگوى تحوّل ونوسازى در فرهنگ مهدوى؛
۹. نقش آموزه مهدويت در فرهنگ سياسى جوامع شيعى.
و) مسائل روابط بين الملل
حوزه مطالعات روابط بين الملل يكى از حوزه هاى مهم مطالعات سياسى است. اين حوزه شامل مطالعات مختلف در باره ارتباط واحدهاى سياسى در عرصه بين المللى وروابط خارجى آن ها با يكديگر، سياست خارجى دولت ها وسياست بين الملل مى شود. با تحوّلات چند دهه اخير وتضعيف دولت ملت ها در فرايند جهانى شدن، عرصه روابط بين الملل به تدريج جاى خود را به سياست جهانى مى دهد. در حالى كه روابط بين الملل بر اساس محوريت دولت هاى ملى شكل مى گرفت وتعريف مى شد، با تضعيف واحدهاى ملى از يك سو وپيدايش بازيگران مهم در عرصه سياست جهانى متفاوت از نقش آفرينى انحصارى دولت ـ ملت ها در گذشته، عرصه جهانى شاهد پديده ى جديدى به نام سياست جهانى شده است. البته در بحث هاى مهدويت اين امر به صورت يك مسأله قابل بررسى است كه اصل ماهيت ارتباط حكومت جهانى مهدوى با ديگران چگونه خواهد بود؟ آيا حكومت ها يا ملت هاى ديگرى متفاوت از حكومت جهانى مهدوى وامّت اسلامى در اين دوران حضور خواهند داشت تا شاهد مفهوم روابط بين الملل باشيم يا نه؟ برخى از مباحث سياسى مهم مهدويت در ارتباط با عرصه بين الملل وسياست جهانى عبارتند از:
۱. وضعيت جهان در آستانه عصر ظهور؛
۲. وضعيت قدرت ها ودشمنان حضرت در آستانه ظهور؛
۳. مهدويت وچالش هاى معاصر جهان اسلام؛
۴. وضعيت دولت ها وملل در عصر مهدوى؛
۵. مفهوم شناسى سياست بين الملل در عصر ظهور؛
۶. جنگ آخرالزمان ونقش نيروهاى حق وباطل در آن؛
۷. بررسى ابعاد استراتژيك منطقه جنگى در آخرالزمان؛
۸. عصر ظهور وضرورت جنگ وجهاد؛
۹. تاكتيك هاى نيروهاى باطل در مواجهه با لشكر حضرت مهدى (عج)؛
۱۰. استراتژى غرب در مواجهه با آموزه مهدويت اسلامى؛
۱۱. ماهيت جنگ وتسليحات آن در آخرالزمان؛
۱۲. راهكارهاى تأمين امنيت جهانى در آستانه ظهور؛
۱۳. راهكارهاى تأمين امنيت جهان در حكومت جهانى حضرت مهدى (عج)؛
۱۴. تروريسم ومنجى گرايى در جهان امروز؛
۱۵. اهداف غرب در طرح شعار تروريسم در مقابله با آموزه هاى آخرالزمانى اسلام؛
۱۶. نقش نيروهاى يهودى ـ مسيحى در آخرالزمان وتدارك جنگ آرماگدون؛
۱۷. فتنه يهود ومسيحيان صهيونيست در آخرالزمان؛
۱۸. چشم انداز آخرالزمان ولشكر سفيانى در روايات اسلامى؛
۱۹. چگونگى تعامل ورويارويى اديان ومكاتب آينده نگر در ارتباط با وقوع آخرالزمان؛
۲۰. آخرالزمان ومسأله جنگ بين اديان؛
۲۱. نقش جهانى شدن در گسترش منجى گرايى در جهان امروز.
ز) مطالعات سياسى تطبيقى مهدويت ومنجى گرايى
برخى از مباحث سياسى مهدوى به بررسى تطبيقى موضوعات مشترك مهدويت در مكاتب واديان مختلف مربوط مى شوند. اين مطالعات عمدتاً براساس مباحث مطرح در محورهاى پيشين صورت مى پذيرد. از اين رو با حذف مسائل خاص مهدويت در اسلام، بسيارى از مباحث سياسى مهدويت قابليت بررسى تطبيقى را دارند. بررسى هاى تطبيقى، گونه اى از حوزه مطالعات دين پژوهى است كه محقِّق در آن صرفاً به بررسى وجوه اشتراك وامتياز ديدگاه ها در اديان مختلف مى پردازد واز اين جهت اين گونه مطالعات در ابتداى امر در صدد اثبات صحّت وسقم يا حقانيت اين ديدگاه ها نيست. البته مى توان در برخى از مطالعات تطبيقى به بررسى مزايا وبرترى هاى يك آموزه نسبت به ديگر آموزه ها اقدام نمود يا در كارى چند بُعدى، ضمن مقايسه وتطبيق ديدگاه ها به ارزيابى وداورى بين آن ها نيز پرداخت. بديهى است چنين شيوه اى خود گونه اى تركيبى در مطالعات مهدويت بوده وفراتر از مباحث تطبيقى مى باشد. با توسعه قلمرو مطالعات تطبيقى به مكاتب بشرى مانند مدرنيسم، مباحث تطبيقى مى تواند به صورت گسترده ترى مطرح شود.
۱. سيماى منجى در اسلام وديگر اديان؛
۲. نگرش اديان به فرايند ظهور منجى؛
۳. اقدامات اديان در عرصه مباحث منجى گرايى؛
۴. نقش وتأثير منجى گرايى بر روابط بين اديان؛
۵. سيماى مدينه فاضله در اديان مختلف؛
۶. نگرش اديان به پيروزى مستضعفان ومظلومان در پايان تاريخ؛
۷. مدينه فاضله اسلامى ونظام ليبرال دموكراسى؛
۸. نقد وبررسى نظريه ليبرال دموكراسى به مثابه پايان تاريخ؛
۹. برخورد تمدن ها ونگرش هاى آينده نگر اديان؛
۱۰. نقش وجايگاه مردم در نگرش هاى اديان در باب حكومت آخرالزمان؛
۱۱. نقش وجايگاه احزاب وگروه ها در نگرش هاى اديان در باب حكومت آخرالزمان؛
۱۲. منجى گرايى واديان بشرى؛
۱۳. بررسى تطبيقى نگرش اسلامى ويهودى ـ مسيحى درباره بازگشت حضرت مسيح(ع)؛
۱۴. بررسى سيماى دجّال در اسلام وآيين مسيح؛
۱۵. چگونگى رويكرد منجى به دجّال در آخرالزمان در اسلام وآيين مسيح؛
۱۶. كار ويژه هاى حكومت جهانى منجى موعود در اديان مختلف؛
۱۷. سيماى منجى موعود وانسان كامل در اديان مختلف؛
۱۸. مجدد گرايى وهزاره گرايى در اسلام ومسيحيت.
خاتمه سخن
تحليل ماهيت زندگى سياسى در پرتو آموزه مهدويت براى جامعه اسلامى به ويژه در شرايط امروز، بسيار حياتى وضرورى است. تحولات جهانى در آستانه قرن بيست ويكم وهزاره سوم ميلادى از يك سو ورشد وگسترش اقبال به منجى گرايى ومباحث آخرالزمان از سوى ديگر، سبب شور وتحوّلى جدّى در جهان امروز شده است. گرايش مطالعات سياسى ـ اجتماعى مهدويت نيز خود همانند ديگر حوزه هاى مطالعات مهدويت حاوى مباحث ومسائل گسترده اى است كه لازم است با احصاى اين مسائل زمينه تحقيقات بعدى در اين زمينه فراهم شود. البته آنچه در اين نوشتار مطرح شد، تلاشى اندك براى شناسايى برخى از مهم ترين مباحث مطرح در حوزه گرايش مطالعات سياسى مهدويت بوده است. البته ضرورى است در فرصت مناسب با بررسى ومطالعة تمامى گرايش ها وحوزه هاى مطالعات سياسى وحتى گرايش هاى بين رشته اى، مباحث ومسائل مطرح حوزه مطالعات مهدويت احصا شوند. اميد است اين امر خطير در آينده با همّت محققان وصاحب نظران مباحث مهدويت پى گيرى وكامل شود.
فهرست منابع
۱. ابوالحمد، عبدالحميد، مبانى سياست، تهران، انتشارات توس، چ ۶، ۱۳۷۰.
۲. اشترواس، لوى، فلسفه سياسى چيست؟ فرهنگ رجايى، تهران، انتشارات علمى وفرهنگى، ۱۳۷۳.
۳. بشيريه، حسين، جامعه شناسى سياسى، تهران، نشر نى، چ ۸، ۱۳۸۱.
۴. بلوم، ويليام، نظريه هاى نظام سياسى، احمد تدين، تهران، نشر آران، ۱۳۷۳.
۵. بهروزلك، غلامرضا، "چيستى كلام سياسى"، مجله قبسات، ۱۳۸۲، ش ۲۸.
۶. حقيقت، سيد صادق، مسأله شناسى مطالعات سياسى اسلامى، قم، بوستان كتاب، ۱۳۸۳.
۷. دورژه، موريس، اصول علم سياست، ابوالفضل قاضى،تهران، اميركبير، چ۶، ۱۳۶۹.
۸. زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ در ترازو، تهران، امير كبير، ۱۳۸۱.
۹. عميد زنجانى، فقه سياسى، تهران، اميركبير، ۱۳۶۷.
۱۰. فارابى، ابونصر محمد، "كتاب الملة"، اعداد محسن مهدى، فصلنامه علوم سياسى، ۱۳۷۹، ش ۱۲.
۱۱. لمبتون، كى اس، انديشه سياسى در دوره ميانه اسلام، ترجمه: عباس صالحى ومحمّد مهدى فقيهى، تهران، نشر عروج، ۱۳۷۸.
۱۲. لوكس، استيون، قدرت نگرشى راديكال، عماد افروغ، موسسه خدمات فرهنگى رسا، ۱۳۷۵.
۱۳. لويس، برنارد، زبان سياسى اسلام، ترجمه غلامرضا بهروزلك، قم، بوستان كتاب، ۱۳۷۸.
۱۴. مك گرو، آنتونى، "مفهوم پردازى سياست جهانى"، مجله ارغنون، تابستان ۱۳۸۳، ش ۲۴.
۱۵. نش، كيت، جامعه شناسى سياسى معاصر، ترجمه محمدتقى دلفروز، تهران، انتشارات كوير، ۱۳۸۰.