تنها راه (۴) مروری بر زیارت حضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه)
صادق سهرابی
فصلنامه انتظار - شماره (۷)
اشاره
با گذر از مفهوم «حجّت»، به جایگاه بلند آن در گستره ی هستی راه می یابیم ودر سایه سار هدایت آن، زاویه ی دید خود را فراسوی شناسه های «آفاق» و«انفس»، «سیر ونظر» می دهیم؛ تا با گشودن پنجره ی دل وجان، نسیم هدایت الهی را با تمام وجود لمس کرده واز بینش اعتقادی – سیاسی شیعه توشه گیریم وبنگریم که چگونه قامت بلند امامت، پهنای هستی را پوشش می دهد وباران رحمت خویش را نازل می کند وسبب اتّصال آسمان وزمین می گردد، واین گونه در سایه سار فرهنگ ولایت، نسل سلمانیان را سامان دهیم وبا دست یابی به علم وایمان، تا افق ثریّا هویّت سلمان گونه خود را بازخوانی کرده وخیل عظیم زمینه سازان ظهور را شکل دهیم.
در نوشتار پیشین، سخن از «جنبش نرم افزاری علم وایمان، تا افق ثریا» گفتیم؛ که در جای خود توانایی وپتانسیل تئوری شدن را دارا می باشد. برای تولید فکر واندیشه وایجاد نهضت وجنبش نرم افرازی وحرکت به سمت تمدّن اسلامی وفتح قلّه های بلند «علم وایمان» نیازمند مبنایی تئوریک ورویکردی قابل می باشیم؛ تا آن را سکوی جهش ساخته وفراسوی شکل گیری روحیه ی تعالی طلبی. گام برداریم؛ همان گونه که امام صادق(علیه السّلام) به آن اشاره فرموده اند: سه چیز است که آدمیان را از «تعالی طلبی» ودست یافتن به افق های بلند باز می دارد: کوتاهی همت و«انگیزش»، کمی چاره جویی و«پژوهش» وضعف در ای و«نگرش» بنابراین اگر بتوانیم ساز وکارهای لازم را به گونه ای فراهم آوریم که ما را از این گردنه ها به سلامت عبور دهد، بسیار مفید وضروری خواهد بود. از این رو هر چه زودتر باید سامانه ی تئوری راهیاب را به دست آورد وحرکت تولید فکر واندیشه را بر اساس آن آغاز نمود. ما درصدد دست یابی به سازه های «انگیزش»، «پژوهش» و«نگرش» هستیم؛ تا با گذار از آن، سامانه ی تئوریک خود را نشانه گریم. تاانگیزش شکل نگیرد، حرکتی خواهد بود؛ از طرف دیگر، میزان شتاب در پژوهش – به لحاظ کمی وکیفی – در گرو میزان واندازه ی انگیزش ها خواهد بود؛ به این معنا که مقدار پژوهش ما به قواره ی انگیزش ما بستگی خواهد داشت ونتیجه ی پژوهش ما در قوّت وضعف نگرش ما اثر خواهد گذاشت.
از این رو به نظر می رسد که بتوانیم با تئوری جنبش نرم افزاری علم وایمان، از گردنه ها وموانعِ «تعالی طلبی» گذر کنیم وبه جایگاه بلندی که رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلم) به آن اشاره فرموده اند، دست یابیم.
سه گروه از روایات است که فراوان ذکر کرده اند: الف) پیامبر اکرم (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) فرموده اند: «والذی نفسی بیده، لو کان الایمان منوطاً بالثریا، لتناوله رجال من فارس۱؛ قسم به ساحت آن کسی که جان من در دست قدرت او است؛ اگر ایمان در ستاره ی ثریا هم باشد، مردانی از فارسیان آن را به دست خواهند آورد.»
هم چنین، ابوبصیر از امام باقر(علیه السّلام) نقل می کند که حضرت فرمودند: «ان تتوا یا معشر العرب، یستبدل قوماً غیرکم؛ یعنی المولی۲؛ ای گروه عرب! اگر از دین روی برگردانید؛ خداوند گروهی غیر از شما را جایگزین خواهد کرد؛ که مراد از آن افراد (که جایگزین شما می شوند) مردمان موالی وفارسیان هستند.»
امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: «لقد والله ابدل بهم خیراً منهم؛ الموالی۳؛ قسم به خدا که خداوند به جای گروه عرب، افرادی که بهتر از آنها هستند جایگزین خواهد نمود؛ یعنی موالی وفارسیان.»
ب) رسول گرامی اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: «لوکان العلم منوطاً بالثّریّا، لتناوله رجال من فارس۴؛ اگر علم در ستاره ی ثریا هم باشد، مردانی از فارسیان آن را به دست خواهند آورد.»
ج) رسول گرامی اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: «لوکان الدین متعلقاً بالثّریّا، لتناوله قوم من ابنأ فارس۵؛ اگر دین در ستاره ی ثریا هم باشد، گروهی از فرزندان فارسیان آن را به چنگ آورند.»
بنابراین «علم، ایمان ودین» گر چه در ستاره ی ثریا آشیانه گزیند، به شکار تیزپروازان وبلند همتان فارس درخواهد آمد. آن حضرات در سخنان گهربار خویش، اشاره به «هوّیت» بالنده ی نسل فارس وسلمانیان می فرمایند.
داستان هویت انسانها، داستان «فوز وخوص» آنها می باشد؛ که اگر در مَدار هوّیت خویش تلاش وکوشش کنند، به فوز وسرفرازی خواهند رسید واگر خارج از مَدار هوّیت خویش پَرسه زنند، خُوض نموده ودر زمین خواهند رفت ودچار بحران هویّت خواهند شد.
از این رو به نکاتی چند پیرامون «هویت» اشاره می کنیم:
مفهوم شناسی هوّیت:
در فرهنگ لغت «معین» آمده است: «هویت» یعنی آنچه باعث تشخّص فرد می شود. در این صورت، هوّیت، حقیقت وچیستی وهستی را می رساند. هویّت یک شی، نشانگر هیئت وماهیّتِ وجودی آن ذات است؛ به عبارت دیگر، چیستی وحقیقت پدیده ی مورد نظر، هوّیت آن را می رساند؛ که می تواند به صورت فردی یا جمعی باشد وجنبه ها، جلوه ها وابعاد متفاوت ومتنوعی دارد. بعد فلسفی، بعد روانی، بعد فرهنگی، بعد فردی واجتماعی و... از ابعاد هویّت محسوب می شوند. هوّیت فردی ناظر به افراد امت وهوّیت جمعی ناظر به جامعه می باشد. هوّیت فردی بر تفاوت ها وهوّیت جمعی بر شباهت ها توجه بیشتری دارند. انسان ها آنچه را از جامعه می گیرند، در درون خود پردازش کرده ودرونی می کنند؛ آنگاه می پذیرند. همین مسئله، هویّت فردی آنها را تشکیل می دهد.
امّا هویّت گروهی را این گونه می توان تعریف نمود: «هویت مجموعه ای از خصوصیّات ومشخصات اجتماعی، فرهنگی، روانی، فلسفی، زیستی وتاریخی اجتماع همسان است؛ که بر یگانگی یا همانندی اعضای آن دلالت می کند وآن را در یک ظرف زمانی ومکانی معین، به طور مشخص وقابل قبول وآگاهانه، از سایر گروه ها وافراد متعلق به آنها متمایز می سازد.»
بحران هویت:
بحران به معنی تنش وتضاد یا خروج از حالت تعادل وانحراف از حقیقت است. افراد در وضعیت بحران هویّت اجتماعی، نقش خود را در گروه نمی دانند؛ در نتیجه جامعه کارکرد خود را از دست می دهد ودچار سردرگمی می گردد، نهادهای اجتماعی از حالت تعادل خارج می شوند ومنزلت اجتماعی افراد لطمه می بینند؛ از این رو، افراد جامعه ناتوان از ایفای نقش خود خواهند بود.۶
انبیا واوصیای الهی با توجه دادن به قانون مند بودن هستی ومعنا بخشی به آن وترسیم جایگاه بلند انسان در آن، از هویّت بالنده ی بشر خبر می دهند. در طرف مقابل آن، شیطان ها وپیروان آنان آدمیان را تا سطح اشیاء وحیوانات تنزّل می دهند وبر آن هستند که آنها را از منظومه ی «حقّ» خارج ساخته ودر مَدار باطل سرگردان سازند.
قرآن به خوبی بیان می کند که چگونه فرعون مردم را از هوّیت فطری واصیل خود بیرون می برد وآنها را خوار وذلیل می ساخت: «وَنادی فرعونُ فی فومِهِ قال یا قومِ الیس لی مُلکُ مِصرَ وهذِهِ الاَنهارُ تَجرِی مِن تَحتِی اَفَلا تُبصِرونَ اَم اَنَا خیرٌ مِن هَذا الّذی هُوَ مهینٌ ولا یکادُ یُبینُ فَلَولا اُلقِیَ علیه اَسوِرَهٌ مِن ذَهَبٍ اَو جاءَ مَعَهُ المَلئِکَهُ مُقتَرِنینُ فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعُوهُ انَّهُم کانوا قوماً فاسقین»۷
«وفرعون در میان قومش (بر علیه موسی) ندا سر داد که ای مردم! آیا کشور با عظمت مصر از من نیست وچنین نهرهایی از زیر قصر من جاری نیست؟ آیا عزت وجلال مرا در عالم به چشم مشاهده نمی کنید؟ آیا من (به ریاست وسلطنت) بهترم یا این مرد فقیرِ خواری که هیچ منطق وبیان روشنی ندارد؟ (واگر موسی رسول خدا است) پس چرا (او را دستگاهی نیست ودستبند وطوق زرین بر دست ندارد یا فرشتگان آسمان همراه او نیستند؟ پس با این تبلیغات دروغ وباطل. قومش را ذلیل وزبون داشت، تا همه مطیع فرمان وی شدند؛ همانا آنان مردمی فاسق ونابکار هستند.»
در این آیات می بینیم که قرآن چگونه نحوه ی کار فرعون را در جهت بی هوّیت ساختن قومش آشکار می کند؛ از «ونادی فرعون فی قومه» تا «فَاستخَفّ قَومَهُ فَاَطاعوه»
فرعون ماشین تبلیغاتی خود را به جریان می اندازد وفریاد می کشد – خودش یا از طریق بخشنامه ها و... وتمامی قدرت وتوانش را در چشم وگوش مردم جلوه می دهد ودر مقایسه ای بین آنها وضعف هایی که برای موسی(علیه السّلام) نشان داده وجا انداخته، دل ربایی وره زنی می کند. او با تمامیِ این ساز وکارها بر آن است که قوم خود را «استخفاف» کند وسبک وتوخالی نماید و«هویّت» انسانی والهی آنان را بزداید؛ چرا که فقط وفقط با تهی کردن وبی هویّت ساختن است که می توان اینان را به اطاعت وتبعیّت خویش در آورد: «فَاس تَخَفَّ قومه فَاَطاعُوه». فرعون برای رسیدن به این هدف، باید از امپراتوری تبلیغاتی وساز وکارهای آن کمک بگیرد؛ تا بتواند گوش آفاق وانفس را پرکند «ونادی فرعونُ فی قومه...». فریاد می کشد که من قدرت برترم وتکنولوژی برتر را در اختیار دارم وغیر خود را در دید دیگران حقیر می سازد واین گونه خواص وعوام ونخبگان وروشنفکران وکوته اندیشان را یکپارچه به دام تبلیغات سحرگونه ی خود می کشد.
آری، این گونه با بی هویّت نمودن مردم، آنان را به زنجیر می کشند، والبته مردمان باید خود به هوش باشند وبی راهه نروند وبدانند که خود مسؤولند. در قرآن چنین می خوانیم: (شیطان می گوید: خدا به شما به حق وراستی وعده داد ومن به خلاف حقیقت؛ برای وعده های دروغ خود هیچ حجّت ودلیل قاطعی نیاوردم (وتنها شما را به وعده های دروغ قریب دادم)؛ پس امروز (شما ابلهان، که سخن بی دلیل مرا پذیرفتید) مرا ملامت نکنید؛ بلکه نفس پرطمع خود را ملامت کنید...۸
«رحمان» و«شیطان» هر دو دعوت دارند؛ ولی دعوت «رحمان» حق است وسامانه ی هویت انسان را پاس می دارد ودعوت «شیطان» خلاف است وبی هوّیتی او را در بر دارد. باید توجه داشت که «شیطان» سلطنت وحکومت بی مانع ندارد وجز دعوت به باطل کاری از او بر نمی آید؛ واین خود انسانها هستند که این دعوت را اجابت می کنند یا روی بر می گردانند.
همان گونه که اکنون «شیطان بزرگ» با هجوم تبلیغاتی خود، آخرین تحفه ی شیطان؛ یعنی «لیبرالیسم دموکراسی» را به بازار اندیشه آورده است وبا طرّاری ها واستخفاف دیگران بر آن است که «هوّیت» زدایی کند وسپس «هویت»گذاری نماید. او در پی آن است که جهان را آن گونه که می خواهد بسازد وپروژه ی جهانی کردن را در دستور کار خود دارد؛ ودر این پروژه هیچ هوّیتی را به رسمیّت نمی شناسد جز آنچه در جهت منافع او باشد. از طرفی شیطان در جهت تولید فکر واندیشه به آخر خط رسیده است وآخرین تیر خود را برچله ی کمان نهاده وبه پایان تاریخ پرتاب کرده است؛ وآن «لیبرالیسم دموکراسی» است؛ با تمام تضاد وتناقض های نظری وعملی که با خود دارد، نمودار گشته است.
واین نسل سلمان است که در دل شب دیجور، با سامان دهی «هوّیت» خویش، «علم وایمان، تا افق ثریّا» را نشانه می رود وقلّه های بلند تعالی طلبی را در می نوردد.
سلمانیان با مشوری شگرف براین باورند که پیامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلم) امید به آینده را در آنان زنده کرده وراه را باز نموده است. این نسل با انگیزشی دو چندان، در کار وتلاش خواهند بود؛ تا تولید فکر واندیشه را به جنبشی دوباره در آورده ونهضتی نوین بیافرینند وافق دید خود را به ستاره ی «ثریّا» بدوزند وبا همتی این سان، روانه ی میدان شوند؛ تا هر چه بیشتر وپیشتر قله های پژوهش را در نوردند وبه عروج «نگرش»های قوی بار یابند.
این سلمانیان هستند که از الگوی تمام عیاری چون سلمان فارسی برخوردارند.
سلمانی که با ذوب شدن در اسلام وخاندان عصمت وطهارت(علیهم السّلام) به افتخار بلند «سلمان منّا اهل البیت» شرفیاب شد؛ واین گونه بود که از سلمان فارسی بودن به اوج خود یعنی «سلمان محمدی» شدن، رسید. از این روست که دیگر تئوری جنبش نرم افزاری «علم وایمان، تا افق ثریا»، رنگ وبوی ناسیونالیستی نخواهد داشت؛ زیرا سلمان وقوم سلمان، در بستر دین اسلام وتشیع به این اوج وبالندگی رسیده اند. وباز این سلمانیانند که با دست یابی به «هویت» آسمانی وثریّایی خود، می روند تا زمینه سازان وموطئان ظهور گردند. مگر نه آن است که «مشرقیون»، «موالیان» و«خراسانیان» در زبان ولسان روایات، نقش زمینه سازان ظهور را به دوش خواهند کشید. همه ی اینها شناسه هایی از ایرانیان وسلمانیان است.
در زبان روایات از پیامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلم) نقل کرده اند: «یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه۹؛ مردمی از شرق زمین – ایران – قیام می کنند وبرای حکومت (جهانی) حضرت مهدی(علیه السّلام) زمینه چینی می کنند.»
گویا ایرانیان با دست یابی به «هویّت» خود وبازخوانی آن، می توانند توان وقدرت زمینه سازی ظهور را بیابند وپیشانی این حرکت جهانی گردند.
«السلام علیک یا حجّه الله الَّتی لاتخفی»؛ سلام بر تو ای حجت خدا، که هیچ گاه پوشیده نبوده ای.»
سلام ودرود بیکران خود را نثار آستان حجت آشکار خدا می کنیم؛ آن حجتی که راه وطریق وسط واستوارترین راهها به سوی رشد وقُرب حق می باشد «اِنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم۱۰؛ همانا این قرآن به آنچه استوارتر است، راهنمایی می کند.
امام صادق(علیه السّلام) در مورد این آیه می فرمایند: «یهدی اِلی الامام۱۱؛ به سوی امام راهنمایی می کند.» یعنی قرآن مردم را به حجّت خدا وطریق وسط واستوار رهنمون می گردد.
روشن ساختن حوزه ومدار مفهومی «حجّت» امری مفید به نظر می رسد؛ از این رو، موارد کاربرد آن را بیان می کنیم:
معنای حجت: حجّت در لغت از «حجّ» به معنای «قصد وآهنگ کردن» گرفته شده است وبه معنای دلیل، اثبات، بهانه، دستاویز، عذر ساختگی، قباله وسند به کار می رود.
بنابراین «حجّت» ارائه طریق روشن واظهار دلیل وبرهان، برای مقصود وهدف خاص می باشد. از این رو، واژه ی «حجّه» را به راه روشن ومستقیمی می گویند که بر اساس حجّت ودلیل باشد. در این صورت است که ره پویان «مقصود وهدف» می توانند، بی «تحیّر وضلالت» به مسیر مستقیم ونجات پناه برند.
پس «السلام علیک یا حجه الله التی لاتخفی» بر آئیم که از نسیم خوش این فراز جانی تازه گیریم وسلام ودرود خود را بر آستان «حجّت آشکار» پروردگار روانه سازیم؛ آن حجّتی که ضرورتش بر اساس «عقل ونقل» قابل درک وتحلیل است، به گونه ای که اگر غبارها ونقاب ها را از وجود خود وذهنیّات خود پَس زنیم، اضطرار به حجت را لایه های وجود وعمق جان خویش فریاد خواهیم زد.
بقای زمین بدون امام وحجت، که امامت او برای مردم ظاهر وآشکار باشد، غیرممکن است. یعقوب سرّاج می گوید: از حضرت صادق(علیه السّلام) پرسیدم که: آیا زمین بدون عالمی که امامتش ظاهر باشد ومردم به او پناه برند واز حلال وحرام خود سؤال کنند، باقی می ماند؟ فرمود «در این صورت، خدا عبادت نمی شود.»۱۲
سپس به خوبی روشن است که مقتضی لازم برای آگاه شدن مردم؛ یعنی امام وحجّت الهی، از طرف خداوند تعالی فراهم آمده وشرایط وزمینه ها مهیّا گشته است. آنچه که مزاحم می باشد، موانع است؛ که آنها هم از ناحیه ی خود انسانها درست می شود. از اینجاست که جبهه های ایمان، کفر، نفاق ومستضعفین شکل می گیرد وداستان شکر وکفر آدمیان شروع می شود؛ که در جای خود قابل بحث وتأمّل است. همان گونه که گفتیم، خداوند تعالی نظام تکوین را به گونه ی اتقن «اتقن کل شیٍ»۱۳ واحسن «احسن کلّ شیٍ۱۴» به پا داشته است ونظام تشریع وهدایت بشر را هم به گونه ی احسن «احسن الحدیث۱۵» رقم زده است.
کلینی وابن بابویه وشیخ طوسی به سند صحیح از ابوحمزه ی ثمالی روایت کرده اند که گفت: از حضرت صادق(علیه السّلام) پرسیدم که: آیا زمین بی امام باقی می ماند؟ فرمود: «اگر باقی بماند، فرو خواهد رفت.۱۶» نظام تکوین وخلقت ونظام تشریع وتقنین الهی به گونه ای هماهنگ وهمراه هستند که با دستگاه آفرینش لحظه ای نمی تواند بدون حجّت الهی دوام یابد.
سلیمان جعفری از حضرت امام رضا (علیه السلام) پرسید: ایا زمین از حجّت خالی می شود؟ فرمود: «لوخَلَت من حجّه طر فه عینٍ لَساخَت بِاَهلها؛۱۷ اگر یک چشم به هم زدن از حجّت خالی باشد، به یقین اهلش را فرو می برد.»
این گونه است که مسئله ی امامت(حجّت) جایگاهی بلند در نظام هستی می یابد وزاویه ی دید ما از (قله ی رفیع) امامت، به بلندایِ هستی راه می یابد وبه نظاره می نشیند.
امام باقر(علیه السّلام) می فرماید:
«لَو بَقیتِ الارضُ یوماً بِلا امام منّا، لَساخَت بِاَهِلها ولَعَذبَهُمُ الله بِاَشَدِّ عَذابِهِ. اِن الله تبارَکَ وتَعالی جَعَلَنا حُجّه فی ارضه وَاماناً فی الارضِ لِاَهلِ الاَرضِ؛ لَم یَزالُوا فی اَمانٍ مِن اَن تَسیخَ بِهُمُ الاَرضُ مادُمنا بَینَ اَظهُرِهِم فاًذا اَراد الله اَن یُهلِکَهُم ثُم لا یُمهِلُهُم وَلا یُنظِرُهُم، ذَهَبَ بِنا مِن بَینِهِم ورَفَعَنا اِلَیه؛ ثُم یَفعَلُ الله ماشاءَ وَاحَب۱۸»
«اگر زمین یک روز بدون امامی از ما باقی بماند، اهلش را فرو خواهد برد؛ وخداوند آنها را به شدیدترین نوع عذابش عِقاب کند. خدای تعالی ما را حجّت زمینش قرار داده ووسیله ی امان در زمین برای اهل زمین گردانیده است. تا در میان ایشان هستیم، در امان خواهند بود وزمین آنها را در کام خود فرو نخواهد برد؛ پس چون خداوند اراده فرماید که آنها را هلاک سازد ومهلتشان ندهد وبه تأخیرشان نیندازد؛ ما را از میان آنها بیرون برده وبه سوی خود بالا برد؛ سپس هر چه خواهد ودوست داشته باشد، انجام دهد.»
این گونه است که بود ونبود اهل زمین به وجود حجّتِ خدا گره خورده است واگر حیات وزندگی برای آنها بود ودر چرخه ی هستی جایگاهی دارند ونظم ونظام آن در هم نریخته است؛ همه از برکت وجودِ حجّت خداوند است.
آری همین حجّت خداست که عامل ارتباط غیب وشهود وحلقه ی اتصال آسمان وزمین است وبا تلالؤ آسمانی خویش، نور حیات، رحمت وهدایت را برای زمین واهل آن به ارمغان می آورد وخاکیان را افلاکی می کند «این السبّب المتّصل بین الارض والسماء۱۹». رحمت حق از مسیر ومجرای حجّتش جاری می شود وزمین وزمینیان را حیات می بخشد. نبود این «حلقه ی ارتباط» و«رحمت موصوله وپیوسته۲۰» نتیجه ای جز نیستی را به دنبال نخواهد داشت.
سلام بر حجّت ودلیل آشکار خدا؛ که تنها از طریق او است که حجّت وبرهان خداوند بر بندگانش اقامه می شود، «انّ الحجّه لا تقومُ لله علی خَلقِه الاّ بلهامٍ حتی یُعرَفُ۲۱؛ حجت خدا بر خلقش بر پا نگردد جز به وجود امام؛ تا از آن طریق خدا شناخته شود.»
اگر حجت وراه استوار خداوند روشن وآشکار نبود، راه شناخت خدا هم پنهان بود وباید خلق خدا سرگردان وگمراه می ماندند. در این صورت، حجت خداوند بر خلقش تمام نمی شد وشیطانِ به کمین نشسته در راه انسان ها به تمامی هدفهای خود نسبت به همه ی بندگان دست می یافت. در حدیثی مفضل بن عمر می گوید: خدمت امام صادق(علیه السّلام) بودم، ودر اتاق مردم دیگری نزدش بودند؛ به گونه ای که من گمان کردم روی سخن حضرت با دیگری است. امام فرمود: «همانا به خدا قسم که صاحب الامر از میان شما پنهان شود وگمنام گردد؛ تا آنجا که گویند: او مُرد، هلاک شد؛ واز قبیل اینکه معلوم نیست در کدام درّه افتاده است؛ وشما مانند کشتی گرفتار امواج دریا، متزلزل وواژگون خواهید شد؛ ونجات نیابید جز کسی که خدا از او پیمان گرفته وایمان را در دلش ثبت کرده است واو را از جانب خود تقویت نموده است.» ودر ادامه فرمودند: «همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد؛ که هیچ یک از دیگری شناخته نشود.» زراره که در آنجا حضور داشت می گوید: من به گریه افتادم؛ امام به من فرمودند: «برای چه گریه می کنی؟» عرض کردم: قربانت گردم! چگونه نگریم؛ در حالی شما می فرمایید، دوازده پرچم که همه شبیه ویکسان هستند وهیچ یک از دیگری شناخته نشود. زراره می گوید: در اتاقی که نشسته بودیم روزنه وسوراخی بود که از آنجا آفتاب می تابید؛ وحضرت در پاسخ من فرمودند: «آیا روشنی وتابش این آفتاب آشکار است یا نه؟» گفتم: آری. فرمودند: «امرنا ابینُ من هذه الشمس؛ امر ما از این آفتاب روشن تر است»
می بینیم که در متن فتنه ها وشبهه ها ودر دل شب دیجور هم خورشید وجود امام تابان است واو را «خفا وپنهانی» نیست؛ وبیهوده نیست که آن را حجّت وراه استوار دلیل وبرهان الهی نامیده اند.
از این روست که اگر عمر ما در حالی بگذرد که در مَدار معرفت امام وحجّت خدا نباشیم، همانند مُردار۲۲ ومیته ی دوران جاهلیّت هستیم؛ یعنی همان گونه که مردمان دوران جاهلیّت، در عصر خود ودر فرهنگ جاهلیّت خویش به سان مرداری بیش نبودند وکفر وشرک تمام شؤون زندگی آنان را در برگرفته وبه هلاکت انداخته بود؛ هر کس عمرش بدون معرفت حجّت وامام خویش طی شود، آن گونه خواهد بود؛ زیرا آنهایی که از مَدار معرفت بیرون روند، یا «مارق۲۳»اند وخارج از دین، ویا «زاهق۲۴»اند ونابود؛ وآنانی که در سایه ی معرفت امامان(علیهم السّلام) همراه وملازم آنان گشته اند واز مَدار ولایتشان منحرف نگشته اند؛ «لاحق۲۵»اند وپیوسته با حجج الهی ودر زیر چتر شفاعت آن حضرات می باشند. این همه از آثار وبرکات اکسیر اعظم وکبریت احمر معرفت حجّت وامام زمان می باشد همچنان که پیامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: «مَن ماتَ ولایَع رِفُ اِمامَه ماتَ میَته جاهلیه ۲۶؛ هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.»
وجود حجّت خدا وامام، امری است روشن وآشکار؛ ونیاز واضطرار زمینیان وآسمانیان به آن، امری است آشکارتر؛ وآنچه که ما را محروم می کند، غفلت ها وره زنی های شیطان وپیروی های ما از اوست؛ در حالی که خالق مهربان حجّتش را بر همگان تمام کرده است.
ابن بابویه ودیگران به سندهای معتبر از حضرت صادق(علیه السّلام) روایت کرده اندکه جبرئیل بر پیامبر (صلّى الله عليه وآله وسلم) نازل شد وخبر آورد از جانب خدا که: «ای محمد! من زمین را نگذاشتم، مگر آنکه در آن عالمی باشد که بداند طاعت مرا وراه هدایت مرا وسبب نجات خلق باشد، در بین وفات پیغمبری، تا بیرون آمدن پیغمبر دیگر؛ ونمی گذارم که شیطان مردم را گمراه کند وخالی نمی گذارم زمین را از حجّت ودعوت کننده ی به سوی من وهدایت کننده ی به سوی راه من وعارف ودانای به امر دین من. همانا من برانگیخته ام ومقرر گردانده ام از برای هر قومی، هدایت کننده ای؛ که هدایت کنم به وسیله ی او سعادتمندان را وحجّت باشد بر اشقیا ونگون بختان.۲۷»
«السلام علیک یا حجّه الله علی مَن فی الارض والسّماء؛ سلام وو درود بر تو باد؛ که دلیل (وبرهان وراه استوار) خداوند هستی بر تمامی کسانی که در زمین وآسمان هستند.»
امام صادق(علیه السّلام) می فرمایند: «اَنّ لَلّهَ عَزوَجَل اِثنی عَشَرَ الف عالَمٍ. کُلُّ عالَمٍ مِنُهم اکبَرُ مِن سَبعِ سَماوات وَسَبع ارَضین؛ ما یَری عالَمٌ منهم. اَن لِلّهَ عَزوجَلَّ عالَماً غیرهم؛ واِنّی اَلحُجَّه عَلَیهِم ۲۸؛ همانا برای خداوند (عزَّ وجلَّ) دوازده هزار عالَم وجهان می باشد؛ که هر یک از آنها بزرگتر از «آسمان وزمین» هفت گانه می باشد؛ به گونه ای که هر کدام از آن عالَم وجهان، خود را تنها جهان موجود می داند وجهانی به غیر از خود را نمی پندارد، که وجود داشته باشد – کنایه از عظمت وبزرگی هر یک از آنهاست ودر پایان سخن می فرمایند که: من حجّت بر تمامی آن عوالم وجهان ها می باشم.
این بزرگواران چه زیبا چشم انداز جهان خلقت را در حوزه ی اندیشه ودریافت انسان ها ترسیم می کنند وآدمیان را به «عمق» و«وسعت» آفرینش «سیر ونظر» می دهند: «قل سیروا فی الارض فانظر وا کیف بَدَ ا ال خَل قَ؛ بگو در زمین سیر وگردش کنید وببینید ودریابید که چگونه (خداوند) خلقت را آغاز نمود.»۲۹ بدین سان فکر وعقل انسان را بیدار کرده وبه تکاپو می اندازند، که مبادا با کوته فکری ها وکژاندیشی ها به دام «شیطان» بغلتد؛ ودر سایه سار سخنان وکلمات خود، همیشه زاویه ی دید ما را در فراسوی نشانه های «آفاق» و«انفس»۳۰ «سیر» می دهند وبر اثر «نظر» ودرنگِ بایسته، بهره ها می رسانند.
اینک بعد از بیان عظمت وبزرگیِ خلقت وآفزینش، قلمرو حکومت وولایت ونیاز به حجّت وامام را طرح می کند وروشن می سازد که مسئله ی حجّت وامامت تا چه سطحی مطرح است واینکه چگونه قامتش پهنای هستی را پوشش می دهد وهمه ی زوایای آن را از نور خدا وفیض خالق برخوردار می سازد.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «نَحنُ حُجج الله فی خلقه... بِنا یُمسِکُ الله السّماواتِ والارض اَن تزولا وبنا یُنّزِل الغَیثَ ویَنشُرُ الرحمَه...۳۱ ما حجّت های خداوند هستیم در میان مخلوقات او... خداوند آسمان وزمین را به واسطه ی ما نگاه می دارد، که زایل نشوند وبه واسطه ی ماست که باران می بارد ورحمت منتشر می شود...»
این گونه است که به نمایی از بینش اعتقادی – سیاسی شیعه «امامت دست می یابیم وجلوه ای از جایگاه وخاستگاه سترگ امام وحجّت را به تماشا می نشینیم ودست نیازمند هستی وآفرینش را به حجّت خدا، قبل از خلق وآفرینش وبه همراه خلق وبعد از خلق، به خوبی احساس می نماییم. امام صادق(علیه السّلام) می فرمایند: «الحّجه قَبلَ الخلق ومع الخلق وبعد الخلق۳۲؛ حجّت خدا پیش از خلق بوده وبا خلق می باشد وبعد از خلق هم خواهد بود.»
سلیمان بن خالد می گوید: از امام صادق(علیه السّلام) شنیدم که می فرمود: «ما من شی ولا من آدمیّ ولا اِنسیّ ولاجنّی ولاملک فی السّماوات اِلاّ ونحن الحجج علیهم...۳۳؛ هیچ چیزی را نمی توان یافت وهمچنان وهیچ آدمی را وهیچ انس وجنّی را وهیچ فرشته ای را در آسمان ها؛ مگر آنکه ما امامان معصوم (علیهم السّلام) حجّت های خداوند هستیم بر تمامی آنها.»
چنین جایگاهی برای حجّت خدا، در نظام هستی وچرخه ی آفرینش از باورهای ریشه دار شیعه می باشد ودر پای آن خون ها داده است وخون دل بسیار خورده است. وبرای التزام به این باور ریشه دار، نیاز به بلوغ ودرک کافی بشر است وباید آمادگی های لازم برای آن را به وجود آورد؛ تا از ثمرات ومیوه های آن کامیاب شد.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۱۷۴.
۲. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۱۷۴.
۳. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۶، ص ۱۷۴.
۴. مستدرک سفینه البحار، الشیخ علی نمازی، ج ۸، ص ۱۷۵؛ الغدیر، علامه امینی، ج ۲، ص ۹۸.
۵. الغدیر، علامه ی امینی، ج ۶، ص ۱۸۸؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۴۲۰، ۴۲۲. الاصابه، ج ۳، ص ۴۵۹.
۶. چکیده ای از مقاله بحران هویت وانحراف اجتماعی، حسن حاجی حسینی، کتاب زنان، فصلنامه شورای فرهنگی – اجتماعی زنان، ش ۱۷، ص ۳۵.
۷. زخرف / ۵۳ – ۵۱.
۸. ابراهیم / ۲۲.
۹. میزان الحکم، محمدی ری شهری، ج ۱، ص ۳۵۴.
۱۰. اسرا / ۹.
۱۱. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱۵، ح ۲.
۱۲. حیات القلوب، علامّه ی مجلسی،ج ۵، ص ۴۰، به نقل از: علل الشرایع، ص ۱۹۵.
۱۳. نمل: ۸۸.
۱۴. سجدّه: ۷.
۱۵. زمر: ۲۳.
۱۶. حیات القلوب، علاّمه ی مجلسی، ج ۵، ص ۴۲، به نقل از: کافی ۱۷۹۵، ص ۱۷۹؛ غیبت شیخ طوسی ۲۲۰؛ بصائر الدرجات، ص ۴۴۸ وعلل الشرایع، ص ۱۸۶.
۱۷. کمال الدین، ج ۱، ص ۳۸۹، ح ۱۵.
۱۸. کمال الدین، ج ۱، ص ۳۸۸، ج ۱۴.
۱۹. دعای ندبه.
۲۰. زیارت جامعه.
۲۱. اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجه، ص ۲۵۰، ح ۱.
۲۲. «... والکافر میّت» منتخب الاثر، ب ۳۵، ص ۲۹۵، ح ۱۱.
۲۳. زیارت جامعه کبیره.
۲۴. زیارت جامعه کبیره.
۲۵. زیارت جامعه کبیره.
۲۶.غیبت نعمانی، ب ۷، ص ۱۳۰، ح ۶.
۲۷. حیاه القلوب، ج ۵، امام شناسی، علامه مجلسی، ص ۴۱.
۲۸. بحارالانوار، علاّمه ی مجلسی، ج ۲۷، ب ۱۵، ص ۴۱، ح ۱.
۲۹. عنکبوت / ۲۰.
۳۰. فصلت / ۵۳: سنریهم ایاتنا فی الافاق وفی النفسهم حتی لِتُبَیِّنَ لهم اَنّه الحق....
۳۱. کمال الدین، ج ۱، ب ۲۱، ص ۳۸۶.
۳۲. اصول کافی، ج ۱، ب انّ الحجه لاتقوم لله علی خلقه الا بامام، ص ۲۵۰، ح ۴.
۳۳. بحارالانوار، علاّمه ی مجلسی، ج ۲۷. ب ۱۵، ن ۴۶، ح ۷.