سیره مهدوی ودولت منتظر
نویسنده: رضا اسفندیاری (اسلامی)
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی
مجله مشرق موعود - تابستان ۱۳۸۸ - شماره ۱۰
چکیده:
تاکنون آثار بسیاری در زمینه وظیفه منتظران در دوران غیبت کبرا وبایسته های فرهنگ انتظار، منتشر شده است که بیشتر ناظر به تکالیف فردی واخلاقی است، ولی درباره وظایف دولت اسلامی در پرتو فرهنگ انتظار، کمتر اثری دیده شده است. شاید در برخی اذهان چنین تصور شود که عهد غیبت، با عهد ظهور مهدی موعود (علیه السلام) تفاوت ماهوی دارد. از این رو، لازم است نخست اشکال هایی را که درباره اقتدا به سیره مهدوی وجود دارد بررسی کنیم. در این جا پاسخ به چند پرسش ضروری است:
۱. آیا بیان قرآن وروایات درباره وقوع چنین سیره ای در آینده، تنها نشان دهنده غایت نهایی سیر تاریخ بشری وبرای امیدوارکردن او به ظهور تمدن اصیل وگسترده اسلامی است، یا افزون بر این، برای ما که بدان افق نرسیده ایم نیز پیامی عملی دارد؟
۲. آیا برنامه های عملی آن حضرت، که در روایات ما پیش گویی شده است، مربوط به تدابیر حکومتی آن زمان است، یا بیان گر اجرای احکام ثابت اسلام؟
۳. در برخی روایات، وظیفه منتظران، عزلت وخانه نشینی وپرهیز از ورود به جریان های سیاسی واجتماعی بیان شده است. در روایاتی دیگر، آن حضرت از آوردن دینی جدید سخن گفته است. آیا همه این نصوص، بیان گر جایز ندانستن اقتدا به سیره مهدوی نیست؟
۴. آیا می توان به روایاتی که سیره آن حضرت در آینده را بیان می کند، اعتماد کرد؟ چه بسا این روایات، سیره قطعی حضرت را نشان ندهد وبر اساس رفتار مردم در زمان ظهور، بدا حاصل شود ودر نتیجه، اقتدا به سیره پیش گویی شده آن حضرت ممکن نباشد.
۵. سیره معصوم، در صورتی قابل تأسی است که بیان گر ویژگی هایی برای شخص معصوم نباشد؛ چه بسا روایات عصر ظهور مبین خصائص المهدی در سیره حکومتی اش باشد. در این صورت، نمی توان از رفتار آن حضرت الگو گرفت؛ بنابراین، باید نخست این ویژگی ها را شناسایی کرد ودر غیر آن، از تأسی به سیره حضرت سخن گفت.
پاسخ اصولی به این پرسش ها، اشکال های مبنایی در اقتدا به سیره مهدوی را برطرف می کند. با مراجعه به نصوص موجود، این شاخصه ها در سیره آن حضرت دیده می شود: احیای کتاب وسنّت، مبارزه با بدعت ها، عدالت گستری، تأمین رفاه، نشر علوم وآگاهی بخشی، به کارگیری صالحان، عزت بخشی به مؤمنان، مبارزه ریشه ای با فاسدان، جهانی سازی تمدن اسلامی وتحقق امت واحد اسلامی.
مقدمه
انتظار نزد شیعه، فرهنگی عمیق واستوار دارد. تاکنون آثار بسیاری درباره وظیفه منتظران در عهد غیبت کبرا وبایسته های این فرهنگ منتشر شده است که بیشتر ناظر به تکالیف فردی واخلاقی شخص منتِظر است. این در حالی است که درباره وظایف دولت اسلامی در پرتوی فرهنگ انتظار وتصمیم گیری های سیاسی واجتماعی مناسب با این فرهنگ، کمتر سخن به میان می آید. شاید در نظر برخی، دوران غیبت با دوران ظهور آن حضرت تفاوت ماهوی دارد وبهره گیری از سیره حکومتی آن حضرت که در افق آینده زمان شکل می گیرد وبر اساس دلیل های گوناگون بر ما ثابت شده است، کاری نابه جا واز نظر مبنایی نادرست است.
در این مقال می کوشیم هم این اشکال مبنایی را برطرف سازیم وهم خواسته های چنین فرهنگی را در زمینه فقه حکومتی وبه لحاظ فلسفه سیاسی اسلام آشکار سازیم. از این نظر، ناچاریم نخست از دلالت ودلیلیلت سیره امام منتظر به طور عام وسپس از سیره حکومتی آن امام به طور خاص بحث کنیم.
بحث اول عنوان کبروی وبحث دوم عنوان صغروی دارد.
در بحث اول، قواعد اصولی کارایی دارد ودر بحث دوم، ادله نقلی. پرداختن بدین ادله نقلی، مستلزم آوردن نمونه هایی از آیات وروایات است که چگونگی سیره آن حضرت را به طور جزئی وخاص معین می کند. آن گاه باید از سند ودلالت هر یک از این ادله نقلی بحث کرد.
تعریف سیره ووجه دلالت آن
سنّت نزد اصولیان قول، فعل وتقریر معصوم است وحجّیت آن بر پایه پذیرش عصمت برای پیامبر اکرم (ص) وائمه هدی (علیهم السلام) قرار داده شده است(۱).
در توضیح حجیّت سنّت گفته می شود که چون معصوم در مسائل اجتماعی وسیاسی، امور دنیوی واخروی، اعمال انسانی، قضاوت وحکومت مرتکب هیچ گونه خطای عمدی وسهوی نمی شود، پس همه اقوال وافعال او قابل الگو برداری است. حتی از سکوت معنا دار وتأیید آمیز او می توان در راه کشف حکم شرعی وشناخت موضع دین وشریعت استفاده برد(۲).
سیره که اکنون محل بحث ماست، به معنای خصوص رفتارهای معصوم است. بنابراین، اگر سنّت قولی را حدیث بنامیم، سنّت فعلی وتقریری را باید سیره نامید، مگر آن که برای نمونه، اصطلاحی جدید وعام، همه آن چه از معصوم سر زده است، اعم از قول وفعل وتقریر را سیره بنامیم. بر این اساس که سخن، تأیید وتقریر نیز نوعی فعل صادر از معصوم است ودر زمره سیره عملی اوست، ولی ما در این جا مطابق نظر مشهور، سیره را رفتارهای معصوم می دانیم که از قول وتقریر او جداست. البته سخنانی که از امام موعود(علیه السلام) هنگام ظهور صادر می شود ورفتارهایی که آن حضرت تأیید می کند ودر بیان امام پیشین از آن خبر داده شده است نیز می تواند برای ترسیم ماهیت دولت مهدوی مورد استناد ما باشد. بررسی سندی ودلالتی این اخبار نیز جای خود دارد.
آن چه تاکنون در کتاب های اصولی مطرح بوده است، حجیّت سیره ثابت از امامان معصوم(علیهم السلام) است که به وقوع پیوسته واز طریق نقل معتبر به ما رسیده است. پس اصولیان، بحثی کبروی درباره نحوه ومیزان دلالت سیره ودایره حجیّت آن منعقد کرده وبحث صغروی درباره مصداق ها را به جایگاه خویش، یعنی فقه وا نهاده اند، که می دانیم سیره متشرّعه به طبیعت حال، برگرفته از سیره معصوم است وسیره عقلا به طبیعت حال، برگرفته از معصوم نیست؛ به همین سبب، به تأیید وامضای شارع نیاز دارد، ولی در این جا از بحث ما بیرون است، هر چند آن هم در علم اصول جایگاه خاص خود را دارد(۳).
اکنون می خواهیم از باب جدید بحث اصولی درباره حجیّت فعل معصوم که به وقوع نپیوسته است ودر آینده رخ خواهد داد، سخن بگوییم؛ چه آن که به وقوع چنین فعلی در آینده یقین داشته باشیم وچه آن که ادلّه کمی برای اثبات آن در وی داشته باشیم. در هر دو صورت می توان از دلالت چنین فعلی بر فرض وقوع، بحث کرد وهمین دلالت را قرینه بر اثبات یا نفی صدور قرار داد. درباره سیره تحقق یافته از معصومان نیز چنین است؛ یعنی گاه مضامین دلیل نقلی قرینه بر صدور وگاه قرینه بر عدم صدور قرار داده می شود. این موضوع نشان می دهد که مباحث مربوط به دلالت، به نوعی با مباحث مربوط به سند تعامل دارند وتفاوتی میان سیره متحقق الوقوع ومحتمل الوقوع در گذشته وآینده، از نظر دلالت شناسی وقرینه یابی برای اثبات اصل صدور نیست.
ادلّه جواز اقتدا به سیره مهدوی
اصل نخست در سیره هر یک از معصومان(علیهم السلام)، جواز اقتداست؛ یعنی هر انسان مکلّف می تواند از رفتارهای فردی، اجتماعی، عبادی وسیاسی معصومان الگو بگیرد(۴). در این جا جواز به معنای عام است که منع از نقیض می کند؛ یعنی اقتدا به معصومین محذوری شرعی یا عقلی ندارد وبه هیچ یک از دو وجه ممتنع نیست. پس این جواز با آن منافات ندارد که اقتدا به معصومان را واجب بدانیم. شیوه برخورد با ادله مطرح درباره اقتدا به سیره مهدوی مانند سیره بقیه معصومان است. این ادله را می توان به دو دسته ادله عقلی ونقلی تقسیم کرد.
ادله عقلی، همان ادله ای است که بر اصل وجود امام وشرط عصمت برای او دلالت دارد؛ چون اگر وجود امام معصوم در هر زمان برای هدایت بشر ضرورت داشته باشد، ولی عمل او سرمشق زندگی ما نباشد، لازمه اش نقض غرض از نصب امام واثبات عصمت اوست(۵).
ادله نقلی، آیات وروایاتی است که پیروی از معصومان را لازم می دارد واطاعت از آنها ومتابعت از عمل آنها را ضروری می شمارد. برای مثال: (لَکمْ فی رَسولِ الله أُسوَه حسَنَه)(۶) وآیه (أَفَمَن یهْدِی إِلَی الْحقِّ أَحقُّ أَن یتَّبَعَ أَمْ مَن لَا یهِدِّی إِلَّا أَن یهْدَی)(۷) وروایات بسیاری می توان اشاره کرد که در وجوب متابعت پیامبر اکرم (ص) وائمه(علیهم السلام) صادر شده است(۸). از معروف ترین آنها حدیث متواتر ثقلین است. در این حدیث، سخن از تمسک به اهل بیت(علیهم السلام) برای گم راه نشدن مطرح است که بر وجوب تبعیت از سیره آنها دلالت روشن دارد.
با وجود همه این ادله عام، می توان درباره اقتدا به سیره مهدوی به ادله ای خاص نیز استناد کرد، مانند روایاتی که سیره حضرتش را همان سیره رسول الله (ص) معرفی می کند، یا روایاتی که آن حضرت می فرماید: «دختر پیامبر خدا برای من الگوست»(۹). وچون پیامبر (ص) وحضرت زهرا(علیها السلام) برای ما نیز الگو هستند، پس الگو گیری از سیره مهدوی که خود نمونه ای از سیره نبوی وفاطمی است، جایز است. مانند روایاتی که شرط ظهور مهدی(علیه السلام) را اصلاح شدن مردم قرار می دهد وسبب طول غیبت وتأخیر در فرج را نیز گناهان ونافرمانی مردم از اوامر خدا، پیامبر وائمه(علیهم السلام) می داند(۱۰). روایاتی که مضمونش یاری جستن آن حضرت از ما ولزوم یاری دادن وبیعت با اوست، نیز از این دست به شمار می روند(۱۱). اگر آن چه را حضرت می خواهد تحقق بخشد، ربطی به دوران ما نداشته باشد، پس چگونه از ما یاری می طلبد وتأثیر اصلاح حال مردم در تقدیم فرجش چیست؟ ناچار باید گفت سیره مهدوی قابل تأسی است ومردم باید با پیروی از فرمان های حضرتش وبا عمل بدان چه حضرت، خود عامل بدان است، یاری خود را نشان دهند.
طرح اشکال هایی در جواز اقتدا به سیره مهدوی
استناد به ادله نقلی که وضعیت جهان پس از ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) را ترسیم می کند وگویای اهداف وبرنامه های عملی وسیاست های اجرایی آن حضرت است، در صورتی درست خواهد بود که نخست اشکال های وارد شده درباره دلالت یا دلیلیت سیره را برطرف وآن گاه از مفاد آن ادله نقلی به طور خاص بحث کنیم. برخی اشکالات درباره سیره دیگر معصومان نیز مطرح است وبرخی فقط درباره سیره حکومتی مهدی موعود(علیه السلام) وارد شده است. چنان که برخی درباره نحوه دلالت سیره وبرخی درباره اصل دلیلیت سیره است.
اشکال اول: بیان وقوع چنین سیره ای در آینده از زبان قرآن یا روایات، تنها نشان دهنده غایت نهایی سیر تاریخ بشر وتنها برای امیدوار کردن او به ظهور تمدن واقعی اسلامی، تبیین سنّت الهی در وقوع این تمدن، رقم خوردن چنین حوادثی در آینده وتعلق مشیت الهی بدان است وبرای ما که بدان افق نرسیده ایم، پیامی عملی ندارد.
پاسخ: آن چه در تفسیر ادله نقلی مربوط به جهان پس از ظهور گفته شد با استفاده تشریعی از سیره حکومتی موعود جهانی هیچ منافاتی ندارد؛ چون:
یکم. اگر آن چه به وقوع می پیوندد، سنّت الهی ومتعلَّق مشیت او باشد وبشر را به آینده امیدوار سازد، چه دلیلی وجود دارد که در راه تحقق آن نمی توان کوشید وافعال واعمال ما هیچ دخالتی در تحقق آن ندارد. از یک سو می دانیم که علم الهی به سرنوشت نهایی انسان ها، هیچ منافاتی با اراده واختیار انسان ها وتأثیر خوب وبد افعال در خوب وبد سرنوشت انسان ندارد (این مطلب در جای خود از علم کلام حل شده است)(۱۲).
دوم. فرض آن است که تحولات اجتماعی تمهید پذیر وتدریجی است وهیچ حادثه اجتماعی به طور دفعی واعجازگونه به یک باره تحقق نمی یابد. پس برای تند یا کند شدن این سیر تاریخی، نباید از تأثیر مقدمات غافل بود.
سوم. از ادله نقلی گوناگون چنین درمی یابیم که رفتار مردم در عصر غیبت، در تقدیم ویا تأخیر ظهور منجی بشر مؤثر است ودر تقدیم یا تأخیر ظهور «بدا» حاصل می شود. این در حالی است که خداوند می داند نتیجه نهایی چیست وسرانجام، مردم با اعمال خود چه زمانی بستر ظهور قطعی را فراهم می سازند؛ یعنی درست به مانند آن که برای انسان ها دو اجل محتوم ومعلّق پذیرفته شده است، برای تمدن ها نیز دو اجل محتوم ومعلّق وجود دارد. این عقیده ایجاب می کند که بگوییم ظهور حضرت تمهیدپذیر است وآن افق نهایی برای ما پیامی دارد ودر حال حاضر وضعیتی خاص را می طلبد.
چهارم. با توجه به ادله نقلی وروایات تبیین حکومت عدل جهانی، با ظهور منجی موعود به زبان اسطوره ای وبه معنای آرمان وایده آل نهایی بشر وافسانه ای از خواسته های دست نایافتنی بشر نمی تواند باشد؛ بلکه واقعیتی تحقق پذیر در آینده بشر است که به مانند همه حوادث اجتماعی، از علل وعوامل واقعی خودش ناشی می شود. اگر کسی زبان نصوص دینی در این باب را زبان اسطوره ای بداند، هم سخنی بدون دلیل گفته است وهم نسبت کذب به شارع داده است؛ زیرا نصوص مذکور به لسان اِخبار از آینده است.
اشکال دوم: جزئیات برنامه های عملی آن حضرت که در روایات ما پیش گویی شده، مربوط به تدابیر حکومتی است کهبر اساس زمان ومکان خاص اتخاذ می شود. پس در شمار فرمان های حکومتی قرار می گیرد که حاکم از موضع حکم رانی صادر می کند وبیان گر حکم ثابت شرع نیست؛ به گونه ای که بتوان در غیر آن زمان ومکان مورد عمل قرار داد.
پاسخ: یکم. آن چه در ادله نقلی درباره سیره حکومتی آن حضرت پیش گویی شده است، بر فرض که همه را مربوط به احکام حکومتی بدانیم وبر اساس شناخت حضرت از موقعیت زمانی ومکانی خاص دوران ظهور خودش باشد، باز هم می توانیم باب بحثی اصولی درباره چگونگی صادر شدن احکام حکومتی ونحوه تشخیص مصلحت واجرای احکام وبه کارگیری نیروها ومقابله با دشمنان را باز کنیم. البته باید اعتراف کرد که مبانی اصولی استفاده از سیره حکومتی معصومان در علم اصول تدوین نشده است وبحث های اندکی که درباره وجه دلالت سیره وحدود حجیّت آن در کتاب های اصولی متأخران آمده است، معمولاً مربوط به احکام فردی وعبادی وآداب شخصی است؛ مثل آن که حضرت چه چیزی را خورد وآشامید وچه لباسی پوشید وچگونه وضو گرفت ویا حج به جا آورد. اما رفتارهای معصومان از بُعد یک حرکت اجتماعی وسیاسی وبه عنوان یک تدبیر ولایی برای اداره جامعه وکیان اسلام وتشیع مانند تعامل آنها با ارباب دیگر ادیان ومذاهب، با حکام ظلم وجور، اعطای آزادی های اجتماعی نحوه تبلیغ وترسیخ فرهنگ دینی، برخورد با مخالفان ومعاندان داخلی وخارجی، تدابیر امنیتی واجتماعی، مبارزه با فساد وکج روی، تأمین رفاه اجتماعی وتربیت اخلاقی، به خوبی مورد مطالعه قرار نگرفته است.
خلاصه آن که ظرایف چگونگی اجرای احکام را نیز باید از معصومان آموخت وبرای این کار ناچار باید فرمان های حکومتی وتدابیر اجرایی آن حضرت را به خوبی مطالعه کرد.
دوم. همه آن چه در ادله نقلی ما از سیره عملی مهدی موعود(علیه السلام) پیش گویی شده است، مربوط به فرامین حکومتی نیست، بلکه مهدی موعود(علیه السلام) به عنوان احیاگر دین وشریعت، عامل به کتاب خدا، برپادارنده احکام واقعی اسلام وسنّت نبوی معرفی شده است. پس او در واقع مجری احکام ثابت اسلام است واز سیره حکومتی او می توان حکم ثابت خدا را شناخت. شاید بتوان گفت اصل نخست در سیره مهدوی آن است که حضرت مجری احکام ثابت اسلامی است که به زمان ومکان خاصی اختصاص ندارد. پس از این اصل بیرون نمی رویم، مگر در مواردی که یقین کنیم آن چه درباره حضرت فرموده اند، مربوط به فرمان های حکومتی در حدود اختیارات حاکم ونحوه تشخیص مصلحت با لحاظ زمان ومکان ظهور است. پس اصل اول امکان اقتدا به اوست؛ چون آن چه از او سر خواهد زد، تجلی عملی حکم ثابت اسلام است واگر شک کنیم که ارتکاب فلان عمل از سوی او بر اساس تدابیر موقت حکومتی بوده است یا بر اساس موضع گیری ثابت شرعی، ناچار باید به اصل اول مراجعه کرد واو را در ارتکاب چنین سیره ای، مانند یکی از مکلفان به احکام ثابت اسلام دانست، با این تفاوت که او در شناخت حکم ثابت اسلامی ونحوه امتثال آن خطا نمی کند.
گاهی می گویند سیره ای که جهت آن مشکوک است، قابل تأسی نیست. در پاسخ می گوییم نتیجه این اشکال آن است که تنها سیره ای که به جهت صدور آن یقین داریم قابل تأسی است. از سویی، چون موارد حصول یقین زیاد نیست، کلیت وعمومیت تأسی به سیره معصوم مورد خدشه قرار می گیرد. دیگر این که معنای تأسیس دلیلِ عام حجیت سیره، تأسیس اصلی معتبر بر قابل تأسی بودن سیره وپای بندی معصوم به احکام ثابت اسلام است. پس شک مذکور در مرحله قبل از ملاحظه ادله حجیت سیره می توانست ما را متوقف سازد، ولی با ملاحظه آن ادله اشکالی در استناد به سیره پدید نمی آورد.
پس سیره مهدوی منبعی برای کشف موضع گیری شارع است ودر این جهت، تفاوتی میان این سیره وسیره نبوی یا علوی نیست. گذشته از آن که ادله عام امامت، همه امامان را به صفاتی خاص توصیف می کند ودر اصل اقامه دین واجرای احکام قرآن وتحکیم سنّت نبوی، مأموریت همه را یک سان فرض می کند(۱۳). پس اگر در تحلیل وتفسیر سیره علمی دیگر ائمه، اصل اول، اجرای احکام ثابت اسلام باشد، در سیره مهدوی نیز چنین خواهد بود.
اشکال سوم: در روایات گوناگون، وظیفه منتظران در عصر غیبت، التزام به بیت وپرهیز از سامان دهی حرکت اجتماعی وسیاسی بیان شده است(۱۴). در روایات دیگر نیز آمده است که آن حضرت، به امر جدید ظهور می کند(۱۵). همه اینها نشان می دهد که عصر ظهور، به لحاظ ظرف زمانی ومکانی تکلیف، با عصر غیبت تفاوت ماهوی دارد. پس آن چه در عصر ظهور اتفاق می افتد، مختص به همان دوران است ودر عصر غیبت وظیفه چیز دیگری است ونباید در این زمان از سیره حکومتی حضرت مهدی(علیه السلام) در آن زمان الگوبرداری کرد.
تفاوت این اشکال با اشکال اول آن است که اشکال اول بر اساس یک تحلیل عقلی از حوادث عصر ظهور پدید آمده واین اشکال بر اساس وجود ادله ای نقلی که تکلیف در عصر غیبت یا چگونگی احکام دوران حضور را پیش گویی می کند، پیش آمده است.
پاسخ: می توان گفت معنای روایاتی که مضمونشان آوردن دین جدید است، دور شدن اهل اسلام از حقیقت دین، افتادن در جاده انحرافی مذاهب ساختگی، دچار شدن افراد به شبهه های عقیدتی وفکری از راه تفسیرهای ناروا از قرآن، شیوع بدعت ها به جای سنّت ها، تفسیر به رأی ها، برداشت های ناروا از نصوص دینی واز اهداف ومقاصد شرعی است. بی شک این انحراف ها بیشتر از سوی مذاهب غیرشیعی ودر محیط تشیع بیشتر از سوی منتسبان به تشیع وغیرمتدینان است؛ وگرنه از ادله فراوان درمی یابیم که امر ائمه (علیهم السلام) روشن تر از آفتاب است وخدا همواره بر بندگان اتمام حجت دارد(۱۶).
هم چنین می توان گفت معنای روایات مذکور آن است که در عصر ظهور، به حدی زمینه اجرای احکام اسلامی فراهم می شود که پیش تر در باور نمی گنجیده است که این حجم انبوه از احکام اسلامی وابعاد وزوایای دین به عرصه ظهور وتجلی برسد؛ به گونه ای که مسلمانان بر اساس باورهای پیشین خود، احساس می کنند دین جدیدی آمده است. در واقع، تعبیر زیبای امر جدید که به صراحت در برخی روایات آمده است(۱۷)، تعبیری ادبی وکنایه گونه از امری بازسازی شده است، نه امری کاملاً بیگانه. باید گفت تعطیلی احکام اسلام در عصر غیبت، به جهت غلبه کمّی وکیفی دشمنان وضعف معنوی ومادی مسلمانان وفراهم نبودن بسترهای رشد بوده است.
اگر این دو معنای محتمل را در کنار هم بپذیریم، معنایش آن است که در عصر غیبت، به سبب قصور یا تقصیر مردم، فاصله ای از حقیقت اسلام به تمام زوایا وابعاد آن وجود دارد و«امر جدید ودعوت جدید» در واقع تعبیری از پیدایی آن بخش های ناخوانده تعالیم اسلام در اثر قصور مردم یا بخش های کنار گذاشته شده وتعطیل شده اسلام در اثر تقصیر مردم است(۱۸). در هر دو صورت، تکلیف ما در عصر غیبت بیشتر می شود؛ زیرا باید زمینه های تعجیل فرج را فراهم آوریم وقصورات وتقصیرات را کم وکمتر کنیم. پس کسب معرفت دینی وآگاهی بخشی به دیگران، در کنار کسب فضایل اخلاقی وترویج تقوا وبندگی، دو عنصر اساسی برای رسیدن به افق مطلوب است وجدای از مسئولیتی که تک تک افراد جامعه اسلامی در این جهت دارند، دولت اسلامی وهرگونه تشکیلات دینی، رسالتی سنگین در مبارزه با جهل ومعصیت، به عنوان دو مانع فرج وظهور، بر دوش خواهند داشت.
افزون بر اینها، ادله نقلی گوناگونی داریم که وظیفه منتظران، یعنی تمسک به دین واطاعت وبندگی خداوند، از راه همین فرمان های دینی است که در زمان غیبت شناخته اند(۱۹) ونیز در ادله بسیاری می خوانیم(۲۰) که ولایت اهل بیت(علیهم السلام) جز به ورع وتقوا وکوشش در بندگی وانتظار فرج جز به دین داری ووظیفه شناسی حاصل نمی شود. سپس آن چه از دین بر اساس حجت معتبر از سر اجتهاد یا تقلید شناخته ایم، باید عمل کنیم تا آن چه را نمی دانیم بر ما آشکار شود. اگر احکام جدیدی از اسلام در زمان ظهور بیان خواهد شد که ما اکنون نمی دانیم، این معنایش عدم التزام به احکام شناخته شده فعلی نیست؛ چنان که معنایش تکلیف بدان احکام نیز نخواهد بود(۲۱).
نتیجه آن که اجرای احکام اسلامی در عصر ظهور، در امتداد اجرای احکام اسلامی در عصر غیبت است وجوهره دین داری وارکان آن وتکلیف بدان عوض نمی شود؛ هرچند گسترش کمّی وکیفی دین در باورهای درونی افراد وگسترش آن در صحنه عمل در محیط بیرونی وزندگی جمعی، تفاوت فاحش می یابد. شاید عکس شدن نسبت سیطره کفر وظلم بر ایمان وعدل در زمان ظهور(۲۲)، از این حدیث شریف استفاده شود که «یملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً»(۲۳). وقتی اهل ایمان بر اهل کفر چیره شوند وحکومت عدل جهانی مستقر شود، زمینه هایی برای گسترش دین فراهم خواهد شد که پیش تر، هرگز قابل تصور نبود. همین شاهد است که دین جدید به معنای انقلاب تکلیف وتفاوت ماهوی یافتن وظایف دینی در زمان حضور نسبت به زمان غیبت نیست تا ما را از اقتدا به سیره مهدوی در تحکیم معالم دین بازدارد؛ ولی درباره روایاتی که وظیفه منتظران را خانه نشینی ووارد به جریان های اجتماعی وسیاسی می داند، باید گفت این روایات را در کنار چند دسته ادله باید تفسیر کرد؛ از جمله ادله عام امر به معروف ونهی از منکر مانند:
(وَلْتَکن مِنکمْ أُمَّه یدْعُونَ إِلی الْخیرِ وَیأْمرُونَ بالْمعْرُوفِ وَینهَوْنَ عَنِ الْمنْکرِ)(۲۴)؛
وباید از میان شما، گروهی، [مردم را] به نیکی دعوت کنند وبه کار شایسته وادارند واز زشتی بازدارند.
(کانُوا لَا یتَنَاهَوْنَ عَن مُنکرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کانُوا یفْعَلُونَ)(۲۵)؛
[و]از کار زشتی که آن را مرتکب میشدند، یک دیگر را بازنمیداشتند. راستی، چه بد بود آن چه میکردند.
(وَالْمؤْمِنُونَ وَالْمؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بالْمعْرُوفِ وَینهَوْنَ عَنِ الْمنْکرِ)(۲۶)؛
ومردان وزنان با ایمان، دوستان یک دیگرند، که به کارهای پسندیده وا میدارند، واز کارهای ناپسند باز میدارند.
روایاتی بسیار، از جمله روایت معروف رضوی نیز به این موضوع اشاره دارند:
لتأمرن بالمعروف ولتنهون عن المنکر أو لیستعملنّ علیکم شرارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم(۲۷).
هم چنین ادله عام جهاد، در آیات دیگری از قرآن کریم آمده است:
(أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقدِیرٌ)(۲۸)؛
به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، والبته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست.
(فَلْیقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یشْرُونَ الْحیاه الدُّنیا بالآخِرَه)(۲۹)؛
پس، باید کسانی که زندگی دنیا را به آخرت سودا میکنند در راه خدا بجنگند.
(إِلَّا تَنْفِرُوا یعَذِّبْکمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیستَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکمْ)(۳۰)؛
اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابی دردناک عذاب میکند، وگروهی دیگر به جای شما میآورد.
(وَلَوْلاَ دَفْعُ اللهِ الناسَ بعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهدِّمَتْ صوَامِعُ وَبیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسمُ اللهِ کثِیراً)(۳۱)؛
صومعه ها وکلیساها وکنیسهها ومساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده میشود، سخت ویران میشد، وقطعاً خدا به کسی که [دین] او را یاری میکند.
حدیث معروف علوی را در خطبه ۲۷ نهج البلاغه ببینید:
فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنّه فتحه الله لخاصّه أولیائه(۳۲).
ادله ای نیز به چشم می خورد که ما را به تحرک، تجمع، همیاری وکوشش برای سامان امور اجتماعی وتلاش برای برپایی نظام اسلامی فرا می خوانند؛ مانند:
(وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ)(۳۳)؛
ودر نیکوکاری وپرهیزگاری با یک دیگر هم کاری کنید، ودر گناه وتعدّی دستیار هم نشوید.
رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است:
من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم(۳۴).
در حدیثی دیگر می خوانیم:
من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم(۳۵).
روایات بسیاری نیز بر لزوم همبستگی اجتماعی، تأمین خواسته های مؤمنان وحمایت فردی یا سازمان یافته از قشرهای ضعیف جامعه دلالت دارد(۳۶).
از مجموع این روایات می توان نتیجه گرفت که اصل اول در زمان غیبت، وجوب امر به معروف ونهی از منکر بر همگان با وجود شرایطش مثل علم واحتمال تأثیر است(۳۷). حتی جهاد ابتدایی که به نظر مشهور مشروط به اذن امام معصوم است مقدمه ای برای بسط قدرت دولت اسلامی وگسترش حدود ممالک اسلامی وبه زیرسلطه درآمدن کفار برای اقامه امر به معروف ونهی از منکر است؛ چون تا کفار تحت فرمان حاکمِ اسلامی نباشند، امکان تربیت آنها وبازداری اجتماعاتشان از فساد وتباهی نیست(۳۸). اگر امر به معروف ونهی از منکر متوقف بر جمع آوری نیروها وسامان دهی آنها وبرپایی نظام وتشکیلات تحت امر رهبر جامع الشرایط وصالح باشد، البته این گونه اقدامات جایز، بلکه واجب است. آن گاه ادله وجوب عزلت وکناره گیری از ورود به هرگونه تشکیلات، مربوط به مواردی است که فرد به خیال اصلاح گری وبدون بینش وبصیرت به جریان ها وتشکیلات مدعی اصلاح گری وارد شود وبه سوی افکار انحرافی وفساد وتبهکاری راه یابد. در واقع این ادله، نامطمئن بودن راه تشکیلات واحزاب سیاسی واجتماعی در عصر غیبت را نشان می دهد؛ به گونه ای که اگر در طول تاریخ غیبت، مدعیان برپایی نظام اسلامی را شماره کنیم، بیشتر آنها بدعت گذار وفاسد در عقیده یا عمل بوده اند(۳۹) وکمتر می توان به سلامت عقیدتی واجرایی تشکیلاتی اطمینان پیدا کرد. با این حال، اگر چنین یقینی در موارد معدود حاصل شود، البته همکاری با آنها تا مرز تقید آنها به مقررات دینی وتا مرز توان شخص جایز، بلکه لازم است. بنابراین، ادله وجود عزلت، ما را از هرگونه تحزب وداعیه داری تا فراهم شدن استعداد درونی، آمادگی روحی، جمع شدن ابزار ووسایل لازم واطمینان از سلامت تشکیلات وتشخیص رهبری صالح بازمی دارد. پس هرگز نافی وجوب امر به معروف ونهی از منکر با فراهم بودن شرایطش نیست.
پس کناره گیری از جریان های اجتماعی، در مواقع احساس خطر از افتادن به دام شیادان وهمکار شدن با ستم گران، به معنای راحت طلبی وبی مسئولیتی نیست، بلکه آموزش نوعی زیرکی به عموم شیعیان وخالی کردن لشکرگاه مدعیان اصلاح طلبی از سیاهی ظهور آنهاست تا از فرصت به دست آمده در خلوت برای اصلاح نفس بکوشند وآمادگی لازم را برای اقامه نظام صالح به دست آورند. معنای همین مقدار وظیفه شناسی، اقامه معروف ومبارزه با منکر در مرتبه ای از مراتب فریضه امر به معروف ونهی از منکر است.
اشکال چهارم: روایات مربوط به سیره حکومتی آن حضرت یا از نظر سندی صحیح وقابل اعتماد نیستند، یا از نظر دلالتی سیره قطعی آن حضرت را نشان نمی دهند. چه بسا بر اساس رفتار مردم در زمان ظهور، بدا حاصل شود وحضرت روش دیگری در حکومت اتخاذ کنند.
پاسخ:
یکم. نمی توان گفت همه این روایات ضعیف هستند، بلکه در میان آنها روایاتی با اسناد قوی ومعتبر وجود دارد(۴۰).
دوم. روایات ضعیف از نظر سند را به طریق تعاضد مضمونی وجمع شواهد صدق می توان تقویت کرد؛ جدای از آن که دواعی کذب در این باب کم است. مقصود از تعاضد مضمونی آن است که روایات گوناگون، به لسان های مختلف واز روایات متفاوت نقل شود که همه گویای یک مضمون باشند. در این حال، نمی توان همه راویان را با لحاظ تعدد وتباعد آنها متهم به تبانی بر دروغ گویی کرد. پس اگر تنها یکی از آنها راست گو بوده باشد، برای اثبات مضمون، کافی خواهد بود. اصولیان، گاه این نوع اخبار منقول را متواتر اجمالی می نامند.
سوم. بحث ما می تواند صورت فرضی داشته باشد؛ یعنی بر فرض آن که ادله قطعی ومعتبر به لحاظ سند ودلالت بر سیره مهدوی یافت شود، آیا این سیره قابل تأسی است یا نه؟ می دانیم که در میان ادله، دست کم دلالت برخی آیات به ضمیمه روایات مفسره واز طریق تعاضد ادله بر سیره آن حضرت، کاملاً روشن وگویاست.
چهارم. اگر دلیل قطعی وروشنی درباره روش حکومتی وسیره مهدوی نداشته باشیم وادله نقلی را تضعیف کنیم، به محذور عقلی دچار می شویم. چون اصل اعتقاد به مهدی موعود(علیه السلام) را پذیرفته ایم، اما این که برای چه خواهد آمد وچه خواهد کرد وچه اهداف ومقاصد وچه رفتاری خواهد داشت را نمی دانیم؟ معنای این جهل، بی فایده بودن اعتقاد به وجود منجی است. بنابراین، باید گفت اگر ادله ای که اهداف ومقاصد دولت مهدوی را تبیین می کند، پذیرفتنی باشند، از همین ادله، جهت گیری های کلی در سیره مهدوی وروش های اساسی آن حضرت معلوم می شود، برای ما قابل تأسی خواهد بود. اگر افزون بر این مقدار، راه کارهای اجرایی وجزئیات عمل کردهای آن دولت نیز از ادله شرعی استفاده شود، باز هم قابل الگوگیری است. برای دفع اشکال چهارم که لازمه اش لغویت اعتقاد به وجود وظهور مهدی موعود (علیه السلام) است، همین مقدار کافی است که بگویید دست کم اهداف ومقاصد دولت مهدوی، از ادله عام یا ادله خاص سیره مهدوی قابل فهم وبرای ما قابل تأسی است.
پنجم. بی شک سیره حکومتی آن حضرت با سیره حکومتی دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) که امکان حکومت ظاهری برایشان فراهم شد، اختلاف جوهری ندارد، بلکه شکل نهایی وتکامل یافته از بسط ید امام معصوم واقتدار ظاهری اوست. بنابراین، ادله نقلی که سیره حکومتی مهدی موعود(علیه السلام) را پیش گویی می کند، ترسیم کننده شمه ای از آن وضعیت ویژه ای است که امام معصوم برای تعقیب اهداف نهایی دین ومقاصد انبیا، اقتدار پیدا می کند. با این اقتدار یارانی گرد او می آیند وافکار عمومی هم نظر با او ویارانش می شود. پس روایات مربوط به جهان پس از ظهور، با دیگر روایات مربوط به صفات معصومان وشئون حاکم الهی کاملاً هماهنگ است. از همین جاست که می توانیم این روایات را به لحاظ مضمونی (وجدای از بررسی های سندی) به خوبی بررسی کنیم وبگوییم غالب آنها به لحاظ تبیین سیره حکومتی مهدی موعود(علیه السلام)، ضعف سندی ودلالی ندارند.
ششم. حصول بدا درباره زمان ظهور حضرت مطرح است نه درباره روش حکم رانی آن حضرت. معنای این که حضرت نسبت به افراد گوناگون وطبقه های مسلمانان ومؤمنان رفتارهای متفاوت دارد(۴۱) وبا برخی سخت گیر وبا برخی اهل تساهل است یا این که در آغاز ظهور، شدت عمل به خرج خواهد داد ودرگیری ها وجنگ هایی خواهد داشت وپس از استقرار کامل، عقل، منطق، علم ودانش را حاکم کند وبگستراند، حصول بدا در عمل نیست.
اشکال پنجم: سیره معصومان در صورتی قابل تأسی است که مربوط به ویژگی های آنان نباشد. چنان که در کتاب های اصولی گفته شده است، رفتارهای اختصاصی معصومان که از وجود خصوصیتی، مثلاً در شخص پیامبر (ص) یا شخص علی(علیه السلام) ناشی شده که دیگران در آن خصوصیت مشارکتی ندارند، قابل الگوبرداری نخواهد بود. درباره حضرت مهدی موعود(علیه السلام) چه بسا گفته شود که سیره حکومتی آن حضرت بدان گونه که در روایات ترسیم شده است، مربوط به شخص او به عنوان آخرین وصی از سلسله اوصیاست که برپا کننده حکومت جهانی ومنتقم خون به ناحق ریخته شده همه مظلومان در طول تاریخ است.
تفاوت این اشکال با اشکال دوم آن است که این جا سخن از وجود خصائص المهدی است؛ یعنی چنان که قرن ها غیبت از انظار عمومی ورهبری جامعه بشری از پس پرده غیبت از ویژگی های اوست، سیره حکومتی اش پس از ظهور نیز در نتیجه همان طولِ غیبت، از ویژگی های شخص او خواهد بود ودرباره دیگر معصومان، چنین سیره ای شناخته نشده است؛ ولی در اشکال دوم، سخن درباره تفاوت احکام حکومتی واحکام ثابت داشتیم واشکال از آن جا ناشی شده بود که اقدامات عملی آن حضرت را می توان به احکام حکومتی وخواسته های خاص زمانی ومکانی مربوط دانست. اشکال فعلی به ادعای وجود خصوصیتی در شخص مهدی موعود (علیه السلام) وادعای دوم به ادعای وجود خصوصیتی در زمان ومکان ظهور است.
پاسخ: در مورد شخص پیامبر اسلام، ویژگی هایی را یادآور شده اند وتعداد این وجوه اختصاصی، محل بحث ومناقشه قرار گرفته است. همین اختلاف سبب شده است که اصولیان اصلی اولی تأسیس کنند وبر پایه آن بگویند هر رفتاری از پیامبر به مقتضای آیه شریفه (لَکمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَه حَسَنَه)(۴۲) قابل تأسی است، مگر آن که به سبب دلیلی معتبر، اختصاصی بودن آن رفتار را به شخص پیامبر کشف کنیم. اگر در مواردی هم شک کنیم که آن چه از پیامبر در جانب فعل یا ترک سر زده است، از حیث مکلف بودن او یا از حیث نبی بودن اوست، اصل اولی، جواز تأسی بر اساس اطلاق آیه مذکور است. نتیجه می شود که پیامبر در آن رفتار، مانند یکی از مکلفان بوده است؛ با این تفاوت که در تشخیص وظیفه وکیفیت امتثال، خطا نکرده است، ولی البته چون «فعل» یا «ترک» معصوم دلیل لبی است، یعنی دلیلی که دلالتش وابسته به وجود لفظ نیست(۴۳)، ناچار باید در دلالتش، آن چه را به طور یقینی می فهماند، پذیرفت وغیر آن را واگذاشت.
از این رو، اصولیان می گویند قدر متیقّن از دلالت «فعل معصوم»، عدم حرمت وقدر متقین از «ترک معصوم»، عدم وجوب است؛ یعنی اگر معصوم کاری کرد، بی شک به جای آوردنش برای ما نیز جایز است واگر کاری را همواره ترک می کرد، به یقین آن کار واجب نبوده است، ولی ارتکاب «فعل» یا به خاطر وجوبش بوده است یا به خاطر استحبابش یا به خاطر اباحه اش، که باید با کمک دلیل خارجی یکی از این سه احتمال را تعیین کرد؛ این که التزام به ترک به خاطر حرمت عمل بوده است یا به خاطر کراهتش، یا به خاطر اباحه اش. در این جا نیز با کمک دلیل خارجی، باید یکی از سه احتمال را تعیین کرد. البته این دلیل خارجی می تواند برخی مبانی کلامی باشد؛ مانند این مبنا که می گوییم در مقام عصمت، معصوم حتی نباید مرتکب مباحات هم شود، بلکه معصوم همواره فعل راجح را به جای می آورد، چنان که در ناحیه «ترک معصوم» هم شاید بتوان گفت مقام عصمت اقتضا ندارد که معصوم همواره مکروهات را ترک کند؛ پس آن چه را ملتزم به ترکش بوده ناچار باید حرام شناخته شود(۴۴).
حال سخن آن است که همه این مباحث را درباره سیره مهدوی که در آینده تحقق خواهد یافت نیز می توان تطبیق کرد، مگر آن که ویژگی هایی درباره مهدی موعود(علیه السلام) اثبات شود. پس به مقداری که دلیل قطعی بر خصیصه بودن رفتاری دلالت کند، قابل تأسی نیست ودر غیر آن، اصل اولی، جواز تأسی واقتداست. بنابراین، اولاً احتمال اختصاصی بودن سیره حکومتی حضرت مهدی(علیه السلام) به بحث جواز تأسی به سیره آن حضرت ضرری نمی زند؛ زیرا به سبب وجود اصل اولی، ابهام واجمالی پدید نمی آید.
ثانیاً می توان مدعی شد که خصائص النبی، اساساً درباره سیره فردی آن حضرت است ودرباره سیره حکومتی، طرح چنین بحثی معنا ندارد؛ چون وقتی فعل معصوم در ارتباط با جامعه بود، بی شک رفتار معصوم باید توجیه پذیر وبه لحاظ شرع وعقل قابل دفاع باشد ونمی توان گفت اگر پیامبر دستور قتل جمعی یا دستور آزادی جمعی دیگر را صادر کرد، مربوط به خصوصیت نبوت اوست. آری، می توان گفت برخی فرمان ها به اقتضای مصلحت اندیشی حاکم، در چارچوب اهداف ومقاصد شارع بوده است، ولی نمی توان گفت پیامبر خدا، چون پیامبر خداست، باید چنین کند. از این رو، باید گفت آن چه از وجوه اختصاص معصومان ثابت می شود، تنها در محدوده سیره فردی آنهاست(۴۵) که دیگران در جهت تکلیف بدان وجوه اختصاصی - اشتراکی با پیامبر ندارند. در سیره حکومتی تنها باید از احتمال صدور احکام حکومتی بحث شود.
ثالثاً ما می توانیم این وجوه اختصاصی را شناسایی کنیم ودر غیر این موارد نیز از تأسی به سیره مهدوی سخن بگوییم. حال چه این وجوه اختصاصی، مربوط به خصوصیتی در شخص مهدی موعود(علیه السلام) باشد، یا مربوط به خصوصیتی در زمان ومکان ظهور که قابل تعمیم به دیگر زمان ها ومکان ها نیست. پس بحث ومناقشه درباره جواز اقتدا به سیره مهدی(علیه السلام) را به پایان می بریم وبحثی دیگر درباره خصائص المهدی را آغاز می کنیم.
وجوه اختصاصی در سیره مهدوی
در این جا، بنای ما بر شناسایی وجوه اختصاصی به طور حداکثری است. این وجوه، برخی مربوط به شخص مهدی موعود(علیه السلام) به عنوان برپا کننده حکومت جهانی ومنجی نهایی است وبرخی به زمینه های اجتماعی وسیاسی وشرایط خاص زمانی ومکانی آن دوران مربوط می شود که در واقع بستر مناسب برای ظهور آن حضرت را نشان می دهد. در این جا تفصیل این وجوه را می آوریم:
۱. علم به غیب وحکم به باطن
امامان معصوم(علیهم السلام) هم چون پیامبر (ص) به خزانه علم الهی متصلند وبه حد ظرفیت وجودی خویش وبه اذن الهی از آن بهره می برند. به همین سبب، هرگاه در رأس حکومت ظاهری قرار گیرند، از اطلاعات جامع درون سازمانی وبرون سازمانی بهره مند خواهند بود. درباره مهدی موعود(علیه السلام) آمده است که تمام دنیا نزد او مانند کف دستش است وبر همه چیز، علم واحاطه دارد(۴۶). اما سیره پیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) آن بود که در میان مردم بر اساس موازین ظاهری داوری می کردند؛ از مدعی شاهد می طلبیدند واگر نداشت، منکر را به قسم خوردن دعوت می کردند. در حالی که خود به علم الهی، می دانستند که در واقع چه کسی برحق است. مضمون حدیث پیامبر اکرم (ص) آن است که فرمودند: «شما برای داوری نزد من می آیید؛ کسی دلیل بهتری می آورد ومن بر اساس آن چه شنیده ام، به نفع او حکم می کنم. پس اگر خودش می داند که برحق نیست، نباید آن چه را بدو می دهم بگیرد»(۴۷).
در سیره مهدوی آمده است:
إذا قام قائم آل محمد (علیهم السلام) حکم بحکم داود(علیه السلام) لایسأل بینه(۴۸)؛
آن حضرت، هم چون داوود پیامبر (ص) بینه نمی طلبد وبا علم الهی خویش میان متخاصمان داوری می کند.
چنان که در سیره امیرالمؤمنین وامام مجتبی(علیه السلام) می بینیم که در تعیین فرماندهان لشکر وواگذاری برخی مناصب، علم باطنی خویش را اظهار نمی کردند واگر در مواردی خاص برای برخی افراد اظهار می کردند، آن را ملاک در تعامل ظاهری با مردم قرار نمی دادند. بنابراین، یک تفاوت جوهری در سیره مهدوی با سیره دیگر معصومان پدیدار می شود. روشن است که در زمان غیبت، ما مأمور به پیروی از سیره نبوی وعلوی در حکم به ظاهر بر اساس موازین فقهی شناخته شده هستیم ونمی توان گفت چون در زمان غیبت، امام معصومی که حکم به باطن می کند، در میان ما وجود ندارد، پس باید از تشکیل حکومت اسلامی منصرف شد؛ زیرا حکم به باطن از ویژگی های آن حضرت است واساساً همین اختصاصی واستثنایی بودنش سبب شده که روایاتی درباره آن صادر شود؛ ولی به نظر ما، این روایات با فرض صحت سندی، بیان گر خصیصه ای در شخص مهدی موعود (علیه السلام) نیست، بلکه بیان گر خصیصه ای در وضعیت سیاسی واجتماعی حاکم در آن عصر است که اقتضای چنان حکمی را دارد، در آن زمان امام معصوم مصلحت می بیند که بر اساس علم باطنی خود رفتار کند. با این حال که امام می تواند بر مردم اتمام حجت کند واذهان عمومی را به گونه ای نسبت به رفتار خود توجیه نماید تا زمینه پذیرش فراهم باشد؛ ولی در زمان ما، نه حاکم اسلامی از چنین علمی بهره مند است ونه برای مردم پذیرفتنی است که اگر در جایی حاکم به واقعیتِ قضیه ای راه پیدا کرد، همان را ملاک عمل خویش قرار دهد. افزون بر این که حتی علم حاکم نیز در معرض به خطا رفتن است وقابل قیاس با علم خطاناپذیر معصومان به حقایق اشیا نیست.
پس نمی توان گفت برپایی دولت اسلامی متوقف بر وجود رهبری باطن بین وحاکم به حکم داوودی است، بلکه حاکم اسلامی در زمان غیبت که مجتهد جامع الشرایط است، بر فرض که از راه تزکیه نفس به چنین علمی به طور جزئی راه پیدا کند، نمی تواند آن را ملاک داوری میان خود ومردم ومدرک احکام حکومتی قرار دهد؛ زیرا مردم با او بر اساس دلایل ظاهری قابل فهم که در شرع معین شده است، تعامل دارند واگر هم حاکم علم باطنی خویش را مدرک عمل قرار دهد، مردم نمی دانند آیا او به عدالت رفتار کرده است یا نه ودر نتیجه نمی دانند دلیل بر تبعیت از او باقی است یا خیر.
ناگفته نماند که برخی محققان در سند روایاتی که بیان گر حکم داوودی از سوی امام زمان(علیه السلام) در عصر ظهور است، خدشه کرده اند وبه لحاظ دلالت نیز این روایات را برخلاف دیگر ادله دانسته اند، از جمله دلیلی که می گوید داوری در اسلام بر اساس موازین ظاهری است ودلیلی که می گوید سیره مهدی(علیه السلام) همان سیره پیامبر (ص) است وپیامبر (ص) بر اساس موازین ظاهری قضاوت می کرد. دلیل دیگری نیز می گوید که اساساً حکم به باطن برای حضرت داوود(علیه السلام) فقط در یک مورد بود وآن هم دلیل خاصی است وسرانجام حضرت داوود(علیه السلام) را دچار مشکل کرد(۴۹).
در پاسخ می توان گفت، اصل روایاتی که حکم به باطن وداوری داوودی را برای حضرت مهدی(علیه السلام) در عصر ظهور ثابت می کند، گوناگون وبه لحاظ سندی پذیرفتنی است. افزون بر منابعی که پیش تر یاد شد، در بحارالانوار، الکافی وروضه المتقین، صحت سندی ودلالی این روایات پذیرفته شده است(۵۰). صاحب جواهر نیز در بحث از صحت استناد قاضی در داوری، به علم خودش آنها را مطرح کرده وکلام صاحب شرایع را درباره پذیرفته بودن این روایات به تأیید رسانده است. در مجموع به گفته صاحب جواهر، می توان گفت صحت مضامین این روایات، نظر قریب به اتفاق علمای شیعه است.
مؤید ادله قضاوت داوودی، مجموعه روایاتی است که می گوید:
یقوم بأمر جدید وسنه جدیده وقضاء جدید(۵۱).
پس روایات قضاوت داوودی وحکم امام بر اساس علم خویش، هیچ محذور عقلی ندارد وبیشتر سخنان متکلمان درباره جواز حکم امام، بر اساس علم خویش یا وجوب آن است ونمی توان به قرینه ضعف دلالت در سند این روایات خدشه کرد؛ ولی با توجه به روایات قضای ظاهری در سنّت نبوی وسنّت دیگر امامان، باید گفت که در اختلاف سیره حضرت بدین لحاظ از سیره دیگر معصومان باید به یکی از دو طریق توجه شود:
الف) «إنما أقضی بینکم بالبیّنات»(۵۲) تا روز ظهور است وپس از ظهور، حکم امام بر اساس علم خود خواهد بود؛ چون مردم از مقام امام آگاهی کافی دارند وبر او اعتراضی نمی کنند یا دست کم نمی توانند او را مجبور به عقب نشینی از حکم خود کنند. پس قضاوت در اسلام باید از پایه، بر اساس امر واقعی باشد وقضا بر اساس ظواهر، حکمی ثانوی است که امام معصوم نمی تواند علم خویش را اعمال کند؛ یا قاضی غیرمعصوم است ودر زمان غیبت، ناچار به حکم بر طبق موازین ظاهری است.
ب) «إنما أقضی بینکم بالبیّنات» حکم اولی اسلام است که قضاوت بر اساس موازین ظاهری را پایه گذاری می کند؛ ولی امام عصر(علیه السلام) هنگام ظهور، در مقطع معینی برای قطع حیله منافقان ویک سره کردن کار دشمنان وبه سبب یاری بی دریغ یاورانش به باطن حکم می کند؛ اما پس از استقرار کامل، این حکم ثانوی ومقطعی عوض می شود وبا عموم مردم بر اساس موازین ظاهری عمل می کند. پس سیره آن حضرت، همان سیره معصومان پیشین است، ولی اشکال این توجیه آن است که با توجه به بسط ید امام ونهراسیدن از مخالفان وعلم حضرت به دین که هیچ گاه پس از ظهور مغلوب واقع نمی شود، حکم به خلاف واقع به استناد مدارک ظاهری مطابق عدالت نیست؛ چون حضرت حق را می داند ودلیلی ندارد که از اظهار آن مضایقه کند. اگر این را هم نپذیریم دست کم می توانیم بگوییم عمل امام به علم خویش جایز است. پس هرجا صلاح دیدند، حکم داوودی می کنند وهرجا صلاح دیدند، بر اساس موازین ظاهری حکم خواهند کرد. بدین ترتیب، پذیرش ادله حکم داوودی هیچ محذوری نخواهد داشت؛ به ویژه این که امام در هنگام حکم به باطن وعلم خویش می تواند توجیه هایی برای اقناع مردم وکشف واقع داشته باشد تا شبهه ای بر کسی باقی نماند، ولی در زمان پیامبر وامامان معصوم(علیهم السلام) به علت ضعف ایمان مردم وعدم نصرت ائمه وغلبه دشمنان وحاکم شدن فضای تقیه، امامان معصوم (علیهم السلام) زمینه اظهار علم خویش را نداشتند.
۲. سخت گیری بر مخالفان
روایات گوناگونی بر این نکته دلالت دارند که آن حضرت، پس از ظهور وبسط ید تقیه نمی کند ومخالفان خود را آن چنان از دم تیغ می گذراند که برخی در حقانیت او به تردید می افتند. به تعبیر برخی روایات، «یقتل حتی یشک فیه»(۵۳) ودر تفسیر آیه شریفه (وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَکرْهاً وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ)(۵۴) آمده است که امام کاظم (علیه السلام) می فرماید: «این آیه درباره حضرت قائم(علیه السلام) است که همه اهل شرق وغرب اعم از یهود، نصارا، ملحدان وکافران را به اسلام دعوت می کند وهرکس امتناع کند، گردنش را می زند تا در جهان جز یکتاپرست نماند».
در برخی زیارات آن حضرت نیز آمده است: «السلام علی صاحب الصّمصام وفلّاق الهام»(۵۵) که توصیف گر شدت عمل آن حضرت است(۵۶).
به هر صورت، از مجموع روایات، این خصیصه قابل اثبات است؛ گرچه برخی محققان وجود مکذبان در سند برخی از این گونه روایات را ثابت کرده اند(۵۷)، ولی ناگفته نماند که مضمون این روایات، به نقل رجال ضعیف ودروغ پرداز منحصر نیست. البته می پذیریم که ترسیم چهره خشن، خون ریز وسنگ دل از امام زمان(علیه السلام) می تواند انگیزه خوبی برای جعل این گونه احادیث باشد، ولی با وجود احادیث معتبر ومتعدد وشواهد دلالی فراوان وبا وجود توجیه مناسب مضمونی برای آنها، جایی برای انکار کلی درباره شدت عمل امام زمان(علیه السلام) واختلاف سیره آن حضرت از سیره پیامبر (ص) وامیرالمؤمنین(علیه السلام) در جهاد با مخالفان خود اعم از مسلمانان وغیرمسلمانان وجود ندارد.
برای نمونه در کتاب الغیبه نعمانی(۵۸) می توانید احادیثی را ببینید که تعابیر وارد در آنها چنین است:
«فلا یعطیهم إلّا السّیف هرجاً»، «یستأنف الإسلام جدیداَ»، «یسیر بخلاف سیره علی(علیه السلام) إذا قام سار فیهم بالسّیف والسّبی»، «یقوم بأمر جدید وکتاب جدید وقضاء جدید علی العرب شدید ولیس شأنه الّا السیف»، «ما هو الّا السّیف»، «ما یأخذ منها الّا السیف»، «لیس شأنه الّا القتل ولا یستتیب أحداً»، «ضرب أعناقهم صبراً»، «ما بقی بیننا وبین العرب الّا الذبح».
ونیز در همان کتاب(۵۹)، احادیث دیگری به مضامین یاد شده به چشم می خورد که شدت عمل حضرت را نشان می دهد. از مهم ترین این احادیث چنین است:
أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعید ابن عقده قال: حدّثنا علیّ بن الحسن، عن محمّد بن خالد، عن ثعلبه بن میمون، عن الحسن بن هارون بیاع الأنماط، قال: کنت عند أبی عبدالله(علیه السلام) جالساً، فسأله المعلّی بن خنیس: أ یسیر القائم(علیه السلام) إذا سار بخلاف سیره علیّ(علیه السلام) فقال: نعم وذاک أنّ علیّاً سار بالمنّ والکفّ لأنّه علم أنّ شیعته سیظهر علیهم من بعده، وأنّ القائم إذا قام سار فیهم بالسّیف والسّبی، وذلک أنّه یعلم أنّ شیعته لم یظهر علیهم من بعده أبداً(۶۰)؛
حسن بن هارون می گوید: نزد امام صادق (علیه السلام) نشسته بودیم که معلی بن خنیس از آن حضرت پرسید: آیا هرگاه امام قائم قیام کند، برخلاف سیره علی(علیه السلام) عمل می کند؟ آن حضرت فرمود: آری، وعلتش آن است که علی(علیه السلام) با منت گذاری وخودداری [از سخت گیری زیاد] با دشمنان خود [مثل اهل جمل] عمل می کرد؛ زیرا می دانست که شیعیان او پس از امام مغلوب واقع می شوند، ولی هرگاه امام قائم قیام کند، در میان دشمنان با شمشیر حرکت کند واز آنها اسیر بگیرد وعلتش آن است که می داند شیعیانش هیچ گاه بعد از او مغلوب واقع نمی شوند.
شبیه این روایت در کتاب کافی، اثر شیخ کلینی نیز آمده است:
عن القمی عن أبیه، عن اسماعیل بن مرّار، عن یونس، عن أبی بکر الحضرمی قال: سمعت أباعبدالله (علیه السلام) یقول: لسیره علیّ(علیه السلام) فی أهل البصره کانت خیراً لشیعته ممّا طلعت علیه الشّمس، إنّه علم أنّ للقوم دوله، فلو سباهم لسبیت شیعته، قلت: فأخبرنی عن القائم(علیه السلام) یسیر بسیرته؟ قال: لا إنّ علیّاً صلوات الله علیه سار فیهم بالمنّ للعلم من دولتهم، وإنّ القائم(علیه السلام) یسیر فیهم بخلاف تلک السّیره لأنّه لا دوله لهم(۶۱).
همین روایت در وسائل الشیعه آمده است ورجال سند نیز پذیرفته شده هستند. افزون بر این، هفت روایت دیگر به مضمون مذکور در همین باب موجود است؛ چنان که روایت اول، یعنی روایت «بیاع انماط» در همان باب از کتاب وسائل الشیعه آمده است(۶۲) وصاحب جواهر این روایت وروایات مشابه را آورده ودر این روایات، اختلاف سیره حضرت مهدی(علیه السلام) با سیره علی(علیه السلام) در اسیر گرفتن باغیان را متعرض شده وسرانجام فرموده است:
بل یمکن دعوی القطع بمضمونها إن لم یمکن دعوی تواترها بالمعنی المصطلح(۶۳)؛
مضمون این روایات قطعاً صحیح است؛ اگر نتوان گفت که متواتر به معنای مصطلح است.
سپس اشکالاتی که ممکن است درباره صحت این مضمون به ذهن آید، به تفصیل پاسخ داده است که بدان ها نمی پردازیم.
اگر از بررسی های سندی این گونه احادیث که شدت عمل آن حضرت را دست کم با اهل بغی از مسلمین نشان می دهد بگذریم، روشن است که رفتار حضرت بدین گونه، خاص آن دوران است که هم به سبب طول غیبت وتجربه شدن همه تئوری های حکومتی ومحک خوردن همه داعیه داران رهبری وصاحبان عقاید وافکار دینی واصلاح طلبی،(۶۴) دیگر مهلتی برای کشف شبهه ها وتبیین حق از باطل واتمام حجت لازم نیست. از سوی دیگر، اقتدار حاکم اسلامی کامل شده است وپنهان کاری وتقیه از سر ترس یا مدارا با دشمنان ومخالفان جایی ندارد. اما در زمان کنونی، حاکم اسلامی هرچند اقتدار یابد، باز بدان نقطه نمی رسد که اصول ظلم، کفر ونفاق را بتواند در سطح جهان ریشه کن کند وسلطه فرهنگی وفکری آنها را درهم بشکند. هم چنین زمینه های استضعاف فکری واغواگری را نابود سازد. پس همان گونه که در سیره نبوی وعلوی نقل شده، دولت اسلامی ناچار به مدارا وانعطاف در چارچوب حفظ ارزش های اساسی اسلامی است.
۳. بهره مندی از نیروهای سازمانی فوق العاده
این نیروها به چند دسته تقسیم می شوند:
یکم. افرادی از بشر که ایمان، علم، قدرت، بصیرت وشجاعت ویژه ای دارند که در هیچ دوره از دوره های تاریخ بشر اجتماع آنها به تعداد ۳۱۳ نفر در اطراف یکی از معصومان اتفاق نیافتاده است. برخی از اینان اصحاب رجعت هستند(۶۵).
دوم. ملائکه ای که اجازه همراهی ونصرت او را می یابند. این ملائکه، خود به صورت دسته هایی گوناگون قابل شناسایی اند(۶۶).
سوم. لشکری از رعب که پیشاپیش لشکر زمینی وآسمانی آن حضرت، قلب دشمنان را تسخیر می کند(۶۷).
چهارم. معجزه هایی که آن حضرت اظهار می کنند وهمه خاضع او می گردند(۶۸).
پنجم. لشکری از عالم تکوین که در قالب همکاری وهمراهی زمین وآسمان وجهان مادی باید از آن یاد کرد. مثل آن که زمین، بلندی هایش را برای او پست می کند ودشمنانش را می بلعد ومعادن نهفته در دلش را برای او بیرون می ریزد وآسمان برای او می بارد(۶۹).
البته باید گفت، اساس این نیروها، همان مؤمنانی هستند که در طول زمان تربیت شده اند واجتماع آنها برای هیچ یک از رهبران الهی حاصل نبوده است. وجود این نیروها، اساسی ترین زمینه ظهور حضرت است؛ وگرنه برای پیامبران وامامان معصوم(علیهم السلام)، امکان استفاده از نیروهای غیبی محال نبوده است. صحیح تر آن است که بگوییم اجازه استفاده از این نیروهای غیبی وغیربشری در این حد وبدین وسعت، تنها بدان حضرت داده می شود.
اگر استخدام چنین نیروهایی را از ویژگی های سیره مهدوی بدانیم، نتیجه اش آن است که بدون وجود آنها نیز باید در راه تحقق حکومت اسلامی به قدر امکان ودر حد فراهم بودن نیروها تلاش کرد؛ یعنی چنین نیست که بگوییم یا باید حکومت مهدی موعود (علیه السلام) بدان عرض وطول تحقق یابد، یا باید منتظر بود وهیچ تحرکی نداشت تا چنان امکاناتی فراهم شود. گذشته از آن که گفتیم تحقق امکانات وفراهم شدن بسترها نیز به تدریج حاصل می شود وبرای بسترسازی به تحرک نیازمند است.
پیام روایاتی که عظمت این نیروهای در اختیار، برای حضرت را بیان می کند، چند چیز می تواند باشد؛ یکی آن که از جهانی بودن حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) تعجب نکنیم وتناسب گستردگی حاکمیت با گستردگی نیروها را بدانیم؛ دیگر آن که به نقش انسان های صالح در برپایی حکومت واقتدار صوری امام معصوم پی ببریم ودر راه رشد وتربیت چنین نیروهایی بکوشیم؛ سوم آن که حاکم اسلامی، اهداف خود را در حد فراهم بودن نیروهایش توسعه دهد واز بلندپروازی بدون در اختیار داشتن قوای لازم بپرهیزد.
۴. منابع مالی نامحدود
این ویژگی می تواند زیرمجموعه ویژگی پیشین باشد؛ ولی اگر مراد از نیروها، قوای فعال خارجی باشد، آن گاه باید از منابع مالی برای تأمین نیروهای انسانی سخن گفت؛ چنان که باید از منابع مالی برای اداره جامعه وحکومتی چنان گسترده وایجاد رفاه عمومی به طور مجزا سخن گفت. از این رو می بینیم تأمین بودجه از دغدغه های اصلی حکومت وپشتوانه سیاست های اجرایی خرد وکلان آنهاست. چون به افق آینده بشر به هنگام ظهور مهدی موعود (علیه السلام) می نگریم، ثروت مادی نامحدودی در اختیار آن حضرت می بینیم که بی شک از ویژگی دولت اوست وتاکنون برای هیچ حکومتی حتی حکومت سلیمان وذوالقرنین گزارش نشده ونخواهد شد. روایات متعدد از در اختیار بودن برکت های مادی زمین وآسمان برای حضرت وجمع شدن ثروت بسیار در نزدش واعطای بسیار به مردم تا آن جا که نیازمندی نماند، سخن گفته اند(۷۰)؛ در حالی که هیچ دولتی در حال حاضر نمی تواند چنین بودجه ای برای خود فراهم آورد. با این حال، اگر ادله ولایت فقیه ولزوم تشکیل حکومت اسلامی را بپذیریم، بی شک برپایی دولت اسلامی در زمان غیبت، متوقف بر فراهم بودن چنین منابع مالی نیست.
۵. برپایی حکومت جهانی مهدی موعود(علیه السلام) پس از شکست همه مدعیان حکومت
در روایات ما آمده است که پیش از ظهور او، همه مدعیان امتحان خود را پس می دهند(۷۱). این یعنی دیگر زرق وبرق حکومت ها وجاذبه شعارها از دست می رود. روز ظهور آن حضرت، یوم الخلاص ویوم الفتح خوانده شده، چنان که از آن روز به یوم الله ویوم الخروج نیز تعبیر شده است(۷۲).
ظهور حضرت پس از نزول آیه خاضع کننده وندایی آسمانی است وحقانیتش بر مردم ودست کم آنان که می خواهند حقانیتش را بدانند، روشن تر از آفتاب در وسط آسمان خواهد بود(۷۳)؛ در حالی که در زمان غیبت دولت اسلامی، برای اثبات حقانیت خویش وازاله شبهه ها ومبارزه با اغواگران داخلی وخارجی ومبارزه با تهاجم فرهنگی، باید بخش مهمی از نیروهای خود را صرف کند. با این حال، همواره عده ای در داخل وخارج می مانند که تحت تأثیر سلطه فرهنگی غرب فضیلت کش وجبهه کفر ونفاق متحیر ومردد یا مخالف وستیزه جو باقی می مانند. بنابراین، دولت اسلامی در عصر غیبت، مانند دولت مهدوی، آن چنان آزادی عمل ندارد که به سرعت سیاست های خود را اجرایی واهداف خود را تعقیب کند، بلکه همواره باید بخشی از نیروهای خود را صرف توجیه اهداف وبرنامه ها کند تا زمینه پذیرش عمومی را از دست ندهد؛ در حالی که هنگام ظهور مهدی موعود(علیه السلام)، چنین زمینه ای کاملاً فراهم است. پس باید تفاوتی در عمل کرد ودر پی آن، در زمینه پذیرش وجود داشته باشد.
جنبه اختصاصی بودن هریک از این وجوه ثابت شود، از ادله جواز اقتدا به سیره معصوم خارج می شود.
اگر جواز اقتدا به سیره مهدوی در حکومت را اصلی مسلّم ومقبول بدانیم که در جای خود به اثبات رسیده است، دولتی را که درصدد الگوگیری از سیره حکومتی آن حضرت است ومسئولیت خود را بر اساس آموزه انتظار جست وجو می کند، باید دولت منتظِر نامید. از این رو، چنان که آحاد جامعه اسلامی، انتظار را مسئولیت آفرین وراهنمای عمل در زندگی فردی واجتماعی خود می دانند، دولت مردان وحاکمان در نظام اسلامی نیز از جایگاه مدیریتی وسازمانی خود می بایست عملکرد دولت مهدوی را سرمشق خود قرار دهند وبه ویژگی الگودهی «انتظار»، توجه وراه بردها وراه کارهای نظام اسلامی را بر این اساس تعریف کنند.
ما در این جا مطابق روش معمول اصولیان، جواز اقتدا به سیره مهدوی را بحثی کبروی می نامیم. آن گاه بحث صغروی متمرکز بر تبیین شاخصه های سیره مهدوی خواهد بود. نتیجه چنین استدلالی که از دو مقدمه به عنوان صغری وکبری تشکیل شده است، شناسایی ویژگی های دولت منتظر خواهد بود.
از باب نمونه اگر بگوییم شاخصه دولت مهدوی، احیای دین است (صغری) واین شاخصه برای دولت منتظر در زمان فعلی قابل تأسی است (کبری)، نتیجه آن خواهد بود که دولت اسلامی، دولتی است که باید در راه احیای دین قدم بردارد وبه بهانه اشتغال به تأمین رفاه مادیِ مردم، از این مسئولیت شانه خالی نکند. پس دولت منتظِر را باید دولتی شریعت گستر خواند واین صفت را از جمله وجوه ممیزه آن برشمرد.
بدین ترتیب، دو بحث عمده را پی خواهیم گرفت. نخست، بحث درباره عملکرد دولت مهدوی ودیگر، بحث از ویژگی های دولت منتظر که برآمده از بحث صغروی مطرح در این جا به ضمیمه بحث کبروی مفروض ومفروغ عنه است. از باب مقدمه باب بحث عمده سومی را نیز در این جا گشوده ایم که پیش از بیان ویژگی های دولت منتظر، نیازمند طرح آن بودیم وآن بحث از اصل ضرورت برپایی دولت منتظر است. این سه بحث عمده را به ترتیب در پی می آوریم.
شاخصه های سیره مهدوی
اکنون به بحث صغروی درباره عملکرد دولت کریمه مهدی موعود بر اساس نصوص وارده نگاهی می افکنیم. صفات شاخصی که برای آن دولت در این جا ذکر می کنیم، متکی به یک یا دو روایت نیست، بلکه از راه تظافر نصوص قابل اثبات است.
۱. احیای دین واقامه حدود از راه احیای قرآن وسنت ومبارزه با بدعت: در تفسیر چند آیه مختلف از قرآن مانند (الَّذِینَ إِن مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوه وَآتَوُا الزَّکوه وَأَمَرُوا بالْمعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکرِ وَللهِ عَاقِبَه الْأُمُورِ)(۷۴)، (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ المشْرِکونَ)(۷۵)، (لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَکفَی بِاللهِ شَهِیداً)(۷۶)، (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکونَ فِتْنَه وَیکونَ الدِّینُ کلُّهُ للهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ بِمَا یعْمَلُونَ بَصِیرٌ)(۷۷)، (أَفَغَیرَ دِینِ اللهِ یبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَکرْهاً وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ)(۷۸).(۷۹)
روایات متعددی از طریق شیعه وسنی آمده است که روز جهانی حکومت جهانی مهدی موعود را مصداق کامل روز پیروزی اسلام بر کفر واقامه دین وروز تسلیم قوای اهریمنی در برابر اهل اسلام دانسته است.
سنت آن حضرت همان سنت رسول الله (ص) بر شمرده شده ودر تعبیری دیگر، عامل به سنت نبوی معرفی شده است. در تعبیر سومی آمده است که هیچ بدعتی نمی ماند جز آن که نابودش می کند وهیچ سنتی نمی ماند جز آن که برپایش می دارد. حدود الهی در میان مردم اقامه می کند وحق را به اهلش می رساند وهیچ حقیقتی را به خاطر ترس از کسی پنهان نمی کند(۸۰).
آن حضرت، خود را اولی به همه انبیا ووارث انبیا معرفی می کند(۸۱).
در برخی زیارات وادعیه آن حضرت، به صفت احیاگری کتاب وسنت ومبارزه او با بدعت ها اشاره شده است(۸۲).
در مواد بیعت نامه اصحاب اولیه حضرتش نیز آن چه آمده، همه، حدود الهی است که در نهایت، به اقامه امر به معروف ونهی از منکر وجهاد حقیقی در راه خدا ختم می شود(۸۳).
۲. قطع ریشه های فساد: اقامه نهی از منکر متضمن مبارزه با فساد است، ولی چون قطع ریشه های فساد کاری عظیم وبنیادین است که می تواند فراتر از فریضه نهی از منکر به شمار آید وبه معنای قطع ماده منکرات وکانون تغذیه فساد است، تا اساساً جایی برای بروز وشیوع مفاسد پیدا نشود، در نصوص وارده، بدین صفت اشاره خاص شده است. از جمله در دعای ندبه آمده است که «واجتثت اصول الظالمین». روایات متعدد بسیاری هم وجود دارد که برخی پیشتر بدان ها اشاره شد.
۳. عزت بخشی به صالحان ومؤمنین وذلت آفرینی برای کافران ومنافقان: سپردن کارهای اجرایی به افراد صالح واعتماد بر آنها، توانا ساختن اهل ایمان وقطع دست نااهلان از مدیریت ها ونشان دادن ناشایستگی های آنها وپوشاندن لباس خفت وخواری بر اندام ناموزون تبه کاران، صفاتی است که در دولت کریمه آن حضرت بیش از هر زمانی تجلی می کند. آیاتی متعددی از قرآن بر ظهور این صفت در دولت مهدوی تطبیق شده است(۸۴)، مانند:
(وَلَقَدْ کتبْنَا فی الزَّبورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)(۸۵).
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عن دِینهِ فسَوْفَ یأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّه عَلَی الْمؤْمِنِینَ أَعِزَّه عَلَی الْکافِرینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَلاَ یخافُونَ لَوْمَه لاَئِمٍ ذلِک فَضْلُ اللهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)(۸۶).
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمنُوا منکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتضَی لَهمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لاَ یشْرِکونَ بِی شَیئاً وَمَن کفَرَ بَعْدَ ذلِک فأُولئِک همُ الْفاسِقُونَ)(۸۷).
در دعاهای وارد برای تعجیل فرج صفت دولتش چنین بازگو شده است:
اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزبها الاسلام واهله وتجعلنا فیما من الدعاه الی طاعتک والقاده الی سبیلک(۸۸).
۴. ظلم ستیزی وعدالت گستری: شاید شاخص ترین ویژگی سیره حکومتی حضرتش همین وجه باشد که مدلول روایات متعدد به تعبیر «یملاء الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجورا» یا تعابیر نزدیک بدین است(۸۹). پر کردن زمین از قسط وعدالت گویای رسالت پذیری دولت آن حضرت در گسترش عدل وبه رسمیت نشناختن حدود وثغور اعتباری کشورها وملت ها باشد. این حادثه پس از آن خواهد بود که ظلم وجور سیطره جهانی بیابد. البته تحقق عدل بدون رفع ظلم واحقاق حقوق مظلومان ورد اموال به یغما رفته نخواهد بود ودر رأس همه مظلومین وکسانی که حقوق شان تضییع واموالشان به یغما رفته وخونشان به ناحق ریخته شده است، خود اهل بیت پیامبر (ص) هستند وحضرت، منتقم خون امام حسین(علیه السلام) وتثبیت کننده جایگاه اهل بیت به عنوان مرجع وپناه مردم است. برای گسترش عدل ناچار باید هرکس وهر چیز را به جایگاه اصلی وواقعی خودش بازگرداند. در دعای ندبه آمده است:
این المعد لقطع دابر الظلمه این المنصور علی من اعتدی علیه وافتری(۹۰).
در واقع، دم زدن آن حضرت از ظلم بر اهل بیت ویاری جستن از مردم برای احقاق حق، شرط لازم اقامه عدل است(۹۱).
۵. تامین رفاه، امنیت، سلامت اجتماعی ورضایت مندی عمومی: در تفسیر آیه شریفه (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبهَا)(۹۲) از دوران طلایی ظهور آن حضرت سخن گفته شده است که گنج های نهفته زمین، آشکار وثروت های مادی، بسیار ونیازمندی وفقر، نابود وطول عمر وسلامت بدن، آشکارمی شود(۹۳).
آن حضرت، اموال را میان مردم، تقسیم ورفاه وامنیت را تأمین می کند وتنعم را آن چنان گسترش می دهد که برای زکات جایگاه مصرف باقی نمی ماند. راه های اصلی را گسترش می دهد ومردم را راضی می کند وجلوی متجاوزان به حقوق عمومی را می گیرد(۹۴). با این همه مژده هایی که درباره پیشرفت مادی وبهبود وضع اقتصادی وارتقای سطح زندگی مردم در آن عصر داده شده است، در سیره فردی شخص آن حضرت به عنوان حاکم اسلامی، ساده زیستی وسخت گیری بر خود دیده می شود. برای نمونه، آمده است لباسش جز جامه خشن وغذایش جز طعامی بی خورشت نیست(۹۵). برپایی آن دولت برای دولت مردان جز زحمت ورنج نیست واز این رو طمعی در برپایی آن برای نفع خویش ندارد. چنان که در حدیث آمده است، این تنها ظلم تاریخی در کنار زندن صالحان از منصب حاکمیت است که برای خود آنها جز نعمت حاصلی ندارد(۹۶).
۶. نشر علوم ومعارف ورشد آگاهی ها: آن حضرت در راستای اهداف نبوت واحیای سنت نبوی آن چنان عقل ها را بارور می کند ورشته های مختلف علوم را به مردم می آموزد که هیچ گاه سابقه نداشته است. آن چنان مردم را از خرافات ونادانی معاصی دور می کند که بازار شیطان کساد وزنجیرهای بندگی غیرخدا پاره می شود. به عنوان آخرین وصی از سلسله او صیا وبه عنوان جانشین بر حق پیامبر وحافظ میراث نبوت، همان مأموریت پیامبر خدا را دنبال می کند وغل وزنجیرهای گران آمده بر انسان ها را برمی دارد؛ چنان که قرآن می گوید:
(وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ)(۹۷).
در برخی روایات آمده است که تمام آن چه انبیا تا زمان ظهور، از علوم حقیقی به حسب قابلیت مردم گسترش داده اند، دو حرف است. آن حضرت ۲۵ حرف دیگر از حروف علم را آشکار می سازد(۹۸) ودست ولایت خویش را چنان بر سر مردم می گذارد که عقول آنها جمع می شود واندیشه هایشان به کمال می رسد(۹۹).
از تعبیر وارد شده درباره جمع عقول چه بسا بتوان استفاده کرد که آن حضرت چنان بر افکار واندیشه ها مدیریت می کند که عقل ها در برابر یک دیگر وخنثی کننده هم نباشند، بلکه جهت گیری آنها را چنان قرار می دهد که پشتیبان ومؤید هم باشند. از این رو، نمی توان گفت همه آن چه حضرت برای رشد عقول واندیشه ها انجام می دهد، به اعجاز است.
شکی نیست که اساس این علوم ومعارف، علم دین وشریعت ومعرفت به خدا وحجت های او در زمین است که نزد آن حضرت به ودیعت سپرده شده بود. همین علوم مایه وضامن پیشرفت دیگر شاخه های علوم است تا برسد به علوم مربوط به آثار وخواص مادیات که بدان ها علوم طبیعی گویند. از این رو، در روایات، بر تعلیم معارف حقیقی قرآن در آن عصر(۱۰۰) وآگاهی مردم حتی زنان خانه دار از حکمت های ناب کتاب وسنت(۱۰۱) وتوانایی حکم دادن بر طبق آنها سخن گفته شده است.
۷. جهانی سازی تمدن اسلامی وتحقق امت واحده: از تعابیر وارد شده در قرآن هم چون (لِیظْهِرَهُ علَی الدِّینِ کلِّه)(۱۰۲) و(وَیکونَ الدِّینُ کلُّهُ للهِ)(۱۰۳) به ضمیمه روایاتی که وعده تحقق کامل این آرمان بزرگ را در عصر ظهور می دهد، شکسته شدن مرزهای ملیتی ونژادی ومرزهای جغرافیایی وسیاسی در جهت تعقیب اهداف دین وتشکیل حکومت جهانی وتمدن اصیل اسلامی وقرار گرفتن اسلام به عنوان اساس نامه زندگی وآیین دنیاداری برای رسیدن به سعادت اخروی را می توان دریافت(۱۰۴).
لشکریان حضرتش به سوی اقطار واکناف بسیج می شوند وبرای نجات مستضعفین، سرزمین ها را زیر پای می گذارند وچون به ترک، دیلم، شام، خزر، بیت المقدس، روم وچین می رسند، طعم شکست را بدان ها می چشانند(۱۰۵).
اتخاذ چنین استراتژی تهاجمی با فراهم بودن زمینه های لازم در میان لشکریان حضرت واز آن سوی در میان مردم تشنه آزادگی وعدالت در واقع، به معنای جامه عمل پوشاندن به دستورهای قرآن است که می فرماید:
(وَمَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیه الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنک وَلِیاً وَاجعَلْ لَنَا مِن لَدُنک نَصِیراً)(۱۰۶).
ضرورت برپایی دولت منتظر
اصل ضرورت برپایی دولتی بدین صفت که زمینه ساز ظهور حضرت باشد، بحثی مفصل ومستقل است، ولی در این جا به عنوان پیش نیازی برای شناخت ویژگی های دولت منتظر، به راه های اثبات چنین ضرورتی اشاره ای کوتاه خواهیم داشت. راه اول آن است که بگوییم حکومت، فلسفه عملی تمامی احکام اسلامی است؛ یعنی اگر هدف نهایی خداوند از ارسال رسولان وبیان احکام را جست وجو کنیم سرانجام آن را در برپایی نظامی شایسته برای تحقق عملی این احکام خواهیم یافت. برپایی دولت مهدوی برای تحقق عملی اهداف دین وبه ثمر نشاندن زحمات انبیا واولیا در طول تاریخ ضرورت دارد، ولی در عصر غیبت ما نمی توانیم بگوییم تحقق عملی اهداف دین به هیچ وجه مقدور نیست، چنان که نمی توانیم بگوییم به طور کامل مقدور است. پس تا جایی که زمینه مردمی ومدیریت اجرایی وامکانات وپشتیبانی ودیگر عوامل فراهم باشد، باید کوشید.
راه دوم آن است که بگوییم حکومت صالح برای به فعلیت رسیدن کمالات بشر لازم است وبدون وجود نظام اجتماعی سالم، برخی کمالات بشر نمی تواند تجلی کند، هرچند این کمالات در باطن برخی افراد خاص موجود ونهفته باشد. متکلمین از این راه، ضرورت رجعت ائمه معصومین وبرخی افراد تکامل یافته در ایمان مثل اصحاب کهف واصحاب خاص ائمه را پس از برپایی دولت مهدوی ثابت می کنند(۱۰۷).
بر این اساس، برپایی دولتی صالح در عصر غیبت، برای رشد وارتقا ابنای بشر لازم است تا نخبگان اهل ایمان مجال شکوفایی بیشتر یابند ومردم بهتر از آنان استفاده کنند. در نظام های غیرمشروع، هرچند مصلحان اجتماعی یافت شوند، ولی تا زمانی که در رأس قدرت نباشند، اندیشه های اصلاح گرانه آنها همواره محدود ومقّید به خواست ورضایت صاحبان قدرت خواهد بود. راه سوم آن است که بگوییم دولت کریمه مهدی موعود، دولت مستضعفان ومصداق خلافت صالحان است؛ یعنی هدف از برپایی آن، احقاق حقوق مستضعفان وتثبیت جایگاه صالحان واقتدار بخشیدن به آنان است وما در عصر غیبت نمی توانیم از تعقیب این هدف به قدر امکانات وتوانایی خود معاف باشیم. پس فلسفه تشکیل حکومت در عصر غیبت، تعقیب چنین هدفی است تا زمینه تحقق کامل آن در عصر ظهور فراهم شود.
این هر سه راه، با نگاهی به فرارو وشناخت اهداف دولت مهدوی ترسیم شده است وبرپایی نظام اسلامی در عصر غیبت را به عنوان ضرورت هدفمند اثبات می کند. در عین حال، هر سه راه، مشروط به فراهم بودن امکانات وآمادگی های لازم در امت وامام وقدرت ومدیریت است وگرنه ادله دیگری، ما را از حرکات ناشیانه ونسنجیده قبل از حصول آمادگی کافی برحذر می دارد. تعبیر برخی روایات آن است که هم چون جوجه گنجشک نباشید که زود به جنبش می آید وقبل از رویید ن کامل بال وپرش، آرزوی پرواز در سر می پرورد وچون از لانه اش بیرون می پرد، بازیچه دست اطفال می شود(۱۰۸). این سخن یعنی این که شیعه برای سامان دادن هر نوع حرکت اجتماعی ودر شکل نهایی اش، برای تشکیل حکومت دینی، تا حصول یقین به فراهم بودن زمینه های لازم نباید خود وآرمانش را در مخاطره قرار دهد وچنین جایگاهی را نباید برای آزمون وخطا انتخاب کند. شیعه باید بداند که هر تجربه ناموفق از حکمرانی با داعیه دینی وبا رنگ وبوی شیعی وبه ادعای نیابت عام از امام زمان، ضربه سهمگینی بر ارکان مذهب است. همین باور در میان فقهای بزرگ ورهبران شیعی سبب شد بسیار محدودتر وبسیار دیرتر از اهل سنت تجربه حکومت ومملکت داری پیدا کردند. البته در همین تجربه ها تا آنجا که تحت رهبری فقهای بزرگ وفرمان آنها بوده، توفیقات بسیار بیشتر بوده است.
نتیجه کلی بحث این است که ضرورت برپایی دولت منتظِر را که نگاهی به دولت امام منتظَر دارد، به عنوان ضرورت هدف مند از سه راه می توان اثبات کرد. درعین حال چنین ضرورتی را باید ضرورت مشروط نامید.
ویژگی های دولت منتظر
اکنون به تفصیل می توان ویژگی های دولت منتظر را برشمرد. این ویژگی ها برآمده از وصف «منتظِر» ودر پرتوی فرهنگ اصیل انتظار است. ناگفته نماند که دولت مهدوی، شکل نهایی وتکامل یافته حکومت اسلامی است وشاخصه هایی که از آن دولت برای رسیدن بدین نقطه وبرشمردن ویژگی های دولت منتظر برشمردیم، در سیره نبوی وعلوی نیز مایه های اصلی آن موجود است. روشن است که در زمان هیچ یک از ائمه معصومین، هم چون دولت مهدوی، بسط ید برای حاکم موجود نیست وپیش از امام عصر، برای هیچ یک از انبیا وامامان معصوم، مجال کامل بروز وظهور احکام دین در جامعه وتحقق اهداف حقیقی حکومت اسلامی فراهم نشده است. پس در این جا بدان افق نهایی چشم می دوزیم واز آن شکل مطلوب برای امروز خود ونحوه عمل خود الگو می گیریم وعناوین زیر را معرّف دولت منتظرِ قرار می دهیم.
۱. ولایت مدار: دولت منتظرِ، دولتی ولایت مدار است؛ یعنی دعوت به خود نمی کند وقدرت برای او اصالت ومطلوبیت ذاتی ندارد، بلکه فلسفه وجودی اش، اعلام آمادگی برای ظهور دولت کریمه مهدی موعود وفراهم آوردن قدرت ها وقابلیت ها ونصرت ها برای منجی نهایی ودر نهایت، سپردن همه نیروها وامکانات بدو ودرآمدن تحت فرمان اوست. بدین تفسیر مسیرش همواره از مسیر داعیه داران حکومت وپرچم افرازان دوران غیبت ودکان داران ودنیاطلبان وعوام فریبانی که از وجاهت دینی خود برای رسیدن به دنیا خرج می کنند، جداست.
۲. رسالت پذیر: دولت منتظر، دولتی دینی است که رسالت خویش را در راه دفاع از دین ونشر احکام دینی وعینیت بخشیدن به تعالیم دینی به خوبی پذیرفته است ودر راه آن گام برمی دارد، همان گونه که در شاخصه اول از شاخصه های دولت مهدوی، وصف دینی بودن را توضیح دادیم. بنابراین، راه دولت منتظر از راه دیگر دولت ها که تنها به تأمین منافع زندگی مادی وانتظام امور دنیا می اندیشند ورسالت خویش را محدود به توسعه امکانات رفاهی ومادی در همه ابعادش می دانند ودین ومعنویت را هم در حد یک نیاز از نیازهای مادی برای تأمین آرامش روحی وروانی بشر در دنیا حساب می کنند، کاملاً جداست، چنان که راهش از راه دولت های دینی در زندگی شخصی خودشان تفسیر می شود که دینی بودن آنها به متدین بودن کارگزاران دولت، کاملاً جداست. دولت های دینی بدین تفسیر، دستورهای دینی را تنها مرتبط به امور فردی وعبادی می دانند وعرصه سیاست وحکومت ومدیریت های کلان را به عقل وخرد جمعی یا تجربه بشری می سپارند. بنابراین، درعمل، قائل به جدایی دین از سیاست وراه آخرت از راه دنیا هستند وتقسیمی که میان امور دنیا وآخرت کرده اند، چنان است که هر چه را مهم وسرنوشت ساز است، به دست خود گرفته اند وهرچه را بی اهمیت یا کم اهمیت می شمارند وآن را از حد سلیقه های شخصی فراتر نمی دانند، به خدا وپیامبرش سپرده اند. تقسیمی که به تعبیر قرآن (أَلَکمُ الذَّکرُ وَلَهُ الْأُنثَی * تِلْک إِذاً قِسْمَه ضِیزَی)(۱۰۹). دولت دینی، دولتی منتظر است که از دین دستور می گیرد وعامل به دستورهای دینی است ودولتمردانش مرزی میان دین ودنیا قائل نیستند. آنان نه راه دنیا را از راه آخرت جدا می دانند ونه تأمین سعادت اخروی را امری شخصی می دانند که دولت مسئولیتی در قبال آن نداشته باشد ونه آخرت را تابعی از توابع زندگی ونیازهای بشری در دنیا می دانند ونه دین را وابسته به فهم وسلیقه مردمان می پندارند.
البته تأمین رضایت مندی مردم متدین که در راه برپایی حکومت قدم برداشته اند ونیاز دولت به مقبولیت یافتن در میان مردم، حرف دیگری است وبه جای خود قابل قبول است، ولی معنایش آن نیست که دولت اسلامی، مشروعیت خود را از مردم می گیرد ودینی بودنش وابسته به پذیرش عمومی است، بلکه دولت منتظر باید در گسترش تدّین والتزام مردم به مقررات شریعت واجرای عملی احکام اسلام گام بردارد. هم راهی نکردن مردم در برخی اوقات وبرخی مواضع، سبب دست برداشتن دولت از اهداف دینی نخواهد بود وتنها سبب تجدیدنظر در روش ها وسیاست های اجرایی ومدارا ومماشات تا فراهم شدن زمینه ها وتقویت باورها واعلام همیاری وهمکاری است. از این رو، دولت منتظر باید به حفظ جایگاه مردمی خود وتأمین ورشد مقبولیت عمومی وگسترش نفوذ خود بیاندیشد تا بتواند اهداف دینی خود را به فعلیت برساند، همان گونه که به حفظ آرمان ها وارزش های مقدس خود وخارج نشدن از جهت گیری دینی خود می اندیشد.
۳. بسترساز: زمینه های تشکیل دولت کریمه مهدی موعود به یک باره حاصل نمی شود، بلکه به تدریج فراهم می شود. از سوی دیگر، روشن است که همه تحولات اجتماعی از علل واسباب خاص خودش ناشی می شود وقانون علیت بر این تحولات نیز حاکم است. پس برای برپایی چنان تحول عظیمی باید زمینه های اجتماعی وعلل سیاسی آن را به تدریج فراهم کرد. اگر قائل شویم که انتظار، مسئولیت آفرین است، پس همان گونه که هر فرد منتظر باید صلاحیت های فردی وشخصی را در خود ایجاد کند، دولت منتظر نیز باید زمینه های اجتماعی وسیاسی را در حد مسئولیت ومدیریت خود فراهم آورد. بستر فرهنگی برای معرفی چهره اسلام واهل بیت به مردم جهان وبستر سیاسی در معرفی الگویی برای حکم رانی وسیاست گذاری ومملکت داری وبستر اجتماعی در تأمین نسبی رفاه مادی ومعنوی وعدالت خواهی وبسترهای مطلوب دیگر همه باید فراهم شود.
۴. توانا: دولت منتظر باید قدرت اعمال منویات خود را داشته باشد. تشکیلات سازمانی، نیروها، برنامه، بودجه وارتباطات او به قدری باید توسعه یابد که از عهده پاسخ گویی برآید تا متهم به ناکارآمدی وناتوانی در اداره جامعه نشود ودر عرصه عمل الگویی ناموفق جلوه نکند. گفتیم قدرت برای چنین دولتی اصالت ندارد، ولی برای پیشبرد اهدافش، تأمین همه ابزارهای مشروع برای او، مطلوب است.
از این رو، دولت منتظر بیش از آن که به توسعه سیاسی وبسط حاکمیت بیاندیشد، باید به توانایی خود ونیروهایش در مدیریت ها بیاندیشد وتا یقین به فراهم بودن یا فراهم شدن نیروها وامکانات مادی وپشتیبانی فکری وفرهنگی به توسعه سیاسی روی نیاورد. نتیجه چنین راه بردی در داخل وخارج محدوده حکومت اسلامی، معرفی الگوهای موفق در همه عرصه ها وعرضه محصولات سالم وباکیفیت، هرچند محدود واندک است. تلاش برای بارور شدن واعتقاد به حصول توانایی ها وکنار نهادن افسردگی ها وسرخوردگی ها وپرهیز از یأس ها وترس ها به جای خود قابل قبول است، ولی پرادعایی وگزافه گویی نیز در جایی که مایه ها فراهم نیست ورشد وبلوغ حاصل نشده است، خطرناک وزیان آور است. انتظاری که منجی موعود برای فراهم شدن یاران اولیه اش به طور خاص ورشد وبلوغ شیعیانش به طور عام وهمه بشریت به طور عام تر دارد، گویای این پیام است که قبل از هر اقدام باید به توانایی انجام آن به طور صحیح اندیشید.
۵. شریعت گستر: برای تثبیت قانون الهی، سه مرحله می توان در نظر گرفت: اول، مرحله تنزیل که احکام ودستورهای عملی از سوی خداوند توسط پیامبرش به مردم ابلاغ می شد. دوم، مرحله تبیین وتفسیر ومبارزه با تأویلات وتفسیر های ناروا. سوم، مرحله اجرا وتحکیم عملی قانون الهی.
این سه مرحله از نظر زمانی مترتب بر هم نیست؛ یعنی از آغاز هم پیامبر اسلام آن چه را بر او نازل می شد، از حرام وحلال الهی به لسان خداوند در کتابش یا به لسان خودش در حدیث نبوی برای مردم بیان می کرد وهم زمان سعی داشت دست نااهلان را از تفاسیر وتأویلات ناروا کوتاه کند. در عین حال، زمینه های اجرایی شدن احکام را در جامعه فراهم آورد وحکم خدا را به قدر امکان عملی سازد. چون مردم برای عامل شدن به دستورهای اسلامی وتأدیب به آداب اسلامی ودور شدن از فضای جاهلیت، زمانی لازم داشتند واز سوی دیگر، دشمنان اسلام در تلاش بی وقفه برای مبارزه با اسلام بودند، طبعاً حاکمیت دستورهای اسلامی وتثبیت قانون شرع باید به تدریج صورت می پذیرفت. از این رو، پیامبر بیش ترین همت خود را صرف اصل تنزیل کتاب وتکمیل نصوص شرع وبیان چیزهایی کرد که مردم تا روز قیامت بدان نیاز دارند ومرحله دوم را بیشتر به زمان خلفای خویش موکول کرد(۱۱۰).
ائمه هدی در دوره حیات خود بدین مهم اهتمام ورزیدند واسلام راستین را که در قالب تشیع اصیل جلوه می کرد، از راه دیگر مذاهب ساختگی جدا ساختند. تا زمان امامت امام رضا (علیه السلام)، همواره در کنار مذهب تشیع که با عنوان پیروی از امام معصوم شناخته می شد، راه های دیگری باز می شد وانحرافی از مسیر اهل بیت وجود داشت. در تمام دوره ائمه معصومین هر کوشش علمی که برای مبارزه با مذاهب ساختگی واسلام های انحرافی لازم بود وهر اقدامی که برای شناخت معارف اصیل اسلام وتفاصیل احکام الهی ضروری بود، صورت پذیرفت.
با این حال، اجرای کامل احکام اسلامی بعد از تکمیل دفتر شرع وارائه شرح وتفسیر معتبری برای آن، همواره دست نایافته باقی ماند. به اعتقاد ما، در زمان برپایی حکومت جهانی مهدی موعود، مرحله سوم از مراحل حاکمیت شرع به طور کامل تحقق می یابد وبدین طریق، کتاب خدا وسنت رسولش احیا وهمه بدعت ها برچیده می شود. با تحقق این مرحله نهایی، زحمات همه انبیا وبه خصوص پیامبر اسلام به ثمر می رسد ومردم بار حاکیمت اسلامی وعدالت اجتماعی را به دوش می کشند. آن گونه که قرآن می گوید:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ الناسُ بالْقِسْطِ)(۱۱۱).
به همین دلیل، امام راحل می فرمود حکومت، فلسفه عملی تمام فقه است.
اکنون درزمان غیبت دولتی که خود را منتظر می شمارد، علاوه بر رسالت فرهنگی در نشر تعالیم اسلام ومبارزه با انحرافات که برگرفته از شاخصه ششم از شاخصه های سیره مهدوی است، باید زمینه های اجرای عملی احکام الهی را نیز فراهم آورد. هم قدرت وسلطه خود را برای اعمال فشار بر مخالفین زیاد کند وهم زمینه پذیرش عمومی ومقبولیت ومحبوبیت اجرای احکام در میان مردم را ایجاد وروزافزون کند.
پس اگر می گوییم دولت منتظر، شریعت گستر است، از یک سو، بدان نظر داریم که احکام شرع، اساس استوار همه قوانین دولت منتظر است ومی دانیم که هیچ حکومتی خالی از مبانی ونظریات اساسی در تنظیم قوانین نیست. از سوی دیگر، نظر بدان داریم که سیاست های اجرایی برای تحقق حداکثری احکام شرع باید در پیش گرفته شود. هرچه دولت در بسط قدرت ونفوذ مردمی خود برای اجرای بهتر وبیشتر احکام شرع بکوشد، مأموریت خود را بهتر به انجام رسانده است.
البته اجرای احکام در جهان معاصر همواره ما را با مشکلات مواجه می کند، ولی این مشکلات نباید ما را به عقب نشینی از موضع دینی خود واعتقاد به اجرایی نبودن احکام اسلام یا به سر آمدن دوره حاکمیت دین یا عدم تطابق آن با مقتضیات زمان ومانند این گونه سخنان بکشاند، بلکه نهادینه شدن برخی مفاسد ونفوذ انحرافات در اعماق وآفاق جهان معاصر(۱۱۲) ونیز برخی کج فهمی ها وکج سلیقگی ها در میان ما این مشکلات را آفریده است. پس باید به سرچشمه زلال اسلام بازگشت وباور داشت که همه مشکلات، از اجرا نشدن احکام اسلام است، نه از اجرا شدن احکام اسلام.
۶. استضعاف ستیز: دولت منتظر در جهت رفع استضعاف در همه اشکال آن کوشاست. این صفت را از بیشتر شاخصه های سیره مهدوی می توان استفاده کرد. دولت منتظر هم با ریشه های ظلم وبهره کشی واستضعاف مادی مبارزه جدّی می کند وهم با عوامل جهل وخرافات وانحرافات که ریشه های فرهنگی استضعاف است. هم چنین در راه کوتاه کردن دست نا اهلان وسپردن کارها به صالحین وتثبیت جایگاه واقتدار آنها تلاش می کند.
بی شک، هرجا پدیده استضعاف، وسیع تر وعمیق تر باشد، رسالت این دولت، سنگین تر واولویت کاری او بیشتر خواهد بود. چون امامان معصوم، مصداق تام کسانی هستند که عوامل کفر ونفاق همواره سعی در ضعیف کردن آنان داشتند، دولت منتظر باید در راه معرفی حقانیت آنها ونشر معارف آنها وعمل به دستورهای آنان قدم بردارد.
فرهنگ مهدویت باید گسترش ورسوخ یابد وبزرگ ترین ظلم تاریخی بر همگان باید آشکار شود تا زمینه ظهور حضرت فراهم شود. سپس در اولویت دوم نخبگان جامعه ودر اولویت سوم عموم مردم باید از سیطره عوامل استکبار وحاکمیت فکری، فرهنگی، اقتصادی وسیاسی نظام کفر جهانی در آیند ودولت باید خود را در این راستا مسئول وموظف بداند.
تحکیم مناسبات با ملت های مسلمان به خصوص شیعیان دیگر کشورها وبرقراری روابط سیاسی سالم با دولت های اسلامی وسپس با کشورهای غیر متخاصم برای دفاع از مستضعفان وشکست صولت وسیطره مستکبران از راهبردهای دولت منتظر است.
۷. صالح پرور: از آن جا که دولت منتظر، زمینه ساز خلافت صالحان است، آن را می توان دولتی صالح پرور نامید؛ بدین معنا که نظام وارزش ها وجهت گیری کلی آن به گونه ای تعریف شده است که مدیران شایسته در آن تربیت می شوند وارتقا می یابند وعناصر نالایق وفاسد یا اساساً جایگاهی در مدیریت ها نمی یابند یا در چرخه کاری آن به تدریج کنار می روند وحذف می شوند. باید گفت این دولت اولاً خود در جهت رشد وتعالی انسان ها وپرورش علمی وایمانی آنها قرار دارد. ثانیاً در بخش نیروی انسانی به گونه ای است که افراد پرتوان، مسئولیت شناس، دانا وکم خطا را به کار می گیرد وسپس از آن پشتیبانی لازم را به عمل می آورد.
صفات کارگزاران چنین دولتی را می توان چنین برشمرد:
الف) تعهد وتقوا که به معنای وجود انگیزه دینی برای خدمت در آنهاست؛ همان گونه که در اصحاب مهدی(علیه السلام) نقل شده است؛
ب) کاردانی، درایت، فطانت، خود باوری وقاطعیت وهمان گونه درباره اصحاب مهدی(علیه السلام) نقل شده است که «حملوا بصائرهم علی سیوفهم»؛
ج) نظارت سخت وحساب رسی دقیق بر زیردستان همان گونه که درباره مهدی(علیه السلام) نقل شده است که «شدید علی العمال»؛
د) فرمان پذیری وتسلیم وتواضع در برابر رهبران الهی؛
ﻫ) همیاری وهمکاری وتعاطف وتراحم درون سازمانی وصلابت وشدت عمل وتعاضد وپشتیبانی متقابل در برابر دشمنان؛
و) روحیه جوانی وشادابی که نشانی است از خلوص وصفا، شور ونشاط، بی تعلقی به دنیا وخالی بودن از رسوب فرهنگ ها وآداب جاهلیت. همان گونه که نقل شده است: «اصحاب المهدی شباب»
ز) شهادت طلبی وآمادگی خدمت تا مرز جان فشانی؛
ح) عزم واراده آهنین برای پیش برد اهداف(۱۱۳).
۸. آبادگر وترقی خواه: این صفت مربوط به کوشش های دولت در جهت تأمین رفاه مادی وبالا بردن سطح زندگی وبرپایی تمدن بزرگ اسلامی وتعقیب اهداف بین الملل ومعرفی الگویی مناسب برای سعادت دنیوی واخروی در سطح جهان است. این ویژگی را که از شاخصه پنجم وهفتم از شاخصه های سیره مهدوی می توان استفاده کرد. دولت منتظر بر این باور است که رشد اقتصادی، تابعی از رشد دین باوری است وتا ایمان وتقوا در جامعه رواج نیابد ومبارزه با فساد جدّی نباشد، راحتی وآسایش عمومی فراهم نمی شود وابواب روزی وبرکات ارضی وسماوی بر مردم گشوده نمی شود.
از این رو، در تدوین الگوی اقتصادی ورفاه مادی، نگاهی جامع وهمه سونگر دارد وهم راه با گسترش فعالیت های تولیدی وتجاری ورشد صنعت وکشاورزی وفن آوری، به سلامت روحی وروانی عوامل اقتصادی وتربیت وتهذیب مردم برای برقراری روابط سالم اجتماعی واقتصادی وقطع ریشه های مفاسد اخلاقی واقتصادی می اندیشد. در این جهت نیز خود را موظف به سیاست گذاری می داند. باشد تا آن افق، راهی دور در پیش نداشته باشیم.
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(۱) نک: محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ص۱۲۲، قم: انتشارات مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، ۱۹۷۹ م.
(۲) نک: سید محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول (الحلقه الثانیه والثالثه)، مباحث مطرح تحت عنوان «الدلیل الشرعی غیر اللفظی »، انتشارات مرکز الابحاث والدراسات التخصصیه للشهید الصدر، چاپ اول، ۱۴۲۱ق؛ رضا اسلامی، مدخل علم فقه، درس های ۱۶، ۱۷، ۱۸ و۲۰، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
(۳) تفاوت این دو نوع سیره، در حلقه دوم از کتاب دروس فی علم الاصول تحت عنوان «الدلیل الشرعی غیر الفظی» وعنوان «اثبات صغری الدلیل الشرعی» با تبیین سیره متشرعه که از جمله وسایل اثبات وجدانی است، واضح شده است.
(۴) نک: دروس فی علم الاصول، الحلقه الثانیه، ص۱۳۱، دلاله الفعل.
(۵) نک: حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۵، المقصد الرابع فی النبوه، المسأله الاولی فی حسن النبوه والمسأله الثانیه فی وجوب البعثه والمسأله الثالثه فی وجوب العصمه، ص۳۶۲، فی وجوب نصب الامام، ص۳۶۵، فی ان الامام یجب ان یکون معصوماً، قم: نشر جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.
(۶) سوره احزاب، آیه ۲۱.
(۷) سوره یونس، آیه ۳۵.
(۸) مهم ترین آیات وروایات دال بر وجوب متابعت از امامان معصوم را علامه مجلسی در حیوه القلوب، ج۵، به عنوان مباحث امام شناسی جمع کرده است.
(۹) «وفی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه». (محمد بن حسن طوسی، الغیبه، تحقیق: عبدالله تهرانی وشیخ احمد ناصح، ص۲۸۷، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق) ناگفته نماند که اطلاق این حدیث، الگو بودن حضرت زهرا(علیها السلام) برای فرزندش مهدی موعود(علیه السلام) در همه جهات، غیر از جهات اختصاصی حضرت زهرا(علیها السلام) را می فهماند، ولی ممکن است به کمک قراین خارجی، این اطلاق را به جهتی خاص مقید کنیم؛ مانند آن که بگوییم سیره حضرت زهرا(علیها السلام) در مواجهه با منافقان امت ومبارزه با متخلفان از سنت وسیره نبوی وبدعت گزاران در دین که شاخصه اساسی حیات سیاسی واجتماعی حضرت زهرا(علیها السلام) بود، سیره ای مورد تأسی برای فرزندش مهدی موعود(علیه السلام) است وممکن است این تقیید، سبب انصراف کلام باشد. بدین گونه که بگوییم الگو بودن حضرت زهرا(علیها السلام) برای فرزندش مهدی موعود(علیه السلام) منصرف به جهت اقدامات شجاعانه حضرت زهرا(علیها السلام) در احقاق حق اهل بیت(علیهم السلام) ومبارزه بدون تقیه با غاصبان حق آنهاست؛ ولی به نظر می رسد که این تقیید به کمک قراین خارجی یا انصراف ذهنی به آسانی قابل اثبات نیست.
(۱۰) در این جا می توان از نامه آن حضرت به شیخ مفید یاد کرد که می فرماید: «ولو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجّلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حقّ المعرفه وصدقها منهم بنا. فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه ولا نؤثره منهم». (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۷۷، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق)
(۱۱) نک: محمدتقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ج۲، ص۲۱۹۲۳۶ و۳۰۶، قم: انتشارات مدرسه امام مهدی (علیه السلام).
(۱۲) در این زمینه نک: مرتضی مطهری، انسان وسرنوشت، قم: انتشارات صدرا؛ محمود رجبی، انسان شناسی، ص۱۴۲، بحث از جبر واختیار، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ دوم، ۱۳۷۹ ش.
(۱۳) نک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، که روایات متعدد درباره شئون وصفات ائمه (علیهم السلام) آورده است.برای مطالعه احادیث دال بر خلفای اثنا عشر ونیز زیارت جامعه که فضایل وصفات واحد برای همه ائمه(علیهم السلام) ذکر می کند، نک: لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ج۱، ص۱۷ به بعد، مکتبه المرجع الدینی، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق؛ جمعی از محققان، موسوعه زیارات المعصومین، ج۵، ص۳۹ به بعد، قم: انتشارات مؤسسه امام هادی(علیه السلام)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
(۱۴) برای دیدن احادیث شیعه که تعبیر «فکونوا احلاس بیوتکم» در آنها به طور مشترک دیده می شود، نک: سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص۳۳۶ به بعد، اصفهان: منشورات مکتبه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بی تا؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب الجهاد، ابواب جهاد نفس، باب استحباب لزوم المنزل، قم: انتشارات مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، بی تا.
(۱۵) نک: سیدمحمد صدر، تاریخ ما بعد الظهور، ص۴۴۳، دمشق: دارالتعارف للمطبوعات، بی تا.
(۱۶) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه، ح۳، تهران: انتشارات مسجد چهارده معصوم(علیهم السلام)، بی تا.
(۱۷) محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبه، تصحیح: علی اکبر غفاری، باب۱۳، ح۱۹ با تعبیر «یقوم بامر جدید وکتاب جدید وقضاء جدید» وح۱۳ با تعبیر «یستأنف الاسلام جدیداً»، تهران: انتشارات صدوق، بی تا.
(۱۸) شهید سیدمحمد صدر پس از طرح روایات صادر درباره آمدن امام زمان(علیه السلام) به «امر جدید ودعوت جدید وقضای جدید» که گاه در تعبیر عرفی از آن به «دین جدید » یاد می شود، تحلیل وتفسیری دارد که مضمونش به اختصار چنین است: «امر جدید، یعنی عقاید درستی که حضرتش ابراز می کند که این پس از تراکم شبهات ودچار شدن مردم به ظلمات گمراهی هاست یا مراد آن است که حضرتش، امر امامت را زنده می کند، یا مراد جدید بودن دولت جهانی اسلام است که پیش تر موجود نبوده است...؛ ولی مراد از کتاب جدید آن است که حضرتش تفسیر صحیح وعمیقی از قرآن ارائه می دهد ونمی توان پذیرفت که آن حضرت، قرآن جدیدی می آورد؛ چون تحریف به زیاده ونقصان وحتی تحریف قرآن به جابه جایی آیات برخلاف ادله صیانت قرآن از تحریف است». (تاریخ ما بعد الظهور، ص۴۵۰ و۴۵۲)اما مراد از قضای جدید، یکی از چند احتمال است: ۱. روش جدیدی برای داوری وفصل خصومات می آورد؛ ۲. دشمنان اسلام را به طور بی سابقه ای از دم تیغ می گذراند؛ ۳. اسلام را پس از غربت از نو زنده می کند؛ ۴. برای پیاده کردن اسلام مطابق مقتضیات زمان نقشه وبرنامه ای ترسیم می کند. (همان، ص ۴۴۵؛ هم چنین نک: تاریخ الغیبه الکبری، ص۳۱۲)
(۱۹) «کنا عند أبی عبدالله جلوساً فقال لنا إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد... فلیتّق الله عبد ولیتمسّک بدینه. (الکافی، ج۱، ص۳۳۵ )
(۲۰) «قال الصادق(علیه السلام): شیعتنا أهل الورع والإجتهاد...». (شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص۲، ح۱)
(۲۱) برخی روایات مربوط به احکام جدید در آن دوره را در کتاب چشم اندازی به حکومت مهدی، ص۱۲۰ ببینید.
(۲۲) این تحلیل از شهید محمد صدر در تاریخ الغیبه الکبری، ص۳۰۱ ارائه شده ونظیر آن تحلیل سید محمدکاظم قزوینی در الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص۴۸۴ است که می فرماید: «امتلای زمین از ظلم، علت برای امتلای زمین از عدل است»؛ یعنی ستم های جهانی زمینه انقلاب جهانی را فراهم می کند وبا این حال، ایمان وعدل در عصر غیبت به طور کلی نابود نمی شود، بلکه منزوی می ماند.
(۲۳) بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۶۲.
(۲۴) سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
(۲۵) سوره مائده، آیه ۷۹.
(۲۶) سوره توبه، آیه ۷۱.
(۲۷) این حدیث واحادیث فراوان دیگر را در وسائل الشیعه، کتاب الامر والنهی ببینید.
(۲۸) سوره حج، آیه ۳۹.
(۲۹) سوره نساء، آیه ۷۴.
(۳۰) سوره توبه، آیه ۳۹.
(۳۱) سوره حج، آیه ۴۰.
(۳۲) ادله جهاد وتحلیل مفاد آنها را در کتاب جهاد از آیه الله حسین نوری ببینید.
(۳۳) سوره مائده، آیه ۲.
(۳۴) الکافی، ج۲، ص۱۶۳.
(۳۵) همان، ص۱۶۴.
(۳۶) جمع نصوص در این باره را در کتاب تأمین اجتماعی در اسلام از مالک محمودی وابراهیم بهادری ببینید.
(۳۷) نک: تاریخ الغیبه الکبری، ص۳۱۶.
(۳۸) همان، ص۳۲۴.
(۳۹) دولت هایی که تاکنون در محیط اهل سنت برپا شده است وبیشتر دولت هایی که در محیط شیعی با وجهه دینی تشکیل شده است وعنوان سلطنت داشته است، نمونه های قابل مطالعه وشاهد بر این ادعا به شمار می رود.
(۴۰) روشن ترین آنها حدیث امتلای زمین از عدل وقسط است که در منتخب الاثر، ج۳ از حدیث ۱۱۵۵ به بعد ثبت شده است. مجموع احادیث شیعه وسنی در این زمینه به ۱۵۴ حدیث می رسد.
(۴۱) مجموع این نصوص وتحلیل مفاد آنها را در کتاب مکیال المکارم، ج۲، ص۳۳۴ - ۳۴۳ ببینید.
(۴۲) سوره احزاب، آیه ۲۱.
(۴۳) ناگفته نماند که نقل سیره از طریق دلیل لفظی است؛ یعنی چنان که بیننده هر حادثه خارجی، ناچار است برای آیندگان آن چه را دیده است گزارش لفظی کند، گزارش گر سیره نیز از دلیل لفظی در نقل سیره بهره می گیرد؛ ولی در این گزارش، همه الفاظ به کار گرفته شده از گزارش گر است، نه از معصوم وویژگی این الفاظ دخالتی در دلالت سیره ندارد وتنها کاشف از واقعیت سیره است. از این رو، اصولیان گفته اند اگر در واقعیت سیره اجمال یا ابهامی باشد، به قدر متیقّن از دلالت آن اکتفا می شود ونه به اطلاق یا عموم دلیل ناقل آن. البته در زمان ما، می توان سیره را از طریق تصویر نیز گزارش داد ودر زمان ظهور این صنعت مسلماً پیشرفت بهتری خواهد داشت، ولی روشن است که در وضعیت موجود، همه ادله برای اثبات سیره مهدوی از قبیل ادله لفظی است که تنها توصیف کننده واقعیت سیره مهدوی خواهد بود که خود دلیل لبّی است.
(۴۴) خلاصه بحث های اصولی در این باره را در کتاب دروس فی علم الاصول، الحلقه الثانیه، ص۱۳۱، الدلیل الشرعی غیر اللفظی، دلاله الفعل ببینید.
(۴۵) در کتاب های فقهی، در خصائص النبی، معمولاً در ضمن کتاب النکاح وجواز تعدد زوجات بحث می شود. از جمله در شرائع الاسلام از محقق حلی وجواهر الکلام از شیخ محمدحسن نجفی، ج۲۹، ص۱۲۰ -۱۳۰ این وجوه اختصاصی را می توانید پی گیری کنید، ولی جای بحثی اصولی در تحلیل وبررسی خصائص النبی یا خصائص الائمه که مرتبط با حجیت سیره عملی معصومان باشد، هنوز خالی است. همان گونه که شهید صدر به طور گذرا در بحث از دلاله الفعل اشاره کرده اند، قاعده اصولی آن است که مکلف با معصوم جهت مشترکی به لحاظ اصل تکلیف داشته باشد تا بتواند سیره عملی معصوم را برای خود حجت بشمارد. بنابراین، حضرت زهرا(علیها السلام) با آن که معصوم است، آن مقدار از افعالش که مربوط به طبیعت زن بودنش بوده، برای مردها حجت نیست وهمان طور در سیره پیامبر وامامان معصوم(علیهم السلام) آن مقدار که مربوط به مرد بودنشان است، برای زن ها حجت نیست. به همین ترتیب، ویژگی هایی که مربوط به نقش نبوت وامامت است، برای ما که اتصاف بدین صفات پیدا نمی کنیم، حجت نیست واز اختصاصات آن ذوات مقدس به شمار می رود؛ اما این ویژگی که زنان پیامبر پس از او نمی توانند با مرد دیگری ازدواج کنند، در ابتدا شاید نقضی برای تحلیل ما به شمار آید که خصائص النبی مربوط به سیره فردی است وهرجا که رفتار پیامبر تعلق به غیر می پذیرد راه ندارد، ولی در توجیهش می توان گفت در این جا نیز پیامبر نسبت به زندگی شخصی وهمسران خود این ویژگی را دارد وکسانی که به همسری او درمی آیند، از ابتدا باید این خصیصه را پذیرفته باشند. پس الزام آنها به اختیار خودشان بوده است، نه آن که پیامبر بدواً الزامی برای آنها آورده باشد.
(۴۶) تکون عنده الدنیا بمنزله راحته. (منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۷۹ )
(۴۷) قال(علیه السلام): إنّکم لتختصمو إلی ولعلّ بعضکم ألحن بحجّته من بعض فأقضی له علی نحو ما أسمع منه فمن قضیت له بشیء من أخیه فلا یأخذه فإنّما أقطع له قطعه من النّار. (ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، تحقیق: شیخ مجتبی عراقی، ج۱، ص۲۴۱، قم: انتشارات سیدالشهداء، چاپ اول، ۱۴۰۳ق؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۳۳۳.عن علی(علیه السلام): کان رسول الله (ص) یحکم بین الناس بالبینات والأیمان فی الدّعاوی فکثرت المطالبات والمظالم فقال أیها النّاس إنّما أنا بشر وأنتم تختصمون... (وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۲۳۳)
(۴۸) نک: محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج۳، باب ۳۲، ح۶۵ به بعد، قم: مطبعه العلمیه؛ نجم الدین طبسی، چشم اندازی به حکومت مهدی(علیه السلام)، ص۱۵۹، قم: بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش؛ تفسیر وتحلیل این نصوص را در تاریخ ما بعد الظهور، ص۵۷۲ بخوانید که می فرماید: حکم داوودی حضرتش به چند وجه قابل تفسیر است:-او حاکم اسلامی است وحکم حکومتی را هرگونه که می خواهد صادر می کند؛-غرضش از این گونه داوری، شناخت مردم در تعبد وتسلیم مقابل اوست؛-در زمان ظهور شناخت واقعیت امور مورد تکلیف است واگر مردم از راه های معمول وطبیعی نتوانند به واقعیت راه ببرند، امام بر اساس علم خودش عمل می کند.و نیز نک: سید محمدکاظم قزوینی، الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص۴۷۷، بیروت: مؤسسه النور، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.و نیز نک: بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۸۳ که به نقل از علامه طبرسی می فرماید: معنای احکام اختصاصی در آن دوره واز جمله حکم به باطن، ابطال شریعت اسلام نیست، بلکه ویژگی در نحوه عمل است که مربوط به نیازهای آن دوره است. نظیرش هم روایات مربوط به تخریب برخی مساجد از سوی آن حضرت است. اگر نتوانیم توجیه صحیحی ارائه دهیم واین روایات مستلزم نسخ شریعت باشد، باید صحت صدوری آنها را انکار کنیم.
(۴۹) نک: علی اکبر مهدی پور، «بررسی چند حدیث شبهه ناک درباره عدالت آفتاب عالم تاب»، فصل نامه انتظار موعود، ش۱۴.
(۵۰) نک: بحارالانوار، ج۵۲، ح۲۱ -۲۵، ۷۴، ۸۶، ۱۵۵، ۲۱۲؛ الکافی، ج۷، ص۴۱۴ و۴۲۱؛ روضه المتقین، ج۶، ص۵۹.
(۵۱) نک: الغیبه (نعمانی )، باب۱۳.
(۵۲) الکافی، ج۷، ص۴۱۴.
(۵۳) کامل الزیارات، ص۳۳۲.
(۵۴) سوره آل عمران، آیه ۸۳.
(۵۵) بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۰۱.
(۵۶) دیگر روایات مربوط به سخت گیری حضرت بر دشمنان ومخالفین را در منابع زیر ببینید:در اثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج۳، حدیث۴۷ با این تعبیر: کلّنا قائم بأمرالله واحد بعد واحد حتّی یجیء صاحب السّیف فإذا جاء صاحب السیف جاء بأمر غیر الّذی کان: علیاً سار فیهم بالمنّ لما علم من دولتهم والقائم یسیر فیهم بخلاف تلک السیره لأنه لادوله لهم»، ح۵۸، ۶۳، ۷۷، ۸۳، ۱۲۳ و۱۳۴ با این تعبیر: «یضع سیفه علی عاتقه ثمانیه أشهر»، ح۱۶۳ در تفسیر آیه (یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لَا ینْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیراً) وح۱۸۰، ۲۲۳، ۲۲۴ و۲۳۹ در تفسیر آیه (لَوْ تزَیلُوا لَعذَّبْنَا الَّذِینَ کفَرُوْا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً) که تفاوت سیره علی(علیه السلام) با سیره مهدی(علیه السلام) را بیان می کند. ونیز چشم اندازی به حکومت مهدی، ص۱۳۸.
(۵۷) نک: «بررسی چند حدیث شبهه ناک درباره عدالت آفتاب عالم تاب».
(۵۸) باب ۱۳، ح۱۱، ۱۳، ۱۶، ۱۹، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳ و۲۴.
(۵۹) نک: ۲۴۰، ۲۴۱، ۲۴۳، ۲۵۱، ۲۶۰ و۲۶۳.
(۶۰) الغیبه (نعمانی)، باب۱۳، ح۱۶.
(۶۱) الکافی، ج۵، ص۳۳، کتاب الجهاد.
(۶۲) وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۵۷.
(۶۳) محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۳۶، کتاب الجهاد، بیروت: مؤسسه المرتضی العالمیه.
(۶۴) قال الصادق(علیه السلام): ما یکون هذا الأمر حتّی لایبقی صنف من النّاس الاّ وقد ولّوا علی الناس حتّی لایقول قائل إنّا لو ولّینا لعدلنا ثمّ یقوم القائم بالحقّ والعدل». (بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۴۴)
(۶۵) نک: ماجرای همراهی اصحاب کهف وخضر والیاس(علیهما السلام): علی کورانی، معجم احادیث الامام المهدی، ج۲، ح۳۱۲ -۳۲۰ و۳۵۴ -۳۸۱؛ منتخب الاثر، ح۱۱۹۳؛ اثبات الهداه، ج۳، ح۲۴۶، ۲۴۸ و۲۴۹ در تفسیر آیه (لَوْ أَنَّ لِی بکمْ قوَّه أَوْ آوِی إِلَی رُکنٍ شَدِیدٍ) وح۲۵۹؛ چشم اندازی به حکومت مهدی(علیه السلام)، ص۹۶ -۱۰۵ که در احادیث مذکور، حمران بن اعین ومیسر بن عبدالعزیز از اصحاب رجعت شمرده شده اند وص۱۶۸ که از رجعت اصحاب کهف، سلمان، مالک اشتر، ابودجانه انصاری ومومن آل فرمون سخن گفته شده است.
(۶۶) اثبات الهداه، ج۳، حدیث ۲۴۵؛ چشم اندازی به حکومت مهدی(علیه السلام)، ص۱۳۰.
(۶۷) معجم احادیث الامام المهدی، ج۲، ح۱۳۴ و۱۵۸؛ چشم اندازی به حکومت مهدی (علیه السلام)، ص۱۳۰؛ اثبات الهداه، ج۲، ح۱۳۲.
(۶۸) معجم احادیث الامام المهدی(علیه السلام)، ج۲، ح۲۹۸ -۳۰۲ و۳۲۹ -۳۴۲ که از ندای سماوی تا عذاب خسف بر دشمنانش سخن دارد.
(۶۹) برخی روایات موجود در این باره که از همراهی ابر وباد وبرق وعبور از آب ودر اختیار گذاردن سرمایه زمین به او سخن دارد، در چشم اندازی به حکومت مهدی، ص۸۸ -۹۲ جمع شده است.
(۷۰) درباره تنعم امت، نزول برکات ارضی وسماوی، اعطای زیاد حضرت، پیدا نشدن فقیر، رضایت مندی مردم، نک: معجم احادیث الامام المهدی، ج۲، ح۱۳۹ -۱۵۳؛ درباره استخراج کنوز وتقسیم مال میان مردم وظهور امنیت وفراخی روزی وثمرات نک: منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۲۷ -۱۱۳۸؛ چشم اندازی به حکومت مهدی، ص۱۹۷.
(۷۱) پیش تر به روایاتی در این زمینه اشاره شد.
(۷۲) نک: منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۲۲ در تفسیر آیه (قُلْ یوْمَ الْفَتْحِ لاَ ینفَعُ الَّذِینَ کفَرُوا إِیمانُهُمْ وَلاَ همْ ینظَرُونَ) وح۱۱۲۳ -۱۱۲۶ در تفسیر آیات دیگر؛ محمد خادمی شیرازی، جهان بعد از ظهور، ص۹۳، انتشارات الغدیر، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
(۷۳) والله لأمرنا أبین من هذه الشمس. (اصول کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه، ح۳ و۱۲)
(۷۴) سوره حج، آیه ۴۱.
(۷۵) سوره صف، آیه ۹.
(۷۶) سوره فتح، آیه ۲۸.
(۷۷) سوره انفال، آیه ۳۹.
(۷۸) سوره آل عمران، آیه ۸۳.
(۷۹) روایات وارد در ذیل این آیات جدای از کتب تفسیر مثل المیزان ونورالثقلین در معجم احادیث المهدی، ج۵، به طور کامل وجامع جمع شده است.
(۸۰) معجم احادیث الامام المهدی، ج۲، ح۱۳۶ و۱۷۵ با تعبیر یقاتل علی سنتی، ح۱۳۷ با تعبیر یقفوا اثری لا یخطئ وح۱۳۸ با تعبیر سنته سنتی یقیم الناس علی ملتی وشریعتی ویدعوهم الی کتاب ربی عزوجل من اطاعه فقد اطاعنی ومن عصاه فقد عصانی؛ منتخب الاثر، ج۳، ح ۱۱۱۵؛ اثبات الهداه، ج۳، ح۷۶، ۹۶، ۱۰۱، ۱۲۴، ۱۳۲، ۱۵۹.
(۸۱) منتخب الاثر، ج۲، فصل۴۷؛ سید محمدکاظم قزوینی، الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص۴۱۲ -۴۲۵ (که این نصوص را جمع کرده است)، بیروت: مؤسسه النور، چاپ اول.
(۸۲) معجم احادیث الامام المهدی، ج۵، ص۴۷۲، ح۱۴۲۹، از دعاهای آن حضرت است: اللهم جدّد به ما امتحی من دینک واحی به ما بدل من کتابک واظهر به ما غیر من حکمک حتی یعود دینک به وعلی یدیه غضاً جدیداً خالصاً محضاً لاشک فیه ولاشبهه معه لاباطل عنده ولابدعه لدیه»؛ نک: سید رضی الدین بن طاووس، اقبال الاعمال، در ادعیه هر شب ماه رمضان، «اللهم اظهر به دینک وسنه نبیک حتی لایستخفی بشی من الحق مخافه احد من الخلق»؛ بحارلانوار، ج۵۲، ص۲۷۹-۳۹۲ درباره سیره حضرتش وکیفیت خروج وصفات یارانش.
(۸۳) «یبایعون علی ان لا یسرقوا ولایزنوا ولایسبوا مسلماً... ویجاهدون فی الله حق جهاده». (چشم اندازی به حکومت مهدی (علیه السلام)، ص۱۱۱؛ منتخب الاثر، ج۳، حدیث۱۱۱۷ )
(۸۴) روایات وارد در ذیل آیات فوق را در معجم احادیث الامام المهدی(علیه السلام)، ج۵ ببینید.
(۸۵) سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
(۸۶) سوره مائده، آیه ۵۴.
(۸۷) سوره نور، آیه ۵۵.
(۸۸) نک: اقبال الاعمال؛ مفاتیح الجنان؛ سیدعباس حسینی کاشانی، مصابیح الجنان، قم: انتشارات دارالفقه، چاپ پنجاه ونهم؛ در ضمن دعای معروف افتتاح از ادعیه ماه رمضان.
(۸۹) نک: معجم احادیث الامام المهدی(علیه السلام)، ج۲، ص۵۲۱ که فهرستی از احادیث مذکور به دست داده است؛ منتخب الاثر، ج۳، احادیث شماره ۱۱۵۵ به بعد که مجموعاً ۱۵۴ حدیث است؛ اثبات الهداه، ج۳، ح۹۶، ۱۰۳، ۱۰۵، ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۴۹ و۱۷۲ به بعد.
(۹۰) جمعی از محققان، موسوعه زیارات المعصومین، ج۴، ص۳۶۶ (دعای معروف ندبه به نقل از المزار الکبیر)، قم: مؤسسه امام هادی(علیه السلام)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
(۹۱) اثبات الهداه، ج۳، ح۸۳.
(۹۲) سوره زمر، آیه ۶۹.
(۹۳) معجم احادیث الامام المهدی(علیه السلام)، ج۵، ذیل آیه شریفه؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۷.
(۹۴) معجم احادیث الامام المهدی(علیه السلام)، ج۲، ح۱۳۹ -۱۵۳؛ منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۲۷ به بعد؛ الامام المهدی من المهدی الی الظهور، ص۴۸۷ -۵۰۷؛ تاریخ ما بعد الظهور، ص۵۵۳ به بعد؛ جهان پس از ظهور، ص۱۳۶ به بعد؛ چشم اندازی به حکومت مهدی(علیه السلام)، ص۱۹۷ به بعد. در مجموع این روایات تعابیر جالبی به چشم می آید که به برخی اشاره می کنیم: «اذا قام مهدینا قسّم بالسویه وعدل فی الرعیه »، «تنعم امتی فی زمن المهدی نعمه لم ینعموا مثلها قط»، «المال یومئذ کدوس یقوم الرجل فیقول یا مهدی اعطنی فیقول خذ»، « یعطی المال صحاحاً وتکثر الماشیه وتعظم الامه»، «فلایجد الرجل منکم یومئذ موضعاً لصدقته»، «یطوف الرجل فیه بالصدقه من الذهب ثم لایجد احداً یأخذها منه»، «تمشی المرئه بین العراق الی الشام لا یهیجها سبع ولا تخافه»، «لایبقی مومن الا دخل علیه تلک الفرحه فی قلبه وفی قبره»، «تتمنی الاحیاء الاموات مما صنع الله عزوجل باهل الارض من خیره».
(۹۵) «عن الصادق(علیه السلام): فم الله ما لباسه الا الغلیظ ولا طعامه الا الجیشها ». (منتخب الاثر، ج۳، ح۱۲۰۵ -۱۲۱۱)
(۹۶) «عن معلی بن خنیس قال قلت لابی عبدالله(علیه السلام) یوماً جعلت فداک ذکرت آل فلان وما هم فیه من النعیم فقلت لو کان هذا الیکم لعشنا معکم. فقال هیهات یا معلی اما والله ان لو کان ذاک ما کان الا سیاسه اللیل وسباحه النهار ولبس الخشن واکل الجشب فزوی ذلک عنا فهل رایت ظلامه قط صیرها الله تعالی نعمه الاهذا ». (اصول کافی، ج۱، ص۴۱۰ باب سوم تحت عنوان «سیره الامام فی نفسه وفی المطعم والملبس اذا ولی»)
(۹۷) سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
(۹۸) «العلم سبعه وعشرون حرفاً فجمیع ما جائت به الرسل حرفان فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا اخرج الخمسه والعشرون حرفاً فبثها فی الناس وضم الیها الحرفین حتی یبثها سبعه وعشرین حرفاً». (منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۸۲)
(۹۹) «اذا قام قائمنا وضع الله یده علی روس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به احلامهم»، اثبات الهداه، ج۳، ح۴۸ و۲۵۳؛ منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۸۰ به بعد، تفسیر وتحلیل نصوص در این باره را در کلام سید محمدصدر در تاریخ ما بعد الظهور، ص۵۳۷ ببینید.
(۱۰۰) «عن علی(علیه السلام) کانی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفه قد ضربوا الفساطیط یعلمون الناس القرآن کما انزل». (نک: جهان بعد از ظهور، ص۱۱۲ به نقل از: الغیبه (نعمانی)، ص۳۸؛ چشم اندازی به حکومت مهدی، ص۱۷۸ به بعد)
(۱۰۱) «وتوتون الحکمه فی زمانه حتی ان المراه لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی وسنه رسول الله». (الغیبه (نعمانی)، ص۲۳۹)
(۱۰۲) سوره توبه، آیه ۳۳؛ سوره فتح، آیه ۲۸؛ سوره صف، آیه ۹.
(۱۰۳) سوره انفال، آیه ۳۹.
(۱۰۴) نک: معجم احادیث الامام المهدی، ج۵، الایات المفسره؛ اثبات الهداه، ج۳، باب ۳۲، ح۴۵.
(۱۰۵) نک: منتخب الاثر، ج۳، ح۱۱۱۹۱۱۲۰ که از فتح شهرها وجهانی شدن ذکر لااله الاالله سخن دارد ونیز روایات وارد در تفسیر آیه قل جاء الحق وزهق الباطل ونیز چشم اندازی به حکومت مهدی، ص۱۲۰. توجیهات مربوط به جهانی شدن حکومت حضرتش وچرائی وچگونگی آن را درکتاب الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص۴۶۰ -۴۷۰ ببینید ونیز در کتاب تاریخ ما بعد الظهور، ص۳۲۷ اسباب پیروزی جهانی حضرتش چنین شمرده شده است: ۱. شکست دولت های سابق، ۲. شکست احزاب، گروه ها وصاحبان افکار واندیشه ها، ۳. وجود عدد کافی از یاران مخلص، ۴. ممیزات شخصی خود امام مهدی(علیه السلام)، ۵. وقوع قیام حضرت به یک باره وبه طرز غافل گیرانه، ۶. منصور بودن حضرتش به لشکر رعب، ۷. یاری ملائکه،۸. ظهور حضرت با عنوان دینی مناسبی که قابل پذیریش برای همه مذاهب اسلامی است وآن دعوت به قرآن وسنت واحیای سنت پیامبر ومطالبه خون مظلومین ودر رأس آنها امام حسین(علیه السلام).
(۱۰۶) سوره نساء، آیه ۷۵.
(۱۰۷) نک: بحارالانوار، ج۵۳، ص۳۹، باب فی الرجعه ایشان براساس روایات متواتر رجعت را ضروری می شمارد؛ آیه الله محمد شجاعی، بقیه الله، ص۲۱۶ در بیان دلیل عقلی رجعت که در واقع شرح کلام مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل آیه ۲۱۰ سوره بقره است.
(۱۰۸) «عن الباقر(علیه السلام): مثل خروج القائم منا اهل البیت کخروج رسول الله ومثل من خرج منا اهل البیت قبل قیام القائم مثل فرخ طار فوقع من وکره فتلاعبت به الصبیان». (الغیبه (نعمانی)، ص۱۹۹؛ شرح الاخبار، ج۳، ص۲۸۵)
(۱۰۹) سوره نجم، آیات۲۱ -۲۲.
(۱۱۰) چنان که نقل شده است: «یا علی انت تقاتل علی التأویل کما قاتلت علی التنزیل »، شیخ طوسی، امالی، ص۳۵۱ ودرباره حضرت مهدی(علیه السلام) نیز آمده است: «یقاتل المهدی علی التأویل ». (معجم احادیث الامام المهدی، ج۵، ص۴۵۲)
(۱۱۱) سوره حدید، آیه ۲۵.
(۱۱۲) «اللهُ الَّذِی خَلَقَکمْ ثُمَّ رَزَقَکمْ ثُمَّ یمِیتُکمْ ثُمَّ یحْییکمْ هَلْ مِن شُرَکائِکم من یفعَلُ مِن ذلِکم مِن شَیءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یشْرِکونَ». (سوره روم، آیه ۴۰)
(۱۱۳) پیش تر به صفات یاران حضرت اشاره ای شد این صفات الهام بخش دولت منتظر در انتخاب افراد وبه کارگیری آنهاست.روایات مربوط به توصیف یاران حضرتش را در منتخب الاثر، ج۳، احادیث شماره ۱۱۳۹ تا ۱۱۵۲ و۱۱۹۳؛ اثبات الهداه، ج۳، ح۲۳۴ و۲۳۵ ببینید.