تـو از سـخاوت سيّال باغ مى | آيىتـو از وسـيع گلستان داغ مى آيى | |
تـو آن پرنـده اين آسمان | سرسبزىکه بـا بـهار بـه ترميم باغ مى آيى | |
شب غليظ در اين کوچه ها نمى | پايددر آن دمى که تو با چلچراغ مى آيى | |
تـو مـشکل دل ما را به آبها | گفتىتـو مثل نور به نشر چراغ مى | آيى|
تـو داغـدارترين لالـه شب | پيرىکه از وسـيع گلستان داغ مى آيى |